حمید نوری

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۱۹ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حمید نوری
نوری...1.JPG
حمید نوری
زادروز۹ اردیبهشت ۱۳۴۰
تهران
ملیتایرانی
شناخته‌شده برایزندانیان سیاسی، فعالان حقوق بشر

حمید نوری (متولد ۹ اردیبشت ۱۳۴۰)که هم اکنون به جرم مشارکت در جنایت علیه بشریت در دادگاهی در سوئد محاکمه می‌شود، در نزد زندانیان سیاسی به حمید عباسی مشهور است. حمید نوری یک عضو سپاه پاسداران بود که به استخدام قوه قضاییه جمهوری اسلامی درآمد وبه عنوان یکی از مسئولان زندان به کار مشغول شد. حمید نوری به عنوان دادیار در زندان‌های اوین و گوهردشت فعالیت می‌کرد. او مدت‌ها تحت سرپرستی محمد مقیسه‌ که سمت دادیار در زندان داشت و از عاملان اعدام‌ها در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ است، کار کرد. حمید نوری در جریان قتل‌عام ۱۳۶۷ یک عضو فعال همکار و کمک‌کار هیئت مرگ در زندان گوهردشت بود. بنا به گفته‌ی شاهدان او در بردن زندانیان نزد هیئت مرگ و سپس هدایت آن‌ها به سالن اعدام نقش جدی داشت. حمید نوری در ۹ نوامبر ۲۰۱۹ (۱۸ آبان ۱۳۹۸) در فرودگاه استکهلم بازداشت شد. دادگاه استکهلم حکم بازداشت حمید نوری را چندین بار تمدید کرد و سرانجام در ۲۶ ژوئیه ۲۰۲۱ برابر با ۴ مرداد ۱۴۰۰ اولین جلسه دادگاه که به قرائت بخشی از کیفر خواست او اختصاص داشت برگزار شد. شاكيان پرونده و وکلایشان می‌گویند حمید نوری به عنوان دادیار زندان گوهردشت کرج و یکی از ۸ عضو «هیئت اعدام» در این زندان در جریان اعدام جمعی زندانیان سیاسی شناسایی شده است و به همین دلیل از سوی دادگاه سوئدی به اتهامات متعددى مانند «جنایت جنگی ، جنایت علیه بشریت،‌ شکنجه و مشارکت در جرم مستمر و باز پس ندادن جنازه‌ها» بازداشت شده است.

سابقه حمید نوری

حمید نوری زاده ۹ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تهران است. او یکی از اعضای سپاه پاسداران بود که نقش فعالی در سرکوب، شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی داشته است. نوری پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران در سمت کارمند دادستانی کار می‌کرد. وی از نزدیکان سید ابراهیم رئیسی و یکی از مسئولین هیئت اعدام در زندان‌های اوین و گوهردشت (زندان رجایی‌شهر) کرج بوده‌است. حمید نوری به خاطر نقش فعال خود در این امر به سرعت ارتقاء یافته و به درجه‌ی دادیاری اوین رسید. برخی شاهدان نقل می‌کنند که او هنگام اعدام زندانیان مجاهد با تمسخر آن‌ها را به سمت سالن‌های اعدام هدایت کرده و به آنها می‌گفت که عاشورای مجاهدین در انتظار شماست.

زندانیان در صف اعدام، تصویری شماتیک از موزه مجاهدین

دستگیری حمید نوری

حمید نوری در شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ پس از پرواز از فرودگاه بین‌المللی خمینی تهران به سوئد در فرودگاه استکهلم-آرلاندا با حکم دادسرای این کشور بازداشت موقت شد. دادستانی سوئد در نخستین گام در روز چهارشنبه قرار بازداشت او بمدت یک ماه را صادر کرد. پس از تمدید قرار بازداشت حمید نوری، این خبر به تیتر نخست همه رسانه‌های سوئد تبدیل شد. اگنس کالامارد، گزارشگر ویژه اعدام‌های فراقانونی در سازمان ملل متحد گفت «این نخستین گام مهم به سوی عدالت درباره اعدام‌های سال ۱۳۶۷ است. در ۸ ژانویه ۲۰۲۰ این قرار بازداشت تا ۵ فوریه ۲۰۲۰ تمدید شد. بازداشت حمید نوری نخستین مورد از بازداشت یکی از اعضای «هیئت مرگ» کشتارهای سال ۱۳۶۷ در خارج از مرزهای ایران است. حمید نوری به گفته خودش تا قبل از دستگیری نزدیک به ۱۰ بار به اروپا مسافرت داشته و گاهی نیز در سوئد اقامت موقت داشته است. اما در آخرین سفر خود به سوئد دستگیر شد.

علت دستگیری

علت اصلی شناسایی و دستگیری حمید نوری، همسر سابق دخترخوانده‌ی اوست که به دلیل اختلافات خانوادگی اطلاعات و سوابق وی را به پلیس سوئد داده است. این فرد هرش صادق ایوبی نام دارد که یک هلندی ایرانی تبار و همسر سابق دختر خوانده حمید نوری است [۱] حمید نوری قرار بود در خانهٔ ایوبی مستقر شود. به گفته هرش، حمید نوری در اکتبر ۲۰۱۶ به فرانکفورت و در دسامبر ۲۰۱۷ و سپتامبر ۲۰۱۸ به سوئد سفر کرده بود. حمید نوری در سفر ۲۰۱۸ به سوئد مدت کوتاهی در فرودگاه آرلاندا در استکهلم عمداً توسط پلیس متوقف شد[۲] به دنبال قصد متارکه هرش صادق ایوبی با همسرش و اختلافات با او بر سر حضانت فرزند پرونده متارکه به مراجع قضایی کشیده شده است. بر طبق گفته کاوه موسوی وقتی بحث زن و شوهر به اینجا می‌رسد، همسر که دخترخوانده حمید نوری محسوب می‌شده خطاب به هرش می‌گوید:

تو می‌دانی بابام کیه؟ پدرت رو درمیاره. بابام هزار تا مثل تو را کشته. هرش به او می‌گوید مگر بابات کیه؟ همسرش پاسخ می‌دهد یک روزی او را می‌بینی. هرش به ایران می‌رود و مدتی در جریان مناسبات فامیلی حمید نوری قرار می‌گیرد. کاوه موسوی می‌گوید هرش به من گفت من وحشت کردم که با چه کسی ازدواج کرده‌ام. بعد که اختلافات پیش آمد و به دادگستری کشیده شد، آقای نوری هرش را تهدید کرد. او گفت چرا من را تهدید می‌کنی؟ حمید نوری به سوئد آمد و آنها با هم دوست شدند. نوری از او خواست سارا (دخترش) را اذیت نکند و به او میزانی پول هم داد. آخرین بار حمید نوری به هرش می‌گوید که برای خانواده‌اش (قانونا او می‌توانسته پاسپورت برای فرزندش بگیرد) پاسپورت بگیرد تا همه به ایران بروند. هرش می‌گوید من فهمیدم که آنها می‌خواهند با بردن فرزند به ایران او را از دست من خارج سازند. گفته همسرم هم در مورد پدرش که چه کاره است به یادم آمد و کلت همراهش را هم دیده بودم، در اینترنت جستجو کردم که به گفته‌های ایرج مصداقی در مورد او رسیدم و با خودم گفتم که کاری کنم که آبرویش برود و او دیگر به سوئد نیاید. ایمیلی به خبرنگار بی بی سی هم زدم که به فریادم برسد که جواب نداد. به صاحب وبسایت دیگری هم تماس گرفتم که جواب نداد. ماندم چه کار کنم که دیدم ایرج مصداقی تنها کسی است که در مورد او نوشته است. به او نامه دادم. ایرج دو روز بعد به من زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت. روز ۱۷ اکتبر در کافه‌ای با او ملاقات کردم. ایرج گفت من کسی را که بتواند او (حمید نوری) را دستگیر کند می‌شناسم. ایرج جلوی من به تو (کاوه موسوی) تلفن زد. که من به او گفتم تو غیر از خودت دو شاهد دیگر بیاور که من او را دستگیر می‌کنم.

بعد از برقرار شدن رابطه‌اش با ایرج مصداقی و از آنجا که او را فرد مطلوبی در جهت رسیدن به خواسته‌اش دیده، اطلاعات حمید نوری را در اختیار او گذاشته است. در جریان بررسی‌های دادگاه هم مشخص شد که دریافت کنندهٔ عکس نوری از داخل هواپیما هرش صادق ایوبی است که از طریق او به دست مصداقی رسیده و توسط مصداقی منتشر شده است. مصداقی همهٔ عکس‌ها را از صادق ایوبی گرفته و به دادستانی سوئد داده است. از این روست که قرار بازداشت حمید نوری در ابتدا بر اساس اسنادی که «ایرج مصداقی» به پلیس سوئد می‌دهد صادر می‌شود. ایرج مصداقی می‌گوید: «از ماههای قبل حرکات او را در نظر داشته و پیگیر رفت و آمدهایش بودم. تا اینکه به محض ورود به فرودگاه ارلاندا با همکاری آقای موسوی و حکم دادستان سوئد دستگیر شد.»

کاوه موسوی ایرج مصداقی را یک دروغگو می‌خواند

ایرج مصداقی بعدها و با تاکید دستگیری حمید نوری را تنها نتیجه‌ی فعالیت خودش عنوان کرده و با بکارگیری عبارت «عملیات چند وجهی» تلاش کرده آن را در برابر ادعای سپاه پاسداران که دستگیری روح‌الله زم را چند وجهی خوانده بود قرار داده و با آن برابر بداند. او در مصاحبه‌اش که بعدا به صورت یک فیلم ویدئویی نیز منتشر ساخته است تاکید می‌کند که ما هم منابع اطلاعاتی خود را داریم.[۳] او در این رابطه حتی نقش دکتر کاوه موسوی را انکار می‌کند. ذکتر کاوه موسوی، حقوقدان ارشد و قاضی دادگاه بین المللی لاهه می‌باشد که در همکاری با مصداقی در این پرونده حضور پیدا کرده است. کاوه موسوی گفته است که یک تیم ۱۸ نفره از وکلای مبارز در جریان این پرونده با او همکاری کرده‌ اند.

کاوه موسوی در جریان یک کلاپ هاوس می‌گوید علت اینکه حمید نوری دستگیر شد این بود که موسوی (یعنی خودش) به دادستانی مراجعه کرد.[۴] وی ضمن پرداختن به وجوه شخصیتی ایرج مصداقی بطور مشخص این ادعای او را که از قبل برایش طراحی کرده و دام گذاشته است را رد می‌کند. او می‌گوید ایرج مصداقی در ۱۷ اکتبر به من زنگ زد که او به چنین شخصی دسترسی پیدا کرده و می‌خواهد ببیند که آیا من بعنوان یک وکیل می‌توانم این پرونده را به دادستانی سوئد بکشانم و موجب دستگیری او بشونم که گفتم کار من دستگیری این جور افراد است. ایرج مصداقی به خانه ما در انگلیس می‌آید و من را به منزل مختار شلال‌وند می‌برد. حمید اشتری هم آنجا بود. من از هر سه آنها سوالاتی کردم و به آنها اعلام کردم که این شواهد کافی است و من او را دستگیر خواهم کرد. این در روز ۱۹ اکتبر است. من در ۲۷ اکتبر به دادستان در سوئد تلفن زدم. دادستان گفت این به اداره جنایات جنگی مربوط می‌شود. او بعدا مدعی شده که با عملیات چند وجهی او را به اینجا کشانده در حالیکه مشخص شده است که حمید نوری در ۱۳ اکتبر ویزای سوئد داشته و سفر کرده است.[۵]

کاوه موسوی ایرج مصداقی را موجب به خطر انداختن جدی پرونده می‌خواند

کاوه موسوی هم‌چنین ایرج مصداقی خودشیفته و دارای کیش شخصیت و خود بزرگ‌بینی خوانده که علیرغم «قهرمان ملی» خوانده شدن از طرف کاوه موسوی بخاطر مشارکتش در این دستگیری خودشیفتگی‌اش ارضا نشده و با طرح بعضی ادعاها پرونده را به خطر انداخته است و این علیرغم این بود که دهها اخطار در این رابطه به او داده بودم. دو خطر متوجه پرونده بود. یکی اینکه مصداقی ادعا کرده بود که بخاطر ابهت یا پرستیژ یک حقوق‌دان (منظورش یورن وکیل برجسته سوئدی است) دادستان پرونده را قبول کرده که خروجی این ادعا زیر سوال رفتن دستگاه قضایی سوئد به اتهام زد و بند بوده است که وکیل مدافع حمید نوری مدعی می‌شود که اساس این پرونده فساد است و در نتیجه دادگاه حکم به کنسل شدن (Mistrial)دادگاه می‌داده است که نتیجه آن مشخص بود. کافی بود ۱۵ دقیقه حمید نوری آزاد می‌شد بلافاصله توسط سفارت رژیم ایران به نروژ و به تهران منتقل می‌شد. دوم اینکه مصداقی در تلویزیون مدعی شد که ما با توطئه (استفاده از پرستوی اطلاعاتی) حمید نوری را به سوئد کشاندیم که در این‌صورت مفهومش این است که دادستان بی‌طرف نیست. من به مصداقی گفتم تو نمی‌فهمی و داری پرونده را به خطر می‌اندازی. من ۲۱ ماه جنگیدم و این پرونده را با مداخله بسیار موثر آن را نجات دادم. زیرا با برملا کردن این موضوع از طرف خودم قبل از طرح آن توسط وکیل حمید نوری دادستانی سوئد از قبل در جریان قرار گرفته و لذا بعنوان موضوع جدیدی مطرح نمی‌باشد. کاوه موسوی فیلم ساخته شده توسط مصداقی در مورد طراحی دستگیری حمید نوری را کاملا دروغ می‌داند و او را یک دروغگو می‌خواند[۵]

فایل صوتی مقیسه‌ای

در رابطه با این دستگیری بعضی آگاهان اظهار می‌دارند که روند قضایا نشان می‌دهد که این یک پروژه هدایت‌شده وزارت اطلاعات با همکاری هرش صادق ایوبی و ایرج مصداقی و کاوه موسوی بوده است که در جنگ باندهای رژیم جمهوری اسلامی و در برابر ضربه‌ای که اطلاعات سپاه پاسداران با ربودن و اعدام روح‌الله زم به وزارت اطلاعات وارد ساخت حمید نوری که دارای سابقه سپاه پاسداران و در هماهنگی با آنها بوده است را دستگیر کنند. آنها این دستگیری با شرکت ایرج مصداقی را یک پروژه وزارت اطلاعات می‌دانند. مجاهدین در رابطه با این دادگاه از جمله دو فایل صوتی که از منابع خویش از داخل جمهوری اسلامی بدست آورده‌اند را منتشر کرده‌اند که به نوعی دلیل اثباتی این نظریه می‌باشد. در این نوار مقیسه‌ای می‌گوید پلیس و اطلاعات و دادگاه در سوئد از قبل از طریق شوهر دخترخوانده مطلقه نوری از وضعیت و هویت و مسافرت نوری مطلع بودند.

در این فایل صوتی مقیسه‌ای (رئیس شعبه ۲۸دادگاه انقلاب اسلامی) که در رده‌بندی کارمندان دادستانی تهران به عنوان مسئول حمید نوری شناخته شده است می‌گوید:

«بهش گفتم نرو ها، همین جمعه بهش گفتم نرو، خودش هم دوزاریش افتاده بود خوب، آمد و گفت که من احتمالاً دستگیر بشم اینا، گفتم پس برای چی داری میری.

گفتم بهش، چند بار البته رفته بود ولی کاری بهش نداشته بودند، هر سال یک ده روزی می‌رود آنجا، یک اختلافی با کسی داشت، او شکایت کرده بود. گفتم نرو، برای چی داری می‌روی، گفتم اصلاً این دسیسه است. تو را می‌کشانند آنجا دستگیرت می‌کنند ها.

آره یک خلبانی از ایرانیها آنجاست، مشکل خانوادگی با یک زنی داشته طلاق داده، آنجا تو دادگاه آنجا گفته که مثلا حمید نوری فلان توی نظام فلان و بهمان اینها، داشت نقل می‌کرد این حرفها تعجب کردم گفت دادگاه مطرح شده، بعداً آن یارو توی گزارشش علیه این نوشته که این جزو گروه‌های سرکوب و فلان و اینها سر ایران اینها

این اختلاف خانوادگی بوده، یک زن و شوهری که طلاق گرفته بود از شوهرش و اینها و بعدش آن زنه تقریباً این آقا واسطه‌ای بوده برای ازدواج آنها قبلاً اینها، یک بچه‌ای هم دارند، قضیه‌شان اینطوری بوده، خودش گفت که اون علیه من یک حرفهایی زده مرده در دادگاه آنجا و در اطلاعات آنجا حرفهایی علیه من زده،

کارمند بود، کارمند، کارمند، و مدیر دفتر من بود، کارمند بود در دادگاه انقلاب قبلاً در سال شصت و بحبوحهٔ منافقین اینها.

تا الآن ۱۰بار رفته بود و هیچ کاری نداشتند. مرتب به کشورهای خارجی می‌رفت و منعی وجود نداشت

این همسرش که زنی طلاق داده بوده و اختلاف داشتند با همدیگر. این با آن خانمه که طلاق گرفته بود فامیل بودند و اینها شوهره به پلیس داده اینها. این آقا، آره مثلاً پدر خوانده این خانم، مثلا در نظام فعاله...»[۶]


حمید نوری از عاملان قتل عام۶۷
حمید نوری از عاملان قتل عام ۶۷

اتهامات وارده به حمید نوری

واحد ملی مبارزه با جنایات سازمان یافته دادستانی سوئد از همان ابتدا، در بیانیه ۱۳ نوامبر ۲۰۱۹ خود، فهرست اتهامات منجر به بازداشت حمید نوری را چنین توصیف کرده است:

"یک شهروند ایرانی امروز بر اساس شواهد و اَدِله کافی موجب ظن قوی به ارتکاب جرم علیه قوانین بین ‎المللی، جنایت فاحش و قتل عمد از ۲۸ ژوئیه تا ۳۱ اوت ۱۹۸۸ در تهران، ایران، توسط دادگاه ناحیه استکهلم بازداشت شده است."[۷]

دادستانی سوئد نوری را به نقض قوانین بین‌المللی و قتل عمد متهم کرده و در بیانیه خود درباره کیفرخواست، به کشتار زندانیان سیاسی مجاهد و چپ اشاره کرده‌است اتهام‌های مطرح شده در کیفرخواست علیه حمید نوری عبارتند از: مشارکت در جنایت جنگی/ مشارکت در جنایات علیه بشریت/ مشارکت در شکنجه زندانیان سیاسی/ مشارکت در جرم مستمر دزدیدن پیکر اعدام‌شدگان و بازنگرداندن اجساد قربانیان به خانواده‌هایشان

کاوه موسوی گفته است که یک تیم ۱۸ نفره از وکلای مبارز در جریان این پرونده با او همکاری کرده‌ اند. کاوه موسوی می‌گوید در پنج مورد اتهامی، علیه متهم طرح دعوا کرده است: «اتهام جنایت جنگی بر پایه اعدام‌های گسترده درون زندانها بعد از عملیات مرصاد (عملیاتی که مجاهدین آن را عملیات کبیر فروغ جاویدان می‌نامند) علیه او مطرح شده است. بسیاری از زندانیان کم سن و سالی که اصلا سابقه فعالیت مسلحانه نداشتند و فقط از یک جریان سیاسی هواداری می‌کردند و دوران حبسشان را سپری می‌کردند بعد از جریان این عملیات جنگی که هیچ ربطی به زندانیان نداشت به طور دسته جمعی اعدام شدند. حتی یک اسیر جنگی هم دارای حقوقی است و نباید کشته شود چه برسد به کسی که اصلا در ماجرای جنگ حضور نداشته.»

واکنش جمهوری اسلامی به دستگیری حمید نوری

حسن نوروزی، سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس به سایت مدارا گفته بود: من فکر می‌کنم این یک توطئه است وگرنه شخصی که سابق بر این قاضی بوده و در اعدام‌های سال ۶۷ نقش داشته، در آن کشور اروپایی چه کار می‌کرده است؟ طبیعتاً کسی که در آن مقطع دادیار بوده، اکنون نیز در داخل ایران قاضی است. طرح چنین مسائلی صحنه سازی و تبلیغات منفی علیه جمهوری اسلامی ایران است.

نورزی همچنین در پاسخ به این سئوال که آیا چنین شخصی به سوئد نرفته است؟ گفت: ما چنین شخصی نداریم که سال ۶۷ دادیار باشد و امروز او را دستگیر کرده باشند!!!

سفارت ایران وکلای گران قیمتی برای متهم استخدام کرده است و تلاش کرده است که حمید نوری را از مهلکه بدرببرد.

واکنش وزارت خارجه جمهوری اسلامی

اولین واکنش رسمی جمهوری اسلامی توسط سخنگوی وزارت خارجه ایران سعید خطیب‌زاده در تاریخ دوشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ اوت ۲۰۲۱ بوده است. سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران، محاکمه نوری را «طراحی» سازمان مجاهدین خلق خواند و مدعی شد که دادگاه سوئد «به یک سری داستان و مستندسازی و شاهدسازی دروغی که همه از سوی یک گروهک صورت گرفته استناد کرده است».

احمد معصومی‌فر، سفیر جمهوری اسلامی در سوئد نیز، شنبه، 30 مرداد، بدون نام بردن از حمید نوری اعلام کرد که پس از 20 روز پیگیری توانسته است با یک «شهروند ایرانی در زندان سوئد» ملاقات کند. معصومی‌فر، در صفحه توییتر خود نوشت که «شواهد حاکی از کاربرد خشونت و نقض کنوانسیون‌های مقابله با شکنجه و رفتارهای غیر انسانی، ظالمانه و تحقیرآمیز» و «حقوق مدنی وسیاسی» و «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر» در مورد این زندانی است. او گفت که دولت ایران در این پرونده به «نقض حقوق» این زندانی و «ممانعت از معاینه پزشک، هتک حرمت‌های اعتقادی واعمال شکنجه جسمی و روحی» اعتراض دارد و پیگیر وضعیت این زندانی است.[۸]

ارتباط حمید نوری با ایرج مصداقی

نام فردی به نام ایرج مصداقی که پیش از این از جانب مجاهدین متهم به همکاری به جمهوری اسلامی بود نیز در دادگاه حمید نوری مطرح است. ایرج مصداقی خود را فعال حقوق زندانیان و اعدام‌شدگان ۶۷ و حتی شاکی حمید نوری می‌داند اما مواضع او دراین سال‌ها همواره بر علیه طیف وسیعی از مخالفان جمهوری اسلامی او را در زمره‌ی متهمان به ارتباط با جمهوری اسلامی قرار داده است. او بطور خاص از جانب مجاهدین بخصوص آن دسته از مجاهدین که به‌عنوان شاهد قتل‌عام ۶۷ شناخته می‌شوند متهم است که در جهت کوچک‌انگاری قتل‌عام ۶۷ و پایین ‌آوردن تعداد زندانیان قتل‌عام شده تلاش می‌کند.

حمید نوری و ایرج مصداقی

طبق اسناد پرونده هرِش صادق ایوبی شوهر سابق دختر خوانده نوری، اطلاعات سفر او را به پلیس و دستگاه قضایی سوئد داد. نوری قرار بود در خانهٔ ایوبی مستقر شود. ایوبی دریافت کنندهٴ عکس نوری از داخل هواپیماست که مصداقی منتشر کرد. هرش منبع کلیه عکس‌های نوری است. علاوه بر این گزارشات افسر تحقیق منتشر شده توسط دادستانی سوئد ارتباط حمید نوری و ایرج مصداقی را عنوان کرده است.

گزارش افسر تحقیق: شش ماه بعد از خروج مصداقی از زندان عباسی (حمید نوری) به خانه او زنگ زد و او به دادستانی زندان اوین رفت. عباسی در حضور سایر زندانیان پرسید آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که همکاری می‌کند. در بخش دیگری از پرونده حمید نوری که توسط دادگاه علنی شده است آمده است:

واحد عملیات ملی پلیس بخش بررسی جنایات جنگی: آدرس ایمیلی ایرج مصداقی در تلفن حمید نوری پیدا شده و دو ایمیل به آدرس مصداقی در ۱۷ژانویه ۲۰۱۹ (۱۰ ماه قبل از سفر و دستگیری نوری در سوئد) ارسال کرده است

مصداقی در سؤال و جواب درباره ایمیل نوری می‌گوید نمی‌تواند به‌خاطر بیاورد که ایمیلی از طرف نوری دریافت کرده باشد.

حمید نوری درباره ایمیل خودش به مصداقی:

من هیچوقت از ایمیل استفاده نکردم. در ایران دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده و هم هست. تنها گروهی که اعلام جنگ مسلحانه کرده همین گروهک منافقین است. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. همین کاری که داعش کرد چهل سال پیش تو ایران کردند. شاید کسی هک کرده باشه. من خبر ندارم. که فکر هم نکنم کسی این کار را کرده باشد. چون تو این مدت هم من هیچ چیزی نفهمیدم و الآن برای اولین باره که دارم میشنوم. شاید یک کسی یک شیطنتی یک دسیسه‌ای کرده در خصوص همین پرونده. که بخواهد مدرک درست کند... اگرهم چیزی هست یک توطئه است![۲]

دادگاه حمید نوری

جلسه اول دادگاه از تاریخ ۱۰ آگوست ۲۰۲۱ برابر با ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ شروع و جلسه آخر در تاریخ ۱۲ آوریل ۲۰۲۲ برابر با ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ برگزار خواهد شد. دادگاه در مجموع ۹۳ جلسه خواهد داشت و در سه بخش پرونده بررسی خواهد شد.

در بخش اول گروهی از محققان و متخصصان به بررسی وقایع و سیر تاریخی اعدام‌ها در دهه شصت خواهد پرداخت. اسامی این محققان به شرح زیر است:

دیوید تورفیل، دکترای الهیات در تاریخ ادیان در دانشگاه اوپسالا و مدرس ارشد و محقق در کالج دانشگاه Södertörn در استکهلم سوئد که تحقیقات خود را درباره اسلام شیعه، ایران شناسی و آیین شناسی انجام داده است.

پروفسور جان کی. کلفنر، استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه دفاع سوئد و استاد فوق‌العاده در دانشکده حقوق دانشگاه پرتوریا در آفریقای جنوبی. تحقیقات او در زمینه حقوق بین‌الملل عمومی با تمرکز ویژه بر حقوق بین‌الملل عملیات نظامی از جمله حقوق درگیری‌های مسلحانه و عملیات صلح، حقوق جزای بین‌المللی و حقوق بشر است.

سالی لانگ ورث، کاندید دکتری حقوق بین‌الملل عمومی در دانشکده حقوق دانشگاه استکهلم. تحقیقات او بر رابطه بین حقوق بشر و حقوق بین‌الملل بشردوستانه از طریق استفاده از حق آزادی بیان در درگیری‌های مسلحانه متمرکز است.

تورون لیندلهم، استاد روان‌شناسی اجتماعی و معاون گروه روان‌شناسی در دانشگاه استکهلم. حوزه تخصصی او «صحت در شهادت شاهدان عینی، تحریف حافظه در تصمیم‌گیری‌های قانونی و پزشکی و اشکال تصمیم‌گیری و عدالت درک شده» است.

مارک کلمبرگ، استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه استکهلم و عضو مرکز حقوق و عدالت بین‌المللی استکهلم.

اُووِ برینگ، استاد بازنشسته حقوق بین‌الملل مرتبط با دانشگاه استکهلم و دانشگاه دفاع ملی سوئد و مشاور حقوقی سابق در وزارت امور خارجه سوئد.

مارک آدم کمبلرگ، استاد حقوق بین‌الملل عمومی در دانشگاه استکهلم.

روزبه پارسی که تز دکترای خود را درباره مدرنیته، ناسیونالیسم و جنسیت در ایران بین دو جنگ جهانی نوشت. او بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ پژوهشگر ارشد در مؤسسه مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا (EUISS) در پاریس بود که بر خاورمیانه به طور کلی و ایران و کشورهای خلیج فارس به طور خاص تمرکز داشت. پارسی بین سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ مدرس ارشد حقوق بشر و تاریخ در دانشگاه لوند سوئد بود.

در مراحل دوم و سوم دادگاه به شکایات شاکیان و شهادت شهود رسیدگی خواهد کرد پرونده حمید نوری نزدیک به ۱۰۰ شاکی و شاهد دارد که همگی از خانواده‌های قربانیان سال ۶۷ یا جان به در بردگان هستند

در گام‌های بعدی به بررسی و صدور حکم می‌پردازد.

حمید نوری به ظن نقش داشتن در جنایت علیه بشریت بازداشت شده است. جنایت علیه بشریت از بزرگ‌ترین جرایمی است که به دلیل شدت تحت تاثیر قرار دادن وجدان بشری، قابلیت پی‌گرد بین‌المللی دارد و دیگر کشورها بر اساس اصل «صلاحیت جهانی»، می‌توانند افراد دخیل در یک جنایت بزرگ همانند جنایت علیه بشریت را تحت تعقیب قرار دهند.

اصل صلاحیت جهانی

بر اساس اصل قضایی صلاحیت جهانی، در صورتی که دادگاه‌های کشوری مثل ایران توان و امکان پی‌گیری قضایی یک جنایت را نداشته باشند، بازماندگان می‌توانند مظنونان یا متهمان به جنایت را در نظام‌های قضایی کشورهای مختلف که دارای نظام قضایی عادلانه‌‌ای هستند، مورد پی‌گرد قرار دهند. اصل صلاحیت جهانی به دادگاه سوئد اختیار می‌دهد اگر جنایتی مثل کشتار سال ۱۳۶۷ در آن کشور رخ نداده و یا ارتباط مستقیمی به آن نداشته باشد، به دادخواهی بازماندگان رسیدگی کند.

صلاحیت قضایی جهانی شامل حال کشورهایی می‌شود که اصلا نظام قضایی فعالی ندارند و نمی‌توانند جنایت‌کاران را مورد پی‌گرد قرار دهند یا این که مثل ایران، ساختاری به نام دادگستری یا قوه قضاییه دارند اما به دلیل اعمال نفوذ افراد و گروه‌های سیاسی، از رسیدگی عادلانه به پرونده‌های جنایت‌ها ناتوانند و انگیزه‌‌ای برای این کار ندارند.

بازداشت حمید نوری در سوئد بر همین مبنا رخ داده است. اغلب کشورهای اروپایی به دلیل داشتن قوه قضاییه مستقل و عادل، صلاحیت جهانی را اعمال می‌کنند و برای به کیفر رساندن متهمان جنایت‌های بزرگ می‌توان از نظام قضایی آن‌ها برای رعایت عدالت و بی‌کیفر نماندن مرتکبان جنایت‌های بزرگ، کمک خواست.[۷]

کیفرخواست دادستانی استکهلم برای حمید نوری

کیفرخواست: خمینی حکمی صادر کرد مبنی بر این‌که کلیه زندانیان در زندانهای ایران که عضو یا هوادار مجاهدین بودند و در اعتقادات خود مؤمن و وفادار بودند اعدام شوند.‌ اندکی بعد، اعدامهای دسته‌جمعی حامیان و هواداران مجاهدین زندانی شروع شد. بین ۳۰ژوئیه ۱۹۸۸ تا ۱۶اوت ۱۹۸۸، حمید نوری به‌عنوان دادیار یا در موضع و نقش مشابه، در همکاری و تبانی با دیگر مرتکبان در زندان گوهردشت، با قصد قبلی تعداد بسیار زیادی از زندانیان که عضو یا هوادار مجاهدین بودند را اعدام کرد.

متن کیفرخواست

« بین ۳۰ژوئیه ۱۹۸۸ تا ۱۶اوت ۱۹۸۸، حمید نوری به‌عنوان دستیار معاون دادستان یا در موضع و نقش مشابه دیگر، در همکاری و تبانی با دیگر مرتکبان در زندان گوهردشت (رجایی شهر) در کرج ایران، با قصد قبلی تعداد بسیار زیادی از زندانیان که عضو یا هوادار مجاهدین بودند را اعدام کرد.

مشارکت حمید نوری در اعدامها در توافق و یا مشورت با دیگران، از جمله شامل موارد زیر می‌شود: سازمان دادن و شرکت در اعدام‌ها، از جمله از طریق انتخاب زندانیان برای قرار گرفتن در مقابل یک کمیته شبه دادگاه که بر اساس فتوا یا حکم [خمینی] مأموریت داشت تصمیم بگیرد و دستور بدهد که کدام زندانیان باید اعدام شوند، بردن زندانیان به ”راهرو مرگ“ و نگهداری تحت‌الحفظ آنها در آنجا، خواندن اسامی زندانیانی که باید به کمیته آورده شوند، آوردن زندانیان به کمیته، ارائه اطلاعات شفاهی یا کتبی در مورد زندانیان به کمیته، خواندن اسامی زندانیان که باید برای اعدام برده شوند، سپس به‌خط کردن زندانیان برای انتقال و همراهی آنها تا محل اعدام، و پس از آن با حلق‌آویز کردن زندانیان به زندگی آنها پایان می‌دادند. . حمید نوری هم‌چنین در بعضی موارد یا بعضی از مواقع (در آنجا) حضور داشت و در اعدامها شرکت می‌کرد».

- «حمید نوری، به‌عنوان دستیار معاون دادستان یا در موضع و نقش مشابه دیگر، در همان دوره و در همان مکان، با هم و در توافق یا مشورت با سایر عاملان، موجب رنج شدید تعداد بسیار زیادی از زندانیان که عضو یا هوادار مجاهدین بودند شده است. این کار با ایجاد نگرانی شدید از مرگ در زندانی، بردن زندانیان به کمیته و یا آوردن آنها به ”راهرو مرگ“ قبل از رفتن به کمیته و یا منتظر ماندن برای تصمیم کمیته و، هرگاه ضروری بوده، انتقال آنها به محل اعدام و انجام آماده‌سازیهای قبل از اعدام [اعمالی] که بایستی به‌عنوان شکنجه و رفتار غیرانسانی توصیف شود، صورت گرفته است.

مشارکت حمید نوری در شکنجه و رفتار غیرانسانی همراه با همفکری یا مشورت با دیگران، شامل این موارد است: انتخاب زندانیان برای حضور در کمیته‌یی که تصمیم می‌گیرد کدام زندانی را اعدام کند، زندانیان را به ”راهرو مرگ“ می‌آورد، به زندانیان دستور می‌دهد در آنجا، تحت الحفظ، بنشینند و منتظر بمانند که اغلب چندین ساعت طول می‌کشید، اسامی کسانی را که می‌خواستند به کمیته بیاورند را بخواند و آنها را به کمیته بیاورد، اسامی زندانیانی را که قرار بود به محل اعدام ببرند بخواند، به زندانیان دستور دهد تا در مرحله‌ای برای همراهی به محل اعدام بایستند و زندانیان را نیز تا آنجا همراهی کند»[۱]

حکم احتمالی برای حمید نوری

بر اساس قوانین سوئد، اشد مجازات برای حمید نوری در صورت محکومیت، حبس ابد خواهد بود.

اولین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

نخستین دادگاه حمید نوری در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۴۰۰مصادف با ۱۰ اوت ۲۰۲۱ برگزار شد. شمار زیادی از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و خانواده های قتل عام شدگان ۶۷ در مقابل این دادگاه حضور یافتند. در این دادگاه دادستان سوئد حمید نوری به ارتکاب قتل عمل در مورد اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های چپ متهم کرد. بر اساس قوانین اعدام زندانیان مجاهد ذیل قانون نقض فاحش حقوق بین المللی و اعدام زندانیان چپ که بر اساس حکم ارتداد به قتل رسیده‌اند تحت قانون «قتل عمد» مورد بررسی و پیگرد قرار خواهد گرفت.[۹]

گزارش افسر تحقیق در دادگاه اول حمید نوری

شش ماه بعد از خروج مصداقی از زندان عباسی به خانه او زنگ زد و او به دادستانی زندان اوین رفت. عباسی در حضور سایر زندانیان پرسید آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که همکاری می‌کند

واحد عملیات ملی پلیس بخش بررسی جنایات جنگی: آدرس ایمیلی ایرج مصداقی در تلفن حمید نوری پیدا شده و دو ایمیل به آدرس مصداقی در ۱۷ژانویه ۲۰۱۹ (۱۰ ماه قبل از سفر و دستگیری نوری در سوئد) ارسال کرده است

مصداقی در سؤال و جواب درباره ایمیل نوری می‌گوید نمی‌تواند به‌خاطر بیاورد که ایمیلی از طرف نوری دریافت کرده باشد.

حمید نوری درباره ایمیل خودش به مصداقی: من هیچوقت از ایمیل استفاده نکردم. در ایران دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده وهم هست. تنها گروهی که اعلام جنگ مسلحانه کرده همین گروهک منافقین است. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. همین کاری که داعش کرد چهل سال پیش تو ایران کردند

حمید نوری به افسر تحقیق: شاید کسی هک کرده باشه. من خبر ندارم. که فکر هم نکنم کسی این کار را کرده باشد. چون تو این مدت هم من هیچ چیزی نفهمیدم و الآن برای اولین باره که دارم میشنوم. شاید یک کسی یک شیطنتی یک دسیسه‌ای کرده در خصوص همین پرونده. که بخواهد مدرک درست کند... اگرهم چیزی هست یک توطئه است.

حمید نوری: من برای چندمین بار گفتم من در خصوص ادعاهای این گروهک تو این ده بیست سی ساله همیشه اطلاع داشته‌ام که اسمی شبیه اسم من را گفته‌اند. و همیشه هم گفته‌ام که من با خبر بوده‌ام این چرت و پرتها را اینها می‌گویند. ویک اسمی شبیه اسم من هم خوانده بودم و دیده بودم که گفته‌اند. و حتی در مهمانیها یا جلسات بعضی از دوستانم به من می‌گفتند که اینها یک اسمی شبیه اسم تو را گفته‌‌‌ اند

افسر تحقیق: سؤال من این است: رمز و کدی دارید توی موبایلتون؟

ج. اگر هم بوده الآن یادم نیست و اگر هم باشه که چیز شخصی منه

س. فقط می‌خواهم بدانم که اصلاً رمز یا کدی داشته موبایلتان یا نه؟

ج. اصلاً!

حمید نوری: شما بدونید که من اگر کوچکترین خلافی کرده بودم یا جرمی کرده بودم یا می‌ترسیدم موبایل هستی‌ام را با خودم نمی‌آوردم آقای مارتین. این خیلی موضوع مهمی است. من با این‌که می‌دانستم اینها این اسم را گفته‌اند موبایلم را آوردم. همه زندگی من هم توی موبایلمه. من پاک پاکم. من اگر کوچکترین خلافی کرده بودم و یا ترسی داشته باشم هفت سال به اتحادیه اروپا به کشورهای اروپایی نمی‌آمدم... اینها این بیست سی ساله این اسمها را گفته‌اند. من اسم شبیه خودم را تو این بیست سی ساله دیده‌ام. حتی دوستان در جلسه می‌گفتند حمید اینها اسمی شبیه اسم تو را هی دارند می‌گویند

افسر تحقیق: ۱۷ژانویه ۲۰۱۹ساعت ۹. ۴۵ یک ایمیل برای ایرج مصداقی از آدرس ایمیل شما که حمید نوری ۱۹۶۱ بوده توی جی میل فرستاده شده است.

حمید نوری: محال است. محال است. ۱۷ژانویه ۲۰۱۹؟

افسر تحقیق: صبر کنید. صبر کنید. صبر کنید. چند دقیقه قبل از این‌که این ایمیل را فرستاده بشود همان تاریخ یعنی ۱۷ژانویه ۲۰۱۹ ولی ساعت ۲۱ و۲۸ دقیقه

حمید نوری: تاریخ ایرانیش رو بگن. من که اینها رو متوجه نمی‌شوم

افسر تحقیق: ایمیل برای ایرج مصداقی فرستاده شده و محتویاتی ندارد [پاک شده]

حمید نوری: محاله. دارم می‌گویم. اصلاً محال محال است. من میگم اصلاً بلد نیستم ایمیل جی‌میل کار کنم. تاریخ ایرانیش را در بیاورید شاید من بتوانم دریابم چیست

افسرتحقیق: همین تاریخ است. روز ۱۷ژانویه ۲۰۱۹

حمید نوری: چی؟ همین تاریخ؟

مترجم: ۱۷ژانویه ۲۰۱۹

حمید نوری: پس میشه الآن تو ایران. الآن که۰۱. ۱۷ نیستیم. الآن برج ۴ هستیم.

افسر تحقیق: اینها چیزهایی است که در موبایلتون پیدا شده است. از ایمیل شما استفاده شده است نگاه کنید این آدرس ایمیل است

حمید نوری: ببین من گفتم که پسرم برای من یک آدرس ایمیل‌ای جی‌میل درست کرده. اصلاً من استفاده نکردم. در اول جلسه هم گفتم اصلاً بلد نیستم

افسر تحقیق: حالا اگر به فرض شما از این آدرس ایمیلتون برای ایرج مصداقی ایمیلی نفرستادید پس کی ممکنه این کار را کرده باشد؟

حمید نوری: من چه کنم؟ من می‌گویم من نکرده‌ام. اصلاً هم نرفته. اصلاً هم قبول ندارم. شاید کسی هک کرده. آقای مارتین در کشور ایران انقلاب شده. ۴۱سال پیش جمهوری اسلامی آنجا مستقر است. آقای مارتین آقای یوآکیم دهها گروه مخالف و منتقد ضدحکومت ایران هم بوده وهم هست. موضوع خیلی مهم است. دهها گروه سازمان و افراد ضدحکومت ایران هم بوده‌اند وهم هستند. تنها گروهی که دست به اسلحه برده و اعلام جنگ مسلحانه بر علیه حکومت ایران کرده همین گروهک منافقین است. تنها گروه... تنها گروه که دست به اسلحه برده این گروه است. برای یکبار هم که شده فیلم جنایات اینها رو ببین حداقل از سفارت بگیر فقط نگاه کنید. من دهها بار دارم به شما می‌گویم اینها تو ایران هزاران نفر را کشته‌اند. هی من به شما می‌گویم که اینها به خودشان بمب بسته‌اند پنج تا امام جمعه را کشته‌اند برده‌اند رو هوا شما اصلاً دقت نمی‌کنید

سعید بهبهانی درآوردن شلوار
سعید بهبهانی در حال اهانت به خانواده قتل عام شدگان ۶۷

اهانت به خانواده‌‌ی اعدام شدگان

در نخستین دادگاه حمید نوری، سعید بهبهانی مجری تلویزیون اینترنتی میهن تی وی که متهم به همکاری و لابی‌گری برای جمهوری اسلامی نیز حاضر شد. او از دوستان ایرج مصداقی است و همواره مصاحبه‌هایی با وی ترتیب می‌دهد. سعید بهبهانی پس از حضور در مقابل این دادگاه به اهانت به خانواده‌‌ی زندانیان و قربانیان قتل‌عام ۶۷ پرداخته و با درآوردن شلوار خود و پشت کردن به این خانواده‌ها به آنها اهانت کرد که توسط پلیس سوئد دستگیر شد.

ارتباط سعید بهبهانی و ایرج مصداقی

سعید بهبهانی مجری تلویزیون میهن تی وی است. این تلویزیون،‌یک تلویزیون اینترنتی است که اغلب مصاحبه‌هایی را با ایرج مصداقی ترتیب می‌دهد.

سعید بهبهانی و ایرج مصداقی
سعید بهبهانی و ایرج مصداقی

دومین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

دومین روز دادگاه حمید نوری در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۰ مصادف با ۱۱ اوت ۲۰۲۱ برگزار شد. در این جلسه دادستان پس از ادامه تفهیم کیفرخواست به حمید نوری، فتوای اعدام جمعی زندانیان سیاسی که توسط خمینی صادر شد را نیز قرائت کرد.

در مقابل این دادگاه نیز صدها نفر از خانواده‌ی قتل‌عام شدگان ۶۷ و هواداران و اعضای سازمان مجاهدین خلق نیز حضور داشتند

سومین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سومین روز دادگاه رسیدگی به اتهامات «حمید نوری»، کمک دادیار سابق زندان گوهردشت، صبح پنج‌شنبه، ۱۲ اوت ۲۰۲۱ برابر با ۲۱ مرداد ۱۴۰۰در دادگاه استکهلم برگزار شد.

دادستان در سومین روز دادگاه حمید نوری گفت: "ما امروز در باره‌ی اولین موج اعدام‌ها صحبت می‌کنیم. قبل از اعدام باید کارکنان زندان کارهایی را انجام می‌داند و اجازه نداشتند زندان را ترک کنند. هیات مرگ به گوهردشت می‌رود. وظیفه این هیات این بود که طبق فتوای خمینی از زندانیان سئوال و جواب کند و حکم بدهد. مسئولان زندان، ناصریان، لشکری و حمید نوری انتخاب می‌کردند کدام زندانی باید به هیات مرگ فرستاده شود. آن‌ها از زندانیان سئوالاتی می‌کردند و در پرونده‌شان ثبت می‌کردند. حمید نوری همراه با نگهبانان، زندانیان را چشم بسته در سالن و یا در راهرو نگه می‌داشتند تا نوبت‌شان برای ورود به اتاق هیات مرگ برسد. حمید نوری یکی از کسانی بود که به همراه نگهبانان، زندانیان را کنترل می‌کردند و اسامی آنها را می‌خواندند و آنها را به هیات مرگ و سپس به محل اعدام می‌بردند. نوری مستقیما در صحنه اعدام حاضر می‌شد.

در جلسه امروز، دادستان براساس خاطرات زندانیان سیاسی دهه ۶۰ که در قالب کتاب منتشر شده است، به چگونگی برخورد حمید نوری و دیگر مسئولان زندان با زندانیان پرداخت.

دادستان هم‌چنین بخش‌هایی از اظهارات و خاطرات چند تن از شاهدان را در مورد روزهای اجرای اعدام‌های  دسته‌جمعی، قرائت کرد. او به نقل از اصغر مهدی‌زاده گفت:" زندانیانی که اوایل مرداد ۱۳۶۷ مقابل هیات مرگ قرار می‌گرفتند، بعد از آن به سالن اجرای اعدام‌ها برده می‌شدند تا اجساد زندانیانی را که اعدام کرده بودند، بر چوبه دار ببینند.

دادستان در روز سوم دادگاه حمید نوری، به قرائت کیفرخواست ادامه داد و طبق شهادت شهود و مدارک ارائه شده به توضیح نقش هیات مرگ با عضویت ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری جدید جمهوری اسلامی پرداخت.

در این قسمت، دادستان عکس‌هایی از زندان گوهردشت کرج نشان داد که مربوط به زمانی بود که اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ اتفاق افتاد.

به گفته دادستان، اعضای هیات مرگ به زندانیان می‌گفتند که هیات «عفو» هستند و برای عفو آنها آمده‌اند. به این صورت می‌خواستند زندانیان از اهداف جنایت‌کارانه آنها با خبر نشوند. با این‌حال، به زندانیان می‌گفتند «توبه» کنند و سازمان مجاهدین را محکوم کنند تا از مجازات‌شان کاسته شود.

دادستان در ادامه قرائت کیفرخواست گفت: «حمید نوری از جمله افرادی بود که زندانیان سیاسی سر موضع را به‌شدت شکنجه می‌داد.»

وی افزود که داود لشکری، دادیار زندان گوهردشت و حمید نوری، معاون وی، روزانه سیستماتیک زندانیان سیاسی را شکنجه می‌کردند. لشکری و نوری زندانیان را به هیات مرگ معرفی می‌کردند تا در آن‌جا بدون حق دفاع از خود، سریعا محاکمه شوند.

بنا به اظهارات دادستان، زندانیان با دستان و چشمانی بسته در صف‌های طولانی در انتظار "دادگاه صحرایی" می‌ماندند و پس از آن، اکثر آن‌ها به سالن‌های اعدام فرستاده می‌شدند.

۱۶ اوت احیانا آخرین روز هیات مرگ در  زندان گوهردشت بود، حمید نوری آن روز نیز در اعدام‌ها مشارکت داشته است. هیات مرگ تا ۲۵ مرداد و یا تا ۲۷ مرداد ۱۳۶۷ در  زندان گوهردشت مشغول اعدام بود.

رئیس دادگاه، ساعت ۱۲ ظهر ختم جلسه را اعلام کرد. جلسه بعدی دادگاه، روز سه‌شنبه ١۷ اوت برگزار خواهد شد. جلسه قرار بود طبق برنامه قبلی، ساعت چهار بعد از ظهر به پایان برسد، با این‌حال، به ناگهان ختم جلسه را  اعلام کردند.

چهارمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

دادستان استکهلم در آغاز روز چهارم محاکمه، با استناد به نامه‌نگاری منتظری به خمینی، رهبر پیشین جمهوری اسلامی و اردبیلی، رئیس وقت دیوان عالی ایران، اعدام‌های سال ۶۷ حتی مغایر قوانین اساسی و جزایی جمهوری اسلامی بوده است.

نماینده دادستانی در ادامه گفت که روسای زندان‌ها و دادیارهایی مانند نوری پیش از ورود هیئت مرگ، به بررسی پرونده‌ها و بازجویی زندانیان اقدام می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند چه کسانی مقابل هیئت مرگ قرار بگیرند.

دادستان استکهلم در ابتدای جلسه بعدازظهر دادگاه سندی ارائه داد که اسامى ۴۷۹۹ نفر از اعدامى‌های سال ۶۷ در آن ثبت شده است.

دادستان استکهلم اظهار داشت، شواهدی در دست است که عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس اسبق قوه قضائیه ایران از هیئت مرگ خواسته بود اشد مجازات (اعدام) را برای زندانیان سیاسی گروه‌های چپ به عنوان مرتد صادر کند.

دادستان برای اثبات موافقت مقامات جمهوری اسلامی با مجازات «اعدام»، به موضع میرحسین موسوی، نخست‌وزیر وقت اشاره کرد که پس از عملیات سازمان مجاهدین خلق گفته بود چرا باید اعضای این سازمان زنده بمانند.[۱۰]

پنجمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

پنجمین روز محاکمه «حمید نوری»، دادیار اسبق زندان گوهردشت کرج و از متهمان اعدام دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در ایران، جمعه ۲۰ اوت (۲۹ مرداد) در دادگاه استکهلم، پایتخت سوئد پیگیری شد.

دادگاه با اظهارات تیم وکلای شهود آغاز شد که تاکید کردند موکلان آنها جنایت حمید نوری از جمله شکنجه و ارسال زندانیان به هیئت مرگ را شاهد بودند.

تیم وکلا همچنین به نقل از موکلان تصریح کرد که حمید نوری، اجرای اعدام زندانیان محکوم شده در هیئت مرگ را نیز برعهده داشت. وکیل شهود خواستار محکومیت نوری در دادگاه به‌دلیل ارتکاب قتل عمد و‌ جنایت علیه بشریت شد.

پس از آن وکیل چهار زندانی عضو سازمان مجاهدین خلق گفت که با اعلام غیر قانونی بودن سازمان مجاهدین و دستگیری، شکنجه و‌ اعدام اعضای آن از سوی جمهوری اسلامی، این سازمان شروع به نبرد مسلحانه و دفاع از خود کرد.

وکیل مجاهدین گفت که دلیل اعدام اعضای سازمان مجاهدین عملیات «فروغ جاویدان» نبود بلکه طبق خاطرات منتظری و فتوای خمینی این اعدام‌ها ریشه‌های قبلی داشته است.

وکیل مجاهدین تصریح کرد، شهودی هستند که شهادت می‌دهند پیش از صدور فتوای خمینی، شکنجه زندانیان برای زمینه‌سازی اعدام‌ها آغاز شده بود.

او اشاره کرد که جمهوری اسلامی، اعضای سازمان را «محارب» می‌نامید تا حکم اعدام آنها را صادر کند.

وکیل مجاهدین بیان کرد که محارب به معنای عدم اعتقاد به خدا نیست بلکه مجاهدین به شاخه‌ای دیگر از دین اسلام معتقدند و نظرات آخوندها مربوط به ابتدای اسلام را نمی‌پذیرند.

وی گفت، اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد نگاه حذفی و اعدام اعضای سازمان از سال ۱۹۸۰ در جمهوری اسلامی آغاز شد.

وکیل مجاهدین اظهار داشت که حتی ابراهیم رئیسی در سال ۱۹۹۰ در تلویزیون ایران از محارب‌بودن اعضای مجاهدین و کمک‌کنندگان به آنها سخن گفت و این یعنی تایید اعدام آنها.

وکیل مجاهدین به صدای پخش شده منتظری در دادگاه استناد می‌کند که احمد خمینی، فرزند رهبر پیشین ایران نیز بر از بین بردن همه اعضای سازمان مجاهدین اصرار داشته است.

او به گفته‌های مدیر کل زندان‌های وقت در ایران اشاره می‌کند که گفته بود مجاهدین جز مردم نیستند و همه آنها را خواهیم کشت.

وکیل مجاهدین همچنین نامه دادستان وقت به خمینی که از طریق احمد خمینی به او رسانده شد را یادآوری می‌کند. دادستان در آن نامه خواستار اعدام اعضای سازمان مجاهدین شده بود.

وکیل مجاهدین با رد رقم ۶۰۰ اعدامی گفت که سازمان مجاهدین لیستی ارائه کرده که فقط در آن هفته‌ها حدود ۵ هزار نفر اعدام شدند.

وی با استناد به کتاب خاطرات یک زندانی سیاسی وقت گفت که میان سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ دست کم ۳۰ هزار نفر در ایران اعدام شدند.

وکیل مجاهدین گفت که باید برای توصیف دقیق اعدام‌ها از اصطلاح «قتل عام» در دادگاه استفاده شود.

وکیل مجاهدین درباره تعیین خسارت و غرامت مالی جمهوری اسلامی برای جنایت اعدام‌ها، با استناد به نظر یک متخصص جنایی گفت، باید برای اعدام در ماه‌های عادی حدود ۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار تعیین شود.

او تاکید کرد که با در نظر گرفتن اعدام‌ها در ماه‌های مذهبی، جمهوری اسلامی باید ۴ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار غرامت بپردازد.

دفاعیات وکیل نوری

پس از اتمام قرائت کیفر خواست و دفاع وکیل قربانیان، وکیل حمید نوری با تشکیک در اصل اعدام‌ها و نظر شاهدان به دفاع از متهم پرداخت.

وکیل نوری مدعی شد، کیفر خواست در مورد اعدام‌هایی سخن می‌گوید که ۳۳ سال پیش رخ داده است آن هم در ایرانی که هزاران مایل با سوئد فاصله دارد و تاریخ و فرهنگش نیز با سوئد متفاوت است.

وکیل نوری با ابزار تردید در سخنان شهود گفت، بسیاری از شاهدان گفته‌اند که ۱۵ تا ۲۰ سال بعد از آن حوادث خاطرات خود را نوشته‌اند.

او گفت که چون اتهام علیه موکلش از سوی مخالفان رژیم مطرح شده است باید در این اتهامات تشکیک کرد.

وکیل نوری بیان کرد که موکلش ادعای مشارکت در اعدام‌ها را ساختگی می‌داند.

وی از قول موکلش گفت که شاکیان همه مخالف رژیم هستند و یکدیگر را از پیش می‌شناسند و همه آنها در پرونده «ایران تریبونال» حضور داشته و با بنیاد برومند همکاری کرده‌اند.

وکیل نوری اظهار داشت، دادستانی سوئد از ایران خواسته که از محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان و تقی عادلی با اسم مستعار داود لشگری درباره این پرونده بازجویی کند.

وکیل نوری همچنین افزود که دادستانی سوئد از نیری و اشراقی، اعضای هیئت مرگ در مورد نقش حمید نوری استعلام کرده اما ایران هیچ پاسخی به این درخواست‌ها نداده است.

او ادامه داد که دادستان سوئد درخواست بازدید از زندان، محل قبرهای دسته‌جمعی، راهروی مرگ یا حسینیه‌ای که گفته شده اعدام‌ها در آن رخ داده، نکرده است.

وکیل نوری با تشکیک در مصداقیت شاکیان و شهود گفت که دادستان در مورد ادعای زندانی بودن شاکیان تحقیق نکرده و مدرک کتبی از حکم زندانی بودنشان، یا مدرک آزادی آنها نخواسته است.

وی با اشاره به عدم همکاری ایران و بی‌پاسخ گذاشتن پرسش‌ها از سوی مقامات ایرانی، گفت که چنین شرایطی را نباید به گردن نوری گذاشت.

وکیل نوری با تاکید بر این‌که موکلش از زمان بازداشت نتوانسته مدرکی علیه ادعاهای مطرح شده جمع‌آوری کند، تصریح کرد که به طور کلی تمام اتهامات علیه نوری را رد می‌کند.

او به اظهارات مصداقی درباره شکل فیزیکی زندان اشاره کرد و گفت چون‌ نه ما نه دادستان به زندان گوهردشت دسترسی نداریم، همه ادعاها زیر سوال می‌روند.

ادامه محاکمه در بعدازظهر

محاکمه حمید نوری پس از یک استراحت کوتاه بعدازظهر ادامه یافت و نوری با پیراهن مشکی در دادگاه حضور یافت. او در ابتدای جلسه بعدازظهر به ترجمه سریع اظهارات اعتراض کرد. نوری همچنین به شعارهای تظاهرکنندگان در بیرون از دادگاه اعتراض کرد و قاضی، جلسه رسیدگی را موقتا متوقف کرد.

وکیل نوری در ادامه دفاعیات خود گفت که موکلش در زمان اعدام‌ها هیچ سمتی در زندان گوهردشت کرج نداشته و تنها در زندان اوین در بخش اداری و دفتری کار می‌کرده است.

وکیل نوری با تاکید بر این که عراق به مجاهدین کمک مالی نمی‌کرد، مدعی شد که اختلاف میان رژیم ایران و این سازمان یک نوع جنگ داخلی به‌شمار می‌رفت.

وکیل نوری با اشاره به اختلاف میان منتظری و خمینی، فتوای منتسب به خمینی درباره اعدام زندانیان سیاسی در کتاب خاطرات منتظری را به دلیل اختلافات آن دو رد کرد.

وکیل نوری به چگونگی آمدن موکلش به سوئد اشاره کرد و گفت، نوری با دعوت یک خانم که با شوهرش به نام «هرش» اختلاف داشته وارد سوئد می‌شود.

وکیل نوری افزود که آن خانم از نوری درخواست کرد که میان او و شوهرش وساطت کند و نوری پذیرفت و عکس پاسپورت خود و حتی فیلمی از هواپیما هنگام عزیمت به سوئد برای آن خانم ارسال کرد.

به گفته وکیل نوری بعدها مشخص شد که ایرج مصداقی و شوهر آن خانم برای نوری تله گذاشتند و او را در ۹ نوامبر ۲۰۱۹ به سوئد کشاندند.[۱۰]

ششمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

ششمین جلسه دادگاه حمید نوری که نخستین جلسه از هفتهٔ سوم محاکمهٔ او محسوب می‌شود به‌اتهام مشارکت در اعدام‌ چند هزار زندانی سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، روز دوشنبه ۱ شهریور، برابر با ۲۳ اوت ۲۰۲۱ در استکهلم برگزار شد. در این جلسه یکی از شاهدان اعدام‌های ۶۷ توضیحی دربارهٔ وجود «اتاق گاز» در زندان گوهردشت کرج و کتک خوردن زندانیان داد.

در این جلسه که ششمین جلسه از محاکمهٔ این مقام قضایی سابق جمهوری اسلامی در سوئد است، وکیل حمید نوری به موضوع شهادت شاهدان پرونده ازجمله ایرج مصداقی و مهدی اصلانی پرداخت وهمچنین به روایت مجتبی اخگر استناد کرد و ضمن اشاره به کتاب حسین فارسی و با مقایسه برخی جزئیات شهادت‌ها با آنچه پیشتر در کتاب‌های خاطرات شاهدان آمده، مدعی شد در این موارد تناقض وجود دارد.

وکیل حمید نوری همچنین تأکید کرد که موضع حمید نوری این است که «این اعدام‌ها هرگز رخ نداده و با توجه به این‌که مشخص نیست این لیست‌ها چگونه نوشته شده، نمی‌تواند اتهامات را بپذیرد».[۱۱]منظور وکیل نوری به لیست‌های زندانیان سیاسی اعدام‌شده در تابستان 67 است که شاهدانی مانند ایرج مصداقی، محمود رؤیایی و دلجو آبادی، و سازمان‌های عفو بین‌الملل و بنیاد عبدالرحمن برومند منتشر کرده‌اند.

ابطال ادعای حمید نوری که می‌گفت من حمید عباسی نیستم و این تشابه اسمی است. ویدا رستم‌علی‌پور از شاکیان پرونده حمید نوری در دادگاه استکهلم که سه نفر از اعضای خانواده خود را در جریان اعدام‌های دهه شصت از دست داد در مصاحبه با العربیه گفت: امروز سندی را دادستان به فارسی آورده و ترجمه کرده بود که حمید نوری خطاب به دوستانش می‌گوید امروز افطار هست و همدیگر را می‌بینیم؛ حمید نوری - عباسی. که مشخص شده است او همان حمید عباسی بوده است.[۸]

هفتمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

هفتمین روز محاکمه «حمید نوری»، دادیار اسبق زندان گوهردشت کرج و از متهمان اعدام دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در ایران، چهارشنبه ۳ شهریور، (۲۵ اوت) در دادگاه استکهلم، پایتخت سوئد پیگیری و جلسه بعدی به پنج‌شنبه ۴ شهریور(۲۶ اوت) موکول شد.

قاضی در جلسه امروز از جان به دربردگان این کشتار و شاکیان اصلی پرونده دعوت کرد تا در جایگاه شاهد قرار گیرند.

دادستان از مصداقی خواست از محتویات پرونده‌اش بگوید. او گفت به‌عنوان زندانی از تمام محتوایات پرونده خبر‌ نداشته است. او گفت در زمان انتخابات سومین دوره مجلس زندانیان را به دادیاری بردند و از آنها پرسیده شده که آیا حاضرند در انتخابات شرکت کنند و همه‌ گفتند خیر! او ادامه داد چند نفرشان کتک خوردند اما در سال ۶۵ او این برگه را در پرونده‌اش دید که مبنای عدم اعتقادش به «نظام» قرار گرفته است.

در ادامه دادگاه، دادستان از مصداقی خواست که به عقب‌تر از زمان اعدام‌ها بازگردد و به ترسیم فضا بپردازد. مصداقی نیز از هشتم مرداد ماه ۶۷، روز شماری از اعدام‌ها، و فضای زندان ارائه داد به ترتیب به نام همبندی‌هایش که اعدام شدند و آنها که نجات یافتند، پرداخت.

او گفت که پاسدارها به آنها گفته بودند «اگر نظام به خطر بیفتد، نارنجک توی اتاق‌هایشان می‌اندازند.» مصداقی گفت که ما این تهدیدها را جدی نمی‌گرفتیم و «اصلا فکرش را نمی‌کردیم کسی که حکمش را گذرانده بخواهند اعدام کنند.»

او درباره نقش ناصریان (قاضی مقیسه) نماینده دادستان و معاونش حمید نوری و داوود لشکری معاون امنیتی زندان در جریان اعدام‌ها پرداخت.

مصداقی گفت:‌ «۱۲ مرداد بچه‌های ما را از بندهای فرعی صدا کردند. سومین روز حضور هیئت مرگ در زندان گوهردشت بود. بچه‌ها را می‌بردند پیش هیئت مرگ و دیگر برنمی‌گشتند. ما نگران بودیم اما همچنان نمی‌دانستیم که جریان چیست.»

او گفت که چگونه در ۱۴ مرداد ۶۷، غذای بیشتری به زندانیان رسید و آنها دریافتند که غذای همبندی‌هایی را می‌خوردند که از سلول کم شده‌اند.

مصداقی گفت که هیئت مرگ از او پرسیده بود آیا تقاضای «عفو می‌کند؟» و آیا با توجه به حمله مجاهدین به مرز «اعلام برائت می‌کند؟»

او گفت که عملکرد این هیئت حساب و قاعده‌ای نداشت و همه چیز به شانس و تصادف بستگی داشت. مثلا با توجه به امکان آشنایی اعضای هیئت با زندانیان، برخوردها متفاوت می‌شد. او گفت کسانی را که خود «ناصریان» برایشان تشکیل پرونده داده بود خودش به هیئت مرگ می‌برد تا حکم اعدامشان را بگیرد.[۱۲]

هشتمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

پنجشنبه بیست و ششم اوت ۲۰۲١ برابر با چهارم شهریور ١۴۰۰، هشتمین جلسه محاکمه حمید نوری در دادگاه استکهلم برگزار شد.

در ادامه جلسه امروز، دادستان به سئوالات‌اش از ایرج مصداقی در باره مشاهدات او در جریان اعدام‌ها و مسائلی که دیده است، ادامه داد. دادستان از او خواست به جرئیاتی که از او سئوال می‌شود، پاسخ دهد. دادستان به او گفت بیست‌ودوم مرداد را پشت سر گذاشتیم و در باره بیست‌پنجم مرداد صحبت می کنیم که روز مهمی برای مصداقی است. او در پاسخ گفت، صبح روز بیست‌وپنجم مرداد من را به نزد هیات بردند. روز دوم محرم بود. همه پاسدارها مثل حمید نوری لباس سیاه پوشیده بودند. همان زمان بود که منتظری با اعضای هیات دیدار کرد و به آنها گفت”به خاطر ماه محرم آنها را نکشید.” ما در زندان می‌دیدیم که آنها لباس مشکی پوشیده‌اند و شب‌ها سینه زنی داشتند و عزاداری می‌کردند.

مصداقی در ادامه گفت که “روز بیست‌و پنجم در راهرو نشسته بودم. نیری دو سه بار ناصریان را صدا زد و گفت یک نفر را بفرستید. من ریسک کردم و رفتم پیش هیات. وقتی وارد شدم، آنها فکر می‌کردند ناصریان من را فرستاده. نیری از من پرسید انزجارنامه نوشته‌ای، گفتم بله، چند بار باید بنویسم؟ نیری گفت برو یک چیزی بنویس برای مصاحبه خوب باشد چرا آزادم کردید.” او ادامه داد و گفت:”ناصریان با عصبانیت وارد اتاق شد و چند بار محکم پشت من زد. گفت حاجی آقا هیچ‌کدام از این خبیث‌ها همکاری نکرده‌اند.”

بخشی از شهادت مصداقی به روزهای کشتار و اعزام زندانیان به نزد هیات مرگ و نحوه مواجهه خودش با هیات اختصاص داشت. او توضیحاتی درباره روند شکایت‌اش از نوری به دادگاه ارائه داد. او شهادت داد: “بعد از این‌که اعدام‌ها تمام شد، ناصریان به بند ما آمد و گفت رفقایتان را بالا کشیدیم. گفت حکم امام است.”

او در ادامه شهادت‌اش گفت که یک زندانی دیگر هنگام کتک خوردن از حمید نوری متوجه هویت واقعی او شد.

مصداقی به دادگاه گفت، نزدیک به یک سال پس از اعدام‌ها، در خرداد ۱۳۶۸ و پس از مرگ خمینی، تلویزیون شعری از خمینی می‌خواند که یک زندانی به‌نام مهدی اسحاقی آن را مسخره کرد. به‌گفته مصداقی زندانی دیگری، اسحاقی را به زندان‌بانان لو داد و آن‌ها با او برخورد کردند. مصداقی به دادگاه گفت: «حمید نوری آمد پشت بند. مهدی را به شدت ضرب و شتم کرد. مهدی بعدا برایم تعریف کرد وقتی او را می‌زد کارت شناسایی‌اش افتاد. مهدی از زیر چشم‌بند، اسم او را که نوشته بود “نوری”، می بیند. مصداقی گفت حمید نوری اسحاقی را به مدت پنج ماه به انفرادی فرستاد. او گفت که پس از پایان انفرادی، اسحاقی به مصداقی گفت: «ایرج می‌دانی عباسی اسم‌اش چیست؟ اسم‌اش حمید نوری است. وقتی مرا می زد کارت‌اش افتاد و اسم‌اش را دیدم که حمید نوری است.»

ایرج مصداقی با اشاره به متهم در دادگاه گفت: «حمید عباسی که اسم اصلی او حمید نوری است، همین شخصی که این‌جا نشسته است.» دادستان در ادامه درباره یک مورد ذکر نام حمید نوری به صورت حمیدرضا نوری در کتاب دیگری از مصداقی پرسید. او گفت که این یک اشتباه «لپی» بوده و در جلدهای دیگر این کتاب هم نام به صورت حمید نوری آمده است.[دیده‌بان ایران، نهاد اجرایی بنیاد ایران تریبونال ۲۶ اوت ۲۰۲١ برابر با ۴ شهریور ۴۰۰ ۱]

نهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

در نهمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷، دانیل مارکوس و توماس سودرکویست، وکلای مدافع او، با سوالات خود ایرج مصداقی، زندانی پیشین و نخستین شاهد این پرونده، را به چالش کشیدند.

در این جلسه که روز سه شنبه نهم شهریور ماه در سوئد برگزار شد، بخش اعظم سوالات وکلای مدافع به مقایسه تاریخ‌های دستگیری شاهد، وقوع حوادث در زندان، اسامی اعدام‌شدگان در کتب او، و مقایسه و پی‌گیری موارد اختلاف آنها با اظهارات و کتاب‌های سایر شاهدان این پرونده گذشت.

در یکی از این موارد، وکیل مدافع نوری با اشاره به تفاوت میان روایت کتاب محمود رویایی، یکی دیگر از شاهدان این پرونده، و کتاب ایرج مصداقی، درباره تاریخ و محل اعدام حسین بحری، سعی کرد با مثال‌هایی از این دست اعتبار این کتاب‌ها را به عنوان مدرک در کیفرخواست دادستان زیر سوال ببرد.

از آغاز این دادگاه، اسامی واقعی و مستعار افراد و پروسه تبدیل وقوع حوادث از تاریخ شمسی به میلادی از چالش‌های مهم بوده است. وکیل مدافع نوری همچنین تلاش کرد بر روی مواردی تمرکز کند که به زعم او اختلاف میان نوشته‌های شاهد با گفته‌هایش در بازجویی‌های پلیس سوئد از او پیش از بازداشت رسمی حمید نوری را نشان می‌دهند.

وکیل مدافع متهم چندین بار به نحوه پاسخ‌گویی طولانی و پر از جزئیات شاهد اعتراض کرد و گفت پاسخ کوتاه و بدون توضیح می‌خواهد. او همچنین ادعا کرد که شاهد با انتشار عکس و جزئیات پرونده به حقوق موکلش حمید نوری تعرض و به او و روند دادگاهش صدمه وارد کرده است.

وکیل مدافع نوری ادعا کرد که انتشار اطلاعات و عکس موکلش موجب شده است که شاهدان همگی حمید نوری را حمید عباسی بدانند و داستان‌ها و شهادت‌های یکسانی را تعریف کنند. در جبهه مقابل، دادستان پرونده در ساعت‌های پایانی دادگاه به تفصیل با پرسش و پاسخ از شاهد به این ادعای وکیل مدافع پرداخت و تلاش کرد تا آن را رد کند.

دادستان پرونده از ایرج مصداقی پرسید که هدفش از انتشار عکس و خبر دستگیری حمید نوری در فیس‌بوک چه بوده است؟ ایرج مصداقی پاسخ داد که بازماندگان، شاهدان، قربانیان، و خانواده‌های آنها در سراسر جهان پخش هستند و «هدف من تنها انتقال اطلاعات بود تا این افراد از قضیه آگاه شوند و با یوران یالمارشون، که در آن زمان تنها وکیل پرونده بود، تماس بگیرند و شکایت خود را تسلیم کنند.»

دادستان یکی از پست‌های ایرج مصداقی در فیس‌بوک را خواند و در مورد اختلاف او با مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، پرسید و دلیل احساس منفی ایرج مصداقی نسبت به او و سازمان مجاهدین را جویا شد. ایرج مصداقی در پاسخ گفت: «آنها هم به من احساس منفی دارند. در جامعه ایرانی هم مثل همه جای جهان بین جریانات سیاسی اختلافاتی وجود دارد، اما این جا موضوع نظرات سیاسی من نیست. در این جا به آن چه که در سال ۶۷ اتفاق افتاده و نقش حمید نوری در آن رسیدگی می‌شود، نه نظرات سیاسی من. ما با هم اختلاف نظر داریم. من مسلمان نیستم و ایدئولوژی ندارم. آنها یک گروه مسلمان هستند. نظرات ما با هم بسیار فرق دارد و همین نشان می‌دهد که ما با هم در مورد این پرونده هماهنگی نداشته‌ایم و هر شخصی از نگاه خودش به اتفاقات این پرونده نگاه می‌کند.»

اولین شاهد پرونده حمید نوری در دادگاه، در مورد ضبط صدای متهم در یکی از جلسات تعیین بازداشت گفت که او این فایل صوتی را پخش نکرده، اما در زمان ضبط آن شاهد بوده که این فایل به صورت علنی و در حضور نگهبانان ضبط شده است. دادستان از ایرج مصداقی پرسید که حمید نوری در آن فایل چه گفته است. مصداقی پاسخ داد که حمید نوری در آن فایل ضبط شده با اعتراض و فریاد اعلام کرده که می‌خواهد از رهبرش، کشورش، و مردمش دفاع کند و تاکید کرده که خواهان علنی بودن دادگاه است و می‌خواهد همه مردم دنیا بفهمند.

در جریان این جلسه دادگاه که نزدیک به پنج ساعت طول کشید، حمید نوری یک بار سخن گفت و با حالت اعتراض اعلام کرد که اجازه بدهید اول مترجم گفته‌های شاهد را ترجمه کند و بعد وکیل او دوباره صحبت کند.[۱۳]

دهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

دهمین جلسه محاکمه «حمید نوری»، دادیار اسبق زندان گوهردشت کرج و از متهمان اعدام دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در ایران، پنجشنبه ۱۱ شهریور، (۲ سپتامبر) در دادگاه استکهلم، پایتخت سوئد پیگیری شد.

این جلسه به شنیدن شهادت نصرالله مرندی، زندانی سیاسی سابق که شاهد قتل عام تابستان ۱۳۶۷ و از شاکیان اصلی پرونده نوری است، اختصاص یافت.

در جلسه دادگاه امروز، مرندی گفت: «من در دی ماه ۱۳۶۱ در یک دادگاه سه دقیقه‌ای رفتم. دو هفته پس از آن دادگاه من را منتقل کردند به زندان قزل‌حصار. آنجا من زیر این حکم را امضا کردم که یک پاسدار آن را به من داد. کپی‌اش را در اختیار من گذاشت و اصلش را با خودش برد.» او تاکید کرد که در این دادگاه چند دقیقه‌ای وکیلی نداشته است.

شاکی پرونده در پاسخ به سوال دادستان گفت که پاییز ۶۵ زندان قرل‌حصار خالی شد و او و شماری دیگر از زندانیان را به زندان گوهردشت برده‌اند. او گفت هنگام دستگیری گلوله خورده و به مدت چهار ماه شکنجه شده است. ۱۴ ماه اول پس از بازداشت را در اوین بوده و پس از آن به قزل‌حصار منتقل شده است. او گفت که سال ۶۵ به زندان گوهردشت انتقال یافته، سپس دوباره به زندان اوین منتقل شده و پس از آن تا آذر ۷۰ که آزاد شده، را در زندان اوین سپری کرده است.

نصرالله مرندی، همچنین در جلسه امروز مشاهدات مستقیم خودش در زندان و همچنین حضور در «راهروی مرگ» و قرار گرفتن مقابل «هیئت مرگ» را در اختیار دادگاه قرار داد.

او از مواجهه‌اش با حمید نوری در بهار ۶۶، همچنین از رفتارهای خشن «پاسدارها» در زندان گوهردشت سخن گفت. او هم همچون ایرج مصداقی، دیگر شاکی پرونده حمید نوری از «ناصریان» و «لشکری» نام برد.

مرندی گفت، در اتاق هیئت مرگ پنج نفر شامل ابراهیم رئیسی، حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی و اسماعیل شوشترى حضور داشتند. او افزود که در آن زمان رئیسی و پورمحمدى را نمی‌شناخت ولی مصاحبه‌های سه نفر دیگر را در روزنامه‌ها خوانده بود و آنها را می‌شناخت.

در ادامه جلسه دادگاه، او شهادت داد كه در سال ۶۶ خودش و ساير زندانيان چندين بار توسط نوری و ناصريان به‌صورت جمعی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند و يك زندانی به اسم «علی طاهرجویان» كه توسط آنها برای دادن اطلاعات بند مورد فشار قرار گرفته بوده با نفت خودسوزی كرد و به‌دليل عدم رسیدگی عمدی پس از چند روز جان خود را از دست داد.

آغاز اعدام‌ها در گوهردشت

مرندی گفت: «از ۸ مرداد ۶۷ اعدام‌ها در گوهردشت شروع شد. در اين زمان ناصريان، حميد عباسی و داوود لشکری افرادی بودند كه مأموریت آماده كردن زندانی‌ها را برای بردن نزد هيئت مرگ برعهده داشتند.»

شاکی پرونده گفت که شخصا شاهد بوده بین ۸ تا ۱۰مرداد ۶۷، در بند ۲، «تعدادی از زندانیان رفتند و ديگر برنگشتند» که دیرتر مشخص شد كه اعدام شدند، شماری از کسانی كه اعدام شدند، غلامرضا اسكندری، اصغر مسجدی، مهرداد اردبيلی، حسين بحری، رضا زند و دیگران بودند.

او اضافه کرد در تاریخ ۱۰ مرداد ۶۷، داود لشگری به داخل بند آمد و اتاق به اتاق کسانی که حکمشان بالای ۱۰ سال بود را با خود برد. در بيرون همه چشم بند زده بوديم و من‌هم كه ۱۵ سال حكم داشتم بين آنها بودم.

مرندی در پاسخ به سوال دادگاه در خصوص اینکه در مورد این افراد چه چیزی شما را به این نتیجه می‌رساند که اعدام شده‌اند گفت که «هرکس می‌رفت برنمی‌گشت» و بعد هم خانواده‌هایشان دنبالشان می‌گشتند و خبری از آنها نداشتند. او گفت: «اولش برای ما باورپذیر نبود.»

او توضیح داد که در روزهای بعد، زندانیان «گروه گروه» به راهروی مرگ برده می‌شدند و تک به تک به «اتاق مرگ» برده می‌شدند تا مقابل هیئت مرگ قرار گیرند.

مرندی در ادامه شهادتش، به اعدام شماری از هواداران «سازمان مجاهدین خلق» اشاره کرد و گفت در یک روز تا شب، چند سری ۱۰ تا ۱۲ نفری برای اعدام برده شدند.

او از حمید نوری با نام حمید عباسی یاد کرد و گفت که حمید عباسی را وقتی وارد بند آنان شده، کاملا دیده است. او تاکید کرد که در درون بند و اتاقشان چشم‌بند نمی‌زدند.

دادگاه حمید نوری، در استهکلم از سه‌شنبه، ۱۹ مرداد (۱۰ اوت ۲۰۲۱) آغاز شده است. کریستینا لیندهوف کارلسون، دا‌دستان پرونده او گفته است که بنا به مدارک و دلایل متقن، نوری در اعدام حداقل ۴۰۰۰ زندانی سیاسی نقش داشته است.

حمید نوری و وکلایش این اتهامات را رد کرده و گفته‌اند به‌رغم فعالیت او در زندان اوین، جز برای کارهای اداری به زندان گوهردشت نرفته و در زمان کشتار زندانیان سیاسی به دلیل تولد فرزندش در مرخصی بوده است.

در این پرونده حدود ۴۰ شاکی و ۶۰ شاهد که در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت محبوس بودند، حضور دارند.

تاکنون ده جلسه از محاکمه نوری برگزار شده و گفته شده است که روند محاکمه او تا آوریل سال آینده میلادی ادامه خواهد داشت. او اولین مقام ایرانی است که در یک دادگاه خارجی به اتهام مشارکت در اعدام‌های تابستان ۱۳۶۷ محاکمه می‌شود.

بر اساس قوانین سوئد، اشد مجازات برای او در صورت محکومیت، حبس ابد خواهد بود.

بر اساس آمارهای غیر رسمی، بیش از ۶۰۰۰ نفر که اکثرا از اعضا و حامیان «سازمان مجاهدین خلق» بودند، در جریان اعدام‌های سال ۱۳۶۷ به دستور خمینی، اعدام شدند.

بازماندگان کشتار و خانواده‌های کشته‌شدگان امیدوارند دادگاه نوری نقطه‌ای برای آغاز رسیدگی بین‌المللی به کشتارهای دهه ۶۰ به‌خصوص کشتار تابستان ۶۷ و مجازات عاملان و آمران آن باشد.[۱۴]

یازدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

روز جمعه ۱۲ شهریور مهدی برجسته گرم‌رودی، سومین شاهد در یازدهمین جلسه دادگاه حمید نوری به شرح وقایع، تجارب و دیده‌های خود و علت زنده ماندنش در جریان اعدام‌های تابستان ۶۷ پرداخت.

او شهادت داد که در روز ۱۵ مرداد ۶۷ در برابر هیئت مرگ قرار گرفته و با نوشتن توبه‌نامه، برائت از سازمان مجاهدین و «منافق» خواندن آنها از اعدام رهایی یافته است.

آقای قائم‌رودی شهادت داد که حمید نوری دستیار ناصریان در زندان بوده و اوامر او را در دفترچه‌ای یادداشت و بعد اجرا می‌کرده است. شاهد گفت بارها با حمید نوری در زندان روبه‌رو شد.

در همان دقایق آغازین دادگاه روز جمعه، با درخواست دادستان و رایزنی در پشت درهای بسته، با تمدید حکم بازداشت حمید نوری تا ۲۵ شهریور، ۱۶ سپتامبر موافقت شد. دادستان همچنین خواستار محدودیت‌های ویژه برای متهم شده است.

یکی از اتفاقات حاشیه‌ای این دادگاه در سالن خبرنگاران اتفاق افتاد. بنا به گفته خبرنگاران حاضر، شخصی که هر بار از سفارت در این سالن حاضر می‌شود به خاطر گرفتن عکس از خبرنگاران و با اعتراض حاضران از سالن اخراج شد. در این سالن در هر جلسه برخی از شاهدان نیز حضور دارند و جریان دادگاه را دنبال می‌کنند.[۱۵]

دوازدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

دوازدهمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷ دوشنبه ۱۵ شهریور ماه، به شهادت همایون کاویانی، زندانی پیشین و پرسش و پاسخ دادستان‌ها و وکلای مدافع متهم از او اختصاص داشت.

همایون کاویانی که در ۱۷ سالگی پس از شرکت در تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ دستگیر شده بود در جریان دادگاهی چند دقیقه‌ای با سه اتهام «هواداری از سازمان مجاهدین»، «شرکت در تظاهرات ۳۰ خرداد» و «ضدیت با نظام جمهوری اسلامی» به حبس ابد محکوم شد.

آقای کاویانی در دوازدهمین جلسه دادگاه شهادت داد که اولین بار با حمید نوری بدون چشم بند زندان در سال ۶۶ روبرو شد. او گفت در زندان گوهردشت، ناصریان دادیار زندان، حمید نوری را در برابر او و جمعی از زندانیان هم بندش به عنوان معاون و دست راست خود معرفی کرد.

چهارمین شاهد این دادگاه از روزی گفت که حمید نوری او و چند زندانی دیگر را به «راهروی مرگ» برد و ناصریان او را به نزد «هیات مرگ» هدایت کرد؛ کاویانی شهادت داد که حمید نوری را در زمان حضورش در آن راهرو دید که با لباس شخصی و پرونده‌ها در دستش در حال رفت و آمد بود و دیگران را صدا می‌کرد.

این شاهد در ادامه افزود، حسینعلی نیری در هیات مرگ از او سوال کرد که نظرش درباره حمله مجاهدین به غرب کشور چیست؟ در ادامه ناصریان طبق خواسته هیات مرگ ورقه‌ای به او داد و در آن ورقه حمله مجاهدین به غرب کشور را محکوم و از آیت الله خمینی تقاضای عفو کرد و از اعدام جان سالم بدر برد.

کاویانی گفت در راهروی مرگ بود که بر روی دیوار کنار شانه‌اش این جمله را خواند: «۹ نفر از بچه‌های مشهد رفتند برای اعدام» و این لحظه‌ای بود که او از موضوع اعدام‌ها مطلع شد. او سخنان شاهدان دیگر را در مواردی مثل اضافه شدن جیره غذایی در روزهای اعدام، نحوه چیدمان سالن‌ها و بندها، شکنجه‌های متعدد، وجود اتاق گاز و ممنوعیت ورزش جمعی تایید کرد.

کاویانی شهادت داد که در چند شبی که در راهروی بازجویی بوده صدای زنانی را می‌شنیده که می‌گفتند: «دست نزن به من کثافت. ولم کن.» او گفت پس از انتقال به زندان اوین در سال ۶۰ دو یا سه شب در هفته صدای تیرباران می‌شنید. او گفت زندانیان براساس شمارش تعداد تیرهای خلاص هر شب از تعداد اعدام‌ها آگاه می‌شدند.

کاویانی از چند تجربه برخورد مستقیم دیگر خود با حمید نوری سخن گفت، یکی از این برخوردها پس از انتقال او به زندان اوین رخ داد.

در آن دوره مادر همایون کاویانی به سرطان پستان مبتلا شده و در حال مرگ بود،‌ پدرش از او خواست تا اگر می تواند کاری کند تا با مادر برای آخرین بار دیداری داشته باشد. کاویانی از حمید نوری تقاضای مرخصی کرد و نوری گفت جواب می‌دهد. نوری بعدا خبر داد که تقاضای مرخصی او رد شده است، نمونه دیگری از این ملاقات‌ها بعد از آزادی کاویانی از زندان پیش آمد.

شاهد توضیح داد که پس از آزادی برای انجام مصاحبه از دادستانی اوین تقاضانامه‌ای را دریافت کرد. او را در روز مصاحبه به حسینیه بردند و جلوی دوربین نشاندند. آن روز کاویانی بدون چشم بند در فاصله چند متری حمید نوری نشست.

شاهد در قسمت دیگری از شهادتش در پاسخ به سوال وکیل مدافع حمید نوری در مورد این مصاحبه گفت: «حمید عباسی یک دوربین کوچک و یک صندلی گذاشته بود آن بالا. من رفتم و همه زندگی و افکارم را محکوم کردم و آمدم پایین.»

کاویانی شهادت داد که پس از اعدام‌ها چند بار برای کارهای مختلف از جمله عمل فک و کشکک زانو که در جریان بازجویی‌ها آسیب دیده بودند به حمید نوری مراجعه کرد. کاویانی در پاسخ به این سوال دادستان که احساسش در مواجه با حمید نوری در دادگاه چیست گفت: «خیلی سخت است. کسی که عزیزان آدم را گرفته است از یاد آدم نمی رود.»

بخش دیگری از شهادت همایون کاویانی به نحوه آگاهی او از دستگیری حمید نوری اختصاص داشت. شاهد گفت ایرج مصداقی در تماسی تلفنی به او گفته که برای گفتن یک خبر مهم منع قانونی دارد اما به وقتش به او خواهد گفت.

کاویانی امروز شهادت داد که عکس حمید نوری را در اداره پلیس و در جریان بازجویی های پلیس سوئد دیده است. دادستان از او می‌پرسد آیا شما قبل از دیدن عکس نوری در اداره پلیس عکسی از او در فضای مجازی دیده بودید. کاویانی پاسخ داد: «نه».

در ادامه دادگاه دنیل مارکوس، یکی از وکلای مدافع حمید نوری ادعا کرد که شهادت کاویانی در مورد زمان دیدن عکس نوری با گفته‌های او در اداره پلیس و نزد دادستان تغییر کرده و تفاوت دارد.

یوران یالمارشون، وکیل آقای کاویانی در آغاز دادگاه امروز تاکید کرده بود که شاهد سال‌هاست از مشکلات روحی و جسمی اتفاقات داخل زندان رنج می برد و در سوئیس، محل پناهندگی و اقامتش تحت درمان است.

جلسه بعدی دادگاه روز چهارشنبه ۱۷ شهریور در استکهلم سوئد برگزار خواهد شد. شاهد بعدی این دادگاه سیامک نادری خواهد بود.[۱۶]

سیزدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سیزدهمین جلسه محاکمه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۱۳۶۷، روز چهارشنبه ۱۷ شهریور (۸ سپتامبر) با شهادت سیامک نادری، زندانی پیشین و از شاکیان و شاهدان این پرونده، برگزار شد.

سیامک نادری در ۵ مهر ۱۳۶۰ به اتهام‌ هواداری از سازمان مجاهدین خلق، ۱۰ تومان کمک مالی، و فروش چند نشریه آن سازمان دستگیر و بدون داشتن وکیل مدافع به تحمل هفت سال زندان محکوم شد.

در جلسه روز چهارشنبه آقای نادری شهادت داد که اعدام‌ها در «نانوایی» زندان شروع شد، اما به علت محدودیت فضای نانوایی به «حسینیه» منتقل شد. سیامک نادری در مقایسه با شاهدان پیش از خود و با استفاده از نقشه های موجود در کتاب ایرج مصداقی توضیحات دقیقتری از زندان گوهردشت، بندها، حسینیه، و ساختمان‌های آن ارائه داد.

وی گفت، بیشترین زمان محکومیتش را در قرنطینه و سلول انفرادی گذراند و به همین دلیل افراد زیادی را ندیده و نمی‌شناسد.

شاهد از ناصریان به عنوان رئیس زندان و از حمید نوری به عنوان دادیار و بازوی قضایی او نام برد. او توضیح داد که حمید نوری مسئول صدازدن، به خط کردن، و هدایت زندانیان از سلول‌ها به راهروی مرگ و نزد هیات مرگ بود. او با اشاره به نوری گفت عباسی همان کسی است که امروز در دادگاه نشسته است.

سیامک نادری شهادت داد که نخستین ملاقاتش با حمید نوری در پاییز ۱۳۶۶ بود. وی گفت که در آن زمان توسط پاسدار همراهش مورد ضرب و شتم قرار گرفت. وی همچنین گفت که شاهد یورش ناصریان و حمید نوری به بند فرعی ۸ در روز هفتم مرداد، یعنی یک روز پیش از آغاز اعدام‌ها، بوده و دیده است که این دو، همراه با اعمال خشونت، وسایل آنها را گشته‌اند.

او گفت در مجموع چهار بار توسط حمید نوری مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به «تاریکخانه» برده شد. نادری گفت زندانیان سلول های انفرادی را با هدف تنبیه به تاریکخانه می بردند و بدون نور، توالت، و لباس و تنها با یک لباس زیر حبس می کردند.

نادری درباره حوادث روز هشتم مرداد گواهی داد که حمید نوری، هم‌بند او به نام مصطفی بابایی را با خود برد و بابایی هرگز بازنگشت. او همچنین شهادت داد که همان روز یک زندانی سیاسی به نام زهرا خسروی، با استفاده از علائم کد مورس، آنها را از اعدام قریب الوقوع خود باخبر کرد.

شاهد در مورد خودش گفت که بین ۳ تا ۵ دقیقه در برابر هیات مرگ قرار گرفته و با نوشتن انزجار نسبت به سازمان مجاهدین و عراق، از اعدام رهایی یافته است. سیامک نادری همچنین نسبت به اعدام زندانیانی شهادت داد که به گفته خودش قبل از خروجش از ایران اسامی‌شان را همراه با اسامی برخی از بازماندگان به خارج فرستاده بود.

دادستان از سیامک نادری خواست مشاهداتش پس از بازگشت از نزد هیات مرگ را برای دادگاه توضیح دهد. در این‌جا شاهد برای دقایقی متاثر شد و گریه کرد و سپس گفت که در یک کانتینر یخچال‌دار «برزنت‌های سورمه‌ای و زیتونی رنگ را دیدم. تقریبا سه لایه روی هم چیده بودند که اجساد بچه‌ها بود. پاسدار بر روی اجساد راه می رفت… بعد از آن ماه محرم بود که ده روز اعدام نداشتیم.»

نادری در پاسخ به پرسش وکیل مدافع متهم درباره مکان و زمانی که برای نخستین بار عکس نوری را دیده و نیز جزئیات صحبت‌هایش با ایرج مصداقی و مسئولیت حمید نوری در زندان، بار دیگر توضیح داد که در سال ۶۷، زمانی که هنوز عضو سازمان مجاهدین خلق بود، تمام این اطلاعات را به مجامع حقوق بشری ارسال کرد و همواره شهادت داده است که حمید عباسی (نوری) دادیار زندان بود.

چهاردهمین جلسه دادگاه حمید نوری روز پنجشنبه ۱۸ شهریور (۹ سپتامبر) برگزار خواهد شد و سیامک نادری برای ادامه شهادت و ادامه پاسخ به پرسش های وکلای مدافع متهم دوباره به دادگاه خواهد آمد. محسن اسحاقی نیز شاهد دیگر چهاردهمین جلسه دادگاه خواهد بود.[۱۶]

چهاردهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

چهاردهمین روز از جلسه محاکمه دادیار سابق دستگاه قضائی جمهوری اسلامی به ادامه شهادت سیامک نادری و شهادت محسن اسحاقی، زندانیان سیاسی سابق و از جان‌به‌دربردگان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ اختصاص داشت. اسحاقی برای اولین بار از ملاقات حمید نوری در خارج از زندان و نقش او در سرکوب اعتراضات کوی دانشگاه در سال ۷۸ پرده برداشت.

وکیل مدافع حمید نوری روی نقشه کشیده شده توسط سیامک نادری بحث کرد و نادری در پاسخ گفت که آن نقشه را خیلی سریع کشیده و تنها یک نمای شماتیک است.

سیامک نادری در پایان صحبت‌هایش از دادگاه تشکر کرد و عذرخواهی به دلیل اینکه دیروز برای لحظاتی سخنان رئیس دادگاه را نشنیده است. او همچنین گفت که به دلیل کمبود وقت از سه مورد شکنجه که از ناحیه حمید نوری متحمل شده، گذشته و به آنها اشاره نکرده است.

شهادت محسن اسحاقی

بعد از تمام شدن شهادت سیامک نادری، روند دادگاه با شهادت محسن اسحاقی، زندانی سیاسی سابق ادامه یافت. پیش از اینکه محسن اسحاقی شهادت خود را ارائه دهد رئیس دادگاه روند دادرسی را برای او توضیح داد.

با پایان توضیحات رئیس دادگاه، وکیل مدافع (مشاور) محسن اسحاقی او را معرفی کرد: «محسن اسحاقی، متولد ۱۹۶۴ در ایران. دو برادر دیگر هم دارد مهدی و منوچهر اسحاقی که آنان هم زندانی بوده‌اند و در این پرونده حضور‌ دارند.» وکیل مشاور گفت که محسن اسحاقی یک بار در مقابل هیأت مرگ قرار گرفته است، او سال ۱۹۹۹ از ایران خارج شد و از سال ۲۰۰۰ در آلمان زندگی می‌کند.

با پایان صحبت‌های وکیل مشاور، رئیس دادگاه به محسن اسحاقی گفت از حالا دادستان از او سوال خواهد کرد و جریان گفت‌و‌گوها به شکل صوتی و تصویری ضبط می‌شود. دادستان به محسن اسحاقی توضیح داد که ابتدا چند سوال کوتاه و کنترلی از او می‌پرسد و سپس روایت او را خواهد شنید. او از اسحاقی خواست که میان دیده‌ها و شنیده‌هایش تفکیک قائل شود و اگر موردی را با توجه به گذر زمان به خاطر نمی‌آورد، می‌تواند با آسودگی اعلام کند که یادش نمی‌آید.

محسن اسحاقی در آغاز صحبت‌هایش گفت که سال ۱۳۶۲ و ۱۳ ماه پس از دستگیری، به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین، شرکت در تظاهرات و ضدیت با نظام به ۱۰ سال حبس محکوم شده است: «یک ملا، آخوند یا روحانی -هرچه که در ایران می‌گویند- آمد و این حکم را برای من خواند، بعد برگه را داد امضا کنم. آنجا چیزی به من ندادند اما بعد در زندان قزل‌حصار این حکم را به من ابلاغ کردند.»

محسن اسحاقی در ادامه به حضورش در زندان قزل‌حصار اشاره کرد و سپس به انتقالش به زندان گوهردشت و حضورش در این زندان پرداخت. دادستان از او پرسید آیا کتاب‌های ایرج مصداقی را خوانده است؟ محسن اسحاقی: «خیلی کم. لزومی نداشت چون ما خودمان نقش‌های اصلی داستانیم.»[۱۷]

پانزدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

پانزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷ روز سه‌شنبه ۲۳ شهریور (۱۴ سپتامبر)، با ادای شهادت رمضان فتحی، هفتمین شاهد این دادخواهی، در استکهلم سوئد برگزار شد.

در آغاز دادگاه بندگت هسل بری، وکیل شاهد، با ارائه مدارک پزشکی و مشاوره‌های موکلش گفت که آقای فتحی به دلیل صدمات روحی وارده به او در زندان، از افسردگی و اضطراب و آسیب‌های پس از تروما رنج می‌برد و تحت درمان است و این جلسه نباید به درازا کشیده شود.

فتحی در سال ۶۰ دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. او سه سال پس از دستگیری به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین و پخش نشریه در زمان انتخابات ریاست جمهوری، به اتهام محاربه و ارتداد، دو بار به اعدام محکوم شد و این حکم در نهایت به ۱۲ سال زندان تغییر کرد.

فتحی گفت، حسینعلی نیری قاضی هر سه دادگاه او بود. او گفت که برای نخستین بار در سال ۶۲ حمید نوری را در اتاق اعدام در زندان اوین دید. شاهد به موارد متعدد شکنجه در دهه ۶۰، از جمله زدن ۳۵۰ ضربه کابل به کف پای و ضرب و شتم توسط حمید نوری در تونل مرگ اشاره کرد. او دو بار - پانزدهم و بیست‌و‌پنجم مرداد ۶۷ - به راهروی مرگ برده شد، اما هرگز در برابر هیات مرگ قرار نگرفت.

فتحی می‌گوید که در جریان اعدام‌ها با ایرج مصداقی، نخستین شاهد پرونده، در بند دو بود. او موضوع پخش شیرینی و گفتن جمله «عاشورای مجدد مجاهدین» توسط حمید نوری در جریان اعدام‌ها را تائید کرد و گفت: «حتما الان خودش [حمید نوری] هم یادش می‌آید.»

شاهد با اشاره به این که نوری به همراه لشگری فرم سوال و جواب او را پر کردند، یادآور شد که راهروی مرگ کاملا تحت کنترل لشگری، نوری، و ناصریان بود. او گفت که حدود ساعت ۱۱ شب سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۶۷، به همراه روح الله - که بعدا اعدام شد - شاهد بلند کردن و انداختن اجساد در ماشین بودند و «تا ۳۰ جسد» را شمردند.

آقای فتحی همچنین از یک زندانی به نام کاوه نثاری نام برد که به علت بیماری صرع روی دوش زندانی دیگری برای اعدام برده شد. شاهد در اظهارات خود چندین بار به ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری فعلی ایران و دادستان وقت کرج، اشاره کرد. او درباره نحوه استفاده و دیدن اطراف از طریق چشم بند و طریقه مورس زدن نیز زندانیان توضیح داد.

از سوی دیگر، وکلای مدافع متهم که تلاش می‌کردند به موارد اختلاف میان شهادت شاهد در جلسه امروز و بازجویی‌های انجام شده نزد پلیس بپردازند، مواردی مانند زمان وقوع اعدام افراد، تعداد برگه‌های امضاء شده در زندان، عدم شناسایی برخی عکس‌ها توسط شاهد در بازجویی پلیس، و تفاوت روایت شاهد با نوشته‌های ایرج مصداقی در کتاب‌هایش، را مطرح کردند.

رمضان فتحی که از سال ۲۰۱۶ برای مدت پنج سال، هفته‌ای دو بار به روانشناس و مشاور مراجعه کرده است، گفت: «بدترین اتفاق در گوهردشت این بود که دوستانم اعدام شدند و من زنده ماندم. فکر می‌کنم به آنها خیانت کردم.»

جلسه بعدی دادگاه روز پنج‌شنبه ۲۵ شهریور (۱۶ سپتامبر) برگزار خواهد شد.[۱۸]

شانزدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

در شانزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج، که روز پنج‌شنبه، ۲۵ شهریور، در استکهلم سوئد آغاز شد، مهدی اسحاقی، زندانی سیاسی سابق، درباره نقش این مقام در اعدام‌های دهه ۶۰، وضعیت زندان گوهردشت و برگزاری دادگاه‌های انقلاب شهادت داد.

در شانزدهمین جلسه رسیدگی به اتهامات او مهدی اسحاقی اعلام کرد که حمید نوری را شناسایی کرده است.

مهدی اسحاقی، زندانی سیاسی سابق که از اعدام دادگاه‌ انقلاب در دهه ۶۰ جان سالم به‌در برده، در جلسه روز پنج‌شنبه ضمن معرفی خود گفت که در سال ۶۱ زمانی که دانش‌آموز چهارم دبیرستان بوده بازداشت و ۱۰ سال بعد آزاد شده است.

محسن اسحاقی، برادر او پیش از این، در چهاردهمین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری شهادت داده و برادر دیگر او به نام منوچهر نیز قرار است در جلسات بعدی شهادت بدهد.

آن طور که در گزارش‌ها در شبکه‌های اجتماعی آمده است، آقای اسحاقی از جمله شاهدانی است که حکم کتبی دادگاه انقلاب را به دادگاه استکهلم ارائه داده و گفته است که این حکم را سال‌ها در دسته ساک خود جاسازی کرده و به عنوان مدرک به همراه داشته است.

او از ارائه کتبی احکام به زندانیان به عنوان «خطا»یی نام برده که دادگاه انقلاب اوایل مرتکب می‌شده که بعدها آن را تکرار نکرد.

آقای اسحاقی در ادامه به جریان انتقالش از زندان قزل‌حصار به زندان گوهردشت اشاره می‌کند و از این زندان به عنوان زندان «بسته» نام می‌برد که «زندانی در سلولش هیچ راهی به بیرون ندارد، در هواخوری هم فضای محدودی در اختیار اوست و حتی یک کلاغ هم ممکن است از فراز سرش نگذرد».

این زندانی سیاسی به خاطره اعتراض تعدادی از زندانیان به وضعیت زندان گوهردشت اشاره کرد و گفت که محمد مقیسه، معروف به ناصریان در واکنش گفته بود که «هر کس ناراحت است بیاید بیرون».

آقای اسحاقی در ادامه گفت که حدود ۶۵ نفر رفتند توی صف ایستادند که خیلی‌هایشان اعدام شدند.

آقای اسحاقی در شرح برگزاری جلسه دادگاه خود نیز می‌گوید که پس از آن که با چشم‌بند وارد جلسه شده، محمد مقیسه حضور داشته و مانند زمان بازجویی سوالاتی از او پرسیده شده از جمله این که از چه زمانی «منافق» شده است.

آقای اسحاقی می‌گوید وقتی در پاسخ به این پرسش گفته که هیچ وقت «منافق» نبوده، یک نفر دیگر که در جلسه حضور داشته، گفته است: «اینها منافق نیستند، سگ‌منافقند.»

در ادبیات حکومت جمهوری اسلامی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان منافق یاد می‌شود.

این زندانی سیاسی درباره ادامه روند دادگاه می‌گوید که پس از آن که تعهد کلامی داده که ندامت‌نامه بنویسد و در صورت درخواست دادگاه، حاضر به مصاحبه با مسجد محله، هم‌محلی‌ها و صدا وسیما شود، به او ندامت‌نامه‌ای داده‌اند که امضا کند.

آقای اسحاقی همچنین درباره برخورد با حمید نوری گفت که او را در «راهروی مرگ» دیده و می‌گوید که ناصریان اولین بار با نوری آمده و او را به عنوان یکی از افراد مسئول در دادیاری به زندانیان معرفی کرده است.[۱۹]

هفدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

مراحل رسیدگی به پرونده حمید نوری، مقام سابق قضایی ایران و متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷، روز جمعه ۲۶ شهریور نیز با برگزاری هفدهمین جلسه دادگاه و شهادت علی‌اکبر بندلی، یکی از شاهدان و جان‌به‌دربردگان آن واقعه، به کار خود ادامه داد.

علی‌اکبر بندلی، پس از گذشت ۱۸ ماه از زمان دستگیری‌اش در مرداد ۱۳۶۰ در یک دادگاه پنج دقیقه‌ای، به جرم «هواداری و پخش نشریه سازمان مجاهدین خلق» به ۱۵ سال زندان محکوم شد.

وی که در تابستان ۱۳۶۵ از زندان قزل حصار به زندان گوهردشت منتقل شد و حمید نوری را از سال ۶۶ به عنوان دستیار دادیار زندان گوهردشت بارها دیده است، او را نفر دوم زندان معرفی کرد.

آقای بندلی می‌گوید سه چهار بار شاهد حمل اجساد «بچه‌های اعدامی» توسط کامیون‌ها بعد از ساعت ۱۱ شب بوده است.

وی در دادگاه امروز چندین بار از آیت‌الله خمینی رهبر وقت جمهوری اسلامی به عنوان «شیطان مکار» نام برد، که باعث اعتراض علنی حمید نوری در صحن دادگاه شد و در نهایت قاضی به علت عدم توجه شاهد به تذکر او، تنفس اعلام کرد.

علی‌اکبر بندلی ۲۵ مرداد به راهرو مرگ رفت، اما هرگز در برابر هیئت مرگ قرار نگرفت. او با نوشتن برائت از سازمان مجاهدین و قبول مصاحبه‌ای که هرگز انجام نشد، از اعدام نجات یافت. حکم ۱۵ سال زندان او که به هشت سال کاهش یافته بود، بعدا لغو شد.

وی در سال ۷۳ پس از تحمل ۱۳ سال حبس، از زندان اوین آزاد شد.[۲۰]

هجدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

هجدهمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام های تابستان ۶۷،‌ روز چهارشنبه ۳۱ شهریور با ادامه پرسش و پاسخ از مسعود اشرف سمنانی، شاهد جلسه قبل دادگاه، برگزار شد.

دادستان اسامی بسیاری از زندانیان را که اشرف سمنانی قبلا در بازجویی‌ها عنوان کرده، مطرح و یکبار دیگر برخی از مهمترین موارد را با شهادت امروز شاهد در دادگاه مورد مقایسه قرار داد. از جمله آنها اسامی افرادی مانند حمید نجاتی، ابراهیم اکبری صفت، و حجت نیکویی بود.

شاهد ضمن شناسایی حمید نوری به عنوان حمید عباسی، با چشمانی اشکبار پرسید: «چگونه افرادی مانند حمید نوری می‌توانستند این بچه‌ها را اینطوری بکشند؟ این بچه‌ها حکم داشتند. ما چرا برای ورزش دسته‌جمعی شکنجه می‌شدیم؟»

آقای اشرف سمنانی شهادت داد که ۸ مرداد تاریخ شروع اعدام‌ها بود. او از روزی گفت که پاسداری او را به اتاقی برد و ساک‌هایی را نشانش داد و از او در مورد هویت صاحبان آنها پرسید. شاهد گفت فکر می‌کند که این ساک‌ها متعلق به زندانیان اعدام شده بود و می‌خواستند آنها را به خانواده‌هایشان تحویل بدهند.

وکلای مدافع نوری از شاهد در مورد نقشه‌های زندان در کتاب ایرج مصداقی سوالات بسیاری را مطرح کردند. آقای اشرف سمنانی گفت که ۱۶ سال پیش نقشه‌های زندان را در کتاب‌های مصداقی کشیده بود. وکلای مدافع متهم همچنین مدعی شدند که تاریخ‌های اعلام شده توسط شاهد در دادگاه ایران تریبونال در مقایسه با دادگاه کنونی فرق دارند.

شاهد در پاسخ به این ادعا و این که چرا در دادگاه نمادین ایران تریبونال اسمی از حمید نوری نیاورده است، گفت که در زمان شهادتش در دادگاه نمادین ایران تریبونال نسبت به تاریخ‌ها بی‌توجه بوده و اضافه کرد: «آن دادگاه درباره اشخاص نبود. درباره روند اعدام ها بود.»

مسعود اشرف سمنانی بارها در صحن دادگاه منقلب شد و به گریه افتاد. او گفت: «مگر ما چه کرده بودیم که باید شکنجه و اعدام می شدیم؟» او گفت که سال‌ها است تحت درمان قرار دارد و به بیماری «اضطراب پس از سانحه» مبتلا شده است.

شاهد گفت از دو سال پیش که ماجرای حمید نوری آغاز شده کابوس‌های او برگشته‌اند و شبی دو سه ساعت بیشتر نمی‌خوابد. او گفت یک انسان عادی است، اما با توجه به رنجی که کشیده نمی‌تواند بی طرف باشد و خواهان عدالت است.

مسعود اشرف سمنانی در سال ۶۷ دو بار مقابل هیات مرگ از جمله اشراقی، نیری، و شوشتری قرار گرفت. سمنانی شهادت داد که پیش و پس از حضور در راهروی مرگ، توسط ناصریان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بیش از یک‌ماه در انفرادی بود و با اعلام برائت از مجاهدین و آمادگی برای مصاحبه از اعدام نجات یافت.

بنا به گفته شاهد، این مصاحبه پس از آزادی او در سال ۶۸ به مدت ۱۰ دقیقه توسط حمید نوری صورت گرفت.

به دلیل طولانی شدن شهادت آقای اشرف سمنانی، جلسه ادای شهادت حمید نجاتی خلاق دوست از روز چهارشنبه به نوبت بعدی دادگاه موکول شد.

بر اساس برنامه از پیش تنظیم شده، در جلسه بعدی دادگاه که قرار است روز پنج شنبه اول مهر برگزار شود سولماز علیزاده نیز شهادت خواهد داد. سولماز علیزاده، پدرش محمود علیزاده را در جریان اعدام های تابستان ۶۷ از دست داده است. شهادت او به زبان انگلیسی و به همراه مترجم خواهد بود.[۲۱]

نوزدهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

نوزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷ در بعد از ظهر پنجشنبه اول مهر ماه با یک شاهد دیگر و فضایی متفاوت برگزار شد.

شاهد، سولماز علیزاده اعظمی تنها فرزند محمود علیزاده اعظمی، حقوقدان و کارمند بانک مرکزی و یکی از اعدام شدگان تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت بود، که به‌صورت مجازی از کانادا در دادگاه حضور یافت.

از زمان آغاز دادگاه حمید نوری در نوزدهم مرداد سال جاری، سولماز علیزاده اعظمی اولین فردی‌ست که در ارتباط با اعدام نیروها و هواداران گروه‌های چپ در تابستان ۶۷ در این دادگاه شهادت داده است.

شاهد در زمان دستگیری پدرش ۸ سال داشت. محمود علیزاده اعظمی در ۲۰ فرودین ۱۳۶۳ دستگیر شد. دلیل دستگیری او هواداری از یکی از انشعاب‌های سازمان چریک‌های فدائیان خلق به نام «پیروان بیانیه ۱۶ آذر» بود.

محمود علیزاده پس از دستگیری به دو سال زندان محکوم شد. دوره محکومیت او در سال ۶۵ پایان یافت، با این حال در زمانی اعدام شد که دو سال بعد از پایان دوره محکومیت همچنان در زندان نگهداری می‌شد.

طبق شهادت سولماز و بر اساس روایت یکی از همراهان پدرش در زندان، محمود علیزاده یک بار در مقابل هیات مرگ قرار گرفت. او در این جلسه اتهامات وارده را نپذیرفت و حاضر نشد به این پرسش که خدا را باور دارد یا نه، پاسخ بدهد. سولماز گفت پدرش در مقابل هیات مرگ بطور غیرمستقیم حکومت جمهوری اسلامی را به حکومت نازی های آلمان تشبیه کرد. علت مرگ در گواهی فوت محمود علیزاده اعظمی، "مرگ بطور طبیعی" درج شده است.

درنوزدهمین جلسه دادگاه نوری، تاریخ و محل نامه‌ها و عکس‌های رد و بدل شده بین محمود علیزاده اعظمی و خانواده‌اش، بویژه با دخترش، به دقت مطالعه و بررسی شد. تاریخ آخرین نامه محمود به سولماز ۲۸ تیر ۶۷ بوده است.

در آن نامه پدر می‌گوید: «تو به اندازه کافی بزرگ شده‌ای که برای مادرت کمک باشی.» سولماز این جمله را ناامیدی و آگاهی پدرش از عدم بازگشت و خلاصی از زندان توصیف کرد.

در بین مدارک پرونده آقای علیزاده سنجاق سری از جنس استخوان هم وجود دارد که ساخته دست خودش و هدیه او به همسرش است. در پشت این سنجاق نام او و همسرش و همچنین تاریخ ازدواج آنها حک شده است.

سولماز ۱۳ ساله بود که برای نخستین بار خبر اعدام پدرش را از مادر شنید. او چند سالی‌ست که از نظر روحی تحت نظر روانپزشک و روانشناس قرار دارد.

در این جلسه حمید نوری تقاضای تنفس کرد. وکیل او علت این درخواست را در میان گذاشتن سئوالات متهم با وکلایش عنوان کرد. رئیس دادگاه ختم نوزدهمین جلسه دادگاه را بلافاصله پس از پایان تنفس اعلام کرد.[۲۲]

بیستمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

بیستمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷، روز سه‌شنبه ششم مهر در سالن شماره ۳۷ دادگاه استکهلم سوئد برگزار شد. این جلسه به شهادت احمد ابراهیمی، از هواداران سازمان مجاهدین خلق و یکی از شاکیان پرونده اختصاص داشت.

جلسهٔ امروز دادگاه حمید نوری ساعت ۹ و ۱۵دقیقه صبح آغاز شد. جلسهٔ امروز به‌استماع احمد ابراهیمی از شاکیان پروندهٴ حمید نوری اختصاص داشت.

وی در دادگاه گفت: اواخر تیرماه ما را به‌زور به بند جهاد منتقل کردند. ما اعتراض کردیم. پاسدار فرج گفت بد می‌بینید. گفتم بدتر از این چیست؟ سال۶۰ هر شب ۳۰۰نفر را اعدام می‌کردید. پاسدار فرج گفت روزهایی در پیش است که سال۶۰ مقابلش هیچ است.

در راهرو مرگ روز ۱۸مرداد عباس یگانه گفت بچه‌ها من رفتم مرا حلال کنید. او را برای اعدام بردند و بعد هم دسته‌دسته بچه‌های همان بند را اعدام کردند. در راهرو مرگ فرشید گفت بچه‌ها همه را اعدام می‌کنند.

جلسهٔ دادگاه حمید نوری پس از آنتراکت ناهار ادامه یافت که هم‌چنان به‌ادامهٔ استماع احمد ابراهیمی از شاکیان پرونده اختصاص داشت.

وی در جلسه بعدازظهر گفت: در سال۶۰ اعدامهای جمعی جریان داشت. مادرم در فروردین۶۱ برای آخرین بار آمد که ملاقات بدون کلام بود که روز بعد در خانه فوت کرد.

فروردین۶۷ به گوهردشت منتقل شدم. حمید عباسی هنگام ورود گفت اگر از مجاهدین حمایت کنید روزگارتان را سیاه می‌کنم.

یک روز لشکری و ناصریان در فرعی عادل نوری و حسین صادق بیگی را دیدند. ناصریان گفت شماها مگر مانده‌اید. گفت لا اله الا الله و آنها را برد.

بیرون فرعی محل چای‌خوری پاسداران بود ما صدایشان را می‌شنیدیم، یکی از پاسدارها به‌دوستش که تقاضای مرخصی کرده بود گفت حاج آقا گفته کسی مرخصی نمی‌رود. همه باید در برنامه شرکت کنند[۲۳]

احمد ابراهیمی ۲۰ ساله و دانشجوی مهندسی برق بود که در هفتم آذر ۱۳۶۰ سر یک قرار تشکیلاتی دستگیر شد. او یک ماه و نیم بعد در دادگاهی که در اوین برگزار شد، به اعدام تعلیقی و یک سال تبعید محکوم شد. این حکم دو سال و نیم بعد در دادگاه تجدیدنظر به هفت سال زندان کاهش یافت. اما او بعدها فهمید که منظور از «تبعید»، زندان انفرادی بوده است.

ابراهیمی در دادگاه گفت مدتی با سیامک قدیانی، دیگر زندانی سیاسی، در انفرادی ۲۰۹ زندان اوین بود. او شهادت داد که قدیانی را آن قدر شکنجه کرده بودند که کف پایش گوشت نداشت و روی زانوهایش راه می‌رفت. او گفت یک بار که سیامک را در قرنطینه باز دید، سیامک به او گفت که از گوشت ران پایش بریدند و به کف پاهایش پیوند زدند. سیامک بعدا اعدام شد.

ابراهیمی در فروردین ماه سال ۶۷ همراه با پنج تن دیگر از زندان قم به بند یک زندان گوهردشت منتقل شد. احمد ابراهیمی چند روز به سلول انفرادی منتقل شد و پیش از انتقال به بند عمومی برای نخستین بار با حمید نوری روبه‌رو شد. نوری به آنها گفت: «اگر کاری بکنید که دال بر حمایت‌تان از مجاهدین باشد، روزگارتان را سیاه می‌کنیم.»

او از حمید نوری به عنوان دست راست ناصریان و دادیار زندان گوهردشت نام برد. شاهد گفت: «ما لشکری را به عنوان مسئول پاسدارها یا مسئول امنیتی، ناصریان را همه‌کاره زندان، و نوری را معاون او می‌دانستیم.»

ابراهیمی گفت: «پاسداران زندان اکثرا از روستاییان بی‌سواد یا از لمپن‌های شهری بودند.» او همچنین از «فرج» و «حاج محمود» نام برد که با دیگران متفاوت بودند و پاسداران از آنها حرف‌شنوی داشتند. شاهد گفت ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهوری فعلی ایران، را در زندان با لباس شخصی دید و بعدها متوجه شد که او رئیسی است.

شاهد از یک زندانی به نام احمد نعلبندی گفت که اوایل مرداد، او را تنها دو یا سه ساعت پس از بازگشت از مرخصی صدا کردند و حمید عباسی جلوی در منتظر او بود. شاهد گفت: «دیگر هرگز احمد نعلبندی را ندیدم.»

احمد ابراهیمی از اولین و البته آخرین ملاقات بدون مکالمه خود با مادرش در زندان اوین در فروردین ۶۱ گفت. بعد از ملاقات، مادرش به دلیل اعتراض توسط پاسداران مورد ضرب و شتم قرار گرفت. پدر احمد بعدها برای او تعریف کرد که مادرش در راه بازگشت به خانه گفته بود: «به منِ مادر که رحم نکردند، [ببین] با احمد و دوستانش چکار می‌کنند؟» مادر احمد فردای آن روز جان سپرد.

ابراهیمی شهادت داد که در راهرو مرگ، تنها ۲۰ دقیقه مانده به این که نزد هیئت مرگ برود، از جریان اعدام‌ها آگاه شد. شاهد گفت برای نوشتن انزجارنامه از نزد هیئت مرگ به راهروی کوچک برده شد. نوری او را در آن جا «منافق خبیث» نامید و گفت در انزجارنامه‌ات به طور مشخص «باید بنویسی مسعود رجوی، باید بنویسی مریم رجوی، باید از سازمانت اعلام انزجار کنی.»

او گفت که با نوشتن انزجارنامه از سازمان مجاهدین و منافق خواندن آنها و رهبرشان از اعدام نجات یافت. او پس از اعدام‌ها به زندان اوین منتقل شد و تا زمان آزادی‌اش آن جا بود. شاهد علی‌رغم محکومیت هفت ساله، ۱۰ سال در زندان به سر برد.

احمد ابراهیمی گفت در سال ۱۹۹۹ به دلیل «ترس از جانش» از ایران خارج شد. او گفت: «پس از اعدام‌ها بسیاری از دوستانم از زندان آزاد و بعدا ناپدید شدند. هوشنگ محمد رحیمی، دایی همسرم، یکی از این افراد بود.»

احمد ابراهیمی همچنان از هواداران فعال سازمان مجاهدین و ساکن بریتانیا است.

جلسه بعدی دادگاه روز پنج‌شنبه هشتم مهر خواهد بود.

بیست و یکمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

در بیستمین‌ویکمین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم سوئد که روز پنج‌شنبه هشتم مهر برگزار شد، فریدون نجفی آریا به عنوان شاهد و شاکی گفت که حمید نوری را در اتاق هیات مرگ دیده است.

آقای نجفی آریا در جلسه محاکمه حمید نوری به‌ اتهام مشارکت در اعدام‌ چند هزار زندانی سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، گفت که حمید عباسی (نوری) را در اتاق هیات مرگ دیده که پشت سر ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی نشسته و پرونده را آماده می‌کند و تحویل آن‌ها می‌دهد.

فریدون نجفی آریا که از سال ۱۳۶۰ به اتهام «هواداری از سازمان مجاهدین خلق» به مدت ده سال زندانی بوده گفت که در هنگام دستگیری، سرباز بوده و در اتاق هیات مرگ گفته است که به خاطر برادر و خواهرش بازداشت شده است.

او گفت که هیچ ارتباط تشکیلاتی‌ با سازمان مجاهدین خلق نداشته و چون برادر و خواهرش طرفدار این سازمان بودند او را دستگیر کردند: «برای دستگیری خواهر و برادرم آمدند. نتوانستند آن‌ها را دستگیر کنند. مرا گرفتند و ۱۵ سال حکم دادند».

فریدون نجفی آریا اکنون ساکن استرالیا است و از طریق اسکایپ و به صورت ویدئویی در دادگاه حمید نوری شهادت داد. او پیش از این کتابی با عنوان «نت‌های درخشان» درباره زندان نوشته است.

وکیل مشاور آقای نجفی آریا در دادگاه توضیح داد که چون موکلش در زمان دستگیری در سال ۶۰ سرباز وظیفه بود او را به یک بازداشتگاه نظامی منتقل می‌کنند و سپس در زندان‌های اوین، قزل‌حصار و گوهردشت زندانی بوده است. او می‌گوید که آقای نجفی آریا پس از انتقال از زندان اوین به زندان گوهردشت بیش از دو سال‌ونیم در سلول‌های انفرادی زندانی بوده است.[۲۴]

بیست و دومین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

جمعه ۱ اکتبر / ۹ مهر، بیست و دومین جلسه دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسه‌های فوق‌العاده) در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برگزار شد. این جلسه ادامه (روز دوم) شهادت فریدون نجفی آریا، جان‌به‌دربرده از اعدام‌های ۶۷ اختصاص داشت. فریدون نجفی آریا از سیدنی استرالیا شهادت خود را به شکل ویدئویی و آنلاین ارائه داد.

فریدون نجفی آریا بین سال‌های ۶۰ تا ۷۰ خورشیدی، ۱۰ سال از زندگی خود را در زندان سپری کرد. او بیش از سه سال از این دوران را در انفرادی‌های زندان گوهردشت، زندان قزل‌حصار و زندان اوین به سر برده است.

فریدون نجفی آریا در جلسه بیست و دوم ابتدا به پرسش‌های وکلای مشاور پاسخ داد و سپس پاسخگوی پرسش‌های وکلای مدافع حمید نوری بود. فریدون نجفی آریا در آغاز صحبت‌هایش گفت که در سیدنی ساعت پنج بعدازظهر است و او تازه از سر کار برگشته است.

وکیل مشاور نجفی آریا در آغاز جلسه از او خواست توضیح دهد چرا گفته است بعد از بازجویی پلیس دوباره به یادداشت‌هایش برگشته و خواسته آنها را مرور کند؟

فریدون نجفی آریا گفت: «وقتی حمید نوری دستگیر شد، زمانی بود که من -در طول سال‌های گذشته- در تلاش بودم همه چیز را فراموش کنم. من فکر کردن به این ماجراها را کنار گذاشته بودم از ترس اینکه وحشت دوباره سراغم بیاید.»

نجفی آریا در ادامه چنین توضیح داد:

«اما من اطلاعات زیادی داشتم. از یک طرف می‌ترسیدم و از طرف دیگر می‌خواستم درباره حمید نوری حرف بزنم. دوباره رفتم پیش روان‌شناسم و ماجرا را به او گفتم. او گفت که شاید بهتر باشد یک بار آن فایل را دقیق و کامل باز کنی و بعد ببندی‌اش. من هم بر همین اساس رفتم سراغ یادداشت‌ها و خاطراتم و به آنها برگشتم اما بعد از پایان این دادگاه تلاش خواهم کرد تا باز این فایل را ببندم و همه چیز را فراموش کنم. البته باید اضافه کنم که من بیماری قلبی هم دارم و فکر کردن به آن ماجراها عملا بیماری من را تشدید می‌کند.»

فریدون نجفی آریا در ادامه و در پاسخ به سوال وکیل مشاورش به موارد برخورد با حمید نوری پس از اعدام‌های سال ۶۷ اشاره کرد:

«حمید عباسی (نوری) در حسینیه زندان گوهردشت از بچه‌ها مصاحبه می‌گرفت. ما بدون چشم‌بند در فاصله سه متری او می‌نشستیم و بسته به اینکه او با چند نفر مصاحبه کند، ممکن بود دو سه ساعتی آنجا بمانیم. همین وضعیت پس از انتقال ما به زندان اوین هم تکرار شد. حمید نوری در حسینیه از بچه‌ها مصاحبه می‌کرد و ما تماشاچی بودیم. او می‌پرسید که آیا هنوز بر سر موضع و فعالیت‌های خود هستید؟ بعد با خنده می‌گفت اگر بروید فعالیت سیاسی کنید و ما شما را بگیریم، این دفعه شما را می‌کشیم. او همیشه بچه‌ها را مسخره می‌کرد.»

فریدون نجفی آریا در ادامه گفت که دست‌کم سه بار در این جلسه‌ها و مصاحبه‌ها با زندانیان توسط حمید نوری حاضر بوده است. در ادامه جلسه، وکیل مشاور نجفی آریا از او خواست درباره برخی نام‌ها توضیح دهد. او نام مسعود اشرف سمنانی را با فریدون نجفی آریا در میان گذاشت.

فریدون نجفی آریا درباره او گفت: «مسعود اشرف سمنانی دوست خوب من است. من او را در راهروی مرگ دیدم ….»

او سپس درباره مهدی برجسته گرمرودی صحبت کرد و گفت که پس از اعدام‌ها با او همبند بوده تا وقتی که از زندان آزاد شده است.

فریدون نجفی آریا از سیامک نادری هم یاد کرد. او گفت که سیامک نادری را از سال ۶۱ و از انفرادی‌ها می‌شناسد و جز مدتی کوتاه، پیوسته با هم بوده‌اند. سیامک نادری در کنار مسعود اشرف سمنانی، مهدی برجسته گرمرودی و … از دیگر شاهدان و شاکیان دادگاه حمید نوری هستند.

در ادامه جلسه، وکیل مشاور فریدون نجفی آریا از یک زندانی به نام اکبر صمدی نام برد. نجفی آریا گفت اکبر صمدی زندانی کم سن و سالی بود که آن زمان با ما در زندان بود. او درباره محمود رویایی هم گفت پس از اعدام‌ها در زندان گوهردشت و زندان اوین او را دیده اما چیز درباره او یادش نمی‌آید که آیا در زمان اعدام‌ها و در راهروی مرگ هم او را دیده است یا نه.

فریدون نجفی آریا سپس به زمان شروع اعدام‌ها از روز ۸ مرداد ۶۷ بازگشت و گفت: «ساعت سه بعدازظهر بود که ما دیدیم یک نفر از پنجره انفرادی روبه‌رو دستش را آورده بیرون و تکان می‌دهد. من دستم را بردم بیرون و با مورس زدم که:

«چه می‌گویی؟ او مجید مشرف بود که قبلش از بند برده بودندش. او خبر داد که یک هیأت از طرف [روح‌الله] خمینی آمده و می‌خواهند همه را بکشند. این را همه دیدند. آنها که هوادار بودند گفتند که از اول می‌دانستند این رژیم آنها را می‌کشد. ما که کمتر طرفدار بودیم وحشت کردیم که چه خبر است و چرا باید ما را بکشند … من به فکر کسانی بودم که کم‌سن و سال‌تر از من بودند و قرار بود اعدام شوند. اگر به آشویتس رفته باشید بعد از ۵۰ سال آنجا هنوز بوی مرگ می‌دهد. وضعیت ما هم این‌طور بود. یکی توی سرش می‌زد، یکی ناراحت بود و غصه می‌خورد، کسانی هم بودند که صدایشان درنمی‌آمد. این وضعیت ما بود ….»

فریدون نجفی آریا در ادامه توضیح داد که چگونه ممکن است وقتی در حال راه رفتن در یک مرکز خرید یا غیره است، خاطرات زندان می‌آیند و او را با خودشان ببرند: «… ناگهان احساس فلج بودن و افسردگی می‌آید سراغت، یقه‌ات را می‌گیرد و رهایت نمی‌کند. یک جوانی را می‌بینی یاد جوان هم‌بندت می‌افتی که اعدامش کردند. چرا باید اعدام می‌شد؟ مگر چه کرده بود؟ من هنوز بعد از ۳۰ سال خواب می‌بینم که می‌خواهند اعدامم کنند اما کسی نیست که حکمم را اجرا کند... من بعد از اعدام‌ها دچار افسردگی و بیماری قلبی شده‌ام. پزشکم به من گفت اگر بخواهی درگیر موضوع بمانی، پنج سال بیشتر دوام نمی‌آوری. من الان ۳۰ سال است زن و بچه دارم، کار دارم، دنبال زندگی‌ام هستم اما این حکومت است که دست از سر ما برنمی‌دارد. هر بار باز دوباره خبری در ایران می‌شود من تا صبح خوابم نمی‌برد که دارند کسانی را می‌کشند و اعدام می‌کنند...»

در ادامه جلسه و با پایان سوالات وکیل مشاور فریدون نجفی آریا، دیگر وکلای مشاور سوالات خود را با او در میان گذاشتند. آنها درباره زندانیانی پرسیدند که در لیست‌های خود‌ دارند و از نجفی آریا خواستند اگر آنها را می‌شناسد درباره‌شان توضیح دهد. در ادامه یکی از وکلای مشاور از دادگاه خواست تا دوربین را روی حمید نوری به عنوان متهم قرار دهند تا فریدون نجفی آریا در سیدنی او را ببیند و درباره‌اش صحبت کند. نجفی آریا پس از دیدن تصویر نوری گفت: «این شخص ۱۰۰ درصد همان کسی‌ است که من به عنوان حمید عباسی بارها و بارها در زندان گوهردشت و اوین او را دیده‌ام و با او برخورد داشتم.»

در ادامه جلسه یکی دیگر از وکیلان مشاور از فریدون نجفی آریا پرسید که آیا به یاد دارد چه کسی برای سومین بار او را به راهروی مرگ برده است؟ نجفی آریا گفت که به خاطر نمی‌آورد چون همه پاسدارها آنجا می‌چرخیدند.

وکیل مشاور گفت: «اما شما در بازجویی پلیس یک نام را آورده‌اید. شاید اگر برگردیم به آنچه آنجا گفته‌اید یادتان بیاید ….» وکیل مشاور با اجازه دادگاه آن بخش از اظهارات فریدون نجفی آریا را خواند که گفته است «پاسدار عادل» برای بار سوم او را به راهروی مرگ برده است.

نجفی آریا گفت ممکن است این‌طور بوده باشد اما مسأله مهم برای او این نبوده که چه کسی او را برای بار سوم به راهروی مرگ برده است. وکیل مشاور گفت که می‌خواهد بداند این پاسدارها در ارتباط با حمید نوری بوده‌اند یا نه؟ فریدون نجفی آریا در پاسخ گفت: «نوری هر وقت می‌آمد چند پاسدار هم دور و برش بودند...»

به دنبال این پاسخ، وکیل مشاور از سوالش گذشت و به ذکر اسامی برخی زندانیان و اعدام‌شدگان پرداخت تا فریدون نجفی آریا در مورد آنان توضیح دهد.

سپس نوبت به طرح‌های وکلای مدافع حمید نوری از فریدون نجفی آریا رسید. یکی از وکلای حمید نوری در اولین سوال از نجفی آریا پرسید که آیا روند دادگاه را که به شکل زنده پخش می‌شود دنبال کرده است؟ نجفی آریا در پاسخ گفت گاهی و برخی از جلسات مثل «محمود اشرف» را به دلیل دوستی نزدیک دنبال کرده است، اما به این دلیل که حالش بد می‌شود، به ندرت و خیلی کم خود را در جریان قرار داده است.

فریدون نجفی آریا در ادامه و در پاسخ به سوال وکیل حمید نوری گفت که اظهاراتش نزد پلیس را هم با وکیلش مرور و دوره دوباره نکرده است. او درباره آشنایی‌اش با ایرج مصداقی هم چنین گفت: «ایرج مسئول بند بود و در زندان خیلی به من لطف داشت. ما به هم نزدیک بودیم.»

وکیل مدافع حمید نوری گفت که با دوران زندان کاری ندارد و منظورش در سال‌های اخیر است. نجفی آریا گفت: «می‌دانم که ایرج در سوئد است، ازدواج کرده و بچه دارد، در مدیا می‌بینمش، اما من نمی‌خواهم درگیر مسائل سیاسی باشم.»

وکیل مدافع حمید نوری در ادامه از فریدون نجفی آریا پرسید که عکس حمید نوری را پس از بازداشت در کجا دیده است؟ او گفت که دقیق یادش نمی‌آید و فکر می‌کند در «رادیو فردا» دیده است. در ادامه وکیل نوری پرسید که آیا عکس را در فیس‌بوک ایرج مصداقی ندیده است؟ فریدون نجفی آریا تاکید کرد که گمان نمی‌کند و یادش نمی‌آید.

وکیل حمید نوری از قاضی خواست اظهارات نجفی آریا با حرف‌هایش در نزد پلیس سوئد تطابق داده شود. قاضی پذیرفت و وکیل نوری از روی اظهارات بازجویی پلیس خواند که نجفی آریا گفته است عکس را در فیس‌بوک ایرج مصداقی دیده است.

فریدون نجفی آریا در پاسخ گفت که شاید این‌گونه بوده باشد و او دقیق به خاطر نمی‌آورد: «من هزار و ۲۰۰ دوست فیس‌بوکی دارم. رادیو فردا را هم در فیس‌بوک دارم. شاید هم در فیس‌بوک ایرج مصداقی دیده باشم. یادم نمی‌آید و برایم هم مهم نبوده است که کجا دارم این عکس را می‌بینم.»

نجفی آریا در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت که کتاب‌ها یا خاطرات مربوط به زندان را نخوانده است چون حالش را بد می‌کند. در این مورد هم وکیل حمید نوری به اظهارات فریدون نجفی آریا در نزد پلیس بازگشت که گفته است کتاب‌ها و خاطرات زندان را خوانده و پیگیری کرده است.

نجفی آریا در پاسخ گفت:

«من منظورم این بود که مطالب در ارتباط با حمید نوری را نخواندم و پیگیری نکرده‌ام وگرنه قبلا کتاب‌های مربوط به زندان را خوانده‌ام. مثلا کتاب ایرج مصداقی را دیده‌ام چون می‌خواستم ببینم که آیا اسم من را هم آورده یا نه که نیاورده بود.»

در ادامه جلسه بیست و دوم دادگاه حمید نوری، وکیل مدافع نوری دیگر اظهارات فریدون نجفی آریا درباره زمان و مکان وقوع حوادث را به چالش کشید و درباره آنها سوال کرد و فریدون نجفی آریا به ابهام‌های موجود پاسخ داد. وکیل مدافع نوری از جمله درباره اینکه نجفی آریا، حمید نوری را در اتاق هیأت مرگ دیده است پرسید و خواست که از روی اظهارات او در نزد پلیس بخواند، قاضی هم پذیرفت.

وکیل مدافع حمید نوری از روی اظهارات فریدون نجفی آریا خواند که گفته است صدای «حمید عباسی» را می‌شنیده و چون چشم‌بند داشته، او را نمی‌دیده است: «بعد ارتباط با سیدنی قطع می‌شود و وقتی دوباره وصل می‌شود، شما باز اشاره نمی‌کنید که حمید نوری را دیده‌اید ….»

فریدون نجفی آریا گفت:

«من وقتی با پلیس صحبت می‌کردم موضوع برایم خیلی جدی نبود و من کلیات را می‌گفتم. من حتی وقتی داشتم با پلیس حرف می‌زدم غذا می‌خوردم ….»

رئیس دادگاه تاکید کرد لازم نیست وارد این جزییات بشوید. فریدون نجفی آریا در ادامه تأکید کرد که از آن زمان (بازجویی پلیس) تا امروز خیلی بیشتر به موضوع فکر کرده و جزییات بیشتری را به خاطر آورده است.

او گفت: «اگر پلیس از من درباره جزییات سوال می‌کرد من حتما جواب می‌دادم.»

نجفی آریا سپس و در پاسخ به وکیل مدافع حمید نوری درباره چشم‌بند و دیدن از پشت آن یا از زیر آن صحبت کرد. نجفی آریا گفت: «من هفت سال آن چشم‌بند را داشتم و هر کس که یک روز زندان رفته باشد می‌داند که می‌تواند از پشت چشم‌بند هم همه چیز را ببیند.»

در ادامه دادگاه حمید نوری، وکیل مدافع او از فریدون نجفی آریا پرسید آیا در روز نهم مرداد، حمید نوری را دیده و صدای او را شنیده است؟ فریدون نجفی آریا گفت: «بله! هم او را دیدم و هم صدایش را شنیدم ….»

وکیل حمید نوری بار دیگر به اظهارات فریدون نجفی آریا در نزد پلیس بازگشت و معتقد است که میان آنچه او اکنون می‌گوید و آنچه به پلیس گفته تناقض وجود‌ دارد. فریدون نجفی آریا بار دیگر تأکید کرد که اظهاراتش در نزد پلیس بسیار کلی بوده و او از آن زمان با کمک روان‌شناس خیلی بیشتر به ماجراها فکر کرده است: «برای اینکه ماجراهای ۳۰ سال پیش را به یاد بیاوری باید خیلی فکر کنی و سراغ جزییات بروی تا یادت بیاید.»

وکیل نوری اما در ادامه باز هم به زمان‌های ذکر شده برای وقایع مرتبط با اعدام‌ها بازگشت و گفت که میان زمان‌های مطرح شده در دادگاه و در نزد پلیس تفاوت وجود دارد. او همچنین مدعی‌ شد که در زمان‌های مطرح شده از سوی فریدون نجفی آریا و آنچه ایرج مصداقی در کتابش آورده، تفاوت وجود دارد.

فریدون نجفی آریا در پاسخ گفت:

«من که در زندان ساعت و تقویم نداشتم. جریان هم که یک فیلم سینمایی نبود که من بتوانم ۱۰۰ بار تماشایش کنم. ضمنا ممکن است ایرج مصداقی هم اشتباه کرده باشد. کتاب او که قرآن نیست ….»

سوال‌های وکیل مدافع حمید نوری از فریدون نجفی آریا بر همین محور ادامه پیدا کرد و او با ذکر سوال درباره اظهارات نجفی آریا در دادگاه و مقایسه آن با گفته‌هایش در نزد پلیس، مواردی را به عنوان تفاوت و تناقض مطرح کرد. وکیل مدافع در ادامه سوالاتش به این بخش از اظهارات فریدون نجفی آریا پرداخت که در دادگاه گفت حمید عباسی (حمید نوری) را در اتاق هیأت مرگ دیده است. او می‌گوید که در اظهارات فریدون نجفی آریا در نزد پلیس این مورد نیامده است: «شما به پلیس گفته‌اید ناصریان (محمد مقیسه) شما را پیش هیأت مرگ برده‌ و نامی از حمید نوری نیاورده‌اید. چطور این اتفاق افتاده است؟»

فریدون نجفی آریا چنین توضیح داد:

«کاملا درست است. ناصریان من را به اتاق هیأت مرگ برد و پشت سرم ایستاد. او بود که حرف می‌زد و من اصلا در گفت‌و‌گو با پلیس یادم نیامد که حمید عباسی (حمید نوری) را هم در اتاق دیده‌ام. او ساکت و در ردیف پشتی نشسته بود و من این تصویر را بعدا به خاطر آوردم ….»

در ادامه همین جلسه، وکیل مدافع نوری درباره نوبت سوم و آخرین حضور فریدون نجفی آریا در راهروی مرگ پرسید: «شما یادتان می‌آید نوبت اول در تاریخ نهم و نوبت دوم در تاریخ دوازدهم مرداد به راهروی مرگ رفته‌اید، اما بعد درباره نوبت سوم می‌گویید تاریخش اصلا یادتان نیست. این چگونه ممکن است؟»

فریدون نجفی آریا در پاسخ به وکیل مدافع حمید نوری گفت که الان خیلی دقیق و مشخص پاسخ می‌دهد:

«وقتی روز ۱۲ مرداد من را از راهروی مرگ برگرداندند، مستقیم به انفرادی بردند. وقتی شما را به انفرادی ببرند روز و ساعت و زمان را گم می‌کنید و دیگر نمی‌توانید بگویید چند روز گذشته. به همین دلیل من نمی‌توانم بگویم که بعد چند روز دوباره من را به راهروی مرگ برده‌اند.»

پس از این پاسخ فریدون نجفی آریا، وکیل مدافع حمید نوری گفت دیگر سوالی ندارد. او با حمید نوری هماهنگ کرد که آیا سوالی باقی مانده و او هم گفت که سوال دیگری ندارد.

با پایان سوالات وکیل مدافع حمید نوری از فریدون نجفی آریا، دادستان اعلام کرد که چند سوال کوتاه از نجفی آریا دارد. او درباره حمیدرضا همتی از نجفی آریا سوال کرد و او در پاسخ گفت:

«ما او را به نام حمید همتی می‌شناختیم. من با او آشنا بودم و با هم سربازی رفته بودیم. او در فرعی ما بود و ما را با هم آورده بودند به راهروی مرگ (دفعه اول، نهم مرداد). من الان یادم می‌آید که او را با زید‌الله نورمحمدی با هم بردند و اعدام کردند.»

دادستان از فریدون نجفی آریا پرسید که از کجا می‌داند او اعدام شده است؟

نجفی آریا گفت: «دیگر ندیدمش. بعد هم با مادرش صحبت کردم. از زندان به آنها گفته بودند که او اعدام شده است.»

فریدون نجفی آریا در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان درباره مسعود خستو صحبت کرد. او در میانه صحبت منقلب شد و با بغض گفت:

«مسعود خستو بهترین دوست من بود. من مدت زیادی با او بودم. او را هم بردند و اعدام کردند. من این را به ایرج مصداقی گفتم …. هنوز با خانواده او ارتباط دارم و با خواهرش در فیس‌بوک دوستم.»

دادستان در ادامه به نام‌های دیگری از جمله مصطفی بابایی اشاره کرد. فریدون نجفی آریا گفت: «نام واقعی او مصطفی بابایی نبود. ما او را مصطفی بابایی صدا می‌کردیم، اما من هیچ‌وقت نام واقعی‌اش را یاد نگرفتم. ایرج مصداقی اسمش را می‌داند. او را هم بردند اعدام کردند اما اینکه نهم بود یا دوازدهم یادم نیست.»

نجفی آریا در ادامه (بار دیگر) در جریان اشاره به نمایشگاه کتاب و ملاقات با خانواده‌ها در حسینیه زندان گوهردشت (محل اعدام‌ها)، گفت:

«این را همین حالا دارم می‌گویم. هر جا ناصریان (محمد مقیسه) بود، حمید نوری هم بود، داود لشکری هم بود، پاسدار فرج هم بود و پاسدارهای دیگر هم بودند. منظورم این است که این‌ها بودند و زیاد پیش می‌آمد که ما این‌ها را بدون چشم‌بند ببینیم.»

دادستان از فریدون نجفی آریا خواست اگر ممکن است توضیح دقیق‌تری بدهد درباره اینکه کجا و در چه حالتی حمید نوری را دیده است. نجفی آریا در پاسخ گفت:

«نمی‌توانم بگویم کجا بود یا در کدام ضلع و زاویه ایستاده بود، اما می‌توانم بگویم که در رفت‌و‌آمد بود و مثل همین حالا می‌خندید. آن‌ها در میان خانواده‌ها که برای ملاقات آمده بودند می‌چرخیدند و حرف‌ها را گوش می‌کردند تا ببینند میان زندانیان و خانواده‌ها چه در جریان است.»

با پایان سوالات دادستان و با توجه به اینکه سوال دیگری از سوی دیگر وکیلان مشاور وجود نداشت جلسه بیست و دوم دادگاه حمید نوری به پایان رسید.

رئیس دادگاه از فریدون نجفی آریا تشکر کرد که از سیدنی در جلسه شرکت کرده است.

بیست و سومین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

بیست و سومین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷، روز دوشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۰ با کمی تاخیر و با حضور دو شاهد برگزار شد. سارا روزدار، خواهر عادل روزدار، زندانی سیاسی اعدام شده در جلسه صبح و حسن گلزاری، از جان بدربردگان اعدام‌های ۶۷ در جلسه بعدازظهر شرکت کردند.

سارا روزدار شهادت داد که عادل روزدار، برادرش - دندانپزشک ۲۷ ساله ، ۳ سال قبل از انقلاب ۵۷ در دانشگاه جذب حزب توده شد و بعدا به شاخه مخفی آن پیوست. عادل در تیرماه ۱۳۶۲ به اتهام عضویت در حزب توده ایران دستگیر و به تحمل ۶ سال زندان محکوم شد.

شاهد در جلسه امروز درباره چندین نامه از سوی عادل روزدار خطاب به برادرش - قبل از اعدام - توضیح داد. شاهد تحلیل کرد که این نامه‌ها خطاب به او و همسرش نوشته شده بود. آنها نیز عضو حزب توده بودند و بعد از دستگیری عادل از ایران گریخته و از سال ۱۳۶۳ تاکنون در سوئد زندگی می‌کنند.

سارا روزدار شهادت داد که در آستانه اعدام برادرش، جلسات دیدار هر دو هفته یکبار خانواده با او ناگهان قطع و پدرشان ۱۶ آذر به زندان فراخوانده می‌شود. در آنجا موارد اتهامی پسرش را برای او می‌خوانند و خبر اعدام عادل را می‌دهند. آنها ضمن تهدید جدی پدر به او می‌گویند که اجازه برگزاری هیچ‌گونه مراسم یادبودی را برای عادل ندارد. سوال پدر در مورد پیکر پسرش باعث می‌شود که ماموران زندان از تحویل ساک اعدامی نیز خودداری کنند. خانواده هرگز پیکر عادل را تحویل نگرفت. آنها حدس می‌زنند که محل دفن عادل – مانند سایر هواداران و اعضاء گروه‌های چپ - خاوران باشد.

پدر در دیدارهای خود با عادل در زندان با روحیه قوی و خنده همیشگی عادل روبرو می‌شد. پدر ارتباطاتی داشت که به او گفته بودند که اگر عادل در مورد ایده‌هایش انزجارنامه بنویسد و تعهد همکاری با حکومت جمهوری اسلامی را بدهد، برای آزادی‌اش کمک خواهیم کرد. پدر در آخرین دیدارش در زندان با عادل از او خواست تا این انزجارنامه را بنویسد. عادل در پاسخ گفته بود، «من کاری نکردم که بخواهم از آن پشیمان باشم. من بیشتر محکومیتم را گذرانده‌ام و بقیه آن را هم خواهم گذراند.»

او در یکی از نامه‌هایش خطاب به خانواده نوشت: «فشارها به حدی زیاد است که آدم احساس می‌کند کمرش در حال خم شدن است. اشک پاکی است که جاری است، ولی ما همچنان به شرافت و انسانیت وفادار مانده‌ایم.»

بنا به شهادت هم بندی‌های عادل از جمله امیرحسین بهبودی، نویسنده کتابی به نام «یک جنگل ستاره»، اسم عادل و چند نفر دیگر در ۵ شهریور خوانده شد. آنها را با چشمبند بردند و هرگز بازنگشتند. دکتر عادل روزدار در زمان اعدام، ۳۲ سال داشت و در حال گذران محکومیت ۶ ساله خود بود.

شاهد دیگر جلسه بیست و سوم نوری، حسن گلزاری بود که بصورت مجازی از کانادا در جلسه شرکت کرد. حسن در ۱۹ سالگی به اتهام فروش نشریه و پخش اعلامیه سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۰ دستگیر و به دو سال زندان محکوم شد. حکم او بعدها و بخاطر سرپیچی از جاسوسی علیه زندانیان - بدون حضور خودش - به ۱۲ سال افزایش یافت. این حکم در حضور ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری فعلی ایران و دادستان وقت کرج در آن زمان به او ابلاغ شد. البته این حکم بعدها به هشت سال تغییر کرد.

حسن گلزاری شهادت داد که از دریچه دستکاری شده در کرکره پنجره سلول انفرادی، چرخ و فلکی را در خارج از فضای زندان می‌دید و در داخل فضای باز زندان شاهد بود که هر دو سه شب یکبار کامیون یخچال‌دار می‌آمد و افراد چیزهایی را با فرستادن صلوات و درود بر خمینی جابه‌جا می‌کردند. گلزاری بعدها حدس زد که این چیزها، جنازه بچه‌های اعدام شده بود.

او یکبار در روز دیدار با خانواده‌اش به دلیل صحبت در مورد شرایط بد زندان، پدر و مادر و خواهرش دستگیر شدند. گلزاری خود نیز منتقل و شش ماه را در انفرادی گذراند. او بارها حمید نوری را در سلول‌ها و بندهای مختلف و حتی در سلول انفرادی هم دیده بود. حسن گلزاری شاهد ضرب و شتم حمید شمس، زندانی دیگری توسط حمید نوری هم بود. او خود نیز چندین بار در مناسبت‌های مختلف توسط حمید نوری مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌ بود.

حسن گلزاری یکبار توسط حمید نوری در دهم مرداد ۶۷ به همراه حدود ۱۹ نفر – اکثرا از بچه‌های کرج و هوادار مجاهدین - و چند هوادار چپ، به «اتاقی» در راهروی مرگ برده‌ شدند. از آن گروه تعدادی از جمله علی شاکری، محمد فرمانی، موسی کریم خواه، مهران صمدزاده، محمود نوروزی، مهران بی غم، احمد نعلبندی که اکثرا از بچه‌های کرج بودند، بعداً اعدام شدند.

شاهد از تعدادی که زنده ماندند به انوشیروان رستم پور، کمال، احمد جعفری، حسن فرمانی اشاره کرد. شاهد بعدازظهر آن روز بدون چشم بند در برابر هیئت مرگ شامل ابراهیم رئیسی، دادستان وقت کرج و رئیس جمهور فعلی ایران، نیری، پورمحمدی، مقتدایی، شوشتری، نادری و چند پاسدار دیگر قرار گرفت.

حسن گلزاری با ضرب و شتم توسط شوشتری و نوشتن کلمه «منافقین» و انزجار از سازمان مجاهدین از اعدام نجات یافت. او را همان روز بلافاصله به سلول انفرادی بردند و حدودا ۲ ماه را در انفرادی گذراند.

شاهد در انفرادی نیز یکبار با لشکری، نوری، فرج و جواد دیدار داشت و بخاطر پاسخ منفی به انجام مصاحبه تلویزیونی، مورد ضرب و شتم قرار گرفت. حسن گلزاری بعداً در بیستم شهریور ۶۸ از زندان آزاد شد.

لازم به ذکر است که حسن گلزاری، دومین شاهد چند بار از طرف وکلای مدافع نوری متهم شد که از روی نوشته شهادت می‌دهد. دادگاه از پلیس مستقر در آنجا خواست که تایید کند شاهد بدون نوشته شهادت می‌دهد. پلیس شهادت داد که حسن گلزاری از جریان شهادتش نت برمی‌دارد اما نوشته‌ای ندارد.[۲۵]

بیست و چهارمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

با آغاز جلسه ۲۴ دادستان اعلام کرد که همچنان از حسن گلزاری سوال دارد. گلزاری گفت که آماده است تا به سوال‌ها پاسخ دهد. دادستان درباره انتقال گلزاری به سلول انفرادی بعد از حضور در مقابل هیأت مرگ اشاره کرد. گلزاری این مساله را تأیید کرد و سپس دادستان به نوبت دوم حضور گلزاری در مقابل هیأت مرگ پرداخت و از او خواست تا درباره آن توضیح دهد.

حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«من را با چشم‌بند بردند به یک اتاقی که مطمئنم [داود] لشکری و حمید عباسی (نوری) هم بودند. من را نشاندند روی یک صندلی که بغلش دسته داشت برای اینکه کاغذ بگذاری و بنویسی... طبق معمول درباره اطلاعات فردی و که هستی و اتهامت چیست و … را پرسیدند و من نوشتم. گفتند که “منافقین” را محکوم می‌کنی؟ گفتم بله. اما سوال کلیدی آن روز این بود که چه کسانی علیه ما هستند؟ به ما اسم بده …. که من اینجا گفتم کسی را نمی‌شناسم. لشکری بالای سرم بود و با کابل (که همیشه دستشان بود) زد توی سرم و هی می‌گفت بنویس و باید بنویسی. بعد او رفت و حمید عباسی (نوری) آمد بالای سرم و او هم همین رفتارها را تکرار کرد، دستم را کوبید روی میز و …. اینجا و این جلسه فقط صداست اما من چهار سال با اینها بودم و صدایشان را کاملا می‌شناختم.»

در ادامه دادستان از حسن گلزاری پرسید که اگر چشم‌بند داشتی پس چگونه جواب سوال‌ها را می‌نوشتی؟ گلزاری در پاسخ نشان داد که چگونه باید چشم‌بند را بالا می‌زده و از زیر چشم‌بند می‌نوشته است.

دادستان در ادامه پرسید با وجود اینکه چشم‌بند داشتید چگونه مطمئنید که حمید نوری بالای سرتان بوده است؟ حسن گلزاری در پاسخ گفت که از روی صدای او.

گلزاری سپس از دادگاه اجازه خواست تا یک مورد را توضیح بدهد. او گفت که در جلسه قبل به اشتباه نام کسی را گفته که در اتاق هیأت مرگ به او می‌زده و می‌گفته که بنویسد؛ او گفت که شخص مورد اشاره او اشراقی بوده است و نه شوشتری. او گفت که او این نام را به اشتباه شوشتری گفته اما اشراقی نام صحیح است.

حسن گلزاری در ادامه و در پاسخ به سوال‌های دادستان درباره وقایع بعد از اعدام‌های سال ۶۷ صحبت کرد. او گفت که پس از اعدام‌ها حدود ۳۰ زندانی کرجی را با هم در یک بند کرده‌اند. او در ادامه به ماجرای مصاحبه گرفتن حمید نوری از کاوه به‌آذین اشاره کرد و گفت:

«ما را بردند به یک سالن بزرگی که من آنجا دیدم حمید عباسی (نوری) دارد از کاوه به‌آذین، فرزند به‌آذین معروف حزب توده مصاحبه می‌گیرد. من کاملا یادم است که حتی حمید عباسی چه سوال‌‌هایی از او پرسید که اگر بخواهید می‌توانم جزییاتش را برایتان بگویم.»

در ادامه دادستان در پرسشی که مشابه آن را از دیگر شاهدان و شاکیان این پرونده نیز داشت، از حسن گلزاری پرسید که چگونه از دستگیری نوری در سوئد باخبر شده است؟ گلزاری در پاسخ گفت:

«این را شادی امین و شادی صدر که از مدیران سازمان عدالت برای ایران هستند با من تماس گرفتند و به من گفتند.»

دادستان سپس پرسیدآیا از طریق مطبوعات و فضای مجازی هم فهمیدید که چنین کسی دستگیر شده است؟ حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«بله! اکثر سایت‌های ایرانی از جمله رادیو فردا و بی‌بی‌سی زدند این خبر را اما الان یادم نمی‌آید که خبر را دقیقا کجا دیدم.»

دادستان درباره عکس حمید نوری هم پرسید و اینکه آیا حسن گلزاری عکس او را هم همراه خبر دیده است؟ گلزاری در پاسخ گفت:

«بله! عکس هم منتشر شده بود که خود حمید عباسی (حمید نوری) بود فقط کمی پیرتر شده بود. عکس این‌طور بود که کمی ته‌ریش داشت و همان چشم‌ها را دیدم که چهار سال در زندان گوهردشت دیده بودم. من تا عکس را دیدم بلافاصله شناختمش.»

دادستان در ادامه سوال و جواب از حسن گلزاری از او پرسید: «یادتان می‌آید کی فهمیدید نام اصلی‌ او حمید نوری‌ است؟» گلزاری در پاسخ گفت که یادش نمی‌آید و شاید به دنبال انتشار خبر، در همین سایت‌ها خوانده باشد.

دادستان سپس پرسید: «پس اگر من درست متوجه شده باشم، شما تا زمانی که خبر را می‌خواندید نمی‌دانستید نام فرد بازداشت‌شده در سوئد، حمید نوری است.» حسن گلزاری پاسخ کثبت داد و در ادامه دادستان پرسید: «آیا او را در دادگاه امروز می‌بینید؟» گلزاری گفت: «نه! من او را ندیدم.» در اینجا دادستان از دادگاه خواست صورت و تصویر حمید نوری (عباسی) در دادگاه را به حسن گلزاری نشان دهند.

به دنبال نمایش تصویر حمید نوری برای حسن گلزاری، او خطاب به دادگاه گفت:

«بله! خودش است. ۱۰۰ درصد. لازم هم نیست من زیاد تلاش کنم برای شناختنش ….»

دادستان در ادامه از حسن گلزاری خواست تا درباره صورت و سیمایی که از حمید نوری در زندان گوهردشت به خاطر دارد توضیح دهد.

حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«آن‌چه من یادم می‌آید این است که او پیراهن بدون یقه و از اینها که یقه ندارند (یقه آخوندی) می‌پوشید. پیراهنش را هم می‌انداخت روی شلوارش اما تا جایی که یادم است شلوارش شلوار پاسداری بود …. این چیزی‌ست که من یادم می‌آید.»

دادستان از گلزاری پرسید: «منظورتان از شلوار پاسداری چیست؟» و حسن گلزاری در پاسخ گفت: «شلوارهایی که یک رنگ سبز تیره‌ای داشتند و پاسدارها می‌پوشیدند.» دادستان در ادامه درباره تفاوت لباس ناصریان (محمد مقیسه)، [داود] لشکری و حمید عباسی (نوری) سوال کرد. گلزاری در پاسخ گفت:

«ناصریان هم اکثرا لباس شخصی تنش می‌کرد تا جایی که یادم است. لشکری را شلوارش قشنگ یادم است که شلوار سبز پاسداری تن می‌کرد اما پیراهنش را واقعا یادم نمی‌آید.»

دادستان پرسید که منظور از لباس شخصی در مورد ناصریان (محمد مقیسه) چیست؟ و حسن گلزاری در جواب گفت: «یعنی لباس فرم نبود. پاسدارها لباس فرم می‌پوشیدند. مثل عادل، علی و دیگر پاسدارها.» دادستان برای بخش آخر سوال‌هایش گفت قصد دارد به یک فیلم مستند اشاره کند که در مدارک دادگاه هم آمده است. ا‌و گفت که می‌خواهد دو بخش از این فیلم را نشان دهد: «فیلم به فارسی است و زیرنویس انگلیسی دارد.»

این فیلم در واقع خود حسن گلزاری را نشان می‌دهد. دادستان گفت نام فیلم «ماه خونین» است و گلزاری در آن به وقایع زندان گوهردشت در جریان اعدام‌های سال ۶۷ اشاره می‌کند. او از گلزاری پرسید این مصاحبه چه زمانی انجام شده است؟ گلزاری در پاسخ گفت که ماجرا احتمالا به حدود سه سال پیش و قبل از همه‌گیری کرونا برمی‌گردد؛ یعنی سال ۲۰۱۸. صدایی که از فیلم شنیده می‌شود صدای گلزاری است که می‌گوید:

«من حسن گلزاری هستم، متولد سال ۱۳۴۱. سال ۱۳۶۰، شهریور ۶۰ به اتهام هواداری از مجاهدین دستگیر شدم. داخل زندان تغییر عقیده دادم. چپ و کمونیست شدم ….»

حسن گلزاری در لحظاتی از این مصاحبه به شرایط زندان گوهردشت اشاره می‌کند و از سه نفر نام می‌برد: ناصریان (محمد مقیسه)، [داود] لشکری و حمید. پس از اینکه دادستان روند نمایش فیلم (مصاحبه) را متوقف کرد، از گلزاری می‌خواهد که درباره آن توضیح دهد. گلزاری گفت که این مصاحبه با شادی امین و «سازمان عدالت برای ایران» انجام شده است. او سپس در پاسخ به این سوال دادستان که منظورت از حمید که بود (درباره آن سه اسم که گلزاری ذکر کرده)، گفت:

«منظورم حمید عباسی (نوری) بود. من نام کوچک ناصریان و لشکری را نمی‌دانم اما در زندان معمولا نام کوچک عباسی را می‌گفتیم. می‌گفتیم حمید. همان‌طور که نمی‌گفتیم روح‌الله خمینی، می‌گفتیم خمینی.»

دادستان از حسن گلزاری پرسید: «یعنی در زمان مصاحبه نمی‌دانستید که نام خانوادگی او عباسی است؟» گلزاری در پاسخ گفت: «چرا. ۱۰۰ درصد می‌دانستم اما این یک گفت‌وگوی کلی بود...» دادستان ادامه داد: «اما شما تا حالا در این دادگاه نام او را به صورت حمید یا عباسی نگفته‌اید و همیشه گفته‌اید حمید عباسی (نوری) و حسن گلزاری در پاسخ گفت: «برای اینکه اینجا دادگاه است و من باید کامل و دقیق پاسخ بدهم.» در ادامه جلسه دادگاه بخش دیگری از این مصاحبه پخش شد که حسن گلزاری در آن می‌گوید:

«… بعد روزنامه‌ها جمع شد، تلویزیون جمع شد … و بعد ما را بردند و نشاندند در راهروی مرگ …. فاتحی [دادستان کرج] که [اسدالله] لاجوردی کرج بود آمد و دستش را انداخت در یقه من که پاشو کثافت! دیگر لحظات آخر است ….»

حسن گلزاری در ادامه شهادت خود گفت که در اتاق هیأت مرگ او را “پسرم” خطاب می‌کرده‌اند:

«نیری گفت پسرم اسمت چیست؟ - حسن. - فامیلی‌‌ات چیست پسرم؟ - گلزاری. - اتهامت چیست پسرم؟ … من فکر می‌کردم که این سوال و جواب‌ها برای آزادی است ….»

دادستان در ادامه گفت که شما اینجا از “فاتحی” نام می‌برید و نه [حمید] عباسی. حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«من نام خیلی‌های دیگر را هم اینجا نیاورده‌ام. فاتحی همه‌کاره کرج بود و من برای همین او را خیلی دقیق‌تر به خاطر دارم اما حمید عباسی هم آنجا بود و او بود که نام ما را صدا زده بود و با خود به راهروی مرگ برده بود ….»

در اینجا رئیس دادگاه از دادستان خواست که سوالش را روشن و دقیق کند تا نقش حمید عباسی (نوری) مشخص شود. دادستان گفت که چنین کرده است. رئیس دادگاه اما خود وارد روند بازپرسی شد و خطاب به حسن گلزاری گفت:

«من از شما سوال می‌کنم. شما نام حمید عباسی را نیاوردید [به عنوان کسی که شما را نزد هیأت مرگ برده است]؟

حسن گلزاری در پاسخ گفت: «نه! من نام عباسی را نیاوردم.»

در اینجا وکیل مشاور گلزاری نسبت به آن‌چه رئیس دادگاه گفت نظر داد که این موضوع با اعتراض رئیس دادگاه روبه‌رو شد. رئیس دادگاه گفت که «میکروفون شما باز است و شاهد صدای شما را می‌شنود. من از او سوال می‌کنم و شما هم در وقت خودتان می‌توانید از او سوال کنید.»

در ادامه جلسه حسن گلزاری گفت که حمید عباسی (نوری) کسی‌است که او و دیگر زندانیان را صدا زده و به راهروی مرگ بر‌ده است اما فاتحی کسی بوده که او را درون اتاق و نزد هیأت مرگ برده است. رئیس دادگاه در پاسخ و در واکنش به ادامه اعتراض وکیل مشاور گفت که برایش سوءتفاهم ایجاد شده و از این بابت عذرخواهی می‌کند. او خطاب به وکیل مشاور حسن گلزاری گفت:

«فکر می‌کنم اینکه من به عنوان قاضی می‌گویم برایم سوءتفاهم پیش آمده و عذرخواهی می‌کنم برای شما کافی باشد ….»

با پایان سوال‌های دادستان و قاضی، وکیل مشاور حسن گلزاری گفت که چند سوال کوتاه دارد. او از گلزاری پرسید: «شما از پاسداری به نام عادل نام بردید. سرنوشت او چه شد؟» حسن گلزاری در جواب گفت:

«عادل همسایه پدر و مادر من بود. رفته بود و پاسدار شده بود. بعد از آزادی، من چند باری او را دیدم اما نمی‌دانم که چه اتفاقی برایش افتاد.»

وکیل مشاورپرسید: «شما از پاسدار دیگری به نام تورج هم نام بردید ….» و حسن گلزاری گفت: «من بعد از زندان و آزادی از سرنوشت او هیچ خبری ندارم.» سپس وکیل مشاور گفت: «در مورد مسأله‌ای که درباره اشراقی و شوشتری اصلاح کردید، من پیش‌دستی می‌کنم و قبل از وکیلان مدافع حمید نوری از شما می‌پرسم. شما این مورد را اصلاح کردید اما یادتان می‌آید که در بازجویی پلیس چه گفته بودید؟» حسن گلزاری گفت:

«من اشتباها گفتم شوشتری اما در بازجویی پلیس گفتم اشراقی. همچنین به “شادی امین”این‌ها هم گفتم اشراقی. شوشتری هم در هیأت مرگ بود اما آنکه می‌زد توی سر من و می‌گفت باید بنویسی …، باید بنویسی، اشراقی بود نه شوشتری.»

وکیل مشاور در ادامه به حسن گلزاری گفت: «وکیلان مدافع حمید نوری می‌گویند او در استخدام زندان اوین بوده است. آیا شما هیچ‌وقت در اوین زندانی بوده‌اید؟» گلزاری در پاسخ گفت: «نه! من هیچ‌وقت اوین نبودم.»

وکیل مشاور درباره همین مسأله سوال دیگری پرسید بر این مبنا که «شما گفتید آقای حمید نوری را بارها در زندان گوهردشت دیده‌اید. فقط در گوهردشت؟» پاسخ گلزاری اینچنین بود که: «بله! فقط در گوهردشت». حسن گلزاری در ادامه درباره توضیحش در مورد نحوه لباس پوشیدن حمید عباسی هم گفت تنها آن‌چه را دیده و به خاطر دارد، می‌گوید.

وکیل مشاور سپس درباره حال روحی و روانی حسن گلزاری در مقطع اعدام‌ها از او پرسید. گلزاری در پاسخ گفت:

«سعی می‌کنم کوتاه حسم را بگویم چون نمی‌خواهم خودم را به آن فضا ببرم: یک حسم این بود که این چه سلاخی انسانی‌ای است که من دارم می‌بینم و همه دنیا دارند تماشا می‌کنند...نه خدایی، نه پدر و مادری، نه دوستی … هیچ‌کس نیست که به داد این بچه‌ها برسد. حسی بسیار استثنایی و غمگینی بود …. یک احساس کامل بی‌پناهی. تنها چیزی که می‌تواند در آن لحظات به شما کمک کند، باید عشق عمیقت به انسانیت باشد. همین و همین. من هیچ توضیح دیگری در این مورد ندارم ….»

وکیل مشاور از حسن گلزاری سوال کرد که آیا بعد از اینکه از زندان آزاد شده است، به لحاظ روحی و روانی کمکی گرفته و دریافت کرده است؟ گلزاری در جواب گفت:

«بله، در ایران پیش یک روان‌شناس می‌رفتم و در کانادا هم همچنان می‌روم. در کانادا قرص‌های قوی‌ای گرفته‌ام که مصرف می‌کنم.به من گفته‌اند که “نرو”هایم آسیب دیده است ….»

با پایان سوال‌های وکیل مشاور حسن گلزاری و در ادامه بیست و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری، یکی دیگر از وکیلان مشاور شاکیان به طرح سوال از او پرداخت و پرسید: «آیا شما شاهد بودید که حمید عباسی افراد دیگری را بزند و شکنجه کند؟» حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«بله! دوست خود من مجید شمس را شاید هفت هشت دقیقه زد …. من چشم‌بند داشتم اما نخش را کشیده بودم و از زیر چشم‌بند می‌دیدم.»

گلزاری گفت که مورد مشخص دیگری را در ذهن ندارد اما:

«می‌ریختند توی بند و با کابل بچه‌ها را می‌زدند. غذاهای ما را پخش زمین می‌کردند و می‌زدند …. اکثرا کابل به دست داشتند. بیشتر وقت‌ها کابل دست [داود] لشکری بود. خود همین آقای حمید عباسی (نوری) هم داشت. بقیه پاسدارها هم داشتند و ما را می‌زدند.»

وکیل مشاور در ادامه پرسید: «یعنی شما کابل را در دست اینها می‌دیدید؟ و اینکه دیدید که بزنند؟»

حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«بله! وقتی وارد بند می‌شدند یا وقتی ما ورزش دسته‌جمعی می‌کردیم می‌آمدند و می‌زدند …. سعی می‌کردند به صورت نخورد اما غیر از آن هر جا می‌رسید می‌زدند ….»

وکیل مشاور در ادامه نام‌هایی را با حسن گلزاری در میان گذاشت و سوالاتش را به پایان برد.

وکیل مشاور بعدی که به طرح سوال از حسن گلزاری پرداخت، از او درباره «گروه عیاران» پرسید که گلزاری پیشتر به اعدام آنان اشاره کرده بود. گلزاری گفت آنها ۱۲ نفر بوده‌اند که مهر سال ۶۷ غیر از دو سه نفر، بقیه آنان را اعدام می‌کنند. وکیل مشاور گفت: «ما تا به حال در این دادگاه نام این گروه را نشنیده بودیم.» حسن گلزاری پاسخ داد:

«اینها یک گروه بودند در شهر سرخه‌حصار کرج. یک جمعی بودند که پول جمع‌آوری می‌کردند و تقسیم می‌کردند میان فقرا. بیشتر از این من اطلاعی درباره‌شان ندارم چون کم با ایشان بودم اما می‌دانم ده‌ها هزار نفر پیرو داشتند در ایران.»

وکیل مشاور پرسید: «یعنی نمی‌دانید دلیل بازداشت و اعدام شدن آن‌ها چه بوده؟» حسن گلزاری پاسخ داد: «نه! اینها را من نمی‌دانم اما بعد از آزادی رفتم و محل دفنشان را هم دیدم. در بهشت سکینه در کرج دفنشان کرده‌اند.»

وکیل مشاور سپس به ماجرای بردن زندانیان به حسینیه، پس از اعدام‌ها پرداخت. او گفت:

«فکر می‌کنم گفتید ماه شهریور بوده و می‌رفتید به سمت حسینیه اما گویا همه‌تان آنجا جا نمی‌شوید. فکر می‌کنم شما این‌طور گفتید که فکر می‌کردید قرار است این بار شماها را هم اعدام کنند اما دوستتان به شما می‌گوید که اعدامی در کار نیست. شما گفتید زندانیان در گروه‌های کوچک شعر می‌خوانند. یادتان می‌آید چه شعرهایی خوانده می‌شد؟»

حسن گلزاری در پاسخ به سوال وکیل مشاور گفت:

«شعرهایی درباره انسان و مقاومت و …. راستش من حافظه خوبی در شعر ندارم و برای همین یادم نمی‌آید که دقیقا چه شعرهایی خوانده می‌شد ….»

وکیل مشاور سپس از حسن گلزاری درباره روایتش از نماز جمعه‌ای که [عبدالکریم] موسوی اردبیلی امامش بوده پرسید. گلزاری گفت که امام جمعه موسوی اردبیلی بوده و علیه مجاهدین صحبت‌های تندی کرده است. او گفت که حرف‌های اردبیلی را با چشم‌های خودش دیده و با گوش‌های خودش شنیده است. وکیل مشاور پرسید: «تو شنیدی که بگوید مجاهدین (منافقین) باید از بین بروند؟» و حسن گلزاری گفت: «بله بله، شنیدم.» وکیل مشاور پرسید: «پس آنها خیلی زیاد به شما می‌گفتند که می‌کشیمتان و از بین می‌بریمتان و ….» و حسن گلزاری پاسخ داد:

«بله! آنها در آن هشت سال همیشه از این حرف‌ها می‌زدند ولی-آن‌چه انجام شد در تاریخ بی‌نظیر است چون به ما حکم داده بودند پنج سال، شش سال، هشت سال اما بعد آمدند همه را اعدام کردند. مسأله این است ….»

وکیل مشاور در ادامه چندین نام را با حسن گلزاری در میان گذاشت، از جمله نام رضا زند را. گلزاری در پاسخ گفت:

«رضا زند را می‌شناسم …ما محمد زند داشتیم و رضا زند. محمد زند فکر کنم اعدام شد اما رضا زند … یادم نمی‌آید …. نامش خیلی آشناست اما دقیق دقیق یادم نمی‌آید.»

در ادامه جلسه دادگاه، هیأت رئیسه درباره نماز جمعه مورد اشاره حسن گلزاری سوال کرد و گلزاری توضیح تکمیلی داد.

پس از ۱۵ دقیقه تنفس و شروع دوباره دادگاه این‌بار وکیلان مدافع حمید نوری به بازپرسی از حسن گلزاری پرداختند. وکیل مدافعی که با گلزاری صحبت می‌کرد، خود و همکارش را معرفی و طبق روال معمول در طرح سوال از شاکیان و شاهدان، از گلزاری پرسید: «آیا شما روند دادگاه را به شکل زنده پی‌گرفته‌اید، آن را شنیده‌اید و در جریان آن هستید؟» حسن گلزاری در پاسخ گفت: «نه! شاید به اندازه ۱۰ درصد دنبال کرده باشم.» وکیل مدافع نوری پرسید: «آیا کتاب یا کتاب‌هایی درباره اعدام‌ها خوانده‌اید؟» گلزاری گفت: «کمی از کتابی را خوانده‌ام که دوستم ایرج مصداقی نوشته. راستش زیاد نمی‌خوانم چون اذیت می‌شوم.»

وکیل مدافع حمید نوری در ادامه گفت که ممکن است یک‌سری از سوال‌ها تکراری باشد اما «شما هم صبور باشید و همراهی کنید لطفا!» او سپس درباره روسای زندان و اعضای هیأت مرگ پرسید و خطاب به حسن گلزاری گفت: «شما در جلسه قبل گفتید که در درجه‌بندی روسای زندان اول ناصریان بوده و بعد هم لشکری و اینکه شما سال ۱۳۶۴ به زندان گوهردشت منتقل شده‌اید. در این زمان روسای زندان گوهردشت چه کسانی بودند؟» حسن گلزاری پاسخ داد:

«ناصریان بود آن زمان و یک کس دیگری هم بود به نام مرتضوی که البته من در موردش کاملا مطمئن نیستم متأسفانه.»

وکیل مدافع حمید نوری از گلزاری پرسید: «[داود] لشکری کی به زندان گوهردشت آمد؟ وقتی شما در این زندان بودید؟» حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«او را هم آنجا می‌دیدم …. یک دوره اول را البته زیاد خاطرم نیست که بوده باشد اما ناصریان و لشکری آنجا بودند و می‌دیدمشان.»

وکیل مدافع نوری پرسید: «یعنی مرتضوی از سال ۱۳۶۷ که می‌شود ۱۹۸۸ دیگر آنجا نبود؟»

و حسن گلزاری گفت: من دیگر ندیدمش ….

و در ادامه پرسش و پاسخ وکیل مدافع نوری و حسن گلزاری بدین ترتیب پیش رفت:

وکیل- شاهدان دیگر از فردی به نام عرب نام برده‌اند. آیا شما هم او را می‌شناسید و او را دیده‌ بودید؟

گلزاری - بله، من هم نام عرب را می‌شنیدم. در موردش حضور ذهن ندارم اما اسمش آشناست.

وکیل- درباره حاج حسن هم شنیده‌اید؟

گلزاری- نه!

وکیل مدافع حمید نوری در ادامه پرسید: «حالا اینها را بگذاریم کنار و برویم سراغ عباسی. شما خودت گفتی که عکسش را در مطبوعات و فضای مجازی دیده‌ای. آیا می‌توانی اطلاعات بیشتری درباره او بدهی؟ موهاش چه رنگی بود؟‌ پوستش چه رنگی بود؟ …»

گلزاری در پاسخ گفت:

«پوستش روشن بود در مقایسه با ناصریان. همین‌طور لاغر اندام بود و کشیده … اما در مورد موی سرش چیزی یادم نمی‌آید و نمی‌توانم توضیحی بدهم.»

وکیل نوری پرسید: «یادت می‌آید که به فارسی در توصیف او چه گفته بودی؟» و حسن گلزاری پاسخ داد:

«ما در فارسی می‌گوییم بور. یعنی نمی‌گوییم سفید است، می‌گوییم بور است ….»

وکیل مشاور در ادامه پرسید: «شما گفتید سال ۱۳۶۴ شما را به زندان گوهردشت آوردند. شاید گفته باشید و من به خاطر نداشته باشم اما در سال ۶۴ چه زمانی شما به گوهردشت رفتید؟ ابتدای سال، وسط سال، آخر سال؟»

گلزاری پاسخ داد: «اوایل سال ۱۳۶۴ بود که ما را بردند به زندانگوهردشت اما زمان دقیقش را یادم نمی‌آید.»

وکیل نوری خطاب به گلزاری گفت :«بعد شما گفتید صدها بار عباسی را دیده‌اید که آمده است توی بندی که شما در آن زندانی بوده‌اید. اگر از اول سال ۶۴ در نظر بگیریم، شما کی عباسی را دیدید؟ اوایل سال ۶۴، اواسط سال … کی؟»

گلزاری در جواب او گفت: «من را برای شش ماه بردند انفرادی و بعد از آن من زیاد او را می‌دیدم. یعنی شاید از اوایل ۶۵ دیگر بارها و بارها او را دیده باشم.»

وکیل نوری گفت «احتمالا برای من سوءتفاهم شده است چون من نوشته بودم که شما یک ماه در انفرادی بودید...» حسن گلزاری در پاسخ به وکیل حمید نوری گفت:

«وقتی من را از زندان قرل‌حصار به زندان گوهردشت آوردند، یک ماه به انفرادی بردند. بعد چهار ماه در بند هشت زندان گوهردشت بودم. بعد از این چهار ماه، دوباره من را برای شش ماه بردند انفرادی. بعد من را آوردند به بند ۹ و من از آن به بعد مکرر حمید عباسی (نوری) را می‌دیدم.»

وکیل مدافع نوری سپس به روایت حسن گلزاری از یک “اتاق گاز” پرداخت اما‌ گلزاری گفت که دو اتاق گاز وجود‌ داشته است که او باید درباره آنها توضیح بدهد. وکیل مدافع حمیدنوری اما گفت: «… نیازی به توضیح نیست و پاسخ بله یا نه بدهید.» در ادامه این سوال و جواب حسن گلزاری گفت: «یک اتاق گاز بود که حوله می‌کشیدند دور در و بعد از ورزش، ما را می‌کردند توی آن. این قبل از اعدام‌ها بود اما اتاق گازی که بعد از اعدام‌ها بچه‌های کرج را توی آن می‌انداختند، در آن بوی گاز می‌آمد.» وکیل مدافع حمید نوری پرسید: «اتاق گاز قبل از اعدام‌ها کجا واقع شده بود؟» و حسن گلزاری پاسخ داد: «اتاق گاز قبل اعدام‌ها را یادم نمی‌آید از نظر جغرافیایی کجا بود.»

وکیل مدافع نوری در ادامه از اندازه این اتاق پرسید: «اندازه این اتاق چقدر بود؟ چقدر آنجا می‌ماندید و چند نفر بودید؟» گلزاری پاسخ داد:

«اتاق بزرگی بود اما ما که ۱۰۰-۱۵۰ نفر بودیم را می‌انداختند آنجا یعنی می‌ریختند روی هم و پر می‌شد. نیم ساعتی ما را آنجا نگه می‌داشتند که چون هوا نمی‌آمد و اکسیژن نبود، ما از حال می‌رفتیم و بعد می‌آمدند ما را می‌بردند و باز می‌زدند.»

وکیل مدافع حمید نوری با اشاره به مقطع اعدام‌ها گفت: «شما در جلسه دوشنبه گفتید با پدر و مادرتان ملاقات کردید، بعد شما را بردند کرج، چند روز شما را آنجا زدند، بعد دوباره آوردند به گوهردشت و انفرادی، بعد شما را بردند به بند یک …» حسن گلزاری به میان صحبت او آمد و گفت: «نه! بردند بند ۹ و بعد بند یک …. بعد از آنجا به بند روبه‌روی جهاد … حدود ۱۰ روز پیش از اعدام‌ها ….» وکیل مدافع حمید نوری گفت: «شما به پلیس گفته‌اید که درست قبل از اعدام‌ها شما را برده‌اند به بند روبه‌روی جهاد.» حسن گلزاری در پاسخ گفت: «بله … شش هفت روز قبل از اعدام‌ها بود ….» وکیل مدافع نوری گفت: «اما برداشت من از حرف‌های شما این نیست و حرف‌هایتان با آن‌چه به پلیس گفته‌اید متفاوت است.» گلزاری به او پاسخ داد: «سند حرف‌های من در نزد پلیس موجود است.» وکیل نوری ادامه داد: «شما به پلیس گفته‌اید حمید عباسی آمده است و افراد را از بند روبه‌روی جهاد صدا کرده‌ است ….» و حسن گلزاری این موضوع را تایید کرد: «بله، همین‌طور است ….» وکیل مدافع نوری در ادامه پرسید: «شما به پلیس گفته‌اید جنگ ایران و عراق ۱۰ مرداد تمام شد ….» و حسن گلزاری گفت: «نه! من گفتم ۲مرداد.»

وکیل مدافع حمید نوری در اینجا با اجازه رئیس دادگاه از روی اظهارات حسن گلزاری در نزد پلیس خواند و از گلزاری خواست که اجازه بدهد او حرفش را تمام کند و بعد پاسخ بدهد. وکیل نوری گفت: «بعد شما گفته‌اید که حمید عباسی با عده‌ای از پاسدارهای انقلابی آمدند به بند یک و نگفتید بند روبه‌روی جهاد.» حسن گلزاری در پاسخ گفت: «خب ما هم می‌گفتیم بند یک هم می‌گفتیم بند روبه‌روی جهاد ….» وکیل مدافع حمید نوری در مقابل گفت: «در صفحه ۱۱۷ [اشاره به مدارک دادگاه] هم شما نگفته‌اید بند یک یا بند جهاد. شما آنجا هم در مورد بندها دقیق نبوده‌اید.» گلزاری پرسید: «کجا بوده است که من دقیق نبوده‌ام؟» وکیل مدافع حمید نوری گفت: «شما گفته‌اید که من را چند بار از این بند به آن بند برده‌اند. من را بردند بند یک. بعد بردند انفرادی. بعد بردند یک بند دیگر. اسم بندها را هم مدام عوض می‌کرده‌اند …. اما دلیل اصلی این سوال این است که شاهدان دیگری در دادگاه گفته‌اند بند یک با بند روبه‌روی جهاد متفاوت است. آیا شما با توجه به آن ۱۰ درصدی که از دادگاه شنیده‌اید به دنبال تغییر دادن اظهاراتتان نیستید؟» و حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«من مطلقا به دنبال تغییر دادن اظهاراتم نیستم. من هشت سال از زندگی‌ام را داده‌ام. ممکن است من بعد از این همه سال که هرگز فکر نمی‌کردم قرار است روزی بنشینم به چنین سوالاتی پاسخ بدهم، در روزها دچار فراموشی شده باشم اما دنبال تغییر دادن اظهاراتم نیستم.»

وکیل مدافع حمید نوری در ادامه درباره تاریخی که حسن گلزاری به اتاق هیأت مرگ رفته است پرسید و به اینکه او اکنون از این تاریخ‌ها مطمئن نیست ایراد وارد کرد. وکیل مدافع نوری گفت میان آن‌چه حسن گلزاری در مورد تاریخ شروع اعدام‌ها و رفتن به نزد هیأت مرگ به پلیس گفته است با آن‌چه در دادگاه گفته، تناقض وجود دارد. او خواست تا اظهارات گلزاری در نزد پلیس را از رو بخواند اما رئیس دادگاه گفت که در این مورد تناقضی نمی‌بیند و اجازه رجوع به اظهارات حسن گلزاری در نزد پلیس را نداد. وکیل مدافع حمید نوری هم از این موضوع گذشت و در ادامه گفت: «شما گفتید حمید عباسی اسامی را خواند و ۲۰ نفر را از بند جهاد بردند ….» در اینجا حسن گلزاری وکیل مدافع نوری را تصحیح کرد: «بند روبه‌روی جهاد!» او در ادامه گفت: «شما همین الان اشتباه کردید، بعد آن‌وقت در مورد اشتباه من موضوع می‌شود دروغ؟!» وکیل مدافع حمید نوری سپس از زندانی‌ای به نام “مهران صمدزاده” نام برد. حسن گلزاری گفت: «بله! من هفت سال با او بودم.» وکیل نوری گفت: «در مقایسه با آن‌چه در کتاب ایرج مصداقی آمده، تاریخی که شما در مورد اعدام مهران صمدزاده می‌گویید فرق می‌کند.» حسن گلزاری پاسخ داد: «… من آن‌چه را که دیدم می‌گویم.» او در ادامه درباره فاتحی صحبت کرد و گفت: «فاتحی، دادیار کرج، با من به اتاق هیأت مرگ آمد ….» وکیل مدافع حمید نوری گفت: «در کتاب ایرج مصداقی هم این آمده. ایرج مصداقی از او با عنوان فاتحی یاد کرده اما شما گفتید فاتح.» حسن گلزاری گفت: «من هم گفتم فاتحی نه فاتح. من سال‌ها به دست او شکنجه شدم. مگر می‌شود فراموشش کنم؟» او درباره اعضای هیأت مرگ هم گفت:

«ابراهیم رئیسی که الان رئیس جمهور است دادستان کرج بود. حکم ۱۲ سال حبس من را او داد. من او را از سال ۵۹ می‌شناختم. من آن زمان هم یک ماه بازداشت شده بودم. الان بدانید که بعد نگویید چرا این یک ماه را نگفته بودی. سال ۶۲ ابراهیم رئیسی، نیری و پورمحمدی آمده بودند بند ما در زندان قزل‌حصار. لطفا بنویسد که بعد نگویید من نگفتم. ما ۳۰-۳۵ نفر زندانی را ریخته بودند توی یک اتاق سه متری. همین نیری رد شد و گفت همه‌تان شبیه میمون می‌مانید ….»

گلزاری در ادامه درباره برخوردش با دیگر اعضای هیأت مرگ در طول دوره‌ای که در زندان بوده از جمله در زندان قزل‌حصار توضیح داد.

سپس وکیل مدافع حمید نوری گفت که می‌خواهد سوال نهایی خود را بپرسد:

«شما در دادگاه دوشنبه گفتید که شوشتری می‌آید و می‌گوید که بنویس …. بعد امروز گفتید که شوشتری نبود و اشراقی بود …. بعد وکیل مشاور شما از شما پرسید که آیا یادتان می‌آید به پلیس چه گفته‌اید. پاسخ شما چیست؟»

حسن گلزاری گفت: «من به پلیس هم گفتم اشراقی.»

وکیل مدافع حمید نوری گفت: «اما من فکر نمی‌کنم که شما به پلیس گفته باشید اشراقی...». وکیل مدافع نوری با ارجاع به اظهارات حسن گلزاری در نزد پلیس ادامه داد: «شما به پلیس گفته‌اید دادستان تهران که اسمش شوشتری‌ست آمده سمت شما و گفته که بنویس منافقین…، بنویس که محکوم می‌کنی منافقین را…، بنویس که جمهوری اسلامی را قبول دارید... شما گفته‌اید که نمی‌نویسید. او گفته که باید بنویسی. بعد او ۳۰-۴۰ ثانیه به شما لگد زده...»

حسن گلزاری در پاسخ گفت:

«من اگر به پلیس هم گفته‌ام شوشتری، تصحیح می‌کنم چون خوب یادم است که اشراقی بود، چون او بود که لباس شخصی به تن داشت. لطفا حتما نوار گفته‌های من را هم گوش کنید چون ممکن است که اشتباه شده باشد.»

به دنبال این پاسخ، وکیل مدافع حمید نوری گفت که سوال دیگری ندارد.

پس از پایان سوال‌های وکیل نوری، وکیل مشاور حسن گلزاری خواست طرح پرسش کند.

وکیل مشاور از حسن گلزاری پرسید: «شما می‌دانید دادستان تهران چه کسی بود آن زمان؟» حسن گلزاری متقابل پرسید: «چه زمانی؟» وکیل مشاور در توضیح گفت: «در زمان اعدام‌ها. شما گفتید کسی که شما را زدشوشتری نبود بلکه اشراقی بود. حالا سوال این است که دادستان تهران آن زمان چه کسی بود؟» حسن گلزاری پاسخ داد:

«من واقعا یادم نمی‌آید. اگر هم چیزی گفته‌ام حدسم است. شوشتری و اشراقی چون هر دو “ش” دارند من اشتباه می‌کنم معمولا اما فکر می‌کنم که دادستان در آن زمان اشراقی بود.»

با این پاسخِ حسن گلزاری، بازپرسی از او به پایان رسید. رئیس دادگاه از او به دلیل حضور در جلسه تشکر و با او خداحافظی کرد. حسن گلزاری هم ضمن تشکر متقابل گفت:

«من هم عمیقا از شما و پروسه دادگاه ممنونم، جدا از نتیجه آن که امیدوارم عدالت باشد. این پروسه به نظر من عادلانه است و من به همین خاطر از شما تشکر می‌کنم.»[۲۶]

بیست و پنجمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

بیست و پنجمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام های تابستان ۶۷ روز پنجشنبه ۱۵ مهر به شهادت مجید جمشیدیت، یکی از نجات یافتگان آن اعدام ها اختصاص داشت.

مجید جمشیدیت در دادگاه گفت هشتم شهریور ۱۳۶۰ در حالی دستگیر شد که ۱۷ ساله بود. او دو ماه قبل از دستگیری، ارتباطش را با سازمان مجاهدین خلق قطع کرده بود. جمشیدیت بار اول به پنج سال و در نوبت دوم به ده سال زندان محکوم شد.

اولین دیدار شاهد با حمید نوری در سال ۱۳۶۲ در زندان اوین بود. حمید نوری حدود پنج ماه در زندان اوین «پاسدار» بندی به نام بند «آموزشگاه»بود. شاهد گفت زندانیان را در آن بند در اتاق های دربسته نگهداری می کردند. پاسدار شیفت بند برای بازجویی یا استفاده از دستشویی یا حمام، درها را به روی زندانیان باز می کرد. شاهد به یاد آورد که حمید نوری رفتاری تمسخرآمیز داشت و از کلید یا شلنگی برای جلب توجه آنها و هدایت شان از اتاق ها به بیرون استفاده می کرد.

شاهد گفت از این که حمید نوری از یک پاسدار ساده در زندان اوین به دادیار زندان گوهردشت ارتقاء یافت تعجب نکرد. او گفت در جمهوری اسلامی «به میزانی که خود را به سیستم می فروشید» می توانید پیشرفت کنید.

مجید جمشیدیت از سال ۱۳۶۵ به بعد و در جریان اعدام های ۶۷ در گوهردشت بارها با حمید نوری برخورد کرده بود. شاهد از ۷ مرداد ۶۷ به عنوان شب آغاز اعدام ها نام برد؛ شبی که با رامین قاسمی و مهدی وثوق شاهد جابجایی فرغونی پر از طناب و وجود سوله یا کانتینر در حیاط بودند و صدای خوشحالی و صلوات را شنیدند. رامین قاسمی و مهدی وثوق بعدا اعدام شدند.

شاهد یکی از کسانی بود که در زندان از سیستم مُورس برای برقراری ارتباط و خبررسانی استفاده می کرد. او چندین بار مورد در دوره های مختلف مورد بازجویی و پرسش قرار گرفت. جمشیدیت گفت در این بازجویی ها ناصریان می پرسید آیا حاضرید منافقین را محکوم کنید؟ آیا حاضرید مصاحبه کنید؟

مجید جمشیدیت گفت: «همیشه از این می ترسیدم که مرحله بعد از این سئوالات، همکاری اطلاعاتی یا کمک به اعدام دوستان مان باشد. برای این که این کار را در سال ۶۰ بارها و بارها کرده بودند. [آن زمان] از زندانیان می خواستند که در اعدام دوستان شان شرکت کنند. البته تا جایی که می دانم در سال ۶۷ این اتفاق نیافتاد، ولی بخشی از ترس های من بود.»

در دادگاه از مجید جمشیدیت درباره معنی کلمه «محارب و منافق» و مقایسه آنها سئوال شد. او گفت: «[منافقین] لغتی بود که خمینی برای مجاهدین استفاده کرد ... منافقین ریشه در - به اصطلاح - مذهب اینها دارد و در واقع برمی گردد به ۱۴۰۰ سال پیش. دوستان من تاوان و تقاص ۱۴۰۰ سال پیش را دادند.»

مجید جمشیدیت یک بار در مقابل هیات مرگ شامل ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری فعلی ایران، نیری، اشراقی و پورمحمدی قرار گرفت. شاهد در راهروی مرگ حمید نوری را می بیند که جلو آمده و روی شانه او می زند و می گوید که بالاخره نوبت تو هم شد و فاتحه ات را بخوان. شاهد گفت فاصله بین مرگ و زندگی در آنجا مثل «یک مو» بود.

مجید جمشیدیت با نوشتن «انزجارنامه» از اعدام جان سالم بدر برد. شاهد گفت پس از بازگشت از نزد هیات مرگ، از زندانبانی که او را به سلول انفرادی می برد شنید که شانس آورده و از مرگ نجات پیدا کرده است. زندانبان به او گفته بود آنهایی را که قبول نکردند برای اعدام بردند. مجید جمشیدیت در سال ۷۰ از زندان آزاد شد.

مجید جمشیدیت پس از آزادی یک بار نیز به طور تصادفی حمید نوری را در خیابان عباس آباد تهران در نیم متری خود دید. حمید نوری با دستپاچگی به او گفته بود که دیگر در زندان نیست و در کار معدن است.

شاهد ضمن تشکر از دادگاه و مقایسه آن با آنچه که او و دیگر زندانیان از دادگاه و عدالت در ایران تجربه کرده اند، گفت حسینعلی نیری در حالی حکم ده سال حبس او و اعدام یک زندانی به نام مجید کوچک پور را صادر کرد که پای تلفن در حال خرید برنج بود.

شاهد در قسمتی از شهادتش گفت: «این مردهای ۵۰ – ۶۰ ساله که بارها در حضور شما اینجا گریه کرده اند و با عجله تلاش می کنند که حرف بزنند، برای این است که داغ بزرگی ۳۳ سال مدفون شده است، و دادگاه سوئد دریچه ای باز کرد تا این داغ گفته شود.»

جلسه بعدی دادگاه حمید نوری روز سه شنبه ۲۰ مهرماه برگزار خواهد شد.

بیست و ششمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

بیست و ششمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام های تابستان ۶۷، روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ و علیرغم مشکلات تکنیکی فراوان با شهادت مجازی خدیجه برهانی و حسین سیداحمدی برگزار شد.

این دو شاهد از شهرک اشرف سه، محل استقرار سازمان مجاهدین خلق در آلبانی، در دادگاه شرکت کردند.

خدیجه برهانی شهادت داد که پنج برادر او در زندان و یکی دیگر از برادرانش در جریان عملیات نظامی میان نیروهای اردوگاه اشرف و حکومت جمهوری اسلامی ایران کشته شدند. شهادت خانم برهانی در مورد برادرش حسین برهانی، معروف به حسین قزوینی، بود که در سال ۶۷ اعدام شد.

شاهد گفت برادرش در فروردین سال ۶۰ در سن ۱۷ سالگی دستگیر و به اتهام هواداری و فروش نشریه سازمان مجاهدین خلق به حبس ابد محکوم شد. حسین برهانی اما در سال ۶۷ در گوهردشت اعدام شد. پدر خانواده برهانی از روحانیون سرشناس و امام یکی از مساجد بزرگ قزوین بود که خلع لباس و بارها شکنجه شد.

خدیجه برهانی، شاهد روز سه شنبه، خود نیز در سال ۱۳۶۰ در سن ۱۲ سالگی در قزوین دستگیر و پس از ۸ ماه به قید وثیقه آزاد شد. او سال ۶۴ از ایران خارج شد و به اردوگاه اشرف رفت.

حسین سیداحمدی، شاهد دوم، در نوبت بعدازظهر به عنوان شاکی اعدام برادر زندانی‌اش، سیدمحسن سیداحمدی، در زندان گوهردشت، در این دادگاه حاضر شد. شاهد گفت که محسن در آذر ۱۳۵۹ در سن ۲۰ سالگی به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین دستگیر، به زندان اوین منتقل، و به یک سال زندان محکوم شد.

محسن سیداحمدی چند ماه قبل از اعدام‌ها از اوین به گوهردشت منتقل و بعد اعدام شد. حسین سیداحمدی شهادت داد که در سال ۵۹ در جریان دیدار حضوری با برادرش در زندان اوین متوجه شد که او به شدت شکنجه شده است.

یک برادر دیگر شاهد به نام محمد سیداحمدی نیز در سال ۶۷ در زندان اوین اعدام شد. ماموران زندان اوین خبر اعدام محسن و محمد را با دو ساک متعلق به آنها به مادرشان دادند و به او گفتند که «اعدامشان کردیم» و «حالا به جای این که در زندان‌ها به دنبالشان بگردی، می‌توانی به خانه بروی و استراحت کنی.» او گفت که مادر اعدام‌شدگان هفته‌ها و ماه‌ها به دنبال پیکر فرزندانش رفت، اما آنها را به او تحویل ندادند و محل دفن را هم اعلام نکردند.

شاهد درباره «زندانیان ۵۹» گفت که آنها قبل از سال ۶۰ و در زمان قانونی بودن فعالیت‌های تبلیغاتی دستگیر و محکوم شده بودند و حکم‌های اکثر آنها کمتر از یک یا دو سال زندان بود، چرا که طبق قوانین آن زمان اصلا مرتکب خطایی نشده بودند. اما به دلیل تاکید آنها بر مواضع «مجاهد» بودن‌شان، بعد از اتمام زمان محکومیت‌ هم در زندان ماندند، تحت شکنجه قرار گرفتند، و سپس اعدام شدند.

حسین سیداحمدی با توصیف این زندانیان به عنوان حدود ۱۰۰ فرد «دارای تشکیلات منسجم و فولادی» که حکومت نتوانست «آنها را درهم بشکند،» گفت که همگی آنها «به جز یکی دو نفر» را اعدام کردند و «برادر من [محسن] هم یکی از همین بچه های ۵۹ بود.»

شاهد همچنین از برخورد مادرش با اسدالله لاجوردی، رئیس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت، و اعتراض او نسبت به شکنجه زندانیان گفت. به گفته حسین سیداحمدی، مادرش در واکنش به اظهارات لاجوردی مبنی بر تکذیب شکنجه زندانیان، به صورت او سیلی زد و به همین دلیل او را یک هفته زندانی کردند و دستش را شکستند.

حسین سیداحمدی در توضیح نحوه کشته شدن علی، برادر سومش، گفت که در سال ۹۲ اعضای «نیروی قدس تروریسم» با حمله به ۱۰۰ نفر از مجاهدینی که برای حفظ اموال در اردوگاه اشرف باقی مانده بودند، همه مجاهدین بازداشت شده را به غیر از یکی دو نفر، اعدام کردند. او گفت که همسر علی نیز توسط پاسداران کشته شد و فرزندش که کمتر از یکسال داشت تا چهار سالگی در زندان اوین بود.

حسین سیداحمدی قاسم سلیمانی را «جنایتکار» خواند و گفت که او روز بعد در زمان ارائه گزارش خود درباره حمله به مجاهدین در مجلس خبرگان، این کشتار را تبریک گفت. «جنایتکار» خواندن سلیمانی توسط شاهد، واکنش سریع حمید نوری، متهم پرونده، را به همراه داشت که گفت: «مجاهدین جنایتکارند، نه قاسم سلیمانی.» دادگاه بلافاصله برای مدتی متوقف شد و سپس قاضی دادگاه ختم جلسه را اعلام کرد.

جلسه بعدی دادگاه روز پنجشنبه ۲۲ مهر به شهادت مهناز میمنت و مهری حاجی نژاد اختصاص خواهد داشت.[۲۷]

بیست و هفتمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

در بیست‌وهفتمین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم سوئد که روز پنج‌شنبه ۲۲ مهر برگزار شد، مهناز میمنت و مهری حاجی‌نژاد از آلبانی به عنوان شاکی و به شکل ویدئویی درباره برادران خود که در سال ۱۳۶۷ اعدام شده‌اند صحبت کردند.

مهناز میمنت در جلسه محاکمه حمید نوری به‌ اتهام مشارکت در اعدام‌ چند هزار زندانی سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، درباره اعدام برادرش محمود میمنت توضیح داد و مهری حاجی‌نژاد هم در این جلسه گفت که از روزی که دادگاه حمید نوری تشکیل شده، این مسئله که «کسی از زنان قتل عام شده صحبت نمی‌کند» آزارش داده است.

مهناز میمنت از اعضای سازمان مجاهدین خلق است و به گفته او، دو برادرش در دهه ۶۰ اعدام شده‌اند.

پیش از سخنان او، وکیل مشاور گفت که محمود میمنت، یک برادر مهناز میمنت، در جریان اعدام‌های سال ۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شده و او به عنوان شاکی درباره اعدام این برادرش حرف می‌زند.

به گفته وکیل مشاور، پدر مهناز میمنت به نقل از برادرش درباره نقش حمید نوری در زندان گوهردشت با او صحبت کرده است.

محمود میمنت، به گفته خواهرش، در سال ۵۷ دانشجوی معماری دانشگاه ملی بود و از همان زمان عضو فعال سازمان مجاهدین خلق بود. در سال ۶۱ در خیابان توسط پاسداران شناسایی و دستگیر شد و به چهار سال زندان محکوم شده بود. او در این چهار سال در زندان‌های اوین، قزل‌حصار و گوهردشت زندانی بود و سال ۶۵ آزاد شد اما کمتر از دو ماه بعد که قصد خروج از کشور را داشت مجددا دستگیر شد.

مهناز میمنت گفت که برادرش این بار به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به پنج سال زندان محکوم شد و بهمن ۶۶ از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شد و به پدرش گفته‌ بودند که از این به بعد برای ملاقات به زندان گوهردشت برود.

مهناز میمنت گفت که پدرش عبدالله میمنت، قبل از انقلاب، قاضی دادگستری بود و بعد از انقلاب استعفا داد و پروانه وکالت گرفت و به عنوان وکیل به زندان‌ها رفت‌وآمد داشت: «پدرم گفته بود حمید عباسی (نوری) را در زندان گوهردشت دیده. او را یک پاسدار بی‌سواد معرفی کرد که لباس قضایی تنش کردند. او در تیر ۶۷ و در مهر ۶۷ از حمید عباسی(نوری) نام برد و در سال ۸۸، وقتی پدرم را حضوری در فرانسه دیدم، باز از حمید عباسی نام برد».

خانم میمنت به نقل از حسین فارسی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، گفت که در زندان گوهردشت هم‌بند برادرش بوده: «برای من توضیح داد که هفتم مرداد ۶۷، پاسدارها از جمله همین ناصریان (محمد مقیسه) و حمید عباسی (نوری) به بند آن‌ها رفته و لیستی را خوانده‌اند که نام محمود هم در آن بوده. هشتم مرداد محمود را به اتاق هیات مرگ برده‌اند و او هنگام خروج از اتاق هیات مرگ به حسین فارسی گفته که اسم و اتهامش را پرسیده‌اند و او هم گفته که هوادار سازمان مجاهدین خلق است. محمود گفته بود که (حسینعلی) نیری به او فحش داده و گفته که تو را باید زودتر پیش برادرت می‌فرستادم».

پدر مهناز میمنت، به گفته او، در تیرماه ۶۷ وضعیت زندان‌ها را نگران‌کننده خوانده و به او گفته است که «خانواده‌ها درباره اعدام زندانیان می‌گویند و این وضعیت حاکم بر زندان‌ها خیلی نگران کننده است. او گفت این‌ها را که به زندان‌ها رفت‌وآمد می‌کنند را می‌شناسم که بدنام هستند و احساس خوبی ندارم. از جمله از (مرتضی) اشراقی و (حسینعلی) نیری نام برد. از ناصریان (محمد مقیسه) و حمید عباسی (نوری) هم نام برد».

مهر ۶۷ با پدر محمود میمنت تماس گرفته می شود که «پسرت اعدام شده، بیا وسایلش را ببر. در زندان گوهردشت یک ساک کوچک از وسایل برادرم را به او تحویل دادند. پدرم گفت خیلی تلاش کرده تا بفهمد برادرم کجا دفن شده اما چیزی به او نگفته‌اند».

شهادت مهری حاجی‌نژاد

در جلسه بعدازظهر روز پنج‌شنبه، مهری حاجی‌نژاد به صورت ویدئویی از آلبانی اسامی تعدادی از زنانی که اعدام شده‌اند را خواند و گفت از روزی که دادگاه حمید نوری تشکیل شده، «این‌که کسی از زنان قتل‌عام شده صحبت نمی‌کند» او را آزار داده است.

او گفت: «سال ۶۵ از زندان آزاد شدم، تعدادی از دوستانم که حکم‌شان تمام ‎‌شد و باید آزاد می‌شدند آزاد نشدند و همه آن‌ها در قتل‌عام سال ۶۷ در زندان اوین اعدام شدند».

مهری حاجی‌نژاد به گفته وکیل مشاورش، پنج سال در زندان‌های گوهردشت و قزل‌حصار زندانی بوده و چند عضو خانواده‌اش کشته و یا اعدام شده‌اند. او در این دادگاه درباره برادرش، علی، که در سال ۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شده توضیحاتی داد: «علی دانشجوی سال دوم ریاضیات در کرج و از هواداران فعال سازمان مجاهدین بود و مثل همه دستگیرشدگان سال ۶۰ به‌خاطر هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد».

به گفته او، ابراهیم رئیسی، برادرش را محاکمه و به هشت و سپس ۱۰ سال زندان محکوم کرده است: «فروردین یا اردیبهشت سال ۶۷ آخرین ملاقاتی بود که مادرم با علی داشت و علی به مادرم گفته بود وضعیت زندان مشکوک است و زندانیان را جابجا می‌کنند، شاید من دیگر ملاقات نداشته باشم و نگران من نباش».

خانم حاجی‌نژاد توضیح داد: «دهم یا یازدهم آذر، یک پاسدار به خانه مادرم رفت و گفت فردا به گوهردشت بیایید. مادرم با همسایه‌مان رفت و سه پاسدار به مادرم گفته بودند او (علی) دشمن اسلام و خدا بود، اعدامش کردیم».[۲۸]

بیست و هشتمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

بیست و هشتمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷ در ایران، روز پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ با شهادت دو عضو مجاهدین خلق ایران، مهناز میمنت و مهری حاجی‌نژاد در سوئد برگزار شد. هر دو شاهد با وجود مشکلات فنی فراوان به‌صورت مجازی از شهرک «اشرف سه» در منطقه‌ای به نام مانز، محل استقرار اعضای سازمان مجاهدین خلق در تیرانا، پایتخت آلبانی، در این جلسه دادگاه شرکت کردند.

مهناز میمینت شهادت داد برادرش، محمود میمنت، اولین بار در سال ۶۱ و زمانی که دانشجوی رشته معماری دانشگاه ملی بود شناسایی، دستگیر و به جرم هواداری از سازمان مجاهدین به چهار سال زندان محکوم شد. محمود در سال ۶۵ آزاد شد و با هدف پیوستن به مجاهدین قصد خروج از کشور را داشت که دوباره دستگیر شد. محمود در سال ۶۷ مشغول گذراندن حکم پنج سال زندان مجددش بود که اعدام شد.

دو برادر مهناز میمینت کشته و یک برادر او مفقودالاثر است. مادر و همسر او نیز در جریان عملیات نظامی در کمپ اشرف در عراق کشته شدند. شاهد گفت پدرش چندین بار برای دیدار با محمود به زندان رفته بود. پدر در چندین تماس تلفنی با شاهد در سال ۶۷ و همچنین دیدار با او در فرانسه در سال ۸۸، از ناصریان (مقیسه)، اشراقی، نیری و حمید نوری به عنوان «آخوندهای بی‌سوادی» نام برده بود که با «لباس قضاوتی» که رژیم بر آنها پوشانده، در زندان رفت و آمد می‌کنند و او آنها را دیده است.

شاهد در ادامه توضیح داد که منوچهر، برادر کوچکش، پس از دیدار با او در فرانسه در سال ۸۸ به همراه پدرش به ایران بازگشت و دستگیر شد. منوچهر در شعبه ۲۴ دادگاه انقلاب توسط ناصریان (مقیسه) به چهار سال تبعید به برازجان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد. شاهد گفت خبر آزادی منوچهر را پس از گذراندن چهار سال حکمش در سایت‌ها خواند، اما هرگز او را پیدا نکرد و ندید. منوچهر میمنت تا این لحظه مفقودالاثر است.

شاهد بعدی دادگاه مهری حاجی‌نژاد بود که برادرش «علی حاجی‌نژاد» معروف به «علی حاجی» در سال ۱۳۶۰ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. علی دانشجوی سال سوم رشته ریاضیات در دانشگاه کرج بود. او نخست به هشت سال و بعدا به ده سال زندان محکوم شد، اما بنا به روایت چند تن از زندانیان نجات یافته از اعدام‌ها، در نهم مرداد ۶۷ پس از چند ماه ممنوع الملاقات بودن، در زندان گوهردشت اعدام شد.

شاهد گفت علی در ملاقاتی با مادر در زندان قزل‌حصار به او گفته بود که دو هفته بعد از دستگیری او را به دادگاه انقلاب کرج، که آن موقع ابراهیم رئیسی دادستانش بود، بردند و به او حکم ۸ سال زندان دادند. مادر علی او را در دیدار دیگری در زندان گوهردشت دیده که توانایی راه رفتن نداشته و موی سرش ریخته بود. او به درستی نمی‌توانست حرف بزند و حتی نمی‌دانست که در زندان گوهردشت با مادر ملاقات می‌کند. او به مادرش گفته بود در یک سلول تنها و تاریک در خانه‌های امن کرج، بدون امکان رفتن به حمام، و در گرما و سرما نگهداری می‌شود. آخرین دیدار علی با مادر در اردیبهشت ۶۷ بود. علی در آن ملاقات به مادر از مشکوک بودن وضعیت زندان و جابجایی زندانیان گفت. مهری حاجی‌نژاد این اطلاعات را مستقیم از مادرش و ملاقات حضوری خودش با برادر زندانی‌اش بدست آورد. آخرین دیدار شاهد با برادرش در زندان گوهردشت در سال ۶۵ و پیش از خروج شاهد از ایران بود.

مهری حاجی‌نژاد خود نیز از سال ۶۰ تا ۶۵ به جرم هواداری از مجاهدین خلق در زندان بود. او شهادت داد که در بند چهار معروف به ۲۴۰، طی سال های ۶۰ و ۶۱ هر شب بین صد تا دویست نفر را اعدام کردند. زندانیان نخست از روی تیرهای خلاص و شعارهایی که با شنیدن آن تیرهای خلاص خاموش می‌شدند متوجه این اعدام ها شدند. شاهد از سیمین هژبر، سودابه بقایی، عطیه خوانساری و لیلا ارفعی به عنوان چند تن از آن اعدامیان نام برد.

شاهد تعریف کرد که لاجوردی در سال ۶۲ داخل بند معروف به ۲۴۰ شد و خطاب به زندانیان زن گفت: «فکر نکنید از زندان آزاد می‌شوید یا مردم می‌آیند با دسته گل شما را می‌برند بیرون. اگر وضعیت تغییر کند، همین جا نارنجک می‌اندازیم می‌کشیمتان. دیوارها را هم روی سرتان خراب می‌کنیم.» شاهد گفت همین کار را هم کردند و همه را کشتند.

شاهد در پاسخ به پرسشی در مورد «گروه عیاران» گفت که این گروه در سرخه حصار کرج و هوادار مجاهدین بودند و بنا به گفته مادر شاهد، چهارده–پانزده نفر از آنها در مهر و پاییز ۶۷ اعدام شدند.

مهری حاجی‌نژاد در کتابی به نام «آخرین خنده لیلا» خاطرات پنج سال زندان و شکنجه خود را نیز نوشته است. در مجموع سه برادر و همسر خانم حاجی‌نژاد توسط حکومت ایران کشته شده اند.[۲۹]

بیست و نهمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

بیست و نهمین جلسه دادگاه حمید نوری (بر اساس جدول از پیش اعلام شده)، روز جمعه ۱۵ اکتبر/ ۲۳مهر برگزار می‌شود. در این جلسه شاهد دیگری از آلبانی به شکل ویدئویی و آنلاین در دادگاه شهادت داد. سید جعفر میرمحمدی برنجستانکی‌، زندانی سیاسی سابق و هوادار سازمان مجاهدین خلق در این جلسه به عنوان شاهد و شاکی در دادگاه شهادت داد.

وکیل مشاور سپس درباره عقیل میرمحمدی اطلاعاتی به دادگاه ارائه داد و گفت که او هم در زندان اوین بوده است و هم در زندان گوهردشت:

«بعد از بازداشت عقیل، پدر و مادرش مدت زیادی دنبال او می‌گشتند و در نهایت سال بعد از بازداشتش یعنی در سال ۱۳۶۱ او را در زندان اوین پیدا کرده‌اند؛ در حالی که به دلیل شکنجه تغییرات زیادی در او قابل مشاهده بوده. والدین او در زندان گوهردشت هم با او ملاقات کرده‌اند.»

وکیل مشاور درباره خود جعفر میرمحمدی هم گفت که او در سال‌های آغازین دهه ۶۰ تحت تعقیب بوده و زندگی مخفی داشته و در نهایت سال ۶۲ از کشور خارج شده است:

«او در نهایت در سال ۶۷ با خانواده‌اش تماس می‌گیرد و در جریان قرار می‌گیرد که با خانواده‌اش تماس گرفته‌اند و گفته‌اند برای تحویل گرفتن وسایل عقیل که اعدام شده است، مراجعه کنند.»

وکیل مشاور توضیح داد که جعفر میرمحمدی نمی‌داند پدر و مادرش زنده‌اند یا نه، اما احتمال می‌دهد درگذشته باشند. او همین‌طور از سرنوشت برادر و خواهرهایش هم اطلاعی در دست ندارد.

پس از صحبت‌های گیتا هدینگ وایبری، به عنوان وکیل مشاور، توماس ساندر، رئیس دادگاه از دادستان خواست که روند بازپرسی از جعفر میرمحمدی را آغاز کند. او به شاکی (شاهد) هم اطلاع داد که روند بازجویی از او به شکل صوتی و تصویری ثبت و ضبط می‌شود.

بعد از صحبت‌های رئیس دادگاه، دادستان صحبت‌هایش را آغاز کرد و پس از سلام و احوال‌پرسی با جعفر میرمحمدی، از او خواست در ارائه شهادتش آنچه را که خودش دیده و آنچه را شنیده تفکیک کند و اگر از موضوعی مطمئن نیست، بگوید که مطمئن نیست. او سپس درباره زمان دستگیری عقیل میرمحمدی، برادر جعفر، سوال کرد.

جعفر میرمحمدی چنین توضیح داد:

«برادرم عقیل ۱۰ اسفند سال ۱۳۶۰ دستگیر شد. او آن زمان ۲۶ ساله بود. دانشجوی دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود و از مسئولان سازمان‌دهنده در جنبش دانشجویی دانشگاه تهران. در برنامه‌های تبلیغی زمان انتخابات مجلس و ریاست جمهوری که سازمان مجاهدین کاندیدا معرفی کرده بود، فعال بود.»

میرمحمدی در ادامه شهادت خود درباره برادرش گفت:

«اما در فروردین سال ۱۳۵۹ که دانشگاه‌ها به دلیل تهاجم پاسدارها به دانشگاه‌ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی بسته شد، عقیل فعالیتش را با جنبش دانشجویی مجاهدین خلق ادامه داد. او بعد از تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ چون شناخته شده و تحت تعقیب بود، مخفی شد. در شب ۱۰ اسفند ۱۳۶۰ عقیل در خانه‌اش در منطقه ناصرخسرو تهران بود که پاسدارهای همان منطقه به خانه‌اش هجوم بردند، او را دستگیر کردند و با خود بردند.»

جعفر میرمحمدی که در سالنی در یک مجتمع قضایی در آلبانی و در حضور مقام‌های قضایی این کشور نشسته و شهادت می‌داد، در ادامه گفت:

«من همان شب، یکی-دو ساعت بعد از دستگیری‌ عقیل، برای دیدنش به همان خانه رفتم که صاحبخانه به من گفت پاسدارهای کمیته بازار آمده‌اند و او را با ضرب و شتم و در حالی که می‌گفته‌اند منافق، منافق، با خود برده‌اند.»

دادستان از جعفر میرمحمدی پرسید: «شما آن زمان کجا زندگی می‌کردید؟»

او در پاسخ گفت:

«من خودم در آن زمان عضو تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در تهران بودم و چون تحت تعقیب بودم، مخفی زندگی می‌کردم. پدر و مادرم هم در شهر قائم‌شهر در شمال ایران زندگی می‌کردند. من با آنان تماس گرفتم و تلفنی به ایشان اطلاع دادم که عقیل را دستگیر کرده‌اند و آنها باید برای پیگیری و نجات عقیل به تهران بیایند.»

دادستان نام پدر جعفر میرمحمدی را پرسید و او گفت که اسم پدرش «سید میران» است.

دادستان سوال کرد که بعد از اینکه او به پدر و مادرش زنگ زد چه شد؟

جعفر میرمحمدی توضیح داد:

«یکی دو روز بعد پدر و مادرم به تهران آمدند. ابتدا به کمیته ناصرخسرو رفتند تا ببینند چه بر سر عقیل آمده است. پدر و مادرم به مدت چند ماه بین زندان‌های مختلف تردد می‌کردند و پیگیری تا ببینند پسرشان عقیل در آن زندان‌ها هست یا نه. بعد از چند ماه به آنان خبر دادند که عقیل در زندان اوین زندانی است و به آنان ملاقات دادند.»

دادستان پرسید: «آیا شما هم با برادرتان ملاقات کردید؟»

جعفر میرمحمدی گفت: ‌

«توضیح دادم که من خودم تحت تعقیب بودم و چنین امکانی را نداشتم. اگر می‌رفتم دستگیر می‌شدم و اعدامم می‌کردند.»

داستان سپس گفت:

«آن‌طور که من فهمیدم، بعدا شما ایران را ترک کردید و تماس با خانواده برایتان دشوار شد، درست است؟»

جعفر میرمحمدی گفت:

«بله، اما من تا قبل از اینکه خارج بشوم -من تا پاییز سال ۶۱ در تهران بودم- اولین تماس تلفنی‌ام درباره عقیل را با خانواده از همان تهران گرفتم که به من خبر دادند وضعیت جسمی او بسیار بد بوده و شکنجه شده. در همان مدت دستگیری بسیار لاغر و استخوانی شده بوده، با سر و صورت مصدوم و پاهایی که به سختی حرکت می‌کرد و راه می‌رفت. وقتی من از ایران خارج شدم دوباره با خانواده‌ام تماس گرفتم و از عقیل پرسیدم. آنها به من گفتند که به ملاقاتش می‌روند و سربسته گفتند که تماس نگیرم چون تلفن‌شان کنترل است و آنها را اذیت می‌کنند.»

جعفر میرمحمدی در ادامه شهادت خود درباره برادرش گفت:

«عقیل تا بهمن ماه سال ۶۶ در زندان اوین بود و پدر و مادرم دست‌کم ماهی یک بار به ملاقات او می‌رفتند و مخصوصا مادرم بیشتر با او ملاقات می‌کرد. در تماسی که من با پدر و مادرم داشتم -در بهار سال ۶۷-، آنان به من گفتند که عقیل را به زندان گوهردشت برده‌اند. بعد از آن من دیگر با خانواده‌ام تماس نداشتم تا اینکه اواخر تابستان سال ۱۳۶۷ با شنیدن خبر اعدام‌های گسترده در زندان‌ها نگران شدم و نهایتا در آبان ماه سال ۶۷ با پدر و مادرم تماس گرفتم.»

جعفر میرمحمدی درباره جزییات این تماس در دادگاه حمید نوری گفت:

«پدرم به من گفت که ما چهار پنج ماه به دنبال عقیل بودیم و از او اطلاع نداشتیم چون به ما ملاقات نمی‌دادند. برداشت من این است که از خرداد ۶۷ ملاقات نداده‌اند.»

میرمحمدی در ادامه شهادتش گفت:

«پدرم توضیح داد که مادرم مکرر و مدام جلوی زندان گوهردشت می‌رفته، اما نمی‌توانسته پسرش را ببیند. همراه مادر من مادران دیگری از قائم‌شهر و شهرهای دیگر هم بوده‌اند که به همین ترتیب بلاتکلیف بوده‌اند. در هفته آخر مهر ماه ۶۷ به مادرم یعنی به پدر و مادرم می‌گویند که بروید جلوی زندان اوین تا آنجا وسایل را به شما بدهند و غیر از این توضیحی به آنان نمی‌دهند.»

جعفر میرمحمدی همچنین در ادامه گفت:

«پدرم وقتی می‌رود جلوی زندان اوین، در آنجا مقامات زندان یک ساک حاوی لباس و یک ساعت شکسته به او می‌دهند که وسایل عقیل بوده است. آنها به پدرم می‌گویند که پسرت منافق بود و با فتوای خمینی او را کشتیم. این هم وسایلش، بردار و برو!»

جعفر میرمحمدی شهادت خود درباره اعدام برادرش عقیل میرمحمدی را این‌گونه ادامه داد:

«پدرم می‌پرسد خب پیکرش کجاست؟ جسدش را به ما بدهید. پاسداری که آنجا بوده به او می‌گوید که جسدی در کار نیست و هر چه زودتر بروید. پدرم می‌پرسد خب کجا دفنش کرده‌اید؟ آنها در پاسخ به شکلی توهین‌آمیز برخورد می‌کنند و می‌گویند که بروید و حق برگزار کردن مراسم هم ندارید. پدرم برای من گفت همان زمان خانواده‌های دیگری هم در مقابل زندان بوده‌اند که وسایل بچه‌هایشان را در ساک‌هایشان به آنان تحویل داده‌اند و گفته‌اند از اینجا بروید.»

جعفر میرمحمدی در بخش دیگری از اظهارات خود به شنیده‌هایش از یکی از اقوام نزدیکش پرداخت:

«سال ۱۳۷۰ یکی از اقوام نزدیک من -اقوام پدری- به نام سیاوش مقیمی به اردوگاه اشرف در عراق آمد. سیاوش در همان سال به من گفت که از عقیل خبر داشته. یعنی هم از خانواده من شنیده بوده و هم وقتی به ملاقات دو برادرش در زندان اوین می‌رفته، آنها درباره برادرم با او صحبت می‌کرده‌اند. دو برادر او به نام‌های کریم‌الله مقیمی و قدرت‌الله مقیمی در قتل عام سال ۶۷ در زندان اوین اعدام شدند. قدرت‌الله پزشک ارتش ایران بود که زندانی شده بود. کریم به سیاوش گفته بود عقیل که تا سال ۶۶ در زندان اوین بوده، بسیار مقاوم بوده و سر موضع. کریم همچنین به برادرش گفته بود که عقیل جزء تشکیلات مجاهدین در زندان بوده و مورد احترام زندانیان. سیاوش هم به من گفت که جسد عقیل را به خانواده‌‌ام نداده‌اند و در نهایت یک ساک به آنها داده‌اند. خبری هم از محل دفنش نداده‌اند.»

در اینجا دادستان از جعفر میرمحمدی پرسید: «آیا شما می‌دانید که برادرتان عقیل حکمی گرفته بود یا نه؟»

میرمحمدی پاسخ مثبت داد:

«بله، عقیل به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود. من دنبال این بودم که بفهمم در سال‌های آخر (۶۶ و ۶۷) چه بر او گذشت و چگونه اعدام شد. وقتی زندانیان جان به در برده از اعدام‌ها کم‌کم آزاد شدند و برخی از آنها به اردوگاه اشرف آمدند…»

دادستان در اینجا صحبت‌های جعفر میرمحمدی را قطع کرد و پرسید: «آیا شما می‌دانید که چرا او به ۱۰سال زندان محکوم شده بود؟»

جعفر میرمحمدی گفت:

«خیر! دقیق اطلاع ندارم اما دوستانش حسین فارسی و مجید صاحب‌جم که از شاهدان این دادگاه هم هستند و زندانی دیگری به نام محمد سرخیلی که او هم به ۱۰ سال حبس محکوم شده بود، تا سال ۶۶ با عقیل در زندان اوین بودند و در بهمن ۶۶ همراه با عقیل و حدود ۲۰۰ زندانی دیگر از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند. محمد سرخیلی، مجید صاحب‌جم و حسین فارسی به من گفتند که عقیل در سال‌های ۶۵ و ۶۶ در زندان اوین از سرشاخه‌های مجاهدین و مسئولان تشکیلات در زندان بوده است. او با جعفر اردکانی که اعدام شد، هر دو در زندان از فعالان تشکیلات مجاهدین بودند.»

دادستان پرسید: «آیا اطلاعاتی به تو داده می‌شود درباره آن‌چه بر عقیل در زندان گوهردشت گذشت؟»

جعفر میرمحمدی در پاسخ به این سوال گفت:

«بله، عقیل در نوشتن بولتن‌های خبری برای زندانیان مجاهد فعال بوده و به همین دلیل معمولا هدف ضرب و جرح قرار می‌گرفته و شکنجه می‌شد. در نهایت به دلیل همین فشارها این زندانیان در بهمن ماه سال ۶۶ دست به اعتصاب غذا می‌زنند…»

دادستان پرسید: «این اعتصاب غذا در زندان گوهردشت بوده است یا زندان اوین؟»

جعفر میرمحمدی پاسخ داد:

«این اعتصاب غذا در زندان اوین بوده است و به دنبال آن افراد اعتصاب کننده از جمله برادر من را هدف ضرب و شتم شدید قرار می‌دهند و سپس به زندان گوهردشت می‌برند. آن سه زندانی‌ای که نام بردم به من گفتند که آنان را همراه عقیل و ۲۰۰ زندانی دیگر از زندان اوین به زندان گوهردشت می‌فرستند. در ورودی زندان گوهردشت هم آنها را شدیدا کتک می‌زنند و بعد در فرعی‌های مختلف پخش می‌کنند. طبق گفته مجید صاحب‌جم که همبند عقیل در زندان گوهردشت بوده و تا مرداد ۶۷ با هم بوده‌اند، عقیل را ۱۵ یا ۱۸ مرداد -بیشتر نظرش روی ۱۵ مرداد است- به راهروی مرگ برده‌اند. مجید گفت که بعد از آن روز دیگر ما عقیل و نفرات دیگری را که همراه او رفتند ندیدیم و شنیدیم که اعدام شدند. حسین فارسی و محمد سرخیلی هم تأیید کرده‌اند که بعد از این تاریخ دیگر عقیل را در زندان ندیده‌اند.»

دادستان سپس پرسید: «بعد از انتقال برادرتان عقیل به زندان گوهردشت، آیا خانواده‌ شما توانسته بود با او ملاقات کند؟»

جعفر میرمحمدی در پاسخ گفت:

«بله! همان‌طور که ابتدای صحبتم توضیح دادم پدر و مادرم توانسته بودند در زندان گوهردشت هم با او ملاقات کنند و تا خرداد ۶۷ از او خبر داشتند. از ماه خرداد دیگر ملاقات‌ها قطع می‌شود.»

دادستان: «آیا پدر و مادر شما گواهی فوت دریافت کردند یا سندی درباره مرگ و محل دفن؟»

جعفر میرمحمدی پاسخ داد:

«تا جایی که من اطلاع دارم مزارش را نگفتند. پدر و مادرم سال‌ها دنبالش بودند و احتمال می‌دادند در خاوران در تهران دفن شده باشد اما من اطلاعی ندارم. برگه یا گواهی‌ای هم درباره فوت به آنان ندادند.»

دادستان اما سوالش را تصحیح کرد و دوباره پرسید: «سوال من این بود که آیا آنان فهمیده بودند برادر شما کجا اعدام شده است؟»

جعفر میرمحمدی این‌گونه پاسخ داد که:

«بله، فهمیده بودند و به زندان گوهردشت می‌رفتند اما مسئولان زندان از خرداد ماه تا مهر ماه جواب خانواده‌ها را نمی‌دادند و جواب سربالا به آنان می‌دادند. اما در مهر ماه ۶۷ جلوی زندان گوهردشت تلویحا به آنان می‌گویند که بروید جلوی زندان اوین و وسایلش را تحویل بگیرید.»

پس از این پاسخ جعفر میرمحمدی، دادستان اعلام کرد که سوال دیگری از او ندارد. به این ترتیب رئیس دادگاه بار دیگر فرصت را در اختیار گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور جعفر میرمحمدی قرار داد تا سوال‌هایش را از او بپرسد.

گیتا هدینگ وایبری به عنوان اولین سوال پرسید:

«چرا به پدر و مادر شما می‌گویند که بروند وسایل برادرتان را از زندان اوین تحویل بگیرند در حالی که او در زندان گوهردشت زندانی بوده؟»

جعفر میرمحمدی در پاسخ گفت:

«من چون آن زمان می‌دانستم که برادرم در زندان گوهردشت بوده سوال از پدر و مادرم نکردم اما می‌دانستم که در مورد کسان دیگری هم همین کار را کرده بودند و وسایل‌شان را جلوی زندان اوین تحویل داده بودند.»

وکیل مشاور سپس پرسید:

«شما نام مجید صاحب‌جمع را در شهادتت آوردی. آیا منظورت مجید صاحب‌جم اتابکی‌ است؟»

جعفر میرمحمدی گفت:

«مجید صاحب‌جمع یکی از شاهدان همین دادگاه است که در هفته‌های آینده در همین دادگاه شهادت خواهد داد و ساکن اردوگاه اشرف ۳ است.»

وکیل مشاور: «منظورم این است که آیا نام خانوادگی او «اتابکی» هم دارد؟ چون مجید صاحب‌جم اتابکی موکل من است و او را دیده‌ام.»

جعفر میرمحمدی: »بله! موکل شماست و شما هم او را دیده‌اید.»

وکیل مشاور: «مجید صاحب‌جم و حسین فارسی چه زمانی برای شما تعریف کردند که برادرتان را دیده‌اند؟»

جعفر میرمحمدی: «حسین فارسی ابتدا در سال ۷۴ به من گفت و بعد وقتی من به دنبال گرفتن اطلاعات بیشتر برآمدم، در آلبانی به من جزییات بیشتری داد.»

وکیل مشاور: «شما و این افراد چه زمانی در اردوگاه اشرف در عراق بودید؟»

جعفر میرمحمدی: «حسین فارسی از سال ۷۴ به اشرف آمده بود. اما مجید و محمد دیرتر آمدند. وقتی ما در اشرف در عراق بودیم با هم بودیم و با هم به لیبرتی آمدیم.»

به دنبال این پاسخ، گیتا هدینگ وایبری گفت که دیگر سوالی از موکلش ندارد.

رئیس دادگاه از دیگر وکلای مشاور و مدافع سوال کرد که آیا کسی از جعفر میرمحمدی سوالی دارد؟

در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم کسی از جعفر میرمحمدی سوالی ندارد، اما کنت لوییس، وکیل مشاور که در آلبانی و در محل استقرار شاهد حضور دارد، گفت که سوالی دارد.

پس از اینکه رئیس دادگاه اجازه طرح سوال را به این وکیل مشاور داد، او گفت:

«من تنها یک سوال دارم. شما گفتید که تا سال ۱۳۶۱ در تهران، در ایران بودید و تا آن زمان با پدر و مادرتان ارتباط داشتید. آیا آنان با شما از اتفاق‌های دیگری که برای دیگر اعضای خانواده‌‌تان در سال‌های ۶۰-۶۱ افتاده است، صحبت کردند؟»

جعفر میرمحمدی در پاسخ به این وکیل مشاور گفت:

«بله! من برادر دیگری دارم به نام سید مهدی. مهدی متولد سال ۱۳۴۴ بود. او در فروردین سال ۶۰ هنگامی که دانش‌آموز و ۱۵ ساله بود، هنگام توزیع مجله مجاهدین دستگیر شد. این زمانی بود که طبق قانون جمهوری اسلامی اقدامات تبلیغاتی از جمله توزیع نشریه مجاز بود. در قائم شهر اغلب مردم هوادار مجاهدین خلق بودند و ۱۰ هزار نسخه از مجله مجاهد توسط دانش‌آموزان و دانشجویان در میان مردم پخش می‌شد.»

کنت لوییس: «بعد از دستگیری مهدی چه اتفاقی برای او افتاد؟»

جعفر میرمحمدی:

«مهدی ۱۵ ساله ما را با تعدادی از دانش‌آموزان همان زمان به زندان اوین منتقل کردند. او به دلیل اینکه سنش خیلی کم بود، در زندان مخوف اوین بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بود. آنها آنجا هم به شکل جسمی و هم روانی تحت شکنجه و فشار قرار گرفته بودند.»

کنت لوییس: «مهدی چه مدت زمانی در اوین بود؟»

جعفر میرمحمدی:

«تا جایی که من اطلاع دارم مهدی از فروردین ۶۰ تا سال ۶۵ در زندان اوین بود. او به دلیل فشارهای وارده بیمار شده بود و در نهایت مجبور شدند سال ۶۵ آزادش کنند.»

کنت لوییس: «آیا اطلاع داری که حکمی به او ابلاغ شده بود یا نه؟»

جعفر میرمحمدی: «تا جایی که من اطلاع دارم خیر.»

با پایان سوالات کنت لوییس و از آنجا که در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم همچنان کسی از جعفر میرمحمدی سوالی ندارد، توماس ساندر، رئیس دادگاه قصد دارد ختم جلسه را اعلام کند، اما خود شاهد (شاکی) خواست که موضوعی را درباره پدر و مادرش بیان کند.

رئیس دادگاه خطاب به او گفت که چون کسی سوالی ندارد و روند بازجویی به پایان رسیده، اگر می‌تواند مسأله مورد نظرش را خلاصه و به شکلی مختصر و مفید مطرح کند.

جعفر میرمحمدی گفت:

«آخرین تماسی که من با پدرم از عراق داشتم، سال ۹۴ بود. پدرم به من گفته بود که وقتی تو زنگ می‌زنی، بلافاصله عناصر وزارت اطلاعات با ما تماس می‌گیرند. تلفن‌های ما تحت کنترل است و ما را اذیت می‌کنند. چون قائم‌شهر خیلی بزرگ نیست، آن زمان خانواده‌های افراد هوادار مجاهدین بسیار اذیت بودند و کنترل می‌شدند. پدرم در آن زمان ۹۰ ساله بود و مادرم ۸۵ ساله. پدرم می‌گفت که در زمان‌های مختلف روز و شب از طرف انجمنی به نام نجات -وابسته به وزارت اطلاعات- با آنان تماس می‌گیرند و می‌گویند که ما سید عقیل هستیم، ما سید جعفر هستیم … یعنی که بچه‌هایتان نجات پیدا کردند.»

در اینجا رئیس دادگاه وارد صحبت‌های جعفر میرمحمدی می‌شود و خطاب به او می‌گوید که چون در دادگاه استکهلم کسی از او سوال ندارد و نظر به اینکه دادگاه برای رسیدگی به اتهام‌های دیگری‌ است، نمی‌تواند فرصت ادامه صحبت به او بدهد.

جعفر میرمحمدی تشکر کرد و رئیس دادگاه هم همچنین از او به خاطر شرکت در دادگاه و ارائه شهادتش تشکر کرد. او از دادگستری آلبانی هم به دلیل کمک و همراهی تشکر و قدردانی کرد و با آرزوی روزی خوش برای همه حاضران، پایان جلسه را اعلام نمود.[۳۰]

سی‌امین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سی‌امین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان سال ۶۷، روز دوشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۰ برگزار شد. این جلسه به شهادت صدیقه حاج محسن، خواهر حسین حاج محسن، از اعدامی‌های شهریور سال ۶۷ در زندان گوهردشت، اختصاص داشت.

حسین فارغ التحصیل رشته مهندسی و معلم دبیرستان فنی و حرفه‌ای بود که براساس شهادت امروز شاهد و مدارک متعدد ارائه شده به دادگاه، روز ۵ خرداد ۶۱ در سن بیست و هشت سالگی در تهران دستگیر و به پانزده سال زندان و انفصال دائم از خدمت در آموزش و پرورش و ادارات دولتی محکوم شد.

اتهام او پذیرش مکتب مارکسیسم، عضویت در سازمان راه کارگر، و کمک مالی و تشکیل جلسه‌های آن سازمان بود. شاهد از سال ۶۵ به بعد حدود پنج بار با برادرش در زندان گوهردشت دیدار کرد. آخرین دیدار او با برادرش در نوروز ۶۷ بود.

خانواده تا تیر ماه با حسین در زندان گوهردشت دیدار کردند و بعد از آن ملاقات‌ها در آستانه شروع اعدام‌ها متوقف شد. در آذر ماه همان بود که سال خبر اعدام حسین در کمیته زنجان تهران به پدرش اعلام شد.

خانم حاج حسینی دو بار پس از اعدام برادرش به همراه نزدیکانش به خاوران رفت که هر دو بار دستگیر شد. نخستین دستگیری در سال ۶۸ بود که شاهد برای دیدار با رینالدو گالیندو پل، گزارشگر ویژه سازمان ملل، به خاوران رفته بود.

خانم حاج حسینی گفت که پس از آن بود که در مراجعه به زندان اوین به او گواهی فوتی داده شد که بر روی آن تاریخ فوت حسین حاج حسینی یازدهم مهر ۱۳۶۷ ثبت شده بود،‌ اما بنا به روایت برخی از زندانیان نجات‌یافته از اعدام‌ها، حسین حاج حسینی پنجم شهریور ۱۳۶۷ یعنی اولین روز «چپ‌کُشی» در زندان گوهردشت اعدام شد.

شاهد این جلسه دادگاه با هدف اثبات حضور زندانی در زمان اعدام‌ها در زندان گوهردشت روایتی را در مورد برادرش نقل کرد. او گفت در آستانه اعدام‌ها، استفاده از هواخوری و ملاقات‌ها در گوهردشت قطع شد و برادر او که عاشق طبیعت و نگران خشک شدن گل‌های باغچه هواخوری بود با بطری‌های مایع ظرفشویی وسیله‌ای ساخت و از داخل ساختمان سعی کرد به گل‌ها آب دهد. اما ماموران متوجه شدند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

سی‌امین جلسه دادگاه نوری همچنین با اعتراض حاضران به قاضی در مورد رفتارهای به زعم آنها «نامناسب و توهین آمیز» حمید نوری همراه بود. قاضی در پاسخ گفت متوجه این رفتارها نشده است.

شاهد همچنین خطاب به قاضی دادگاه گفت که مایل است اعلام کند که حمید نوری به عنوان دادیار زندان اوین و گوهردشت حتما از مقصد کامیون‌های یخچال‌داری که تابستان ۶۷ از زندان خارج شدند، اطلاع دارد و باید [مقصد آنها را] بگوید.

خانم حاج حسینی همچنین به صدمات روحی و جسمی وارده بر او و خانواده‌اش به دلیل اعدام برادرش اشاره کرد و گفت شاهد درد و رنج پدر و مادرش بوده است. او افزود: «پدرم ... بعد از مرگ برادرم هیچوقت شادی نکرد. ... مادر هیچگاه نتونست مرگ برادرم را باور کند.»

شاهد گفت بارها به خاوران رفت و آمد داشت و شاهد گریه و سوگواری مادران صادق و جعفر ریاحی و محمود و محمدعلی بهکیش بود. لازم به ذکر است که اسم این چهار نفر در فهرست اسامی اعدام شدگان کیفرخواست دادستان درج شده است.

صدیقه حاج حسینی گفت: «سوگواری ما کامل نشده. ما نمی‌دانیم مزار پیکر عزیزانمان کجا است.»[۳۱]

سی‌ و یکمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

در این جلسه، ویدا رستم علی پور درباره اعدام همسرش مجید ایوانی عضو فدائیان خلق (اقلیت) در زندان گوهردشت شهادت می‌دهد.

ایران تریبونال، نهاد زندانیان سیاسی دهه شصت، بازماندگان کشته‌شدگان و فعالان مدنی، جریان محاکمه را در شبکه‌های اجتماعی "دیدبان ایران" زنده پخش می‌کند.

روز گذشته صدیقه حاجی‌محسن، خواهر حسین حاجی‌محسن که در سال ۱۳۶۷ اعدام شده‌ است از دادگاه خواست که از حمید نوری بپرسد مقصد کامیون‌های یخچال‌دار که تابستان ۶۷ از زندان خارج می‌‌شده‌اند کجا بوده است.

خانم حاجی‌محسن که به عنوان شاکی درباره اعدام برادرش در دادگاه حضور داشت گفت که حمید نوری به عنوان دادیار زندان اوین و زندان گوهردشت حتما مقصد آن کامیون‌ها را می‌داند و باید بگوید.

اشاره او به کامیون‌هایی است که به گفته شاهدان و کسانی که از اعدام‌ها جان به در برده‌اند جنازه‌های اعدام‌شدگان را به بیرون از زندان منتقل می‌کرد.

حمید نوری ۱۸ آبان ۱۳۹۸ (نهم نوامبر ۲۰۱۹) به ظن مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در تابستان سال ۱۳۶۷، به محض ورود به فرودگاه استکهلم بازداشت شد. او که ۶۰ سال دارد به اتهام نقض فاحش قوانین بین‌المللی (جنایت جنگی) و قتل در این دادگاه محاکمه می‎شود.

حمید نوری و وکلایش این اتهام‌ها را رد کرده و می‌گویند علیرغم فعالیت در زندان اوین، جز برای کارهای اداری به زندان گوهردشت نرفته و در زمان کشتار زندانیان سیاسی در مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ به خاطر تولد فرزندش در مرخصی بوده است.[۳۲]

سی‌ و دومین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سی و دومین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌های تابستان ۶۷، روز چهارشنبه ۲۸ مهر با شهادت علی ذوالفقاری، زندانی جان به در برده از آن اعدام‌ها برگزار شد.

علی ذوالفقاری، معروف به بیژن، در ۱۷ سالگی و در یازدهم آذر ۶۰ در روستایی دور افتاده در استان گیلان، جایی که پنهان شده بود، دستگیر شد. او به اتهام هواداری، نشر و پخش اعلامیه و تبلیغ برای مجاهدین به ۱۵ سال زندان محکوم شد.

به گزارش صدای آمریکا، علی ذوالفقاری در سال ۶۲ به همراه ۶۰ زندانی – ۴۰ مرد و ۲۰ زن – از زندان رشت به گوهردشت منتقل شد. آقای ذوالفقاری شهادت داد که از پنجره اتاق کوچکی رو به هواخوری زندان گوهردشت شاهد بوده که داوود لشکری، حمید عباسی، و پاسدار دیگری به نام حمید خانی، معروف به حاجی خانی، به همراه چند تن از زندانیان معروف به «بچه‌های مشهدی» از هواخوری رد شدند و رفتند. شاهد از زبان دیگر زندانیان نقل کرد که بچه‌های مشهدی را دیده بودند که وضو گرفته و نماز خوانده بودند. شاهد گفت حاجی خانی را دیده که فرغونی پر از طناب را حمل می‌کند.

شاهد سه بار به راهرو مرگ و دو بار نزد هیئت مرگ برده شد. علی ذوالفقاری توضیح داد که بارها و در موقعیت‌های متفاوت در زندان با حمید نوری برخورد کرده است. این حمید نوری بود که اطلاعات او را روی کاغذی نوشت و او را به راهرو مرگ هدایت کرد.

آقای ذوالفقاری شهادت داد که تعدادی از زندانیان توسط حمید نوری برای اعدام به حسینیه زندان برده شدند.

شاهد از ضرب و شتم «بهروز شاهی مغنی» توسط حمید نوری در راهرو مرگ سخن گفت. شاهد گفت بهروز در حال خواندن سرودی به نام «ایران زمین» بود که حمید نوری با فحش‌های رکیک و توهین به خانواده‌اش، او را مورد ضرب و شتم قرار داد و با خود برد. حمید نوری در همان حال به بهروز گفت: «الان می‌برم راحتت می‌کنم.» شاهد دیگر هرگز بهروز را ندید.

شاهد گفت نهم مرداد زمانی که در مقابل هیئت مرگ قرار گرفت با ابراز انزجار از سازمان مجاهدین از اعدام نجات یافت. شاهد گفت: «اگر می‌خواستی روی اهداف خودت باقی بمانی باید مرگ را انتخاب کنی. من زندگی را انتخاب کردم… شرایط سختی بود… تنها چیزی که من را زنده نگه داشته، باقی ماندن در کنار اهداف آن بچه‌ها است… من می‌خواهم صدای اعدامی‌ها باشم.»

در بخشی از این جلسه، شاهد بعد از تأیید اسم متهم به عنوان «حمید نوری» توضیح داد که اسم‌ها برای انسان‌ها است. حمید نوری گفت: «باز توهین کرد ایشان.»

قاضی گفت: «من چیزی نشنیدم.» حمید نوری گفت: «گفت [حمید نوری] انسان نیست. خودش و جد و آبائش انسان نیستند با سازمان مجاهدین خلق ایران.»

قاضی گفت: «من توهین را نشنیدم. شاید مترجم اشتباهی برای شما ترجمه کرده است.»

نوری گفت: «به من توهین نمی‌کنند. در واقع دارند به شما [قاضی] توهین می‌کنند.»

قاضی با خنده بلندی گفت: «خب آن را که اصلا متوجه نشدم.»

حمید نوری گفت: «این اگر این جا به من احترام نگذارد، یعنی به دادگاه احترام نگذاشته و به شخص شما.»

کنت لوئیس، وکیل شاکی پرونده، نیز گفت این اولین بار است که ایشان [حمید نوری] از کلمه «مجاهدین» استفاده می‌کند. این سخن موجب خنده حضار در دادگاه شد.

بخش پایانی جلسه به سوالات وکلای مدافع نوری از شاهد اختصاص داشت که مثل همیشه به موارد اختلاف میان گفته‌های شاهد در بازجویی‌های پلیس و شهادت او در دادگاه تمرکز داشت.[۳۳]

سی‌ و سومین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سی و سومین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام های تابستان ۶۷ و ارتکاب جنایات جنگی، روز سه شنبه چهارم آبان با شهادت رضا فلاحی، عضو سازمان مجاهدین خلق و یکی از نجات‌ یافتگان آن اعدام ها در استکهلم سوئد برگزار شد.

در آغاز جلسه توماس ساندر، قاضی دادگاه اعلام کرد که با معاضدت حقوقی بین المللی، جلسات هفته‌های چهل و پنجم و چهل و ششم داگاه حمید نوری در آلبانی برگزار خواهد شد. این جابجایی، به خاطر شنیدن شهادت هفت نفر است که گذرنامه سیاسی دارند و در کمپ اشرف ۳، مقر سازمان مجاهدین خلق در آلبانی مستقر هستند و شهادت‌شان برای صدور حکم دادگاه ضروری است.

قاضی و دادستان‌ها قبلا نیز برای شنیدن شهادت این افراد به آلبانی سفر کرده بودند.

در جلسه روز سه شنبه، یوران یالمارشون، وکیل مشاور رضا فلاحی، شاهد این هفته دادگاه توضیح داد که شاهد در سال ۱۳۶۰ در حالی‌ که سرباز بود، دستگیر و به زندان اوین برده شد. به گفته وکیل آقای فلاحی، موکل او در آنجا به طور وحشیانه‌ای مورد شکنجه قرار گرفت و در یک دادگاه چند دقیقه‌ای و بدون وکیل، به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به ده سال زندان محکوم شد. آقای یالمارشون افزود شاهد در سال ۱۳۶۵ از زندان قزل‌حصار به زندان گوهردشت منتقل شد. شاهد سپس از شرایط بسیار بد زندان و تغییر و حتی سخت‌ترشدن آن در آستانه اعدام‌ها توضیح داد.

شاهد گفت در روزهای ششم و هشتم مرداد گروهی- شامل حدود ده نفر- را صدا کردند و از بند بیرون بردند. این افراد از جمله مهران هویدا و احمد گرجی دفعه اول، ششم مرداد به شدت با میلگردهای ساختمانی شکنجه شده و به بند بازگردانده شدند. این گروه بار دوم هشتم مرداد از بند بیرون برده شدند و هرگز بازنگشتند.

رضا فلاحی گفت اتاق آنها نزدیکترین اتاق به حسینیه بود و به همین خاطر شاهد رفت و آمد مکرر و مشکوک ناصریان، لشکریان، نوری، و چندین پاسدار به آنجا بود.

شاهد گفت از طریق زندانیان افغانستانی که برای کار به بیرون بند برده می‌شدند، فهمیدند که همه کادر زندان را - بدون در نظر گرفتن سمت‌شان - در فرایند اعدام‌ها درگیر و سهیم کرده بودند تا بعدا قادر به شهادت دادن نباشند.

شاهد دادگاه، نوری را با کاغذی به دست دیده بود. شاهد گفت، در حالی که نوری صحبت می‌کرد کاملا به نگاهش چشم دوخت. نوری از او اسم و فامیلش، علت دستگیری و میزان محکومیتش را پرسید. بعد او را به انفرادی بسیار کثیفی بردند و به خاطر اعتراض به ندادن ناهار «به طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب و شتم» قرار دادند. آنها گفتند این ناهار شماست. اگر باز هم ناهار خواستید بگویید. در جلسه دادگاه، شاهد در مورد کاربرد چشم بند و نحوه خم کردن کرکره پنجره‌ها توسط زندانیان برای دیدن محوطه زندان به تفصیل توضیح داد.

شاهد گفت یک پاسدار روز چهارشنبه دوازدهم مرداد او را به راهروی مرگ برد. راهروی مرگ در دو طرف پوشیده از زندانیانی بود که چشم‌بند زده و رو به دیوار بودند. او مردی را با کیف سامسونت و خانم‌های محجبه ای را با کیف دستی دید. همگی آنها چشم بند و کفش به پا داشتند. شاهد معتقد است آنها اعدام شدند.

آقای فلاحی گفت حداقل سه چهار بار، شاهد بوده که حمید نوری زندانیان را به سمت حسینیه، محل اعدام‌ها برده است. آنها هرگز بازنگشتند و هرگز در جایی دیده نشدند. رضا فلاح در راهروی مرگ شاهد جر و بحث محمدرضا اقوامی و محسن روزبهانی با ناصریان بر سر نوشتن ورقه ای بود که روبروی آنها قرار گرفته بود.

رضا فلاح گفت پاسداری را دیده که هنگام برگشت از حسینیه گوهردشت چند ساعت مچی به دست داشت. او گفت پاسدارها بر سر یک حلقه و کاپشن‌های اعدام شدگان با هم دعوا می‌کردند. شاهد افزود: «فهمیدم که آنها غنائم جنگی را بین خودشان تقسیم می کنند.» شاهد از شادی زیاد ناصریان نسبت به اعدام‌ها و پخش شیرینی گفت. او گفت وظیفه هدایت زندانیان به سوی هیئت مرگ بر عهده ناصریان و کنترل اسامی و مشخصات زندانیان بر عهده حمید نوری بود.

رضا فلاح، دوازدهم مرداد توسط ناصریان بدون چشم بند در مقابل هیئت مرگ هم قرار گرفت. نیری از ناصریان خواست تا برای شاهد که دمپایی به پا ندارد، دمپایی بیاورد. شاهد آن روز با مصاحبه‌ای که موجب آزادی‌اش شود، موافقت کرد و از اعدام نجات یافت. شاهد تقریبا شش ماه بعد از خاتمه اعدام‌ها به اوین منتقل شد و تا زمان آزادی یعنی سال ۱۳۷۰ در آنجا بود.[۳۴]

سی‌ و چهارمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سی و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام های تابستان ۶۷، روز پنجشنبه ششم آبان با حضور دو شاهد، عصمت طالبی کلهران و مختار شلالوند بروجردی، برگزار شد.

عصمت طالبی کلهران دو برادر و همسر خود را در دهه ۶۰ از دست داده است. شاهد روز پنجشنبه به خاطر اعدام عادل، یکی از دو برادرش در سال ۶۷، در برابر دادگاه قرار گرفت.

عصمت و همسرش، عبدالمجید، و عادل همزمان در یک روز در سال ۱۳۶۴ اما در دو محل جداگانه دستگیر شدند. دلیل دستگیری آنها هواداری از گروهی به نام «راه کارگر» بود. هر سه نفر حدود سه ماه در کمیته مشترک زندانی و سپس به زندان اوین منتقل شدند.

عبدالمجید به حبس ابد و عادل به اتهام مارکسیست و ملحد بودن به ۱۵ سال زندان محکوم شد. با این‌ حال در سال ۶۷ عبدالمجید در زندان اوین و عادل در زندان گوهردشت اعدام شدند.

عادل طالبی، تکنسین برق بود و فعالیت گسترده ای در بخش کارگری حزب کارگر داشت. او پاییز سال ۶۶ از اوین به گوهردشت منتقل شد. شاهد و خانواده او به ملاقات برادرش در زندان گوهردشت می رفتند. عصمت تیر ماه ۶۷ با همسرش عبدالمجید در گوهردشت ملاقات کرد. آخرین ملاقات شاهد با برادرش نیز اردیبهشت ۶۷ بود. بعد از آن ملاقات ها قطع شد.

عصمت طالبی توضیح داد که او به همراه گروهی از خانواده های زندانیان به عنوان اعتراض به قطع ملاقات ها به دیدن حسینعلی منتظری در قم رفتند و به دفتر میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت و اکبر هاشمی رفسنجانی نیز نامه نوشتند، اما هیچ ترتیب اثری داده نشد. هفتم آذر ۶۷ خبر اعدام عبدالمجید و چهاردهم آذر همان سال خبر اعدام عادل را به خانواده دادند و ساک های متعلق به آنها را تحویل دادند. در مراجعات متعدد خانواده و سوال در مورد محل دفن عادل، ماموران از «لعنت آباد» نام بردند. شاهد گفت حدس زدند که منظور همان «خاوران» است.

عصمت طالبی، خود نیز یک هفته قبل از دستگیری زایمان کرده بود. عصمت شاهد شکنجه همسر و برادرش بود. او خود نیز به ده سال زندان تعلیقی محکوم شد. او حق سفر از ایران را نداشت و باید خود را مرتب به مقامات معرفی می کرد. از خانواده نیز مبلغ زیادی به عنوان وثیقه خواسته شده بود. عصمت هرگز حکم کتبی دریافت نکرد. شاهد در بهمن ۶۴ از زندان آزاد شد.

شاهد بعدی دادگاه مختار شلالوند بروجردی بود که شهادتش براساس اعدام برادرش، حمزه بود. شاهد روز ۳۰ خرداد سال ۶۰ برای آخرین بار حمزه را دید. حمزه همان روز دستگیر شد. حمزه به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق ابتدا به ۱۵ سال و سپس به ده سال زندان محکوم شد. شاهد توضیح داد که خود او به خاطر فعالیت های سیاسی تحت تعقیب بود و در سال ۶۱ ایران را ترک کرد.

شاهد تاکید کرد که به همین دلیل شهادتش برمبنای گفته های مادر و خانواده است و او در واقع «زبان مادرش» در این دادگاه است. شاهد گفت آخرین دیدار مادر با حمزه اواخر اردیبهشت ۶۷ در زندان گوهردشت بود. شاهد گفت براساس گفته های مادر، برادرش حمزه شلالوند بروجردی دو ماه یا دو ماه و نیم بعد از آخرین دیدار با مادر در زندان اوین اعدام شد. در گواهی فوت حمزه که جسد او چند ماه بعد از اعدام تحویل مادر و خواهرش شد، اشاره ای به اعدام نشده و علت مرگ «فوت» و تاریخ صدور گواهی یازدهم آبان ۶۷ ثبت شده است.

او گفت از حمزه ساکی به مادر و خواهرش تحویل دادند که روی آن اسم «حمزه» نوشته شده است. شاهد گفت: «این [ساک] میراث برادر من است. او را کشتند. این ساک ۱۶ ماه در راه بود و دو هفته پیش به دسته من رسید.» شاهد توضیح داد که درون ساک یکی از لباس های ورزشی خود او بوده که مادر بنا به درخواست حمزه به زندان برده تا بتواند ورزش کند.

در این جلسه به اطلاعات کتاب های مهدی اصلانی، ایرج مصداقی و محمود رویایی به عنوان بخشی از اسناد کتبی ثبت اعدام عادل طالبی کلهران و حمزه شلالوند بروجردی استناد شد.

قاضی دادگاه در جلسه قبل - سی و سومین جلسه - اعلام کرده بود که جلسات هفته های ۴۵ و ۴۶ محاکمه نوری به جای سوئد در آلبانی، محل کمپ اشرف سه مقر سازمان مجاهدین خلق، برگزار خواهد شد. قاضی پیشنهاد داده بود که به دلیل کوتاه بودن زمان دادگاه در آلبانی، دادستانها مقدمه‌های بازپرسی‌ها از هفت شاهد آلبانی را زودتر و در این هفته ارائه دهند.

به همین دلیل دادستان ها در پایان جلسه سی و چهارم به توضیح این مقدمه ها پرداختند. ویدئویی هم از روایت محمود رویایی، یکی از شاهدان در آلبانی در مورد خاطرات زندان و اعدام ها پخش شد. کروکی ها و عکس ماهواره ای نیز از داخل سالن ها، راهروی مرگ، حسینیه، فرعی، سوله و ... در زندان گوهردشت به نمایش درآمد.

دادستان ها تلاش می‌کنند همزمان با ارائه جزئیات بیشتر و توضیحات تکمیلی، تصویری واقعی تر و روشن تر از زندان گوهردشت و شهادت هفت شاکی در آلبانی را به نمایش درآورند.

دادستان گفت اگر مشکلات فنی پیش نیاید، این تصاویر در آلبانی حین بازپرسی از شاهدان دوباره به نمایش گذاشته خواهند شد. هفت شاهد مستقر در آلبانی عبارتند از محمد زند، مجید صاحب جمع اتابکی، اصغر مهدیزاده، اکبر صمدی، محمود رویایی، حسین فارسی و حسن اشرفیان.[۳۵]

سی‌ و پنجمین جلسهٔ دادگاه حمید نوری

سى‌و‌پنجمین جلسه دادگاه حمید نورى، دادیار زندان گوهردشت در دهه شصت و متهم به دست داشتن در اعدام‌های سال ۶۷، در آلبانی آغاز شد.

دادگاه او در استکهلم سوئد برگزار می‌شود، با این حال از چهارشنبه ۱۹ آبان تا پنجشنبه هفته آینده به منظور استماع شهادت هفت شاهد به آلبانی منتقل شده است.

این هفت شاهد از اعضای سازمان مجاهدین خلق‌اند که در کمپی در نزدیکی شهر دورس، محل برگزاری دادگاه، اقامت دارند.

حميد نورى در استكهلم است و به صورت تصويرى در جلسه دادگاه دورس حضور دارد. او که ۱۸ آبان ۹۸ در استکهلم بازداشت شد، اتهامات علیه خودش را رد کرده است.

برگزاری دادگاه نوری از این رو که برای نخستین بار یکی از مقام‌های قضایی‌امنیتی جمهوری اسلامی دخیل در اعدام‌های گروهی سال ۶۷ در خارج از ایران بازداشت و محاکمه می‌شود از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

علاوه بر این، اکنون با نشستن ابراهیم رئیسی بر کرسی ریاست جمهوری اسلامی، دادگاه نوری بیش از پیش اهمیت یافته است.

رئیسی که در جریان اعدام‌های سال ۶۷، معاون دادستان تهران و از اعضای هیات منصوب روح‌الله خمینی برای اعدام زندانیان، مشهور به «هیات مرگ» بود، گفته است که باید از او قدردانی شود.

دادگاه حمید نوری در آلبانی

اولین جلسه دادگاه حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت که به اتهام نقش داشتن در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ در سوئد در حال محاکمه است، روز چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۰، در آلبانی برگزار شد. [۳۶]

قرار است جلسات دادگاه تا پنجشنبه هفته آینده در آلبانی برگزار شود تا هفت تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق که در کمپ اشرف ۳ در نزدیکی شهر دورس در آلبانی به سر می‌برند، بتوانند به‌عنوان شاهد و شاکی در دادگاه سخن بگویند.

در جلسه دادگاه که در شهر دورس آلبانی برگزار شد، وکیل محمد زند، عضو سازمان مجاهدین خلق و از زندانیان سیاسی در زمان اعدامها گفت که موکلش بارها در زندان گوهردشت، با حمید عباسی (نوری) برخورد داشته و سه بار به راهرو مرگ برده شده است.

رضا زند، برادر محمد زند، نیز از جمله اعدام‌شدگان تابستان ۱۳۶۷ است.

پیش‌تر و در آغاز سی و سومین جلسه محاکمه حمید نوری، رئیس دادگاه اعلام کرده بود که برای شنیدن شهادت شماری از شاکیان، جلسات دادگاه در آلبانی برگزار خواهد شد.

او گفت وکلای شاکیان و شاهدان، دادستان و قضات و نیز یکی از وکلای مدافع حمید نوری در دادگاه آلبانی حاضر خواهند بود.

با بسته‌شدن اردوگاه سازمان مجاهدین خلق در عراق، در پی توافق آمریکا و آلبانی، بیش از دو هزار نفر از اعضای این سازمان به آلبانی منتقل شدند.

گزیده‌ای از سخنان مجاهدخلق محمد زند از شاكیان پرونده

محمد زند : روز جمعه هفت مرداد آمدن تلویزیون را بردند و هواخوری را هم قطع کردند برادرم رضا زند داشت با محمود رویایی راه می‌رفت در راهروی داخل بند، بعد رضا بلند گفت این دیگه فراتر از اذیت و آزار معمول است باید بریم شدیدا اعتراض کنیم.  بعد اونجا پشت سر این موضوع گفتش كه، من ازش پرسیدم چرا اینو میگی؟ گفت مگر یادتان نمی‌آمد که مسعود مقبلی چی شد داستانش؟. مسعود مقبلی را فروردین همان ۶۷ برده بودند کمیته مشترک برای این که آزاد کنند اما مصاحبه را قبول نکرد و به او کفتند برو به دوستانت بگو بزودی می آییم سراغتون و همه‌تا ن را تعیین تکلیف می‌کنیم. ضمن اینكه در آخرین ملاقاتی كه من و رضا  با مادرمان داشتیم در تیرماه ۶۷ رضا به مادرمون گفت دیگه منتظر ما نباش ما را دیگر نخواهی دید. هرچی می‌خواستم مادرم را دلداری بدهم ولی رضا می‌گفت باید  اینها بدانند چون  این رژیم نمی‌گذارد ما زنده از اینجا بیرون برویم .

من میخوام یك چیز راجع به برادرم بگویم، برادرم ۲۱ ساله بود دانشجوی رشته برق دانشكده نکنولوژی انقلاب و در شهریور ۶۰ دستگیر شد. همراه با دوستش پرویز شریفی  بعد از شکنجه‌های بسیاری كه شده بودند، پرویز به ابد و رضا به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود پرویز هم در اوین در سال ۶۷ اعدام شد.

رضا در مدتی که در زندان بودیم خیلی تلاش می‌کرد كه مثلا به بچه‌هایی که بضاعت مالی پایینی داشتند  کمک کند. به پدرم میگفت كه پول بیشتر بدهد كه بتواند به اینها بدهد.  من می‌خواستم این را  بگم كه خیلی مهربان و خیلی هم دوست داشتنی بود. بهرحال اون روز گذشت تا  ما  به هشت مرداد رسیدیم پاسدار در بند را باز کرد اسامی ۱۰-۱۱ نفر را خواند  الان دقیق یادم نیست، من  و رضا و محمود رویایی و نصرالله مرندی و یكی دو نفر دیگه آنجا نشسته بودیم رضا رو به من کرد انگشتر و تسبیح را در آورد و گفت تو این را  از من یادگار داشته باش دلم نمی‌آمد بگیرم و نگرفتم به یکی دیگه از بچه ها داد فكر كنم نصراله ، گفت ما رفتیم خداحافظ. تقریبا ساعت‌های  ۱۱ نزدیک‌های ظهر بود که حسن اشرفیان از لای کرکره حسینیه  یكی از پنجره حسینیه در بیرون دید که داود لشکری و چند نفر لباس شخصی همراه با دوتا یا یكی فرقونی که تویش طناب بود به سمت سوله‌ها می‌آیند

مترجم: كی دید این رو؟ اسم اون شخص چی بود؟

محمد زند: حسن اشرفیان، فرقونی كه تویش طناب بود. من هم رفتم اونجا. تقریبا دو سه ساعت بعدش از  این سوله‌ها اینجا حالا نمیدونم كدامش ولی از این سوله‌ها من اومدم دم پنجره، از این سوله‌ها  صدای مرگ بر منافق می‌آمد.

محمد زند  - روز ۸ مرداد اعدامها با زندانیهایی که از مشهد آورده بودند شروع شده بود از جمله جعفر هاشمی و  دکتر محسن فغفور مغربی. اینها را از مشهد آورده بودند كه موضع علنی میگرفتند و می‌گفتند ما سربازان مسعود و مریم هستیم اینها را همانروز اعدام كردند. ملی کش‌ها را که از سالهای ۵۹ بودند یا مصاحبه را یا شرایط رژیم را قبول نکرده بودند و در زندان مانده بودند همان روز ۸ مرداد اعدام کردند از جمله  اونایی كه من می‌شناختم، جلال لایقی، داریوش کی‌نژاد که زرتشتی بود و مهشید رزاقی که عضو تیم فوتبال هما و تیم ملی ایران همچنین زندانیانی كه از مشهد آورده بودن  نه ببخشید از کرمانشاه آورده بودند بهرحال ۸م  تمام شد روز نهم مرداد یکشنبه ساعت حدود  ۹ صبح بود كه پاسدار آمد کرجی‌ها را برد از بند ما که مهران صمد‌زاده بود، مهرداد اردبیلی بود، حسین بحری، زین العابدین افشون، محمد فرمانی، علی اوسطی كه خیلی با من دوست و  نزدیك بود، همه اینها را بردند ولی زین العابدین افشون یکی دو ساعت بعد برگشت. دقیق یادم نیست ولی  صحبتش در مورد دو کاغد بود که  به همه دارن میدن اونجا یه چیزایی كه توش مینوشتن از جمله مواضع شون یا وصیت‌نامه‌شان در آن نوشته بود که اینها را همان روز همه را اعدام کرده بودند

محمد زند هم چنین گفت : روز جهاردم مرداد در حالیکه در انفرادی بودیم غلامحسین فیض‌آبادی را پیش ما آوردند پرسیدیم خبر داری که اعدامها شروع شده. گفت در انفرادی که بودم شنیدم و تاکید کرد که اگر من را پیش هیئت مرگ ببرند از هویت مجاهدی‌ام دفاع می‌کنم و می‌گویم مجاهد خلق هستم او  روز شنبه  ۱۵ مرداد اعدام شد.

روز ۱۵ مرداد من و ۱۰-۱۵ نفر دیگر را به راهروی مرگ منتقل کردند و ناصریان من را به داخل اتاقی که هیئت مرگ مستقر بود برد. ناصریان گفت برادرت را اعدام کردیم اگر هرچه هیئت می‌گوید نپذیری خودت را هم اعدام می‌کنیم در هیئت مرگ نیری و پورمحمدی و اشراقی آن روز بودند.

آن روز صدای داود لشگری و حمید عباسی (نوری) و ناصریان را می‌شنیدم که گروه گروه زندانیان را برای اعدام به طرف حسینیه می‌بردند .

بعد از یك حدودهای ۱۱تا ۱۲ بود، دیدم كه حمید نوری از سمت راهروی مرگ از اونور از سمت همان حسینیه با داود لشگری می‌آمدند به سمت ما. تقریبا فاصله من باهاشون ۱۰ تا ۱۵ متر بود. وقتی آنها را دیدم حمید عباسی یک دسته چشم‌بند توی دستش بود و یك تعداد زیادی چشم‌بند را  اینطوری در دستش گرفته بود داشت می‌آمد. همراهش داوود لشگری بود وقتی به نزدیکی من رسیدند داوود لشکری گفت من می‌روم پْست می‌کنم برمی‌گردم بعد داوود لشگری رفت حمید عباسی هم رفت یک لیست جدید آورد همانموقع دیدم ناصر منصوری را که روی برانکارد بود آوردندش روبروی من، زیر پنجره، ناصر منصوری مسئول بند ما بود بعد ناصریان و حمید عباسی زیرفشار گذاشته بودندش كه  روابط و مناسبات داخل بند را برای آنها بگوید او هم برای اینکه تن به این خیانت ندهد خودش را از طبقه سوم جایی كه تو انفرادی بود به پایین پرتاب کرده بود و نخاعش قطع شده بود. ناصر منصوری هیچ حرکتی نداشت فقط روی برانکارد دراز کشیده‌بود. حمید نوری آمد اسم او و پدرش را خواند و ناصر منصوری و اسم پدرش باضافه علی حق‌وردی و  یك تعداد دیگری را اینها را بردن به سمت همان حسینه و محل اعدامها. یعنی از اینجا از این راهرو بردنشون به سمت اعدام.

بعدش من اونجا شاید نیم ساعت سه ربع بعد، در آنجا محمود زکی را دیدم. از محمود زكی پرسیدم اتهامت رو چی گفتی؟  گفت  من گفتم مجاهد خلق. محمود زکی روز ۱۲ مرداد بچه ها را توی بند جمع می‌کند البته همه را نه، یك تعدادی را از جمله مجتبی اخکر و علی حق‌وردی و چندتای دیگر را.

محمد زند: علی حقوردی و یك تعداد دیگر. بعد اونجا علی حق‌وردی به بچه‌ها می‌گوید اعدامها بطور گسترده همانطور كه شنیدید شروع شده وظیفه من دفاع از هویت مجاهدین است. علی حق‌وردی هم همین را می‌گوید، بعدی هم همین را میگه. آنجا که نشسته بود گفت گفتم مجاهد خلق و سرانجام سربدار شد. متوجه نشدم كه محمود زكی همان روز یا روزهای بعد اعدام شد ولی اون حرف را آنروز بمن زد. من دو سه ساعتی آنجا بودم. شاهد بودم كه اسمهای دیگه خوانده شد از طرف حمید عباسی. از جمله:  محمد نوپرور هم همانروز اعدام شد و همچنین فكر می‌كنم كه  اسدالله ستار‌نژاد گفته بود اگر بخواهند من را اعدام کنند می‌گویم بدون چشم بند  باید اعدام بشوم، برادران اسدالله ستار نژاد الان در آلبانی در  اشرف ۳ هستند.

محمد زند در اظهارات خود همچنین گفت اواخر مهر یا آبان به بند ۱۳ زندان گوهردشت منتقل شدم آنجا متوجه شدم که از همه آن زندانیان تنها ۱۶۰ تا ۱۷۰ نفر باقی مانده بودند.

در آبان ۶۷ پدرم را از زندان اوین صدا زدند و به او گفتند که پسرت رضا را اعدام کرده‌ایم  و یک ساک شامل مقداری لباس و یک ساعت شکسته که تنها وسایل باقیمانده از رضا بود به او تحویل دادند ساعت رضا روی ساعت ۲ بعدازظهر شکسته و متوقف شده بود که نشان می‌داده در این ساعت رضا اعدام شده است.

به پدرم می‌گویند حق گرفتن مراسم را ندارید سپس به پدرم  چشم بند می‌زنند و او را به داخل زندان می‌برند و برای تحت فشار گذاشتن او سه بار صحنه اعدام مصنوعی برایش ترتیب می‌دهند اما پدرم مقاومت می‌کند و مراسم بزرگی هم برای گرامی‌داشت برادرم رضا زند برگزار می‌کند.

محمد زند در پایان این قسمت از اظهارات خود گفت: فروردین ۷۱ با خاطرات تلخی از زندان آزاد شدم و بالاخره خودم را به مجاهدین رساندم چون همه این زندانیان بخاطر همین آرمان و ایستادگی بر آن اعدام شدند.

انعکاسات دادگاه حمید نوری

خبرگزاری رویترز

این خبرگزاری در یکی از گزارشات خود از دادگاه نوشت:

محاکمه مردی در سوئد به‌اتهام نقش داشتن در اعدامهای زندان ایران، شروع شد. تظاهر کنندگان در خارج دادگاه در استکهلم گرد آمدند تا علیه رژیم ایران در روز شروع دادگاه اعتراض کنند که مظنون به جنایات جنگی و قتل است. این مرد که دادستانها از اعلام علنی اسم او امتناع کرده‌اند برای مدت ۲سال در سوئد در بازداشت بوده و متهم است نقشی هدایت کننده در کشتار زندانیان سیاسی به دستور رژیم ایران در زندان گوهردشت کرج داشته است.

رویترز در گزارش دیگری نوشت: این محاکمه احتمالاً به‌طور ناخواسته روی ابراهیم رئیسی متمرکز خواهد شد که هفته پیش رسماً تحلیف او انجام شد بود. او مظنون به شرکت در قتل تعداد زیادی از زندانیان مجاهدین خلق یا هواداران آن و نیز سایر مخالفان زندانی است.

تلویزیون الحدث:

کمی قبل دادگاه سوئد شروع شد. دادستان ابتدا سابقه امر را گفت و توضیح داد که خمینی فرمان قتل زندانیان سیاسی را که وابسته به مجاهدین خلق بودند را صادر کرد. دادستان به نقش حمید نوری در آنزمان پرداخت و گفت او معاون دادستان در زندان گوهردشت بوده است.

تلویزیون الحدث در گزارش دیگری از دادگاه گفت:

همین الآن در مذاکرات اتمی نیز بحث این است که تلاش می‌کنند از مقامات ایرانی از جمله رئیسی رفع مصونیت کنند که این دادگاه موضوع مذاکرات در وین را پیچیده‌تر می‌کند.

خبرگزاری آسوشیتدپرس:

خبرگزاری آسوشیتدپرس خبری را مخابره کرد و نوشت: یک ایرانی در سوئد به‌خاطر جنایات جنگی دههٔ ۶۰ محاکمه می‌شود. حامیان سازمان مجاهدین خلق ایران در اولین روز محاکمه حمید نوری در استکهلم، در مقابل دادگاه منطقه‌یی استکهلم تظاهرات کردند. به گفته دادستانهای سوئدی، نوری مرداد ۶۷ به‌عنوان دستیار معاون دادستان در زندان گوهردشت کار می‌کرد و ظاهراً در جنایات فاحش آن زمان شرکت داشته است. آنها گفتند که خمینی، دستور اعدام همه زندانیان در زندانهای ایران که با گروه اپوزیسیون مجاهدین خلق، سمپات و وفادار بودند را صادر کرد. دادستانهای سوئد گفتند، به‌دلیل آن فتوا تعداد زیادی از زندانیان در زندان گوهردشت در فاصله ۸ مرداد تا ۲۵مرداد ۶۷ اعدام شدند.

واکنش مقامات ایران

برگزاری دادگاه نوری واکنش مقامات جمهوری اسلامی را نیز در پی داشته است.

سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران، محاکمه نوری را «طراحی» سازمان مجاهدین خلق خواند و مدعی شد که دادگاه سوئد «به یک سری داستان و مستندسازی و شاهدسازی دروغی که همه از سوی یک گروهک صورت گرفته استناد کرده است».

احمد معصومی‌فر، سفیر جمهوری اسلامی در سوئد نیز، شنبه، 30 مرداد، بدون نام بردن از حمید نوری اعلام کرد که پس از ۲۰ روز پیگیری توانسته است با یک «شهروند ایرانی در زندان سوئد» ملاقات کند. معصومی‌فر، در صفحه توییتر خود نوشت که

«شواهد حاکی از کاربرد خشونت و نقض کنوانسیون‌های مقابله با شکنجه و رفتارهای غیر انسانی، ظالمانه و تحقیرآمیز» و «حقوق مدنی وسیاسی» و «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر» در مورد این زندانی است.

او گفت که دولت ایران در این پرونده به «نقض حقوق» این زندانی و «ممانعت از معاینه پزشک، هتک حرمت‌های اعتقادی واعمال شکنجه جسمی و روحی» اعتراض دارد و پیگیر وضعیت این زندانی است.

پیشتر، در ۲۶ نوامبر ۲۰۱۹، حسن نوروزی، سخنگوی وقت کمیسیون قضایی مجلس ایران، ضمن تکذیب هویت حمید نوری گفته بود:

«ما چنین شخصی نداریم که سال ۶۷ دادیار باشد و امروز او را دستگیر کرده باشند».

او همچنین اضافه کرد:‌ «من فکر می‌کنم این یک توطئه است و گرنه شخصی که سابق بر این قاضی بوده و در اعدام‌های سال ۶۷ نقش داشته، در آن کشور اروپایی چه کار می‌کرده است؟ طبیعتا کسی که در آن مقطع دادیار بوده، اکنون نیز در داخل ایران قاضی است.»

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ انتشار کیفرخواست حمید نوری توسط دادستانی - سایت مجاهدین خلق
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ کیفرخواست دادستانی استکهلم برای حمید نوری - سایت مجاهدین خلق
  3. ماجرای دژخیم بازداشت شده - سایت مجاهدین خلق
  4. افشاگری کاوه موسوی از پرونده حمید نوری در کلاپ هاوس
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ پرسش و پاسخ جنجالی با کاوه موسوی در مورد اتهام دروغگویی مصداقی
  6. ماجرای دژخیم بازداشت شده در سوئد
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ پرونده حمید نوری اتهام - سایت بی‌بی‌سی فارسی
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ العربیه: ششمین جلسه دادگاه حمید نوری ؛ روایت شاهدان عینی
  9. آغاز دادگاه حمید نوری
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ سایت العربیه فارسی
  11. سایت رادیو فردا
  12. سایت العربیه فارسی
  13. سایت صدای آمریکا
  14. سایت العربیه فارسی
  15. سایت صدای آمریکا فارسی
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ سایت pm news
  17. سایت رادیو زمانه فارسی
  18. صدای آمریکا فارسی
  19. سایت رادیو فردا فارسی
  20. صدای آمریکا فارسی
  21. سایت صدای آمریکا فارسی
  22. صدای آمریکا - گزارش نوزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری
  23. سايت مجاهد - دادخواهی قتل‌عام شدگان ۶۷ استکهلم سوئد
  24. سایت رادیو فردا ۱۵ مهر ۱۴۰۰
  25. سایت صدای آمریکا فارسی
  26. سایت رادیو زمانه
  27. سایت فارسی صدای آمریکا
  28. سایت فارسی رادیو فردا
  29. صدای آمریکا - بیست و هشتمین جلسه دادگاه حمید نوری
  30. سایت رادیو زمانه
  31. سایت فارسی صدای آمریکا
  32. سایت ایران پرس نیوز
  33. سایت اخبار روز
  34. سایت صدای آمریکا فارسی
  35. سایت صدای آمریکا فارسی
  36. روزنامه ایندیپندنت فارسی تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۰
  1. دیده‌بان ایران، نهاد اجرایی ایران تریبونال