۹٬۹۰۱
ویرایش
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
شهادت یکی از بازداشتیهای زندان کهریزک در سال ۱۳۸۸: | شهادت یکی از بازداشتیهای زندان کهریزک در سال ۱۳۸۸: | ||
<blockquote>«دو نفر زندانی سابقهدار مسئول بودند که ما را لخت کنند و ما باید جلو همه لخت مادرزاد میشدیم و لباس زیر و جورابمان را داخل سطل آشغال انداختند و پیراهن و شلوارمان را برعکس کردیم و بعد ما را به سمت زیرزمینی که گوشه محوطه قرار داشت و دو سالن کنار هم بود که سمت راست پر بود... داخل سالن سمت چپ که بعد فهمیدیم قرنطینه شماره ۱ است فرستادند. وقتی داخل شدیم از شدت گرما و رطوبت و بوی بد همگی ایستادیم و شوکه شدیم که فضای بسیار کوچکی برای حدود ۱٢٠ نفر بود که نه هواکشی و نه کولر وجود نداشت و از نظر بهداشتی هم پر از شپش بود... توالت بسیار کثیف و یک شیر آب و محیط کثیف و ما حتی نمیتوانستیم کنار هم بنشینیم و اکثرا تا صبح نخوابیدند. | <blockquote>«دو نفر زندانی سابقهدار مسئول بودند که ما را لخت کنند و ما باید جلو همه لخت مادرزاد میشدیم و لباس زیر و جورابمان را داخل سطل آشغال انداختند و پیراهن و شلوارمان را برعکس کردیم و بعد ما را به سمت زیرزمینی که گوشه محوطه قرار داشت و دو سالن کنار هم بود که سمت راست پر بود... داخل سالن سمت چپ که بعد فهمیدیم قرنطینه شماره ۱ است فرستادند. وقتی داخل شدیم از شدت گرما و رطوبت و بوی بد همگی ایستادیم و شوکه شدیم که فضای بسیار کوچکی برای حدود ۱٢٠ نفر بود که نه هواکشی و نه کولر وجود نداشت و از نظر بهداشتی هم پر از شپش بود... توالت بسیار کثیف و یک شیر آب و محیط کثیف و ما حتی نمیتوانستیم کنار هم بنشینیم و اکثرا تا صبح نخوابیدند. | ||
نزدیک ظهر بچهها را بیرون آوردند برای آمار که بعد از آمار یک آقایی که از زندانیان همان جا بود به همراه استوار، بنده و سه نفر دیگر [را] که سن بیشتر داشتیم به بیرون صف منتقل کردند و بعد شروع کردند به تنبیه بچهها. اول با دویدن پای برهنه در آن گرما و بعد از یک شب بیخوابی و عدم اکسیژن و بدون خوردن تکه نانی تا آن لحظه... در این حین بچهها را به شدت با باتوم و لگد و مشت میزدند و بعد از حدود ده دقیقه دویدن به بچهها گفتند حالا باید کلاغپر بروید که هر کسی امتناع میکرد البته در اثر ناتوانی نه نافرمانی به شدت تنبیه میشد که بنده در اثر دیدن چنین صحنههایی حالم بد شد و به شدت میگریستم... بچهها را حدود ۱۵ دقیقه کلاغپر بردند که بچهها نمیتوانستند و به زمین میافتادند و آنها هم با مشت، لگد و باتوم شدیدا به سر و رویشان میزدند که بعضی از بچهها از جمله مرحوم امیر جوادیفر که از قبل هم توسط افرادی که دستگیرش کرده بودند مضروب شده بود و صدمه دیده بود حالشان بد شد که آنها هیچ توجهی نمیکردند و این بچهها را میزدند. | نزدیک ظهر بچهها را بیرون آوردند برای آمار که بعد از آمار یک آقایی که از زندانیان همان جا بود به همراه استوار، بنده و سه نفر دیگر [را] که سن بیشتر داشتیم به بیرون صف منتقل کردند و بعد شروع کردند به تنبیه بچهها. اول با دویدن پای برهنه در آن گرما و بعد از یک شب بیخوابی و عدم اکسیژن و بدون خوردن تکه نانی تا آن لحظه... در این حین بچهها را به شدت با باتوم و لگد و مشت میزدند و بعد از حدود ده دقیقه دویدن به بچهها گفتند حالا باید کلاغپر بروید که هر کسی امتناع میکرد البته در اثر ناتوانی نه نافرمانی به شدت تنبیه میشد که بنده در اثر دیدن چنین صحنههایی حالم بد شد و به شدت میگریستم... بچهها را حدود ۱۵ دقیقه کلاغپر بردند که بچهها نمیتوانستند و به زمین میافتادند و آنها هم با مشت، لگد و باتوم شدیدا به سر و رویشان میزدند که بعضی از بچهها از جمله مرحوم امیر جوادیفر که از قبل هم توسط افرادی که دستگیرش کرده بودند مضروب شده بود و صدمه دیده بود حالشان بد شد که آنها هیچ توجهی نمیکردند و این بچهها را میزدند. |
ویرایش