کاربر:Safa/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:




دستگیری و شهادت
 
== دستگیری و شهادت ==
معصومه عضدانلو پس از یک درگیری مسلحانه در تهران در حالی که به شدت مجروح و بی هوش شده بود، به اسارت پاسداران در آمد، وی در حالی که باردار بود، چهار گلوله خورده بود، دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله هم به گردن که نزدیک به نخاع باقی مانده بود، وی با همین وضعیت به زندان اوین منتقل شد در حالی که کارگزاران جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که در درگیری کشته شده است. از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنینش شد. معصومه عضدانلو که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک، قادر نبود دهانش را خوب باز کند، زیر لب زمزمه هایی می کرد، شکنجه گران گمان کردند که وی دارد اطلاعاتش را لو می دهد ولی وقتی بالای سر او رفتند، متوجه شدند که دارد این شعار را تکرار می کند: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی». لاجوردی (رئیس و بازجوی زندان اوین)،  شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داده بود. معصومه عضدانلو مستمر خون قی می کرد و با دست و پای بسته به تخت، او را شکنجه می کردند تا بلکه بتوانند از او مصاحبه تلوزیونی بگیرند، اما او لب باز نکرد. بر اثر ۶ ماه شکنجه دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت ولی با این وجود زندانیان را به ایستادگی فرا می خواند و تلاش می کرد اخبار زندان را به بیرون برساند، نهایتاً او را به بند بهداری منتقل کردند.
معصومه عضدانلو پس از یک درگیری مسلحانه در تهران در حالی که به شدت مجروح و بی هوش شده بود، به اسارت پاسداران در آمد، وی در حالی که باردار بود، چهار گلوله خورده بود، دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله هم به گردن که نزدیک به نخاع باقی مانده بود، وی با همین وضعیت به زندان اوین منتقل شد در حالی که کارگزاران جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که در درگیری کشته شده است. از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنینش شد. معصومه عضدانلو که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک، قادر نبود دهانش را خوب باز کند، زیر لب زمزمه هایی می کرد، شکنجه گران گمان کردند که وی دارد اطلاعاتش را لو می دهد ولی وقتی بالای سر او رفتند، متوجه شدند که دارد این شعار را تکرار می کند: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی». لاجوردی (رئیس و بازجوی زندان اوین)،  شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داده بود. معصومه عضدانلو مستمر خون قی می کرد و با دست و پای بسته به تخت، او را شکنجه می کردند تا بلکه بتوانند از او مصاحبه تلوزیونی بگیرند، اما او لب باز نکرد. بر اثر ۶ ماه شکنجه دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت ولی با این وجود زندانیان را به ایستادگی فرا می خواند و تلاش می کرد اخبار زندان را به بیرون برساند، نهایتاً او را به بند بهداری منتقل کردند.
معصومه عضدانلو ،سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجه، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد و به شهادت رسید.(سایت مجاهدین)
معصومه عضدانلو ،سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجه، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد و به شهادت رسید.(سایت مجاهدین)<ref group="https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557">وب سایت مجاهدین خلق</ref>https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557
https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557
 


خاطراتی از هم بندی های معصومه عضدانلو
== خاطراتی از هم بندی های معصومه عضدانلو ==
مجاهد خلق اعظم حاج حیدری در کتاب «بهای انسان بودن»، نوشته است:
مجاهد خلق اعظم حاج حیدری در کتاب «بهای انسان بودن»، نوشته است:
...در سلول خوابیده بودم و از درد به خودم می پیچیدم و باخودم حرف می زدم و با خدا راز و نیاز و شکایت می کردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار می کنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت می کردم و غر می زدم چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند، راهی است که خودمان انتخاب کرده ایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی برده بودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچه ها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است.  
...در سلول خوابیده بودم و از درد به خودم می پیچیدم و باخودم حرف می زدم و با خدا راز و نیاز و شکایت می کردم. ناگهان از دیوار پهلویی صدایی به گوشم رسید. کمی مورس بلد بودم، پرسیدم تو کی هستی؟ گفت معصومه! پرسید داری چکار می کنی؟ گفتم هیچی! داشتم از این جلادها به خدا شکایت می کردم و غر می زدم چون کسی را پیدا نکردم که با او حرف بزنم. او جواب داد: مجاهد که نباید غر بزند، راهی است که خودمان انتخاب کرده ایم. سکوت کردم و از واکنش خودم به خاطر برخورد زبونانه با آن چه که ابزار آخوندها برای درهم شکستن زن است، خجالت کشیدم. همان چند کلمه این خواهر خیلی روی من تأثیر گذاشت و از او درس مقاومت و صبوری گرفتم. بعداً هر چه مورس زدم دیگر جواب نیامد. حتماً او را به بازجویی برده بودند، چون بعداً دیگر هیچ صدایی از سلول او نشنیدم. بعداً که به بند رفتم و از بچه ها سئوال کردم که معصومه با این مشخصات کی بود؟ گفتند او معصومه عضدانلو بوده است.  
۱۰٬۴۴۹

ویرایش