۱۰٬۴۴۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
== دستگیری و شهادت == | == دستگیری و شهادت == | ||
معصومه عضدانلو پس از یک درگیری مسلحانه در تهران در حالی که به شدت مجروح و بی هوش شده بود، به اسارت پاسداران در آمد، وی در حالی که باردار بود، چهار گلوله خورده بود، دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله هم به گردن که نزدیک به نخاع باقی مانده بود، وی با همین وضعیت به زندان اوین منتقل شد در حالی که کارگزاران جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که در درگیری کشته شده است. از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنینش شد. معصومه عضدانلو که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک، قادر نبود دهانش را خوب باز کند، زیر لب زمزمه هایی می کرد، شکنجه گران گمان کردند که وی دارد اطلاعاتش را لو می دهد ولی وقتی بالای سر او رفتند، متوجه شدند که دارد این شعار را تکرار می کند: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی». لاجوردی (رئیس و بازجوی زندان اوین)، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داده بود. معصومه عضدانلو مستمر خون قی می کرد و با دست و پای بسته به تخت، او را شکنجه می کردند تا بلکه بتوانند از او مصاحبه تلوزیونی بگیرند، اما او لب باز نکرد. بر اثر ۶ ماه شکنجه دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت ولی با این وجود زندانیان را به ایستادگی فرا می خواند و تلاش می کرد اخبار زندان را به بیرون برساند، نهایتاً او را به بند بهداری منتقل کردند. | معصومه عضدانلو پس از یک درگیری مسلحانه در تهران در حالی که به شدت مجروح و بی هوش شده بود، به اسارت پاسداران در آمد، وی در حالی که باردار بود، چهار گلوله خورده بود، دوگلوله به دست، یک گلوله به فک و یک گلوله هم به گردن که نزدیک به نخاع باقی مانده بود، وی با همین وضعیت به زندان اوین منتقل شد در حالی که کارگزاران جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که در درگیری کشته شده است. از بدو ورود به زندان، تحت شکنجه قرار گرفت که منجر به سقط جنینش شد. معصومه عضدانلو که به خاطر خونریزی شدید از ناحیه فک، قادر نبود دهانش را خوب باز کند، زیر لب زمزمه هایی می کرد، شکنجه گران گمان کردند که وی دارد اطلاعاتش را لو می دهد ولی وقتی بالای سر او رفتند، متوجه شدند که دارد این شعار را تکرار می کند: «مرگ بر خمینی – درود بر رجوی». لاجوردی (رئیس و بازجوی زندان اوین)، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داده بود. معصومه عضدانلو مستمر خون قی می کرد و با دست و پای بسته به تخت، او را شکنجه می کردند تا بلکه بتوانند از او مصاحبه تلوزیونی بگیرند، اما او لب باز نکرد. بر اثر ۶ ماه شکنجه دیگر توان تکلم و راه رفتن نداشت ولی با این وجود زندانیان را به ایستادگی فرا می خواند و تلاش می کرد اخبار زندان را به بیرون برساند، نهایتاً او را به بند بهداری منتقل کردند. | ||
معصومه عضدانلو ،سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجه، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد و به شهادت رسید.(سایت مجاهدین) | معصومه عضدانلو ،سرانجام پس از ۶ ماه اسارت و تحمل شکنجه، در روز ۷ مهرماه سال ۱۳۶۱ در زندان اوین تیرباران شد و به شهادت رسید.(سایت مجاهدین)https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557 | ||
== خاطراتی از هم بندی های معصومه عضدانلو == | == خاطراتی از هم بندی های معصومه عضدانلو == | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
مجاهد خلق هنگامه حاج حسن، در کتاب (چشم در چشم هیولا)، نوشته است: | مجاهد خلق هنگامه حاج حسن، در کتاب (چشم در چشم هیولا)، نوشته است: | ||
... بعداً که با ناهید ایزد خواه کرمانی آشناتر شدیم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزد خواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شده بود و معصومه که بار دار بود از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شده بود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه برده بودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کرده بودند... او تعریف کرد دردناک ترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بی هوش در حالی که فکش متلاشی شده بود کف سلول افتاده بود، بدون برخورداری از هیچ گونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کرده بود. بازجوی کثیف با بی رحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست ناله ای بکند. معصومه حتی نمی توانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف می کرد، اشکایش جاری می شد و سرش را تکان می داد و نیز با او گریه می کردیم. سر انجام معصومه قهرمان را همان طور مجروح و نیمه جان، اعدام کردند. (ص ۹۶) | ... بعداً که با ناهید ایزد خواه کرمانی آشناتر شدیم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزد خواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شده بود و معصومه که بار دار بود از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شده بود. همه آنها را به بند ۲۰۹ منتقل کرده و زیر شکنجه برده بودند، پاهای ناهید را همان جا با ضربات کابل متلاشی کرده بودند... او تعریف کرد دردناک ترین صحنه برایم هنگامی بود که مرا بالای سر معصومه بردند. معصومه تنها و بی هوش در حالی که فکش متلاشی شده بود کف سلول افتاده بود، بدون برخورداری از هیچ گونه امکان و یا کمترین رسیدگی پزشکی و حتی صنفی؛ بوی خون و عفونت سلول را پر کرده بود. بازجوی کثیف با بی رحمی تمام لگدی به فک زخمی معصومه زد و او فقط توانست ناله ای بکند. معصومه حتی نمی توانست تکان بخورد. وقتی ناهید اینها را تعریف می کرد، اشکایش جاری می شد و سرش را تکان می داد و نیز با او گریه می کردیم. سر انجام معصومه قهرمان را همان طور مجروح و نیمه جان، اعدام کردند. (ص ۹۶) | ||
<references group="https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/14557" /> |
ویرایش