تروریسم جمهوری اسلامی ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۰۳: خط ۹۰۳:
تروریستهای ایرانی و ترک که جمهوری اسلامی آنها را برای اجرای منویات شوم خود به‌کار می‌گیرد، سلاح و مهمات از جمله کلت کمری، یوزی، نارنجک و خمپاره را از دیپلوماتهای جمهوری اسلامی در ترکیه دریافت می‌کنند. از جمله عرفان چاغرچی که سرتیم تروریستها و ترک بود و علی‌اکبر قربانی را ربوده و به عوامل وزارت اطلاعات در استانبول تحویل داد، سلاحها و تجهیزات لازم برای مأموریتهای تروریستی خود را از محسن کارگر آزاد معاون کنسولگری جمهوری اسلامی در استانبول و دیگر دیپلماتها می‌گرفته و بعداز عملیات به آنها تحویل می‌داده‌است. روزنامهٌ ملیت ۲۶مارس۹۶، اعترافهای چاغرچی در بارهٌ سابقهٌ تشکیل یک باند تروریستی وابسته به جمهوری اسلامی را درج کرده‌است. چاغرچی می‌گوید: «در سال ۱۹۸۳ نزد طاهری، سرکنسول ایران در استانبول رفتم. او مرا به ایران نزد احمد کریمی فرستاد. کریمی در ایران به ما جا داد و آموزش را شروع کرد. هنگام بازگشت به ترکیه، احمد کریمی ما را برای عملیات توجیه کرد. سلاحهایمان را از دست دو مأمور ساواما به نامهای علی و مصطفی می‌گرفتیم. این سلاحها را در خانه‌هایی که پیاپی عوض می‌شدند، نگهداری می‌کردیم». چاغرچی پس از توضیحاتی در بارهٌ قتل چتین امک و توران دورسون، دو روزنامه‌نگار ترک، می‌گوید: «پس از قتل دورسون، من سلاحها را در منطقهٌ بشیکتاش تحویل دیپلوماتهای ایرانی، به نامهای مجید شادکار و محسن کارگر آزاد دادم و آنها سلاحها را در صندوق عقب یک بنز گذاشتند».
تروریستهای ایرانی و ترک که جمهوری اسلامی آنها را برای اجرای منویات شوم خود به‌کار می‌گیرد، سلاح و مهمات از جمله کلت کمری، یوزی، نارنجک و خمپاره را از دیپلوماتهای جمهوری اسلامی در ترکیه دریافت می‌کنند. از جمله عرفان چاغرچی که سرتیم تروریستها و ترک بود و علی‌اکبر قربانی را ربوده و به عوامل وزارت اطلاعات در استانبول تحویل داد، سلاحها و تجهیزات لازم برای مأموریتهای تروریستی خود را از محسن کارگر آزاد معاون کنسولگری جمهوری اسلامی در استانبول و دیگر دیپلماتها می‌گرفته و بعداز عملیات به آنها تحویل می‌داده‌است. روزنامهٌ ملیت ۲۶مارس۹۶، اعترافهای چاغرچی در بارهٌ سابقهٌ تشکیل یک باند تروریستی وابسته به جمهوری اسلامی را درج کرده‌است. چاغرچی می‌گوید: «در سال ۱۹۸۳ نزد طاهری، سرکنسول ایران در استانبول رفتم. او مرا به ایران نزد احمد کریمی فرستاد. کریمی در ایران به ما جا داد و آموزش را شروع کرد. هنگام بازگشت به ترکیه، احمد کریمی ما را برای عملیات توجیه کرد. سلاحهایمان را از دست دو مأمور ساواما به نامهای علی و مصطفی می‌گرفتیم. این سلاحها را در خانه‌هایی که پیاپی عوض می‌شدند، نگهداری می‌کردیم». چاغرچی پس از توضیحاتی در بارهٌ قتل چتین امک و توران دورسون، دو روزنامه‌نگار ترک، می‌گوید: «پس از قتل دورسون، من سلاحها را در منطقهٌ بشیکتاش تحویل دیپلوماتهای ایرانی، به نامهای مجید شادکار و محسن کارگر آزاد دادم و آنها سلاحها را در صندوق عقب یک بنز گذاشتند».


==== '''۱ -''' '''ربودن ابوالحسن مجتهدزاده یک عضو مجاهدین در ترکیه''' ====
==== ۱ - ربودن ابوالحسن مجتهدزاده یک عضو مجاهدین در ترکیه ====
ناظران اظهار می‌دارند بعداز آخرین عملیات مجاهدین که به فروغ جاویدان معروف است، وزارت اطلاعات از درون نظام به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت که چرا از برنامهٌ عملیات مجاهدین به‌موقع مطلع نبوده‌است و از این وزارتخانه می‌خواستند که گزارشی از وضعیت مجاهدین بدهد. وزارت اطلاعات با استفاده از دیپلوماتهایش در ترکیه در تاریخ ۱۹آذر۱۳۶۷ اقدام به ربودن یک عضو مجاهدین به نام ابوالحسن مجتهدزاده در شهر استانبول کرد. روز ۱۹مهرماه۱۳۶۷حدود ۱۰تروریست جمهوری اسلامی که با چند خودرو حرکت می‌کردند با ترتیب دادن یک تصادف ساختگی در منطقهٌ آکسارای استانبول مجتهدزاده را ربودند. وی را در روزهای اول در دو خانهٌ امن مورد بازجویی و شکنجه قرار دادند. تروریستها برای کشف نشدن محل اختفای مجتهدزاده توسط پلیس ترکیه از روز سوم او را به کنسولگری جمهوری اسلامی در استانبول منتقل کردند که به‌دلیل مصونیت دیپلوماتیک پلیس نمی‌توانست به آن مراجعه کند. از همان ابتدا یکی از دیپلوماتهای ایران به‌نام مهران باقری با نامهای مستعار جاوید و جواد شکنجه و بازجویی از مجتهدزاده را شروع کرد. در این مدت بارها برای او صحنهٌ اعدام مصنوعی ترتیب دادند تا او را وادار به دادن اطلاعات بکنند. در قسمتی از گزارشی که مجتهدزاده از دوران اسارتش نوشته آمده‌است: «در کنسولگری شکنجه‌ها شدیدتر بود. از این‌که نتوانسته بودند اطلاعاتی از من بگیرند مثل مار زخم‌خورده شده بودند. از ابتدای دستگیری تا آخرین لحظه‌یی که از چنگال این دژخیمان بیرون آمدم یک لحظه ناکام گذاشتن این مزدوران را از یاد نبردم. به‌همین خاطر در روز دوم انتقالم به کنسولگری یعنی ۲۵مهر۶۷ اقدام به یک عمل انتحاری کردم. طرح این بود که خودم را از پنجرهٌ دستشویی به بیرون پرتاپ کرده و در ضمن پرتاپ با فریاد «مرگ بر خمینی - دورد بر رجوی» لااقل بتوانم با صدایم مردم را متوجه ماجرا نمایم. برای اجرای طرح به بهانهٌ دستشوئی رفتم، سه نفر از مزدوران با من آمدند، با دو دست و سر به شیشه خیز برداشتم، ولی پنجره دو جداره بود. اولین شیشه که شکست مزدوری به‌نام محسن مرا از پشت گرفت و بعد با ۷–۸ نفر دیگر مرا زیر مشت و لگد و بعد شکنجه قرار دادند. به‌طوری‌که بعد از یک‌ساعت خون استفراغ کردم. مرا مجدداً‌به قفس انداختند، یکی دو ساعت بعد مرا از قفس خارج کردند و چیزی به‌نام «منگه سر» دور سرم بستند و با گیره‌هایی که داشت شروع به بستن آن کردند. جلوی دهانم را گرفته بودند و به پیچاندن ادامه می‌دادند در اثر فشار حس می‌کردم تمامی سلولهای بدنم و به‌ویژه سلولهای مغزم دارند یک به یک می‌شکنند. با این وضعیت مرا دوبار داخل قفس کردند و تمام شب مانع خوابیدن من شدند».
ناظران اظهار می‌دارند بعداز آخرین عملیات مجاهدین که به فروغ جاویدان معروف است، وزارت اطلاعات از درون نظام به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت که چرا از برنامهٌ عملیات مجاهدین به‌موقع مطلع نبوده‌است و از این وزارتخانه می‌خواستند که گزارشی از وضعیت مجاهدین بدهد. وزارت اطلاعات با استفاده از دیپلوماتهایش در ترکیه در تاریخ ۱۹آذر۱۳۶۷ اقدام به ربودن یک عضو مجاهدین به نام ابوالحسن مجتهدزاده در شهر استانبول کرد. روز ۱۹مهرماه۱۳۶۷حدود ۱۰تروریست جمهوری اسلامی که با چند خودرو حرکت می‌کردند با ترتیب دادن یک تصادف ساختگی در منطقهٌ آکسارای استانبول مجتهدزاده را ربودند. وی را در روزهای اول در دو خانهٌ امن مورد بازجویی و شکنجه قرار دادند. تروریستها برای کشف نشدن محل اختفای مجتهدزاده توسط پلیس ترکیه از روز سوم او را به کنسولگری جمهوری اسلامی در استانبول منتقل کردند که به‌دلیل مصونیت دیپلوماتیک پلیس نمی‌توانست به آن مراجعه کند. از همان ابتدا یکی از دیپلوماتهای ایران به‌نام مهران باقری با نامهای مستعار جاوید و جواد شکنجه و بازجویی از مجتهدزاده را شروع کرد. در این مدت بارها برای او صحنهٌ اعدام مصنوعی ترتیب دادند تا او را وادار به دادن اطلاعات بکنند. در قسمتی از گزارشی که مجتهدزاده از دوران اسارتش نوشته آمده‌است: «در کنسولگری شکنجه‌ها شدیدتر بود. از این‌که نتوانسته بودند اطلاعاتی از من بگیرند مثل مار زخم‌خورده شده بودند. از ابتدای دستگیری تا آخرین لحظه‌یی که از چنگال این دژخیمان بیرون آمدم یک لحظه ناکام گذاشتن این مزدوران را از یاد نبردم. به‌همین خاطر در روز دوم انتقالم به کنسولگری یعنی ۲۵مهر۶۷ اقدام به یک عمل انتحاری کردم. طرح این بود که خودم را از پنجرهٌ دستشویی به بیرون پرتاپ کرده و در ضمن پرتاپ با فریاد «مرگ بر خمینی - دورد بر رجوی» لااقل بتوانم با صدایم مردم را متوجه ماجرا نمایم. برای اجرای طرح به بهانهٌ دستشوئی رفتم، سه نفر از مزدوران با من آمدند، با دو دست و سر به شیشه خیز برداشتم، ولی پنجره دو جداره بود. اولین شیشه که شکست مزدوری به‌نام محسن مرا از پشت گرفت و بعد با ۷–۸ نفر دیگر مرا زیر مشت و لگد و بعد شکنجه قرار دادند. به‌طوری‌که بعد از یک‌ساعت خون استفراغ کردم. مرا مجدداً‌به قفس انداختند، یکی دو ساعت بعد مرا از قفس خارج کردند و چیزی به‌نام «منگه سر» دور سرم بستند و با گیره‌هایی که داشت شروع به بستن آن کردند. جلوی دهانم را گرفته بودند و به پیچاندن ادامه می‌دادند در اثر فشار حس می‌کردم تمامی سلولهای بدنم و به‌ویژه سلولهای مغزم دارند یک به یک می‌شکنند. با این وضعیت مرا دوبار داخل قفس کردند و تمام شب مانع خوابیدن من شدند».


۱٬۱۸۸

ویرایش