انقلاب ضد سلطنتی
انقلاب ضد سلطنتی ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی (۱۱ فوریه ۱۹۷۹ میلادی) با قیام مردم ایران علیه حکومت پهلوی به پیروزی رسید و طی آن نظام شاهنشاهی سرنگون شد. سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق ایران و مبارزان دیگر در به ثمر رسیدن انقلاب ضدسلطنتی نقشی فعال داشتند. با اینحال روحالله خمینی پس از انقلاب ضدسلطنتی با در دست گرفتن قدرت در ایران، استبداد دیگری را با سرکوب تمامی جریانات سیاسی و دگراندیشان شکل داد و رژیم ولایت فقیه را که یک دیکتاتوری مذهبی بود جایگزین دیکتاتوری سلطنتی ساخت.
انقلاب ضد سلطنتی در ایران | |
---|---|
پایین کشیدن مجسمه محمدرضا شاه پهلوی توسط مردم در آخرین روزهای سلطنتش | |
انقلاب ۱۳۵۷ ایران | |
عاملان | مردم ایران و احزاب مذهبی و ملی گرا و سازمانها و گروههای انقلابی |
مکان | کشور ایران |
زمان | ۲۲بهمن ۱۳۵۷ هجری شمسی |
نتیجه | بیروزی انقلاب ضد سلطنتی در۲۲ بهمن ۱۳۵۷ -سرنگونی نظام سلطنتی پهلوی و روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران |
ریشههای انقلاب ضدسلطنتی را میتوان در مبارزات آزادیخواهانه از دوران مشروطه جستجو کرد. جنبش مشروطه با رهبری بورژوازی ملی علیه دربار فئودال قاجار و سپس دربار پهلوی ایجاد شده بود، اما نتوانست اهداف خود را محقق کند. بورژوازی ملی در ایران با کودتای رضاخان و حمایت انگلستان تضعیف شد و اجازهی رشد نیافت.
در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ در حالی که دولتهای استعماری در اروپا درگیر جنگ جهانی دوم و تبعات آن بودند و حکومت نوپای محمدرضا پهلوی هنوز نتوانسته بود سلطهی خود را در ایران تحکیم بخشد، آزادی نسبی احزاب و فعالیت سیاسی در ایران ایجاد شد. در همین دوران بود که حکومت مردمی دکتر مصدق در ایران به قدرت رسید. با کودتای محمدرضا پهلوی با حمایت دولتهای استعماری علیه دولت مصدق آخرین بقایای بورژوازی ملی در ایران از میان رفت و به مدت ۲۵ سال دیکتاتوری سلطنتی بر ایران حاکم شد. بسیاری از مردم در حاشیهی شهرهای کوچک و بزرگ در فقر و بیکاری به سر میبردند. در دوران حکومت محمدرضا پهلوی، آزادی احزاب و آزادی بیان وجود نداشت و سانسور کتابها و روزنامهها و سرکوب روشنفکران و دگراندیشان همواره به نارضایتی عمومی دامن میزد.
سال ۱۳۴۲ در ایران به گورستان رفرمیسم مشهور است. با سرکوب خونین تظاهرات مردم و دستگیری تمامی فعالان و اعضای احزابی که فعالیت مسالمتآمیز و پارلمانتاریستی داشتند، امکان مبارزهی سیاسی از میان رفت. پس از آن بود که سازمانهایی با مشی مسلحانه چون سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی تأسیس شدند که در سالهای بعد عملیات مسلحانه بسیاری را علیه شاه انجام دادند. همچنین تعداد قابل توجهی از آنان زیر شکنجه، یا در جوخههای اعدام یا صحنهی عملیات جان باختند. در سال ۱۳۵۶ جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا که تهدید سرنگونی حکومت سلطنتی به دست نیروهای انقلابی را درک کرده بود، شاه را وادار به اجرای «سیاست حقوق بشر» کرد تا بتواند از رادیکال شدن جنبش جلوگیری کند. این سیاست به دلیل شدت نارضایتی تودههای مردم از حکومت سلطنتی بینتیجه ماند و گشایش نسبی سیاسی منجر به افزایش اعتراضات و شکسته شدن طلسم اختناق شد. دولتهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان که از نجات حکومت سلطنتی ناامید شده بودند در کنفرانس گوادلوپ تصمیمگرفتند زمینهی یک تغییر آرام را در ایران فراهم کنند تا با حفظ منافع خود در ایران از رویکار آمدن نیروهای انقلابی جلوگیری نمایند. آنها طی مذاکراتی با خمینی که در نوفل لوشاتو به سر میبرد با گرفتن تضمینهایی از وی، زمینهی حضور او را در ایران فراهم ساختند و شاه را از ایران فراخواندند. سرانجام تودههای ناراضی با تظاهرات گسترده در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ حکومت محمدرضا پهلوی را سرنگون کردند.
پیشینهی تاریخی انقلاب ضدسلطنتی
بسیاری معتقدند که برای شناخت علل انقلاب ۱۳۵۷ ایران باید به گذشته برگشت و این علتها را از کمی دورتر یعنی از جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بررسی کرد تا بتوان تصویر روشن و واضحی از وقوع انقلاب ضدسلطنتی به دست آورد.
جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و خلع رضا شاه از سلطنت و در فاصلهی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ یک فضای باز سیاسی در ایران پدید آمد که راه را برای بسیاری جنبشهای سیاسی و اجتماعی باز کرد، که در رأس آنها جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران قرار داشت. این جنیش به رهبری دکتر محمد مصدق که خود نمایندهی مجلس شورای ملی و رییس کمیسیون نفت مجلس بود پیروز شد. زمرمههای این جنبش از سال ۱۳۲۸ شروع شده بود. دکتر حسین فاطمی از مؤسسین جبههی ملی ایران وقتی مذاکرات مربوط به لایحهی نفت در مجلس به بنبست رسید، پیشنهاد ملی کردن نفت را به مصدق داد و مبارزه برای محقق کردن آن شروع شد. خود مصدق در این رابطه گفت: «اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این را پیشنهاد کرد، سپاسگزاری نمود و آن کس، شهید راه وطن، دکتر حسین فاطمی است».[۱]
مصدق سرانجام در تاریخ ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس سنا گذراند و کمتر از ۴۰ روز بعد، قانون خلع ید از شرکت انگلیسی را نیز به تصویب رساند. مصدق اقدامات خود را با حمایت تودههای مردم و تظاهرات و اعتصابات گستردهی نفتگران خوزستان به پیش میبرد. چنین بود که در اردیبهشت ۱۳۳۰ نخستوزیری مصدق به مجلس و رژیم شاه تحمیل شد. اما اقدامات ملی و مردمی دکتر مصدق به مذاق دربار و استعمار انگلیس خوش نیامد، از همین رو شروع به توطئه علیه دکترمصدق کردند.[۲]
دولت انگلیس کشتیهای جنگیاش را برای جلوگیری از صادرات نفت ایران اعزام کرد[۳] و دولت مصدق را تحت مضیقهی شدید مالی قرار داد. از طرف دیگر از دولت ایران به دادگاه لاهه شکایت کرد. دکتر مصدق شخصا در این دادگاه حضور پیدا کرد و دادگاه را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به این دعوا دانست و در نهایت در این دعوای حقوقی پیروز شد. این یک ضربه به سیاست انگلیس بود. از طرفی مصدق برای کوتاه کردن دست شاه و دربار و خنثی ساختن توطئههای استعمار از یک سو و پیش بردن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی از سوی دیگر، خواستار آن شد که پست وزارت جنگ را که تا آن زمان در دست شاه بود و همواره از آن به عنوان ابزار اعمال فشار علیه جنبش ضداستعماری مردم استفاده میکرد بر عهده بگیرد و اعلام کرد که در صورت تن ندادن شاه به این شرط، از نخستوزیری استعفا خواهد داد. شاه که سلطنت خود را در خطر میدید، شدیداً با سپردن وزارت جنگ به مصدق مخالفت کرد. دکتر مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱، از نخستوزیری استعفا داد. با استعفای مصدق، شاه فرصت را غنیمت شمرده و قوامالسلطنه، کهنهکارترین مهرهی رژیم فئودالی و دربار استعماری را به نخستوزیری برگزید. قوام طی اعلامیهای هرگونه مخالفت با دولت را ممنوع و مردم را تهدید به سرکوب و ارتش و شهربانی را در خیابانها مستقر کرد. ٰاین گونه اقدامات و تهدیدات قوام نتیجهبخش نبود. موج اعتراضات تودهای علیه انتصاب قوام به نخستوزیری از تهران و سایر نقاط کشور برخاست. سرانجام صبح روز سیام تیرماه سال ۱۳۳۱، مردم تهران به خیابانها ریختند. انبوه مردم با فریادها و شعارهای "یا مرگ یا مصدق"، "مصدق پیروز است"، "مرگ بر قوام"، با نیروهای ارتش و شهربانی به مقابله برخاستند. قیام مردمی با شدت و حدت ادامه پیدا کرد و سرانجام پس از کشته و مجروح شدن قریب به ۸۰۰ نفر از مردم تهران، شاه فرمان نخستوزیری قوام را لغو کرد و به خواستههای دکتر مصدق گردن گذاشت.[۴]
در نهایت انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که باید دولت مصدق را ساقط کنند و در این راه آمریکا را نیز با این استدلال که ادامهی حکومت مصدق، ایران را در آغوش کمونیسم قرار خواهد داد با خود همراه کردند. فرماندهی عملیات کودتا به عهده کرمیت روزولت مدیر بخش خاورمیانهی سیا بود. آنها ابتدا در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ اقدام به کودتا کردند که با لو رفتن کودتا ناکام ماند ولی در نهایت در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با هدایت سازمان سیا و اینتلیجنس سرویس و مشارکت ایادی دربار به خصوص اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه و نظامیان وابسته به شاه و در رأس آنها سرلشگر فضلالله زاهدی و روحانیون از جمله کاشانی و اراذل و اوباشی مانند شعبان جعفری معروف به «شعبان بیمخ» کودتا انجام شد و دولت مصدق سرنگون گردید.[۵]
چندی بعد دکتر مصدق دستگیر و در دادگاه نظامی به حبس و تبعید محکوم شد. روز ششم اسفند ۱۳۳۲دکتر حسین فاطمی نیز دستگیر شد و روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳در حالی که ۴۰ درجه تب داشت، با برانکارد به پای جوخهی اعدام برده شد.[۶]
انقلاب سفید شاه
انقلاب سفید گذار از یک وضعیت نیمهفئودالی به بورژوازی کمپرادور( وابسته) بود. از سویی میتوان این انقلاب را نقطهی عطف چرخش شاه از استعمار انگلیس به سمت آمریکا دانست. انقلاب سفید و چرخش از یک بافت روستایی به سمت بافت شهری و بورژوایی، ایران را از سویی برای سرمایهگذاران آمریکایی مساعد میکرد و از سوی دیگر زمینهی یک انقلاب سرخ را که آمریکا از آن بیم داشت از میان میبرد. انقلاب های سوسیالیستی در آن زمان، همواره با شعار تقسیم اراضی و استراتژی مبارزه از روستا در کشورهای مختلف توانسته بودند پیروزیهایی کسب نمایند.
شاه در دههی نخست بعد از کودتای ۱۳۳۲ قدرت خود را تثبیت کرد و رهبران کودتا را به مناصب کلیدی گمارد. با کمک سیا، اف.بی.آی و موساد، ساواک را تشکیل داد. احزابی مانند حزب توده و جریانهایی مثل جبههی ملی را تار و مار کرد. مثلا حزب ایران ستون اصلی تشکیل دهندهی جبهه ملی را در سال ۱۳۳۶ منحل کرد. با تشکیل کنسرسیوم نفت متشکل از غولهای بزرگ نفتی دنیا عملا جنبش ملی شدن نفت را ساقط کرد. ساواک با گسترش شبکههای خود توانست افرادی را که به دانشگاهها و ادارات و کارخانههای عظیم دولتی وارد میشدند، به طور کامل بازرسی و تفتیش میکرد، با طبقهی روشنفکر و کارگر برخوردی قاطع داشت و عملا دیکتاتوری همه جانبهای را بر جامعه حاکم کرده بود. از طرفی نفوذ خانوادههای اشرافی زمیندار روز به روز بیشتر میشد به طوری که نسبت نمایندگان مجلس زمیندار از ۴۹ درصد در دورهی هفدهم ۱۳۳۲-۱۳۳۱ به ۵۱ درصد در دورهی نوزدهم ۱۳۳۹-۱۳۳۵ رسید.
شاه برای اجرای برنامههای بلند پروازانهی خود و تامین هزینههای نظامی، ایران را زیر بار کمرشکن وامهای هنگفت خارجی برد که باعث ایجاد بحران اقتصادی شد. این بحران در سال ۱۳۳۹به اوج خود رسید. به علت وامهای سنگین اندوختههای خارجی کشور خالی شد و ایران محتاج دریافت وام از صندوق بینالمللی پول و آمریکا شد. دولت آمریکا به ریاست جمهوری کندی که سیاستش برای مهار انقلابات احتماعی وارد کردن اصلاحات لیبرالی در حکومتهای دیکتاتوری بود شرط کمک خود را وارد کردن لیبرالها در ساختار حکومت ایران قرار داد. مجموع این عوامل رژیم را بیثبات کرد. اعتصابات و اعتراضات گستردهای شروع شد که بعضا به درگیریهای خونینی انجامید.[۷]
شاه تحت این شرایط و فشار از طرف آمریکا، علی امینی را به نخست وزیری برگزید. امینی اصلاحات مد نظر آمریکا را که اصلاحات ارضی در راس آن بود در دستور کار خود قرار داد. در این بین شاه که بیم آن داشت اصلاحات سیاسی و اقتصادی موقعیت او را تحت تاثیر قرار دهد، آمریکاییها را قانع کرد که اصلاحات را خود به دست بگیرد و دولت امینی بعد از چهارده ماه برکنار شد و علم جای او را گرفت و نهایتا برنامهی اصلاحات ارضی به اجرا درآمد. ابتدا در ۱۹ دی ۱۳۴۱ کنگرهی ملی کشاورزان تشکیل شد و شاه برنامهی اصلاحات ارضی خود را در آنجا اعلام کرد. در ۶ بهمن ۱۳۴۱ شاه برای مشروعیت بخشیدن به برنامهی خود آن را با نام انقلاب سفید با ۶ اصل به رفراندوم گذاشت. در واقع شاه رهبری دوران گذار از حکومتی نیمهفئودالی به حکومت بورژوازی کمپرادور را خود به دست گرفت و با این کار با یک پایه کردن حکومت خود، هر چه بیشتر پایههای دیکتاتوری سلطنتی را محکمتر کرد.
بیهودگی این تلاشها در خرداد سال ۴۲ آشکار شد، وقتی که تودهی مردم به خیابانها ریختند و دست به اعتراض زدند.
قیام ۱۵ خرداد گورستان رفرمیسم
مخالفان اصلی برنامههای شاه دو گروه اصلی قدرتمند بودند، یکی جبههی ملی و دیگری طبقهی مذهبی و متحدانشان در بازار. جبههی ملی طی اعلامیهای انقلاب سفید را «بازگشت به استبداد» دانست. روحانیون نیز مخالف افزایش قدرت شاه، اصلاحات اراضی و اعطای حقوق مدنی به زنان بودند. در نیمهی ۱۵ خرداد با فراخوان جبههی ملی و تشکلهای اصناف و بازاریان مردم به خیابانها ریختند. قیام خرداد ۴۲ سه روز به طول انجامید و نه تنها تهران و قم بلکه اصفهان، شیراز، مشهد و تبریز را نیز در بر گرفت. در نهایت شاه این قیام را در ۱۵ خرداد با وارد کردن نیروی نظامی به طرز خونینی سرکوب کرد که صدها و شاید هزاران کشته و مجروح بر جای گذاشت.
طی وقایع مربوط به این اعتراضات بود که خمینی که در آن زمان شصت و چهار ساله بود و هیچ سابقهی مبارزاتی نداشت و برعکس در کنار کاشانی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حمایت کرده بود، ظاهر شد و سخنرانیهایی را در اعتراض به انقلاب سفید ایراد کرد. به قول آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» خمینی در آن سالها به هیچ وجه به دنبال از بین رفتن سلطنت نبود و در واقع شاه را برای امکان باقی ماندن در قدرت نصیحت میکرد.
پس از این واقعه که قیام ۱۵خرداد نام گرفت، رهبران جبههی ملی دستگیر، نهضت آزادی منحل و خمینی به ترکیه تبعید شد که پس از چندی از آنجا به عراق رفت. در واقع بعد از این واقعه، سرفصلی در تاریخ مبازرات مردم ایران رقم خورد و هرگونه امید به اصلاحات در نظام سلطنتی از بین رفت. به همین خاطر شیوههای احزاب سنتی مخالف شاه که در صدد اصلاح این نظام بودند نیز به گور سپرده شد و در واقع این سرفصل به گورستان رفرمیسم معروف شد.
پیدایش سازمانهای انقلابی بعد از سرکوب قیام ۱۵خرداد ۴۲
بعد از سال ۱۳۴۲ و مشخصا سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد، دیگر شیوههای اصلاحطلبانه برای تغییر در ساختار نظام دیکتاتوری سلطنتی جوابگو نبود و به تبع آن احزابی هم که با این خط مشی تأسیس شده بودند کارایی نداشتند. شاه عملا حکومت خودکامهی خود را تثبیت کرده بود و اجازهی فعالیت به هیچ جریان سیاسی مخالفی را نمیداد.
در این شرایط بود که تعدادی از جوانان که به دنبال راهی برای اصلاح امور جامعه بودند، پس از مطالعاتی در تاریخ ایران و تاریخ انقلابات جهان به تشکیل سازمانهایی انقلابی مبادرت کردند که اصلیترین آنها سازمان مجاهدین خلق ایران و چریکهای فدایی خلق ایران بودند. این گروهها راه مبارزه با دیکتاتوری شاه را مبارزهی مسلحانه و قهرآمیز دانسته و به مبارزهی حرفهای روی آوردند. بنیانگذاران سازمان مجاهدین ایران محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان بودند که قبل از تشکیل سازمان مجاهدین در نهضت آزادی فعالیت داشتند. حنیفنژاد و یارانش در ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین را تشکیل دادند. این سازمان طی مدت ۶ سال فعالیت مخفی که تا آنموقع در ایران بیسابقه بود به جذب نیرو و مطالعه و تربیت کادرها و تدوین ایدئولوژی و استراتژی و آمادهسازی خود برای آغاز مبازرهی مسلحانه پرداخت. در شهریور ۱۳۵۰ ضربهی گستردهی ساواک به سازمان مجاهدین باعث دستگیری تمامی کادر مرکزی و عمده اعضای سازمان شد و در سالهای بعد بنیانگذاران سازمان و اکثر مرکزیت سازمان مجاهدین اعدام شدند. در نهایت اعضای باقی ماندهی سازمان ازجمله رهبر آنان مسعود رجوی در نیمه دوم سال ۱۳۵۷ و با بالا گرفتن تظاهرات مردمی و نزدیکی سرنگونی حکومت شاه از زندان آزاد شدند.
گروه دیگر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نام داشت که از ترکیب دو گروه یکی به رهبری بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی و دیگری به رهبری مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان تشکیل شد. چریکهای فدایی خلق با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در بهمن ۱۳۴۹ در شمال ایران اعلام موجودیت کردند. این عملیات در واقع سرآغاز جنگ چریکی در تاریخ انقلاب ضدسلطنتی است.
ورود سازمانهای چریکی به صحنهی مبارزات مردم ایران روح تازهای در جامعهی خموده و دیکتاتوریزدهی ایران دمید. قشر جوان به خصوص در دانشگاهها به سمت گروههای انقلابی متمایل شدند و دانشگاه اصلیترین محل جذب نیرو برای این سازمانهای انقلابی بود. از طرفی بسیاری از بازاریان مخالف شاه تامینکنندهی مالی این سازمانها به خصوص سازمان مجاهدین خلق ایران بودند.
در زندان جبههای در مبارزه با شاه شکل گرفت و در واقع با ورود مجاهدین و فداییان به زندان آنجا نیز به سنگر مبارزه با دیکتاتوری تبدیل شد، در حالی که قبلا زندان برای اعضای احزاب سنتی پایان مبارزه و محلی برای گذراندن دوران محکومیت بود.
ورود سازمانهای انقلابی به صحنهی مبارزهی اجتماعی مردم ایران سرفصلی است که حامیان غربی شاه به خصوص آمریکا را وادار به تجدید نظر در مورد سیاستهای خود در ایران کرد، چرا که خطر یک انقلاب رادیکال اجتماعی را قریبالوقوع دیدند. در واقع سازمانهای انقلابی و فداکاریهای آنها بود که زمینهساز اتفاقات سرنوشتساز بعدی شد و حامیان خارجی شاه را بر آن داشت که برای جلوگیری از یک انقلاب قهرآمیز و از دست رفتن ایران به عنوان اصلیترین پایگاه خود در منطقه، به فکر چاره بیفتند که این خود پیشدرآمد شکستن طلسم اختناق و طلسم شکستناپذیری دیکتاتوری بود که با به میدان آمدن تودهی مردم در سالهای پایانی حکومت پهلوی باعث سرنگونی نظام شاهنشاهی شد.
وقایع سال ۱۳۵۷ و سرنگونی نظام شاهنشاهی
بعد از روی کار آمدن کارتر در آمریکا و سیاست حقوق بشر او که برای مهار جنبشهای اجتماعی در کشورهای جهان سوم بود، تحت فشار آمریکا شاه مجبور شد که فشار سرکوب به خصوص در زندانها را کم کند. همینطور رژیم شاه از طرف سازمانهای حقوق بشری مانند عفو بینالملل و یا کمیسیون بینالمللی قضات در ژنو و کمیسیون بینالمللی حقوق بشر سازمان ملل متحد تحت فشار بود و همین باعث ایجاد یک فضای باز برای فعالیتهای سیاسی شد. در این دوران یکی از عوامل مؤثر در نارضایتی مردم عامل اقتصادی بود چرا که اقتصاد ایران در این سالها دچار تورم شدیدی شد که در نتیجه سیاستهای غلط اقتصادی شاه و فساد اقتصادی و اداری فزاینده بود، اما شاه برای مهار این بحران به سرکوب تجار و بازاریان و فروشندگان خردهپا روی آورد. این اوضاع و احوال بحرانی تنها به یک جرقه نیاز داشت که آن هم طی سلسله رخدادهایی در آبان ۵۶ فراهم شد. در سال ۱۳۵۶ سلسله تظاهراتی در سراسر ایران شکل گرفت که سرآغاز آن از قم بود. در ۱۹ دی ۱۳۵۷ مردم قم دست به یک تظاهرات علیه حکومت شاه زدند که نیروهای شاه آن را سرکوب کرده و به خاک و خون کشیدند. در ادامه و در روز چهلم بزرگداشت کشتهشدگان قم، مردم در تبریز به خیابانها ریختند و همین طور این تظاهرات ادامه داشت و هر بار چهلم کشتهشدگان به تظاهرات بر علیه حکومت شاه تبدیل میشد. در سال ۱۳۵۷ هم این تظاهرات ادامه داشت تا این که در ۱۷ شهریور این سال تظاهرات مردم تهران در میدان ژاله به خاک و خون کشیده شد و حکومت نظامی به اجرا در آمد. در ادامه با تشدید بحران، اعتراضات هم گسترش مییافت. شاه در ۹ دی ۱۳۵۷ بختیار را به نخستوزیری برگزید و خود در ۲۶ دی کشور را ترک کرد. خمینی که در ماههای پیش از آن، از عراق به پاریس رفته بود و در پاریس مشغول مذاکره با قدرتهای غربی برای انتقال قدرت بود، در ۱۲ بهمن به ایران آمد و در نهایت در ۲۲ بهمن با تلاش مردم و نیروهای انقلابی مانند مجاهدین و فداییها و آزاد کردن تمامی مراکز سرکوب و زندانها و پادگانها و مراکز کلانتری و رادیو تلویزیون حکومتی و اعلام بیطرفی ارتش در دعوای دولت بختیار و مردم، انقلاب ضدسلطنتی پیروز شد.
وقایع مهم در جریان انقلاب ۵۷ (گاهشمار انقلاب)
شروع تظاهرات سلسلهوار از آبان ۱۳۵۶
با توجه با اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی وجود فساد اقتصادی گسترده در دستگاه حاکم و همچنین تورم فزاینده و حاکم شدن دیکتاتوری تمامعیار شاه پس از سال ۱۳۴۲ و بسته شدن تمام راههای ارتباطی بین طبقهی حاکم و مردم، اوضاع اجتماعی در ایران به خصوص در سالهای بعد از ۱۳۵۰ روز به روز به سمت یک بحران حرکت میکرد و همان طور که مشخص شد، فشارهای بیرونی بر حکومت شاه برای رعایت حقوق بشر و فشار روزافزون اقشار اجتماعی مختلف برای کسب آزادیهای سیاسی و اجتماعی، ایران را به انبار باروتی بدل کرده بود که برای انفجار نیازمند یک جرقه بود.
این جرقه در پی چند اتفاق در پاییز و زمستان ۱۳۵۶ زده شد. ابتدا در ۲۸ آبان ۵۶ پس از برگزاری ۹ جلسه شب شعر آرام کانون نویسندگان در باشگاه انجمن ایران و آلمان و دانشگاه آریامهر (شریف) پلیس جلسهی دهم را که ۱۰۰۰۰ دانشجو در آن حضور داشتند بر هم زد. به دنبال این اتفاق جمعیت خشمگین به خیابانها ریختند و شعارهای ضد رژیم سر دادند، که در اثر حملهی نیروهای پلیس به آنان، تعدادی کشته و زخمی و عدهای نیز دستگیر شدند. در ده روز بعد از این واقعه تهران شاهد برگزاری تظاهرات وسیعتر دانشجویی و تعطیلی دانشگاههای اصلی شهر بود. همچنین در طول هفتهی بعد به مناسبت روز ۱۶ آذر ( روز دانشجو)، دانشجویان دانشگاههای مهم کشور دست به اعتصاب زدند . از سوی دیگر دستگیرشدگان ناآرامیهای قبلی بعد از محاکمههای کوتاه در دادگاههای مدنی آزاد شدند که این نشانهی طلسم شکستگی دیکتاتوری رژیم شاه بود.[۸]
واقعهی بعدی انتشار مقالهای در روزنامه اطلاعات ۱۷دی ۱۳۵۶ بود که در آن به روحانیون ضد رژیم تحت عنوان «مرتجعین سیاه» توهین شده بود و طی این مقاله، آنان به همکاری با کمونیستهای بینالمللی برای از بین بردن دستاوردهای انقلاب سفید متهم شده بودند. در این مقاله به شخص خمینی نیز توهین شده بود. در پی انتشار این مقاله مردم قم به خصوص طلاب به خیابان ریختند و بازار و حوزهی علمیه تعطیل شد. این تظاهرات به درگیری با پلیس انجامید و در اثر آن تعدادی کشته و مجروح شدند. چهلمین روز کشتار مردم قم ۲۹ بهمن ۵۶ بود که طی آن در شهرهای اصلی و بزرگ تظاهرات آرامی برگزار شد ولی در تبریز تظاهرات به خشونت کشیده شد و مردم با حمله به مراکز سرکوب بیشتر نقاط شهر را در دست گرفتند. قیام تبریز ۲ روز طول کشید تا این که حکومت با توسل به نیروهای کمکی ارتش و تانک و هلیکوپتر جنگی آن را سرکوب کرد. رهبران مذهبی و جبههی ملی از مردم خواستند چهلم شهدای تبریز را گرامی بدارند. دهم فروردین ۵۷ چهلم شهدای تبریز بود که طی آن و دو روز پس از آن اکثر بازارها و دانشگاهها تعطیل شد و مراسم باشکوهی در ۵۵ شهر برگزار گردید. تظاهرات در تهران، یزد، اصفهان، بابل و جهرم به خشونت کشید و به خصوص در یزد شدیدترین درگیریها روی داد. پلیس مردم را گلولهباران کرد و تعداد زیادی از مردم کشته شدند. در سومین روز ناآرامیها شاه مانور نیروی دریایی را نیمه تمام گذاشت و خود شخصا فرماندهی پلیس ضد شورش را به عهده گرفت. مراسم چهلم بعدی نوزدهم اردیبهشت ۵۷ بود. در بسیاری از شهرها مراسم یادبود برگزار شد و این بار این مراسم در حدود ۲۴ شهر به خشونت کشید. شاه در تهران به ۲۰۰۰ نیروی مسلح دستور داد بازار را محاصره کرده و برای بر هم زدن گردهمایی از گاز اشکآور استفاده کنند. درگیریها در قم ۱۰ ساعت طول کشید و وقتی مردم به خانه آیتالله شریعتمداری پناه بردند نیروهای مسلح داخل خانه شده ۲ طلبه را کشتند. در ظاهر این تظاهرات سرکوب شد ولی واضح بود که در پیکرهی رژیم پهلوی شکافی عمیق پدیدار گشته است.[۹]
آبان ماه ١٣٥٦ شاه براي ديدار با كارتر به آمريكا رفت. او اكنون نيازمند جلب حمايت كارتر و تثبيت موقعيت خود در رابطه با سياست جديد دولت آمريكا و ادامهی روند تحولات در داخل كشور بود. پس از بازگشت از آمريكا، شاه طی نطقی اعلام كرد كه تصميم گرفته به مردم ايران آزادی بدهد: «...در كشور ما هم كه با اجرای انقلاب شاه و مردم، ملت ايران به تدريج باسواد شده و میشوند، بايد روش اداره مملكت تغيير كند و به تدريج مردم عادت كنند كه در امور كشور دخالت بيشتری داشته باشند. اين است كه تصميم گرفتهايم به مردم آزادی داده شود...»
پس از سفر شاه به آمريكا و اعلام پايبندی وی به سياست حقوق بشر و روند آزاديها، موج جديدی از سياستمداران محافظهكار، به جنبش دموكراتيك ضدشاه پيوستند. از جمله بايد از ورود عناصرسابق جبههی ملی، نهضت آزادی و برخی از ديگر ملیگرايان به صفوف جنبش دموكراتيك نام برد. در آذر ماه سال ٥٦، بازرگان به اتفاق چند تن ديگر «جمعیت طرفدران آزادی و حقوق بشر» را تأسيس كردند. اين جمعيت در اولين موضعگيری خود، خواستار آزادی زندانيان سياسی شد. اكنون در كنار صف «مرگ بر شاه» صف ملايم ديگری نيز به آرامی شكل میگرفت. درست در چنين موقعيتی بود كه بالاخره خمینی هم وارد شد.
از نظر خمينی نيز كه تيزهوشترين آخوند دوران بود، مناسبترين و كمخطرترين زمان، پس از بازگشت شاه از آمريكا و اعلام وفاداريش به سياست حقوق بشر تشخيص داده شد. خمينی به علاوه، يك قدم دورتر را نيز در رابطه با موقعيت خودش میتوانست ببيند. او ديگر هيچ درنگی را جايز نمیديد. خمينی، در اوايل آذر۵۶ نامهای خطاب به «آقایان علما» مخفیانه به ایران فرستاد و از آنها خواست زودتر بجنبند! خميني نوشته بود: «...امروز در ايران فرجهای پيدا شده و اين فرصت را غنيمت بشماريد… الان نويسندههای احزاب اشكال میكنند، اعتراض میكنند، نامه مینويسند و امضا میكنند. شما هم بنويسيد و چند نفر از آقايان علما امضا كنند. مطالب را گوشزد كنيد … اشكالات را بنويسيد و به دنيا اعلام كنيد اشكالات را بنويسيد و به خودشان بدهيد، مثل چندين نفر كه ما ديديم اشكال كردند و بسياری حرفها زدند و امضا كردند و كسی هم كارشان نكرد...»[۱۰]
تظاهرات ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ (جمعه سیاه)
بعد از تظاهرات سلسلهوار و برگزاری یادبودهای چهلم پی در پی، رژیم به اقداماتی برای مهار اوضاع بحرانی کشور دست زد. در واقع میخواست با دست زدن به اصلاحاتی ناآرامیها را فرو بنشاند، ازجمله تعدیل سیاستهای بلندپروازانهی اقتصادی که باعث تورم شده بود و یا قائل شدن به بعضی آزادیهای اجتماعی و سیاسی درمطبوعات، همچنین از سختگیری بر بازاریان و فروشندههای خردهپا کم کرد به این امید که اوضاع جامعهی جوشان و انقلابی ایران را آرام کند که البته به صورت مقطعی هم موفق بود، به طوری که در دو ماه نخست تابستان ۱۳۵۷ ناآرامی عمدهای روی نداد و حتی چهلم کشتارهای ۲۲-۲۰ اردیبهشت آرام و بدون خونریزی برگزار شد و آموزگار نخستوزیر وقت با اطمینان گفت که «بحران پایان یافته است». اما در واقع این تنها آغاز بحران و آرامش تابستان آن سال، آرامش قبل از طوفان بود.[۱۱]
در بهار ٥٧ ، بروز يك ركود نسبی در وضعيت جنبش، آخرين فرصت را براي يك رفرم جدی در اختيار شاه گذاشت. اما او حاضر به دادن هيچ امتياز جدی نشد. شاه حتی در نطق ٢٥ ارديبهشت خود عليه دولتهای دموكراتيك غربی صحبت كرد. برخی از ناظران سياسی، اما، در آيينهی حوادث ايران، يك انفجار عظيم تودهای را پيشبينی میكردند، چيزی كه شاه در آن موقع هرگز آن را نمیديد. در ۳۰ اردیبهشت ۵۷ بازرگان در نامهای به شاه که برای معینیان رییس دفتر مخصوص او فرستاد، نوشت: «چنانچه صاحب نظران مخالف را احضار فرمایید ...اینجانب آمادگی و اشتیاق و درخواست خود را برای چنین مصاحبهی تلویزیونی...اعلام میدارم و فکر میکنم شایستهی مقام شاهنشاهی نیز چنین باشد که یک بار با معترضان خود به جای چماق و مسلسل و تانک با سلاح منطق و قانون روبرو شود.» [۱۲]
بر اثر سیاستهای اقتصادی دولت و رکود اقتصادی، دستمزد کارگران نیز افت کرده و باعث بروز اعتصابات در بخشهای صنعتی و کارگری شده بود و کارگران نیز به صف معترضین پیوسته بودند. کارگران علاوه بر اعتصاب، تظاهرات هم میکردند. نخستین تظاهرات پرشمار از این دست روز ۳۱ تیر در مشهد بود که به درگیری انجامید و طبق آمارهای محافظهکارانه ۴۰ تن در آن کشته شدند. در هفتمین روز کشتار مشهد در اکثر شهرهای بزرگ مراسم یادبود برگزار شد. این مراسم در تهران، قم، تبریز، اصفهان و شیراز به درگیری خیابانی انجامید. در چند روز نخست ماه رمضان که از ۱۴ مرداد شروع شده بود تظاهرات خشونتباری در تبریز، مشهد، اهواز، بهبهان، شیراز و اصفهان برپا شد که خونینترین آنها در اصفهان بود. تظاهرکنندگان در اصفهان بیشتر قسمتهای شهر را تصرف کردند. این درگیری دو روز به طول انجامید که رژیم با وارد کردن ارتش و کشتن حدود ۱۰۰ تن توانست کنترل شهر را به دست گرفته و حکومت نظامی اعلام کند.[۱۳] تظاهرات ۱۹مرداد اصفهان، لرزه بر اندام رژيم انداخت. رشتههای شاه دربارهی آزادی و دموكراسی پنبه شد و رژيم برای اولين بار در اصفهان به مدت يك ماه حكومت نظامی اعلام كرد.[۱۴] روز ۲۸ مرداد۵۷ آتشسوزی در سینما رکس آبادان ایران را تکان داد. دولت و مخالفان هر کدام یکدیگر را متهم به ایجاد این آتشسوزی میکردند. فردای آن روز در تشییع کشتهشدگان ۱۰۰۰۰ تن از مردم شرکت کردند و شعارهای ضد حکومتی سر دادند. خبرنگار واشینگتن پست نوشت: «مانند تظاهراتهای نه ماه پیش تظاهرات آبادان هم یک پیام ساده داشت «شاه باید برود».
روز ۵ شهریور شاه شریفامامی را به جای آموزگار به نخستوزیری انتخاب کرد و نام دولت او را دولت آشتی ملی گذاشت. شریفامامی به سه کار برای آرام کردن اوضاع دست زد. تعطيل كردن كازينوها و قمارخانهها، تغيير سالشمار شاهنشاهی و حذف پست وزير مشاور در امور زنان.[۱۵] او همچنین به اقدامات دیگری نیز دست زد از جمله بیشتر روحانیون عالیرتبه را که از ۱۳۵۴ در زندان بودند آزاد کرد. کمکهای دولتی به حزب رستاخیز را قطع کرد. از اعضای فاسدتر خاندان پهلوی خواست تا برای مدت زیادی از کشور خارج شوند. هویدا از پست وزارت دربار برکنار شد. هژبر یزدانی سرمایهدار معروف دستگیر شد. دو نظامی عالیرتبه، پزشک مخصوص شاه و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران برکنار شدند.[۱۶] اما این ترفندها فایدهای نداشت و مردم ایران به چیزی کمتر از سرنگونی شاه راضی نبودند. شریفامامی با رهبران مخالفان به توافق رسید و مجوز راهپیمایی عید فطر را صادر کرد. مراسم عید فطر برگزار شد. طی آن مردم قرار تظاهرات بعدی را در ۱۵ شهریور گذاشتند که دولت مقررات منع تجمعات را پیش کشید، اما در ۱۶ شهریور تظاهرات عظیمی شکل گرفت که بیش از نیم میلیون از مردم تهران در آن شرکت کردند. این بزرگترین گردهمایی در ایران بود. قرار بعدی تظاهرات دهان به دهان بین مردم میچرخید: فردا، ۸ صبح، میدان ژاله.
راهپيمايي عظيم ١٦ شهريور در دل حكومت هراس انداخت. شاه با پی بردن به این که مهار اوضاع را از دست میدهد، در شامگاه ۱۶ شهریور کابینه را وادار کرد در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کند، به این ترتیب بعد از سال ۴۲ برای اولین بار در تهران حکومت نظامی برقرار شد. به این منظور شاه فرماندهی نظامی تهران را به ارتشبد اویسی که در جریان قیام سال ۴۲ به «قصاب ایران» معروف شده بود سپرد.[۱۷] اولين اعلاميهی فرمانداری نظامی تهران با امضای ارتشبد اويسی، مقررات حكومت نظامی را از ساعت ٦ صبح روز جمعه ۱۷ شهريور، به مدت ٦ ماه اعلام كرد. اين اعلاميه مرتب از راديو پخش شد. درگیریها در صبح روز ۱۷ شهریور عمدتاْ در محلههای جنوب تهران و مرکز درگیریها در میدان ژاله در شرق تهران بود. نیروهای ارتش برای مقابله با تظاهرکنندگان از هلیکوپترهای جنگی استفاده کردند. در میدان ژاله تانکها و کماندوها به طرف مردم شلیک کردند و تعداد زیادی را به خاک و خون کشیدند.
بدین ترتیب ۱۷ شهریور به هرگونه شائبه زیر لوای «قانون اساسی» پایان داد و شعار «مرگ بر شاه» در میان تودههای میلیونی تثبیت گردید.[۱۸] با کشتار ۱۷شهریور دریایی از خون بین شاه و مردم پدید آمد.[۱۹] علی امینی در یک مصاحبه گفت: «شاه همهی رشتههای بین خود و مردم را پاره کرد.»[۲۰]
تظاهرات ۱۳آبان ۵۷ دانشگاه تهران
علیرغم سرکوب خونین ۱۷ شهریور شاه بسیار درمانده بود. یک وزیر که روز ۱۸ شهریور شاه را دیده بود گفت: «شاه به اندازهی ۱۰ سال پیر شده بود و لرزان راه میرفت و وقتی به بحث پیرامون اوضاع پرداخت به گریه افتاد...»
اگر تظاهرات، پشت رژيم را به لرزه درآورد، اعتصابهای عظيم در بخش دولتی و خصوصی، رگهای حياتی او را قطع كرد. پس از ١٧شهريور، جنبش مردمی، با سلاح اعتصابها جبههی نيرومندي عليه رژیم شاه گشود و حلقوم او را به سختی فشرد.
روز ۱۳ آبان ۵۷ نیروهای گارد، تظاهرات دانشجویان و دانشآموزان را در دانشگاه تهران به گلوله بستند و برای اولین بار صحنههای سرکوب و کشته شدن دانشجویان از تلویزیون پخش شد. این گزارش توسط کارکنان بخش اخبار رادیو تلویزیون تهیه شده بود و خشم عمومی را نسبت به حکومت شاه بیش از پیش برانگیخت. علت این بود که کارکنان رادیو تلویزیون که از مدتها قبل در اعتصاب بودند شرط بازگشتن به کار را رفع سانسور اعلام کرده بودند و به محض لغو سانسور اولین گزارش خبری بدون سانسور پخش شد و ولولهای به پا کرد.
در ۱۵ آبان شاه شریفامامی را برکنار و ارتشبد ازهاری را به نخست وزیری برگزید.
شاه در روز ۱۴ آبان در معروفترین نطقش گفت که «صدای انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.» [۲۱]
کنفرانس گوادلوپ
از ۱۳ تا ۱۷ دی ماه ۵۷، کارتر، کالاهان، ژیسکاردستن و اشمیت در جزیره گوآدلوپ (واقع در دریای کارائیب) به مذاکره در مورد مهمترین مسائل جهانی (از جمله تحولات در ایران، کامبوج، آفریقای جنوبی، افغانستان، ترکیه و نفوذ شوروی در خلیج فارس) پرداختند. چهار مقام ارشد سیاسی آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان غربی در مورد رفتن شاه از ایران، وحدت نظر داشتند. جیمی کارتر در خاطرات خود به صراحت مینویسد: «متوجه شدم سه رهبر دیگر، پشتیبانی چندانی از شاه نمیکنند. آنها در فکر تشکیل دولتی غیرنظامی بودند و همگی میگفتند، شاه هرچه زودتر باید برود. همچنین در مورد انسجام و قدرتمند ماندن نیروهای مسلح با من همعقیده بودند».
والری ژیسکاردستن، رئیس جمهور فرانسه نیز جریان مذاکرات کنفرانس گوآدلوپ را در مورد اوضاع ایران، چنین توضیح میدهد: «جیم کالاهان (نخستوزیر انگلیس) اوضاع را واقعبینانه تحلیل کرد و گفت: کار شاه تمام است و راهحلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد، بسیاری از آنها با رژیم موجود همکاری و سازش داشتهاند. این که ارتش بتواند نقش جایگزین را ایفا کند، مورد سئوال است... جیمی کارتر گفت: اوضاع ایران بسیار آشفته است؛ شاه دیگر نمیتواند دوام بیاورد. مردم ایران، دیگر او را نمیخواهند و از این پس، دولتی که حاضر باشد با او کار کند، وجود ندارد.»
دیدگاههای ژیسکاردستن نیز در همین نشست، این نظر را که «کار شاه تمام شده است» تقویت کرد؛ او گفت، اگر شاه بماند، ایران دچار جنگ داخلی خواهد شد، مردم زیادی کشته خواهند شد و ممکن است این وضع به بهرهبرداری کمونیستها و مداخلهی شوروی بیانجامد. رئیس جمهور فرانسه حتی به کارتر توصیه کرده بود که «با مخالفان تماس بگیرد، به علت آنکه در این مورد، پاریس بر اساس اطلاعات خصوصی، تصمیم گرفته است دور شاه را قلم بگیرد.»
«اطلاعات خصوصی» که ژیسکاردستن از آن سخن میگفت، معطوف بود به دیدار خصوصی میشل پونیاتووسکی، فرستادهی ویژه رئیس جمهور فرانسه با شاه در دیماه همان سال، و نیز تحلیلی که صادق قطبزاده با اطلاع خمینی، تهیه کرده و به الیزه فرستاده بود.[۲۲]
در واقع در این کنفرانس قدرتهای جهان نیز به این نتیجه رسیدند که رژیم شاه رفتنی است و باید با مخالفان به توافق برسند.
وقایع بعد از ۱۷ شهریور تا نخست وزیری بختیار
بعد از ۱۷ شهریور حوادث شتاب روزافزونی پیدا کرد. اعتصابات گستردهای تمام بخشهای جامعهی ایران را به حالت تعطیل درآورد و نفس رژیم را گرفت. روز ۱۱ مهر حزب رستاخیز از هم پاشید. دو روز قبل از آن جواد سعید دبیر کل حزب استعفا داده بود. روز ۱۴ مهر خمینی با ویزای رسمی از عراق وارد فرانسه شد. سولیوان سفیر آمریکا در ایران نامهای برای کارتر فرستاد و در آن نوشت: «ديگر ترديدی وجود نداشت كه شاه از حمايت افكار عمومي برخوردار نيست … در شرايط جديد میبايست موضوع روابط احتمالی آينده بين نظاميان و رهبران مذهبی را مورد توجه قرار دهيم. خطوط اصلی پيشنهادی من اين بود كه براي پايان بخشيدن به بحران فعلی … بين نيروهای انقلابی و نيروهای مسلح سازش به وجود آيد … حصول توافق … به اين صورت امكانپذير است كه آيتالله خمينی شخص معتدلی مانند بازرگان يا ميناچی را به نخست وزيری انتخاب كند و بدين وسيله از روی كار آمدن حكومتی از نوع ناصر یا قذافی جلوگيری به عمل آيد. حدس من اين بود كه رهبران مذهبی و شخص آيتالله خمينی چنين راه حلی را خواهند پذيرفت، زيرا هدف اصلی آنها كه حذف شاه بود، در چارچوب چنين توافقی عملی میشد...» به این ترتیب کارتر به این نتیجه رسید که ممکن است حفظ شاه در قدرت امکانپذیر نباشد.[۲۳]
٦ آذر كارمندان اعتصابی بانك مركزی ايران، سندی را منتشر كردند كه نشان میداد ١٧٨ تن از وابستگان رژيم در دو ماه شهريور و مهر۵۷، دو ميليارد و چهارصد هزار دلار را از ايران به بانكهای خارج از كشور انتقال دادهاند. انتشار اين ليست، به نفرت مردم از رژيم شاه هرچه بيشتر دامن زد.
شب اول محرم برابر با ١٠ آذر، در سراسر كشور تظاهرات بود. مردم روی پشت بامها رفته و عليه رژيم شعار میدادند. گفته می شود در اثر تيراندازی مأموران حكومت نظامی، قریب به هزار تن از مردم تهران كشته شدند. ١١ و ١٢ آذر در اعتراض به كشتار روز پيش، مردم كفنپوش به خيابانها ريختند. درگيريها خونين بود. راديوهای خارجی تعداد كشتهشدگان را ٣ هزار نفر ذكر كردند. از اين پس تقريباً هر روز، شهرهای مختلف ايران شاهد تظاهرات، تحصنها و اعتصابهای مردم و درگيريهای خونين با دولت نظامی بود. روز تاسوعا، ١٩ آذر، به دعوت آيتالله طالقانی، بزرگترين راهپيمایی در تهران برگزار شد. شعارها تحت كنترل بود. هدف بسيج حداكثر تودههای مردم در يك حركت آرام و فراگير بود. راهپيمایی روز عاشورا اما بزرگترين راهپيمایی تاريخ ايران بود. به نوشتهی سوليوان «در نتيجهی توافقی كه صورت گرفته بود» راهپيمایی بدون درگيری پايان يافت. اما تودههای ميليونی شعارها را خود تعيين نمودند. در رفراندوم عاشورا «مرگ برشاه» به ثبت داده شد.[۲۴]
نخستوزیری بختیار
شاه که در اثر مقاومت و پایداری مردم و تظاهرات و اعتصابهای پیدرپی و طولانی و بیاثر بودن سرکوب و همچنین از هم پاشیدگی رژیمش درمانده شده بود و دولت نظامی ازهاری هم دردی را دوا نکرده بود، ناچار به عنوان آخرین راهحل و برای مهار اوضاع و حفظ سلطنتش به دکتر سنجابی و دیگر رهبران جبههی ملی روی آورد تا به اصطلاح دولت وحدت ملی تشکیل بدهند، اما آنها در اثر فشار افکار عمومی و همچنین به خاطر این که شاه قبول نکرد که دست از فرماندهی نیروهای مسلح بردارد، به توافق با شاه نرسیدند. در نهایت بختیار یکی دیگر از رهبران جبههی ملی با شرط این که شاه کشور را ترک کند و قول بدهد که سلطنت کند نه حکومت و همچنین ۱۴ نفر از نظامیان سرسخت مانند اویسی را تبعید کند، قبول کرد که ریاست یک دولت غیر نظامی را به عهده بگیرد. شاه بیدرنگ این پیشنهاد را پذیرفت و در تاریخ ۹ دی بختیار نخستوزیر شد. در پی این اقدام جبههی ملی بختیار را اخراج کرد.[۲۵]
خروج شاه از ایران
بختیار بعد از قبول نخستوزیری به اقداماتی دست زد تا مخالفان را راضی کند. او اعلام کرد که شاه به زودی کشور را ترک خواهد کرد و حکومت نظامی لغو خواهد شد و انتخابات آزاد برگزار خواهد کرد. همچنین تعدادی از وزرای پیشین را دستگیر کرد و زندانیان سیاسی بیشتری را آزاد کرد و قول داد که ساواک را منحل کند. داراییهای بنیاد پهلوی را ضبط کرد و گفت که خمینی میتواند به ایران بازگردد. همین طور شورای سلطنت را تشکیل داد تا وظایف قانونی شاه را انجام دهد. از طرفی هشدار میداد که اگر مخالفان در برابر کوششهای او برای برقراری حکومت مشروطه مانع ایجاد کنند ارتش دیکتاتوری نظامی خشنی را به وجود خواهد آورد. هیچ کدام از این اقدامات کارگر نیفتاد و در ۱۵ دی صدها هزار نفر در شهرهای بزرگ راهپیمایی کردند و خواستار برکناری بختیار شدند. در ۱۸ دی تودههای پرشماری از جمله نیم میلیون نفر در مشهد در گرامیداشت کشتهشدگان ماه گذشته مراسم سوگواری و تظاهرات برگزار کردند. در ۲۳ دی نیز حدود ۲ میلیون نفر در سی شهر راهپیمایی کردند و خواهان بازگشت خمینی، برکناری شاه و استعفای بختیار شدند. [۲۶]
از طرفی بعد از کنفرانس گوادلوپ که نتیجهی آن رضایت کارتر به خروج شاه از ایران بود سیاست دولت آمریکا در مورد ایران اعلام شد که: «دولت آمریکا هرگونه امیدی را برای حفظ کامل شاه از دست داده است و در عوض بر حمایت خود از یک دولت غیرنظامی تاکید میکند.»
از این پس در تهران دیدارها و مذاکرات بین بازرگان و بهشتی و بختیار و قرهباغی از یک سو و بین بهشتی و بازرگان و سولیوان و ژنرال هایزر فرستادهی ویژه نظامی کارتر به تهران از سوی دیگر جریان داشت. سولیوان پس از توافقهایی که در تهران صورت گرفته بود به کارتر پیشنهاد کرد که برای مذاکره با خمینی یک مقام ارشد را به پاریس بفرستد و کارتر از طریق نمایندگان ژیسکاردستن، به خمینی پیام داد که آمریکا پذیرفته که شاه کنار برود. ۲۰ دی به گزارش خبرگزاریها دولت آمریکا از نیروهای مسلح ایران خواست که از دست زدن به یک کودتا بپرهیزند. شاه بعداٌ در کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشت: «هایزر توانسته بود تیمسار قرهباغی رییس ستاد ارتش را جذب کند...قرهباغی از قدرت خود برای جلوگیری از کودتا علیه خمینی استفاده کرد.» سايروس ونس، وزير خارجه آمريكا، اعلام كرد كه شاه بايد ايران را ترك كند و در غياب او شورای سلطنت تشكيل شود. سوليوان به اتفاق هايزر به ديدار شاه رفتند و پيام واشينگتن، مبني بر ضرورت ترك ايران را به وی رساندند. ٢٣ دی شورای سلطنت به رياست سيدجلال تهرانی، تشكيل شد. بهشتی و يدالله سحابی نيز از كانديداهای حضور در این شورا بودند.
۲۵ دی ارتشبد قرهباغی، ضمن رد کودتا از طرف ارتش گفت: «هرگونه تمرد و عمل خودسرانه به شدت سرکوب خواهد شد. هر نظامی که به کودتا دست بزند، به عنوان یاغی، مجازات خواهد شد.»
۲۶ دی شاه و فرح با چشمان اشكبار ايران را ترك كردند و عازم مصر شدند. شاه قبل از حركت، از ارتشبد قرهباغی، رئيس ستاد ارتش، خواست كه سران ارتش را از دست زدن به كودتا باز دارد. با خروج شاه، انفجاری از شادی در ايران رخ داد. مجسمهی شاه در بسياری از شهرها پايين كشيده شد. مردم در سراسر ايران جشن و شادی برپا كردند و روزنامهی اطلاعات با تیتر درشت نوشت «شاه رفت». [۲۷]
۲۹ دی به مناسبت اربعین ۲ میلیون نفر در تهران راهپیمایی کردند. روزنامهها از این راهپیمایی به عنوان «عظیمترین راهپیمایی سیاسی مذهبی تاریخ» یاد کردند.
آزادی آخرین دستهی زندانیان سیاسی
روز ۳۰ دی پس از چندین روز تجمع مردم در مقابل سردر اصلی زندان قصر و شعارهای آنها مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی و همچنین بعد از تحصن خانوادههای زندانیان در کاخ دادگستری، رژیم مجبور به آزادی آخرین دستهی زندانیان سیاسی که ۱۲۶ نفر بودند شد. قبل از آزادی زندانیان، مقامات زندان مسعود رجوی برجستهترین زندانی سیاسی ایران و رهبر مجاهدین خلق را به بالکن بالای سردر زندان آوردند که به مردم اطمینان بدهد که آنها آزاد خواهند شد تا مردم پراکنده شوند، چرا که ساعت منع عبور و مرور نزدیک بود. بنا به گزارش شاهدان صحنه وقتی مسعود رجوی روی بالکن آمد یکی از وابستگان به حکومت اعلام کرد که تمام زندانیان مورد عفو قرار گرفتهاند و آزاد خواهند شد که در همین حین مسعود رجوی میکروفون را از دست او گرفت و خطاب به مردم گفت: «ما همه این آزادی را مدیون شما ملت هستیم نه شخص دیگری یا گروهی خاص، عفوی در کار نیست. اینجا کسی جرمی مرتکب نشده است که عفو و بخشش بطلبد. اگر کسی در این میان باید عفو و بخشودگی بدهد؛ این ما هستیم.»
آمدن خمینی از پاریس به ایران
دولت بختیار فرودگاهها را بسته بود. خمینی بعد از توافقات با آمریکاییها و اطمینان از این که ارتش هم کودتا نخواهد کرد در صدد آمدن به ایران بود. در ۷ و ۸ بهمن در جریان اعتراض به بسته بودن فرودگاه برای جلوگیری از آمدن خمینی به ایران ۲۸ نفر در تهران کشته شدند. در ۱۲ بهمن خمینی در میان آن چه روزنامهها «بزرگترین استقبال تاریخ» نامیدند وارد تهران شد. جمعیت استقبالکننده صفی به طول ۲۳ کیلومتر را تشکیل میداد.[۲۸] بیش از۳ میلیون نفر برای استقبال از بازگشت او به خیابانها ریختند.[۲۹]
سقوط نظام شاهنشاهی
۱۴ بهمن صدها همافر با لباس رسمی به دیدار خمینی رفتند. انتشار عکس این دیدار در روزنامهی کیهان ۱۹ بهمن در میان نیروهای نظامی غلغله به پا کرد. ۱۵ بهمن خميني بازرگان را به نخستوزيری منصوب كرد و گفت «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است. قیام برضد خداست و کفر است.»
۲۰ ٰبهمن عباس اميرانتظام مشاور بازرگان گفت: بازرگان و اردبيلی در منزل سحابی با سوليوان ديدار كرده و درباره راههای انتقال مسالمتآميز قدرت دولتی گفتگو كردند. پيش از اين نيز، به نوشتة ابراهيم يزدی، بهشتی به خمينی تأكيد كرده بود كه تماس با سران نظامی را «به طور قطع مفيد و عدم تماس را مضر میٰدانم» و خمينی پاسخ داده بود: «تماس بگيريد، دلگرم كنيد و اطمينان بدهيد كه حال ارتشيها خوب خواهد شد.» از روز ١٩ بهمن راهپيماييها و تظاهرات در تهران و شهرستانها فضا را ملتهب كرده بود. در همين روز در منطقهی فرحآباد تا تهراننو درگيريهايی بين گارد جاويدان و همافران رخ داده بود. روز جمعه ٢٠ بهمن جرقهی اصلی انفجار در مركز فرماندهی نيروی هوايی (پايگاه دوشان تپه) زده شد. پرسنل نيروی هوايی با مشاهدهی فيلم مراسم بازگشت خمينی به ابراز احساسات پرداختند. سپس لشكر گارد برای خاموش كردن آنها وارد عمل شد. تيراندازی شديد بود. گفته میشود به كمك يك سرباز گارد كه عليه فرمانده خود شورش كرده بود، انبار تسليحات و مهمات گشوده شد. پرسنل هوايی مسلح شدند و درگيری با گارد شاهنشاهی گسترش يافت. روز ٢١ بهمن مردم با شنيدن اين خبر از هر جای تهران به سوی نيروی هوايی در فرحآباد سرازير شدند و به حمايت از پرسنل نیروی هوايی پرداختند. ظهر همين روز در تهرا ننو، مردم سه تانك لشكر گارد را به تصرف درآوردند. نبردهای خونين در خيابانها لحظه به لحظه گسترش میيافت. فرمانداری نظامی تهران از بعدازظهر ٢١ بهمن مقررات منع عبور و مرور اعلام كرد. اما هيچ كس به آن وقعی نگذاشت. شامگاه ٢١ بهمن فرمانداری نظامی تهران طی اعلاميهای از نيروهای خود خواست خيابانها را ترك كنند و به يكانهای خود مراجعت نمايند. در بسياری از قرارگاهها سربازان سلاحهای خود را رها كرده از ديوارها گريختند. پادگان جمشيديه به دست مردم سقوط كرد و عدهای از مقامهای زندانی رژيم شاه از آنجا فرار كردند. اكنون گروههای مختلف مردم درحالی كه نيروهای مجاهدين خلق و چريكهای فدایی در ميانشان بودند، دژها و مراكز قدرت نظامی و پليسی شاه را يكی بعد از ديگری تسخير میكردند. ادارهی تسليحات ارتش به دست مردم فتح شد و در انبارهای اسلحه به روی آنها گشوده شد. كلانتريها يكی پس از ديگری سقوط كردند. خيابانها به سرعت توسط مردم سنگربندی شد. ستاد نيروی هوايی نيز در ٢١ بهمن سقوط كرد و همافران، گارد سلطنتی را مورد تهاجم قرار دادند. ٢٢ بهمن تهران در آتش و شور و خون میسوخت. مركز شهربانی كل به دست مردم به آتش كشيده شد. پادگان عباسآباد بدون مقاومت تسليم شد. نمايندگان مجلس شورا و سنا اعلام وفاداری كردند. مجلس سنا طی اطلاعيهای انحلال خود را اعلام كرد. شورای فرماندهان ارتش به رياست ارتشبد قرهباغی جلسهای تشكيل داد و شركت كنندگان پس از بررسی اوضاع بحرانی ارتش، شهربانی و ساواك، اعلام بیطرفی كردند. در ساعت ۱۰:۳۰ دقیقهی بامداد روز ۲۲ بهمن شوراي عالی ارتش كه تمامی قوای نظامی، انتظامی و امنيتی را دربرمیگرفت، با فرمان بازگشت نيروها به پادگانها اعلام بیطرفی كرد . اين اعلاميه كه در ساعت يك بعدازظهر از راديو ايران پخش شد، موجب فروكش كردن درگيريها شد. [۳۰] ساعت ۶ بعد از ظهر رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب»[۳۱]
به این ترتیب انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران پیروز شد و بساط حکومت دیکتاتوری پهلوی برای همیشه از ایران برچیده شد.
پانویس
- ↑ دکتر حسین فاطمی، به دستور شاه اعدام شد
- ↑ قیام ۳۰ تیر مردم ایران در حمایت از مصدق
- ↑ همه مردان شاه ـ صفحه ۷۱
- ↑ قیام ۳۰ تیر مردم ایران در حمایت از مصدق
- ↑ همه مردان شاه
- ↑ دکتر حسین فاطمی، به دستور شاه اعدام شد
- ↑ ایران بین دو انقلاب ـ یرواند آبراهامیان
- ↑ ایران بین دو انقلاب ص ۶۲۳ - یرواند آبراهامیان
- ↑ ایران بین دو انقلاب ص ۶۲۳ تا ۶۲۷-یرواند آبراهامیان
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب ـ سعید خدایی صفت
- ↑ ایران بین دو انقلاب- یرواند آبراهامیان
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ ایران بین دو انقلاب - یرواند آبراهامیان
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ ایران بین دو انقلاب
- ↑ ایران بین دو انقلاب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ ایران بین دو انقلاب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ گوادلوپ؛ تیر خلاص نظام پادشاهی - بی بی سی فارسی
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ ایران بین دو انقلاب
- ↑ ایران بین دو انقلاب
- ↑ انقلاب طلوع با غروب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ ایران بین دو انقلاب
- ↑ انقلاب طلوع یا غروب
- ↑ ایران بین دو انقلاب