محمد حنیفنژاد
محمد حنیفنژاد(زاده ۱۳۱۸، درگذشته در ۴ خرداد ۱۳۵۱) بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان این سازمان را بنیان گذاشت.[۱]
محمد حنیفنژاد در تبریز بدنیا آمد. از جوانی با ورود به دانشگاه وارد فعالیت سیاسی شد و عضو فعال نهضت آزادی بود و در سال ۱۳۴۲ در رشتهٔ مهندسی ماشین آلات کشاورزی از دانشگاه کرج فارغالتحصیل شد. در همین دوران وی با آیت الله طالقانی و افکار او آشنا شد محمد حنیفنژاد مخالف برداشتهای کهنه از اسلام بود. او همچنین پس از قیام ۱۵ خرداد به این نتیجه رسید که دوران مبارزات رفرمیستی به پایان رسیدهاست.[۲]
محمد حنیف نژاد در نیمه شهریور سال ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین را بنیانگذاری کرد. او به همراه افرادی چون سعید محسن، علی اصغر بدیع زادگان، سعید محسن، مسعود رجوی، علی میهن دوست و … مدت ۶ سال به کار تئوریک پرداختند.
در نیمه اول شهریور ۱۳۵۰ در اثر یک ضربه اطلاعاتی اعضاء مرکزیت سازمان و در مهرماه همان سال محمد حنیفنژاد توسط ساواک دستگیر شد. به وی پیشنهاد شد که به یکی از دو خواستهٔ ساواک پاسخ مثبت بگوید. اول اینکه او وابسته به دولت عراق است و دوم اینکه مارکیستها را محکوم کند. محمد حنیفنژاد هیچیک از این خواستهها را نپذیرفت و در روز ۴ خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد.
کودکی و تحصیلات
محمد حنیف نژاد درسال ۱۳۱۷ درخانواده ای فقیر در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان همام و دبیرستانهای منصور و فردوس این شهر گذراند. فعالیتهای اجتماعی همواره جزئی از زندگی حنیفنژاد بود. از دوره دبیرستان در هیأتهای مذهبی به فعالیت پرداخت، خودش میگفت این دوران بیشتر با فرزندان کارگران وباربران که از لحاظ اجتماعی همردیف او بودند همنشین ومعاشر بود. او علیرغم وضع بد اقتصادی خانواده اش توانست به دانشگاه راه یابد ودر سال ۴۲ دررشته مهندسی ماشین آلات کشاورزی فارغالتحصیل شد. از دوره دبیرستان در هیئت مذهبی به فعالیت پرداخت ولی این فعالیتها نتوانست روح تشنه اش را سیراب کند. همیشه دراین فکر بود که شرایطی را که باعث فقر توده مردم شدهاست باید ازبین برد. با ورود به دانشکده فعالیتهای او چند برابرشد. نماینده دانشجویان دانشکده کشاورزی در جبهه ملی وسپس عضو فعال نهضت آزادی ومسئول انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده کرج بود.[۲]
فعالیتهای سیاسی
فعالیتهای گسترده او باعث شد که دو روز قبل از رفراندوم شاه (انقلاب سفید) در بهمن سال۱۳۴۱ از طرف ساواک دستگیر شود. او هفتماه را در زندانهای قزلقلعه و قصر گذراند. در زندان قزلقلعه بود که با آقای طالقانی آشنا شد. در همان زمان در زندان تحلیلهای سیاسی و برداشتهای ایدئولوژیک جدیدش را مینوشت و برای دوستانش بهبیرون میفرستاد.[۳]
پس از فراغت از تحصیل درسال ۴۲ سربازی رفت. ۹ ماه درتهران و۹ ماه در اصفهان گذراند. دراین مدت با ارتش آشنا شد واز هر چه مثبت بودند پند گرفت. از نظمی که در محیط ارتش ححکمفرماست تا تعلیمات نظامی همه برای او آموزش بود. درآنجا بمطالعه کتابهای نظامی پرداخت. حنیف همیشه فکر میکرد چگونه میتوان جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را از بنبست درآورد.
بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران
بعد از بازگشت از نظام وظیفه دوست وهمفکرش سعید محسن وچند تن دیگر را دید وفکر خودرا با آنان درمیان گذاشت. بعد از مدتی مطالعه وجمع بندی از حوادث ومبارزات ایران وجهان مخصوصاَ با مطالعه در روش احزاب سیاسی ایران وعلل شکست آنهاباین نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی گذشتهاست وتنها راه مبارزه انتخاب راه مسلحانه است.
حنیفنژاد و سعید محسن بهویژه با مطالعه دربارهٔ جنبشها و مبارزات مردم ایران و بهویژه مطالعه دربارهٔ روش احزاب سیاسی ایران و علل شکست آنها، بدین نتیجه رسیدند که علت اصلی شکست مبارزات گذشته فقدان یک رهبری ذیصلاح انقلابی مجهز به علم مبارزه و دارای تئوری انقلابی و آماده برای مبارزه و عمل انقلابی بودهاست. در مورد شرایط مشخص پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد هم که اشکال رفرمیستی مبارزه به بنبست رسیده بود، به این نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی سپری شدهاست و برای مقابله با رژیم دیکتاتوری و وابسته شاه راهی جز راه مبارزه مسلحانه وجود ندارد. این کشف انقلابی، نطفه اولیه تشکیل سازمانی بود که بعدها «مجاهدین» نامیده شد. محمد حنیف، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان در نیمه شهریورماه ۱۳۴۴ هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیانگذاری کردند.[۳]
محمد حنیفنژاد در تهیه و تدوین مباحث ایدئولوژیک سازمان خود نقش اساسی داشت. او از قدرت جمعبندی برخوردار بود و از جریانها، قانونهای عام مبارزه را بیرون میکشید.[۳]
فعالیتها پس از بنیانگذاری
محمد حنیفنژاد، ایدئولوژی توحید و اسلام، قرآن و نهجالبلاغه را بهعنوان اصیلترین منابع این ایدئولوژی و راهنمای عمل مطالعه میکرد و به تبیین مفاهیم آن میپرداخت.
حنیفنژاد، مکاتب فلسفی، اجتماعی و انقلابی دیگر را نیز مطالعه میکرد. برای او حل مسائل انسان و بهخصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده جامعه ایران مهم بود. محمد معتقد بود هر نظری که انسان را در راه تکامل هدایت کند، و هر مکتبی که انسانهای به زنجیر کشیده را آزاد سازد، تکاملدهنده است و باید از دستاوردهای انقلابی دیگران استفاده نمود.
حنیفنژاد معتقد بود وظیفه و رسالت انسان صرفاً شناخت جامعه نیست، بلکه باید آن را در جهت تکامل تغییر داد. احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت انسانهای مظلوم و تحت استثمار جامعه، او را بهعمل فرامیخواند. او میگفت اگر در حدی که درک کردهایم، دست بهعمل نزنیم، به دور خواهیم افتاد. زیرا تأثیر عمل است که میتواند دانستهها و شناساییهای ما را عمیقتر کند و ما را از تکرار نوسانی راهها و حرفهای قبل بازدارد. در همین راستا بود که او در کنار کار مخفی، قسمتی از وقت خود را برای جامعهگردی صرف میکرد. به جنوب تهران یا به روستا میرفت و با تودههای مردم مینشست، از آنها نیرو میگرفت و از آنها میآموخت. او میگفت که اگر با تودههای مردم و در کنار آنها نباشیم، و اگر سالها در محیطی دربسته به مطالعه کتاب و تفکر و اندیشه بپردازیم، محال است که بتوانیم کوچکترین تغییری در وضع جامعه بهوجود آوریم.[۳]
حنیفنژاد در یکجا نوشت:
«برای درک قانونمندی هر بخش از طبیعت باید بر آن قسمت از طبیعت عمل کنیم. مثلاً برای درک قوانین حاکم بر جانوران باید بیولوژی حیوانی را مطالعه کرد. برای درک قوانین اجتماع باید در آن زیست و آن را مطالعه کرد. برای درک قوانین مبارزه باید در جریان آن شرکت کرد. برای رهبری مبارزه، نمیشود از حاشیه دستور داد. صلاحیت یعنی چه؟ از کجا ناشی میشود؟ صلاحیت چیزی نیست که انسان از شکم مادر با خودش سوغات آورده باشد. صلاحیت از شرکت در عمل توأم با جمعبندی نتیجه تجربیات بهدست میآید».
و در جای دیگری به یاران خود توصیه میکرد:
«در بازدید از روستاها تنها بهشناخت روابط تولیدی روستا اکتفا نشود، بلکه برادران توجه داشته باشند که درک روابط اجتماعی روستا از نظر شناخت روستاییان که از نظر کار آینده ما در روستا ضروری است، نیز لازم میباشد».
در کنار کارهای تئوریک و تدوین ایدئولوژی سازمان او از کارهای عملی و ورزشی غافل نبود. در پایگاههای مخفی خود در کارهای طبخ و نظافت همیشه پیشتاز بود و کوهنوردی برایش آنچنان جدی بود که دیگر کارها. او با تمام گرفتاریهای سازمانی، هفتهای یکبار بهکوه میرفت و میگفت:
«آغوش کوهستان همیشه برای آنان که علیه کاخنشینان قیام میکنند، باز است».[۳]
حنیفنژاد در آخرین پیامش بهمجاهدین و نسلهای آینده گفت:
«روزگاری بود که گروه شما، که ما آنرابنیاد گذاشتیم، هیچ نداشت، فیالواقع هیچ، اما بهتدریج بر امکانات و قدرت ما افزوده شد پس دلقوی دارید که بازهم خدا با ماست. همان نیروی عظیمی که ما را بهاینحد رسانده، قادر است ما را حفظ کند و در کنف حمایت خود گیرد و از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و بهاذن خودش باز هم بالاتر و بالاتر از اینها برساند. لیکن ادامه راه خدا هشیاری میخواهد، صداقت و احساس مسئولیت میخواهد»[۴]
متن پیام محمد حنیف نژاد درآخرین لحظات زندگی اش
این سطور درشرایطی نوشته میشود که مارا از هر طرف بحرانی سخت احاطه کردهاست. یک طرف شدت ضربات کوبنده ای که یکی پس ازدیگری به ما میخورد و یک طرف دستگیریها و شکنجههای وحشیانهٔ دژخیمان ونابودی واعدام بالاترین، پاکترین، منزهترین و شجاعترین فرزندان خلق ما که انرژی فوران یافتهٔ فکر انقلابی آنها پرچم سرخ و خونین انقلاب مسلحانهٔ توده ای را در اهتزاز آوردهاست. دراین شرایط سهمگین که از هر جهت نمونهٔ نادری از تسلط بینالمللی امپریالیسم و صهیونیسم بر نیروی کار استثمار شوندگان میباشد، تنها وتنها یک چیزمی تواند ما را از کشاکش شکست را رهانده و به سر منزل آرمان انسانی خود که رهایی خلقهای اسیر است نزدیک سازد. انتظار دارم قبل از آن که به بیان تنها عامل پیروزی خود که تنها ضامن پیروزی آرمانهای ملی است، بپردازم. از همهٔ رفقا و برادرانی که در جنبش مسلحانهٔ ما سهیمند، تقاضا کنم که به خاطر حفظ نوامیس و ارزش غایی کلمات و از آنجا که پیوسته درمعرض تمایلات و جملات تعزی بودهاند که سطور حاضر، درقیاس باآنها چیزی شمرده نمیشود، به تشریح این نکته بپردازیم که سوابق درخشان انقلابی گروه مجاهدین خلق، دستآوردهای انقلابی فراوانی را فراهم آورده که با برخورداری از آنها و درک روح مفاهیم در پس عواقب و کلمات میتوان به خوبی در مسیر آرمانهای انقلابی گام برداشت و آنها را با پروسهٔ خلاق و دائمی تئوری و عمل روز به روز غنی تر و عنی تر ساخت. به هر حال رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است: که در مساعی زیر متجلی میگردد:
- وحدت تشکیلاتی.
- وحدت استراتژیک.
- وحدت ایدئولوژیک.
به این ترتیب تنها ضامن پیروزی حفظ دقیق اصول راجع است به وحدت که تنها وتنها از طریق اصول:
۱- انتقاد و انتقاد از خود.
۲- اصل ادامهٔ بقاء پیشتاز حفظ میشود .
دستگیری و اعدام
روز اول شهریور ۱۳۵۰ ضربات ساواک شاه علیه سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز شد. ساواک در یورش گسترده به پایگاههای مجاهدین در تهران دهها تن از کادرهای مرکزی و مسئولین و اعضای سازمان مجاهدین را دستگیرکرد[۵]
از بعداز کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر محمدمصدق، سازمان مجاهدین نخستین سازمان مسلحانه ومخفی بود که به مدت ۶ سال به مبارزه علیه شاه ادامه میداد. مجاهدین در این ۶ سال، هیچ نام رسمی بر خود نگذاشته بودند و فقط کلمه سازمان را به کار میبردند ونام سازمان مجاهدین خلق ایران بعداز ضربه ۵۰ در دا خل زندان اوین نامگذاری شد[۵]
اعضای سازمان در طولی ۶ سال فعالیت مخفی به ۲۱۴ نفر رسیده بود که در تهران و تبریز مشهد و اصفهان و شیراز فعالیت داشتند[۵]
در دادگاههای علنی که برای بنیانگذاران و اعضای مرکزیت برگزار شد آنها با دفاعیات خود موجی از حمایت در میان مردم بوجود آوردند[۵]
سرانجام سحرگاه چهارم خرداد سال ۱۳۵۱، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران؛ محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، به همراه دو تن ازاعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، محمود عسگری زاده و رسول مشکینفام پس از ماهها اسارت در ساواک شاه، روانه میدان تیرباران شدند و تیرباران کردند[۶]
محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.
آقای مهدی ابریشمچی دربارهٔ تیرباران بنیانگذاران سازمان میگوید:
«شاید چند هفته از شهادت بنیانگذاران سازمان گذشته بود که ما را با اتوبوس از زندان جابهجا میکردند. در کنار هر زندانی یک سرباز گذاشته بودند که مراقبت کند. سربازی که مراقب من بود به حرف آمد و گفت: میخواهم از سربازی فرار کنم، چون میترسم مرا در جوخه آتش بگذارند. دوستی دارم که فرار کرده و گفتهاست که شاهد صحنه اعدام چند زندانی سیاسی بوده و چیزهایی برایم تعریف کرده که مرا تکان دادهاست».[۳]
این سرباز جزئیاتی را که دوستش نقل کرده بود، بازگو کرد و تردیدی برایم باقی نگذاشت که آن ماجرا صحنه اعدام محمد حنیفنژاد بودهاست. از جمله اینکه گفت:
«مرد چارشانهای بودهاست که صحنه خیلی عجیبی ایجاد کرده بود، وقتی میخواستند اعدامشان کنند، با صدای بلند دعا میخوانده و حرفهای عجیبی زده بود که صحنه اعدام را بههم ریخته بود. البته آن مقداری که این سرباز میفهمیده و بهعنوان دعا یاد میکرد، همان شعارهای اللهاکبر و آیات قرآن بوده که محمدآقا در صحنه اعدام سرداده بود».[۳]
درکتاب «تاریخ سیاسی ۲۵ساله ایران»، خاطرهای دربارهٔ صبح خونین ۴ خرداد بهنقل از یکی از «فعالین نهضت مقاومت ملی ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم» نقل شده. این شخصیت در خرداد۱۳۵۱ در قزل قلعه زندانی بودهاست. گروهبان ساقی، رئیس وقت زندان، جریان اعدام حنیفنژاد را برای وی نقل کرده که عیناً درکتاب آمدهاست:
«صبح روز ۴خرداد۱۳۵۱ گروهبان ساقی بهسلول من آمد. رنگپریده و عصبی مینمود. احوالش را پرسیدم، گفت: امروز شاهد منظرهای بودم که تا عمر دارم فراموش نمیکنم. حدود ساعت۴صبح قرار بود حکم اعدام دربارهٔ حنیفنژاد و دوستانش اجرا شود. منهم ناظر واقعه بودم، هنگامیکه بهاتفاق یکی دیگر از مأمورین زندان بهسلول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام بهمیدان تیر چیتگر ببریم، حنیفنژاد بیدار بود. همین که ما را دید گفت: میدانم برای چه آمدهاید. آنگاه روبهقبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاکرمبه درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم سپس همراه ما بهراه افتاد. پساز انجام مراسم مذهبی، در حضور قاضیعسگر، او را بهطرف میدان تیر حرکت دادیم. در طول راه تکبیرگویان، شکرگزاری میکرد و تا لحظه تیرباران بدین کار ادامه داد، گویی بهعروسی میرفت!»
پانویس
- ↑ محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ به مناسبت 4 خرداد1351اعدام حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ سازمان مجاهدین خلق ایران - محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا
- ↑ سازمان مجاهدین خلق ایران - 4خرداد، شهادت بنیانگذاران و رازماندگاری
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ برای شما - اول شهریور ۵۰ آغاز ضربات ساواک علیه مجاهدین
- ↑ اتحاد انجمنها برای ایران آزاد - 4خرداد۱۳۵۱: شهادت بنیانگذاران و دوتن از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین
منابع
۱-کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران
۲-نصرالله اسماعیلزاده: بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ
3محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا