کاربر:Ehsan/صفحه تمرین
عملکرد مجاهدین خلق در دوران جمهوری اسلامی را میتوان در استراتژی، مواضع، فعالیتهای سیاسی و نظامی آنها مشاهده کرد. مجاهدین خلق در نیم قرن گذشته سازمانیافتهترین و فراگیرترین اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی بودهاند و میتوان آنها را مهمترین و جدیترین دشمن آن دانست. سازمان مجاهدین خلق طی دو سال و نیم پس از انقلاب به فعالیت مسالمتآمیز در ایران پرداخت. با این همه بیش از هفتاد نفر از اعضا و هوداران آن توسط جریان حزباللهی مشهور به چماقداران یا فالانژها کشته شدند. در این مقطع تاریخی سازمان مجاهدین خلق بیش از نیم میلیون میلیشیا (فعال نیمه وقت) داشت. آنها اولین سازمانی بودند که اصل ولایت فقیه را رد کردند و به همین دلیل به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی ندادند. با رد صلاحیت مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری که به همین دلیل انجام شد، آنها از کاندیدای لیبرال یعنی بنیصدر حمایت کردند. به این ترتیب صدها جمعیت و حزب و انجمن که از کاندیداتوری مسعود رجوی حمایت کرده بودند در زمرهی هواداران بنی صدر درآمدند. به این ترتیب حسن حبیبی کاندیدای مورد حمایت حاکمیت(حزب جمهوری) شکست خورد[۱] و بنیصدر از جناح لیبرال انتخاب شد.[۲] پس از آن نیز مجاهدین خلق، با تقویت بنیصدر از یکدست شدن دستگاه سرکوب خمینی جلوگیری کرده و حاکمیت او را دچار شکاف کردند. جناح حاکم که نمیتوانست این شکاف را در حاکمیت بپذیرد، از روز ۲۰ خرداد زمزمه حذف او را در مجلس آغاز کرد. جریانی که میتوانست به دستگیری و حتی اعدام بنیصدر منجر شود. در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ هنگامی که تظاهرات سازمانیافته و نیممیلیونی این سازمان به رگبار بسته شد، سازمان مجاهدین وارد فاز نظامی شد و دوران مبارزه مسالمتآمیز را پایان یافته اعلام کرد. در همان روز این سازمان، رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی را طی عملیاتی مخفیانه با یک پرواز خصوصی از تهران به پاریس برد. مسعود رجوی خود در این پرواز حضور داشت. خروج اعتراضی رئیس جمهور یک ضربهی سیاسی برای جمهوری به شمار میرفت.
تحمیل اولین شکاف به حاکمیت
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۵۸ سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی را به عنوان کاندیدای خود معرفی نمود. خمینی در ابتدا گفته بود که در انتخابات دخالتی نخواهد کرد. مسعود رجوی در مدت کوتاهی حمایت بسیاری در میان اقشار مختلف پیدا کرد. انجمنها، اصناف، ملیتها، سازمانها و جریانات سیاسی و همچنین اغلب احزاب مخالف خمینی از جمله احزاب مارکسیست که نتوانسته بودند در انتخابات شرکت کنند حمایت خود را از مسعود رجوی اعلام کردند. برخی از این احزاب از این قرار بودند:
- جبهه دموکراتیک ملی ایران
- سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
- جامعه سوسیالیستهای ایران
- حزب دموکرات کردستان ایران
- سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله)
- کانون سیاسی خلق ترکمن
- سازمان اسلامی شورا (ساش)
- گروه مشترک اقلیتهای ارامنه، زرتشتی و کلیمی
- گروه بررسی مسایل ارامنه
- مرکز کانون ناشران و کتابفروشان مسلمان
- کانون پژوهشگران ملیگرا
- انجمن مادران مسلمان
- بخشی از جنبش مبارزان خلق عرب
- هیئت نمایندگی خلق کرد
- هیئت جوانان آشوری
- سازمان همیاری ملی
- برخی از انجمنها و کانونهای معلمین
- نزدیک به ۸۰ انجمن و کانون دانشجویی و چند صد انجمن دانش آموزی در سراسر ایران
- نزدیک به ۱۵۰کانون و تشکل کارگری
- ۵۰۰نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاههای ایران و تعداد قابل توجهی از استادید دانشگاهها و…[۳]
اروند آبراهامیان در کتاب «مجاهدین ایران» در این زمینه مینویسد:
«کاندیداتوری رجوی نهتنها توسط سازمانهای وابسته به مجاهدین، بلکه توسط لیستی چشمگیر از سازمانهای مستقل شامل فداییان، جبهه دموکراتیک ملی، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب زحمتکشان انقلابی (کومله)، انجمن سوسیالیستهای ایرانی، انجمن حقوق فرهنگی و سیاسی ترکمنها، انجمن جوانان آسوری و گروه مشترک ارمنیان، زرتشتیان و یهودیان مورد حمایت قرار گرفت. رجوی همچنین از سوی شمار زیادی از شخصیتهای برجسته مورد حمایت قرار گرفت. از جمله همسر آقای طالقانی، شیخ عزالدین حسینی، رهبر مذهبی کردهای سنی در مهاباد، حجتالاسلام جلال گنجهای، ۵۰ نویسندهٔ شناختهشدهٔ انجمن نویسندگان ایران، از جمله ناصر پاکدامن اقتصاددان، منوچهر هزارخانی نویسنده و حمید عنایت، تاریخنویس لاییک و البته خانواده هٔ شهیدان اولیهٔ مجاهدین… مجاهدین بهصورت اپوزیسیون غیرمذهبی پیشتاز در مقابل جمهوری اسلامی درآمده بودند. خمینی سریعاً پاسخ داد و رجوی را از انتخابات حذف کرد».[۴]
هنگامی که مسعود رجوی به عنوان خطری در مقابل کاندیدای حزب جمهوری که حزب حامی خمینی بود مطرح شد، وی با شکلی غافلگیرانه در انتخابات وارد شد و اعلام کرد کسانی که به قانون اساسی رأی ندادهاند،حق ندارند در انتخابات شرکت کنند. قصد او مسعود رجوی بود. به این ترتیب مسعود رجوی از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری حذف شد. سازمان مجاهدین پس از حذف مسعود رجوی از تمامی احزاب و هوداران و کسانی که قصد داشتند به مسعود رجوی رأی دهند، خواست تا رأی خود را به بنیصدر دهند.
به این ترتیب بنیصدر در این انتخابات پیروز شده و کاندیدای حزب حاکم، یعنی حزب جمهوری شکست خورد.
مجاهدین با حمایت از بنیصدر پس از انتخابات عملا او را در رودررویی با خمینی تقویت کردند. حزب حاکم که خواهان یکدست شدن حکومت بود اما حزب حاکم قادر نبود وی را به عنوان رئیس جمهور بپذیرد و گام به گام در راستای حذف بنیصدر پیش رفت. حملات حزب جمهوری به بنیصدر تا آن جا افزایش پیدا کرد که از روز ۲۰ خرداد زمزمه حذف او در مجلس آغاز شد. جریانی که میتوانست حتی به دستگیری بنیصدر منجر شود. اقدامی که پیش از آن در مورد صادق قطبزاده نیز رخ داده بود.
سازمان مجاهدین که پس از انقلاب مشی مبارزه مسالمت آمیز را در پیش گرفته بودند، در روز ۳۰ خرداد در اعتراض به سرکوب و کشتار غیرقانونی هواداران خود دست به یک تظاهرات بزرگ مسالمت آمیز زدند،اما این تظاهرات با فرمان خمینی به رگبار بسته شد. این تظاهرات همزمان با عزل بنیصدر به عنوان آخرین عنصر «غیرخودی» در حاکمیت بود. بنیصدر که پس از عزل شدن بیم دستگیری داشت توسط مجاهدین خلق پناه داده شد. سازمان مجاهدین یک ماه بعد بنی صدر را به صورت مخفیانه با هواپیما از ایران خارج کرد. مسعود رجوی به همراه بنیصدر رئیس جمهور تحت تعقیب ایران در پاریس فرود آمدند و این خبر در سراسر جهان انعکاسی گسترده داشت. خروج اعتراضی رئیس جمهور یک ضربهی سیاسی برای جمهوری به شمار میرفت.
افشای خمینی و نظام او
فعالیتهای افشاگرانه بینالمللی
محکومیتهای بین المللی
جان باختن ۱۰۰ هزار نفر
فعالیت علیه جنگ ایران و عراق
علت مخالفت مجاهدین با جنگ
توقف بمبارانها
جایزه صلح مسعود رجوی
تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران
وادار کردن خمینی به پذیرش آتشبس
شکست استراتژی هلال شیعی
افشای پروژههای اتمی جمهوری اسلامی
جنگ جناحها در رأس نظام
تحمیل دومین شکاف به حاکمیت (خاتمی)
تحمیل سومین شکاف حاکمیت (روحانی)
موتور محرک در قیامها
و اما مجاهدین چه کردند؟ برای کوتاه تر کردن مطلب از سال ۶۷ شروع میکنیم و تنها با اشاره به برخی از تیترها با نگاهی گذرا: خمینی قصد دارد جنگ ضد میهنی را به قول خودش تا فتح قدس از طریق کربلا ادامه دهد. اما ناگهان در27 تیرماه ۱۳۶۷ آتش بس را پذیرفته و اذعان میکند که علیرغم میل باطنی مجبور به این کار است. خودش آنرا به جام زهر تشبیه میکند و می گوید که دلیل پذیرفتن آنرا فعلا نمیتواند بیان کند! براستی چرا خمینی از شعار« فتح قدس از طریق کربلا» ناگهان کوتاه آمد؟ جنگی که بهترین سرپوش بر سرکوب داخلی، انگیزه بخش برای نیروهای بسیجی و سرپوشی بر وضعیت نابسامان داخلی بود. خمینی میداند که آتش بس او را وارد فاز جدیدی خواهد کرد. فاز مطالبات مردمی و بیرون زدن تضادها و شکافها ! او به همین دلیل جنگ را نعمت الهی معرفی میکرد.. فرماندهان سپاه بعدها دلیل پذیرفتن آتش بس را افشا میکنند: یک ماه پیش از پذیرش آتش بس، مجاهدین در عملیاتی به نام چلچراغ که آخرین شماره از سلسله عملیاتهای آنها بود، شهر مهران را تسخیر کرده و دو لشکر و یک تیب سپاه را منهدم کردند! آنها شعار دادند: امروز مهران، فردا تهران! مجاهدین دراین عملیات نزدیک به دو میلیارد دلار غنیمت گرفتند! اینجاست که مشخص میشود خمینی چرا آتش بس را پذیرفت و چرا حاضر نبود دلیل این کار را نیز بیان کند! خمینی بوضوح می بیند که اگر با پذیرفتن آتش بس راه مرزها را نبندد، مجاهدین بزودی پس از آماده سازی های لازم در حمله بعدی به قصد تهران حرکت میکنند! پاسدار سعید قاسمی در یکی از سخنرانی هایش میگوید: در آنزمان توان دفاعی ما بسیار پایین بود! به این ترتیب مجاهدین تنور جنگ طلبی خمینی را گل گرفته ، آتش بس را به خمینی تحمیل کرده و جام زهر را در گلوی او ریختند! خمینی دق مرگ شد. با پایان یافتن جنگ و در عدم حضور خمینی ،فاز بیرون زدن شکافها و شقه ها در نظام آغاز شد. در همین دوران است که آلترناتیو سیاسی به رهبری مریم رجوی در سطح بین المللی شکلی جهانی به خود میگیرد. . رژیم تکپایه است و جناح سخت سر(اصولگرا) تمامی حاکمیت را قبضه کرده است. این موضوع به لحاظ بین المللی انزوای روز افزونی را برای رژیم به دنبال دارد و مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور آلترتانیو اوج بیشتری میگیرد. در سال 1376 خامنهای علیرغم میل باطنی مجبور است در برابر او یعنی در برابر مریم رجوی به خاتمی تن بدهد تا چهره نظامش را کمی مدره تر نشان بدهد.
آمدن خاتمی برای خامنهای آغاز شقه در حکومت است اما با اوجگیری آلترناتیو سیاسی مریم رجوی، خامنهای مجبور است به گزینه خاتمی تن بدهد تا برگ خود را در مقابل او بازی کند و جلو انزوای بیشتر نظام را بگیرد. به این ترتیب مجاهدین اولین شقه را به نظام تحمیل میکنند و رژيمی که تکپایه و یکدست بود، دو سره میشود.
انتخابات نزدیک شده و خاتمی مجددا کاندید میشود. خامنهای دیگر نمیتواند خاتمی را تحمل کند. او به اندازه کافی با ایجاد شقه و شکاف، نظام را تضعیف کرده است. خامنهای تصمیم دارد صلاحیت خاتمی را رد کند و اجازه ندهد او مجددا رئیس جمهور شود. اما با وجود مجاهدین و عملیاتهای آنها در داخل ایران(به هلاکت رساندن لاجوردی،صیادشیرازی و ....) و مطرح شدن این آلترناتیو در سطح بین المللی که بویژه توسط یک زن رهبری میشود، خامنهای بازهم به خاتمی به عنوان چهره مدره نظام نیاز دارد.
پس برای حذف خاتمی باید اول مجاهدین را کمر شکن کند. خامنهای تصمیم میگیرد با زدن ضربه نظامی مجاهدین را دستکم مدتی در محاق فرو ببردو در این فرصت خاتمی را کنار بزند. او تایید صلاحیت خاتمی را به شکلی غیرطبیعی به تعویق می اندازد تا آماده سازی حمله موشکی به مجاهدین انجام شود. صدها موشک به مجاهدین مستقر در عراق شلیک میشود. مجاهدین از یک روز قبل دست خامنهای را خوانده اند و پی برده اند که به تعویق انداختن تایید صلاحیت خاتمی به معنی خواست خامنهای برای حذف اوست. مجاهدین میدانند که خامنهای برای حذف خاتمی اول به مجاهدین حمله میکند تا آنها را حذف کند. مجاهدین براساس این تحلیل سیاسی و علائم موجود پیشاپیش از قرارگاههای خود خارج شده و به مکآنهای امنی میروند . صدها موشک در بامداد ۲۹ فروردین ۱۳۸۰ به مقرات مجاهدین شلیک میشود. مجاهدین هیچ آسیبی نمی بینند. طرح خامنهای به شکست می انجامد و شب ۳۰ فروردین درست در آخرین فرصت تایید صلاحیت کاندیداها ، خامنهای مجبور به تایید صلاحیت خاتمی و پذیرفتن شقه ی مجدد میشود چرا که نتوانست مجاهدین را با حمله موشکی از دور خارج کند. مجاهدین باز هم شقه را به نظام تحمیل میکنند.
جنگ گرگ ها در راس نظام اوج میگرد. در تمامی این سالها این جنگ درست به دلیل حضور مخالفینی که جز بر طبل سرنگونی نمیکوبند انجام میشود. اصل دعوای دو جناح با یکدیگر بر سر شیوه ی پیشنهادی آنها برای بقاست. در قیام ۸۸ احمد خاتمی مجاهدین را فرمانده قیام معرفی میکند. همچنین مجاهدین برای اولین بار چهره از فعالیتهای هسته ای نظام برمیدارند. اولین افشاگر فعالیتهای هسته ای رژیم مجاهدین بودند. سلسله افشاگری های بعدی آنهم با اطلاعات و جزئیات بسیار دنیا را در شوک فرو می برد و رژیم را وارد تونلی میکند که نهایتا به برجام، تضعیف جدی رژیم و زهرخوران ولی فقیه و تحریم سران نظام منجر میشود. خامنهای دیگر تحمل روحانی و ادامه شقه و شکاف را ندارد. او هنوز به دنبال یکدست کردن نظام است. او برای این کار ابراهیم رئیسی را انتخاب کرده است. او تصمیم دارد با دستکاری در آراء رئیسی را به ریاست برساند. مجاهدین وارد میشوند. جنبش دادخواهی و افشای شرکت کنندگان در اعدامهای ۶۷ ، ابراهیم رئیسی را به منفور ترین چهره ایران تبدیل میکند. او به عنوان شیخ قتل عام معرفی شده و نام رئیسی با قتل عام ۶۷ گره میخورد. فضای عمومی جامعه چنان علیه رئیسی برانگیخته میشود که اگر خامنهای آراء را دستکاری کند، به احتمال قوی با قیامی مشابه قیام ۸۸ منجر خواهد شد. خون شهدای مجاهد در سال ۶۷ کار خود را کرده است. آخوند رئیسی تبدیل به کارتی سوخته میشود و خامنهای به ناچار به روحانی تن میدهد. روحانی که هر روز حضورش در نظام به معنی اوج گرفتن دعواهای جناحی است مجاهدین باز هم شقه و شکاف را به نظام تحمیل میکنند. مجاهدین قصد دارند سپاه پاسداران را که بازوی حفظ این نظام است ، در لیست تروریستی ثبت کنند.آنها شروع به افشای فعالیتهای تروریستی سپاه در کشورهای منطقه و فعالیتهای موشکی آن میکنند. این فعالیتها چند سال به طول می انجامد و سرانجام نتیجه میدهد.سپاه پاسداران در لیست تروریستی وارد شده و تقریبا فلج میشود.خود رژیم به این تحریم ، تحریمهای سیاهچاله ای میگوید . بله مجاهدین هنوز هم هستند. ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشی تنها راه سرنگونی این نظام است. آیا این نظام جز با ورود یک نیروی سازمانیافته و قدرتمند از قدرت کنار میرود؟! مجاهدین تجربهای طولانی در مبارزه با دیکتاتوری دارند و سخنانشان از سر شکمسیری و نتیجهی بحثهای تئوریک نیست. آنها در میدان عمل و با پرداخت بها به راهحلها و تاکتیکها و استراتژی خود دست یافتهاند.
منابع
- ↑ حسن حبیبی؛ سیاستمدار مورد اعتماد
- ↑ رقبای بنیصدر چه کسانی بودند؟
- ↑ اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی-وبسایت مجاهدین خلق ایران
- ↑ دموکراسی خیانت شده صفحه…