کاربر:Khosro/صفحه تمرین حوا برزگر: تفاوت میان نسخهها
(اصلاح املا، اصلاح سجاوندی، اصلاح ارقام) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
| فعالیتها = | | فعالیتها = | ||
}} | }} | ||
'''حوا برزگر'''، (متولد سال ۱۳۳۷، روستای چمازکتی از توابع قائمشهر – درگذشته ۲۰ مهر ۱۳۶۰، قائمشهر) ملیشیا و عضو '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' بود. حوا برزگر فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی-اجتماعی خود را با شرکت در تظاهرات مردمی علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. او در افشاگری جنایات '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]''' نقش فعالی داشت و در قائمشهر عضو یکی از هستههای مخفی هوادار سازمان مجاهدین خلق بود. از جمله فعالیتهای حوا برزگر در قیام ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، سازماندهی نیروهای روستایی بهویژه زنان و دختران دانشآموز در تظاهرات و انتشار اعلامیه و کتاب در محلههای روستا بود. حوا برزگر پس از پیروزی '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]'''، نخستین فعالیت تشکیلاتی خود را در دبیرستان پویای قائمشهر بهعنوان عضو انجمن دانشآموزان مسلمان آغاز کرد و مانند دوران تظاهرات ضدسلطنتی از اعضای شوراهای اولیهی دبیرستانها بود که در ارتباط با ستاد مجاهدین خلق قرار داشتند. او بهعنوان عضو انجمن دبیرستان، در افشای ماهیت نظام جمهوری اسلامی و شناساندن مواضع مجاهدین نقش فعالی داشت. حوا برزگر بهعنوان یکی از مسئولان انجمن دبیرستان توانسته بود با ایجاد دفتر انجمن، برنامهی ورزش در مدرسه، درست کردن خبرنامه و روزنامهی انجمن دبیرستان، امکان سازماندهی و ارتقای ملیشیا در مدارس را فراهم و راهاندازی کند. حوا برزگر پس از پایان دوران دبیرستان و اخذ دیپلم، بهطور حرفهای به فعالیتهای مبارزاتی پرداخت که عمدهی فعالیتهایش در روستاها متمرکز بود. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزهی مسلحانه، حوا برزگر مسئول چند تیم عملیاتی خواهران شد. او با روحیهی بسیار بالا تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را در شرایطی سازماندهی میکرد که فضای نظامی و امنیتی شدیدی در قائمشهر حاکم بود. حوا برزگر سرانجام در اواخر تابستان ۱۳۶۰، توسط نیروهای حکومتی شناسایی و دستگیر شد و به زندان قائمشهر منتقل گردید. او | '''حوا برزگر'''، (متولد سال ۱۳۳۷، روستای چمازکتی از توابع قائمشهر – درگذشته ۲۰ مهر ۱۳۶۰، قائمشهر) ملیشیا و عضو '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' بود. حوا برزگر فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی-اجتماعی خود را با شرکت در تظاهرات مردمی علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. او در افشاگری جنایات '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]''' نقش فعالی داشت و در قائمشهر عضو یکی از هستههای مخفی هوادار سازمان مجاهدین خلق بود. از جمله فعالیتهای حوا برزگر در قیام ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، سازماندهی نیروهای روستایی بهویژه زنان و دختران دانشآموز در تظاهرات و انتشار اعلامیه و کتاب در محلههای روستا بود. حوا برزگر پس از پیروزی '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]'''، نخستین فعالیت تشکیلاتی خود را در دبیرستان پویای قائمشهر بهعنوان عضو انجمن دانشآموزان مسلمان آغاز کرد و مانند دوران تظاهرات ضدسلطنتی از اعضای شوراهای اولیهی دبیرستانها بود که در ارتباط با ستاد مجاهدین خلق قرار داشتند. او بهعنوان عضو انجمن دبیرستان، در افشای ماهیت نظام جمهوری اسلامی و شناساندن مواضع مجاهدین نقش فعالی داشت. حوا برزگر بهعنوان یکی از مسئولان انجمن دبیرستان توانسته بود با ایجاد دفتر انجمن، برنامهی ورزش در مدرسه، درست کردن خبرنامه و روزنامهی انجمن دبیرستان، امکان سازماندهی و ارتقای ملیشیا در مدارس را فراهم و راهاندازی کند. حوا برزگر پس از پایان دوران دبیرستان و اخذ دیپلم، بهطور حرفهای به فعالیتهای مبارزاتی پرداخت که عمدهی فعالیتهایش در روستاها متمرکز بود. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزهی مسلحانه، حوا برزگر مسئول چند تیم عملیاتی خواهران شد. او با روحیهی بسیار بالا تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را در شرایطی سازماندهی میکرد که فضای نظامی و امنیتی شدیدی در قائمشهر حاکم بود. حوا برزگر سرانجام در اواخر تابستان ۱۳۶۰، توسط نیروهای حکومتی شناسایی و دستگیر شد و به زندان قائمشهر منتقل گردید. او به دلیل شناختهشدگیاش، در زندان تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. حوا برزگر که میدانست تا چند روز دیگر اعدام خواهد شد، دست به یک عملیات متهورانه زد. او که از پیش کاردی را از آشپزخانه بهدست آورده بود، به رئیس زندان «مختار اسماعیلی» حملهور شد و کارد را بر قلبش فرو آورد. مأموران و شکنجهگران زندان بر سر او ریختند و مورد شدیدترین شکنجهها قرار دادند. خبر این عملیات در همه جای قائمشهر مثل توپ پیچیده بود، زیرا مختار اسماعیلی بهخاطر ضربوشتم هواداران مجاهدین در قائمشهر معروف بود و همه از او کینه بهدل داشتند. سرانجام حکومت جمهوری اسلامی حوا برزگر را در ۲۰ مهرماه ۱۳۶۰، پس از شکنجههای فراوان به جوخهی تیرباران سپرد. هنگام تیرباران حوا برزگر، مأموران و شکنجهگران زندان از فرط کینهای که به او داشتند، با شلیک بیش از شش گلوله ژ۳، پیکرش را متلاشی کردند و جسدش را برای زهرچشم گرفتن از روستاییان به خانوادهاش تحویل دادند. مأموران حکومتی مانع از خاکسپاری او در آرامستان عمومی قائمشهر شدند و در نهایت خانوادهاش مجبور شدند که پیکر حوا برزگر را در باغچهی حیاط خانه دفن کنند، همان باغچهای که محل بازی دوران کودکی او بود. | ||
== زندگی و تحصیلات == | == زندگی و تحصیلات == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۸
شناسنامه | |
---|---|
زادروز | سال ۱۳۳۷ |
زادگاه | روستای چمازکتی از توابع قائمشهر، |
تاریخ مرگ | ۲۰ مهر ۱۳۶۰ |
محل مرگ | قائمشهر، |
تحصیلات | دیپلم |
دین | اسلام |
اطلاعات سیاسی | |
حزب سیاسی | سازمان مجاهدین خلق ایران |
حوا برزگر، (متولد سال ۱۳۳۷، روستای چمازکتی از توابع قائمشهر – درگذشته ۲۰ مهر ۱۳۶۰، قائمشهر) ملیشیا و عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود. حوا برزگر فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی-اجتماعی خود را با شرکت در تظاهرات مردمی علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. او در افشاگری جنایات محمدرضا شاه نقش فعالی داشت و در قائمشهر عضو یکی از هستههای مخفی هوادار سازمان مجاهدین خلق بود. از جمله فعالیتهای حوا برزگر در قیام ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، سازماندهی نیروهای روستایی بهویژه زنان و دختران دانشآموز در تظاهرات و انتشار اعلامیه و کتاب در محلههای روستا بود. حوا برزگر پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، نخستین فعالیت تشکیلاتی خود را در دبیرستان پویای قائمشهر بهعنوان عضو انجمن دانشآموزان مسلمان آغاز کرد و مانند دوران تظاهرات ضدسلطنتی از اعضای شوراهای اولیهی دبیرستانها بود که در ارتباط با ستاد مجاهدین خلق قرار داشتند. او بهعنوان عضو انجمن دبیرستان، در افشای ماهیت نظام جمهوری اسلامی و شناساندن مواضع مجاهدین نقش فعالی داشت. حوا برزگر بهعنوان یکی از مسئولان انجمن دبیرستان توانسته بود با ایجاد دفتر انجمن، برنامهی ورزش در مدرسه، درست کردن خبرنامه و روزنامهی انجمن دبیرستان، امکان سازماندهی و ارتقای ملیشیا در مدارس را فراهم و راهاندازی کند. حوا برزگر پس از پایان دوران دبیرستان و اخذ دیپلم، بهطور حرفهای به فعالیتهای مبارزاتی پرداخت که عمدهی فعالیتهایش در روستاها متمرکز بود. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزهی مسلحانه، حوا برزگر مسئول چند تیم عملیاتی خواهران شد. او با روحیهی بسیار بالا تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را در شرایطی سازماندهی میکرد که فضای نظامی و امنیتی شدیدی در قائمشهر حاکم بود. حوا برزگر سرانجام در اواخر تابستان ۱۳۶۰، توسط نیروهای حکومتی شناسایی و دستگیر شد و به زندان قائمشهر منتقل گردید. او به دلیل شناختهشدگیاش، در زندان تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. حوا برزگر که میدانست تا چند روز دیگر اعدام خواهد شد، دست به یک عملیات متهورانه زد. او که از پیش کاردی را از آشپزخانه بهدست آورده بود، به رئیس زندان «مختار اسماعیلی» حملهور شد و کارد را بر قلبش فرو آورد. مأموران و شکنجهگران زندان بر سر او ریختند و مورد شدیدترین شکنجهها قرار دادند. خبر این عملیات در همه جای قائمشهر مثل توپ پیچیده بود، زیرا مختار اسماعیلی بهخاطر ضربوشتم هواداران مجاهدین در قائمشهر معروف بود و همه از او کینه بهدل داشتند. سرانجام حکومت جمهوری اسلامی حوا برزگر را در ۲۰ مهرماه ۱۳۶۰، پس از شکنجههای فراوان به جوخهی تیرباران سپرد. هنگام تیرباران حوا برزگر، مأموران و شکنجهگران زندان از فرط کینهای که به او داشتند، با شلیک بیش از شش گلوله ژ۳، پیکرش را متلاشی کردند و جسدش را برای زهرچشم گرفتن از روستاییان به خانوادهاش تحویل دادند. مأموران حکومتی مانع از خاکسپاری او در آرامستان عمومی قائمشهر شدند و در نهایت خانوادهاش مجبور شدند که پیکر حوا برزگر را در باغچهی حیاط خانه دفن کنند، همان باغچهای که محل بازی دوران کودکی او بود.
زندگی و تحصیلات
حوا برزگر در سال ۱۳۳۷، در روستای چمازکتی از توابع قائمشهر به دنیا آمد. حوا برزگر دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی خود را مانند همروستاییهایش در رنج و فقر سپری کرد. او دوران متوسطه را در دبیرستان پویای قائمشهر به اتمام رساند و مدرک دیپلمش را گرفت. حوا برزگر از جمله دانشآموزان کلاس بود که به خاطر ویژگیهای مردمی و اخلاقیش، نزد همهی معلمین و همشاگردانش محبوب بود.
فعالیتهای سیاسی-اجتماعی
حوا برزگر که رنج و فقر را زندگی کرده بود، همواره بهدنبال راهی برای پایان دادن به وضعیت وخیم مردمی بود. او فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی-اجتماعی خود را با شرکت در تظاهرات مردمی علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. حوا برزگر در افشاگری جنایات محمدرضا شاه نقش فعالی داشت و در قائمشهر عضو یکی از هستههای مخفی هوادار سازمان مجاهدین خلق بود. او با پخش اعلامیه و اطلاعیه، مردم شهر و مدرسه و روستا را بسیج میکرد تا در تظاهرات شرکت کنند. حوا برزگر جهت شرکت و حضور در جلسات هستهی مقاومت باید مسافت زیادی را با پای پیاده از روستا به شهر طی میکرد، اما با وجود همهی مشکلات و محدودیتها همواره از نخستین کسانی بود که در جلسات و برنامهها حضور پیدا میکرد.
از جمله فعالیتهای حوا برزگر در قیام ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، سازماندهی نیروهای روستایی بهویژه زنان و دختران دانشآموز در تظاهرات و انتشار اعلامیه و کتاب در محلههای روستا بود. حوا برزگر پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، نخستین فعالیت تشکیلاتی خود را در دبیرستان پویا که بزرگترین دبیرستان دخترانهی قائمشهر بود، بهعنوان عضو انجمن دانشآموزان مسلمان آغاز کرد و مانند دوران تظاهرات ضدسلطنتی از اعضای شوراهای اولیهی دبیرستانها بود که در ارتباط با ستاد مجاهدین خلق قرار داشتند. او بهعنوان عضو انجمن دبیرستان، در افشای ماهیت نظام جمهوری اسلامی و شناساندن مواضع مجاهدین نقش فعالی داشت. در آن زمان انجمن دست به اقدامات گستردهای در جهت جذب نیروهای هوادار و سازماندهی آنان زده و توانسته بود در مدرسه با برگزاری مراسم و سخنرانی، شرکت در تظاهرات، کار توضیحی، کوهنوردی و ورزش صبحگاهی فعالیتهای خود را پیش ببرد. حوا برزگر بهعنوان یکی از مسئولان انجمن توانسته بود با ایجاد دفتر انجمن، برنامهی ورزش در مدرسه، درست کردن خبرنامه و روزنامهی انجمن دبیرستان، امکان سازماندهی و ارتقای ملیشیا در مدارس را فراهم و راهاندازی کند.
حوا برزگر پس از پایان دوران دبیرستان و اخذ دیپلم، بهطور حرفهای به فعالیتهای مبارزاتی پرداخت که عمدهی فعالیتهایش در روستاها متمرکز بود. در گزارشی حول فعالیتهای حوا برزگر آمده است:
«او همیشه میگفت باید بهروستائیان آگاهی داد تا دیگربار فریب ارتجاع را نخورند. او در تابستان۵۸ در اردوهایی که ازطرف جنبش ملی مجاهدین تدارک دیده شده بود، شرکت نمود. همچنین مدتی در اردوی منطقهیک در روستاهای شرق قائمشهر و مدتی در اردوی منطقه۲ در روستاهای جنوبغربی فعالیت میکرد. او در این اردوها بهخصوص در روستای سیدابوصالح همدوش دیگر برادران و خواهرانش در تعلیم و سوادآموزی روستاییان، بهداشت، جادهسازی و پلسازی و شنریزی و کلاسهای خیاطی و دیگر فعالیتهای عمران شرکت فعال داشت. دراثر تماس و برخوردهایی که با زنان روستایی داشت، بهخاطر سادگی و بیآلایش بودنش بهویژه با زنان روستایی ارتباط بسیار نزدیکی برقرار میکرد و آنها احساس یگانگی و نزدیکی خاصی با وی داشتند. قلب مهربانش همیشه برای مردم میتپید و لحظهیی از آنان غافل نبود. او با مسئولیتهایش وحدت کامل داشت و هرکاری که بهوی محول میشد از دل و جان انجام میداد. هیچوقت کلمه «نه» از زبانش شنیده نمیشد. ساده و فروتن بود. هیچکس در برخورد با او احساس جدایی نمیکرد. با انگیزه و پیگیر و صادق و امین در گفتار و کردار بود.»
دستگیری و شکنجه
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزهی مسلحانه، حوا برزگر مسئولیتهای بیشتری در نهادهای خواهران در بخش اجتماعی بهعهده گرفت و پس از مدتی مسئول چند تیم عملیاتی خواهران شد. او با روحیهی بسیار بالا تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را در شرایطی سازماندهی میکرد که فضای نظامی و امنیتی شدیدی در قائمشهر حاکم بود. حوا برزگر سرانجام در اواخر تابستان ۱۳۶۰، توسط نیروهای حکومتی شناسایی و دستگیر شد و به زندان منتقل گردید. در واقع بهدلیل کمبود جا، همان دبیرستان پویا را تبدیل به زندان کرده بودند که حوا برزگر در آن درس میخواند.
حوا برزگر بهخاطر اینکه فردی شناختهشدهای بود، شکنجهگران زندان او را میشناختند و کینهی زیادی از وی داشتند. به همین خاطر حوا را تحت شکنجه و فشار فراوانی قرار دادند تا بلکه او را درهم بشکنند، اما حوا نهتنها مقاومت کرد بلکه تصمیم به تهاجم گرفت.
عملیات در زندان
در یکی از روزهای مهرماه ۱۳۶۰، خبری مثل توپ در شهر قائمشهر پیچید. خبر این بود که مجاهدین در زندان عملیات کردند و رئیس زندان و رئیس کمیتهی شهر «اسماعیل مختاری» را مجازات کردند. اسماعیل مختاری بهخاطر ضربوشتم هواداران مجاهدین در قائمشهر معروف بود و برای همه سئوال شده بود که چهکسی این عملیات قهرمانانه را انجام داده است؟
حوا برزگر که میدانست تا چند روز دیگر اعدام خواهد شد، تصمیم گرفته بود که آخرین ضربات را به شکنجهگران کمیته و سپاه وارد کند. او از پیش کاردی از آشپزخانه زندان بهدست آورده بود تا تصمیمش را عملی کند. مختار اسماعیلی معمولاً در اتاق مجاور اتاق زنان میخوابید. حوا برزگر صبح زود به بهانهی حمام کردن بلند شد و کارد را برداشته و بهطرف مختار رفت و کارد را در قلبش فرو آورد. او سپس بهسمت کلتی که در دستان مختار بود هجوم برد تا او را خلعسلاح کند که ناگهان صدای شلیکی در فضا پیچید و سایر مأموران زندان متوجه شدند و بر سر حوا برزگر ریختند. بهسرعت تمام مسیر خیابان به کمیته را بستند و آمبولانسها آژیرکشان در رفتوآمد بودند. حادثه در داخل زندان رخ داده بود، اما سپاه پاسداران بیمارستان و شهر را محاصره کرده بودند. پس از این عملیات حوا را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند، ولی او از خود مقاومتی شگفت نشان داد و سر خم نکرد.
تیرباران
حوا برزگر را در ۲۰ مهرماه ۱۳۶۰، پس از شکنجههای فراوان برای تیرباران صدا زدند. یکی از همبندان او که شاهد رفتنش به میدان تیرباران بوده است، در گزارشی نوشته است:
«وقتی صدایش کردند با آمادگی از قبل بهسرعت برخاست، چادرش را محکم بست و با نهایت خضوع از سایر همبندانش خداحافظی کرد و با غرور تمام از اتاق خارج شد. با فریاد مرگ بر خمینی، زندهباد آزادی، زندان را ترک کرد. همراه او خواهر مجاهد نسرین خسروی را نیز چون همبند حوا بود، بهاتهام شرکت در این عملیات انقلابی اعدام کردند.»
هنگام تیرباران حوا برزگر، مأموران و شکنجهگران زندان از فرط کینهای که به او داشتند، با شلیک بیش از شش گلوله ژ۳، پیکرش را متلاشی کردند و جسدش را برای زهرچشم گرفتن از روستاییان به خانوادهاش تحویل دادند.
خاکسپاری در حیاط خانه
هنگامی که جسد حوا برزگر را به خانوادهاش تحویل دادند، مردم روستا با اندوه فروان جمع شدند تا پیکرش را آنطوری که شایسه است در آرامستان عمومی قائمشهر به خاک بسپارند، اما مأموران حکومتی مانع شدند و خانوادهاش مجبور شدند پیکر حوا را در منزل غسل داده و در باغچهی حیاطشان دفن کنند، همان باغچهای که محل بازی دوران کودکیاش بود.
وصیتنامه حوا برزگر
حوا برزگر پیش از تیرباران وصیتنامهی خود را نوشته بود. او در وصیتنامهی پُرشور خود چنین نوشته بود:
«وصیتنامهام را با امید بهآیندهیی درخشان و پرشکوه آغاز میکنم
بسمالله الرحمن الرحیم
خُطّ الموت علی وُلد آدم مخطّ القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف (از امام حسین)
مرگ بر اولاد آدم لازم گشته همچنانکه گردنبند برای نوعروس و من برای ملاقات با اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف
بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران
من حوا برزگر متولد سال۱۳۳۷ فرزند علی در قائمشهر میباشم.
سلام گرم بر تمامی انقلابیون، مشعلداران آگاهی و میلیشیای قهرمان. شرایطی که بهسرمیبریم شرایط حساسی است که سازمان ما از هرطرف مورد حمله و هجوم قرار میگیرد. حمله بهمراکز، ویران کردن کتابخانهها، دستگیری و ضرب و شتم بچهها بهشدت ادامه دارد. با اعتقاد بهآرمانمان، تمام جریانات ضدبشری ضدتوحیدی و ارتجاعی سد راه تکاملاند و بهزودی ازبین میروند. اگر معتقد بهاین رهنمود حسین (انالحیوه عقیده و جهاد ـ زندگی عقیده و جهاد در راه آن است) هستیم و اعتقاد راسخ داریم که ارابه تکامل از روی خونها میگذرد، باید بهای یکجریان تکاملی را بپردازیم و بدانیم که بنابهگفته علی: انّ امرنا صعب مستعصب. راه انقلاب راه بس دشوار و سختی است و امید بهآیندهیی درخشان و بس پرشکوه -که نسلهای آینده قضاوت خواهند کردـ داشته باشیم. امید بهاینکه بعد از هرسختی و مشکلی، آسانی است که آرامشبخش قلبهاست (اشاره بهسوره انشراح) این سختی (و بنبستها) را آن جریانی میتواند بشکند که درک عمیقی از جامعه داشته باشد. بعد از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق ایران تنها جریانی بود که در خط اصولی حرکت کرد و بههمین خاطر است که از هرطرف، چه دوستان دیروزی که اکنون فعالیت بیآزار خود را در حمله بهارزشها و مرکزیت (مسعود، این تجسم انقلابی راستین) میبینند، چه اپورتونیسم راست و چه جریانات ارتجاعی، مورد شدیدترین حملات قرار میگیرد، اینجاست که باید بهای انقلابی بودن جریانش را بپردازد، منافق، ضدانقلاب و همکار کودتاچیان قلمداد شود. آیا سزاوار است بهرشیدترین و عزیزترین فرزندان خلق، چنین تهمتهایی زده شود؟ بله از صدر اسلام تابهحال، همین جریانات ضدتکاملی بودند که بهسر حضرت محمد خاکستر میریختند، بهعلی کافر و بهحسین نیز خارجی میگفتند. حال نیز باید بهکسانیکه راه حسینها، علیها، حنیفها، سعیدها و رضاییها را میروند چنین بگویند. با توجه به محدود شدن فعالیت و آزادی سیاسی، میلیشیای قهرمان بهدونکته توجه کنند:
۱ـ در حفظ و بقای خود بکوشند
۲ـ در حفظ و بقای سازمان کوشیده و حداکثر توان و انرژی را بگذارند.
من آگاهانه و آزادانه بهجریان مجاهدین پیوستم و آرمانهای توحیدی را در این سازمان یافتم و در حال سلامت و هوشیاری کافی این کلمات را تکرار میکنم.
امیدوارم فرد شایستهیی برای سازمان و خلقم و بنده مخلصی برای الله بوده باشم.
پیش بهسوی جامعه بیطبقه توحیدی، آرمان تمامی مستضعفین
ساعت ۳۰/۱۰ روز دوشنبه ۵۹/۶/۳۱
امضا
از خواندن نماز و کمک بهمحرومان کوتاهی نکنید.»
نامهی حوا برزگر به خانوادهاش
حوا برزگر در نامهای به خانوادهاش نوشته بود:
«این نامه را بهامید آیندهیی که شما خانوادهها اسلحه بهدست بگیرید و بر دشمن بشورید مینویسم
بسمالله الرحمن الرحیم
خانواده عزیزم، امیدوارم که دربرابر سختیها صبر و استقامت داشته باشید. من تا آنجا که امکان داشت احترامتان را بهجای میآوردم و در مواردی که کوتاهی شده است امیدوارم مرا ببخشید. میدانم شما درد و رنج زیادی را تحمل کردید، چراکه از قشر محروم و بالنده جامعهاید. میدانم که این سختی کشیدن در زندگی، بهقول برادر مجاهد مجید شریفواقفی، هنگامیکه همه مردم بهحق خودشان برسند و در آسایش زندگی کنند، تمام خواهد شد و شما نیز در آسایشید.
و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیاً واجعل لنا من لدنک نصیراً (آیه۷۴ سوره نساء)
چرا در راه خدا جهاد نمیکنید. درصورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما که در این شهر (مکه) اسیر ظلم و کفارند، آنها دائم میگویند بارخدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آر و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاری بفرست.
بهقول امامان که میگویند: کسی (فریاد دادخواهی) مظلومی را بشنود و بهکمکش نشتابد مسلمان نیست، من چطوری میتوانم خود را پیرو علی (ع) بدانم درحالیکه در تمام نقاط کشورمان چشمان خواهران و برادران را، که چیزی جز حقطلبی و آزادیخواهی نمیگویند، از حدقه درمیآورند ساکت بنشینم؟ اگرچه در عوض یکچشم، صدها چشم و عوض شکسته شدن یکدست هزاران رهرو پیدا میشود. من چطور خود را طرفدار اسلام ضداستثمار و انقلابی بدانم، وقتی میبینم عدهیی با نام اسلام، آزادیها را محدود، انقلابیون را سرکوب، فئودالها را مسلح و سرمایهداری را حفظ میکنند. آیا اسلامی که حضرت محمد ارائه کرد اینها را داشت؟ یا ضدظلم و خفقان و جنایت و ضداستثمار بوده است؟ من چطور میتوانم خودم را مسلمان بدانم ولی از مسلمانی و انسانیت دفاع نکنم؟
خانوادهام، شما مثل خانواده رضاییها، پورعلیها، نادعلیها باشید.
سخنی با تو برادرم، با اینکه در بیرون فشار زیادی را تحمل میکردی، ولی رفتارت با من اصولی بوده است. امیدوارم که همیشه حق را بگویید و راه آن را طی کنید.
تو خواهرم، همیشه شجاع باش و مثل دیگر خواهران قهرمانم، پیام خون شهدا را بهگوش مردم برسان.
شما خانواده، بهفامیلهایم بگویید برایم گریه نکنند. جنایتکاران مدت زیادی دوام نمیآورند.»[۱]