۴۷۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۷: | ||
کارگران دیگرمن ـ آلبرت ـ روبن ـ شاهن و شاگردان آنها همه با ارزش بودند. ولی من در مقابل این پـیرمرد احساس خجالت میکردم. من روبن را به پرکاری تشویق میکردم. حتی وادار کردم شب ها درس بخواند. | کارگران دیگرمن ـ آلبرت ـ روبن ـ شاهن و شاگردان آنها همه با ارزش بودند. ولی من در مقابل این پـیرمرد احساس خجالت میکردم. من روبن را به پرکاری تشویق میکردم. حتی وادار کردم شب ها درس بخواند. | ||
ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من میخواستم انجام میداد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]٬ ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین ها برای گرم شدن بی بار کار میکنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند. | ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من میخواستم انجام میداد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]٬ ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین ها برای گرم شدن بی بار کار میکنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند.<ref name=":16">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم === | === مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم === | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
موارد فوق فقط مشاهدات شخصی بود که بیان میشود٬ برای بیان تبعیض ها موارد خیلی بیشتری میتوان بیان کرد ولی گاهی اتفاق میافتاد یک مسأله کوچک برای یک فرد ارزش ویژه پیدا مینماید. | موارد فوق فقط مشاهدات شخصی بود که بیان میشود٬ برای بیان تبعیض ها موارد خیلی بیشتری میتوان بیان کرد ولی گاهی اتفاق میافتاد یک مسأله کوچک برای یک فرد ارزش ویژه پیدا مینماید. | ||
برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی میدادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب میآوردم. | برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی میدادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب میآوردم.<ref name=":17">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمیتوان تغییر داد === | === بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمیتوان تغییر داد === | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
از سال ۴۴ به بعد ما وارد کار سازمانی شدیم. مطالعات اجـتماعی بـه خـصوص آشـنایی بـا سـایر کشورهای توسعه نیافته کمبود غذایی، بهداشت، مسکن، عدم تعدیل ثروت ها، عدم رعایت عدالت اجتماعی و... و نظایر آن به صورت فرمول در ذهن ما فرو رفت. با چنین مـعیارهایی مـا بـه اسـتقبال شناسایی های جدیدتری رفتیم٬ هر مسأله برای ما سوژه جدیدی بود. | از سال ۴۴ به بعد ما وارد کار سازمانی شدیم. مطالعات اجـتماعی بـه خـصوص آشـنایی بـا سـایر کشورهای توسعه نیافته کمبود غذایی، بهداشت، مسکن، عدم تعدیل ثروت ها، عدم رعایت عدالت اجتماعی و... و نظایر آن به صورت فرمول در ذهن ما فرو رفت. با چنین مـعیارهایی مـا بـه اسـتقبال شناسایی های جدیدتری رفتیم٬ هر مسأله برای ما سوژه جدیدی بود. | ||
تبعیض ها با زبان گـویاتر خـود را نشان میداد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی٬ که هزار دروغ برای فروش آن میگفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی میداد و با امیدی واهی دلخـوش بـود٬ تـا دعوای سر محل٬ گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه اش و.... همه در تثبیت فکر من اثر میگذاشت. | تبعیض ها با زبان گـویاتر خـود را نشان میداد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی٬ که هزار دروغ برای فروش آن میگفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی میداد و با امیدی واهی دلخـوش بـود٬ تـا دعوای سر محل٬ گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه اش و.... همه در تثبیت فکر من اثر میگذاشت.<ref name=":18">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== همهشان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش === | === همهشان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش === | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
عجیب بود که در قیافه همه موجی از نگرانـی مشـهود بـود گـویا هـمه میترسیدند دربان به آنها نیز راه ندهد. شاید مجموع این برخورد ۷ دقیقه بیشتر طول نکشید ولی وقتی من به خود آمدم چیزی احساس نمیکردم فکرمی کردم خواب بود ولی متأسفانه برخورد واقعیت داشت. | عجیب بود که در قیافه همه موجی از نگرانـی مشـهود بـود گـویا هـمه میترسیدند دربان به آنها نیز راه ندهد. شاید مجموع این برخورد ۷ دقیقه بیشتر طول نکشید ولی وقتی من به خود آمدم چیزی احساس نمیکردم فکرمی کردم خواب بود ولی متأسفانه برخورد واقعیت داشت. | ||
چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس میکردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمیتوانم قـبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال میکردم خون آنهاست که دربدن من جاری است. | چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس میکردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمیتوانم قـبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال میکردم خون آنهاست که دربدن من جاری است.<ref name=":19">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد === | === یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد === | ||
دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون میگذشتم احساس میکردم همان قیافه ها صف کشیده اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد. آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را میدیدم. روزی به کاظم این جریان را نقل کردم (فکرمی کنم یادش باشد) اوگفت ما در پارک شهر درس میخوانیم و میگویند بسیاری از این افراد معتادند و از این پول یک نوع قرص میخرند (این قرص نظیر هروئین ولی خیلی ارزانتر به قیمت دانه ای ۶ ریال در داروخانه ها فروخته میشود) و اغلب بعد از دوماه مصرف قرص در کنار خیابان یا پارک شهر میمیرند مدت ها صبح زود قبل از رفتن به اداره به پارک شهر میرفتم تا شاید یکی از محکومین این اعتیاد را ببینم.ولی بعدا فهمیدم که شب ها پارک شهر را خالی میکنند. | دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون میگذشتم احساس میکردم همان قیافه ها صف کشیده اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد. آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را میدیدم. روزی به کاظم این جریان را نقل کردم (فکرمی کنم یادش باشد) اوگفت ما در پارک شهر درس میخوانیم و میگویند بسیاری از این افراد معتادند و از این پول یک نوع قرص میخرند (این قرص نظیر هروئین ولی خیلی ارزانتر به قیمت دانه ای ۶ ریال در داروخانه ها فروخته میشود) و اغلب بعد از دوماه مصرف قرص در کنار خیابان یا پارک شهر میمیرند مدت ها صبح زود قبل از رفتن به اداره به پارک شهر میرفتم تا شاید یکی از محکومین این اعتیاد را ببینم.ولی بعدا فهمیدم که شب ها پارک شهر را خالی میکنند.<ref name=":110">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== تنها امیدم در این موقع به سازمان بود === | === تنها امیدم در این موقع به سازمان بود === | ||
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
من جنبه های مختلف این تلاش را هم که خود به وضوح شاهد آن بوده ام موردبررسی قرار میدهم. | من جنبه های مختلف این تلاش را هم که خود به وضوح شاهد آن بوده ام موردبررسی قرار میدهم. | ||
عینی ترین مسأله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده اند. ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده است. | عینی ترین مسأله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده اند. ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده است.<ref name=":111">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم === | === از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم === | ||
خط ۱۸۹: | خط ۱۸۹: | ||
زیاد است مواردی که من برای پیشرفت کار با مسئولیت خودم و به دلیل اعتمادی که به کار خودم داشتم پیشنهاد کرده ام و نامه ای را امضا نموده ام ولی کمتر خواهید توانست از مسئول مافوق من دستور صریحی ببینید. | زیاد است مواردی که من برای پیشرفت کار با مسئولیت خودم و به دلیل اعتمادی که به کار خودم داشتم پیشنهاد کرده ام و نامه ای را امضا نموده ام ولی کمتر خواهید توانست از مسئول مافوق من دستور صریحی ببینید. | ||
اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله ای را که موجود نبود من شخصا پول داده ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم. | اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله ای را که موجود نبود من شخصا پول داده ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم.<ref name=":112">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== شما از حل این مسأله عاجزید === | === شما از حل این مسأله عاجزید === | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
نتیجه ای که من میگرفتم این بود که آنچه که به نام نوسازی اداری یا انقلاب اداری انجام گرفته بود٬ تغییری در بنیاد نیست بلکه نتیجه ای جز افزودن یک سری کارمند نداشته است. این سخن برای من از درون سیستم اداری و با آشنایی به آن با شما صحبت میکنم این نتیجه را برای شما خواهد داشت که: لازمه تغییر در هرقسمت از جامعه٬ تغییرعناصر متشکله و فعال آن قسمت است و در سیستم موجود چون هرکس برای خودش تلاش میکند این تغییر غیرممکن است و من همیشه فکرمی کنم شما از حل این مسأله عاجزید. | نتیجه ای که من میگرفتم این بود که آنچه که به نام نوسازی اداری یا انقلاب اداری انجام گرفته بود٬ تغییری در بنیاد نیست بلکه نتیجه ای جز افزودن یک سری کارمند نداشته است. این سخن برای من از درون سیستم اداری و با آشنایی به آن با شما صحبت میکنم این نتیجه را برای شما خواهد داشت که: لازمه تغییر در هرقسمت از جامعه٬ تغییرعناصر متشکله و فعال آن قسمت است و در سیستم موجود چون هرکس برای خودش تلاش میکند این تغییر غیرممکن است و من همیشه فکرمی کنم شما از حل این مسأله عاجزید. | ||
بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انـتظار شماست میدهد. | بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انـتظار شماست میدهد.<ref name=":113">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد === | === رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد === | ||
خط ۲۰۵: | خط ۲۰۵: | ||
البته زمین های مرغوب تر به عنوان کشت مکانیزه در اختیار مالک اصلی باقی ماند. (من خود در این مورد نمونه هایی از دهات زنجان دارم از جمله ذوالفقاری ها در ده به شاه نشین حتی برای کار در مزرعه از ده دیگر دهقان را میآوردند که کامل کار دهقان جـنبه کارگری داشته باشد) | البته زمین های مرغوب تر به عنوان کشت مکانیزه در اختیار مالک اصلی باقی ماند. (من خود در این مورد نمونه هایی از دهات زنجان دارم از جمله ذوالفقاری ها در ده به شاه نشین حتی برای کار در مزرعه از ده دیگر دهقان را میآوردند که کامل کار دهقان جـنبه کارگری داشته باشد) | ||
بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را مینمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی میکردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش میدهند زیرا آنها وقتی به ده وارد میشوند در خانه کدخدا پذیرایی میشوند. آن وقت با تعریف ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند. | بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را مینمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی میکردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش میدهند زیرا آنها وقتی به ده وارد میشوند در خانه کدخدا پذیرایی میشوند. آن وقت با تعریف ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند.<ref name=":114">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت === | === اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت === | ||
خط ۲۲۴: | خط ۲۲۴: | ||
نـتیجه اینکه دهقان درعرض هر سال به مقادیر بیشتری از زندگی خود را ازدست میدهد و اغلب با رها کردن خانه و زندگیشان به بیکاران شهری اضافه میشوند. این وضـع بـه تـحریک نـاهماهنگی در تـغییرات زیربنای تولیدی و زیربنای فرهنگی اصـلاحات ارضـی است. | نـتیجه اینکه دهقان درعرض هر سال به مقادیر بیشتری از زندگی خود را ازدست میدهد و اغلب با رها کردن خانه و زندگیشان به بیکاران شهری اضافه میشوند. این وضـع بـه تـحریک نـاهماهنگی در تـغییرات زیربنای تولیدی و زیربنای فرهنگی اصـلاحات ارضـی است. | ||
اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد/ | اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد<ref name=":115">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده است === | === در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده است === | ||
خط ۲۴۷: | خط ۲۴۷: | ||
نتیجه اینکه دهـاتی بـا درآمـد قدیمی قدرت خرید قدیمی را هم از دست داده است. | نتیجه اینکه دهـاتی بـا درآمـد قدیمی قدرت خرید قدیمی را هم از دست داده است. | ||
در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده است عملاً با چنین شکست هایی مواجه شده است. | در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده است عملاً با چنین شکست هایی مواجه شده است.<ref name=":116">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است === | === رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است === | ||
خط ۲۶۱: | خط ۲۶۱: | ||
در مرحله اول تبعیض ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی مینماید و اقدام برعلیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه میکند. | در مرحله اول تبعیض ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی مینماید و اقدام برعلیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه میکند. | ||
در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض ها و تشدید نارضایتی های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته است میشود. | در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض ها و تشدید نارضایتی های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته است میشود.<ref name=":117">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== مسائلی که رژیم نمیتواند حل نماید. === | === مسائلی که رژیم نمیتواند حل نماید. === | ||
خط ۲۸۲: | خط ۲۸۲: | ||
این امر به صورت تحقیر شده در می آید که وقتی مجال پیدا نماید مافوق حتی مافوق اختلاف طبقاتی، حالت انفجاری دارد. | این امر به صورت تحقیر شده در می آید که وقتی مجال پیدا نماید مافوق حتی مافوق اختلاف طبقاتی، حالت انفجاری دارد. | ||
با این عوامل است که در موقعیت فعلی با تأثیری که (اوضاع) ویتنام و فلسطین در میهن ما گذاشته است هر چند نفر که با هم جمع میشوند به فکر ایجاد کانون تعاونی میافتند و مادام که موارد فوق حل نشده است باید بلانقطاع شاهد به وجودآمدن دستجاتی نظیر آنها که دستگیر شده یا نشده اند بود. | با این عوامل است که در موقعیت فعلی با تأثیری که (اوضاع) ویتنام و فلسطین در میهن ما گذاشته است هر چند نفر که با هم جمع میشوند به فکر ایجاد کانون تعاونی میافتند و مادام که موارد فوق حل نشده است باید بلانقطاع شاهد به وجودآمدن دستجاتی نظیر آنها که دستگیر شده یا نشده اند بود.<ref name=":118">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
امضاء: سعید محسن | امضاء: سعید محسن | ||
خط ۲۸۹: | خط ۲۸۹: | ||
سعید محسن در دادگاه شاه چنین گفت: | سعید محسن در دادگاه شاه چنین گفت: | ||
«مطمئنم که در این جا نیز فاتح اصلی مائیم نه شما. و بالاخره ماییم که شما را با مسلسلهایمان به خاک و خون خواهیم کشید. و از هر قطره خون ما هزاران جوان اسلحه به دست خواهد جوشید و قصرهای فرعونی و سلطنت و حاکمیت دروغین شما را درهم خواهند کوبید. حرکت تاریخ عالیترین گواه ماست». | «مطمئنم که در این جا نیز فاتح اصلی مائیم نه شما. و بالاخره ماییم که شما را با مسلسلهایمان به خاک و خون خواهیم کشید. و از هر قطره خون ما هزاران جوان اسلحه به دست خواهد جوشید و قصرهای فرعونی و سلطنت و حاکمیت دروغین شما را درهم خواهند کوبید. حرکت تاریخ عالیترین گواه ماست».<ref name=":05">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آنکه در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref> | ||
متن دفاعیات سعید محسن که آن را در زندان روی کاغذ سیگار نوشته است | |||
متن دفاعیات سعید محسن که آن را در زندان روی کاغذ سیگار نوشته است<ref>پیکار - [http://passthrough.fw-notify.net/download/367326/http://peykar.info/PeykarArchive/Mojahedin/defaiiat-saiid-mohsen-be-khat-khodash.pdf دفاعیات سعید محسن]</ref> | |||
== تیرباران == | == تیرباران == | ||
خط ۲۹۷: | خط ۲۹۸: | ||
آقای محمد سیدی کاشانی میگوید: | آقای محمد سیدی کاشانی میگوید: | ||
«سعید تو هیچ شرایطی مضطرب و پریشان نمیشد. نشاط و سرزندگی همیشگیاش رو از دست نمیداد. یادم میآید اردیبهشت 51 که دادگاه شاه بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و کادرهای سازمان رو محاکمه میکرد، من با اون و دو نفر دیگه از بچهها هم سلول بودیم. وضع روحیاش هیچ تفاوتی با شرایط قبل از دستگیری و خارج از زندان نداشت. همونطور شوخ و با نشاط برامون شعر میخوند و شوخی میکرد. افسرای زندان رو که برای بازدید سلولها میآمدند دست میانداخت. ولی در عینحال از وظایف خودش هیچ غافل نبود. ارتباطات مخفیانهاش رو با بقیه سلولها بهخصوص با محمد حنیف نژاد برقرار میکرد، پیامها رو میفرستاد و میگرفت. با محمد حنیف نژاد در مورد مسائل مختلف مشورت میکرد. اطلاعیه مشترکشون رو با محمد حنیف نژاد تو همین شرایط صادر کردند و به بیرون زندان فرستادند. | «سعید تو هیچ شرایطی مضطرب و پریشان نمیشد. نشاط و سرزندگی همیشگیاش رو از دست نمیداد. یادم میآید اردیبهشت 51 که دادگاه شاه بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و کادرهای سازمان رو محاکمه میکرد، من با اون و دو نفر دیگه از بچهها هم سلول بودیم. وضع روحیاش هیچ تفاوتی با شرایط قبل از دستگیری و خارج از زندان نداشت. همونطور شوخ و با نشاط برامون شعر میخوند و شوخی میکرد. افسرای زندان رو که برای بازدید سلولها میآمدند دست میانداخت. ولی در عینحال از وظایف خودش هیچ غافل نبود. ارتباطات مخفیانهاش رو با بقیه سلولها بهخصوص با محمد حنیف نژاد برقرار میکرد، پیامها رو میفرستاد و میگرفت. با محمد حنیف نژاد در مورد مسائل مختلف مشورت میکرد. اطلاعیه مشترکشون رو با محمد حنیف نژاد تو همین شرایط صادر کردند و به بیرون زندان فرستادند. <ref name=":06">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آنکه در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref> | ||
آقای عباس داوری خاطرهای از بنیانگذار سازمان، سعید محسن را نقل میکند و میگوید: | آقای عباس داوری خاطرهای از بنیانگذار سازمان، سعید محسن را نقل میکند و میگوید: | ||
خط ۳۰۳: | خط ۳۰۵: | ||
سعید گفت: | سعید گفت: | ||
«سلام مرا به مسعود برسان. به او بگو که مسئولیتهای تو خیلی سنگین شده و تنها فردی هستی که از کمیته مرکزی باقی ماندی. تمامی تجربیات سازمان در وجود تو متبلوره. بار امانتیست که در این مرحله به تو سپرده شده. کوران حوادث زیادی را خواهی دید. فتنههای زیادی خواهد افتاد. تمامی تمجیدها نثار ما خواهد شد، چون ما شهید میشویم، و تمام تهمتها نثار تو خواهد شد، چون میدانم به مبارزه خودت ادامه خواهی داد و وارد مراحلی میشوی که خیلی خیلی بالاتر از ماها قرار خواهی گرفت. زیرا تو هر روز و هر ساعت شهید خواهی شد. یک شهید مجسم.'. | «سلام مرا به مسعود برسان. به او بگو که مسئولیتهای تو خیلی سنگین شده و تنها فردی هستی که از کمیته مرکزی باقی ماندی. تمامی تجربیات سازمان در وجود تو متبلوره. بار امانتیست که در این مرحله به تو سپرده شده. کوران حوادث زیادی را خواهی دید. فتنههای زیادی خواهد افتاد. تمامی تمجیدها نثار ما خواهد شد، چون ما شهید میشویم، و تمام تهمتها نثار تو خواهد شد، چون میدانم به مبارزه خودت ادامه خواهی داد و وارد مراحلی میشوی که خیلی خیلی بالاتر از ماها قرار خواهی گرفت. زیرا تو هر روز و هر ساعت شهید خواهی شد. یک شهید مجسم.'.<ref name=":06" /> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
ویرایش