کاربر:Safa/1صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات سیاست‌مدار
'''مبارزه طبقاتی،''' مبارزه‌ای است که میان دو طبقه‌ی استثمارگر و  استثمارشونده رخ می‌دهد. این مبارزه خصلت آشتی‌ناپذیری میان این دو طبقه را بیان می‌کند. مبارزه طبقاتی از دوران برده‌داری تا فئودالیزم (ارباب و رعیتی) و تا دوران سرمایه‌داری عظیم‌ترین نیروی متخاصم موجود در جامعه را به نمایش می‌گذارد. مبارزه طبقاتی بسیار پیش از مارکسیسم وجود داشته و جامعه‌شناسان در مورد آن سخن گفته‌اند. حتی تحلیل‌گران بورژوایی آن را تأیید می‌کنند اما تئوری علمی مبارزه‌ی طبقاتی توسط کارل مارکس و فردریک انگلس تدوین شده و اهمیت آن بیان شد. آن‌ها نشان دادند که مبارزه طبقاتی، نزاع و کشمکش بین طبقات مختلف اجتماعی است که منافع متضادی دارند و معتقد بودند که تاریخ جوامع بشری، تاریخ مبارزه طبقاتی است.
| نام              = زهره قائمی
| تصویر            = زهره قائمی.JPG |
| معروف به        = زهره قائمی
| زادروز          = ۱۳۴۳
| شهر تولد        = تهران
| کشور تولد        = ایران
| تاریخ مرگ        = ۱۰ شهریور ۱۳۹۲
| شهر مرگ          = قرارگاه اشرف - عراق
| کشور مرگ        = عراق
| فرزندان          =
| تحصیلات          = دیپلم
| دین              = اسلام
| حزب سیاسی        = سازمان مجاهدین خلق ایران
| سمت              = هم ردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران ـ عضو شورای ملی مقاومت ملی ایران -مسئول دفتر رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت (۱۳۷۲ – ۱۳۷۵)
| فعالیت‌ها        = ۳۵ سال سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران - زندانی سیاسی به مدت ۵ سال
}}'''زهره قائمی''' (زاده‌ی تهران - ۱۳۴۳- درگذشته در ۱۰ شهریور ۱۳۹۲)  از هم ردیفان مسئول اول [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و از اعضاء [[شورای ملی مقاومت ایران]]، و همچنین از مسئولان دفتر [[مریم رجوی]] رئیس جمهور برگزیده این شورا (۱۳۷۲ – ۱۳۷۵) بود.


زهره قائمی بدلیل فعالیت سیاسی و هواداری از سازمان مجاهدین خلق ۵ سال  (۱۳۶۰ – ۱۳۶۵) در زندان‌های رژیم ایران به سر برد. وی پس از آزادی مجددا به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. زهره قائمی سرانجام در  قتل عام۱۰ شهریور ۱۳۹۲ در قرارگاه اشرف توسط تروریست‌های اعزام شده توسط نیروی قدس سپاه پاسداران با همکاری نیروهای عراقی تحت امر نخست وزیر عراق نوری المالکی به قتل رسید.
در این دیدگاه، جوامع به دو طبقه اصلی تقسیم می‌شوند: طبقه استثمارگر (مانند سرمایه‌داران) و طبقه استثمارشونده (مانند کارگران). این مبارزه در طول تاریخ به اشکال مختلفی مانند برده‌داری، فئودالیسم و سرمایه‌داری دیده شده است.


زهره قائمی در هنگام شهادت فرماندهی قرارگاه اشرف را که توسط ۱۰۰ نفر از اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران حفاظت می شد برعهده داشت. پیش از آن دیگر اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران  به کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد مهاجرت کرده بودند.  
هدف نهایی مبارزه طبقاتی در نظریه مارکسیستی، رسیدن به جامعه‌ای بدون طبقات است که در آن همه افراد برابر باشند و استثمار از بین برود.


== کودکی و نوجوانی زهره قائمی ==
== طبقات اجتماعی ==
زهره قائمی، در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. او در سال ۱۳۴۹ وارد مدرسه شد. یازده ساله بود که پدرش را از دست داد. پدر وی در اثر بیماری سرطان فوت کرد. وضع مالی خانواده زهره قائمی پس از فوت پدر زیاد مناسب نبود اما با تلاش های مادر آنها توانست زندگی مناسبی داشته باشند
طبقات اجتماعی گروه‌بندی‌هایی از عوامل اجتماعی به شمار می‌روند که عمدتا به وسیله‌ی جایگاهشان در روند تولید، یعنی در حوزه‌ی اقتصادی، تعریف می‌شوند. جایگاه اقتصادی عوامل اجتماعی مهم‌ترین نقش را در تعیین طبقات اجتماعی دارند اما کافی نیستند. از نظر تفکر مارکسیسم اگر چه اقتصاد در شکل‌بندی اجتماعی نقش تعیین کننده دارد اما سیاست و ایدئولوژی نیز در جایگاه روبنا نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند.<ref>طبقات در سرمایه‌داری- نیکلاس پولانزاس</ref>


زهره قائمی ۳ سال دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه علوی تهران درس خواند. [[سعید محسن]] (از بنیان گذاران [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] ) با آنها نسبت خانوادگی داشت. برادران سعید محسن، مهدی محسن و عبدالله محسن به خانه آنها رفت و آمد داشت.
=== فاصله طبقاتی ===
فاصله طبقاتی به تفاوت‌های اقتصادی و اجتماعی میان گروه‌های مختلف در یک جامعه اشاره دارد. این فاصله معمولاً بر اساس میزان درآمد، ثروت، تحصیلات، و شغل افراد تعیین می‌شود. در جوامع مختلف، فاصله طبقاتی می‌تواند به شکل‌های مختلفی بروز کند و تأثیرات گسترده‌ای بر زندگی افراد داشته باشد.


برادر زهره قائمی  در ارتباط با همین افراد وارد دنیای سیاست شده و با سازمان مجاهدین آشنا بود. زهره قائمی نیز در ارتباط با برادر خود و مطالعه زندگی‌نامه آزادی‌خواهان و تاریخ مبارزات ایران و جهان وارد فعالیت‌های مبارزاتی شد. او  از سال ۵۶ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شده و در تابستان ۱۳۵۸، در انجمن میثاق فعالیت خود را آغاز کرد.
به طور کلی، فاصله طبقاتی به سه دسته اصلی تقسیم می‌شود:


زهره قائمی با تیم خود  در محلات جنوب تهران، خیابان مولوی و میدان خراسان به فعالیت‌های تبلیغاتی، فروش کتاب و نشریه سازمان مجاهدین خلق می‌پرداختند. زهره قائمی با شروع مدارس از انجمن محلات به بخش دانش آموزی منتقل شد. وی مدتی مسئول سیاسی شورای مدرسه بود.<ref name=":0">[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/24174 وبسایت مجاهدین خلق ایران] </ref>
# '''طبقه بالا''': شامل افراد ثروتمند، تاجران، کارفرمایان، و مدیران اجرایی.
# '''طبقه متوسط''': شامل کارمندان، معلمان، پزشکان، و کارکنان حرفه‌ای.
# طبقه پایین: شامل کارگران یدی، کارکنان خدماتی، پیشخدمت‌ها
# طبقه محروم یا زیر خط فقر


== دستگیری و زندان ==
این فاصله می‌تواند منجر به نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی شود که تأثیرات منفی بر جامعه دارد، از جمله کاهش فرصت‌های برابر و افزایش تنش‌های اجتماعی.
زهره قائمی، پیش از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، توسط رژیم ایران، دستگیر شد و به مدت ۵ سال در زندان قزل حصار به سر بُرد


او  در ابتدا به یک‌ سال و ۳ ماه (زندان) محکوم شد.
== تاریخچه طبقات اجتماعی ==
کتاب ماتریالیسم تاریخی با این جملات شروع می‌شود که: تمام تاریخ چیزی جز مبارزه‌ی طبقاتی نیست.


پس از پایان محکومیت از زهره قائمی خواسته شد که در یک مصاحبه از مواضع سیاسی خود اظهار پشیمانی کند اما وی نپذیرفت و به همین دلیل  مجداد در زندان ماند. در سال ۱۳۶۳ وجود تشکیلات در داخل زندان لو رفته و زهره قائمی مجددا برای بازجویی برده شد. او در یک دادگاه دیگر  به ۵ سال از تاریخ صدور حکم (۱۳۶۳) محکوم شد. زهره قائمی در دیماه سال ۶۵ از زندان آزاد شد.  
و آن به ۵ دوره تقسیم می‌شود.


== پیوستن زهره قائمی به سازمان مجاهدین ==
۱ـ دوره‌ی کمون اولیه
[[پرونده:زهره قائمی بر روی تانک.JPG|جایگزین=زهره قائمی بر روی تانک ارتش آزادی بخش ملی ایران|بندانگشتی|زهره قائمی بر روی تانک ارتش آزادی بخش ملی ایران]]
زهره قائمی به فاصله کوتاهی پس از آزادی از زندان به سازمان مجاهدین وصل شد و کد رادیویی گرفت. او در هفتم اسفند سال ۱۳۶۵ خود را به یکی از قرارگاه‌های سازمان مجاهدین خلق در نوار مرزی رساند. ابتدا به قرارگاهی به نام محسن رفت، و در بخش ارکان به فعالیت پرداخت. زهره قائمی پس از قرارگاه محسن به قرارگاه اشرف منتقل شده و در یک تیپ رزمی به نام تیپ ۶۰۰ فعالیت داشت.<ref>[https://www.iran-efshagari.com/%d8%a8%d8%a7-%db%8c%d8%a7%d8%af-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d9%87-%d9%88-%da%af%db%8c%d8%aa%db%8c-%db%8c%d8%a7%d8%af%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%87%da%a9%d8%b4%d8%a7/ با یاد زهره و گیتی - ایران افشاگر]</ref>


وی پس از آن مسئولیتهای بسیاری را بر عهده داشت. از جمله از سال ۱۳۷۲تا ۱۳۷۵ مسئول دفتر [[مریم رجوی]] رئیس جمهور برگزیده [[شورای ملی مقاومت ایران]] بود. او همچنین به عضویت شورای ملی مقاومت ایران درآمده و  از شهریور ۱۳۹۰ به عنوان یکی از هم‌ردیفان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق به ایفای مسئولیت پرداخت.
۲ـ دوره‌ی برده‌داری


وی همچنین در هنگام وقوع قتل عام ده شهریور اشرف در سال ۱۳۹۲ فرماندهی قرارگاه اشرف را برعهده داشت.
۳ـ دوره‌ی فئودالی


=== سخنان و دستوشته‌هایی از زهره قائمی ===
۴ـ دوره‌ی سرمایه‌داری
زهره قائمی که سالها به عنوان یکی از مسئولین سازمان مجاهدین خلق به فعالیت‌های مختلفی مشغول بود در یکی از سخنرانی‌های خود  در مراسم سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران،  گفت:<blockquote>«شهید بنیانگذار، سعید محسن می‌خروشد، مطمئن هستم که فاتح اصلی ما هستیم؛ و نسل ماندگار او سرشار از طمأنینه سرخ بر فریب سازش خندید؛ و مرگ را پیش از آن که بمیرد در شرافت نبردش زیست. آتش او شب را سوخت و خوشه‌های بلند کهکشان را از سقف آسمان آویخت؛ و اینک حنیف، پیروز از سرفرازی امانتدارش، ابدیت فریاد او را تا بلندای انسانیت و در میلاد شکفتنهای بی‌بدیل می‌شنود» <ref>[https://www.iranntv.com/2018/08/31/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D9%87-%D9%82%D8%A7%D8%A6%D9%85%DB%8C-%DB%B9-%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B1-%DB%B1%DB%B3/ زندگی‌نامه زهره قائمی - پخش در سیمای آزادی]</ref></blockquote>وی همچنین در یکی  از نوشته‌های خود می‌گوید: <blockquote>«در تلاطم باشکوه اقیانوس کبیر مقاومت، قایقرانان سخت‌کوش و دست‌شسته از همه وابستگیها، برای رهایی خلق اسیر خود، دست‌افشان و پاکوبان روانند. آنان آخرین گام ها را به سوی پیروزی محتوم بر می‌دارند و این قطعاً و بی‌تردید محقق خواهد شد».<ref name=":0" /></blockquote>[[پرونده:زهره قائمی - مجروح ۶ و ۷ مرداد.JPG|جایگزین=مجروح شدن زهره قائمی در اثر حمله نیروهای عراقی در ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ در قرارگاه اشرف|بندانگشتی|مجروح شدن زهره قائمی در اثر حمله نیروهای عراقی در ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ در قرارگاه اشرف]]
== جراحت زهره قائمی در [[حمله نیروهای ارتش عراق به قرارگاه اشرف ۶ و ۷ مرداد ۱۳۹۰|حمله ۶ و ۷ مرداد به اشرف]] ==
زهره قائمی درحمله‌ی شبه نظامیان وابسته به جمهوری اسلامی ایران و نوری المالکی (نخست وزیر وقت عراق) در ۶ و ۷ مرداد ۸۸  در صحنه حضور داشته و مورد اصابت گلوله مستقیم قرار گرفت. گلوله به استخوان پای او اصابت کرده و آنرا متلاشی کرد. زهره قائمی پس از معالجه‌ی بسیار طولانی از یک پا دچار نقص جسمی شد.


== شهادت زهره قائمی ==
۵ـ دوران سوسیالیسم
پس از آنکه اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران طبق یک توافقنامه چند جانبه قرارگاه اشرف را به مقصد کمپ لیبرتی ترک کردند، تعداد ۱۰۰ نفر از آنها برای حفاظت از اشرف و اموال سازمان مجاهدین خلق در این قرارگاه باقی ماندند. این افراد طبق کنوانسیون ۴ ژنو حفاظت شده محسوب می‌شدند. فرماندهی قرارگاه اشرف در این زمان بر عهده زهره  قائمی هم ردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق بود.


صبح روز ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ قرارگاه اشرف که ۱۰۰ نفر از مجاهدین خلق را در خود جای داده بود مورد حمله شبه نظامیان وابسته به رژیم ایران قرار گرفت. تروریست‌ها بصورت مخفیانه وارد این قرارگاه شده و با سلاح‌های مجهز به صدا خفه کن با هر فردی که روبرو می‌شدند او را به قتل رسانده و تیر خلاص می‌زدند.  
پیش از ظهور انسان نئاندرتال، انسان‌ها به صورت گروه‌های بزرگ و گله‌وار می‌زیستند. در واقع رشد ناچیز نیروهای مولد سبب وجود این گروه‌های گله‌وار بود. انسان‌ها ابتدایی‌ترین ابزارها را در اختیار داشتند و تنها از راه همبستگی با گروه‌های بزرگ انسانی بود که می‌توانستند وسایل زندگی خویش را فراهم سازند. هنگامی که شکار به منزله یگانه منبع معاش انسان به شمار می‌رفت، تلاش‌های مشترک زنان و مردان موفقیت بیشتری را تضمین می‌کرد. تنها در زندگی گروهی امکان داشت مهارت و تجارب که پایه تکامل تولید است، حفظ گشته و به نسل‌های بعدی انتقال یابد.<ref>نقل از مقاله تکامل اجتماعی ایران‌پدیا


آنها بسرعت خود را به مقر فرماندهی اشرف، یعنی محل استقرار زهره قائمی رساندند. بازماندگان این حادثه نقل می‌کنند که به رغم اصرار مجاهدین به زهره قائمی برای ترک کردن صحنه و مخفی شدن در پناهگاه غیرقابل نفوذی که در اشرف وجود داشت وی حاضر به خروج از صحنه نشد.
</ref>


نیروهای مهاجم با ورد به ساختمان محل اقامت زهره قائمی در ابتدا با مجاهدینی که تلاش می‌کردند از وی حفاظت کنند درگیر شده و آنها را به قتل رساندند. سپس وارد اتاق زهره قائمی شده و شلیک گلوله به بدن و سپس تیر خلاص به سرش، وی را به قتل رساندند. تصویر زهره قائمی در حالی پیدا شد که یکی از مجاهدین به نام ژیلا طلوع وی را در آغوش گرفته و ظاهرا پیش از مرگ در تلاش برای حفاظت از او بوده است.  
=== دوران کمون اولیه ===
در این دوران بدلیل ضرورت زندگی جمعی و مشارکت برابر در استفاده از امکانات جمعی، شرایط انباشت ثروت، مالکیت خصوصی و رشدِ هر گونه سلسه مراتب در میان گروه‌های اجتماعی فراهم نبود.


این حادثه به قتل عام ده شهریور اشرف یا کهکشان اشرف شهرت دارد. طی این قتل عام زهره قائمی همراه با ۵۱ نفر دیگر از مجاهدین در شهر اشرف به دست نیروهای تروریستی به قتل رسیدند.  
حدود ۱۰,۰۰۰ سال پیش، انقلابی از این سبک زندگی ”بدوی کمونیستی” به همراهِ اهلی کردن حیوانات و آغاز کشاورزی رخ داد.  


خانم مریم رجوی در مراسم گرامیداشت جانباختگان اشرف در ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، میگوید:
افزایش بازدهی کار به انسان فرصت داد تا نوع تازه‌ای از تولید را که مستلزم صرف وقت بیشتری بود، به وجود آورد. رشته تولیدی تازه، کشاورزی و دام‌پروری بود. این رشته هنگامی آغاز شد که بازدهی کار تا آن اندازه بود که بشر می‌توانست برای زمان درازی با محصولات دیگر و ذخایری که انبار کرده بود، زندگی کند تا غلات، به عمل آمده و حیوانات تولید مثل کنند. بعدها کشاورزی منبع اصلی تامین زندگی اکثریت قبایلی شد که در بین‌النهرین، دره نیل، مصر، فلسطین و ایران می‌زیستند.


«و شما ای زنان پیشتازی که در صف مقدم دلیران اشرفی تا آخرین نفس ایستادگی کردید، به راستی که الگوی نوینی از رزم و پایداری برای زنان و جوانان ایران خلق کرده اید. از آن روز، حتی یک لحظه تصویر خواهر عزیزم زهره، از نظرم دور نمی شود. زهره از زندانیان مقاوم دوران خمینی دجال و به مدت 5سال زندانی بود. او در حمله ۶ و ۷ مرداد سال ۸۸ به اشرف، به سختی مجروح و یک پایش با گلوله به شدت آسیب دید. اما این ناملایمات هیچ کدام در شخصیت و منش تحسین برانگیز او اثری نداشت. او صداقت و فروتنی را با شجاعت و مسئولیت پذیری در آمیخته بود و در دو دهه گذشته مسئولیت های خطیری را در پیچیده ترین شرایط به پیش برد». (سیمای آزادی)
برای نخستین بار ارزش افزوده‌ی پایدار بوجود آمد و طی صدها هزار سال طبقات بوجود آمدند. مالکان ارزش افزوده به ثروتمندان تبدیل شدند و آنان که این حق را نداشتند فقرای جامعه را تشکیل دادند.


=== ترانه ساخته شده در باره‌ی شهادت زهره قائمی ===
جامعه تقسیم شده به طبقات، نابرابری و بی‌عدالتی را سامانمند کرد، فرعون‌ها، امپراتورها، پادشاهان، سلاطین، پاپ‌ها، تزارها، روابط، و حامیانِ ”اشراف زاده”. در زیر این طبقه‌های حاکم برجوامع و اقتصاد، نزاعی طبقاتی همان‌طور که مارکس و انگلس توصیف می‌کنند «مبارزه‌ای بی‌وقفه، پنهان و آشکار بین انسان آزاد و برده، اشراف‌زاده و عامی، ارباب و رعیت، صاحب کار و کارگر، در یک کلام ستمگر و ستمدیده» بوجود آمد.
ترانه ای به مناسبت شهادت زهره قائمی در ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ در قرارگاه اشرف، سروده شده که متن و فایل صوتی آن آورده شده است.


«هزار زهره » '''                                                         '''
مارکس نخستین فردی نبود که اختلاف طبقاتی و نزاع موجود در جوامع بشری را مشاهده کرد، اما آنچه که او کشف کرد رابطه بین نزاع طبقاتی و «مراحل خاص و تاریخی در رشد و گسترش تولید» بود، که کلیدِ درک چگونگی و چرایی وقوع انقلاب بود.
[[پرونده:ترانه هزار زهره.mp3|جایگزین=ترانه هزار زهره|بندانگشتی|ترانه هزار زهره]]
چو صبح زهره دميد اشرف آسمانش شد                  نگاه كن كه جهان محو كهكشانش شد


زني رها شده از بند قرن ها زنجير                           كه عطر باور مريم بهار جانش شد


چه جان پر شرری  كه نبض توفان شد                       چه كوهواره شهيدی كه فخر انسان شد


جسور و پاك و رها  سفير صبر و ظفر                        دليرخواهر ايران   چنين فدا شد اگر


هزار زهره تو داری در آسمان وطن                            هزار جنگل رويان به هركران وطن  
 
 
 
نخست، شیوه باستانی، که در آن ”اربابان” به راستی مالک برده هایشان بودند و آن‌ها را در این اقتصادهای اکثراً زراعتی، که در آن تجارت نیز انجام می شد، استثمار می کردند، در نوعی از جوامع که به عنوان نمونه در روم و یونان باستان وجود داشت؛ دوم، شیوه فئودالی، نظام اقتصادی مبتنی بر کشاورزی پیشرفته‌تر و رایج، که در آن روابط اصلی بین اربابانی بود که مالک زمین هایی بودند که در آن رعیت ها هم برای آن‌ها کار می‌کردند و هم برای خودشان؛ شیوه ای از تولید که در بیشتر اروپا تا قرن هیجدم ادامه داشت. سوم، شیوه بورژوازی می باشد که در آن صنعت و تجارت غالب است و در آن سرمایه داران و کارگران مزدی طبقه های اصلیِ در حال ستیزهستند.
 
 
هر شیوه‌ متمایز تولید طبقه های استثمار شده و طبقات حاکم خودش را داشت. و هر شیوه، به سبک خودش و برای دوره ای معین، به تکامل نیروهای تولیدی کمک کرد. به واسطه استقرار چیرگی و گسترش نظام خود در جهت منافع خودخواهانه شان، طبقه های حاکم ناظرِ شکستِ شیوه‌های قدیمی اجرا هم بودند. با این درک، آن‌ها نقشی از نظر تاریخی مترقی ای را ایفا کردند. اما در نقاط معینی از زمان، وقتی شرایط خوب مهیا شد، کشفیات تکنولوژیکی و علمی بیشتری انجام شد و راه را برای شیوه‌های جدید و کارآترِ ساماندهیِ تولید گشود – که اما به ناگزیر تحت فشار روابط طبقاتی موجودی قرار گرفت که به ویژه متناسب یک ساختار خاص (حالا منسوخ) اقتصادی و اجتماعی بود. در این نقطه، طبقه حاکم دیگر آن شخصیت ترقی خواهانه را نداشت. مارکس آن را این‌گونه شرح می دهد:
 
 
در مرحله معینی از رشد خود، نیروهای مادی تولیدی جامعه با روابط تولید، یا با روابط مالکیت در کشمکش قرار گرفت که آن‌ها تاکنون در درون آن کار می‌کرده اند. از اشکال رشد نیروهای تولیدی، این روابط به غل و زنجیر آنها بدل می شود. سپس نقطه عطف انقلاب اجتماعی آغاز می شود». [۵]
 
 
(می ارزد به چگونگی ارتباط این امر با جهانی سرمایه داری اشاره کنیم که امروز در آن زندگی می‌کنیم. به عنوان نمونه کشاورزی را در نظر بگیرید، که در آن نیروهای تولیدی دقیقاً ۵۰% بیش از نیازِ تغذیه مردمِ روی کره زمین تولید می کنند [۶] و با این حال ۸۱۵ میلیون انسان در سال ۲۰۱۶ گرسنه بوده و سوء تغذیه داشتند [۷]. دلیل آن به روابط تولید در نظام سرمایه داری برمی گردد، یعنی آنچه حائز اهمیت می باشد سودهای سرمایه داران است، نه نیازهای اکثریت جامعه. از این منظر، آن‌ها به طور آشکار مانعی برای این همه پتانسیل هستند. تنها یک اقتصاد سوسیالیستی و به طور دمکراتیک برنامه ریزی شده می‌تواند این گنجایش تولیدی و پتانسیلِ واقعاً موجود برای تامین نیاز همگان را کنترل و استفاده کند).
 
 
بدیهی است که آغاز ”نقطه عطف انقلاب اجتماعی” ضرورتاً به گذار انقلابی از یک روش تولید به روشی دیگر نمی فرجامد. طبقه اجتماعی در حال ظهور باید وجود داشته باشد که بتواند شرایط را پیش ببرد و طبقه ی در قدرت را به چالش بکشد، و با وجود این «نابودی عادی طبقه ستیزکننده/ مخالف» همیشه شدنی است. از این رو، تفسیر مکانیکی از تأکید مارکس بر تولید به مثابه نیروی موتور تاریخ یک سویه واشتباه است. همان‌طور که او جاهای دیگر نوشت، «تاریخ کاری نمی کند، ”مالک هیچ گنجینه عظیمی نیست”. تاریخ «جنگ نمی کند». بلکه این بشر است، انسان واقعی و زنده‌ای که تمام این کارها را انجام می دهد، انسانی که مالک است و می جنگد». پیامد نقطه عطف انقلاب اجتماعی، بنابراین، به مبارزه طبقاتی بستگی دارد.
 
 
نقش بورژوازی
 
 
آنچه مفهوم ماتریالیستی مارکس از تاریخ اثبات کرد این است که هیچ چیز ثابت، مقرر و حتمی نیست. امپراتوری ها، پادشاهی ها، و تمام نظام های اجتماعی که در زمان هایی همگی قدرتمند و ابدی به نظر می‌آمدند در حقیقت محو شده اند. عطف به هیراکلیت، فیلسوف محبوب مارکس، تغییر تنها پایایِ تاریخ است. مارکس اشتیاق داشت معانیِ ضمنی این امر را برای آن نظام اجتماعی ای نقل کند که در زمانه خودش غالب بود – نظام سرمایه داری. و برای آن هدف، سوگیری او به طبقه در حال ظهور کارگران مزدی «از تمام طبقه هایی بود که در برابرِ بورژوازی قد علم می کنند» و او آن‌ها را تنها «طبقه واقعاً انقلابی» می شناخت. [۸]
 
 
چه چیزی مارکس را به این دیدگاه رهنمون کرد؟ خوب، او به گفته دوست نزدیکش، انگلس، «پیش از هر چیز یک انقلابی» بود. آنچه او را از اوان زندگی یک انقلابی ساخت، چندشی شدید از تمام بی‌عدالتی‌های جهان و سخت کوشی و پژوهشگری بود؛ او به طور طبیعی ذهن کنجکاوش را بر این کار گذاشت تا آن جهان را درک کند. به قدر کافی سریع ریشه نابرابری را در خود جامعه طبقاتی و تناوری مدرنش، جامعه ”بورژوازی” یافت، که مسیر حکومت نسبتاً کوتاه اش خودش را این‌گونه نشان داد که باید بغایت پویا و به همان اندازه بی رحم باشد. با این همه، مارکس و انگلس با تحقیقات مشترک شان دریافتند که این پویایی هم قدرت اصلی سرمایه داری و هم به طور همزمان ضعف اصلی اش است. آن‌ها نوشتند:
 
 
جامعه مدرن بورژوازی، به همراه روابط تولید، مبادله و مالکیت، جامعه‌ای که به چنین ابزارهای تولید غول آسا و مبادله متوسل شده است، شبیه جادوگری است که دیگر قادر نیست قدرت‌های جهانِ مردگان را که با جادوهای خود فراخواند، مهار کند…. در صف آراییِ جامعه نیروهای تولیدی، دیگر، کاملاً تمایل ندارند به گسترش شرایط بورژاوزی کمک کنند؛ بر عکس، آن‌ها برای این شرایط بیش از اندازه قدرتمند شده اند… آن‌ها بی نظمی را به درون تمام جامعه بورژوازی می‌آورند و هستی بورژوازی را کاملاً به خطر می اندازند. شرایط جامعه بورژوازی بیش از اندازه تنگ و محدود است که بتواند با ثروتی که توسط آن‌ها خلق شد سازش کند.
 
 
شیوه‌های پرخاشگرانه و سرکش سرمایه داری محصول تناقض های شدید درونی خودش است، که فرجام آن بحران های اقتصادی دوره ای است. اما برخلاف بحران های گذشته که منشای آن کمبود [تولید] بود، این بحران های ناشی از رقابت نتیجه تولید بیش از اندازه و بسیار سریع است، به گونه‌ای که بازار اشباح می شود، سود کاهش می‌یابد و سرمایه‌گذاری متوقف می شود. سپس با تلنبار شدن فضولات انسانی و مواد، تأثیرات معمول کمبود، مادامی که بازار تلاش می‌کند خودش را تنظیم کند، خودش را نشان می دهد. همان‌گونه که مانیفست کمونیست توضیح می دهد:
 
 
و چگونه بورژوازی این بحران ها را مهار می کند؟ از سویی با انهدام اجباریِ توده‌ای از نیروهای تولیدی و از سوی دیگر با تسخیر بازارهای جدید، و از راه غارت کامل بازارهای قدیمی. باید بگوییم از طریق هموار کردن راه برای بحران های گسترده‌تر و مخرب‌تر و کاهش ابزارهایی که به واسطه آن جلوی بحران ها گرفته می شود.


== منابع ==
== منابع ==
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>
<references />
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۷

مبارزه طبقاتی، مبارزه‌ای است که میان دو طبقه‌ی استثمارگر و استثمارشونده رخ می‌دهد. این مبارزه خصلت آشتی‌ناپذیری میان این دو طبقه را بیان می‌کند. مبارزه طبقاتی از دوران برده‌داری تا فئودالیزم (ارباب و رعیتی) و تا دوران سرمایه‌داری عظیم‌ترین نیروی متخاصم موجود در جامعه را به نمایش می‌گذارد. مبارزه طبقاتی بسیار پیش از مارکسیسم وجود داشته و جامعه‌شناسان در مورد آن سخن گفته‌اند. حتی تحلیل‌گران بورژوایی آن را تأیید می‌کنند اما تئوری علمی مبارزه‌ی طبقاتی توسط کارل مارکس و فردریک انگلس تدوین شده و اهمیت آن بیان شد. آن‌ها نشان دادند که مبارزه طبقاتی، نزاع و کشمکش بین طبقات مختلف اجتماعی است که منافع متضادی دارند و معتقد بودند که تاریخ جوامع بشری، تاریخ مبارزه طبقاتی است.

در این دیدگاه، جوامع به دو طبقه اصلی تقسیم می‌شوند: طبقه استثمارگر (مانند سرمایه‌داران) و طبقه استثمارشونده (مانند کارگران). این مبارزه در طول تاریخ به اشکال مختلفی مانند برده‌داری، فئودالیسم و سرمایه‌داری دیده شده است.

هدف نهایی مبارزه طبقاتی در نظریه مارکسیستی، رسیدن به جامعه‌ای بدون طبقات است که در آن همه افراد برابر باشند و استثمار از بین برود.

طبقات اجتماعی

طبقات اجتماعی گروه‌بندی‌هایی از عوامل اجتماعی به شمار می‌روند که عمدتا به وسیله‌ی جایگاهشان در روند تولید، یعنی در حوزه‌ی اقتصادی، تعریف می‌شوند. جایگاه اقتصادی عوامل اجتماعی مهم‌ترین نقش را در تعیین طبقات اجتماعی دارند اما کافی نیستند. از نظر تفکر مارکسیسم اگر چه اقتصاد در شکل‌بندی اجتماعی نقش تعیین کننده دارد اما سیاست و ایدئولوژی نیز در جایگاه روبنا نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند.[۱]

فاصله طبقاتی

فاصله طبقاتی به تفاوت‌های اقتصادی و اجتماعی میان گروه‌های مختلف در یک جامعه اشاره دارد. این فاصله معمولاً بر اساس میزان درآمد، ثروت، تحصیلات، و شغل افراد تعیین می‌شود. در جوامع مختلف، فاصله طبقاتی می‌تواند به شکل‌های مختلفی بروز کند و تأثیرات گسترده‌ای بر زندگی افراد داشته باشد.

به طور کلی، فاصله طبقاتی به سه دسته اصلی تقسیم می‌شود:

  1. طبقه بالا: شامل افراد ثروتمند، تاجران، کارفرمایان، و مدیران اجرایی.
  2. طبقه متوسط: شامل کارمندان، معلمان، پزشکان، و کارکنان حرفه‌ای.
  3. طبقه پایین: شامل کارگران یدی، کارکنان خدماتی، پیشخدمت‌ها
  4. طبقه محروم یا زیر خط فقر

این فاصله می‌تواند منجر به نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی شود که تأثیرات منفی بر جامعه دارد، از جمله کاهش فرصت‌های برابر و افزایش تنش‌های اجتماعی.

تاریخچه طبقات اجتماعی

کتاب ماتریالیسم تاریخی با این جملات شروع می‌شود که: تمام تاریخ چیزی جز مبارزه‌ی طبقاتی نیست.

و آن به ۵ دوره تقسیم می‌شود.

۱ـ دوره‌ی کمون اولیه

۲ـ دوره‌ی برده‌داری

۳ـ دوره‌ی فئودالی

۴ـ دوره‌ی سرمایه‌داری

۵ـ دوران سوسیالیسم

پیش از ظهور انسان نئاندرتال، انسان‌ها به صورت گروه‌های بزرگ و گله‌وار می‌زیستند. در واقع رشد ناچیز نیروهای مولد سبب وجود این گروه‌های گله‌وار بود. انسان‌ها ابتدایی‌ترین ابزارها را در اختیار داشتند و تنها از راه همبستگی با گروه‌های بزرگ انسانی بود که می‌توانستند وسایل زندگی خویش را فراهم سازند. هنگامی که شکار به منزله یگانه منبع معاش انسان به شمار می‌رفت، تلاش‌های مشترک زنان و مردان موفقیت بیشتری را تضمین می‌کرد. تنها در زندگی گروهی امکان داشت مهارت و تجارب که پایه تکامل تولید است، حفظ گشته و به نسل‌های بعدی انتقال یابد.[۲]

دوران کمون اولیه

در این دوران بدلیل ضرورت زندگی جمعی و مشارکت برابر در استفاده از امکانات جمعی، شرایط انباشت ثروت، مالکیت خصوصی و رشدِ هر گونه سلسه مراتب در میان گروه‌های اجتماعی فراهم نبود.

حدود ۱۰,۰۰۰ سال پیش، انقلابی از این سبک زندگی ”بدوی کمونیستی” به همراهِ اهلی کردن حیوانات و آغاز کشاورزی رخ داد.

افزایش بازدهی کار به انسان فرصت داد تا نوع تازه‌ای از تولید را که مستلزم صرف وقت بیشتری بود، به وجود آورد. رشته تولیدی تازه، کشاورزی و دام‌پروری بود. این رشته هنگامی آغاز شد که بازدهی کار تا آن اندازه بود که بشر می‌توانست برای زمان درازی با محصولات دیگر و ذخایری که انبار کرده بود، زندگی کند تا غلات، به عمل آمده و حیوانات تولید مثل کنند. بعدها کشاورزی منبع اصلی تامین زندگی اکثریت قبایلی شد که در بین‌النهرین، دره نیل، مصر، فلسطین و ایران می‌زیستند.

برای نخستین بار ارزش افزوده‌ی پایدار بوجود آمد و طی صدها هزار سال طبقات بوجود آمدند. مالکان ارزش افزوده به ثروتمندان تبدیل شدند و آنان که این حق را نداشتند فقرای جامعه را تشکیل دادند.

جامعه تقسیم شده به طبقات، نابرابری و بی‌عدالتی را سامانمند کرد، فرعون‌ها، امپراتورها، پادشاهان، سلاطین، پاپ‌ها، تزارها، روابط، و حامیانِ ”اشراف زاده”. در زیر این طبقه‌های حاکم برجوامع و اقتصاد، نزاعی طبقاتی همان‌طور که مارکس و انگلس توصیف می‌کنند «مبارزه‌ای بی‌وقفه، پنهان و آشکار بین انسان آزاد و برده، اشراف‌زاده و عامی، ارباب و رعیت، صاحب کار و کارگر، در یک کلام ستمگر و ستمدیده» بوجود آمد.

مارکس نخستین فردی نبود که اختلاف طبقاتی و نزاع موجود در جوامع بشری را مشاهده کرد، اما آنچه که او کشف کرد رابطه بین نزاع طبقاتی و «مراحل خاص و تاریخی در رشد و گسترش تولید» بود، که کلیدِ درک چگونگی و چرایی وقوع انقلاب بود.




نخست، شیوه باستانی، که در آن ”اربابان” به راستی مالک برده هایشان بودند و آن‌ها را در این اقتصادهای اکثراً زراعتی، که در آن تجارت نیز انجام می شد، استثمار می کردند، در نوعی از جوامع که به عنوان نمونه در روم و یونان باستان وجود داشت؛ دوم، شیوه فئودالی، نظام اقتصادی مبتنی بر کشاورزی پیشرفته‌تر و رایج، که در آن روابط اصلی بین اربابانی بود که مالک زمین هایی بودند که در آن رعیت ها هم برای آن‌ها کار می‌کردند و هم برای خودشان؛ شیوه ای از تولید که در بیشتر اروپا تا قرن هیجدم ادامه داشت. سوم، شیوه بورژوازی می باشد که در آن صنعت و تجارت غالب است و در آن سرمایه داران و کارگران مزدی طبقه های اصلیِ در حال ستیزهستند.


هر شیوه‌ متمایز تولید طبقه های استثمار شده و طبقات حاکم خودش را داشت. و هر شیوه، به سبک خودش و برای دوره ای معین، به تکامل نیروهای تولیدی کمک کرد. به واسطه استقرار چیرگی و گسترش نظام خود در جهت منافع خودخواهانه شان، طبقه های حاکم ناظرِ شکستِ شیوه‌های قدیمی اجرا هم بودند. با این درک، آن‌ها نقشی از نظر تاریخی مترقی ای را ایفا کردند. اما در نقاط معینی از زمان، وقتی شرایط خوب مهیا شد، کشفیات تکنولوژیکی و علمی بیشتری انجام شد و راه را برای شیوه‌های جدید و کارآترِ ساماندهیِ تولید گشود – که اما به ناگزیر تحت فشار روابط طبقاتی موجودی قرار گرفت که به ویژه متناسب یک ساختار خاص (حالا منسوخ) اقتصادی و اجتماعی بود. در این نقطه، طبقه حاکم دیگر آن شخصیت ترقی خواهانه را نداشت. مارکس آن را این‌گونه شرح می دهد:


در مرحله معینی از رشد خود، نیروهای مادی تولیدی جامعه با روابط تولید، یا با روابط مالکیت در کشمکش قرار گرفت که آن‌ها تاکنون در درون آن کار می‌کرده اند. از اشکال رشد نیروهای تولیدی، این روابط به غل و زنجیر آنها بدل می شود. سپس نقطه عطف انقلاب اجتماعی آغاز می شود». [۵]


(می ارزد به چگونگی ارتباط این امر با جهانی سرمایه داری اشاره کنیم که امروز در آن زندگی می‌کنیم. به عنوان نمونه کشاورزی را در نظر بگیرید، که در آن نیروهای تولیدی دقیقاً ۵۰% بیش از نیازِ تغذیه مردمِ روی کره زمین تولید می کنند [۶] و با این حال ۸۱۵ میلیون انسان در سال ۲۰۱۶ گرسنه بوده و سوء تغذیه داشتند [۷]. دلیل آن به روابط تولید در نظام سرمایه داری برمی گردد، یعنی آنچه حائز اهمیت می باشد سودهای سرمایه داران است، نه نیازهای اکثریت جامعه. از این منظر، آن‌ها به طور آشکار مانعی برای این همه پتانسیل هستند. تنها یک اقتصاد سوسیالیستی و به طور دمکراتیک برنامه ریزی شده می‌تواند این گنجایش تولیدی و پتانسیلِ واقعاً موجود برای تامین نیاز همگان را کنترل و استفاده کند).


بدیهی است که آغاز ”نقطه عطف انقلاب اجتماعی” ضرورتاً به گذار انقلابی از یک روش تولید به روشی دیگر نمی فرجامد. طبقه اجتماعی در حال ظهور باید وجود داشته باشد که بتواند شرایط را پیش ببرد و طبقه ی در قدرت را به چالش بکشد، و با وجود این «نابودی عادی طبقه ستیزکننده/ مخالف» همیشه شدنی است. از این رو، تفسیر مکانیکی از تأکید مارکس بر تولید به مثابه نیروی موتور تاریخ یک سویه واشتباه است. همان‌طور که او جاهای دیگر نوشت، «تاریخ کاری نمی کند، ”مالک هیچ گنجینه عظیمی نیست”. تاریخ «جنگ نمی کند». بلکه این بشر است، انسان واقعی و زنده‌ای که تمام این کارها را انجام می دهد، انسانی که مالک است و می جنگد». پیامد نقطه عطف انقلاب اجتماعی، بنابراین، به مبارزه طبقاتی بستگی دارد.


نقش بورژوازی


آنچه مفهوم ماتریالیستی مارکس از تاریخ اثبات کرد این است که هیچ چیز ثابت، مقرر و حتمی نیست. امپراتوری ها، پادشاهی ها، و تمام نظام های اجتماعی که در زمان هایی همگی قدرتمند و ابدی به نظر می‌آمدند در حقیقت محو شده اند. عطف به هیراکلیت، فیلسوف محبوب مارکس، تغییر تنها پایایِ تاریخ است. مارکس اشتیاق داشت معانیِ ضمنی این امر را برای آن نظام اجتماعی ای نقل کند که در زمانه خودش غالب بود – نظام سرمایه داری. و برای آن هدف، سوگیری او به طبقه در حال ظهور کارگران مزدی «از تمام طبقه هایی بود که در برابرِ بورژوازی قد علم می کنند» و او آن‌ها را تنها «طبقه واقعاً انقلابی» می شناخت. [۸]


چه چیزی مارکس را به این دیدگاه رهنمون کرد؟ خوب، او به گفته دوست نزدیکش، انگلس، «پیش از هر چیز یک انقلابی» بود. آنچه او را از اوان زندگی یک انقلابی ساخت، چندشی شدید از تمام بی‌عدالتی‌های جهان و سخت کوشی و پژوهشگری بود؛ او به طور طبیعی ذهن کنجکاوش را بر این کار گذاشت تا آن جهان را درک کند. به قدر کافی سریع ریشه نابرابری را در خود جامعه طبقاتی و تناوری مدرنش، جامعه ”بورژوازی” یافت، که مسیر حکومت نسبتاً کوتاه اش خودش را این‌گونه نشان داد که باید بغایت پویا و به همان اندازه بی رحم باشد. با این همه، مارکس و انگلس با تحقیقات مشترک شان دریافتند که این پویایی هم قدرت اصلی سرمایه داری و هم به طور همزمان ضعف اصلی اش است. آن‌ها نوشتند:


جامعه مدرن بورژوازی، به همراه روابط تولید، مبادله و مالکیت، جامعه‌ای که به چنین ابزارهای تولید غول آسا و مبادله متوسل شده است، شبیه جادوگری است که دیگر قادر نیست قدرت‌های جهانِ مردگان را که با جادوهای خود فراخواند، مهار کند…. در صف آراییِ جامعه نیروهای تولیدی، دیگر، کاملاً تمایل ندارند به گسترش شرایط بورژاوزی کمک کنند؛ بر عکس، آن‌ها برای این شرایط بیش از اندازه قدرتمند شده اند… آن‌ها بی نظمی را به درون تمام جامعه بورژوازی می‌آورند و هستی بورژوازی را کاملاً به خطر می اندازند. شرایط جامعه بورژوازی بیش از اندازه تنگ و محدود است که بتواند با ثروتی که توسط آن‌ها خلق شد سازش کند.


شیوه‌های پرخاشگرانه و سرکش سرمایه داری محصول تناقض های شدید درونی خودش است، که فرجام آن بحران های اقتصادی دوره ای است. اما برخلاف بحران های گذشته که منشای آن کمبود [تولید] بود، این بحران های ناشی از رقابت نتیجه تولید بیش از اندازه و بسیار سریع است، به گونه‌ای که بازار اشباح می شود، سود کاهش می‌یابد و سرمایه‌گذاری متوقف می شود. سپس با تلنبار شدن فضولات انسانی و مواد، تأثیرات معمول کمبود، مادامی که بازار تلاش می‌کند خودش را تنظیم کند، خودش را نشان می دهد. همان‌گونه که مانیفست کمونیست توضیح می دهد:


و چگونه بورژوازی این بحران ها را مهار می کند؟ از سویی با انهدام اجباریِ توده‌ای از نیروهای تولیدی و از سوی دیگر با تسخیر بازارهای جدید، و از راه غارت کامل بازارهای قدیمی. باید بگوییم از طریق هموار کردن راه برای بحران های گسترده‌تر و مخرب‌تر و کاهش ابزارهایی که به واسطه آن جلوی بحران ها گرفته می شود.

منابع

  1. طبقات در سرمایه‌داری- نیکلاس پولانزاس
  2. نقل از مقاله تکامل اجتماعی ایران‌پدیا