صدیقه مجاوری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:
یکی از هم‌بندی‌های صدیقه مجاوری در زندان اوین می‌گوید:<blockquote>«اولین بار او را در بند ۲۴۶ پایین اوین دیدم ضعیف و مریض‌حال و در عین حال شاد و سرزنده به‌نظر می‌رسید. همیشه به‌عنوان کسی که به‌بقیه روحیه می‌داد، شناخته می‌شد. اغلب تعدادی دورش جمع بودند و به‌صحبت‌های او از تجربیاتش در بازجویی و مقاومت‌های بیرون از زندان گوش می‌دادند. از حرف‌هایش همه روحیه می‌گرفتند و سرحال می‌شدند. او نقطه اتکاء کسانی بود که زیر بازجویی به‌سر می‌بردند. به‌همین دلیل دژخیمان کینه خاصی از او به‌دل داشتند و چندین بار او را به‌شعبه صدا زده و تهدید کرده بودند که نباید با کسی صحبت کند. در لحظه‌ی ورودش ۴۰۰ ضربه شلاق خورده بود و همیشه از کسانی بود که تنبیه و به‌سلول انفرادی منتقل می‌شد. روزهای ماه رمضان سال ۱۳۶۲ بود، یادم میاد که تازه افطار کرده بودیم. یکی از دختران معاویه از بلندگوی بند اعلام کرد همه به‌سلول‌های خود بروند و کسی حق خروج ندارد و به‌این ترتیب جو رعب و وحشت را در بند حاکم کردند. یکی یکی در سلول‌ها را باز کرده و اسامی افراد مورد نظر را اعلام می‌کردند. سپس آن‌ها را بدون آن‌که فرصت خداحافظی باقی بگذارند از بند بیرون می‌کشیدند. دلم در تب‌وتاب بود، به‌سلول ما که رسیدند اسم صدیقه را خواندند. او وسایلش را جمع کرد ولی مثل همیشه سرحال بود و درحالی‌که خنده از لبانش دور نمی‌شد، گفت: یعنی خداحافظی هم نکنیم! که دژخیم پاسخ داد نخیر، نکنید. صدیقه پوزخندی زد و بعد رو به‌ما که با قیافه‌های نگران او را بدرقه می‌کردیم، آهسته گفت: بابا مگه از این‌ها انتظاری غیر از این دارید اون اصلیه (اشاره به‌مسعود رجوی) جونش سلامت؛ و دستی تکان داد و رفت. آن‌شب هیچ‌کدام خواب به‌چشممان نیامد، بغض گلویمان را گرفته بود و نگران سلامتی‌اش بودیم ولی با گفتن خاطرات او شب را به‌صبح رساندیم»<ref name=":1">[https://www.iran-efshagari.com/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B4%D8%B9%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D9%88%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C-2/ شهید شعله‌ور آزادی، صدیقه مجاوری - سایت ایران افشاگر]</ref></blockquote>صدیقه مجاوری خود گفته است:
یکی از هم‌بندی‌های صدیقه مجاوری در زندان اوین می‌گوید:<blockquote>«اولین بار او را در بند ۲۴۶ پایین اوین دیدم ضعیف و مریض‌حال و در عین حال شاد و سرزنده به‌نظر می‌رسید. همیشه به‌عنوان کسی که به‌بقیه روحیه می‌داد، شناخته می‌شد. اغلب تعدادی دورش جمع بودند و به‌صحبت‌های او از تجربیاتش در بازجویی و مقاومت‌های بیرون از زندان گوش می‌دادند. از حرف‌هایش همه روحیه می‌گرفتند و سرحال می‌شدند. او نقطه اتکاء کسانی بود که زیر بازجویی به‌سر می‌بردند. به‌همین دلیل دژخیمان کینه خاصی از او به‌دل داشتند و چندین بار او را به‌شعبه صدا زده و تهدید کرده بودند که نباید با کسی صحبت کند. در لحظه‌ی ورودش ۴۰۰ ضربه شلاق خورده بود و همیشه از کسانی بود که تنبیه و به‌سلول انفرادی منتقل می‌شد. روزهای ماه رمضان سال ۱۳۶۲ بود، یادم میاد که تازه افطار کرده بودیم. یکی از دختران معاویه از بلندگوی بند اعلام کرد همه به‌سلول‌های خود بروند و کسی حق خروج ندارد و به‌این ترتیب جو رعب و وحشت را در بند حاکم کردند. یکی یکی در سلول‌ها را باز کرده و اسامی افراد مورد نظر را اعلام می‌کردند. سپس آن‌ها را بدون آن‌که فرصت خداحافظی باقی بگذارند از بند بیرون می‌کشیدند. دلم در تب‌وتاب بود، به‌سلول ما که رسیدند اسم صدیقه را خواندند. او وسایلش را جمع کرد ولی مثل همیشه سرحال بود و درحالی‌که خنده از لبانش دور نمی‌شد، گفت: یعنی خداحافظی هم نکنیم! که دژخیم پاسخ داد نخیر، نکنید. صدیقه پوزخندی زد و بعد رو به‌ما که با قیافه‌های نگران او را بدرقه می‌کردیم، آهسته گفت: بابا مگه از این‌ها انتظاری غیر از این دارید اون اصلیه (اشاره به‌مسعود رجوی) جونش سلامت؛ و دستی تکان داد و رفت. آن‌شب هیچ‌کدام خواب به‌چشممان نیامد، بغض گلویمان را گرفته بود و نگران سلامتی‌اش بودیم ولی با گفتن خاطرات او شب را به‌صبح رساندیم»<ref name=":1">[https://www.iran-efshagari.com/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B4%D8%B9%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D9%88%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C-2/ شهید شعله‌ور آزادی، صدیقه مجاوری - سایت ایران افشاگر]</ref></blockquote>صدیقه مجاوری خود گفته است:
[[پرونده:مجاوری3.JPG|بندانگشتی|صدیقه مجاوری و فرزندش]]
[[پرونده:مجاوری3.JPG|بندانگشتی|صدیقه مجاوری و فرزندش]]
<blockquote>«با شرکت در کلاس‌های تبیین جهان و مطالعه نشریات و اطلاعیه‌های سازمان و هم‌چنین از برخورد با بچه‌های هواداران سازمان، به‌ویژه با مجاهد شهید طاهره اسکندر نژاد، از آرمان توحیدی و موضع‌گیری‌های سازمان و جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی آشنایی پیدا کردم. این همان گمشده‌ای بود که ازاعماق وجودم به دنبالش بودم. از اسفند سال ۱۳۵۸، هم‌زمان با انتخابات مجلس فعالیت حرف‌های خود در رابطه با سازمان را شروع کردم. در اسفند ۱۳۶۰، در تهران دست‌گیر شدم. فروردین ۱۳۶۱، در زندان اوین دادگاهی شدم. ۲۱فروردین ۱۳۶۲، دوازده سال حکم گرفتم. در شهریور ۱۳۶۴، به زندان ساری منتقل شدم. بنابر نظریه‌ی پزشکان مبنی بر لاعلاج بودن بیماری‌ام ۷ سال حکمم تعلیقی شد؛ و به‌شرط این که هر ۱۵ روز یک‌بار جهت بازجویی و پاسخ‌گویی به سؤالات، به سپاه … مراجعه کنم. در مهرماه سال ۱۳۶۵، آزاد شدم.»<ref name=":3">سیمای آزادی</ref>  </blockquote>اما صدیقه مجاوری به‌جای معرفی به [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]]، خود را به منطقه مرزی رساند و مجدداً به مجاهدین وصل شد و به ارتش آزادی‌بخش ملی ایران پیوست. وی با طی کردن سریع مراحل آموزش، یکی از فرماندهان توپخانه [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران]] شد.<ref name=":3" />
<blockquote>«با شرکت در کلاس‌های تبیین جهان و مطالعه نشریات و اطلاعیه‌های سازمان و هم‌چنین از برخورد با بچه‌های هواداران سازمان، به‌ویژه با مجاهد شهید طاهره اسکندر نژاد، از آرمان توحیدی و موضع‌گیری‌های سازمان و جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی آشنایی پیدا کردم. این همان گمشده‌ای بود که ازاعماق وجودم به دنبالش بودم. از اسفند سال ۱۳۵۸، هم‌زمان با انتخابات مجلس فعالیت حرفه‌ای خود در رابطه با سازمان را شروع کردم. در اسفند ۱۳۶۰، در تهران دست‌گیر شدم. فروردین ۱۳۶۱، در زندان اوین دادگاهی شدم. ۲۱فروردین ۱۳۶۲، دوازده سال حکم گرفتم. در شهریور ۱۳۶۴، به زندان ساری منتقل شدم. بنابر نظریه‌ی پزشکان مبنی بر لاعلاج بودن بیماری‌ام ۷ سال حکمم تعلیقی شد؛ و به‌شرط این که هر ۱۵ روز یک‌بار جهت بازجویی و پاسخ‌گویی به سؤالات، به سپاه … مراجعه کنم. در مهرماه سال ۱۳۶۵، آزاد شدم.»<ref name=":3">سیمای آزادی</ref>  </blockquote>اما صدیقه مجاوری به‌جای معرفی به [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]]، خود را به منطقه مرزی رساند و مجدداً به مجاهدین وصل شد و به ارتش آزادی‌بخش ملی ایران پیوست. وی با طی کردن سریع مراحل آموزش، یکی از فرماندهان توپخانه [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران]] شد.<ref name=":3" />


=== از زبان یکی از هم‌بندی‌ها ===
=== از زبان یکی از هم‌بندی‌ها ===

نسخهٔ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۲۳

صدیقه مجاوری
مجاوری7.JPG
شناسنامه
زادروز۱۳۳۸
زادگاهساری، ایران
تاریخ مرگ۶ تیرماه ۱۳۸۲
محل مرگپاریس، فرانسه
تحصیلاتدانشجوی ادبیات و زبان‌های خارجی
دیناسلام
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

صدیقه مجاوری (زاده سال ۱۳۳۸ – درگذشته ۶ تیرماه ۱۳۸۲) در ساری به دنیا آمد. وی پس از اخذ مدرک دیپلم، وارد دانشگاه ادبیات و زبان‌های خارجی در دانشگاه تهران شد. صدیقه مجاوری در دوران دانشگاه با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به مجاهدین پیوست. او در سال ۱۳۶۰، توسط نظام جمهوری اسلامی دستگیر شد و به مدت ۵ سال در زندان تحت شکنجه قرار گرفت. صدیقه مجاوری پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۶۶، به ارتش آزادی‌بخش ملی ایران پیوست؛ و مجدداً به مجاهدین وصل شد. وی به‌سرعت در موضع یکی از فرماندهان توپ‌خانه ارتش آزادی قرار گرفت. صدیقه مجاوری در ۲۸ خرداد ۱۳۸۲، در اعتراض به یورش پلیس فرانسه به مقر شورای ملی مقاومت و دست‌گیری مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران، خود را در مقابل وزارت کشور فرانسه به آتش کشید و چند روز بعد در ۶ تیرماه ۱۳۸۲ جان باخت.

زندان و شکنجه

صدیقه مجاوری به‌هنگام تحصیل در دانشگاه تهران در رشته ادبیات و زبان‌های خارجی، با مجاهدین خلق آشنا شد. او در سال ۱۳۶۰، توسط مأموران نظام جمهوری اسلامی دست‌گیر شد؛ و به‌مدت ۵ سال زندانی و تحت شکنجه بود.[۱]

یکی از هم‌بندی‌های صدیقه مجاوری در زندان اوین می‌گوید:

«اولین بار او را در بند ۲۴۶ پایین اوین دیدم ضعیف و مریض‌حال و در عین حال شاد و سرزنده به‌نظر می‌رسید. همیشه به‌عنوان کسی که به‌بقیه روحیه می‌داد، شناخته می‌شد. اغلب تعدادی دورش جمع بودند و به‌صحبت‌های او از تجربیاتش در بازجویی و مقاومت‌های بیرون از زندان گوش می‌دادند. از حرف‌هایش همه روحیه می‌گرفتند و سرحال می‌شدند. او نقطه اتکاء کسانی بود که زیر بازجویی به‌سر می‌بردند. به‌همین دلیل دژخیمان کینه خاصی از او به‌دل داشتند و چندین بار او را به‌شعبه صدا زده و تهدید کرده بودند که نباید با کسی صحبت کند. در لحظه‌ی ورودش ۴۰۰ ضربه شلاق خورده بود و همیشه از کسانی بود که تنبیه و به‌سلول انفرادی منتقل می‌شد. روزهای ماه رمضان سال ۱۳۶۲ بود، یادم میاد که تازه افطار کرده بودیم. یکی از دختران معاویه از بلندگوی بند اعلام کرد همه به‌سلول‌های خود بروند و کسی حق خروج ندارد و به‌این ترتیب جو رعب و وحشت را در بند حاکم کردند. یکی یکی در سلول‌ها را باز کرده و اسامی افراد مورد نظر را اعلام می‌کردند. سپس آن‌ها را بدون آن‌که فرصت خداحافظی باقی بگذارند از بند بیرون می‌کشیدند. دلم در تب‌وتاب بود، به‌سلول ما که رسیدند اسم صدیقه را خواندند. او وسایلش را جمع کرد ولی مثل همیشه سرحال بود و درحالی‌که خنده از لبانش دور نمی‌شد، گفت: یعنی خداحافظی هم نکنیم! که دژخیم پاسخ داد نخیر، نکنید. صدیقه پوزخندی زد و بعد رو به‌ما که با قیافه‌های نگران او را بدرقه می‌کردیم، آهسته گفت: بابا مگه از این‌ها انتظاری غیر از این دارید اون اصلیه (اشاره به‌مسعود رجوی) جونش سلامت؛ و دستی تکان داد و رفت. آن‌شب هیچ‌کدام خواب به‌چشممان نیامد، بغض گلویمان را گرفته بود و نگران سلامتی‌اش بودیم ولی با گفتن خاطرات او شب را به‌صبح رساندیم»[۲]

صدیقه مجاوری خود گفته است:

صدیقه مجاوری و فرزندش

«با شرکت در کلاس‌های تبیین جهان و مطالعه نشریات و اطلاعیه‌های سازمان و هم‌چنین از برخورد با بچه‌های هواداران سازمان، به‌ویژه با مجاهد شهید طاهره اسکندر نژاد، از آرمان توحیدی و موضع‌گیری‌های سازمان و جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی آشنایی پیدا کردم. این همان گمشده‌ای بود که ازاعماق وجودم به دنبالش بودم. از اسفند سال ۱۳۵۸، هم‌زمان با انتخابات مجلس فعالیت حرفه‌ای خود در رابطه با سازمان را شروع کردم. در اسفند ۱۳۶۰، در تهران دست‌گیر شدم. فروردین ۱۳۶۱، در زندان اوین دادگاهی شدم. ۲۱فروردین ۱۳۶۲، دوازده سال حکم گرفتم. در شهریور ۱۳۶۴، به زندان ساری منتقل شدم. بنابر نظریه‌ی پزشکان مبنی بر لاعلاج بودن بیماری‌ام ۷ سال حکمم تعلیقی شد؛ و به‌شرط این که هر ۱۵ روز یک‌بار جهت بازجویی و پاسخ‌گویی به سؤالات، به سپاه … مراجعه کنم. در مهرماه سال ۱۳۶۵، آزاد شدم.»[۳]

اما صدیقه مجاوری به‌جای معرفی به سپاه پاسداران، خود را به منطقه مرزی رساند و مجدداً به مجاهدین وصل شد و به ارتش آزادی‌بخش ملی ایران پیوست. وی با طی کردن سریع مراحل آموزش، یکی از فرماندهان توپخانه ارتش آزادی‌بخش ملی ایران شد.[۳]

از زبان یکی از هم‌بندی‌ها

به‌نقل از هم‌بندی‌های صدیقه مجاوری در زندان اوین، صدیقه در زندان اوین خیلی روزهای سختی داشت. غیراز بیماری کلیه‌هاش که خیلی رنجش میداد، بیماری‌های دیگری هم داشت که کسی نمی‌فهمید. چون آدم صبوری بود و هیچ‌وقت شکایت و ناله نمی‌کرد. تازه آن‌قدر خنده‌رو بود که کسی نمی‌فهمید صدیقه مریض است…

یک‌روز به‌دلیل سردرد شدید و سایر دردهایش، پتو روی سرش کشیده بود تا کمی استراحت کند. یکی از زندانی‌ها که پرستار بند بود، سراغش رفت و سراسیمه پتو را بلند کرد و با صدای بلند از بچه‌ها کمک می‌خواست که صدیقه حالش خوب نیست کمک کنید…

در آن ایام قیافه‌ی او خیلی شکسته و رنجور شده بود. وقتی می‌پرسیدیم چی شده، می‌گفت هیچی نیست؛ ولی بعداً متوجه شدیم هربار که او را برای بازجویی صدا میزدند، شکنجه‌اش میکردند. آنقدر زیاد شکنجه‌اش کرده بودند که یک کلیهاش از کار افتاده بو؛ ولی همیشه روحیه‌ی مقاومت و ایستادگی داشت. خیلی صبور و نترس و شجاع بود… توی اتاق ۵ بند ۲۴۶، هفتاد نفر بودیم. از پیرزن ۶۵ ساله تا بچه شیرخواره. یکی از هم‌بندی‌ها مریض بود. اولین کسی که حواسش به وضعیت او بود و هوایش را داشت، صدیقه بود. در حالی که خودش شدیداً شکنجه شده بود؛ ولی از سهمیه‌ی قند و چای روزانه‌ی خودش میزد و به او میداد…

پاهای مجروح و تن بسیار رنجوری داشت. زیر شکنجه او را تا دم مرگ برده بودند؛ ولی روحیه‌ی شاد و سرحالش رو نتوانسته بودند بشکنند. بدون این که از او خواسته باشیم، تجارب خودش رو در مورد بازجویی پس دادن میگفت؛ و شیوههای بازجوها را شرح میداد. وقتی برای بازجویی میرفت آدم احساس میکرد که تمامی قدرت توی دست او است، و با نگاهی آرام، رو به بچههایی که نگرانش بودند میگفت: نگران نباشید! تاچند ساعت دیگر برمیگردم!... صدیقه به‌خاطر وضعیت غیربهداشتی بند به تب مالت دچار شده بود. چهل روز تب مالت داشت و جز ماست هیچی نمیتوانست بخورد. درسال ۱۳۶۳، جزو زندانیان سر موضع، صدیقه را هم به بند ۸ تنبیهی قزلحصار منتقل کردند. او هیچ‌وقت تسلیم نمیشد و از مواضعش کوتاه نمیآمد. صدیقه ایستاد و تاب آورد. اما شکنجه‌های شدید، بیماری کشنده‌ای را به جان او انداخت که پزشکان به احتمال مرگش تأکید کردند.[۳]

خودسوزی صدیقه مجاوری

خودسوزی صدیقه مجاوری در مقابل وزارت کشور فرانسه

در روز ۲۷ خرداد ۱۳۸۲(۱۷ ژوئن ۲۰۰۳) حمله پلیس فرانسه به مقرات مجاهدین خلق رخ داد و عده‌ی زیادی از جمله مریم رجوی دستگیر شد. این حمله، چنان‌چه بعدها افشا شد پس از یک معامله میان دولت وقت فرانسه به ریاست ژاک شیراک و رژیم ایران صورت گرفت که مبنای آن از جمله یک قرارداد تجاری میان شرکت نفتی توتال با ایران بود.

با مطرح شدن احتمال استرداد مریم رجوی به ایران تظاهرات و اعتراض به دستگیری مریم رجوی اوج گرفت.

تنها طی ۳ روز، ۱۶ تن از ایرانیان در شهرهای پاریس، برن، رم، لندن، اتاوا، آتن و نیکوزیا و هم‌چنین در ایران(۳ نفر در تهران و ۲ نفر در مشهد و یک نفر در شهر بابل) دست به خودسوزی زدند. خبرهای مربوط به خودسوزی پناهندگان ایرانی در صدر خبرهای فرانسه و اروپا بود و افکار عمومی را به شدت منقلب کرد.[۱]

صدیقه مجاوری در روز ۲۸ خرداد ۱۳۸۲، در اعتراض به دست‌گیری مریم رجوی توسط پلیس فرانسه، در مقابل وزارت کشور فرانسه خود را به آتش کشید؛ و در ۶ تیرماه جان باخت.[۲]

پیام مسعود رجوی

مسعود رجوی در پی وقایع ۱۷ ژوئن و خودسوزی صدقیه مجاوری و ندا حسنی و شهادت آن‌ها، طی پیامی گفت:

مسعود رجوی
مسعود رجوی

«در این جریان و در این ایام، من تلاش کردم که با حداکثر خویشتن‌داری، کلمه‌ای و عبارتی نگویم که این اعتراض‌های برحق و مقدس، بالا و بالاتر بگیرد. می‌ترسیدم که حتی با یک کلمه و یک عبارت، بغض فرو خفته در هزاران و هزاران تن از هم‌وطنانمان و مجاهدان آزادی‌ستان مشتعل و منفجر گردد و دیگر نتوان کسی را کنترل کرد. بدون هیچ مبالغه، از صدها خودسوزی دیگر با پیام مریم، و با خواهش و التماس و استدعا از راه دور و از نزدیک، هم مستقیم و هم غیرمستقیم، ممانعت گردید و از مسئولان سازمان مجاهدین که در این خصوص به‌غایت همکاری و تفاهم داشتند، سپاسگزارم.

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون عشقی که برجانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نی‌یی شمع مزار خویش شد

به‌راستی آنان وجود خود را به شمع‌های فروزان آزادی و مشعل‌های جاودان مقاومت و تاریخ این میهن تبدیل کردند.

سلام بر «ذبح عظیم» ملت ایران در آستان فرشته آزادی که خلق اسیرمان از یک‌صد سال پیش سر به پایش نهاده است. آزادی، خجسته آزادی»[۴]

انعکاسات رسانه‌های خارجی

در پی خودسوزی‌ها، روزنامه ژورنال دودیمانش در ۲۲ ژوئن نوشت:

«مخالفان رژیم آخوندی در پاریس، لندن و برن، خود را به‌آتش می‌کشند. آن‌ها علیه عملیات ضدتروریستی که توسط د.اس. ت (سازمان امنیت داخلی فرانسه) بر ضد سازمان مجاهدین خلق ایران به‌ویژه ستاد مرکزیش در شهر اورسوراواز صورت گرفته است اعتراض می‌کنند. همواره بایستی به کسانی‌که خود را برای آرمان‌های خود قربانی می‌کنند احترام گذاشت. خصوصاً وقتی که آن‌ها قربانی معامله‌ای شده باشند که از کنترلشان خارج است.»[۵]

روزنامه ایتالیایی کوریردلاسرا، درباره ندا حسنی و صدیقه مجاوری نوشت:

«آن‌ها خودشان را آتش زدند و مانند گرزی گدازان بر سر توطئه ملایان فرود آمدند و آن را خنثی کردند.»[۶]

پیام مریم رجوی به معترضین

مریم رجوی که در سلول انفرادی به‌سر می‌برد و او را از هر گونه ارتباط با بیرون قطع کرده بودند، توسط مقامات فرانسوی در جریان چند مورد خودسوزی قرار گرفت. او خواستار تسریع در ارسال پیامش به هم‌وطنان برای توقف خودسوزی‌ها بود. مریم رجوی یک پیام مکتوب فرستاد تا از طرف او برای جمعیتی که در مقابل د. اس. ت گردآمده بودند، خوانده شود. وی در این پیام نوشته بود:

«این مرا نگران و شوکه می‌کند که بشنوم بعضی‌هایتان تا حد خودسوزی جلو رفته‌اید. خواهش می‌کنم این‌کار را متوقف کنید. من از شما می‌خواهم از خودسوزی خودداری کنید، وگرنه بیش از این درد خواهم کشید. تظاهرات مسالمت‌آمیز خود را ادامه دهید تا به اهدافتان دست پیدا کنید».[۷]

خبرگزاری فرانسه نوشت:

خبرگزاری فرانسه

«مریم رجوی از هواداران گروه خود خواست در اعتراض به یورش پلیس فرانسه که او و دیگران را دست‌گیر کرده است، خودشان را آتش نزنند. خانم رجوی گفت: خبر تظاهرات شما را شنیدم که برای آزادی من و سایر خواهران و برادرانتان فریاد می‌زنید، اما وقتی خبر خودسوزی شما عزیزانم را شنیدم، بسیار بسیار متأثر شدم، به‌طوری‌که کنترل تأثر و عواطفم برایم مشکل است… از شما می‌خواهم که هر چه سریع‌تر خودسوزی را متوقف کنید و مرا بیش از این دردمند و نگران نکنید. اما به تظاهرات و تحصن آرام خود ادامه دهید تا به اهداف خود برسید. اگر چه وصف‌الحال شما را می‌فهمم و می‌دانم که چقدر رنجیده خاطرید که در فرانسه، یعنی کشوری که تاریخش و نامش با حقوق‌بشر و آزادی و دموکراسی پیوند خورده، چرا باید از زندان و سلول حرف زد، آن هم برای آزادی‌خواهان واقعی ایران. حتماً جواب آن را باید در یک معامله‌ای با رژیم پلید و آزادی‌کش آخوندها دید. به‌خصوص که فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران به‌دلیل تظاهرات پی‌درپی دانشجویان و مردم تهران و سایر شهرها و در مقابل شعارهای نفی تمامیت رژیم، به خود می‌لرزد و برای حفظ تعادل خود، ولو به‌طور مقطعی، نیاز به چنین توطئه‌ها و معاملاتی دارد… عزم خلل‌ناپذیر و همبستگی مردم ایران برای رهایی از دیکتاتوری مذهبی و تروریستی، قطعاً پیروز می‌شود. انشاءالله که هر چه سریع‌تر روز آزادی مردم ایران فرابرسد و همه‌ی دردها و رنجها پایان یابد».[۸]

روز اول تیر ۱۳۸۲ سازمان مجاهدین خلق ایران اطلاعیه‌ای صادر کرد که در آن آمده بود:

«با یادآوری پیام‌های مکرر خانم مریم رجوی، باز هم از همه هم‌وطنان جریحه‌دار شده، استدعا می‌کند که به‌رغم هر میزان تأثر و ناراحتی، از دست زدن به خودسوزی اعتراضی خودداری کنند و خواست‌هایشان را با تمام قوا و صرفاً در چارچوب قانون و به‌صورت اعتصاب و تحصن و آکسیون‌های آرام اعتراضی پیگیری کنند».[۷]

منابع