کاربر:Sayfe/فضیلت علامه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
فضیلت علامه | '''فضیلت علامه حائری،''' در سال ۱۳۳۸ در شهر شاهرود به دنیا آمد. دوران دبیرستان را در سمنان گذراند. او نبوع زیادی در ریاضی داشت به طوری که با وجود اینکه مدرسه دخترانه ای برای رشته ریاضی در منطقه وجود نداشت اما آموزش و پرورش به وی مجوز تحصیل در دبیرستان پسرانه را داده بود. | ||
فضیلت علامه حائری در میان همهی فارغالتحصیلان منطقه در دیپلم رشته ریاضی، رتبه اول را کسب کرد و در سال ۱۳۵۷ در رشته مهندسی راه و ساختمان وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. | |||
فضیلت | پدرش از روحانیونی بود که تلگراف حفظ جان خمینی که از طرف روحانیون برای شاه ارسال شده بود را امضا کرده بود. فضیلت به خاطر اعتقادات قوی مذهبی و علایقی که دورادور نسبت به سازمان مجاهدین داشت بعد از پیروزی انقلاب و از ابتدای سال ۵۸ وارد تشکیلات انجمن دانشجویان مسلمان دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. او از این زمان هوادار تشکیلاتی مجاهدین در بخش دانشجویی بود و سپس در بخش محلات جنوب به فعالیت خود ادامه داد. | ||
یکی از همرزمان او در این دوران نوشته است: «با فضیلت در سال های فعالیتهای افشاگرانه سیاسی هم تیم بودم. او دختری فوق العاده سرزنده، خلاق و سرشار از عشق به سازمان و مردمش بود. همیشه در مقابل عدم تعینها فکر میکرد و خلاقیت و ابتکار بالایی به خرج میداد. به همین خاطر تیم ما به نسبت سایر تیمها موفقتر بود و رمز این موفقیت و درخشش چیزی جز دلسوزی، مایهگذاری، خلاقیت و موضع تهاجمی فضیلت نبود. خواهر بزرگش تودهای بود و مادرش مریض، برادر و پدرش در بچگی او فوت کرده بودند. اما فضیلت نه تنها تسلیم این مشکلات نمیشد، بلکه همواره تکیهگاه خانوادهاش بود.» | |||
فضیلت علامه حائری پس از ۳۰ خرداد ۶۰ و آغاز مقاومت عادلانه سراسری علیه دیکتاتوری خمینی به عضویت تیمهای ویژه نظامی درآمد و در جریان همین فعالیتهایش دستگیر و راهی زندان شد. دو تن از داییهای او از اعضای سپاه پاسداران بودند که احتمال میرود از طریق آنها لو رفته باشد. | |||
یکی از هم سلولیهایش در خاطرات زندان نوشته است: «فضیلت در تشکیلات بند ۲۰۹ زندان که با بیرون ارتباط داشتند بود. بعد از مدتی این تشکیلات لو رفت و تمامی آن بچهها را به زیر شکنجه و بازجویی دوباره بردند. بچهها را حدود دو تا سه سال در سلولهای انفرادی و زیرزمین ۲۰۹ نگه داشته بودند، به طوری که تا سال ۶۵ خیلیها فکر میکردند که آنها اعدام شدهاند. در سال ۶۵ آنها را به بند عمومی آوردند و من مجدداً فضیلت را دیدم. او تعریف میکرد در تمام این چند سال آنها هر لحظه منتظر بودند که برای اعدام برده شوند. شبها بعد از اینکه بازجوییشان تمام میشد آنها را به داخل سلول میبردند و هنوز چادر از سرشان برنداشته بودند دوباره بازجو میآمد و میگفت بیایید بیرون، و بعد آنها را وادار میکرد کلاغ پر بروند و صدای کلاغ دربیاورند! و یا چهار دست و پا روی زمین راه بروند و صدای سگ دربیاورند! بعضی شبها نیز آنها را برای اعدام صدا میکردند و دائما آنها در حالت دلهره و اضطراب بودند. گاه با کوچکترین صدا با فریاد از خواب میپریدند و دچار لرزش میشدند. اما با وجود سپری کردن این دوران سخت فضیلت همچنان روحیهاش عالی بود. او به بچهها ورزش یاد میداد و شبها که دور هم جمع میشدیم اغلب آواز و ترانه میخواند و بیشتر به شعر نوایی، نوایی علاقه داشت.» | |||
یکی از | |||
فضیلت علامه حائری تا پایان در زمره زندانیان مقاوم و سر موضع بود که در ۷ سال زندانش همواره زیر شکنجه بود و سال ۶۰ دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. گوشت کف پاهایش ریخته بود و مجبور شده بودند از گوشت رانش به کف پاهایش پیوند بزنند. در سال ۶۲ هم به خاطر فعالیتی که در زندان داشت ۲ سال در سلول انفرادی به سر برد. بعد هم هیچگاه بازجویی و شکنجه اش قطع نشد تا اینکه سرانجام به دلیل مقاومت و ایستادگی در قتل عام سال ۱۳۶۷ سربدار شد. | فضیلت علامه حائری تا پایان در زمره زندانیان مقاوم و سر موضع بود که در ۷ سال زندانش همواره زیر شکنجه بود و سال ۶۰ دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. گوشت کف پاهایش ریخته بود و مجبور شده بودند از گوشت رانش به کف پاهایش پیوند بزنند. در سال ۶۲ هم به خاطر فعالیتی که در زندان داشت ۲ سال در سلول انفرادی به سر برد. بعد هم هیچگاه بازجویی و شکنجه اش قطع نشد تا اینکه سرانجام به دلیل مقاومت و ایستادگی در قتل عام سال ۱۳۶۷ سربدار شد. | ||
این چنین شد که جسارت و شجاعت و نام بلند فضیلت علامه به عنوان یک زن مجاهد جسور و بی باک در تاریخ مقاومت زنان میهن ما علیه ظلم و استبداد ولایت فقیه به ثبت رسید. | این چنین شد که جسارت و شجاعت و نام بلند فضیلت علامه به عنوان یک زن مجاهد جسور و بی باک در تاریخ مقاومت زنان میهن ما علیه ظلم و استبداد ولایت فقیه به ثبت رسید. |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۲۵
فضیلت علامه حائری | |
---|---|
زمینهٔ کاری | دانشجوی مبارز هوادار مجاهدین خلق ایران |
زادروز | ۱۳۳۸ شاهرود |
مرگ | مرداد ۱۳۶۷ تهران |
ملیت | ایرانی |
جایگاه خاکسپاری | تهران |
اثرگذاشته بر | مردم ایران |
فضیلت علامه حائری، در سال ۱۳۳۸ در شهر شاهرود به دنیا آمد. دوران دبیرستان را در سمنان گذراند. او نبوع زیادی در ریاضی داشت به طوری که با وجود اینکه مدرسه دخترانه ای برای رشته ریاضی در منطقه وجود نداشت اما آموزش و پرورش به وی مجوز تحصیل در دبیرستان پسرانه را داده بود.
فضیلت علامه حائری در میان همهی فارغالتحصیلان منطقه در دیپلم رشته ریاضی، رتبه اول را کسب کرد و در سال ۱۳۵۷ در رشته مهندسی راه و ساختمان وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد.
پدرش از روحانیونی بود که تلگراف حفظ جان خمینی که از طرف روحانیون برای شاه ارسال شده بود را امضا کرده بود. فضیلت به خاطر اعتقادات قوی مذهبی و علایقی که دورادور نسبت به سازمان مجاهدین داشت بعد از پیروزی انقلاب و از ابتدای سال ۵۸ وارد تشکیلات انجمن دانشجویان مسلمان دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. او از این زمان هوادار تشکیلاتی مجاهدین در بخش دانشجویی بود و سپس در بخش محلات جنوب به فعالیت خود ادامه داد.
یکی از همرزمان او در این دوران نوشته است: «با فضیلت در سال های فعالیتهای افشاگرانه سیاسی هم تیم بودم. او دختری فوق العاده سرزنده، خلاق و سرشار از عشق به سازمان و مردمش بود. همیشه در مقابل عدم تعینها فکر میکرد و خلاقیت و ابتکار بالایی به خرج میداد. به همین خاطر تیم ما به نسبت سایر تیمها موفقتر بود و رمز این موفقیت و درخشش چیزی جز دلسوزی، مایهگذاری، خلاقیت و موضع تهاجمی فضیلت نبود. خواهر بزرگش تودهای بود و مادرش مریض، برادر و پدرش در بچگی او فوت کرده بودند. اما فضیلت نه تنها تسلیم این مشکلات نمیشد، بلکه همواره تکیهگاه خانوادهاش بود.»
فضیلت علامه حائری پس از ۳۰ خرداد ۶۰ و آغاز مقاومت عادلانه سراسری علیه دیکتاتوری خمینی به عضویت تیمهای ویژه نظامی درآمد و در جریان همین فعالیتهایش دستگیر و راهی زندان شد. دو تن از داییهای او از اعضای سپاه پاسداران بودند که احتمال میرود از طریق آنها لو رفته باشد.
یکی از هم سلولیهایش در خاطرات زندان نوشته است: «فضیلت در تشکیلات بند ۲۰۹ زندان که با بیرون ارتباط داشتند بود. بعد از مدتی این تشکیلات لو رفت و تمامی آن بچهها را به زیر شکنجه و بازجویی دوباره بردند. بچهها را حدود دو تا سه سال در سلولهای انفرادی و زیرزمین ۲۰۹ نگه داشته بودند، به طوری که تا سال ۶۵ خیلیها فکر میکردند که آنها اعدام شدهاند. در سال ۶۵ آنها را به بند عمومی آوردند و من مجدداً فضیلت را دیدم. او تعریف میکرد در تمام این چند سال آنها هر لحظه منتظر بودند که برای اعدام برده شوند. شبها بعد از اینکه بازجوییشان تمام میشد آنها را به داخل سلول میبردند و هنوز چادر از سرشان برنداشته بودند دوباره بازجو میآمد و میگفت بیایید بیرون، و بعد آنها را وادار میکرد کلاغ پر بروند و صدای کلاغ دربیاورند! و یا چهار دست و پا روی زمین راه بروند و صدای سگ دربیاورند! بعضی شبها نیز آنها را برای اعدام صدا میکردند و دائما آنها در حالت دلهره و اضطراب بودند. گاه با کوچکترین صدا با فریاد از خواب میپریدند و دچار لرزش میشدند. اما با وجود سپری کردن این دوران سخت فضیلت همچنان روحیهاش عالی بود. او به بچهها ورزش یاد میداد و شبها که دور هم جمع میشدیم اغلب آواز و ترانه میخواند و بیشتر به شعر نوایی، نوایی علاقه داشت.»
فضیلت علامه حائری تا پایان در زمره زندانیان مقاوم و سر موضع بود که در ۷ سال زندانش همواره زیر شکنجه بود و سال ۶۰ دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. گوشت کف پاهایش ریخته بود و مجبور شده بودند از گوشت رانش به کف پاهایش پیوند بزنند. در سال ۶۲ هم به خاطر فعالیتی که در زندان داشت ۲ سال در سلول انفرادی به سر برد. بعد هم هیچگاه بازجویی و شکنجه اش قطع نشد تا اینکه سرانجام به دلیل مقاومت و ایستادگی در قتل عام سال ۱۳۶۷ سربدار شد.
این چنین شد که جسارت و شجاعت و نام بلند فضیلت علامه به عنوان یک زن مجاهد جسور و بی باک در تاریخ مقاومت زنان میهن ما علیه ظلم و استبداد ولایت فقیه به ثبت رسید.