کاربر:Khosro/صفحه تمرین علیرضا انجوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
علیرضا انجوی متأهل و دارای مدرک لیسانس در رشتهی معماری بود. اما به خاطر اینکه نتوانسته بود کاری متناسب با رشته تحصیلی خود پیدا کند، مغازهدار شده بود.<ref>[https://fa.iranfreedom.org/%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%88%DB%8C/ جانباخته راه آزادی علیرضا انجوی - سایت ایران آزادی]</ref> | علیرضا انجوی متأهل و دارای مدرک لیسانس در رشتهی معماری بود. اما به خاطر اینکه نتوانسته بود کاری متناسب با رشته تحصیلی خود پیدا کند، مغازهدار شده بود.<ref>[https://fa.iranfreedom.org/%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%88%DB%8C/ جانباخته راه آزادی علیرضا انجوی - سایت ایران آزادی]</ref> | ||
او لیسانس معماری داشت؛ و چند ماهی بود که در بلوار دانش ربروی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد شیراز در شهر صدرا، یک مغازهای اجاره کرده و مشغول به کار شده بود؛ و جهت نوشتن پروژههای پایاننامه معماری به دانشجویان مشاوره ارائه میداد.<ref name=":0">[https://iranwire.com/fa/features/34872?ref=specials تنها فرزندم را با شلیک به پیشانیاش کشتند - سایت ایران وایر]</ref> | او لیسانس معماری داشت؛ و چند ماهی بود که در بلوار دانش ربروی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد شیراز در شهر صدرا، یک مغازهای اجاره کرده و مشغول به کار شده بود؛ و جهت نوشتن پروژههای پایاننامه معماری به دانشجویان مشاوره ارائه میداد.<ref name=":0">[https://iranwire.com/fa/features/34872?ref=specials تنها فرزندم را با شلیک به پیشانیاش کشتند - سایت ایران وایر]</ref> | ||
[[پرونده:انجووی2.JPG|جایگزین=علیرضا انجوی|بندانگشتی|208x208پیکسل|علیرضا انجوی]] | |||
=== خانواده === | === خانواده === | ||
خط ۷۹: | خط ۸۰: | ||
== روز واقعه == | == روز واقعه == | ||
او روز ۲۵ آبان طبق معمول سرکارش رفت. خیابانها اصلاً شلوغ نبود و کسی هم خبر نداشت که اعتراضات شکل بگیرد. محل سکونت علیرضا نیز در خیابان مولانا ۷ قرار داشت. علیرضا انجوی برای رفتن به خانه باید از مسیر مرکز شهر عبور میکرد. روز شنبه ۲۵ آبان مسیر بازگشت علیرضا به خانه، یعنی مرکز شهر و بلوار مولانا در شهرک صدرا، کانون اصلی اعتراضات بود. موقع برگشتن از سرکار مادر علیرضا به او زنگ میزند تا ببیند چه وقت به خانه برمیگردد. صدای شلوغی میشنود و علیرضا میگوید اینجا اعتراضات شروع شده و در شلوغی گیر کرده است. مادرش تأکید میکند که هرطور شده راهی پیدا کن و به خانه برگرد. اما دیگر هیچ جوابی نداد و کلاً گوشیاش خاموش بود.<ref name=":1" /> | او روز ۲۵ آبان طبق معمول سرکارش رفت. خیابانها اصلاً شلوغ نبود و کسی هم خبر نداشت که اعتراضات شکل بگیرد. محل سکونت علیرضا نیز در خیابان مولانا ۷ قرار داشت. علیرضا انجوی برای رفتن به خانه باید از مسیر مرکز شهر عبور میکرد. روز شنبه ۲۵ آبان مسیر بازگشت علیرضا به خانه، یعنی مرکز شهر و بلوار مولانا در شهرک صدرا، کانون اصلی اعتراضات بود. موقع برگشتن از سرکار مادر علیرضا به او زنگ میزند تا ببیند چه وقت به خانه برمیگردد. صدای شلوغی میشنود و علیرضا میگوید اینجا اعتراضات شروع شده و در شلوغی گیر کرده است. مادرش تأکید میکند که هرطور شده راهی پیدا کن و به خانه برگرد. اما دیگر هیچ جوابی نداد و کلاً گوشیاش خاموش بود.<ref name=":1" /> | ||
[[پرونده:انجووی6.JPG|جایگزین=علیرضا انجوی|بندانگشتی|235x235پیکسل|علیرضا انجوی]] | |||
=== یک هفته بیخبری === | === یک هفته بیخبری === | ||
خانواده علیرضا انجوی تا یک هفته از وی هیچ اطلاعی نداشتند؛ و فقط از آگاهی تماس گرفته و به خانواده علیرضا گفته بودند که او حالش خوب است. همچنین اطلاع داده بودند که به آن رسیدگی میکنند و تا چند روز دیگر آزاد میشود و به خانه برمیگردد. با این وجود مادر علیرضا یک بار هم تا دم مغازهاش میرود و از همسایهها پرسوجو میکند تا شاید خبری از فرزندش بگیرد. پس از یک هفته از طرف اداره آگاهی به مادر علیرضا انجوی با گوشی خود علیرضا زنگ میزنند و میگویند که به آگاهی هشت بیاید. مادرش نخست فکر میکند که پسرش زنگ زده و خیلی خوشحال میشود. اما مأموران آگاهی بودند؛ و از مادرش مشخصات علیرضا را خواسته بودند؛ و سپس مادر را به پزشک قانونی ارجاع میدهند؛ و او نیز برای شناسایی پسرش به سردخانه پزشکی قانونی شیراز واقع در نزدیکی خیابان مثنوی مراجعه میکند.<ref name=":1" /> | خانواده علیرضا انجوی تا یک هفته از وی هیچ اطلاعی نداشتند؛ و فقط از آگاهی تماس گرفته و به خانواده علیرضا گفته بودند که او حالش خوب است. همچنین اطلاع داده بودند که به آن رسیدگی میکنند و تا چند روز دیگر آزاد میشود و به خانه برمیگردد. با این وجود مادر علیرضا یک بار هم تا دم مغازهاش میرود و از همسایهها پرسوجو میکند تا شاید خبری از فرزندش بگیرد. پس از یک هفته از طرف اداره آگاهی به مادر علیرضا انجوی با گوشی خود علیرضا زنگ میزنند و میگویند که به آگاهی هشت بیاید. مادرش نخست فکر میکند که پسرش زنگ زده و خیلی خوشحال میشود. اما مأموران آگاهی بودند؛ و از مادرش مشخصات علیرضا را خواسته بودند؛ و سپس مادر را به پزشک قانونی ارجاع میدهند؛ و او نیز برای شناسایی پسرش به سردخانه پزشکی قانونی شیراز واقع در نزدیکی خیابان مثنوی مراجعه میکند.<ref name=":1" /> | ||
[[پرونده:انجووی5.JPG|جایگزین=علیرضا انجوی|بندانگشتی|210x210پیکسل|علیرضا انجوی]] | |||
== نحوه جانباختن == | == نحوه جانباختن == | ||
مادر علیرضا انجوی میگوید:<blockquote>«بعد که به پزشکی قانونی رفتم اولش که دیدمش گفتم نه خودش نیست، چون یخ زده بود و گذاشته بودنش در سردخانه. اما بعد که لباسهایش و کارتهای شناساییاش را نشانم دادند، دیدم که پسرم است. گلوله را به سرش'''،''' دقیقاً وسط پیشانیاش، زده بودند. نمیدانم از روبرو زده بودند یا پشتسر اما شوهر خواهرم که کلاه علیرضا را دیده بود گفت که سرش پاشیده شده بود داخل کلاه. من فقط میدانم داخل اعتراضات او را زدهاند اما خُب نمیدانم چه کسی و با چه تفنگی علیرضا را زده است. پسر من را بیگناه کشته بودند، بچه من میخواست به خانه برگردد و بین این تظاهرات قرار گرفته بود و کشته شد. همان روز در صدرا خیلیها کشته شدند، همه بیگناه»<ref name=":0" /></blockquote> | مادر علیرضا انجوی میگوید:<blockquote>«بعد که به پزشکی قانونی رفتم اولش که دیدمش گفتم نه خودش نیست، چون یخ زده بود و گذاشته بودنش در سردخانه. اما بعد که لباسهایش و کارتهای شناساییاش را نشانم دادند، دیدم که پسرم است. گلوله را به سرش'''،''' دقیقاً وسط پیشانیاش، زده بودند. نمیدانم از روبرو زده بودند یا پشتسر اما شوهر خواهرم که کلاه علیرضا را دیده بود گفت که سرش پاشیده شده بود داخل کلاه. من فقط میدانم داخل اعتراضات او را زدهاند اما خُب نمیدانم چه کسی و با چه تفنگی علیرضا را زده است. پسر من را بیگناه کشته بودند، بچه من میخواست به خانه برگردد و بین این تظاهرات قرار گرفته بود و کشته شد. همان روز در صدرا خیلیها کشته شدند، همه بیگناه»<ref name=":0" /></blockquote> | ||
[[پرونده:انجووی1.JPG|جایگزین=مزار علیرضا انجوی|بندانگشتی|200x200پیکسل|مزار علیرضا انجوی]] | |||
== خاکسپاری == | == خاکسپاری == | ||
خط ۹۷: | خط ۱۰۱: | ||
== دادخواهی مادر == | == دادخواهی مادر == | ||
مادر علیرضا انجوی میگوید:<blockquote>«من از قاتلان پسرم نمی گذرم. پسر من بیگناه بود؛ و باید قاتلانش به سزای عملشان برسند. شکایت میکنم و از خون پسرم نمیگذرم. دیه هیچ ارزشی برای من ندارد؛ و من میخواهم کسی که این کار را کرده به سزای عملش برسد.»<ref>[https://persian.iranhumanrights.org/1398/09/alireza-anjavi/ مادر علیرضا انجوی: از خون پسرم نمیگذرم - سایت کمپین حقوق بشر ایران]</ref> </blockquote>خانم نوشین محمودی مادر علیرضا انجوی میگوید که علیرضا پسر خوب و مهربانی بود. اگر دوستانش کاری به او میسپردند تا تمامش نمیکرد، نمیخوابید. آدم فداکاری بود؛ و برای مردم خیلی فداکاری میکرد. علیرضا همه کاری میکرد، ولی حقوق و دسترنجش را هم که حقش بود نمیدادند. او پسر خوب و آرامی بود؛ و با خودم زندگی میکرد. خیلی برایم عزیز بود. حالا که رفته انگار دنیای من هم تمام شده. هر چقدر هم دیه بدهند فرقی نمیکند، جای پسرم را دیگر نمیگیرد.<ref name=":1" /> | مادر علیرضا انجوی میگوید: | ||
[[پرونده:انجووی3.JPG|جایگزین=علیرضا انجوی و مادرش|بندانگشتی|218x218پیکسل|علیرضا انجوی و مادرش]] | |||
<blockquote>«من از قاتلان پسرم نمی گذرم. پسر من بیگناه بود؛ و باید قاتلانش به سزای عملشان برسند. شکایت میکنم و از خون پسرم نمیگذرم. دیه هیچ ارزشی برای من ندارد؛ و من میخواهم کسی که این کار را کرده به سزای عملش برسد.»<ref>[https://persian.iranhumanrights.org/1398/09/alireza-anjavi/ مادر علیرضا انجوی: از خون پسرم نمیگذرم - سایت کمپین حقوق بشر ایران]</ref> </blockquote>خانم نوشین محمودی مادر علیرضا انجوی میگوید که علیرضا پسر خوب و مهربانی بود. اگر دوستانش کاری به او میسپردند تا تمامش نمیکرد، نمیخوابید. آدم فداکاری بود؛ و برای مردم خیلی فداکاری میکرد. علیرضا همه کاری میکرد، ولی حقوق و دسترنجش را هم که حقش بود نمیدادند. او پسر خوب و آرامی بود؛ و با خودم زندگی میکرد. خیلی برایم عزیز بود. حالا که رفته انگار دنیای من هم تمام شده. هر چقدر هم دیه بدهند فرقی نمیکند، جای پسرم را دیگر نمیگیرد.<ref name=":1" /> | |||
== آخرین نوشتهی علیرضا == | == آخرین نوشتهی علیرضا == | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۳۳: | ||
خدایا شکرت… <ref name=":1" /> | خدایا شکرت… <ref name=":1" /> | ||
== اعتراضات سراسری آبان ۹۸ == | |||
لازم به یادآوری است که اعتراضات آبان ۱۳۹۸، در ایران از روز ۲۴ آبان در اعتراض به گران شدن بنزین آغاز شد. این اعتراضات به سرعت در بیش از ۱۹۱ شهر گسترش یافت. در این اعتراضات بیش از۱۵۰۰تن توسط '''[[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه پاسداران]]'''، پلیس، نیروهای امنیتی و '''[[لباس شخصی|لباس شخصیها]]''' کشته شدند. در میان کشته شدگان کودکان ۱۳تا ۱۵ ساله نیز به چشم میخورد. تعداد مجروحین در این اعتراضات بالغ بر ۴ هزار نفر است. شمار دستگیرشدگان تظاهرات به ۱۲ هزار نفر رسیده است. در روز ۲۶ آبان ماه زمزمههایی مبنی بر یک طرح دوفوریتی برای توقف طرح گرانی بنزین در مجلس مطرح شد، اما '''[[سید علی خامنه ای|علی خامنهای]]''' در سخنانی حمایت خود را از حذف یارانه بنزین اعلام کرد و این طرح را عملاً کنار زد. خامنهای همچنین از نیروهای امنیتی خواست به وظایف خود در برقراری امنیت و خاموش کردن تظاهرات عمل کنند.[[[اعتراضات ۱۳۹۸ ایران|۵]]] | |||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> |
نسخهٔ ۱۴ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۰۸
علیرضا انجوی، (زاده ۱۱ بهمنماه ۱۳۷۱، شیراز – درگذشته ۲۵ آبان ۱۳۹۸، شهرک صدرا استان فارس) از جانباختگان اعتراضات سراسری آبان ۱۳۹۸، بود. علیرضا انجوی متأهل و دارای مدرک لیسانس معماری بود که در شهرک صدرای شیراز مغازه داشت. او هنگام برگشتن از سرکار در مسیر منزلش که خیابانها شلوغ شده بود؛ و اعتراضات مردمی به خاطر گران شدن بنزین شکل گرفته بود، از ناحیهی سر مورد اصابت گلوله مأموران حکومتی قرار گرفت و جانباخت. خانواده علیرضا انجوی تا یک هفته از او هیچ اطلاعی نداشتند. از اداره آگاهی تماس گرفته و به خانواده علیرضا گفته بودند که او حالش خوب است؛ و تا چند روز دیگر آزاد میشود و به خانه برمیگردد. خانواده وی پس از یک هفته جسد علیرضا انجوی را با مغز از همپاشیده در سردخانه شناسایی میکنند. پیکر علیرضا انجوی را برخلاف نظر و خواست خانوادهاش در روز دوشنبه ۴ آذرماه ۹۸، در گلزار شهدای دینکان واقع در شمال شیراز خاکسپاری کردند. خانم نوشین محمودی مادر علیرضا انجوی میگوید که من از قاتلان پسرم نمی گذرم. پسر من بیگناه بود؛ و باید قاتلانش به سزای عملشان برسند. شکایت میکنم و از خون پسرم نمیگذرم.
شغل و تحصیلات
علیرضا انجوی متأهل و دارای مدرک لیسانس در رشتهی معماری بود. اما به خاطر اینکه نتوانسته بود کاری متناسب با رشته تحصیلی خود پیدا کند، مغازهدار شده بود.[۱]
او لیسانس معماری داشت؛ و چند ماهی بود که در بلوار دانش ربروی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد شیراز در شهر صدرا، یک مغازهای اجاره کرده و مشغول به کار شده بود؛ و جهت نوشتن پروژههای پایاننامه معماری به دانشجویان مشاوره ارائه میداد.[۲]
خانواده
علیرضا انجوی تنها فرزند باقی مانده مادرش «نوشین محمودی» بود. او دو برادر معلول داشت که یکی در سن ۱۹ سالگی و دیگری در سن ۲۱ سالگی بر اثر بیماری «دیستروفی ماهیچه ای دوشن» درگذشتند. سید محمدرضا انجوی پدر علیرضا نیز جانباز جنگ ایران و عراق بود که در سال ۱۳۸۱، بر اثر جراحات باقی مانده از جنگ درگذشت. علیرضا انجوی تنها دل خوشی مادرش بود؛ و با هم زندگی می کردند.[۳]
روز واقعه
او روز ۲۵ آبان طبق معمول سرکارش رفت. خیابانها اصلاً شلوغ نبود و کسی هم خبر نداشت که اعتراضات شکل بگیرد. محل سکونت علیرضا نیز در خیابان مولانا ۷ قرار داشت. علیرضا انجوی برای رفتن به خانه باید از مسیر مرکز شهر عبور میکرد. روز شنبه ۲۵ آبان مسیر بازگشت علیرضا به خانه، یعنی مرکز شهر و بلوار مولانا در شهرک صدرا، کانون اصلی اعتراضات بود. موقع برگشتن از سرکار مادر علیرضا به او زنگ میزند تا ببیند چه وقت به خانه برمیگردد. صدای شلوغی میشنود و علیرضا میگوید اینجا اعتراضات شروع شده و در شلوغی گیر کرده است. مادرش تأکید میکند که هرطور شده راهی پیدا کن و به خانه برگرد. اما دیگر هیچ جوابی نداد و کلاً گوشیاش خاموش بود.[۳]
یک هفته بیخبری
خانواده علیرضا انجوی تا یک هفته از وی هیچ اطلاعی نداشتند؛ و فقط از آگاهی تماس گرفته و به خانواده علیرضا گفته بودند که او حالش خوب است. همچنین اطلاع داده بودند که به آن رسیدگی میکنند و تا چند روز دیگر آزاد میشود و به خانه برمیگردد. با این وجود مادر علیرضا یک بار هم تا دم مغازهاش میرود و از همسایهها پرسوجو میکند تا شاید خبری از فرزندش بگیرد. پس از یک هفته از طرف اداره آگاهی به مادر علیرضا انجوی با گوشی خود علیرضا زنگ میزنند و میگویند که به آگاهی هشت بیاید. مادرش نخست فکر میکند که پسرش زنگ زده و خیلی خوشحال میشود. اما مأموران آگاهی بودند؛ و از مادرش مشخصات علیرضا را خواسته بودند؛ و سپس مادر را به پزشک قانونی ارجاع میدهند؛ و او نیز برای شناسایی پسرش به سردخانه پزشکی قانونی شیراز واقع در نزدیکی خیابان مثنوی مراجعه میکند.[۳]
نحوه جانباختن
مادر علیرضا انجوی میگوید:
«بعد که به پزشکی قانونی رفتم اولش که دیدمش گفتم نه خودش نیست، چون یخ زده بود و گذاشته بودنش در سردخانه. اما بعد که لباسهایش و کارتهای شناساییاش را نشانم دادند، دیدم که پسرم است. گلوله را به سرش، دقیقاً وسط پیشانیاش، زده بودند. نمیدانم از روبرو زده بودند یا پشتسر اما شوهر خواهرم که کلاه علیرضا را دیده بود گفت که سرش پاشیده شده بود داخل کلاه. من فقط میدانم داخل اعتراضات او را زدهاند اما خُب نمیدانم چه کسی و با چه تفنگی علیرضا را زده است. پسر من را بیگناه کشته بودند، بچه من میخواست به خانه برگردد و بین این تظاهرات قرار گرفته بود و کشته شد. همان روز در صدرا خیلیها کشته شدند، همه بیگناه»[۲]
خاکسپاری
پیکر علیرضا انجوی را در روز دوشنبه ۴ آذرماه ۹۸، در گلزار شهدای دینکان واقع در شمال شیراز خاکسپاری کردند. هرچند که مأموران حکومتی برای تحویل پیکر علیرضا از خانوادهاش تعهدی نگرفتند، اما برای خاکسپاری، مکانی بر خلاف نظر و خواست مادر علیرضا انجوی در نظر گرفتند. مادر علیرضا در این رابطه میگوید:
«جنازه را به راحتی به ما تحویل دادند، چون فهیمده بودند که بیگناه است. پولی از ما نخواستند. ما را اذیت نکردند، گفتند حتی میتوانید مراسم ختم هم بگیرید. ما میخواستیم جنازه را در دارالرحمة به خاک بسپاریم، چون پدرش و برادرهایش هم آنجا خاک شدهاند، ولی به ما گفتند یا باید در دینکان - روستایی نزدیک شیراز -، یا در قصر قمشه - روستای مابین شیراز و شهرک صدرا -، به خاک بسپارید و گفتند اگر هم قبول نکنید خودمان خاکش میکنیم و بعداً به شما میگوییم کجا دفن شده. تا روز خاکسپاری هم دیگر نذاشتند که ببینمش، فقط عکشس را به اقوام نشان داده بودند. وقتی جنازه را تحویلمان دادند گفتند باید همین امروز به خاک سپرده شود. نزدیک به ساعت ۵ بعد از ظهر بود که پیکر علیرضا به خاک سپرده شد. قبرستان پر از مأمور بود لابهلای مردم و نگذاشتند کسی از اقوام صورتش را ببیند و عکس بگیرد. خودشان سریع رویش را پوشاندند. از طرف خودشان هم آمدند برایش دعا خواندند، نماز خواندند و خاکش کردند. همه کارها را خودشان انجام دادند. گفتند باید زود مراسم را تمام کنید.»[۳]
اذعان رئیس شهربانی
به خانواده علیرضا گفته بودند که اگر فهمیدید چه کسی به علیرضا شلیک کرده است، شکایت کنید؛ و حتی میتوانید دیه هم بگیرید. مادر علیرضا میگوید:
«... خودشان فهمیدهاند که اشتباه کردهاند. رئیس شهربانی خیلی از من عذرخواهی کرد و به من گفت میدانیم این اتفاق افتاده خیلی شرمندهایم. من نمیدانم چه کسی به او شلیک کرده. اما شنیدم که میگفتند پاسدار و بسیجیها آن روز از روی پشت بام به مردم تیراندازی میکردند. در صدرا همان شب خیلیها کشته شدند…»[۳]
حادثه یا قتل
هیچ وقت نتیجه پزشکی قانونی به خانواده علیرضا انجوی تحویل داده نشد. به نقل از مادر علرضا انجوی، مأموران حکومتی از آنها خواسته بودند تا در گزارش نحوه کشته شدن پسرش را به جای قتل، حادثه هنگام آمدن به خانه عنوان و تأیید کنند. خانواده علیرضا نمیخواست این را قبول کند. اما برخی نزدیکان به خانواده گفته بودند که همین را بنویسند که دیگر خیلی اذیتتان نکنند و بگذارند مراسم خاکسپاری انجام شود. چون خانواده را تهدید کرده بودند که مراسم بیسر و صدا باشد و زیاد هم شلوغ نباشد.[۳]
دادخواهی مادر
مادر علیرضا انجوی میگوید:
«من از قاتلان پسرم نمی گذرم. پسر من بیگناه بود؛ و باید قاتلانش به سزای عملشان برسند. شکایت میکنم و از خون پسرم نمیگذرم. دیه هیچ ارزشی برای من ندارد؛ و من میخواهم کسی که این کار را کرده به سزای عملش برسد.»[۴]
خانم نوشین محمودی مادر علیرضا انجوی میگوید که علیرضا پسر خوب و مهربانی بود. اگر دوستانش کاری به او میسپردند تا تمامش نمیکرد، نمیخوابید. آدم فداکاری بود؛ و برای مردم خیلی فداکاری میکرد. علیرضا همه کاری میکرد، ولی حقوق و دسترنجش را هم که حقش بود نمیدادند. او پسر خوب و آرامی بود؛ و با خودم زندگی میکرد. خیلی برایم عزیز بود. حالا که رفته انگار دنیای من هم تمام شده. هر چقدر هم دیه بدهند فرقی نمیکند، جای پسرم را دیگر نمیگیرد.[۳]
آخرین نوشتهی علیرضا
علیرضا انجوی جوان هنرمند و خوش ذوقی بود. او که تصور این را نداشت به این زودی با گلولهای در وسط پیشانی، زندگیش پایان یابد، در آخرین پست اینستاگرامش در روز ۱۴ آبانماه نوشته بود:
بیاید یه لیست بنویسیم طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شود
چقدر خوبه که…
مثل این:
چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم…
چقدر خوبه که سالمم…
چقدر خوبه که هنوز میتونم ببینم و بشنوم و لمس کنم…
چقدر خوبه که خانوادم رو دارم…
چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی آسمون رو ببینم…
چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم…
چقدر خوبه که هنوزم میتونم تصمیمات درستی بگیرم و از نو شروع کنم…
بیاین برای یه بار هم که شده، داشتههامون رو به یاد بیاریم
نه نداشتههامون رو!
خدایا شکرت… [۳]
اعتراضات سراسری آبان ۹۸
لازم به یادآوری است که اعتراضات آبان ۱۳۹۸، در ایران از روز ۲۴ آبان در اعتراض به گران شدن بنزین آغاز شد. این اعتراضات به سرعت در بیش از ۱۹۱ شهر گسترش یافت. در این اعتراضات بیش از۱۵۰۰تن توسط سپاه پاسداران، پلیس، نیروهای امنیتی و لباس شخصیها کشته شدند. در میان کشته شدگان کودکان ۱۳تا ۱۵ ساله نیز به چشم میخورد. تعداد مجروحین در این اعتراضات بالغ بر ۴ هزار نفر است. شمار دستگیرشدگان تظاهرات به ۱۲ هزار نفر رسیده است. در روز ۲۶ آبان ماه زمزمههایی مبنی بر یک طرح دوفوریتی برای توقف طرح گرانی بنزین در مجلس مطرح شد، اما علی خامنهای در سخنانی حمایت خود را از حذف یارانه بنزین اعلام کرد و این طرح را عملاً کنار زد. خامنهای همچنین از نیروهای امنیتی خواست به وظایف خود در برقراری امنیت و خاموش کردن تظاهرات عمل کنند.[[[اعتراضات ۱۳۹۸ ایران|۵]]]
منابع
- ↑ جانباخته راه آزادی علیرضا انجوی - سایت ایران آزادی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ تنها فرزندم را با شلیک به پیشانیاش کشتند - سایت ایران وایر
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ سرگذشت علیرضا انجوی از کشتهشدگان اعتراضات سراسری آبان۹۸ - سایت رادیو زمانه
- ↑ مادر علیرضا انجوی: از خون پسرم نمیگذرم - سایت کمپین حقوق بشر ایران