|
|
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۲: |
خط ۲: |
| | اندازه جعبه = | | | اندازه جعبه = |
| | عنوان = | | | عنوان = |
| | نام =علیاصغر بدیعزادگان | | | نام =اصغر بدیعزادگان |
| | تصویر =علیاصغر بدیعزادگان.jpg | | | تصویر =علیاصغر بدیعزادگان.jpg |
| | اندازه تصویر = | | | اندازه تصویر = |
| | عنوان تصویر =علیاصغر بدیعزادگان | | | عنوان تصویر =اصغر بدیعزادگان |
| | زادروز = ۱۳۱۹ | | | زادروز = ۱۳۱۹ |
| | زادگاه =اصفهان | | | زادگاه =اصفهان |
خط ۳۵: |
خط ۳۵: |
| | تلویزیون = | | | تلویزیون = |
| | لقب = | | | لقب = |
| | حزب =سازمان مجاهدین خلق ایران | | | حزب =[[سازمان مجاهدین خلق ایران]] |
| | جنبش = | | | جنبش = |
| | مخالفان = | | | مخالفان = |
خط ۵۱: |
خط ۵۱: |
| | پانویس = | | | پانویس = |
| }} | | }} |
| '''علیاصغر بدیعزادگان''' (زادروز ۱۳۱۹ - تیرباران ۴ خرداد ۱۳۵۱) از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران بود. وی به همراه [[محمد حنیفنژاد|محمد حنیف نژاد]] و [[سعید محسن]]، سازمان مجاهدین خلق را در سال ۱۳۴۴ بنیانگذاری نمود. اصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک شاه دستگیر گردید و در چهارم خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد[[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-1|[۱]]] | | '''سید اصغر بدیعزادگان''' (زادروز ۱۳۱۹ - تیرباران ۴ خرداد ۱۳۵۱) از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران بود. وی به همراه [[محمد حنیفنژاد|محمد حنیف نژاد]] و [[سعید محسن]]، سازمان مجاهدین خلق را در سال ۱۳۴۴ بنیانگذاری نمود. اصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک شاه دستگیر گردید و در چهارم خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد<ref>مشرق - [https://www.mashreghnews.ir/news/420802/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB اعدام چهار جوان قبل از ورود رئیس جمهور آمریکا]</ref> |
|
| |
|
| == زندگینامه == | | == زندگینامه == |
| اصغر بدیعزادگان در سال۱۳۱۹ در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانوادهاش به تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی [[دانشگاه تهران]] فارغالتحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیتهای جبهه ملی و نهضت آزادی در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچیک از افراد خانوادهاش اطلاعی از فعالیتهای او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقهای از او نداشت. اصغر در سال۱۳۴۲ به نظاموظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحهسازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران بهکار پرداخت[[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:1-2|[۲]]] | | اصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۱۹ در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانوادهاش به تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی [[دانشگاه تهران]] فارغالتحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیتهای جبهه ملی و نهضت آزادی در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچیک از افراد خانوادهاش اطلاعی از فعالیتهای او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقهای از او نداشت. اصغر در سال ۱۳۴۲ به نظاموظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحهسازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران بهکار پرداخت.<ref>سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://www.mojahedin.org/news/138679/%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4-%D9%87%D8%B1%DA%A9%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%A مجاهد شهید اصغر بدیع زادگان: «ارزش هرکس در مبارزه، بهاندازه مایهیی است که در این راه میگذارد»]</ref> |
| | |
| | شهید بدیعزادگان، خواهر کوچکتر اصغر درباره ویژگیهای اصغر گفته است:<blockquote>«من همیشه اصغر را در حال مطالعه دیده بودم. همیشه کتابی همراهش بود، حتی در اتوبوس کتاب میخواند. گاهی وقتها دیده بودم که روزی ۲ تا ۳ساعت روی روزنامههای عصر کار میکرد و هر روز به اخبار رادیوها گوش میداد. دیده بودم که ساعتها از وقتش را به مطالعه و فکر درباره قرآن مشغول بود و در جواب مادرم میگفت: «قرآن کتاب راهنمای عمل و کار است. چیزی نیست که لای جلد ترمه و مخمل بپیچیم و در تاقچه بگذاریم». هر چه میگذشت ما او را کمتر میدیدیم ولی همیشه پنجشنبه شبها بهخانه میآمد تا خودش را برای کوهنوری روز جمعه آماده کند».<ref>[https://about.mojahedin.org/i/%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA علی اصغر بدیعزادگان کیست؟]، سایت سازمان مجاهدین خلق</ref></blockquote> |
|
| |
|
| == فعالیتها و تشکیل سازمان == | | == فعالیتها و تشکیل سازمان == |
| علیاصغر بدیعزادگان همانند سایر دوستانش در فکر یافتن راه چارهای برای نجات مردم بود. او با مطالعه جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران متوجه شده بود که با وجود تلاش و کوشش مردم و فداکاری آنها، تمام راههای مبارزه بهشکست منجر شده بود.
| | اصغر بدیعزادگان همانند سایر دوستانش در فکر یافتن راه چارهای برای نجات مردم بود. او با مطالعه جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران متوجه شده بود که با وجود تلاش و کوشش مردم و فداکاری آنها، تمام راههای مبارزه بهشکست منجر شده بود. |
| | |
| علیاصغر بدیعزادگان بهاین نتیجه رسیده بود که علت شکست مبارزات گذشته در این بود که رهبری و سازمان هدایت کننده حرفهای نداشتهاند. او فهمیده بود که اگر مبارزه بهعنوان یک حرفه و کار علمی در نظر گرفته نشود، محال است پیشرفتی حاصل شود. وی معتقد بود که بدون پا گذاشتن روی شغل، پول، تحصیلات و زندگی نمیتوان مبارزه کرد. او همیشه تکرار میکرد<blockquote>«ارزش هر کس در مبارزه بهاندازه مایهای است که در این راه میگذارد».</blockquote>در همین دوران بود که با محمد حنیفنژاد و سعید محسن نزدیکتر شد و هسته اولیه سازمان را تشکیل دادند. اصغر طی سالهای ۴۴ تا ۵۰ بهواسطه حرفهاش در دانشکده فنی دانشگاه تهران، که امکان برقراری تماس با دانشجویان و استفاده از امکانات دانشگاه را به او میداد، در رشد سازمان چه از نظر نیروی انسانی و عضوگیری و چه از جهت تأمین امکانات، خدمات ارزندهای انجام داد. او در سال۱۳۴۹ بهعنوان مسئول گروهی از مجاهدین که برای آموزشهای نظامی در پایگاههای الفتح به فلسطین اعزام شدند، از کشور خارج شد و در بازگشت علاوه بر تسلیحاتی که با خودش آورد، گنجینهای از تجربیات نظامی را به سازمان منتقل کرد. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-3|[۳]]]
| |
| | |
| == دستگیری ==
| |
| [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پس از مذاکره با [[سازمان الفتح]] برای آموزش نظامی اعضای خود گروهی را در سال ۱۳۴۹ به لبنان اعزام کرد تا در اردوگاه الفتح فنون رزمی را فراگیرند و بدیع زادگان یکی از کسانی بود که به این اردوگاه اعزام شد و پس از آموزش به همراه مقداری اسلحه به ایران بازگشت.<sup> </sup> او از مرداد ۱۳۴۹ تا خرداد ۱۳۵۰ به عنوان «مسئول هماهنگیها و فعالیتهای سازمان در خارج از کشور» در پاریس، بیروت، امان و سوریه اقامت داشت و در اردوگاههای فتح دورههای آموزشی تیراندازی و ساختن مواد منفجره را گذراند.
| |
| | |
| در سال ۱۳۵۰در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله ساواک بسیاری از فعالان سیاسی را برای برقراری امنیت دستگیر کرد و مبارزان نیز برای آزادی همرزمان خود در اوایل مهر ماه تصمیم گرفتند تا با گروگان گرفتن شهرام پهلوی نیا فرزند اشرف پهلوی زندانیان سیاسی را آزاد کنند. علی اصغر بدیع زادگان یکی از افراد تیم این عملیات بود که وظیفه رانندگی را بر عهده داشت. این عملیات با شکست روبه رو شد و اعضای آن از سوی ساواک شناسایی و تحت تعقیب قرار گرفتند. بدیع زادگان در منزل یکی از بستگانش دستگیر شد
| |
| | |
| ساواک، که پس از طرح ربودن شهرام پهلوی بهشدت آشفته شده بود، هر چه در توان داشت روی شکنجه بدیعزادگان گذاشت تا بتواند سرنخی بهدستآورد.
| |
| | |
| یکی از برادران مجاهد در اینباره میگوید: <blockquote>«وقتی ساواک بدیعزادگان را دستگیر کرد، موقعیت او را در سازمان میدانست و بهطور خاص از اقدامات عملی او باخبر بود و مشخصاً هم حنیفنژاد را از او میخواستند و او بهصراحت یک جواب را تکرار کرد:«نمیگویم».</blockquote>چون خیلی چیزها برای ساواک مشخص شده بود، اصغر هیچ امکان دیگری جز مقاومت سرسختانه و رویارویی گوشت و استخوان با شلاق و اجاق و اتوی برقی نداشت. امکان استفاده از هیچ تاکتیکی را هم در بازجویی نداشت.
| |
| [[پرونده:عکس علیاصغر بدیعزادگان در زندان.jpg|جایگزین=در زندان این عکس انداخته شدهاست |بندانگشتی|عکس زندان علیاصغر بدیعزادگان]]
| |
| متجاوز از یک ماه او را بهشدت شکنجه کردند. نخست او را روی اجاق نشاندند و سپس به پشت خواباندند. یکبار برای ۴ساعت مداوم او را سوزاندند بهطوری که سوختگی از پوست و گوشت گذشت و بهنخاع رسید. اصغر در آستانه مرگ قرار گرفت اما همچنان لب از لب نگشود و اسرار ش را در سینه سوختهاش حفظ کرد. اصغر را با همان سوختگیها در سلول انداختند و در را بستند. زخمهای سوخته چرک کرده و چرکها متعفن شد و فضای سلول را پرکرده بود، اما اصغر هیچچیز نگفت و با آرامش و مظلومیت درد و سوختگی را تحمل میکرد. او که تقریباً نیمه فلج شده بود دیگر نمیتوانست راه برود. دو نفر زیر بغلش را میگرفتند و او را کشانکشان بهاتاق شکنجه میبردند. با این حال او تنها به انقلاب و رهایی خلق و یارانش میاندیشید.
| |
| | |
| خانم شهین بدیعزادگان، خواهر اصغر، دربارهٔ این روزها نوشتهاست:
| |
| | |
| «ملاقات کوتاهی در زندان قزلقلعه به من و مادرم دادند. او را بعد از شکنجه از اوین به قزلقلعه آوردند تا ما او را ببینیم. این زمانی بود که شایعه مرگ او زیر شکنجه همهجا پیچیده بود. روز ۹آذر۵۰ بود. ساواک در اتاق و در اطراف او بودند و من و مادرم بهتزده از وضعیت اصغر، فقط او را نگاه میکردیم. در اثر تحمل شکنجههای وحشتناک موهایش تماماً سفید شده و بهاندازه ۱۰سال پیر شده بود. ساواکیها میگفتند «مادر برایش میوه و شیرینی و موز و… بیاورید». و او با وقار و متانت زیاد رو به مادرم کرد و گفت: «چیزی نیاز ندارم و نمیخواهد چیزی بیاورید»».
| |
| | |
| سرانجام ۳ باد عمل جراحی روی وی انجام دادند ، ولی دیگر امکان بهبودی نداشت
| |
| | |
| == نامه علیاصغر بدیعزادگان از زندان ==
| |
| سلام به همه برادران
| |
| | |
| کلیات و برخی مسائل در مورد جنبش در حال اوج ایران که قبلاً شرایط سختی را میگذراند به نظرم رسیده که به توصیه برادر شهیدم بهروز [علی باکری] درصدد جمعآوری و پاکنویس آن بودم که چهارشنبه غمانگیز ۳۰ فروردین و توطئه همزمانش (ابد دادن به محمد) پیشآمد که هنوز فکرم را مشغول کردهاست.
| |
| | |
| چون فرصت سریعاً میگذرد (من المؤمنین رجال صدقوا…) لذا به طور ناقص و پراکنده هر چه به نظرم رسیده مینویسم ولی مطمئنم که برادرانی که در خارج مسئولیت ادامه کار سازمان را در این شرایط بحرانی به دوش دارند با درس گرفتن از تجارب گرانبهای گذشته و پند گرفتن از غفلتهایی که داشتهایم به بهترین وجه از عهده مسئولیت خطیر خود برخواهند آمد.
| |
| | |
| دچار احساسات نشدن [از] ضروریترین وظایف است.
| |
| | |
| در این لحظات حساس، دوراندیشی و احساس مسئولیت و دچار احساسات نشدن ضروریترین وظایف است.
| |
| | |
| تحلیل از وضع موجود ـ رژیم و خصوصیتهای اصلی جامعه ـ نسبت به گذشته تغییر اساسی نکرده و بنابراین تحلیل ما از چگونگی وضع جامعه و نقاط قوت و ضعف محوری رژیم نیز همان است که قبلاً شده.
| |
| | |
| مشخصات جامعه ما نظیر گذشته یأس از مبارزات بی محتوا و مسالمت جویانه، احساس حاکمیت رژیم و سیستم پلیسی گسترده آن و تنها یک امید (و گاهی امید مبهم) به مبارزه مسلحانه به عنوان تنها راه موجود است.
| |
| | |
| سال قبل با برگزاری جشن تقریباً «بی سر و صدا» دستگیری گروههای مبارز اصلی مخصوصاً گروه ما که از پایگاههای وسیع تودهای برخوردار بود و نیز گروه سیاهکل که نقطه امید را روشنتر ساخته و رشد داد، و به دنبال آن کشتار بی رحمانه ۱۹ شهید سیاهکل در آستانه عید و اخیراً ۴ برادر ما با وجود تبلیغات وسیع و بیسابقهای که در خارج و داخل شده بود، مردم را بیشتر در خود فرو خواهد برد و برایشان این سؤال را مطرح خواهد کرد که آیا واقعاً رژیم و سیستم پلیسیاش ضربه ناپذیرند؟
| |
| | |
| جواب صحیح به این سؤال بایستی محور عمده خط مشی آتی جنبش باشد و عملیات بر این محور دور بزند.
| |
| | |
| چه در حال حاضر دو خصوصیت منفی حاکم در جامعه (یأس از مبارزات قدیم و تا اندازه ای از مبارزه، احساس حاکمیت و قدرت رژیم) تشدید و تنها نقطه امید در اثر شدت ضرباتی که در یک سال گذشته به گروههای مبارز وارد شده، در ابهام بیشتری فرورفته است (تعداد شهدا تا حال حاضر ۵۲ شهید از چ ـ ف ـ خ ـ ۶ شهید از آرمان خلق، ۵ شهید از ن ـ م ـ خ، سه شهید دانشجو در شیراز و…)[[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
| | |
| === وظیفه محوری گروهها ===
| |
| نابراین وظیفه محوری گروهها عبارتست از:
| |
| | |
| ۱ـ سعی در استمرار عمل برای شکستن سکوت و حاکمیت سیاسی دشمن و در نتیجه: دو وظیفه متضاد وابسته به هم.
| |
| | |
| ۲ ـ سعی در استمرار جنبش و لذا حداکثر کوشش برای حفظ موجودیت سازمان.
| |
|
| |
|
| وقفه در عملیات در شرایطی که رژیم بدون توجه به افکار عمومی داخل و خارج، بهترین فرزندان خلق را کشتار میکند و به این علت جو داغی را که از آستانه جشنها و حتی اوایل سال قبل به وجود آمده به اوج شدت رسانده و نفرت و کینه عمومی را برانگیخته است؛ تأثیری جز تشدید یأس موجود در جامعه و برباد دادن ثمره چندین ماه پشتیبانی عمومی مردم ندارد و نشان خواهد داد که علیرغم امیدی که مردم به جنبش جدید دارند، همان گونه که دستگاههای تبلیغاتی رژیم ادعا دارند این جنبش چیزی جز یک تب داغ زودگذر نبوده و رژیم توانستهاست مجدداً قدرت و حاکمیت سیاسی و پلیسی خود را تحکیم بخشد.
| | اصغر بدیعزادگان بهاین نتیجه رسیده بود که علت شکست مبارزات گذشته در این بود که رهبری و سازمان هدایت کننده حرفهای نداشتهاند. او فهمیده بود که اگر مبارزه بهعنوان یک حرفه و کار علمی در نظر گرفته نشود، محال است پیشرفتی حاصل شود. وی معتقد بود که بدون پا گذاشتن روی شغل، پول، تحصیلات و زندگی نمیتوان مبارزه کرد. او همیشه تکرار میکرد<blockquote>«ارزش هر کس در مبارزه بهاندازه مایهای است که در این راه میگذارد».</blockquote>در همین دوران بود که با محمد حنیفنژاد و سعید محسن نزدیکتر شد و هسته اولیه سازمان را تشکیل دادند. اصغر طی سالهای ۴۴ تا ۵۰ بهواسطه حرفهاش در دانشکده فنی دانشگاه تهران، که امکان برقراری تماس با دانشجویان و استفاده از امکانات دانشگاه را به او میداد، در رشد سازمان چه از نظر نیروی انسانی و عضوگیری و چه از جهت تأمین امکانات، خدمات ارزندهای انجام داد. او در سال ۱۳۴۹ بهعنوان مسئول گروهی از مجاهدین که برای آموزشهای نظامی در پایگاههای الفتح به فلسطین اعزام شدند، از کشور خارج شد و در بازگشت علاوه بر تسلیحاتی که با خودش آورد، بسیاری از تجربیات نظامی را به سازمان منتقل کرد. <ref>بیوگرافی - [http://azadamirkhizi.blogfa.com/post/231 علی اصغر بدیع زادگان]</ref> |
|
| |
|
| اما از طرف دیگر رژیم در حال حاضر در حداکثر آمادگی ممکن برای تار و مار کردن نطفه جنبش چریکی در ایران است. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| | [[پرونده:عکس علیاصغر بدیعزادگان در زندان.jpg|جایگزین=در زندان این عکس انداخته شدهاست |بندانگشتی|عکس زندان اصغر بدیعزادگان]] |
| | | == دادگاه اصغر بدیعزادگان == |
| === برگزاری جشن شیاطین و دام رژیم ===
| | اصغر بدیعزادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:<blockquote>«دادستان یا رئیس دادگاه باید بیطرف باشد ولی شما بیطرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشتهاید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه میکنیم؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شدهاست و این دادگاه بیطرف نیست.»<sup> </sup></blockquote>خانم [[شهین بدیعزادگان]]، خواهر اصغر در این رابطه نوشته است:<blockquote>«آن موقع، اوایل اردیبهشت سال۵۱ بود که گفتند آخرین دادگاه و محاکمه اصغر است. ما بهطور خانوادگی برای شرکت در جلسه دادگاه به محل دادرسی ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بودیم، از حوالی ساعت ۸صبح، آنجا متنظر بودیم تا اتوبوس حامل زندانیان سیاسی وارد محوطه دادرسی ارتش شد. اصغر را دیدیم که از اتوبوس پیاده شد و در حالیکه دستهایش را از پشت بسته بودند، او را بهمحل دادرسی ارتش میبردند. ما از راه دور با فریاد او را صدا کردیم و اصغر سرش را برگرداند و خندید. ما مدتها منتظر بودیم تا شاید ما را بهجلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواک شاه از ترس برملاشدن کارهایی که درمورد اصغر مرتکب شده بود، مانع شرکت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالی ساعت ۵بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بودیم و متوجه شدیم که اصغر را دارند از درب دیگر دادگاه خارج میکنند و بهسمت اتوبوس میبرند. خودمان را بهخیابان رساندیم و منتظر رسیدن اتوبوس شدیم. وقتی که اتوبوس به نزدیک ما رسید، دیدم که اصغر خودش را بهکنار یکی از پنجرهها رساند و درحالیکه دستهایش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش کنار زد و چندبار کلمه «اعدام» را تکرار کرد. این آخرین تصویری است که از اصغر در ذهن من نقش بستهاست.»<ref>سازمان مجاهدین خلق ایران - ا[https://www.mojahedin.org/news/125070/%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88-%D9%88-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85 صغر بدیعزادگان، الگو و آموزگار بزرگ مقاومت در زیر شکنجه]</ref></blockquote> |
| رگزاری جشن شیاطین در سال گذشته و شرایط مناسب داخلی و خارجی که برای ضربه زدن به رژیم از نظر سیاسی بوجود آمده بود، تقریباً کلیه گروهها را تحریک کرد که خود را برای ضربه زدن به رژیم آماده کنند و به واقع مناسبترین موقع برای ضربه زدن میتوانست باشد. منتهی در صورتی که گروهها از نظر کیفیت خود را آماده برای وارد کردن چنین ضربهای میکردند، چه برگزاری این جشن در واقع اعلام در سطح جهانی حاکمیت رژیم بود و این امر برای مردم بزرگترین کینه و نفرت درونی را برانگیخت.
| |
| | |
| کلیه طبقات رنج کشیده ملت در مقابل این اظهار وجود نفرتانگیز رژیم احساس نیاز شدیدی به وجود یک جریان مخالف برهم زننده جشن مینمودند. با توجه به این شرایط محسوس بود که رژیم حداکثر نیروهای پلیسی و ضربتی خود را در آستانه جشنها بسیج کرد. او که از مدتها قبل به گروههای مخفی فعال پی برده و از این لحاظ احساس خطر جدی میکرد، از شرایط جشن به وجود گروههای مخفی به عنوان دامی برای دستگیری و ضربه زدن به گروهها استفاده کرد.
| |
| | |
| در حال حاضر نیروهای امنیتی و ضربتی رژیم هنوز در حال آمادگی کامل بوده و با تجارب بسیار گرانبهایی که در سال گذشته به دست آوردهاند آمادهاند که با ضربات مهلک دیگری باقیمانده نیروهای مبارز مخفی را که هسته جنبش ملت ایران است، از بین ببرند. برای این منظور از هر دام و برنامه استراتژیکی یا تاکتیکی استفاده میکنند. رژیم کامل هوشیار بوده و میداند اگر باقیمانده گروههای ضربه خورده به حیات خود ادامه دهند، نطفه جنبش مسلحانه که در سال گذشته به علت بی تجربگی ضربات مهلکی را متحمل شد با کسب تجارب تازه کامل قوام گرفته و هر چه از عمر آن بگذرد امکان متلاشی ساختن آن به مراتب کمتر میشود[[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
| | |
| === عملیات ماجراجویانه سم مهلک جنبش === | |
| در حال حاضر سازمانهای پلیسی، نیروهای ضربتی و دستگاههای تبلیغاتی رژیم با بسیج کامل و بر اساس برنامههای وسیع و همهجانبه درصدد متلاشیکردن کامل جنبشاند. | |
| | |
| از برنامههای وسیع تبلیغاتی که نمونههای آن را در مصاحبههای مختلف رادیو تلویزیون و مطبوعاتی میبینیم و خوشبختانه به جز یک عده خودفروختهِ شناخته شده کسی در آنها شرکت نمیکند و با وجود تلاشهای فراوان و فشارشان بر برادران ما هیچیک حاضر به سازش و شرکت در آنها نگردیدهاند صحبت نمیکنم.
| |
| | |
| رژیم از یک طرف با کشتار بیدریغ برادران مبارز ما میخواهد فشاری را که در طول سالیان آینده ممکن بود بر جنبش و نیروهای مبارز وارد کند یک باره و در مرحله نطفهای آن اعمال کند و چشم زهر بگیرد که خود عامل مثبتی برای تصفیه عناصر بزدل و مُردّد از صفوف جنبش است؛ ولی جنبه بهتر مسئله این است که با این عمل که علیرغم تبلیغات وسیع داخل و خارج و پشتیبانی وسیع روحانیت و افکار عمومی صورت میدهد میخواهد با دامن زدن به احساسات عمومی و حس انتقام جویی عناصر باقیمانده گروهها، آنان را به ماجراجوییهای غیرمنطقی کشانده جنبش را که هنوز قوام نگرفته با دامهایی که گستردهاست و آمادگی کافی که بر اساس برنامه تنظیم شدهاش دارد، کاملاً متلاشی سازد. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
| | |
| === بزرگترین خطری که جنبش ما را تهدید میکند ===
| |
| این بزرگترین خطری است که جنبش نوپای ما را تهدید میکند.
| |
| | |
| اما با توجه به لزوم استمرار عمل و جوابگویی به کشتارهای رژیم و بالاخره برای حل تضاد بین دو
| |
| | |
| وظیفه موجود چه باید کرد؟ حوادث و جریاناتی که در یک ساله گذشته در میهن ما صورت گرفته، دید ما را
| |
| | |
| نسبت به چگونگی شکستن سکوت و عملیات مستمر تصحیح کرد.
| |
| | |
| دید ذهنی ما در مورد عملیات٬
| |
| | |
| گُندهبینی بود. ما برای شکستن ناگهانی حاکمیت پلیسی (محور استراتژیها) اعمال ضربات سیاسی و جو نسبتاً بزرگ و مداوم (چند ضربه بزرگ در هفته) در برنامه داشتیم و برای استمرار عمل علاوه بر ضربات بزرگ اصلی، ضربات ناگهانی (قبل از اعلام موجودیت) باعث ایجاد طرز تفکر بالا میشد ولی در حال حاضر این شرایط و بنابراین چنین اهدافی نمیتواند وجود داشته باشد.
| |
| | |
| از طرف دیگر دید ما اصولاً نسبت به چگونگی استمرار عمل به کلی تغییر کردهاست.
| |
| | |
| واقعیت چند ماهه گذشته نشان داد که عملیات کوچک انفجاری و حتی شعارنویسی روی دیوار جو را داغ و مردم را امیدوار به استمرار جنبش نگه میدارد و از همین امر میتوان میزان استقبال و پشتیبانی توده مردم را از جنبش نوخاسته مسلحانه درک کرد. منتهی در صورتی که به این استقبال مردم، که تشنگی عمیق آنها را نسبت به یک جریان انقلابی ضد رژیم نشان میدهد، جواب مثبت صحیحی داده نشود و به اصطلاح تغذیه نشوند، با توجه به برنامههای تبلیغاتی رژیم و ضربات مداومی که بر جنبش وارد کرده و میکند، این پشتیبانی که منبع اصلی حیات و تغذیه گروهها است دینامیسم خود را از دست داده و حداکثر به یک همبستگی عاطفی تبدیل میشود. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
| | |
| === مردم را نمیتوان با حرف و شعار به پشتیبانی واداشت ===
| |
| نکته مهمی که در اینجا باید گفته شود این است که مردم را نمیتوان با حرف و شعار به پشتیبانی فعال واداشت و برای آن بایستی دامنه مشخصی در نظر گرفت.
| |
| | |
| یک عمل کوچک که به نیروهای اهریمنی رژیم ضربه بزند از تعداد زیادی بیانیه و… ارزشمندتر است. اعلامیه و شعارنویسی روی دیوار و…
| |
| | |
| تنها نقش اگاهکننده داشته هدفهای گروه و علل ارتکاب به عملیات را توضیح میدهد.
| |
| | |
| بنابراین رجزخوانی و صدور اعلامیههای بدون محتوا و بدون پشتوانه (یا خدای نکرده با پشتوانه ولی ماجراجویانه که حکایت از یک تب تند زودگذر دارد) کاملاً غلط است.
| |
| | |
| در مقابل وحشیگریها و کشتارهای رژیم نباید سکوت کرد و نیز نباید دست به عملیات ماجراجویانه زد ولی ضمناً نباید بیش از قدرت عملی جنبش تهدید کرد چه به زودی بی محتوا بودن خود را نشان خواهد داد. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
| | |
| === مصادره بانک بایستی موقوف شود ===
| |
| دفها و محورهای عملیاتی ـ هدفهای جنبش در مرحله کنونی استمرار مبارزه بعد از رکود طولانی گذشته به منظور تقویت روح امید و جلوگیری از تشدید یأس در مردم، وارد کردن ضربه به سیستم پلیسی و نیز حاکمیت سیاسی دشمن و بالاخره عملیاتی جهت ایجاد همبستگی بیشتر با توده مردم است.
| |
| | |
| برای تحقق هدف اول حتی انجام عملیات کوچک انفجاری کافیست، منتهی باید به تدریج هدف دوم را نیز دربرگرفته و مخصوصاً برای تحقق آن که به منظور از بین بردن ریشه اصلی یأس مردم است، باید دست به عملیات بزرگتر زد.
| |
| | |
| به نظر من عملیات نسبتاً بزرگ که انرژی زیاد برده و امکان تلفات در آن وجود دارد صرفاً بایستی برای اعمال حداکثر ضربه به سیستم پلیسی و حاکمیت سیاسی رژیم به کار رود.
| |
| | |
| مصادره بانک به عنوان یک عمل نسبتاً بزرگ جز برای تأمین مخارج ضروری و تهیه ذخیره کافی بایستی موقوف شود. برای تأمین درآمد میتوان از مصادره برخی صرافیها و فروشگاههای بزرگ و… نیز استفاده کرد.
| |
| | |
| تأکید میکنم تکیه عمده عملیات باید برای تأمین دومین هدف که جوابگوی هدفهای دیگر نیز هست باشد.
| |
| | |
| محور ضربهها به ساواک با دامگذاری، انفجار و ترور افراد حتی درجه ۳ آن باید باشد؛ بنابراین تکیه اصلی کار در شهرها بالاخص تهران خواهد بود. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
| | |
| === عملیاتی نظیر توپاماروس ===
| |
| در صورت قوام گرفتن نسبی گروهها، عملیاتی نظیر توپاماروس برای ایجاد همبستگی نزدیک با توده محروم مردم لازم است. مانند ربودن پولدارهای معروف و منفور نظیر ثابت پاسال و القانیان و… و آزادکردن آنها در مقابل کمک به فتح و زلزلهزدهها و نظایر آن ـ ارسال پول توسط بانکها برای خانوادههای فقیر (با محمل افراد نیکوکار) و ارسال نامه همراه با رسید بانکی به منظور معرفی سازمان و اهداف آن ـ فرستادن بستههای پارچه و لباس و حواله آذوقه و کارتهای بیمه بهداشتی از درمانگاههای خصوصی و نظایر آن.
| |
| | |
| در تمام این نوع عملیات بایستی تیمها با افراد کافی و با عناصر پشتیبان با حداکثر سرعت عمل کنند. با این حال دستگیری و دادن تلفات در این راه با توجه به ارزش کار که به منظور اعلام همبستگی هر چه بیشتر با توده مردم است مسئلهای بجا و قابل تبلیغ است و بطور وضوح نشان میدهد که مرگ و زندان برای چریک به خاطر تودههای محروم است.
| |
| | |
| احقاق حق مردم و مجازات مجرمین و متجاوزین به منافع مردم، کسانی که در پناه رژیم به عملیات ضدمردمی میپردازند بسیار مفید خواهد بود.
| |
| | |
| با توجه به هدفهای ذکر شده در شرایط فعلی جنبش، ثقل اصلی فعالیتها بایستی در تهران و در مرحله بعد در شهرستانها و برخی مناطق مساعد روستایی که میتواند در چهارچوب این هدفها قرار گیرد باشد. به نظر میرسد که با وجود ضرباتی که گروهها ممکن است در شهرها متحمل شوند ولی تا مرحله معینی از رشد جنبش و تزلزل حاکمیت سیاسی رژیم این مسئله ضروری باشد.
| |
| | |
| پیروزی با ماست. چون خدا و ملت با ما است.
| |
| | |
| == دادگاه == | |
| بدیع زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:<blockquote>«دادستان یا رئیس دادگاه باید بیطرف باشد ولی شما بیطرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشتهاید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه میکنیم؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شدهاست و این دادگاه بیطرف نیست.»<sup> </sup></blockquote>خانم [[شهین بدیعزادگان]]:<blockquote>آن موقع، اوایل اردیبهشت سال۵۱ بود که گفتند آخرین دادگاه و محاکمه اصغر است. ما بهطور خانوادگی برای شرکت در جلسه دادگاه به محل دادرسی ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بودیم، از حوالی ساعت ۸صبح، آنجا متنظر بودیم تا اتوبوس حامل زندانیان سیاسی وارد محوطه دادرسی ارتش شد. اصغر را دیدیم که از اتوبوس پیاده شد و در حالیکه دستهایش را از پشت بسته بودند، او را بهمحل دادرسی ارتش میبردند. ما از راه دور با فریاد او را صدا کردیم و اصغر سرش را برگرداند و خندید. ما مدتها منتظر بودیم تا شاید ما را بهجلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواک شاه از ترس برملاشدن کارهایی که درمورد اصغر مرتکب شده بود، مانع شرکت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالی ساعت ۵بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بودیم و متوجه شدیم که اصغر را دارند از درب دیگر دادگاه خارج میکنند و بهسمت اتوبوس میبرند. خودمان را بهخیابان رساندیم و منتظر رسیدن اتوبوس شدیم. وقتی که اتوبوس به نزدیک ما رسید، دیدم که اصغر خودش را بهکنار یکی از پنجرهها رساند و درحالیکه دستهایش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش کنار زد و چندبار کلمه «اعدام» را تکرار کرد. این آخرین تصویری است که از اصغر در ذهن من نقش بستهاست.</blockquote>
| |
|
| |
|
| == تیرباران == | | == تیرباران == |
| حکم دادگاه برای علیاصغر بدیع زادگان و دیگر یارانش اعدام بود که در ۴ خرداد ۱۳۵۱ اجرا شد.وی در روز چهارم خرداد ۱۳۵۱ در حالیکه در اثر فلج شده بود به همراه [[محمد حنیفنژاد|محمد حنیفنٰژاد]]، [[سعید محسن]] و دو تن از اعضای مرکزیت سازمان محاهدین خلق ایران [[محمود عسگریزاده|محمود عسکریزاده]] و [[زسول مشکینفام]] در میدان تیر چیتگر اعدام شد. محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است. [[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:2-4|[۴]]] | | حکم دادگاه برای اصغر بدیعزادگان و دیگر یارانش اعدام بود که در ۴ خرداد ۱۳۵۱ اجرا شد. وی در روز چهارم خرداد ۱۳۵۱ در حالی که در اثر شکنجه فلج شده بود به همراه [[محمد حنیفنژاد|محمد حنیفنٰژاد،]] [[سعید محسن]] و دو تن از اعضای مرکزیت سازمان محاهدین خلق ایران [[محمود عسگریزاده|محمود عسکری زاده]] و [[زسول مشکینفام]] در میدان تیر چیتگر اعدام شد. محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.<ref>پاریزین - [http://dictionnaire.sensagent.leparisien.fr/%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1%20%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9%E2%80%8C%20%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86/fa-fa/ علی اصغر بدیع زادگان]</ref> |
| | [[پرونده:مزار علی اصغر بدیعزادگان.jpg|جایگزین=بهشت زهرا|بندانگشتی|مزار اصغر بدیعزادگان]] |
|
| |
|
| == وصیتنامه اصغر بدیع زادگان == | | == وصیتنامه اصغر بدیع زادگان == |
| بسم الله الرحمن الرحیم
| | اصغر بدیعزادگان قبل از اعدام، در وصیتنامه خود چنین نوشته است:<blockquote>«بسم الله الرحمن الرحیم «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» در این ساعت که با کمال سلامتی عقل وصیتنامهی خود را تنظیم میکنم، مسئلهی خاصی ندارم که مطرح کنم، برادر بزرگ خودم آقای اکبر بدیعزادگان را در مواردی که ممکن است احتیاج باشد وصی خود قرار میدهم. از پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم میخواهم که اگر در مورد آنها کوتاهی یا گناهی مرتکب شدهام مرا ببخشند، چه میدانم انشاءالله در پیشگاه خداوند در قبال وظایف غیر خانوادگی گنهکار نیستم. از خانواده خود میخواهم برای آمرزش من قرآن بخوانند، مخصوصاً قرآن با ترجمه سفارش میکنم که از طرف آنها برایم تلاوت شود، سورههای توبه، محمد (ص)، احزاب، عنکبوت را بیشتر توصیه میکنم. ضمناً مبلغ حدود هشت هزار ریال نقد و یک عدد ساعت مچی فورتیس قاب مشکی در زندان شهربانی از من گرفته شد که تحویلم داده نگردید، بگیرید. ساعت یادگاری من باشد، ولی پول را در راه خیر صرف کنید. از خانواده خود میخواهم که برای شهادت من ناراحت نباشند، همهی شما را به خدا میسپارم و امیدوارم در راه خدمت به جامعه، کوشا باشید. « انا لله و انا الیه راجعون » اصغر بدیع زادگان، ساعت ۲ صبح، پنجشنبه ۴/۳/۱۳۵۱.»<ref>[https://gramho.com/media/2118384860700502816 وصیتنامه اصغر بدیعزادگان]</ref></blockquote> |
|
| |
|
| «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»
| | == جستارهای وابسته == |
| | | * [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] |
| در این ساعت که با کمال سلامتی عقل وصیتنامهٔ خود را تنظیم میکنم، مسئلهٔ خاصی ندارم که مطرح کنم، برادر بزرگ خودم آقای اکبر بدیع زادگان را در مواردی که ممکن است احتیاج باشد وصی خود قرار میدهم. از پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم میخواهم که اگر در مورد آنها کوتاهی یا گناهی مرتکب شدهام مرا ببخشند، چه میدانم انشاءالله در پیشگاه خداوند در قبال وظایف غیر خانوادگی گنهکار نیستم.
| | * [[محمد حنیفنژاد]] |
| | * [[سعید محسن]] |
| | * [[مسعود رجوی]] |
|
| |
|
| از خانواده خود میخواهم برای آمرزش من قرآن بخوانند، مخصوصاً قرآن با ترجمه سفارش میکنم که از طرف آنها برایم تلاوت شود، سورههای توبه، محمد (ص)، احزاب، عنکبوت را بیشتر توصیه میکنم. ضمناً مبلغ حدود هشت هزار ریال نقد و یک عدد ساعت مچی فورتیس قاب مشکی در زندان شهربانی از من گرفته شد که تحویلم داده نگردید، بگیرید. ساعت یادگاری من باشد، ولی پول را در راه خیر صرف کنید. از خانواده خود میخواهم که برای شهادت من ناراحت نباشند، همهٔ شما را به خدا میسپارم و امیدوارم در راه خدمت به جامعه، کوشا باشید.
| |
|
| |
| «انا لله و انا الیه راجعون»
| |
|
| |
| اصغر بدیع زادگان، ساعت ۲ صبح، پنجشنبه۳/۴/۱۳۵۱[[کاربر:Kave/صفحه تمرین#cite note-:0-6|[۶]]]
| |
|
| |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| == منابع == | | == منابع == |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
اصغر بدیعزادگان |
---|
اصغر بدیعزادگان |
زادروز | ۱۳۱۹ اصفهان |
---|
درگذشت | ۴ خرداد ۱۳۵۱ تپههای اوین |
---|
محل زندگی | تهران |
---|
ملیت | ایرانی |
---|
تابعیت | ایرانی |
---|
تحصیلات | مهندس شیمی |
---|
از دانشگاه | دانشکده تهران |
---|
نقشهای برجسته | یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران |
---|
تأثیرپذیرفتگان | اعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران |
---|
حزب سیاسی | سازمان مجاهدین خلق ایران |
---|
دین | اسلام-شیعه |
---|
سید اصغر بدیعزادگان (زادروز ۱۳۱۹ - تیرباران ۴ خرداد ۱۳۵۱) از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران بود. وی به همراه محمد حنیف نژاد و سعید محسن، سازمان مجاهدین خلق را در سال ۱۳۴۴ بنیانگذاری نمود. اصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک شاه دستگیر گردید و در چهارم خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد[۱]
زندگینامه
اصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۱۹ در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانوادهاش به تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیتهای جبهه ملی و نهضت آزادی در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچیک از افراد خانوادهاش اطلاعی از فعالیتهای او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقهای از او نداشت. اصغر در سال ۱۳۴۲ به نظاموظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحهسازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران بهکار پرداخت.[۲]
شهید بدیعزادگان، خواهر کوچکتر اصغر درباره ویژگیهای اصغر گفته است:
«من همیشه اصغر را در حال مطالعه دیده بودم. همیشه کتابی همراهش بود، حتی در اتوبوس کتاب میخواند. گاهی وقتها دیده بودم که روزی ۲ تا ۳ساعت روی روزنامههای عصر کار میکرد و هر روز به اخبار رادیوها گوش میداد. دیده بودم که ساعتها از وقتش را به مطالعه و فکر درباره قرآن مشغول بود و در جواب مادرم میگفت: «قرآن کتاب راهنمای عمل و کار است. چیزی نیست که لای جلد ترمه و مخمل بپیچیم و در تاقچه بگذاریم». هر چه میگذشت ما او را کمتر میدیدیم ولی همیشه پنجشنبه شبها بهخانه میآمد تا خودش را برای کوهنوری روز جمعه آماده کند».[۳]
فعالیتها و تشکیل سازمان
اصغر بدیعزادگان همانند سایر دوستانش در فکر یافتن راه چارهای برای نجات مردم بود. او با مطالعه جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران متوجه شده بود که با وجود تلاش و کوشش مردم و فداکاری آنها، تمام راههای مبارزه بهشکست منجر شده بود.
اصغر بدیعزادگان بهاین نتیجه رسیده بود که علت شکست مبارزات گذشته در این بود که رهبری و سازمان هدایت کننده حرفهای نداشتهاند. او فهمیده بود که اگر مبارزه بهعنوان یک حرفه و کار علمی در نظر گرفته نشود، محال است پیشرفتی حاصل شود. وی معتقد بود که بدون پا گذاشتن روی شغل، پول، تحصیلات و زندگی نمیتوان مبارزه کرد. او همیشه تکرار میکرد
«ارزش هر کس در مبارزه بهاندازه مایهای است که در این راه میگذارد».
در همین دوران بود که با محمد حنیفنژاد و سعید محسن نزدیکتر شد و هسته اولیه سازمان را تشکیل دادند. اصغر طی سالهای ۴۴ تا ۵۰ بهواسطه حرفهاش در دانشکده فنی دانشگاه تهران، که امکان برقراری تماس با دانشجویان و استفاده از امکانات دانشگاه را به او میداد، در رشد سازمان چه از نظر نیروی انسانی و عضوگیری و چه از جهت تأمین امکانات، خدمات ارزندهای انجام داد. او در سال ۱۳۴۹ بهعنوان مسئول گروهی از مجاهدین که برای آموزشهای نظامی در پایگاههای الفتح به فلسطین اعزام شدند، از کشور خارج شد و در بازگشت علاوه بر تسلیحاتی که با خودش آورد، بسیاری از تجربیات نظامی را به سازمان منتقل کرد. [۴]
عکس زندان اصغر بدیعزادگان
دادگاه اصغر بدیعزادگان
اصغر بدیعزادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:
«دادستان یا رئیس دادگاه باید بیطرف باشد ولی شما بیطرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشتهاید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه میکنیم؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شدهاست و این دادگاه بیطرف نیست.»
خانم شهین بدیعزادگان، خواهر اصغر در این رابطه نوشته است:
«آن موقع، اوایل اردیبهشت سال۵۱ بود که گفتند آخرین دادگاه و محاکمه اصغر است. ما بهطور خانوادگی برای شرکت در جلسه دادگاه به محل دادرسی ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بودیم، از حوالی ساعت ۸صبح، آنجا متنظر بودیم تا اتوبوس حامل زندانیان سیاسی وارد محوطه دادرسی ارتش شد. اصغر را دیدیم که از اتوبوس پیاده شد و در حالیکه دستهایش را از پشت بسته بودند، او را بهمحل دادرسی ارتش میبردند. ما از راه دور با فریاد او را صدا کردیم و اصغر سرش را برگرداند و خندید. ما مدتها منتظر بودیم تا شاید ما را بهجلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواک شاه از ترس برملاشدن کارهایی که درمورد اصغر مرتکب شده بود، مانع شرکت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالی ساعت ۵بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بودیم و متوجه شدیم که اصغر را دارند از درب دیگر دادگاه خارج میکنند و بهسمت اتوبوس میبرند. خودمان را بهخیابان رساندیم و منتظر رسیدن اتوبوس شدیم. وقتی که اتوبوس به نزدیک ما رسید، دیدم که اصغر خودش را بهکنار یکی از پنجرهها رساند و درحالیکه دستهایش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش کنار زد و چندبار کلمه «اعدام» را تکرار کرد. این آخرین تصویری است که از اصغر در ذهن من نقش بستهاست.»[۵]
تیرباران
حکم دادگاه برای اصغر بدیعزادگان و دیگر یارانش اعدام بود که در ۴ خرداد ۱۳۵۱ اجرا شد. وی در روز چهارم خرداد ۱۳۵۱ در حالی که در اثر شکنجه فلج شده بود به همراه محمد حنیفنٰژاد، سعید محسن و دو تن از اعضای مرکزیت سازمان محاهدین خلق ایران محمود عسکری زاده و زسول مشکینفام در میدان تیر چیتگر اعدام شد. محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.[۶]
وصیتنامه اصغر بدیع زادگان
اصغر بدیعزادگان قبل از اعدام، در وصیتنامه خود چنین نوشته است:
«بسم الله الرحمن الرحیم «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» در این ساعت که با کمال سلامتی عقل وصیتنامهی خود را تنظیم میکنم، مسئلهی خاصی ندارم که مطرح کنم، برادر بزرگ خودم آقای اکبر بدیعزادگان را در مواردی که ممکن است احتیاج باشد وصی خود قرار میدهم. از پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم میخواهم که اگر در مورد آنها کوتاهی یا گناهی مرتکب شدهام مرا ببخشند، چه میدانم انشاءالله در پیشگاه خداوند در قبال وظایف غیر خانوادگی گنهکار نیستم. از خانواده خود میخواهم برای آمرزش من قرآن بخوانند، مخصوصاً قرآن با ترجمه سفارش میکنم که از طرف آنها برایم تلاوت شود، سورههای توبه، محمد (ص)، احزاب، عنکبوت را بیشتر توصیه میکنم. ضمناً مبلغ حدود هشت هزار ریال نقد و یک عدد ساعت مچی فورتیس قاب مشکی در زندان شهربانی از من گرفته شد که تحویلم داده نگردید، بگیرید. ساعت یادگاری من باشد، ولی پول را در راه خیر صرف کنید. از خانواده خود میخواهم که برای شهادت من ناراحت نباشند، همهی شما را به خدا میسپارم و امیدوارم در راه خدمت به جامعه، کوشا باشید. « انا لله و انا الیه راجعون » اصغر بدیع زادگان، ساعت ۲ صبح، پنجشنبه ۴/۳/۱۳۵۱.»[۷]
جستارهای وابسته
منابع