کاربر:Abbas/صفحه تمرین پرسنل ارتش: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
# پروانه خاجیانی قطبآبادی فرزند محمد حسن با نام مستعار محبوبه ادیانی همسر متهم ردیف اول. جرائم نامبرده نیز بهاین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو برای سازمان مجاهدین در مدارس شهرهای جهرم، فسا، داراب، نی ریز، استهبان، مسئول تیمهای سیاسی و تبلیغاتی برای سازمان مجاهدین در شهرهای داراب و استهبان و مسئول گوهر ادبآواز که آیتالله دستغیب و یاران او را به شهادت رساند، مسئول عملیات تخریب میلیشیای سازمان مجاهدین در شیراز، زندگی کردن در خانههای تیمی همراه با همسرش و نگهداری اسلحه و مهمات.<ref>روزنامه کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۶۱</ref> | # پروانه خاجیانی قطبآبادی فرزند محمد حسن با نام مستعار محبوبه ادیانی همسر متهم ردیف اول. جرائم نامبرده نیز بهاین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو برای سازمان مجاهدین در مدارس شهرهای جهرم، فسا، داراب، نی ریز، استهبان، مسئول تیمهای سیاسی و تبلیغاتی برای سازمان مجاهدین در شهرهای داراب و استهبان و مسئول گوهر ادبآواز که آیتالله دستغیب و یاران او را به شهادت رساند، مسئول عملیات تخریب میلیشیای سازمان مجاهدین در شیراز، زندگی کردن در خانههای تیمی همراه با همسرش و نگهداری اسلحه و مهمات.<ref>روزنامه کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۶۱</ref> | ||
== فعالیت | == فعالیت علیه سیاست استمرار جنگ == | ||
از جمله فعالیت های پرسنل ارتش هوادار مجاهدین مقابله با سیاست جنگ طلبی رژیم ایران بود. به اعتقاد [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] ایران [[جنگ ایران و عراق]] باید حداکثر در سال ۱۳۶۱ پس از آزادی خرمشهر پایان مییافت و [[روحالله خمینی|خمینی]] از آن به عنوان ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر سرکوب داخلی و پیشبرد سیاست [[عمق استراتژیک|صدور بحران]] استفاده کرد. | |||
پرسنل ارتش | پرسنل ارتش هوادار مجاهدین در زمان تهاجم عراق و اشغال بخشهائی از خاک ایران، در جبههها حضور داشت اما از ۳۰ خرداد به بعد با پافشاریاش بر ایدهی موسوم به صدور انقلاب، این جنگ را ویرانگر و دارای خصیصهی ضدملی و ضدمیهنی میدانست. | ||
از نظر آنان این جنگ بیهیچ نتیجهای منجر به کشتار هزاران نفر و از بین رفتن امکانات، ثروتها و و نیز تجهیزات و تدارکات نظامی میشد. پرسنل ارتش هوادار مجاهدین دراین راستا با پخش اطلاعیه و تراکت، فضای مخالفت با جنگ را تقویت میکردند. | |||
در این دوران دهها نفر از پرسنل ارتش که با استمرار جنگ مخالف بودند دستگیر شده و یا اعدام شدند. | |||
=== سرهنگ اسماعیل فرخنده (فرخ) === | |||
سرهنگ اسماعیل فرخنده فرماندهی پدافنده هوائی پایگاه مهرآباد، از برجسنهترین پرسنل ارتش بود که سوابق طولانی او در زمینهی مخالفت آشکار در برابر امرای ارتش شاهنشاهی و نظام جمهوری اسلامی، برای بسیاری از پرسنل نیروی هوائی شناخته شده است. | |||
اسماعیل فرخنده از ابتدای سال ۱۳۵۹، بهطور مستقیم در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفت. چند ماه پس از اجرای عملیات پرواز بزرگ از پایگاه یکم شکاری و بهدنبال موج دستگیری پرسنل هوادار سازمان، سرهنگ فرخنده نیز که چهرهی شناخته شدهای بود دستگیر شد. وی در داخل زندان یکی از فعالترین افراد بند افسران زندانی بود و حتی به جمعآوری کمکهای مالی به همراه ستوان هادیبیگی برای مجاهدین میپرداخت. اسمعاعیل فرخنده، پس از یک و نیم سال در بهار ۱۳۶۲، به جوخهی اعدام سپرده شد. از وی ۲ کودک خردسال به نامهای بهارک و سمیه بهجای ماند. | |||
=== همافر حسن قربانی (مهدی) === | |||
همافریکم حسن قربانی پرسنل ارتش، پس از پیروزی قیام، از طریق برادرش، شهید محمد قربانی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت، با اهداف مجاهدین آشنا شد. او ابتدا در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه علم و صنعت (هواداران سازمان) بهفعالیت پرداخت و پس از مدتی در ارتباط مستقیم با نهاد ارتش سازمان قرار گرفت. بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز مقاومت مسلحانه، از آنجا که مجاهد شهید حسن قربانی بهدلیل فعالیبهای مستمرش، برای مأموران ن شناخته شده بود، به زندگی مخفی روی آورد و در یکی از پایگاههای مجاهدین مستقر شد. در روز ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱، پایگاه محل اقامت حسن قربانی و تعدادی دیگری از مجاهدین در این خانه تیمی از جمله یکی دیگر از پرسنل ارتش به نام محمدجواد شاهرودی مورد حمله پاسداران و مأموران دادستانی انقلاب قرار گرفت. شدت مقاومت مجاهدین حاضر در پایگاه به حدی بود که پس از ساعتها درگیری، مأموران توان نزدیک شدن به پایگاه را نیافتند و پایگاه را با گلولههای آرپیجی، به آتش کشیدند. در پایان این نبرد، اجساد سوختهی مجاهدین حسن قربانی و همسرش نزهت خجسته، حسین قربانی، کودک خردسال حسن و نزهت، محمد قربانی ، غنچه حسینی برزی همسر محمد و محمدجواد شاهرودی، بهدست پاسداران افتاد. | |||
«در خیابان گرگان و محلات اطراف آن، کمتر کسی بودکه حسن را نشناسد. ویژیگیهای مردمی، دلسوزیها و احساس مسئولیتش نسبت به همسایهها و آشنایان و اخلاق پسندیدهاش در برخورد با همهی کسانیکه بهنحوی با آنها ارتباط داشت، او را از سالها قبل بهعنوان چهرهای مردمی و قطب شناخته شده و محبوبی در بین اهالی، مشهور ساخته بود. اما مهمتر از همهی اینها، فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی او بر علیه رژیم شاه، چه بهصورت افشاگری تا قبل از اوجگیری قیام، وچه بعدها به شکل راهاندازی تظاهرات، پخش اعلامیه و... بود که او را بیش از پیش محبوب و مشهور ساخت. روزهای قیام، حسن قربانی که از تواناییهای مصادره شده از پادگانهای رژیم شاه را بین جوانان پرشور محل توزیع کرد و سپس با حمله به کلانتری خیابان گرگان، در تسخیر آنجا نقش مهمی ایفا نمود. شجاعت، جسارت و از خودگذشتگی حسن در آن روزها زبانزد شده بود. او بی باکانه میجنگید و راه باز میکرد و کینه و نفرتی را که سالها از رژیم غارتگر و ظالم شاه در دل داشت، به خشمی انقلابی بدل ساخته بود که در نبرد جسورانهاش با دشمن، متجلی میشد...» | یک از دوستان همافر حسن قربانی میگوید:<blockquote>«در خیابان گرگان و محلات اطراف آن، کمتر کسی بودکه حسن را نشناسد. ویژیگیهای مردمی، دلسوزیها و احساس مسئولیتش نسبت به همسایهها و آشنایان و اخلاق پسندیدهاش در برخورد با همهی کسانیکه بهنحوی با آنها ارتباط داشت، او را از سالها قبل بهعنوان چهرهای مردمی و قطب شناخته شده و محبوبی در بین اهالی، مشهور ساخته بود. اما مهمتر از همهی اینها، فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی او بر علیه رژیم شاه، چه بهصورت افشاگری تا قبل از اوجگیری قیام، وچه بعدها به شکل راهاندازی تظاهرات، پخش اعلامیه و... بود که او را بیش از پیش محبوب و مشهور ساخت. روزهای قیام، حسن قربانی که از تواناییهای مصادره شده از پادگانهای رژیم شاه را بین جوانان پرشور محل توزیع کرد و سپس با حمله به کلانتری خیابان گرگان، در تسخیر آنجا نقش مهمی ایفا نمود. شجاعت، جسارت و از خودگذشتگی حسن در آن روزها زبانزد شده بود. او بی باکانه میجنگید و راه باز میکرد و کینه و نفرتی را که سالها از رژیم غارتگر و ظالم شاه در دل داشت، به خشمی انقلابی بدل ساخته بود که در نبرد جسورانهاش با دشمن، متجلی میشد...»</blockquote> | ||
=== پرسنل ارتش محمد جواد شاهرودی(شهاب) === | |||
محمد جواد شاهرودی (زاده ۱۳۳۶ – مشهد) در سالهای آخر دبیرستان که مصادف با سالهای قیام بود، فعالانه در حرکتهای مردمی شرکت داشت و طی همین فعالیتها با مجاهدین خلق و اهداف و آرمانهای آنها آشنا شد. جواد پس از پیروزی قیام وارد دانشکدهی افسری شد و دورههای ویژهی تکاوری را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. او که از ابتدا با تائید و صلاحدید سازمان به اینکار روی آورده بود، به فراگیری فنون مختلف نظامی میپرداخت و توانست درکمترین مدت، اکثر آموزشهای مخصوص گروه معروف به کلاه سبزها را فرا گیرد و در بسیاری از رشتهها از جمله تیراندازی، عبور از موانع، جنگهای انفرادی و .... رتبهی اول را در بین تمامی افراد دیگر که حدود ۵۰۰ تن بودند، بهدست آورد. طی این مدت، جواد اتاق کوچکی در یکی از محلات فقیرنشین تهران اجاره کرده بود و آنجا پس از فراغت از آمورشهای طاقتفرسای نظامی، بکار مطالعاتی و فراگیری آموزشهای لازم که از جانب مسئولینش به او داده میشد، میپرداخت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز نبرد انقلابی مسلحانهی مجاهدین بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی بنابه رهنمود سازمان، زندگی مخفی خود را در کنار یاران مجاهدش آغاز کرد. او با اندوختهای پربار از فنون و آموزشهای نظامی، قدم به مرحلهی جدیدی در زندگی خود گذاشت، مرحلهای که طی آن توانست این اندوختهها را در جهت پیشبرد اهداف سازمان بهکار گیرد و ضربات بر نظام جمهوری اسلامی وارد سازد. | محمد جواد شاهرودی (زاده ۱۳۳۶ – مشهد) در سالهای آخر دبیرستان که مصادف با سالهای قیام بود، فعالانه در حرکتهای مردمی شرکت داشت و طی همین فعالیتها با مجاهدین خلق و اهداف و آرمانهای آنها آشنا شد. جواد پس از پیروزی قیام وارد دانشکدهی افسری شد و دورههای ویژهی تکاوری را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. او که از ابتدا با تائید و صلاحدید سازمان به اینکار روی آورده بود، به فراگیری فنون مختلف نظامی میپرداخت و توانست درکمترین مدت، اکثر آموزشهای مخصوص گروه معروف به کلاه سبزها را فرا گیرد و در بسیاری از رشتهها از جمله تیراندازی، عبور از موانع، جنگهای انفرادی و .... رتبهی اول را در بین تمامی افراد دیگر که حدود ۵۰۰ تن بودند، بهدست آورد. طی این مدت، جواد اتاق کوچکی در یکی از محلات فقیرنشین تهران اجاره کرده بود و آنجا پس از فراغت از آمورشهای طاقتفرسای نظامی، بکار مطالعاتی و فراگیری آموزشهای لازم که از جانب مسئولینش به او داده میشد، میپرداخت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز نبرد انقلابی مسلحانهی مجاهدین بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی بنابه رهنمود سازمان، زندگی مخفی خود را در کنار یاران مجاهدش آغاز کرد. او با اندوختهای پربار از فنون و آموزشهای نظامی، قدم به مرحلهی جدیدی در زندگی خود گذاشت، مرحلهای که طی آن توانست این اندوختهها را در جهت پیشبرد اهداف سازمان بهکار گیرد و ضربات بر نظام جمهوری اسلامی وارد سازد. | ||
نسخهٔ ۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۱۱
پرسنل ارتش هوادار مجاهدین خلق افرادی از ارتش هستند که به همین دلیل توسط رژیم ایران اخراج، بازخرید، دستگیر و شکنجه و یا اعدام شدهاند. پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین شامل صدها درجهدار یا سرباز در نیروی زمینی، هوایی و دریایی بود. تعداد قابل توجی از پرسنل هوادار مجاهدین همافران ارتش بودند که به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق اعدام شدند. همچنین تعدادی از این افراد پس پایان فاز سیاسی و آغاز مقاومت مسلحانه از ارتش تحت امر جمهوری اسلامی جدا شدند و به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوستند. از جمله میتوان از سرگرد محمود بنی هاشمی و یا سروان خلبان مصطفی وجدانی طباطبایی نام برد. سروان خلبان مصطفی وجدانی طباطبایی به وسیلهی یک جت جنگنده اف ۵ در حین پرواز از مسیر خود خارج شد و از فرودگاهی در عربستان اجازه فرود خواست. او پس از فرد به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.[۱]
تعداد جانبخاتگان پرسنل ارتش هوادار مجاهدین خلق که توسط رژیم ایران کشته شدهاند، صدها نفر است هر چند آمار دقیقی از آن ارائه نشده است. در یک نمونه مجاهدین خلق اسامی ۱۲۵ نفر از آنان را اعلام کرده اند.
فعالیت پرنسل ارتش هوادار مجاهدین خلق
با شروع مبارزهی مسلحانهی سراسری مجاهدین خلق علیه نظام جمهوری اسلامی در مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به بعد، رژیم ایران حساسیت زیادی نسبت به فعالیتهای پرسنل ارتش در داخل پادگانها داشت. فعالیت پرسنل ارتش هوادار مجاهدین خلق از شرکت مستقیم در عملیات مسلحانه گرفته، تا تهیهی سلاح و مهمات برای مجاهدین، و پخش نشریه و اطلاعیه در سطح پادگانها و مراکز نظامی و جبهههای جنگ را شامل میشد. برخی از این نمونهها چنین هستند:
- شرکت پرسنل ارتش هوادار مجاهدین در عملیات مشهور به پرواز بزرگ، که از پایگاه یکم شکاری پادگان مهرآباد در تهران صورت گرفت و طی آن مسعود رجوی از ایران به فرانسه رفت.
- طراحی و عملیات شورش پادگان لویزان که به کشته شدن دهها تن از فرماندهان و مهرههای رژیم ایران و از جمله سرهنگ بدرخواهان، سرهنگ سعادتیار، و رؤسای دوائر تفتیش و سرکوب عقیدتی سیاسی از قبیل: نصر، شقاقی، بامداد، مومنی و چند تندیگر در مقر ستاد فرماندهی نیروی زمینی در تهران منجر گردید.
- عملیات روی فرمانده کل ژاندارمری جنوب، سرهنگ سپهری در میدان صبحگاه پادگان ژاندارمری اهواز.
- انجام شناسائیهای مربوط به عملیات روی سران و رؤسای دوائر سرکوب، عقیدتی ــ سیاسی، نیروی دریایی تهران.
- عملیات مسلحانه علیه رئیس دایرهی سرکوب، عقیدتی ــ سیاسی پادگان نیروی هوائی شیراز.
- عملیات مسلحانه علیه تعدادی از بازجوها و شکنجهگران زندان جمشیدیه و دادستانی ارتش.
- انفجار در مرکز فرستندههای پارازیت بر روی رادیو٬٬ صدای مجاهد٬٬.
- انفجار پادگان قلات در اردیبهشت سال ۱۳۶۲، توسط پرسنل نظامی که بهصفوف سازمان مجاهدین در کردستان پیوستند.
- چندین مورد انفجار بمب در ارگانهای اطلاعاتی رژیم ایران در داخل پادگانها و از جمله ۴ مورد انفجار در مراکز اطلاعات و ارشاد و انجمن به اسلامی پایگاه یکم هوائی.
- چندین فقره مصادره و ضبط سلاح و مهمات و بیسیم از پادگانهای لاهوتی (باغشاه سابق)، قصر فیروزه در تهران و پادگانهای مشهد و شیراز
در گزارش تیرباران ۵ تن از پرسنل هوادار مجاهدین در ارتش که در روزنامه خبر شیراز و روزنامه کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۶۱ به چاپ رسیده است آمده است:
اعدام ۶ نفر از پرسنل ارتشی سازمان مجاهدین خلق
بهحکم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش فارس و با تائید شورایعالی قضائی ۶ تن از اعضای شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق محکوم به اعدام شدند و حکم صادره در مورد نامبردگان به مرحله اجراء در آمد، روابط عمومی دادگاه فارس اسامی و موارد اتهام معدومین را بشرح زیر اعلام کرد:
- قاسم غفوری فرزند نجفقلی با نامهای مستعار رسول فرزند محمد و جمشید، جرائم نامبرده باین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و نگهداری اسلحه و مهمات مسروقه از پادگان شماره ۴۵ ، مسئول جذب نیرو از ارتش برای سازمان مجاهدین، سببیت در شهادت برادر محی و مجروحیت سردار اعظمی در اثر انفجار بمب در پایگاه هوائی شیراز، داشتن خانه تیمی و زندگی در خانههای تیمی متعدد.
- محمد رضا مهدی زاده فرزند عبدالحسین با نام مستعار هوشنگ. جرائم نامبرده باین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین در شهرستانهای مشهد، تهران، شیراز و مسئول تیم میلیشیا در بخش فنی. .. سازمان مجاهدین، مسئول کل امکانات جذب نیروی از ارتش برای سازمان مجاهدین در شیراز، معاون مسئول بخش نظامی مجاهدین در شیراز، مسئول جمعآوری اخبار و اطلاعات از پادگانهای نظامی برای سازمان مجاهدین، زندگی در خانه تیمی همراه با متهم ردیف اول.
- مسعود مکارم فرزند عبدالحسین با نام مستعار هوشنگ، جرائم نامبرده بهاین شرح است: فعالیت وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو که در این رابطه تعداد ۲۸ نفر از پادگانهای شیراز را به سازمان مجاهدین وصل نموده بود، زندگی در خانههای تیمی متعدد و همچنین گذاشتن منزلش در اختیار افراد رده بالای سازمان مجاهدین، شرکت در طرح انفجار بمب در پایگاه هوائی که منجر به کشته شدن و مجروحیت ۲ نفر گردید.
- عبدالکریم گلریز فرزند گلعلی با نام مستعار رحیم، جرائم نامبرده بهاینشرح است: فعالیت وسیع برای سازمان مجاهدین، مسئول پخش اعلامیه و نشریه و جمعآوری کمکهای مالی برای سازمان در سطح پایگاه هوائی، بمبگذاری و مباشرت در ایجاد حادثه انفجار که منجر به کشته شدن محسنی و مجروح شدن اعظمی گردید.
- فریدون جهانی فرزند شکرالله با نام مستعار داود و رسول، موارد جرم نامبرده نیز بهاین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین، مسئول پخش اعلامیه و جمعآوری کمک مالی در سطح پایگاه نگهداری بمب در منزلش بهمدت چند روز که بعداً در حادثه جنایتآمیز پایگاه هوائی بهکار رفت و منجر به کشته شدن و مجروح شدن محسنی و اعظمی گردید. در اختیار گذاشتن اتومبیل شخصی خود برای سازمان مجاهدین که در اثر درگیری اتومبیل مزبور آتش گرفت.
- پروانه خاجیانی قطبآبادی فرزند محمد حسن با نام مستعار محبوبه ادیانی همسر متهم ردیف اول. جرائم نامبرده نیز بهاین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو برای سازمان مجاهدین در مدارس شهرهای جهرم، فسا، داراب، نی ریز، استهبان، مسئول تیمهای سیاسی و تبلیغاتی برای سازمان مجاهدین در شهرهای داراب و استهبان و مسئول گوهر ادبآواز که آیتالله دستغیب و یاران او را به شهادت رساند، مسئول عملیات تخریب میلیشیای سازمان مجاهدین در شیراز، زندگی کردن در خانههای تیمی همراه با همسرش و نگهداری اسلحه و مهمات.[۲]
فعالیت علیه سیاست استمرار جنگ
از جمله فعالیت های پرسنل ارتش هوادار مجاهدین مقابله با سیاست جنگ طلبی رژیم ایران بود. به اعتقاد سازمان مجاهدین خلق ایران جنگ ایران و عراق باید حداکثر در سال ۱۳۶۱ پس از آزادی خرمشهر پایان مییافت و خمینی از آن به عنوان ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر سرکوب داخلی و پیشبرد سیاست صدور بحران استفاده کرد.
پرسنل ارتش هوادار مجاهدین در زمان تهاجم عراق و اشغال بخشهائی از خاک ایران، در جبههها حضور داشت اما از ۳۰ خرداد به بعد با پافشاریاش بر ایدهی موسوم به صدور انقلاب، این جنگ را ویرانگر و دارای خصیصهی ضدملی و ضدمیهنی میدانست.
از نظر آنان این جنگ بیهیچ نتیجهای منجر به کشتار هزاران نفر و از بین رفتن امکانات، ثروتها و و نیز تجهیزات و تدارکات نظامی میشد. پرسنل ارتش هوادار مجاهدین دراین راستا با پخش اطلاعیه و تراکت، فضای مخالفت با جنگ را تقویت میکردند.
در این دوران دهها نفر از پرسنل ارتش که با استمرار جنگ مخالف بودند دستگیر شده و یا اعدام شدند.
سرهنگ اسماعیل فرخنده (فرخ)
سرهنگ اسماعیل فرخنده فرماندهی پدافنده هوائی پایگاه مهرآباد، از برجسنهترین پرسنل ارتش بود که سوابق طولانی او در زمینهی مخالفت آشکار در برابر امرای ارتش شاهنشاهی و نظام جمهوری اسلامی، برای بسیاری از پرسنل نیروی هوائی شناخته شده است.
اسماعیل فرخنده از ابتدای سال ۱۳۵۹، بهطور مستقیم در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفت. چند ماه پس از اجرای عملیات پرواز بزرگ از پایگاه یکم شکاری و بهدنبال موج دستگیری پرسنل هوادار سازمان، سرهنگ فرخنده نیز که چهرهی شناخته شدهای بود دستگیر شد. وی در داخل زندان یکی از فعالترین افراد بند افسران زندانی بود و حتی به جمعآوری کمکهای مالی به همراه ستوان هادیبیگی برای مجاهدین میپرداخت. اسمعاعیل فرخنده، پس از یک و نیم سال در بهار ۱۳۶۲، به جوخهی اعدام سپرده شد. از وی ۲ کودک خردسال به نامهای بهارک و سمیه بهجای ماند.
همافر حسن قربانی (مهدی)
همافریکم حسن قربانی پرسنل ارتش، پس از پیروزی قیام، از طریق برادرش، شهید محمد قربانی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت، با اهداف مجاهدین آشنا شد. او ابتدا در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه علم و صنعت (هواداران سازمان) بهفعالیت پرداخت و پس از مدتی در ارتباط مستقیم با نهاد ارتش سازمان قرار گرفت. بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز مقاومت مسلحانه، از آنجا که مجاهد شهید حسن قربانی بهدلیل فعالیبهای مستمرش، برای مأموران ن شناخته شده بود، به زندگی مخفی روی آورد و در یکی از پایگاههای مجاهدین مستقر شد. در روز ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱، پایگاه محل اقامت حسن قربانی و تعدادی دیگری از مجاهدین در این خانه تیمی از جمله یکی دیگر از پرسنل ارتش به نام محمدجواد شاهرودی مورد حمله پاسداران و مأموران دادستانی انقلاب قرار گرفت. شدت مقاومت مجاهدین حاضر در پایگاه به حدی بود که پس از ساعتها درگیری، مأموران توان نزدیک شدن به پایگاه را نیافتند و پایگاه را با گلولههای آرپیجی، به آتش کشیدند. در پایان این نبرد، اجساد سوختهی مجاهدین حسن قربانی و همسرش نزهت خجسته، حسین قربانی، کودک خردسال حسن و نزهت، محمد قربانی ، غنچه حسینی برزی همسر محمد و محمدجواد شاهرودی، بهدست پاسداران افتاد.
یک از دوستان همافر حسن قربانی میگوید:
«در خیابان گرگان و محلات اطراف آن، کمتر کسی بودکه حسن را نشناسد. ویژیگیهای مردمی، دلسوزیها و احساس مسئولیتش نسبت به همسایهها و آشنایان و اخلاق پسندیدهاش در برخورد با همهی کسانیکه بهنحوی با آنها ارتباط داشت، او را از سالها قبل بهعنوان چهرهای مردمی و قطب شناخته شده و محبوبی در بین اهالی، مشهور ساخته بود. اما مهمتر از همهی اینها، فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی او بر علیه رژیم شاه، چه بهصورت افشاگری تا قبل از اوجگیری قیام، وچه بعدها به شکل راهاندازی تظاهرات، پخش اعلامیه و... بود که او را بیش از پیش محبوب و مشهور ساخت. روزهای قیام، حسن قربانی که از تواناییهای مصادره شده از پادگانهای رژیم شاه را بین جوانان پرشور محل توزیع کرد و سپس با حمله به کلانتری خیابان گرگان، در تسخیر آنجا نقش مهمی ایفا نمود. شجاعت، جسارت و از خودگذشتگی حسن در آن روزها زبانزد شده بود. او بی باکانه میجنگید و راه باز میکرد و کینه و نفرتی را که سالها از رژیم غارتگر و ظالم شاه در دل داشت، به خشمی انقلابی بدل ساخته بود که در نبرد جسورانهاش با دشمن، متجلی میشد...»
پرسنل ارتش محمد جواد شاهرودی(شهاب)
محمد جواد شاهرودی (زاده ۱۳۳۶ – مشهد) در سالهای آخر دبیرستان که مصادف با سالهای قیام بود، فعالانه در حرکتهای مردمی شرکت داشت و طی همین فعالیتها با مجاهدین خلق و اهداف و آرمانهای آنها آشنا شد. جواد پس از پیروزی قیام وارد دانشکدهی افسری شد و دورههای ویژهی تکاوری را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. او که از ابتدا با تائید و صلاحدید سازمان به اینکار روی آورده بود، به فراگیری فنون مختلف نظامی میپرداخت و توانست درکمترین مدت، اکثر آموزشهای مخصوص گروه معروف به کلاه سبزها را فرا گیرد و در بسیاری از رشتهها از جمله تیراندازی، عبور از موانع، جنگهای انفرادی و .... رتبهی اول را در بین تمامی افراد دیگر که حدود ۵۰۰ تن بودند، بهدست آورد. طی این مدت، جواد اتاق کوچکی در یکی از محلات فقیرنشین تهران اجاره کرده بود و آنجا پس از فراغت از آمورشهای طاقتفرسای نظامی، بکار مطالعاتی و فراگیری آموزشهای لازم که از جانب مسئولینش به او داده میشد، میپرداخت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز نبرد انقلابی مسلحانهی مجاهدین بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی بنابه رهنمود سازمان، زندگی مخفی خود را در کنار یاران مجاهدش آغاز کرد. او با اندوختهای پربار از فنون و آموزشهای نظامی، قدم به مرحلهی جدیدی در زندگی خود گذاشت، مرحلهای که طی آن توانست این اندوختهها را در جهت پیشبرد اهداف سازمان بهکار گیرد و ضربات بر نظام جمهوری اسلامی وارد سازد.
یکی از همرزمان جواد شاهرودی خاطرهای از او را چنین نقل میکند:
« یک روز در نزدیکی پایگاهمان درگیری بین یک واحد رزمندهی مجاهد با پاسداران پیش آمد. صدای تیراندازی را میشنیدیم. درگیری گسترده شده بود و واحد عملیاتی هنوز در حلقه محاصرهی دشمن قرار داشت. از طرف دیگر مرتباً به نیروهای دشمن اضافه میشد و چندین واحد از پاسداران در کوچههای اطراف مستقر شده و منطقه را کاملاً به محاصره در آورده بودند. از ابتدای درگیری ،٬٬ شهاب٬٬ که فرمانده پایگاه بود فرمان آمادهباش داد و ما در حالیکه همگی مسلح و آماده بودیم، از طریق صامت و دیدهبانی، ماجرا را تعقیب میکردیم. چهرهی خشمگین و برافروختهی شهاب را در آن روز فراموش نمیکنم. او بهدلیل حفاظتی و امنیتی و برای جلوگیری از آلوده شدن و لورفتن پایگاه نمیتوانست از پایگاه خارج شود و لذا مرتب قدم میزد و در حالیکه اسلحهاش را در دست میفشرد، گفت که اگر میتوانستم بیرون بروم، به آنها معنی در افتادن با مجاهد را میفهماندم . براستی، هم برای شهاب و هم برای همهی ما سختی آن لحظات به سنگینی کوه بود ...»
سرانجام عصر ۲۳ تیر ۱۳۶۱، پایگاه شهاب و دیگر یارانش در منطقهی شمسآباد تهران به محاصرهی رژیم ایران درآمد. شهاب فرماندهی پایگاه دو بار توانست حلقهی محاصره را بشکافد اما در محلی دورتر مجدداً به محاصره دشمن افتاد. سرانجام پس از درهم کوبیدهشدن پایگاه توسط گلولههای آرپیجی۷، پایگااه به اشغال پاسداران درآمد. مقاومت شهاب و یارانش در آن درگیری، تاثیر زیادی بر روی ساکنین خانههای اطراف و مردمی که شاهد ماجرا بودند، داشت و تا مدتها بعد نیز ، همه از مجاهدینی که بیباکانه میجنگیدند ، صحبت میکردند.
سرباز انقلابی مجاهد شهید سعید نعیمی برچلوئی(ساسان)
مجاهد شهید سعید نعیمی زاده ۱۳۳۸ – تهران، از دوران دبیرستان فعالیتهای سیاسی خود را در جریان قیام مردم بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. سعید بههمراه دیگر جوانان مبارز محل، شبانهروز بهتکثیر و پخش اعلامیه، شعارنویسی بر در و دیوار، راهاندازی تظاهرات مشغول بود و در روز ۲۱ بهمن نیز در تسخیر پادگانهای نظامی رژیم شاه شرکت کرد.
سعید نعیمی، بعد از پیروزی اتقلاب فعالیت خود را در رابطه با سازمان مجاهدین از طریق همکاری با انجمن ۲ خرداد آغاز کرد. در شهریور ۱۳۵۸، سربازی رفت و در زمانی که دورهی آموزشی را میگذرانید، به همراه دیگر سربازان، در اعتراض به افزایش دوران خدمت سربازی، پادگان را به اعتصاب و اعتراض کشانید. سعید پس از پایان دورهی آموزشی به تهران منتقل شد. او در تهاجم پاسداران و فالانژها به انجمن جوانان میثاق که منجر به شهادت میلیشیای مجاهد ناصر محمدی شد، بهشدت مجروح شدکه پس از انجام عمل جراحی، مدت زیادی بستری بود.
سعید نعیمی در ادامهی انجام خدمت سربازی در پادگان لویزان، به فعالیتهای خود ادامه میداد. او آنزمان در اتباط با بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق بود و طبق خطوط و رهنمودهای ارائه شده از سوی مسئولین خود در این بخش ضمن ایجاد ارتباط نزدیک با دیگر سربازن و پرسنل هوادار سازمان در پادگان لویزان موفق شد چندین بار بهطور گسترده و سراسری اعلامیههای سازمان را در پادگان توزیع نماید. این اقدامات شدیداً خشم مأموران به اصطلاح انجمن ضداسلامی را برانگیخته بود و آن ها درصدد شناسائی و دستگیری عاملین آن بودند.
مجاهد شهید سعید نعیمی در جریان تظاهرات و راهپیمایی اعتراضی پرسنل پادگان در روزهای قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، دستگیر شد. او در زندان با روحیه بالا در سازماندهی در زندان نقش بسزایی داشت. وی پس از ۴ ماه اسارت، با اجرای طرح دقیق موفق به فرار از زندان شد و پس از برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین، در کنار دیگر همرزمانش در یکی از پایگاههای مقاومت به کار و فعالیت مشغول شد. او همواره میگفت: « ما که در ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰، درجمع یارانمان که اکنون بسیاری از آنان به شهادت رسیدهاند نبودیم، باید از این به بعد رسالتی را که آنان بر دوش میکشیدند، به انجام برسانیم».
سعید نعیمی برچلوئی در جریان عملیات موفقیتآمیز پرسنل نظامی مجاهد خلق در پادگان لویزان نقش بسزایی داشت و در این رابطه زحمات بسیاری کشید. سعید نعیمی سرانجام ۶ ماه پس از آن و در شهریور ۱۳۶۱، بهدنبال تهاجم پاسداران به یکی از پایگاههای مقاومت مجاهدین به شهادت رسید.
سروان انقلابی مجاهد شهید مسعود علائی
سروان علائی رئیس کلانتری آبکوه مشهد بود. او را غالب زندانیان سیاسی رژیم شاه که در زندانهای تهران بودند، بهخوبی میشناسند. او یکی از افسران شهربانی بودکه مدتها در بند زندانیان سیاسی زندان قصر کار میکرد. وی ضمن تماس و برخورد نزدیک با زندانیان سیاسی و بهویژه اسرای مجاهد خلق، تحت تاثیر افکار و آرمانهای توحیدی، روابط انقلابی و مقاومت و آنها قرار گرفته بود؛ و تلاش میکرد تا با آنها، به شناخت بهتر و کاملتری از سازمان برسد. پس از آزادی زندانیان سیاسی و پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سروان مسعود علائی همچنان ارتباط خود را با مجاهدین حفظ کرد. او اینبار فرصت یافته بود تا با شرکت در مراسم و سخنرانیها و مطالعهی کتابها و نشریات سازمان، آشنایی بیشتری با مجاهدین پیدا کند.
در جریان کاندیداتوری مجاهد مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری و اوجگیری حملات نظام جمهوری اسلامی علیه مجاهدین و بهریژه مسئول اول سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی، سروان مسعود علائی نامهای برای نشریهی مجاهد ارسال کرد و ضمن آن با شرح مشاهدات خود از مقاومت مجاهدین اسیر بهویژه مسعود رجوی، به کینهی رژیم شاه نسبت به او اشاره کرد. سروان علائی در این نامه که در نشریه مجاهد شمارهی ۲۱ به چاپ رسید، نوشته بود:
« ... اخیرا اعلامیههایی مشاهده شده است که در آن به سازمان انقلابی مجاهدین و بهخصوص مجاهد حماسهآفرین و تحسین برانگیز مسعود رجوی که با مقاومت قهرمانانهی خود در داخل زندان، نشان دادکه چگونه یک مسلمان میتواند با نیروی ایمان به خداوند یکتا، تمام نیروهای اهریمنی را درهم بشکند، حملههایی شده است. از آن جمله که چرا مسعود رجوی اعدام نشده است و یا در داخل زندان شکنجه نشده است. من بهعنوان یک زندانبان زندان سیاسی که به هیچ دسته و گروهی بستگی ندارم، آنچه را که به چشم خویش در زندان قصر دیدهام و بنابر اصل دفاع از حقیقت تصمیم گرفتم تا صحنههای فراموش نشدنی که جزو لحظات خوب و بد زندگیم میباشد و خود شخصاً نظارهگر آن صحنهها و لحظات بودم و آنرا حقیقت میدانم، به اطلاع عموم برسانم... »
سروان مسعود علائی پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز موج اعدامها و کشتار مجاهدین توسط رژیم جمهوری اسلامی، که در آن موقع درجهی سرگردیاش رسیده بود ولی به خاطر کینهای که از او داشتند، به وی ابلاغ نمیکردند. او تلاش میکرد تا بیش از پیش به یاران مجاهدش کمک و یاری برساند. او اسلحه و ماشین شخصیاش را در اختیار تیمهای عملیاتی گذاشته بود. پس از مدتها استفاده این امکان، یکبار حین یک درگیری، شمارهی ماشین او برای مأموران لو رفت و به این ترتیب از آنجا که سوابق او نیز برای دشمن روشن بود، بنا به رهنمود مسئولین مخفی شد، اما پس از مدتی دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. مأموران او را از ابتدا از سایر زندانیان مجاهد جدا و دور نگهداشتند و با اعمال شکنجههای جسمی و روحی تلاش داشتند علاوه بر کسب اطلاعات از او، مقاومت او را در هم شکسته و وی را به پای میز مصاحبه و ابراز ندامت بکشانند. اما او مقاومت میکرد و هیچگاه حاضر نشد تن به تسلیم و سازش با رژیم خمینی بدهد و سرانجام در سال ۱۳۶۱، پس از تحمل شکنجههای فراوان، به جوخه اعدام سپرده شد.
درجه دار انقلابی مجاهد شهید فیروز رحیمی مطلق (حاجی)
مجاهد شهید فیروز رحیمی مطلق از دوران دبیرستان و در ارتباط با تعدادی از دوستان مبارزش، مطالعهی کتب سیاسی ــ اجتماعی را آغاز کرده بود و از درک سیاسی برخوردار بود. او طی دوران قیام ضد سلطنتی فعالانه در حرکتهای مردمی شرکت میکرد و در همین دوران با سازمان و اهداف و آرمانهای آن آشنا گردید. فیروز رحیمی پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بلافاصله درصدد برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین خلق برآمد. او بهعنوان نمایندهی درجهداران پایگاه یکم گردان هاک در رهبری حرکتهای اعتراضی آنان در مقاطع مختلف نقش مهمی ایفا نمود. در جریان تظاهراتی که در آخرین روزهای فاز سیاسی ۱۳۶۰، در اعتراض به گسترش جو اختناق، از سوی پرسنل هوادار سازمان مجاهدین ترتیب یافته بود، مورد شناسایی واقع شد؛ اما توانست قبل از دستگیری توسط گروه ضربت، از پایگاه خارج شده و از همان زمان زندگی مخفی خود را آغاز کرد. طی دوران زندگی مخفی فیروز و چند تن دیگر از همرزمانش فعالانه در زمینه کارهای تدارکاتی و تهیهی امکانات نظامی و صنفی و ... مشغول بودند. او در چندین شناسایی عملیاتی در رابطه با مزاکز نظامی رژیم جمهوری اسلامی شرکت داشت. او آن زمان تحت مسئولیت مجاهد شهید رضا راتبی (عبدالله) فعالیت میکرد. از شهریور ۱۳۶۱، بهدنبال شهادت و دستگیری تعدادی از همرزمان فیروز، ارتباط او با سازمان قطع شد و وی در فاصلهی این قطع ارتباط تا شهادتش، ضمن آنکه در شرایط سختی به سر میبرد، تلاش میکرد تا با سازمان ارتباط برقرار کند. سرانجام در یکی از روزهای آبان ۱۳۶۱، با یکی از همرزمانش حین تردد در یکی از خیابانهای تهرانپارس مورد شناسایی یک واحد گشتی دشمن واقع شد. مأموران فرمان ایست داده و فیروز و همرزمش با تیراندازی بهسوی آنان، اقدام به فرار میکنند؛ اما حین گریز، فیروز رحیمی مورد اصابت گلوله واقع شده و زخمی میگردد. او که دیگر بهعلت شدت جراحات، امکان مقابله و ادامهی درگیری با مأموران را نداشت؛ ضامن نارنجکش را میکشد و آنرا در کنار اسلحه و سینهی خود منفجر میکند و به شهادت میرسد.
مأموران از مردمی که در محل جمع شده بودند میخواهند که شعار مرگ برمنافق بدهند، اما شاهدین ماجرا که تحت تاثیر شهادت فیروز قرار گرفته بودند، از انجام این کار سر باز زده و با تأثر صحنه را ترک می کنند.
مجاهد شهید داوود محمدقاسمی کارمند دارائی ارتش
مجاهد شهید داوود محمدقاسمی کارمند دارائی ارتش بود که بدلیل فعالیتهای انقلابیاش در رابطه با سازمان مجاهدین خلق، در تابستان ۱۳۶۰، دستگیر شد. داوود محمدقاسمی طی ۶ ماهی که در زندان جمشیدیه اسیر بود، توانست کارمندان اسیر هوادار مجاهدین را متشکل ساخته و با برنامهریزیهای منظم و براهانداختن برنامههای جمعی از قبیل مطالعه، ورزش، سرودخوانی و ... در ارتقاء روحیهی مقاومت در زندان، نقش مهمی ایفا نماید. داوود دو بار طی دوران اسارت به دادگاه ارتش رفت و هر دو بار در مقابل ریشهری و دیگر مأموران دادستانی انقلاب ارتش، از مواضع سازمان مجاهدین دفاع کرد. در دادگاه اول، او دفاعیات خود را با شعر: ٬٬یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ٬٬ آغاز کرده بود که این کار، ریشهری را خشمگین ساخته و او گفته بود که در حضور من٬٬ مهدی رضایی بازی٬٬ درمیآوری، خدمتت خواهم رسید. پس از گذشت دو هفته از دادگاه دوم، حکم انتقال داوود به زندان اوین، رسماً به وی ابلاغ شد. در آن شرایط معمولاً چند روز پس از انتقال، اسامی زندانیان منتقل شده در لیست تیرباران شدگان منتشر میشد. بهدنبال انتقال داوود محمدقاسمی به زندان اوین او را به سلول انفرادی منتقل کردند و سرانجام در زمستان ۱۳۶۱، وی را در زندان اوین به جوخهی اعدام سپردند.
مجاهد شهید ستوانیکم فریدون شعبانی
مجاهد شهید فریدون شعبانی (زاده ۱۳۳۴ – تهران)، ستوان یکم ارتش و افسر هوابرد در پادگان شیراز بود. فریدون شعبانی تا تابستان ۱۳۶۰، فعالیت سیاسی مشخصی نداشت. وی از طریق تعدادی از افراد فامیل و آشنایانش و از جمله پسرعمهاش، میلیشیای مجاهد مجید کیایی، در جریان مسائل سیاسی قرار میگرفت اما پس از آشکار شدن ماهیت نظام جمهوری اسلامی و آغاز موج شکنجه و کشتار مجاهدین خلق، او بهیکباره دگرگون شد و دیگر نتوانست به دور از مقاومت که به پیشتازی مجاهدین خلق آغاز شده بود، بهزندگی عادی خود ادامه بدهد. او در آن روزها میگفت :
« دیگر زندگی بس است و باید وارد مبارزه شد و مبارزه کرد ... دیگر وقت جنگ با ضدخلق است...»
در این زمان شهادت پسرعمهاش مجید کیایی نیز بر آن تاثیر انگیزانندهی بسیاری داشت. مردادماه ۱۳۶۰، فریدون شعبانی با چند نفر از همکارانش در پادگان شیراز هستهی مقاومت تشکیل داد و سپس تصمیم گرفت اسلحهخانهای را که در اختیار آنها بود به نفع سازمان مجاهدین خلق مصادره کنند. بهدنبال انجام موفقیتآمیز این عملیات، فریدون مخفی شد و همراه با دیگر همرزمانش به مبارزهی خود ادامه داد. سرانجام پس از ماهها فعالیت انقلابی، در سال ۱۳۶۱، دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. فریدون شعبانی پس از ۹ ماه مقاومت در زیر انواع شکنجه، سرانجام به شهادت رسید.
همافر انقلابی مجاهد شهید مسعود صادقنیا(صادق)
مجاهد شهید مسعود صادقنیا در تهران پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۴۹، وارد نیروی هوایی شد؛ و در گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مشغول کار گردید. مسعود در جریان قیام بهمن ۱۳۵۷، فعالانه شرکت داشت و همراه با سایر همکارانش در ترتیب دادن افشاگریها و تظاهرات در پایگاه یکم و میدان آزادی فعال بود. مجاهد شهید مسعود صادقنیا پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی با مراجعه به ستاد مرکزی سازمان مجاهدین خلق در تهران، در صدد برقراری ارتباط با سازمان برآمد و در اوایل سال ۱۳۵۹، در ارتباط با تیمهای پرسنل هوادار در پایگاه یکم مهرآباد قرار گرفت. یکی از مسئولیتهای مسعود، تکثیر و پخش اعلامیههای سازمان بود و او در انجام این مسئولیت بسیاری از شبها تا صبح به تکثیر مشغول بود و بعد بدون خستگی، با خوشحالی میگفت:
«وقتی اعلامیهها را به دست پرسنل میرسانم و قیافههای خوشحال و راضیشدهی آنها را میبینم، تمام خستگی شب و بیداری تا صبح از تنم بیرون میرود»
مسعود در تظاهرات اعتراضی خردادماه ۱۳۶۰، در پایگاه یکم نقش فعالی داشت؛ و پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، بهدنبال تصفیه و دستگیری تعدادی از هواداران، مسئولیتهای بیشتر وسنگینتری برعهدهی او قرار گرفت. پس از آنکه عملیات کارگذاری ۲ بمب صوتی در قسمت اطلاعات و بهاصطلاح ارشاد! پایگاه یکم با موفقیت کامل توسط مسعود صادقنیا انجام شد، او میگفت:
«هر چه مزدوران رژیم وحشتزده شده بودند، پرسنل از خوشحالی در پوست نمیگنجیدند، فقط ناراحت بودند که چرا بمبها صوتی بوده است... »
بعد از عملیات پرواز، نام همافر انقلابی مسعود صادقنیا در لیست تصفیهشدگان قرار گرفته بود؛ بهویژه پس از عملیات انفجار بمب صوتی، حساسیت روی او بیشتر شد. بنابراین از آذرماه ۱۳۶۰، به زندگی مخفی روی آورد و در کنار همرزمان مجاهدش به نبرد برعلیه رژیم خمینی مشغول شد. در شهریورماه ۱۳۶۱، در یک درگیری نابرابر و خونینی که منجر به شهادت چند تن از یاران مسعود شد، او دستگیر گردید و بلافاصله پس از انتقال به زندان جمشیدیه و سپس اوین تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت. مسعود صادقنیا تا مردادماه ۱۳۶۲، تحت شکنجه قرار داشت و سرانجام در ۶ مرداد ۱۳۶۲، بههمراه با ۷ تن دیگر از همافران مجاهد به شهادت رسید.
همافر انقلابی مجاهد شهید علیرضا مسعودی (مسعود)
همافر انقلابی مجاهد شهید علیرضا مسعودی طی دوران قیام ضدسلطنتی، با مطالعهی کتابها و دفاعیات شهدای مجاهد، با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به همراه تعدادی دیگر از همکاران و دوستانش از جمله همافر انقلابی مجاهد شهید رضا بزرگانفرد در راهپیماییها و حرکتهای اعتراضی مردمی و سپس تسخیر پادگانها و مراکز نظامی رژیم شاه فعالانه شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، علیرضا در ارتباط با دیگر همافران هوادار سازمان مجاهدین خلق قرار داشت و در کارهایی از قبیل تکثیر و توزیع اعلامیههای سازمان و چاپ و انتشار اطلاعیههای پرسنل هوادار فعال بود. با آغاز مقاومت انقلابی مسلحانه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، مسئولیتهای سنگینتری بر عهدهی علیرضا قرار گرفت. او بهعنوان رابط بین سازمان و پرسنل مخفی و خانوادههای آنان، با تقبل مخاطرات فراوان و با دقت عمل میکرد و در این رابطه توانست ارتباطات زیادی را برقرار نموده و خدمات ارزندهای در رابطه با انقلاب، انجام دهد. علیرضا مسعودی یکبار در شهریورماه ۱۳۶۰، از طرف مأموران به اصطلاح اطلاعات و ارشاد پایگاه احضار شد تا دربارهی ارتباطات خود راجع به همافر مجاهد رضا بزرگانفرد پاسخ دهد. علیرضا طی این بازجویی توانست با خام کردن بازجویان خود را عادی و غیرسیاسی نشان داده و آزاد شود؛ اما چندی بعد بهدلیل شناختهشدگی و حساسیتی که مأموران روی او داشتند، توسط گروه ضربت پایگاه دستگیر و به زندان جمشیدیه منتقل شد. علیرضا مسعودی طی دوران زندان و بازجویی، شکنجههای زیادی را متحمل شد. اما هیچ اطلاعاتی از او به دست نیاوردند. همچنین او فعالانه در تلاش بود تا با خبرگیری از وضعیت دیگر یاران زندانی خود، اطلاعات لازم را به همرزمان مجاهدش در بیرون، از طریق همسر مجاهدش که به ملاقاتش میرفت منتقل سازد. علیرضا مسعودی طی ملاقاتی به همسرش میگوید:
« ما را شدیداً تحت فشار و شکنجه قرار دادهاند تا طی مصاحبه تلویزیونی، عملیات ٬٬ پرواز٬٬ را محکوم کنیم و آنها هم تبلیغات کنند که همهی عاملین این طرح را دستگیر کردهایم... به بچهها بگو خیالشان از جانب ما راحت باشد، تازه اول کار است و ما تا پایان و لحظهی شهادت مقاومت میکنیم...»
علیرضا مسعودی سرانجام در زمستان ۱۳۶۱، به شهادت رسید؛ و کودک خردسال او مهدی نیز درجریان تهاجم پاسداران به پایگاه مجاهد سیاوش سیفی، در آتش پاسداران سوخت و بهشهادت رسید.
همافر انقلابی مجاهد شهید ابراهیم عزیزی روزبهانی (اکبر)
مجاهد شهید ابراهیم عزیزی روزبهانی دوران تحصیلات خود را به سختی پشت سرگذاشت. او طی سالها کارگری برای تأمین حداقل معاش خانواده، از نزدیک با درد و محنت تودههای زحمتکش آشنا شده بود. ابراهیم عزیزی در ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی شهر بروجرد، بهسوی مبارزه با رژیم شاه رهنمون شد و فعالانه در قیام مردم علیه رژیم شاه شرکت جست.
ابراهیم عزیزی در سال ۱۳۵۰، وارد نیروی هوایی شد؛ و دورهی همافری را سپری کرد. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، از جملهی نخستین همافرانی بود که با سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار کرد و از پائیز سال ۱۳۵۸، با تیمهای پرسنل هوادار سازمان در پایگاه یکم مهرآباد به فعالیت مشغول شد. وی تا قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سه بار محل زندگیاش را بهخاطر مسائل امنیتی تعویض کرد، زیرا همیشه تک اطاق اجارهای او، بهطور شبانهروزی مرکز کار تیمی بود که ابراهیم عزیزی نیز بهعنوان یکی از اعضای آن مسئولیت تایپ و تکثیر دههاهزار نسخه تراکت و عکس و اطلاعیههای مربوط به درجهداران و همافران هوادارسازمان و پرسنل انقلابی مسلمان ارتش را به عهده داشت. او همچنین در راهپیماییهای گستردهی درجهداران در پایگاه یکم، فرودگاه مهرآباد، زندان جمشیدیه، تظاهرات پرسنل در مقابل دادگاه ارتش و تحصن درجهداران و پرسنل انقلابی در دانشگاه تهران، نقش فعالی داشت، او بهدلیل فعالیتهای گستردهاش، تحت کنترل و مراقبت مأموران رژیم جمهوری اسلامی بود؛ و سرانجام در اواسط فروردینماه ۱۳۶۰، بهخاطر پخش و نصب اطلاعیههای سازمان دستگیر و به زندان جمشیدیه منتقل گردید. اما بهدلیل سرعتعمل همتیمهای او و پاک شدن محل زندگیاش از هر گونه مدرک سازمانی، دادگاه ارتش نتوانست مدرک مهمی دال بر فعالیت او بدست آورد و لذا او را به ۴ سال زندان محکوم نمود و ابراهیم در تابستان ۱۳۶۰، به زندان قزلحصار کرج منتقل شد. با راه افتادن موج دستگیری و شکنجهی پرسنل نظامی هوادار سازمان مجاهدین، بهویژه پرسنل نیروی هوائی، پس از انجام عملیات پرواز بزرگ، ابراهیم عزیزی را نیز مجدداً روانهی شکنجهگاه ساخته و او را که دوران محکومیت خود را میگذراند و ماهها قبل از انجام این عملیات دستگیر شده بود، تحت شکنجه قرار دادند. سرانجام پس از پایان دادگاه تعدادی از همافران به اتهام شرکت در عملیات پرواز، و صدور حکم اعدام برای آنها، ابراهم عزیزی روزبهانی را نیز در سحرگاه ۶ مرداد ۱۳۶۲، بههمراه ۷ همافر دیگر، به جوخه اعدام سپرده و او را بهشهادت رساندند.
سرگرد مجاهد شهید حسین فیروزثانی
مجاهد شهید سرگرد حسین فیروزثانی رئیس رکن چهار مرکز زرهی شیراز از هوادارن سازمان مجاهدین خلق بودکه در امر کمک به جمعآوری امکانات نظامی برای سازمان فعال بود. وی بخاطر حفظ مسائل امنیتی، با تشکیلات هوادارن داخل پایگاه ارتباطی نداشت.
پس از رو شدن ارتباط سرگرد فیروزثانی با سازمان برای مأموران، و بهویژه نقش او در تهیهی امکانات نظامی، او را در اسفند ۱۳۶۰، بهشهادت رساندند.
شهادت سرگرد مجاهد حسین فیروزثانی، تأثیر بسیاری بر روی پرسنل پایگاه داشت و لذا در مراسم صبحگاه اول اسفند ۱۳۶۰، ارشادی رئیس دایرهی سیاسی ــ ایدئولوژیک ارتش طی سخنانی به تهدید و ارعاب پرسنل میپردازد و با اشاره به شهادت سرگرد فیروزثانی میگوید:
«سرگرد حسین فیروزثانی به جرم طرفداری از مجاهدین و دادن اسلحه و تی.ان.تی به آنها اعدام شد. رئیس دادگاه میگفت به احتمال ۹۰٪ این مواد منفجره در ترور آیتالله دستغیب استفاده شدهاند»
همافر مجاهد شهید یعقوب چوداری خامنه (بابک)
مجاهد شهید یعقوب چوداری پس از اتمام دورهی متوسطه و گذراندن دورههای آموزشی در ایران و آمریکا، در گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد مشغول بکار شد. او از آگاهی سیاسی برخوردار بود و قبل از قیام ۱۳۵۷، نیز در تظاهرات و سخنرانیهای مختلفی که علیه رژیم شاه برگزار میشد، شرکت مینمود. پس از انقلاب ضدسلطنتی از طریق آشنایی با تعدادی از پرسنل هوادار سازمان مجاهدین و نیز شرکت در سخنرانیها و مراسم سازمان، بیشتر با اهداف و آرمانهای مجاهدین آشنا گردید و فعالیتهای خود را در ارتباط با تیمهای پرسنل هوادار سازمان در آن پایگاه آغاز کرد. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، با وجود حساسیت رژیم جمهوری اسلامی روی او، توانست با هوشیاری بهعنوان رابط میان پرسنل هوادار و مسئولش که مخفی بود، عمل کند و در انتقال خطوط به پرسنل فراری و نیز جذب کمکهای مالی و تدارکاتی فعال بود. پس از انفجار مراکز جاسوسی رژیم در پایگاه یکم، یعقوب چوداری دستگیر و به زندان جمشیدیه منتقل شد. او طی پیامی از داخل زندان به همرزمانش گفته بود: « به بچهها بگوئید مقاومت کنند، از من نتوانستند کوچکترین اطلاعی بدست آورند»
سرانجام در روز ۶ مرداد ۱۳۶۲، مأموران جمهوری اسلامی، یعقوب چوداری و ۶ تن دیگر از یاران مجاهدش را به جوخهی اعدام سپردند.
قسمتی از آخرین نامهی مجاهد شهید یعقوب چوداری خامنه به خانوادهاش در آستانهی اعدام
بسمالله الرحمنالرحیم
انا لله وانا الیه راجعون
«با سلام گرم برای همسر عزیزم که بهار عمر من در زندگی بود. امیدوارم که در این مدت زندگی که با هم بودیم، از من نرنجیده باشی. اکنون که آخرین لحظات زندگی کوتاه را میگذرانم، یکبار دیگر از محبتها و خدمات جبران ناپذیر شما یعنی همسر عزیز و پدر و مادر گرامیم صمیمانه تشکر میکنم. هر چند که دوری از عزیزان بسیار دردآور است، امیدوارم که خداوند به شما صبر وتحمل عنایت کند. همسر مهربانم، امیدوارم که برای سپیده هم پدر و هم مادر خوبی باشی و سپیده تورا الگوی خود قرار دهد. همسر عزیزم تو قلب من و سپیده، چشم من بود. به سپیده جان بگو پدرش چقدر تورا و او را دوست داشت. پدر و مادر گرامیم چیزی ندارم به شما بگویم فقط میتوانم از زحماتی که برای من کشیدید، تشکر کنم... همسر عزیزم، پدر و مادر گرامیم خیلی حرفها میخواهم بزنم، اما قلمم روان نیست و فقط از شما تشکر و سپاس میکنم به خاطر زحماتی که برای من کشیدید... همگیتان را به خدای بخشنده میسپارم و دوباره سلام مرا به همهی فامیل و دوستان و آشنایان برسانید...
با قلبی آکنده از عشق به همسرم، با قلبی آکنده از محبت به دخترم، با قلبی آکنده از لطف و مهربانی به پدر و مادر و وبرادر و خواهرانم.
۶/۵/۶۲/ یعقوب چوداریخامنه»
پیشمرگه شهید مجاهد خلق ستوان دوم محمد حسین معیری(کاوه)
ستوان دوم محمدحسین معیری از سال ۱۳۵۹، در پلیس راه سنندج ــ کرمانشاه مشغول بهکار بود. در آنجا علیرغم جوّ شدید خفقان و سرکوب، او هیچگاه خود را تسلیم فرماندهان سرسپرده رژیم جمهوری اسلامی نکرد و در جمع همکارانش به افشای سیاستهای ارتجاعی رژیم حاکم پرداخت و با تعدادی از همکاران خود، جمع کوچکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق را تشکیل داد.
او فعالانه به روستائیانی که در محاصره اقتصادی بودند و پاسداران مانع از رسیدن سوخت و خواربار به آنها میشدند؛ کمک میکرد و در این رابطه چندین بار با مأموران خمینی درگیری پیدا کردم. در همین رابطه او از احترام و محبوبیت خاصی در نزد روستائیان برخوردار بود. پس از آغاز نبرد مسلحانه، حسین معیری با تقبل مخاطرات بسیار توانست مقداری سلاح و مهمات از محل خدمتش خارج ساخته و به برادران مجاهدش برساند. سرانجام خود نیز در مهرماه ۱۳۶۰، با اجرای یک طرح دقیق با مصادرهی ۲ قبضه سلاح ژ۳ و یک قبضه کلت و ۱۶۰ هزار تومان یول، محل خدمتش را ترک کرده و به صفوف پیشمرگان مجاهد خلق پیوست. پس از آن محمد حسین معیری در چند رشته عملیات موفقیتآمیز علیه مأموران خمینی شرکت کرد. وی سرانجام در حماسهی ٬٬دوشان٬٬ در روز ۲۴ فروردین ۱۳۶۱، پس از نبرد و مقاومتی که منجر به هلاکت تعدادی از مأموران دشمن شد، در کنار برادرش، پیشمرگهی مجاهد خلق کاظم معیری به شهادت رسید. او در دفترش نوشته بود:
« در این چنگ که ما شروع کردهایم، بخاطر صلح مبارزه میکنیم، ما با تبسمی بر لب خواهیم مرد، زیرا این مرگ در راه زیباترین هدفهاست».
قطعه شعری از پیشمرگهی شهید مجاهد خلق، ستوان دوم معیری
اینک که فصل بهار است و فصل رویش گل
مردان رزم را
در بند میکشند
بر دار میکشند
اینک، دگر بهار فصل حماسه و رزم سرخ است
فصل رها شدن
فصل شکستن دیوارهای جهل
فصل نبرد با دشمن خلق
اینک دگر بار بهار
پیوند دیگری است با تودههای خلق
سرباز انقلابی مجاهد شهید حمید تنقطار(حیدر) چریک جنگل
مجاهد شهید حمید تنقطار در اواخر سال ۱۳۵۸، هنگامیکه دوران سربازی خود را در تهران میگذرانید، رابط دیگر سربازان افراد محل خدمتش با سازمان مجاهدین خلق بود. او همراه یاران خود فعالانه در پخش و توزیع اعلامیهها و نشریات سازمان و تبلیغ مواضع سازمان فعالیت میکرد. در اوایل سال ۱۳۶۰، با افزایش دستگیری هواداران سازمان مجاهدین، حمید اجباراً محل خدمتش را ترک کرد و به شهر زادگاهش لاهیجان بازگشت و در آنجا به فعالیت مشغول شد. او با انجام مسئولیتهایش، بهسرعت مدارج ترقی را طی کرد و فرماندهی تیمهای میلیشیای دانشآموزان لاهیجان بر عهدهی او قرار گرفت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، بهدلیل شناختهشدگی، حمید به لنگرود منتقل شد و بهعنوان مسئول نظامی این شهر، مسئولیتهایش را بهعهده گرفت؛ اما در مردادماه در یک پایگاه دستگیر و به سپاه لاهیجان منتقل شد. مجاهد شهید حمید تنقطار پس از ماهها مقاومت در برابر شکنجههای شکنجهگران، در دیماه همان سال بههمراه یکی از همرزمانش با اجرای یک طرح موفقآمیز از زندان سپاه گریخت و پس از یک ماه توانست مجدداً با یاران مجاهد خود ارتباط برقرار نموده و به همرزمانش در جنگل بپیوندد. حمید در جنگل در عملیات متعددی شرکت داشت و بهدلیل شایستگیها و توانائیهای بسیاری که از خود نشان داد، بهعنوان یکی از فرماندهان تیمهای عملیاتی انتخاب شد. سرانجام در ۱۵ خرداد۱۳۶۱، حمید تنقطار طی یک درگیری در جنگهای رامسر زخمی شد. یک روز بعد هنگامی که قصد داشت خود را به شهر برساند، دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. و بالاخره در روز۲۲ خرداد ۱۳۶۱، در محل دادسرای رامسر تیرباران شد.
اسامی و مشخصات ۱۲۵ تن از شهدای پرسنل ارتشی مجاهد خلق
ردیف | نام | نام فامیل | درجه و رسته | تاریخ شهادت | محل شهادت | نحوهی شهادت |
---|---|---|---|---|---|---|
۱ | منوچهر | آزادگان | ستوان یکم نیروی زمینی | دی ۱۳۶۱ | شیراز | تیرباران |
۲ | مرادعلی | الفتی | ستوان دوم ژاندارمری | فروردین ۱۳۵۹ | پادگان جلدیان | ترور به وسیلهی انفجار بمب |
۳ | منصور | ارجمندی | سرباز نیروی زمینی | زمستان ۱۳۶۰ | زاهدان | تیرباران |
۴ | محمد | اشرف پور | همافر دوم نیروی هوایی | آبان ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۵ | حسین | اللهیاری | استوار یکم ژاندارمری | زمستان ۱۳۶۰ | ــــ | ترور |
۶ | اصغر | اورک | کارمند مرکز تعمیرات ارتش | بهمن ۱۳۶۰ | تهران | تیرباران |
۷ | داوود | بشیری | کارگر کارخانهی جنگافزارسازی | شهریور ۱۳۶۰ | تهران | تبرباران |
۸ | اصغر | بیک آبادی | دانشجوی تکنسین دریایی | مرداد ۱۳۶۰ | رشت | درگیری |
۹ | زعفر | باجور | دانشجوی دانشکده افسری نیروی زمینی | ۱۳۶۱ | تهران | تیرباران |
۱۰ | احمد | بوشی | همافر یکم نیروی هوایی | ۶ مرداد ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۱۱ | رضا | بزرگانفرد | همافر یکم نیروی هوایی | ۲۷ تیر ۱۳۶۱ | تهران | انفجار بمب در خانهی تیمی |
۱۲ | ایرج | برنگی | همافر دوم نیرویی هوایی | ۶ مرداد ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۱۳ | ماشاءالله | پورطرف | درجهدار نیروی دریایی | ۱۴ مهر ۱۳۶۰ | بندر عباس | تیرباران |
۱۴ | سیاوش | پاک بین | گارد شهربانی | ۱۳ مهر ۱۳۶۱ | تهران | تیرباران |
۱۵ | علیاکبر | پنجیپور | سرباز نیروی زمینی | مرداد ۱۳۶۰ | زاهدان | تیرباران |
۱۶ | خسرو | پناه | سرباز نیروی زمینی | ۱۵ شهریور ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۱۷ | محمود | پورغلامی - پورمرادی | سرباز نیروی زمینی | بهمن ۱۳۶۰ | تهران | زیر شکنجه |
۱۸ | عنایتالله | تفکری | سروان نیروی زمینی | زمستان ۱۳۶۲ | اهواز | تیرباران |
۱۹ | حمیدرضا | توکل مقدم | دانشجوی دانشکدهی افسری نیروی زمینی | ۸ آذر ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۲۰ | جمشید | تقیزاده | - | ۱۳۶۱ | آمل | تیرباران |
۲۱ | عباس | ترابی | ستوان دوم وظیفه | مرداد ۱۳۶۰ | زاهدان | تیرباران |
۲۲ | حمید | تنقطار | سرباز نیروی زمینی | ۲۲ خرداد ۱۳۶۱ | رامسر | تیرباران |
۲۳ | محمد | تاروخی | گروهبان وظیفه | تیر ۱۳۶۰ | - | - |
۲۴ | جمال | تقیبیک | سرباز نیروی زمینی | ۱۰ شهریور ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۲۵ | فریدون | جهانی | همافر یکم نیروی هوایی | فروردین ۱۳۶۲ | تویسرکان | حلقآویز |
۲۶ | یعقوب | چوداری خامنه | همافر دوم نیروی هوایی | ۶ مرداد ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۲۷ | علی | حدادی | ستوان دوم نیروی زمینی | ۱۵ مهر ۱۳۶۰ | اصفهان | تیرباران |
۲۸ | سیروس | حسننژاد | دانشجوی افسری | ۶ شهریور ۱۳۶۱ | جنگلهای رامسر | درگیری |
۲۹ | محمدحسین | حسینی | سرهمافر سوم نیروی هوایی | ۶ مرداد ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۳۰ | قاسم | حسینی | - | مهر ۱۳۶۱ | تهران | تیرباران |
۳۱ | مهدی | حجتی | سرباز | ۱۳۶۰ | مشهد | تیرباران |
۳۲ | - | حمیدی | کارمند مرکز تعمیرات ارتش | بهمن ۱۳۶۰ | تهران | تیرباران |
۳۳ | غلامرضا | خسروآبادی | ستوان دوم نیروی زمینی | مهر ۱۳۶۱ | مشهد | تیرباران |
۳۴ | حسن | خانمحمدی | دانشجوی افسری | ۵ مهر ۱۳۶۰ | بهشهر | تیرباران |
۳۵ | نامدار | دارابپور | سروان شهربانی | دی ۱۳۶۱ | شیراز | تیرباران |
۳۶ | مختار | دورآهکی | سرباز نیروی زمینی | - | بوشهر | تیرباران |
۳۷ | حمید | دانا | سرباز نیروی زمینی | ۲۶ دی ۱۳۶۲ | زندان همدان | خلقآویز |
۳۸ | امانالله | داریوش | سرباز نیروی زمینی | ۲۲ مهر ۱۳۶۲ | بم | تیرباران |
۳۹ | جمشید | رحمتی | دانشجوی پزشکی دانشکده افسری زمینی | ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ | تهران | درگیری |
۴۰ | محمد | رضاخالو | افسر بهداری نیروی زمینی | - | کرمانشاه | ترور |
۴۱ | رسول | رنجبر | کارگر مهمات سازی | دی ۱۳۶۰ | - | تیرباران |
۴۲ | محمدعلی | رجایی | استوار۲ پایگاه نهم بندرعباس، نیروی هوایی | تابستان ۱۳۶۱ | فکه | ترور در جبههی جنگ |
۴۳ | - | رجبی | ستوان یکم نیروی هوایی | - | - | ترور در جبههی جنگ |
۴۴ | محمدعلی | رضایی | استوار دوم نیروی هوایی | ۱۳۶۱ | شیراز | تیرباران |
۴۵ | سیدعلی | رستمی | همافر دوم، متخصص کامپیوتر هاگ - هوایی | اسفند ۱۳۶۱ | تهران | تیرباران |
۴۶ | فیروز | رحیمیمطلق | گروهبان یکم نیروی هوایی | ۲۲ آبان ۱۳۶۱ | تهران | درگیری |
۴۷ | - | رفعتی | گروهبان یکم پلیس شهربانی | - | قزوین | ترور |
۴۸ | جعفر | رضایی | سرباز نیروی زمینی | تابستان ۱۳۶۱ | بندر عباس | تیرباران |
۴۹ | رضا | رضایی | سرباز نیروی زمینی | - | تهران | تیرباران |
۵۰ | وحید | رفیعی خوانساری | سرباز نیروی زمینی | ۱۹ اسفند ۱۳۶۰ | تهران | تیرباران |
۵۱ | علیرضا | زمانی | نیروی زمینی | اول شهریور۱۳۶۰ | اسلام آباد | تیرباران |
۵۲ | قاسم | زینایی | سرباز نیروی زمینی | ۴فروردین ۱۳۶۱ | شیراز | درگیری |
۵۳ | - | زندی | سروان نیروی زمینی | اسفند ۱۳۶۰ | شیراز | تیرباران |
۵۴ | محمد | سرافراز | استوار نیروی دریایی | ۱۱دی ۱۳۶۱ | بندر عباس | - |
۵۵ | ناصر | سیما راصل | کارمند نیروی هوایی | ۹ مرداد ۱۳۶۰ | تبریز | - |
۵۶ | حسین | سلطانی | کارمند تعمیرات ارتش | - | تهران | تیرباران |
۵۷ | فرهود | سادگی | سرباز نیروی زمینی | ۱۳۶۰ | اراک | تیرباران |
۵۸ | - | سبز قبا | سرباز نیروی زمینی | نیمه دوم ۱۳۶۰ | شیراز | تیرباران |
۵۹ | سید جواد | سجادیان | گروهبان یکم هوایی | بهار۱۳۵۹ | پایگاه یکم هوایی تهران | ترور هنگام پست |
۶۰ | خسرو | شریفی راد | سرهنگ تکاور نیروی زمینی | ۲ شهریور۱۳۶۲ | شیراز | تیرباران |
۶۱ | فریدون | شعبانی | ستوان یکم هوابرد نیروی زمینی | ۱۳۶۲ | شیراز | تیرباران |
۶۲ | محمد جواد | شاهرودی | تکاور نیروی زمینی | ۲۳تیر۱۳۶۱ | تهران | درگیری |
۶۳ | حمید | شمسالدینی | گروهبان یکم کلاه سبز نیروی زمینی | ۲۷مهر۱۳۶۰ | تهران | درگیری |
۶۴ | فاطمه | شایسته | کارمند ارتش | ۱۳۶۰ | مشهد | تیرباران |
۶۵ | سیاوش | شمس | گروهبان یکم نیروی زمینی (هوانیروز) | ۱۳۵۸ | اصفهان | ترور |
۶۶ | - | صفوی زاده | هنرجوی همافری نیروی هوایی | تابستان ۱۳۶۰ | کرمان | درگیری |
۶۷ | محمود(مسعود) | ضعا نما | تکنسین صنایع هواپیمایی | ۱۵فروردین۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۶۸ | مسعود | صادق نیا | همافر یکم | ۶مرداد ۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۶۹ | احمد رضا | صابری | سرباز نیروی زمینی | فروردین ۱۳۶۲ | بندرگز | تیرباران |
۷۰ | غلامرضا | صالحی | سرباز نیروی زمینی | فروردین ۶۰ | سلماس | درگیری |
۷۱ | امرالله | ضیائی | سرباز نیروی زمینی | شهریور ۶۰ | زاهدان | |
۷۲ | طاهرزاده | سرباز نیروی زمینی | آبان ۶۱ | شیراز | درگیری | |
۷۳ | یدالله | عباسپور | ستوان دوم شهربانی | ۲۵ تیر ۶۱ | اردبیل | تیرباران |
۷۴ | حمزه | عسگری | درجهدار نیروی زمینی | مهر ماه ۶۰ | انزلی | درگیری |
۷۵ | ابراهیم | عزیزی روزبهانی | همافردوم نیروی هوایی | ۶ مرداد ۶۱ | تهران | تیرباران |
۷۶ | مسعود | علائی | سروان شهربانی | ۱۳۶۱ | مشهد | تیرباران |
۷۷ | عباس | عظیمی | دانشجوی افسری نیروی زمینی | - | بهران | تیرباران |
۷۸ | قاسم | غفوری | همافر نیروی هوایی | ۱۶اسفند۱۳۶۱ | شیراز | تیرباران |
۷۹ | مسعود | فرنیا | سرباز نیروی زمینی | اوایل ۱۲۶۱ | قوچان | تیرباران |
۸۰ | حسامالدین | فرهنگ | سرباز نیروی زمینی | اردیبهشت۱۳۶۱ | جنوب | ترور در جبهه |
۸۱ | اسماعیل | فرخنده | سرهنگ ۲ خلبان نیروی هوایی | فروردین۱۳۶۲ | تهران | شکنجه و تیر باران |
۸۲ | حسین | فیروز ثانی | سرگرد نیروی زمینی | ۴اسفند۱۳۶۰ | شیراز | تیرباران |
۸۳ | علی | فتح کریمی | سرباز نیروی زمینی | ۱۰اردیبهشت۱۳۶۰ | شهرکرد | درگیری |
۸۴ | منصور | قطبی | سرباز نیروی زمینی | ۴اردیبهشت۱۳۶۲ | تهران | زیر شکنجه |
۸۵ | مهدی | قندهاری | سرباز نیروی زمینی | ۱۳۶۲ | گرگان | تیر باران |
۸۶ | ابراهیم | قلی پور گنجگاه | ستوان دوم نیروی زمینی | ۱۸خرداد۱۳۶۱ | کردستان | حین مأموریت |
۸۷ | حسن | قربانی گرکانی | همافر یکم نیروی هوایی | ۲۳تیر۱۳۶۱ | تهران | درگیری در خانهی تیمی |
۸۸ | علی اکبر | کمالان | همافر دوم نیروی هوایی | ۶مرداد۱۳۶۲ | تهران | تیرباران |
۸۹ | مسعود | کریمی | - | ۲۴مرداد۱۳۶۰ | تهران | تیرباران |
۹۰ | ناصر | کریمی | سرباز نیروی زمینی | بهار۱۳۶۱ | همدان | تیرباران |
۹۱ | اصغر | کنعانی | ستوان دوم نیروی زمینی | مهر۱۳۶۱ | لنگرود | درگیری |
۹۲ | بهمن | کاظمی | ستوان دوم نیروی زمینی | - | گیلان | درگیری |
۹۳ | فرهاد | کیوانیفر | دانشجوی افسری نیروی زمینی | شهریور ۱۳۶۰ | تهران | تیرباران |
۹۴ | عبدالکریم | گلریز | همافر نیروی هوایی | اسفند۱۳۶۱ | شیراز | تیرباران |
۹۵ | پرویز | گلبادی | سرباز نیروی زمینی | بهمن۱۳۶۱ | تهران | - |
۹۶ | محسن | گلکار | سرباز وظیفه | تیر۱۳۶۰ | تهران | درگیری |
۹۷ | مهدی | گل محمدی | سرباز نیروی زمینی | آذر۱۳۶۰ | اراک | تیرباران |
۹۸ | مصطفی | مهاجری | - | ۱۱مهر۱۳۶۰ | اصفهان | تیرباران |
۹۹ | محمود | معصومی | استواریکم نیروی هوایی | تیر ۶۱ | تهران | تیرباران |
۱۰۰ | زلفعلی | محمدپور(قادری) | ۳ آذر ۶۰ | ساری | تیرباران | |
۱۰۱ | اسفندیار | موسیپور | گروهبان یکم وظیفه نیروی زمینی | ۶ شهریور ۶۰ | جنگل رامسر | درگیری |
۱۰۲ | محمود | میرزایی | سرباز نیروی زمینی | ۱۱ مهر ۶۰ | اصفهان | تیرباران |
۱۰۳ | محمدی | زمستان ۶۰ | تهران | تیرباران | ||
۱۰۴ | عباس | مسرت | سرباز وظیفه | مرداد ۶۰ | کاشان | تیرباران |
۱۰۵ | محمدرضا | مهدیزاده | گروهبان وظیفهی نیروی زمینی | ۱۶ اسفند ۶۱ | شیراز | تیرباران |
۱۰۶ | قاسم | مولودیزاده یزدی | کارمند هلیکوپترسازی | آذر ۶۱ | تهران | تیرباران |
۱۰۷ | علی | مهرآیین | سرباز نیروی زمینی | بهار ۶۱ | ارومیه | تیرباران |
۱۰۸ | سیدمهدی | ملاحی | سرباز نیروی زمینی | ۱ اردیبهشت ۶۱ | شیراز | درگیری |
۱۰۹ | حسن | میرعظیمی | سرباز وظیفه | تهران | درگیری | |
۱۱۰ | داوود | محمدقاسمی | کارمند دارایی ارتش | زمستان ۶۰ | تهران | تیرباران |
۱۱۱ | جمشید | مهرجو | تکنیسین صنایع هوایی | بهمن ۶۰ | تیرباران | |
۱۱۲ | معسود(سعید) | مکارم | سروان نیروی زمینی | اسفند ۶۱ | شیراز | تیرباران |
۱۱۳ | محمدحسین | معیری | ستوان ۲ ژاندارمری پلیس راه | ۲۴ فروردین ۶۱ | سنندج(دوشان) | درگیری |
۱۱۴ | علیاکبر | مردانی | ستوان ۳ پلیس شهربانی | فارسجین | ترور | |
۱۱۵ | جواد علی | مرادی | ستوان دوم | تیرباران | ||
۱۱۶ | علیرضا | مسعودی | همافریکم نیروی هوایی | ۶ مرداد ۶۲ | تهران | تیرباران |
۱۱۷ | حسین | میرزاقاسمی | دانشجوی دانشکده افسری | تهران | تیرباران | |
۱۱۸ | علیاصغر | مسعودی | گروهبان دوم نیروی هوایی | ۱ دی ۶۰ | مشهد | تیرباران |
۱۱۹ | سعید | نعیمی | سرباز نیروی زمینی | شهریور ۶۱ | تهران | درگیری |
۱۲۰ | کورش | نگهداری | سرباز نیروی زمینی | ۲ اردیبهشت ۶۱ | سنندج | درگیری |
۱۲۱ | پرویز | نیکطالعان | سرباز نیروی زمینی | ۹ آذر ۶۲ | تهران | |
۱۲۲ | سیدحسین اسکویی | نیرومند | سرباز نیروی زمینی | ۲۴ خرداد ۶۱ | آبادان | شکنجه و تیرباران |
۱۲۳ | یوسف | وهمنیان | سرباز نیروی زمینی | فروردین ۶۱ | بندرگز | تیرباران |
۱۲۴ | وحید | کارمند مرکز تعمیرات ارتش | بهمن ۶۰ | تهران | تیرباران | |
۱۲۵ | داریوش | همتیان | سرباز نیروی زمینی | اسفند ۶۲ | اهواز | تیرباران |
زندان جمشیدیه بازداشتگاه پرسنل ارتش
زندان جمشیدیه در حدود سالهای ۱۳۵۰ در محل پادگان دژبان بهعنوان بازداشتگاه ویژهی نیروهای ارتشی (هوائی، دریائی، زمینی، ژاندارمری) تاسیس و بهکار گرفته شد. زندانیان آنرا نیروهای مختلف ارتشی تشکیل میدادند ولی بهطور خاص بازداشت شدگان و زندانیان غیرنظامی نیز در آن نگهداری میشدند.
پس از شاه، نیز زندان جمشیدیه به عنوان بازداشتگاه زندانیان ارتشی به ویژه پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین خلق مورد استفاده جمهوری اسلامی قرار گرفت. زندان جمشیدیه برای نگهداری زندانیان ارتشی اهمیت خاصی برای رژیم ایران داشت.
در اولین ماههای پس از سقوط شاه هنوز تعداد زندانیان سیاسی آنقدر نبود که تمامی بندهای زندان جمشیدیه مورد استفاده قرار گیرد. ۲ بند آن یه اضافه بندهای انفرادی به زندانیان سیاسی اختصاص یافت و ۲ بند دیگر خالی بود. پس از شروع جنگ ایران و عراق حدود ۸۰۰ اسیر عراقی را در بندهای درجهداران و افسران (در هر اتاق ۶ نفره حدود ۲۰ الی ۲۵ نفر) جای دادند. اسیران عراقی در این زندان وضعیت اسفباری داشتند. پس از ۳۰ خرداد ۶۰، موج دستگیریها و کشتار مجاهدین و دیگر انقلابیون و از جمله پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین شروع شد. از آن پس بهطور متوسط روزانه تا ۸ نفر را دستگیر میشد و به زندان انتقال مییافت. اسرای عراقی به یک کمپ در امتداد خطآهن تهران ــ قم، ایستگاه منتقل شدند. بندهای خالی شدهی زندان جمشیدیه از پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین خلق پر شد. در این دوران تعداد زندانیان بالا رفت و در هر اتاق بند، بین ۹۰ الی ۱۲۰ نفر و در سلولهای یک نفره تا ۲۰ نفر را جای دادند.
زیرزمین دادگاه انقلاب ارتش
زیرزمین دادگاه انقلاب ارتش در چهارراه قصر، دومین جائی است که بعنوان شکنجهگاه ارتشیان مورد استفاده قرار میگیرد. از این محل بعنوان بازداشتگاه موقت نیز استفاده میشود در این بخش معمولا گروه ضربت دادگاه انقلاب ارتش کار شکنجه را بر عهده دارند. بعلت نزدیکی به دادگاه، در بسیاری اوقات، فرد را بلافاصله از آنجا به زیرزمین منتقل کرده و شکنجه را شروع میکنند. در این زیرزمین معمولا ریشهری و آخوندهای دوایر سیاسی ــ ایدئولوژیک حضور دارند و گاه و بیگاه نیز همراه با جلادان اوین سروکلهی افرادی نظیر لاجوردی، غفاری، و ..... در آنجا پیدا میشود.
محمد یک ارتشی رها شده از بند، در گزارشی از وضعیت شکنجهها در بیدادگاه ارتش مینویسد:
«حدود نیمههای خرداد، یک افسر رزمنده را که در ارتباط یا سازمان دستگیر شده بود، به زیر زمین آوردند. جراحات عمیقی بر روی تمام بدن و بخصوص پاهای او به چشم میخورد. وضعیت پاهایش واقعا وحشتناک بود ولی با این همه باز هم جلادان دستبردار نبودند. سرانجام در دومین روز بازجوئی در روی تخت شکنجه بیآنکه لب ازلب بازکند، شهید شد. وضعیت شکنجههای او طوری بود که ما دیگر شکنجههای خود را فراموش کرده بودیم. در تمامی این مدت خود ریشهری همراه با گروهبان ریشوئی که مدام همراه ریشهری به چشم میخورد، شکنجهها را دقیقا زیر نظر داشتند ....»
اوین
اگر کسی دارای پروندهای سنگین باشد و در دو شکنجهگاه فوقالذکر از او چیزی بدست نیاید، به اوین منتقل میشود. معمولا کسانی که به اوین انتقال مییابند، اعدامی هسنتد و تاکنون بسیاری از ارتشیان مجاهد در اوین به جوخههای تیرباران سپرده شده و یا بر تخت شکنجهگاهها جان سپردهاند.مکان شکنجه ارتشیان مجاهد در اوین همان زیرزمین بند ۲۰۹ است.[۳]
پیام تبریک پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین به مناسبت انقلاب ایدئولوژیک
به نام خدا
و به نام خلق قهرمان ایران
وبه نام اشرف وموسی
رهبری انقلاب نوین مردم ایران :
برادر مجاهد مسعود رجوی مسئول اول و فرماندهی عالی سیاسی ــ نظامی مجاهدین خلق،
خواهر مجاهد مریم همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
هم زمان با نوروز سال ۱۳۶۴ امیدواریم که تبریکات مضاعف ما را به خاطر تصمیم در مورد ازدواج فرخنده و انقلابیتان بپذیرد. تصمیمی که نویدبخش برقراری رهبری نوین سازمان مجاهدین خلق وانقلاب نوین مردم ایران و تحقق صلح و آزادی و برابری میباشد. تردیدی نیست که آثار پر برکت این رهبری نوین هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر ظهور خواهد کرد و به همهی مجاهدین و مبارزین راه آزادی و صلح و انقلاب این مرز و بوم توان مضاعف خواهد بخشید. مردم ستمکشیده و زجردیدهی ما و به ویژه زنان، بیشک با بهرهمند بودن از این رهبری، گامهای استوارتری را برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک و عاری از جنگ و قهر و خونریزی برخواهند داشت، ایرانی آباد و آزاد و مستقل که در آن از سوداهای جنگطلبانهی ارتجاعی و ضدمردمی خمینی و از زندان وشکنجه و تیرباران اثری نخواهد بود. اگر چه هنوز چند روزی بیشتر از اعلام این تصمیم و معرفی رهبری نوین سازمان نمیگذرد ولی تا آنجا که ما اطلاع داریم پرسنل هواداران با شور و شعف از این موضوع استقبال کردهاند. شور و شعفی که عزم و ارادهی آنان را نیز در مقابله با وسوسههای شوم ضدمردمی ضدانقلاب غالب و مغلوب فراوان خواهد کرد. شرکت به حق و شایستهی خواهر مجاهدمان مریم در این رهبری که در انقلاب و احزاب معاصر بینظیر است. یقیناً بزرگترین گام در جهت رهائی و اعادهی حقوق زن میباشد و نقطهي پایانی است بر قید و بندهای ارتجاعی و کالائی که قرنهاست بر دست و پای زنان بسته و در مسیر آنان گسترده شده است. بار دیگر ضمن تجدید پیمان با رهبری مریم و مسعود تصمیم به این ازدواج فرخنده و انقلابی را به همهی هم میهنان عزیزمان ، به ویژه پرسنل ملی و مردمی ارتش صمیمانه تبریک و تهنیت میگوئیم.
مرگ بر خمینی ـ درود بر رجوی
7/فروردین/۶۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسامی تعدادی از پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین که نامه فوق را امضا کردهاند به شرح زیر است:
ــ سرهنگ ستاد، خلبان بهزاد معزی جانشین معاونت عملیاتی ستاد فرماندهی نیروی هوائی.
ــ ناخدا یکم تفنگدار دریائی محمدعلی آریافر، فرمانده توپخانه صحرائی نیروی دریائی جبهه جنوبی
ــ سرهنگ نیروی زمینی اردشیر صنعتی فرمانده گردان بهداری لشگر ۸۱ کرمانشاه
ــ سرگرد خلبان حسین اسکندریان، افسر عملیات گردان ۷۰۷ سوخترسان
ــ ستوان یکم پیاده (گارد) قاسم موسوی فرمانده گروهان گارد لویزان
ــ ناوبان یکم احسان کرمانی، مربی آموزشگاه تخصصی بندر انزلی
ــ ستوان یکم خلبان بهرام امامی، افسر خلبان پایگاه دوم شکاری تبریز
ــ ستوان یکم وظیفه، دکتر مجتبی شایق بروجنی، پادگان باغشاه تهران
ــ ستوان یکم قنی رضا اسدی
ــ ستوان دوم خلبان حسن خدادای، هوا نیروز باغشاه تهران
ــ ستوان دوم (داروساز) دکتر عباس عزیزی فردخالص، پادگان نیروی زمینی تبریز
ــ ستوان دوم خلبان غلامحسین میربهاء، هوانیروز
ــ ناوبان دوم مجید ایزدی شهرکی، رسته فرماندهی
ــ سرهمافر سوم بیژن وکیلی، مهندس پرواز گردان ۷۰۷ سوخترسان پایگاه یکم ترابری مهرآباد (نمایندهی پرسنل در شورای پایگاه)
ــ سرهمافر ملک بهمن بهرامی، گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد
ــ همافر یکم حمد ملاحاجی، گردان الکترونیک پادگان یکم شکاری (نمایندهی پرسنل در شورای پایگاه)
ــ همافر یکم قاسم جلالی، پایگاه چهارم شکاری دزفول (نمایندهی همافران در شورای فرماندهی پایگاه)
ــ همافر یکم جعفر بابوئی، گردان نگهداری پایگاه یکم ترابری مهرآباد
ــ همافریکم فریدون ورمزیاری، قسمت الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد (نمایندهی همافران در شورای فرماندهی پایگاه)
ــ همافر یکم غلامعلی احمدی، مربی کاراته پایگاههای شکاری یکم مهرآباد وشکاری سوم همدان
ــ همافر یکم اصغر پرست، متخصص سیستمهای کنترل اسلحه هواپیمای شکاری f4
ــ همافر یکم قنی هدایتالله فلاحی، سر متخصص رادار اوریلکن پایگاه هوائی اصفهان.
ــ همافر دوم شیرخدا میرمحمدی، نیروی هوائی.
ــ همافر سوم عباس علیزاده، نیروی هوائی (قهرمان کشتی ارتشهای جهان)
ــ همافر سوم علیرضا عبدالی، گردان نگهداری پایگاه ششم شکاری (بوشهر)
ــ فرهاد رجب زاده، دانشجوی دانشکدهی افسری نیروی زمینی (سال دوم)
ــ کاظم خانی، دانشجوی افسری نیروی دریائی (فرماندهی)
ــ محسن سررشته دار،دانشجوی افسری نیروی دریائی (فرماندهی)
ــ درجه دار نیروی هوائی آذرش
ــ استوار یکم علی یارسه نیا، نیروی زمینی (ترابری)
ــ استوار دوم غلامرضا زکی، متخصص هواپیمای 707 تانکر (نیروی هوائی)
ــ گروهبان یکم نیروی هوائی حبیب کهنی، نمایندهی درجهداران گردان اطلاعات و شناسائی ستاد نیروی هوائی
ــ گروهبان یکم حسن عزیزی، ژاندامری
ــ گروهبان یکم علی هوشیار فرد، نیروی زمینی (کلاه سبز)
ــ گروهبان دوم مهدی اسدبیگی فرد، نیروی هوائی، مرکز آموزشهای زبان
ــ گروهبان سوم جمشید نجاتی، گارد تکاور دریائی منجیل
ــ گروهبان حمید ترکپور،نیروی زمین (نیروی مخصوص)
ــ سرباز وظیفه فرشید صبری ارجمند، مهندسی ارشد، تعمیرات هلیکوپتر
ــ کارمند صنایع هلکوپترسازی
ــ مهندس محسن حقیقی، کارمند غیرنظامی ارتش، سرپرست مرکز آمارهای کارخانجات مهماتسازی صنایع دفاع
ــ شاپور معتمدی، کارمند صنایع نظامی
ــ مهرانگیز قهاری، پرستار بیمارستان نیروی هوائی[۴]
به آتش کشیدن بزرگترین پادگان سپاه پاسداران توسط پرسنل مردمی ارتش
در تاریخ ۸ دیماه ۱۳۶۵ بزرگترین پادگان سپاه پاسداران به نام ولیعصر (عشرت آباد) در تهران توسط پرسنل ارتشی مخالف رژیم ایران در اعتراض به سرکوب و جنگافروزی جمهوری اسلامی به آتش کشیده شد. در این آتش سوزی ساختمان مرکزی سپاه به طور کامل منهدم شد و به ساختمانهای دیگر خسارت جدی وارد شد و مقادیر زیادی سلاح و مهمات از بین رفت. تعدادی از یاسداران نیز مجروح شدند. پادگان ولیعصر بزرگترین مرکز اعزام نیروی سپاه به جبهه بود.
دراین پادگان علاوه بر ساختمان مركزی سپاه، اماكن و ارگانهای ديگری نظير مركز ۱ ناحيهی ۱ كميته، دادستانی سپاه و زندانهای وابسته به آن، مركز پشتيبانی كل لشكرها و تيپهای سپاه پاسداران استان تهران، مركز ترابری سبك و سنگين سپاه منطقهی يك ثارالله و همچنين مركز دژبانی و دفاتر مربوط به جذب متخصص سپاه نيز، قرار داشت.
دو روز قبل از این واقعه نیز در ۶ دیماه انفجاری در مهمترین مرکز تدارکاتی و تسلیحاتی کل لشگرها و تیپهای سپاه در تهران روی داد که حداقل ۵۰۰ نفر از پاسداران که تعدادی از فرماندهان و مسئولین سپاه نیز در بین آنها بودند کشته و مجروح شدند.[۵]
دیدار گروهی از پرسنل ارتشی مجاهدین خلق با مسعود رجوی
چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۶۳، همزمان با دومین سالگرد شهادت حدود ۶۰ تن از اعضای مجاهدین خلق ازجمله محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی سازمان مجاهدین، گروهی از پرسنل ارتشی مجاهدین خلق ، با مسعود رجوی دیدار کردند.
این پرسنل ارتشی حدود ۵۰ نفر بودند که اغلب آنها پس از پیوستن به مجاهدین در داخل کشور در آستانهی دستگیری و اعدام قطعی بودند و به دستور فرماندهی مجاهدین ایران را ترک کردند. برخی دیگر از این پرسنل افرادی بودند که پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مجاهدین پیوسته بودند و به دلایل مختلف، منجمله شناخته شدگی در محیط کار و تحت تعقیب قرار گرفتن ناگزیر از ترک ایران شده بودند.[۶]
قيام يرسنل نظامي مجاهدين خلق در پادگان لويزان تهران
ساعت 30/9 صبح شنبه 7 فروردين پرسنل نظامي طرفدارمجاهدين خلق در داخل پادگان لويزان تهران بر عليه فرماندهان و عوامل ارتجاعي خميني در نيروي زميني قيام نمودند . دراين عمليات بزرگ دهها تن از عوامل دستگاه ويژه ي سركوب و اختناق خميني در ارتش ازبين رفتند . آنها مسئولين دايره ي سياسي – ايدئولوژيك و انجمنهاي باصطلاح اسلامي ارتش ، يعني مسئولان تفتيش عقايد ، اخراج ، دستگير ،شكنجه و اعدام پرسنل ملي ومردمي ارتش ومسئولان سركوب وبمباران كردستان ومسئولان به كشتن دادن دهها هزار سرباز شريف ارتش ايران ( تحت صدور انقلاب ) بودند.
در حين قيام و پس ازآن ، سربازان ، درجه داران و افسران مستقر در پادگان به حمايت از مجاهدين شعارهائي از قبيل ”زنده باد رجوي ””درود برفرمانده كبير خياباني ” و” مرگ بر خميني ” مي دادند .پرسنل نظامي طرفدار مجاهد ين خلق ، پس از خاتمه ي عمليات و مجازات مهره هاي درجه ي اول خميني كه از هيچ جنايتي برعليه پرسنل ميهن پرست ارتش فروگذار نكرده بودند ، آرم مجاهدين را درنقاط مختلف پادگان نصب نموده و همگي به سلامت از پادگان لويزان خارج شدند.
سپس پاسداران خميني فرا رسيده وتا 48 ساعت پادگان را در محاصره ي خود داشتند . به هنگام ورود آنها به پادگان تعدادي از سربازان به جانب آنها شليك نمودند .
روز بعد ري شهري ( حاكم شرع ارتش ) براي ايجاد رعب ، تعدادي از افراد پادگان را كه هيچ اتهامي نداشتند ، درمحل تيرباران كرد . افراد زير از جمله تلفات رژيم ارتجاعي خميني در جريان عمليات فوق الذكر مي باشند :
1- نصر .يكي از فرماندهان سپاه پاسداران و مسئول رابطه با دايره سياسي – ايدئولوژيك
2- شقاقي ، ازمسئولين سپاه پاسداران ومسئول رابطه با انجمن باصطلاح اسلامي
3- سرهنگ فضل الله توحيدي ، رئيس سياسي ايدئولوژيك نيروي زميني ، مورد اعتماد ترين فرد صياد شيرازي ومسئول تصفيه و اخراج و انتصابات مقامهاي حساس
4- سرهنگ خرسند ، معاون صياد شيرازي در سركوب كردستان
5- سرهنگ هاوند فقيه ، رئيس بازرسي و تفتيش عقايد
6- سرهنگ بدر خواهان ، مسئول كنترل آموزش تعليمان ولايت فقيه
7- سرهنگ سعاد تيار ، مسئول تصفيه و فرد رابط با ري شهري ( حاكم شرع ارتش )
8- بامداد ، مسئول حفاظت و بازرسي دايره سياسي – ايدئولوژيك
9- مومني كنترل كننده ي ملاقاتهاو مسئول انجمن به اصطلاح اسلامي
10- آجودان خرسند ( ازمسئولين انجمن باصطلاح اسلامي )
11- زندي ، مامور ويژه حاكم شرع ارتش ومسئول باصطلاح حزب اللهي ها ( چماقداران)
سازمان مجاهدين خلق ايران
مصادره ي سلاحهاي پادگان قصر فيروزه توسط پرسنل نظامي مجاهد خلق
نيمه شب 18 فروردين پرسنل نظامي مجاهد خلق در پادگان نيروي هوائي ” قصر فيروزه ” كه يكي ازمهمترين پادگانها و انبارهاي سلاح است با مقدار معتنابهي اسلحه ي سبك ونيمه سنگين مانند تير بار – به برادران خود در خارج از پادگان لاهوتي در مركز تهران و پادگان شيراز نيز قبلا” توسط نظاميان مجاهد مصادره شده بود .
ازسوي ديگر در رابطه با جنگ ايران و عراق لازم به يادآؤري است كه اكثريت عظيم پرسنل ارتش ايران خواستار صلح بوده وادامه ي جنگ با عراق را از جانب خميني تنها سرپوشي براي استمرار سياست شكنجه و اعدام و سركوب مردم ايران مي دانند.
منابع
- ↑ مصاحبه با سروان خلبان مصطفی وجدانی طباطبایی، خلبان جنگنده اف۵
- ↑ روزنامه کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۶۱
- ↑ نشریه مجاهد شمارهی ۲۱۳ ـ پنج شنبه، ۴ مرداد۱۳۶۳
- ↑ نشریه مجاهد شمارهی ۲۴۲ - جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۶۴
- ↑ اطلاعیه دفتر مجاهدین خلق ـ نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان شماره ۷۷
- ↑ نشریه مجاهد شماره ۲۰۲ ـ پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۳