کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۵۹: | خط ۲۵۹: | ||
=== قطعنامه ۵۹۸ === | === قطعنامه ۵۹۸ === | ||
سازمان ملل متحد قطعنامه ۵۹۸را در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به منظور پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر کرد. قطعنامه ۵۹۸ به لحاظ کمی، طولانیترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرایی، قویترین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با جنگ ایران و عراق است. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت. اما خمینی از پذیرفتن آن سر باز زد و تنها پس از یک سال یعنی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، آنرا پذیرفت. | سازمان ملل متحد قطعنامه ۵۹۸را در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به منظور پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر کرد. قطعنامه ۵۹۸ به لحاظ کمی، طولانیترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرایی، قویترین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با جنگ ایران و عراق است. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت. اما خمینی از پذیرفتن آن سر باز زد و تنها پس از یک سال یعنی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، آنرا پذیرفت. | ||
== لیست میانجیگریها در جنگ ایران و عراق == | |||
در طول جنگ ایران و عراق هیأتهای زیادی برای میانجیگری در جنگ ایران و عراق به منظور پایان دادن به ایران آمدند ولی خمینی همه را پس زد میانجیگری هیچ کدام را نپذیرفت. | |||
=== میانجیگری سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی === | |||
سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، در اردیبهشت سال ۶۰، هیأتی متشکل از رئیسجمهور وقت بنگلادش، ژنرال ضیاءالرحمن، حبیب شطّی دبیرکل این سازمان، احمد سکوتوره رئیسجمهور گینه و یاسر عرفات را برای میانجیگری به تهران فرستاد،آن هیأت، بدون نتیجه بازگشت. خمینی با اشکال در مورد پروتکلهای پایهیی مذاکرات، حتی با طرح اولیهٔ آنها برای شروع پروسه میانجیگری هم مخالفت کرد. | |||
تلاش بعدی ورود یک هیأت میانجی صلح، متشکل از رئیسجمهور وقت بنگلادش (ژنرال ضیاء الرحمن) و حبیب شطّی بود. | |||
آن هیأت هم که تنها برای ارائه پیشنهادهای اولیه به تهران رفته بود، با بهانههای بیاساس در مورد پروتکلهای پایهیی مذاکرات، شکست خورد و بینتیجه بازگشت. | |||
اواخر بهار ۱۳۶۰، یک هیأت صلح از سوی کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها و بهنمایندگی از سوی این جنبش، پیشنهاد صلحی ارائه داد. اما خمینی از طریق سفیر کوبا در تهران، به آن هیأت هم جواب منفی داد. | |||
در یک نمونه دیگر، در اسفند سال ۶۰، اولاف پالمه نخستوزیر سابق سوئد و معاون وقت دبیرکل سازمان ملل متحد، بهعنوان میانجی وارد تهران شد. | |||
وی حتی پیشنهاد پرداخت ۶۰میلیارد دلار خسارت جنگی به ایران را با خود آورده بود و آن را مطرح کرد. البته نتیجه از پیش روشن بود؛ خمینی اینبار هم صلح را پس زد! | |||
مدتی بعد یاسر عرفات رهبر انقلاب فلسطین، به همراه گروهی از سران کشورهای اسلامی، مجدداً تلاش کرد تا خمینی را به صلح قانع کند، اما از آنجا که خمینی از جنگ، اساساً هدف دیگری داشت، آن هیأت میانجی هم، در مأموریت صلحش شکست خورد. | |||
خمینی در ملاقات با آن هیأت، به جای پرداختن به صلح، و شنیدن صحبتها و هشدارها و نصحیتهای آنها، با دجالگری خاص خودش آنان را نصحیت کرد! | |||
تلویزیون رژیم: «یاسر عرفات خودش شخصاً وارد جریان وساطت شد. او بههمراه هیأت حسننیت دولتهای اسلامی وارد تهران شد. آنها با امام ملاقات کردند. امام برای بار دوم، میانجیگری آنها را نپذیرفت؛ در واقع درباره آن حرفی نزد و موضوع دیگری را گفت: «من لازم میدانم که به شما آقایان که در رأس بعضی از کشورهای اسلامی هستید نصیحت کنم. شما کوشش کنید که حکومت بر قلوب کشورهای خودتان بکنید و نه حکومت بر ابدان، و قلوب از شما کناره بگیرند». | |||
مدتی بعد، هنگامیکه در سال ۶۱، نخستوزیر خمینی، در کنفرانس غیرمتعهدها در هندوستان شرکت کرد، به جای تلاش برای صلحی شرافتمندانه، شروع به رجزخوانی از روی انشایی بچگانه کرد که، تمسخر حضار را برانگیخت. | |||
تلویزیون رژیم: «جنبش عدم تعهد در دهلینو به بررسی مهمترین مسائل جهان پرداختهاند. نخستوزیر مهندس موسوی به دفاع از منطق ملت ایران میپردازد: ”اکنون به ما میگویند به دشمن متجاوز و کینهتوز و حیلهگر که عربدههای مستانهاش به استغاثه بدل شده است، رحم کنید! ما این را یک خیانت میدانیم، خیانت به ملت خود و خیانت به همهٔ دولتهای منطقه! که هر روز ممکن است در معرض چنین تهاجمی قرار بگیرند، ما میخواهیم متجاوز از تجاوز خود طرفی نبندد“ ». | |||
=== طرح صلح دولت ایران ارائه شده در شورای امنیت و رد کردن آن توسط خمینی === | === طرح صلح دولت ایران ارائه شده در شورای امنیت و رد کردن آن توسط خمینی === |
نسخهٔ ۱۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۱۰
جنگ ایران و عراق طولانیترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم بود که خسارات جبران ناپذیر انسانی و مادی به دو کشور ایران و عراق وارد کرد؛ این جنگ بعد ازظهر روز یکشنبه ۳۱شهریور، ۱۳۵۹ با بمباران فرودگاه مهرآباد و چند پایگاه هوایی دیگر شروع شد؛ این یک تجاوز به خاک کشور دیگری بود؛ نیروهای نظامی و نیروهای مردمی ایران آماده دفاع از خاک کشور خود شدند.
اختلاف بین ایران و عراق به زمان شاه و قرارداد الجزایر برمیگشت، که بر اساس آن خط القعر(خط تالوگ-Thalweg) اروند رود به عنوان خط مرزی تعیین شده بود، عراق قرارداد الجزایر را تحقیرآمیز میدانست، اما به مفاد آن پایبند بود.
از جمله مفاد قرارداد الجزایر این بود که طرفین از مخالفین همدیگر حمایت نکنند؛ دولت وقت عراق این موضوع را به اطلاع خمینی رساند، خمینی در این باره گفت:
بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد- که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن- ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. [۱]
این موضوع باعث یک کینهی شخصی بین خمینی و دولتمردان وقت عراق شد.
حسن البکر رئیس جمهور عراق پیام تبریکی بمناسبت پیروزی انقلاب برای خمینی فرستاد که خمینی جواب این پیام را هم نداد.
در همین مورد در پرتال خمینی آمده است؛ یکی از رؤسای جمهوری که پیام تبریک فرستاد حسنالبکر از عراق بود. طبق معمول، پاسخ تبریکات بعد از سه ـ چهار روز یا یک هفته داده میشود. اما امام پاسخ حسنالبکر را ندادند.[۲]
صدام حسین در همان اولین روزهای پیروزی انقلاب، نوهی سیدابوالحسن اصفهانی مرجع معروف شیعه را نزد خمینی فرستاد و ضمن عذرخواهی از او درخواست تجدید مناسبات كرد. اما خمینی با فرستادهی صدام حتی ملاقات هم نكرد! [۳]
۱۵ روز بعد از انقلاب ضد سلطنتی روزنامه کیهان از قول خمینی نوشت: «امام خواستار تشکیل دولت جهانی اسلام شد».[۴] این پیام را کشورهای همسایه به مثابه اعلان جنگ تلقی کردند.
روزنامه کیهان باز از قول خمینی نوشت که: امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد.[۵] این موضعگیری ۶ ماه قبل از شروع جنگ ایران و عراق است.
همچنین دولت ایران اقدام به ترور طارق عزیز عضو شورای فرماندهی عراق و معاون نخست وزیر عراق کرد، خبرگزاری پارس در این زمینه نوشت:
«سمیر نورعلی» ایرانی، طارق عزیز را با پرتاب یک نارنجک به قتل رسانده و سالم از صحنه گریخته است. با این حال خبرگزاری عراق گفت که فرد ایرانی به وسیله محافظان طارق عزیز هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد، اما طارق عزیز زنده است. [۶]
در ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ بیست روز قبل از حمله عراق شهرهای خانقین و مندلی با خمپاره توسط سپاه پاسداران هدف قرار گرفت. [۷]
کشاکش و اختلاف بین عراق و ایران هر روز اوج تازهای میگرفت؛ در نهایت عراق با بمباران فرودگاه مهرآباد و چندین پایگاه هوایی در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ جنگ علیه ایران را شروع کرد. روز ۶ مهر یعنی ۷ روز پس از شروع جنگ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد با نام «بررسی وضعیت میان ایران و عراق» به اتفاق آرا تصویب و صادر شد. در این قطعنامه از طرفین جنگ خواسته شد که خویشتنداری کرده و از توسل بیشتر به زور خودداری کنند و اختلافات فی مابین را با اتکا به اصول عدالت و حقوق بینالملل حل و فصل کنند. عراق این قطعنامه را پذیرفت اما خمینی این قطعنامه را رد کرد.[۸]
تا پایان جنگ ایران و عراق ۱۱ قطعنامه صادر شد که ۴ قطعنامه از طرفین درخواست آتش بس میکرد که هر بار طرف عراقی قبول میکرد اما طرف ایرانی از قبول آن سرباز میزد.
بعد از این که در خرداد ۱۳۶۱ عراق از خاک ایران عقب نشینی کرد؛ فرصت بسیار مناسبی برای قبول آتش بس و پایان دادن به جنگ بود، اما خمینی قطعنامه ۵۱۴ را که به همین منظور به تصویب رسیده بود را رد کرد. از این تاریخ به بعد جنگ ایران و عراق دیگر یک جنگ میهنی و ملی نبود و درست به عکس یک جنگ ضد میهنی بود، و فقط سرمایههای انسانی و مادی این کشور را به هدر میداد، بعدها تعدادی از مقامات دولتی ایران به این موضوع اذعان داشتند که بعد از خرمشهر امکان پایان دادن به جنگ بود.
برای پایان دادن به جنگ هیأتهایی هم از کشورهای مختلف تلاش میکردند، خمینی را قانع کنند تا جنگ را به پایان برساند، از جمله در اسفند ۱۳۵۹ نمایندگان سازمان کنفرانس اسلامی به تهران سفر کردند؛ اما خمینی طی سخنرانی در حضور این هیئت در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۵۹ پیشنهاد آنها برای پذیرفتن آتشبس را رد کرد. [۹]
۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامهی ۵۹۸ را صادر کرد؛ با این که طرف عراقی این قطعنامه را قبول کرد خمینی از قبول آن سرباز زد. تنها یک روز بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸، خامنهای رئیس جمهور وقت ایران گفت: «ایران هرگز این قطعنامه را قبول نخواهد کرد».[۱۰]
تنها پس از یک سال یعنی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، قطعنامه را پذیرفت و به این ترتیب جنگی ۸ ساله با خسارات سنگین مادی و انسانی به پایان رسید.
زمینههای آغاز جنگ ایران و عراق
ریشهی جنگ ایران و عراق به اختلافات مرزی بین ایران و عراق برمیگردد، در اواسط دههی ۱۹۷۰ میلادی، شاه با حمایت غرب بویژه آمریکا به قدرت بلامنازع منطقه تبدیل شده بود، در این فضا عراق قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را برای حل و فصل اختلافات مرزی پذیرفت؛ این یک تجربه تلخ و تحقیرآمیزی برای عراق بود، پس از امضای این قرار داد، ایران و عراق متعهد شدند که از گروههای مخالف همدیگر حمایت نکنند، به همین دلیل دولت عراق خمینی که در عراق و در نجف بود را محدود کرد؛ به همین دلیل خمینی مجبور به ترک عراق شد و به پاریس رفت.
خمینی به سبب محدودیتهایی که دولت عراق در هنگام حضور او در نجف به او اعمال کرده بود، کینه و خصومت زیادی با دولت عراق داشت؛ اختلافهای مرزی و آرزوی خمینی برای تشکیل یک امپراطوری اسلامی و جاهطلبیهایی سیاسی او از زمینههای بروز جنگ ایران و عراق بود.
آرزوهای خمینی برای تشکیل امپراتوری اسلامی
خمینی در اندیشهاش به دنبال ایجاد یک امپراطوری اسلامی شبیه امپراطوری عثمانی بود؛ وی در سال ۱۳۲۳ پیش از پایان جنگ جهانی دوم دربارهی مرزهای جغرافیایی گفته بود:
«این دیوارها که دور دنیا کشیدند و به نام کشور و وطن خواندند، از فکر محدود بشر پیدا شده! دنیا، وطن توده بشر است».[۱۱]
یعنی تقسیم بندی جغرافیایی را اساساً قبول نداشت، پس از انقلاب ضد سلطنتی که خمینی قدرت را بدست گرفت؛ تمام تلاشش را برای ایجاد امپراطوری اسلامی بکار گرفت.
خمینی در روز ۷ اسفند ۱۳۵۷ یعنی فقط ۱۵ روز بعد از سرنگونی شاه، در دیدار با هیأتی از شیعیان کویت که به ریاست فردی به نام مُهری به دیدار او آمده بودند گفت:
« یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه جهان غلبه کند».[۱۲]
دولت کویت اقدامات مُهری را دخالت در امور داخلی این کشور تلقی کرد و مُهری و ۱۹ نفر از اطرافیان وی را در ۵ مهر ۱۳۵۸ از کویت اخراج کرد.[۱۳]
روزنامهی رأی العام کویت در این باره نوشت: «چنین معلوم است که تهران مایل است به نام اسلام یک امپراتوری را دوباره ایجاد نماید».[۱۴]
در خصوص آرزوهای خمینی کیهان در اسفند ۱۳۵۷ نوشت:
«امام خواستار دولت جهانی اسلام شد».[۱۵]
همچنین به دعوت فرمانده سپاه پاسداران، هیأت انقلاب اسلامی جزیرة العرب ( عربستانسعود، یمن، قطر، عمان و امارات متحدهی عربی) وارد تهران شدند، این هیأت باخمینی دیدار داشت و خمینی از آنها خواسته بود که دولت متبوع خودشان را سرنگون سازند.[۱۶]
خمینی در نخستین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۸ صریحاً به موضوع صدور انقلاب اسلامی تأکید ورزید و گفت:
«ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم.»[۱۷]
وی در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ از قم به تهران آمد و در جماران مستقر شد؛ در دیدار با مردم آن محله تصریح کرد که :
« شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت ها بفهمانید.» [۱۸]
بدین ترتیب نیت خمینی زنده کردن یک امپراتوری قدرتمند به اسم اسلام بود.
خمینی و تحریک مستمر طرف عراقی
با این که حسن البکر پیام تبریک بمناسبت پیروزی انقلاب ضد سلطنتی برای خمینی فرستاد اما خمینی جواب این پیام رانداد؛ حتی جواب دولت بازرگان به پیام حسنالبکر هم دستکاری میشود که موجب گله و اعتراض دولت عراق میشود.[۱۹]
بعد از حسنالبکر، صدام حسین هم با ارسال پیامی خواستار ایجاد صلح دوستی با ایران شده بود که خمینی با جمله «والسلام علی من اتبع الهدی» پاسخ وی را داد که این در فرهنگ اسلامی اعلان جنگ به طرف مقابل میباشد.
در بین کشورهای اسلامی عراق دروازهی ورود به کشورهای اسلامی محسوب میشد، از آن جا که عراق به هیچ یک از قدرتهای برتر آن زمان وابسته نبود، و به دلیل مشترکات مذهبی و داشتن یک مرز وسیع، عراق اولین کشوری بود که در تحقق آرزوی خمینی میتوانست نقش بسیاری داشته باشد، در نتیجه عراق برای خمینی جایگاه ویژهای داشت.
به همین دلیل و البته به دلیل خصومتی شخصی که خمینی با دولتمردان وقت عراقی داشت، شروع به تحریک عراق کرد.
او در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ در پیامی تلویزیونی به صدام اشاره کرد و گفت:
«صدام حسین که همچون شاه مخلوع چهره قبیح غیراسلامی و انسانی خود را نشان داده و به هدم اسلام و حوزه مقدسه نجف کمر بسته و با مسلمانان مظلوم برای رضای کارتر، آن کند که مغول کرد باید، بداند که با این اعمال ضداسلامی، گور خودش و رژیم تحمیلی غیرانسانی و غیرقانونی بعث را با دست خود میکند.
ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند؛ بپا خیزید و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی خود قطع کنید. ای عشایر فرات و دجله! همه با هم و با همهٔ ملت اتحاد کنید و این ریشهٔ فساد را قبل از آنکه فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید و برای خدا دفاع از کشور اسلامی خود و از اسلام مقدس نمایید که خدا با شماست. ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنیدو به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمدهاست قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است».[۲۰]
خمینی سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به کودتا علیه صدام تشویق کرد:
«صاحب منصبهای خوب ما داریم در عراق. صاحب منصبهای صحیح و متدین هستند. خود آنها کودتا کنند و این را از بین ببرند؛ و حرام است بر آنها که یک قدم دنبال این شخص لعین باشند؛ و باید قیام کنند بر ضد او و مملکت خودشان را اسلامی کنند و حکومت خودشان را اسلامی کنند و قواعد هم اسلامی باشد».[۲۱]
خمینی در پیامی به مناسبت کشته شدن محمد باقر صدر، با دیگر ارتش عراق را به قیام و کودتا علیه صدام فراخواند:
«عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ وارد میشود بیتفاوت بگذرند و به حزب بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند؛ و عجبتر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند. من از رده بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجهداران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ یا از پادگانها و سربازخانهها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکهٔ ننگ را از کشور عراق بزدایند».[۲۲]
خمینی در خصوص دولت عراق گفت:
«دولت عراق دولت نیست. آن ها مجلس ندارند. تعدادی افراد نظامی هستند که می نشینند و کارهایی که دلشان می خواهد انجام می دهند».[۲۳]
همچنین وی در پیامی که از رادیو پخش شد به صدام حسین حمله کرد و گفت:
«آنها عناصر پوسیده ای هستند. صدام خیلی چیزها گفته است. او گفته است که «ما عرب هستیم» تمام ملت های مسلمان باید معنی این عبارت را که «ما عرب هستیم» بدانند. معنای آن این است که آن ها اسلام را نمی خواهند. این مردم می خواهند دوباره بنی امیه را زنده کنند ... آیت الله محسن حکیم فتوا داد که حزب این جماعت خدانشناس است. آیت الله حکیم گفت که آنها کافر هستند. اگر ملت عرب می خواهد در راه خدا و اسلام خدمت کند باید با این افراد ضدیت نماید. آیا ارتش عراق که افراد آن مسلمان شیعه و سُنتی هستند به خاطر اسلام ندای عربیسم می دهند؟ اسلام شامل عرب و غیر عرب است ... بعث عراق با اسلام می جنگند و ملت نجیب عراق باید خود را از چنگال آن نجات دهد. همانطور که ارتش عراق باید متوجه باشد که شاه مخلوع مخالف اسلام است و ارتش به ملت ملحق شد و در انقلاب اسلامی شرکت نمود، همانطور ارتش عراق باید قیام نماید ... تو ارتش عراق به ملت بپیوند همانطور که ایرانیان کردند. تو در مقابل خداوند مسئول هستی ... ایران، امروز کشور رسول خداست. انقلاب آن اسلامی است. حکومت آن و قوانین آن اسلامی است. ما می خواهیم یک کشور اسلامی درست کنیم. ما می خواهیم که اعراب، ایرانیان، ترک ها و سایر ملت ها را زیر پرچم اسلام داشته باشیم. چرا قبایل عراق ساکت نشسته اند وقتی که می بینند این دار و دسته بعثی دسته دسته جوانان عراق را در سیاه چال ها می کُشند. چرا ارتش عراق هنوز ساکت است و از کسانی که ضد اسلام و ضد قرآن هستند حمایت می کند»[۲۴]
روزنامهی جمهوری اسلامی از قول خمینی نوشت: «ملت عراق باید خود را از چنگال دشمن آزاد کند. ملت عراق باید این حزب غیر اسلامی در عراق را از میان بردارد» [۲۵]
علاوه بر این اظهارات حکومت ایران اقدامات عملی هم در راستای دخالت در عراق انجام میداد، از جمله ترور طارق عزیز عضو ارشد شورای انقلاب عراق در دانشگاه مستنصریهی بغداد که طارق عزیز از آن جان سالم بدر برد.
در خصوص دخالتهای حکومت ایران در امور داخلی عراق سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق میگوید:
«من به دلیل موضعی که وزارت خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز در سال ۱۳۵۸به ایران فراخوانده شدم. روزی یکی از مقامات بالای وزارت امور خارجه قبل از حمله عراق به ایران میگفت: من در وزارت امورخارجه اطلاع پیدا کردم به یکی از اطاقها کارتنهای بسته بندی وارد و خارج میشود. تحقیق کردم معلوم شد این کارتنها به عنوان وسائل دیپلماتیک به سفارت ایران در عراق فرستاده میشود. از سر کنجکاوی و با توجه به مسؤولیتی که به عهده داشتم روزی به این اطاق رفتم و یکی از کارتنها را باز کردم متوجه شدم پر از اسلحه و اسلحه خفه کن و فشنگ است. اینها را به عراق میفرستادند تا در اختیار شیعیان و مخالفین صدام قرار گیرد. متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب عده ای بخصوص در مورد عراق دست به اعمالی میزدند که تحریک کننده بود و همین اعمال بهانه شد به دست صدام تا به ایران حمله کند».[۲۶]
در همین رابطه در مصاحبهای که علی شمخانی با تلویزیون دولتی ایران داشت، عطف به آن دوران با این سؤال مجری مواجه شد که « کاری که سفیر ما دعایی در عراق میکنه کاری نیست که یک سفیر میکنه! یه جور ارتباط با اپوزیسیون عراق»[۲۷] خامنهای رئیس جمهور وقت هم در نماز جمعه دربارهی اعدام محمدباقر صدر گفت:
باقر صدر آن كسي بود كه مي توانست محور حركات مردمي درعراق باشد، او را به مقتلگاه كشانيد... کشتن صدر اگرچه به دست پلیدترین و قسی القلب ترین و منفورترین نوکران و جلادترین نوکران آمریکا، صدام حسین اتفاق افتاد ولی مسؤول فقط صدام حسین نیست.
صدام حسین یک آلت بی اراده بود، سگ درنده ای بود که او را به جان این انسان شریف و سید شریف و ارزنده و شهید بزرگوار و خواهر فاضل و عزیز و شاعر و مؤمن و مجاهدش انداختند... دنيا بداند... ما خون صدر را فقط از صدام نمي گيريم.[۲۸]
اما طرف عراق جنگ را در چشم انداز میبیند، و ارتش عراق خود را آمادهی جنگ علیه ایران میکند، سعدون حمادی وزیر خارجه وقت عراق گفت:
«هیچ چیز غیر ممکن نیست اما احتمال درگیری مسلحانه بین دو کشور وجود ندارد، اما تا زمانی که خمینی اصرار دارد انقلاب باید در سراسر جهان اسلام ادامه داشته باشد، مناقشه دو کشور ادامه خواهد یافت.» [۲۹]
در ماههای منتهی به شهریور ۱۳۵۹ درگیریهای پراکندهای در مرز رخ میدهد، توپباران شهر مندلی و خانقین از طرف ایران انجام میشود، عراق هم در برخی نقاط مرزی حملاتی به پاسگاهها انجام میدهد، جنگ چهرهی زشت خود را کم کم نمایان میکند، صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق در ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ جلوی دوربینهای تلویزیونی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرد؛ بالاخره اختلافات مرزی، سیاسی و ایدئولوژیک در هم آمیخت و جنگی ویرانگر را ایجاد کرد؛ طرف عراقی به تله خمینی افتاد و در یک واکنش بسیار عجولانه و غیر منطقی جنگی را به دو کشور تحمیل کرد که هنوز هم دو کشور از تبعات آن رنج میبرند.
آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود فضای آن ایام و موضع آیت الله خمینی را در این رابطه، چنین می نویسد:
«واقعیات تاریخ را اگر انسان نگوید به تاریخ و در حقیقت به نسل آینده خیانت کرده است، وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی هم بیت امام و هم ما و هم دیگران را فرار گرفت. ما می گفتیم مسئله، مسئله اسلام است و ایران و عربستان و سایر کشورها ندارد، انقلاب اسلامی است و امام هم رهبر جهان اسلام است ... در بُعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمی شناسد و این قبیل مسایل متمرکز بود. این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت. و این فکر برای آن ها ایجاد شد که این ها به این شکل پیش می روند فردا نوبت ماست ... عربستان سعودی و امارات هم تقریباً یک چنین موضعی داشتند و رادیو و تلویزیون شان علیه ایران تبلیغات را شروع کرده بودند، من احساس می کردم که ما مورد تهاجم قرا می گیریم. البته شاید دیگران هم این احساس را داشتند ولی من به سهم خودم یک روز رفتم منزل آقا شیخ محمد یزدی در قم، آن وقت هنوز امام در قم بود و در منزل آقای یزدی سکونت داشتند. به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد، معمولاً هیأت های حسن نیت را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آن ها توضیح می دهند و با آن ها تفاهم می کنند، و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغ می کنند خطرناک است. بجاست هیأت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: وِل کن، ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم: نمی توانیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، بالاخره این ها دولت هایی هستند در مجاورت ما و وحشت این ها را گرفت. ایشان فرمودند: نخیر، ما می خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم. اصلاً ایشان حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید، همان که در نظر ما بود که ملت ها ملاک هستند، در نظر امام همین مسئله بود و می فرمودند، ملت ها با هم هستند. به نظر من اگر یک مقدار تفاهم می کردند، شاید بهانه به دست آن ها نمی آمد، بالاخره این زمینه برای آن ها فراهم شد. دولت های استعماری هم با توجه به همین احساس و وحشت به آن ها نزدیک تر شدند و آن ها را تحریک و تطمیع کردند تا بالاخره عراق به ما حمله کرد» 6خاطرات حسینعلی منتظری، ص ص 2-271، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، 2001 میلادی
نخوت خمینی و جنگ ایران و عراق
آقای منتظری، جانشین وقت خمینی، در خاطرات و نوشتههایش، تصویر جالبی از خمینی پس از نشستن به کرسی قدرت به دست میدهد و میگوید:
«غرور آنچنان خمینی را فراگرفته بود که اصلاً نمیشد با او حرفی خلاف نظرش زد!»
«وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی امام را فراگرفت. اصلاً در ذهن همهی ما این بود که گویا عالم را مسخر کردهایم، میگفتیم... امام... رهبر جهان اسلام است،... و لذا در بعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمیشناسد (بود)... این شعارها، کشورهای همجوار را به وحشت انداخت»....
«واقعیت مسأله جنگ این است که آن اول که انقلاب شد، ما شعارهای تند هم دادیم… من گفتم ما که نمیتوانیم دور کشور مان دیوار بکشیم؛ بالاخره میخواهیم با کشورهای همسایه روابط داشته باشیم. ایشان (خمینی) فرمودند نخیر، ما میخواهیم دور کشور مان دیوار بکشیم».[۳۰]
آیا جنگ ایران و عراق قابل پیشگیری بود؟
در نخستین هفته بعد از انقلاب، که صدام حسین، موسی اصفهانی، نوهی آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی را برای رفع کدورتها و حسن همجواری و دوستی دو کشور ایران و عراق پیش بنیانگذار جمهوری اسلامی فرستاد و پیغام داد که از رفتار قبلی خود پوزش میخواهد و آماده همه گونه جبران و همکاری با دولت جدید است، خمینی خط و نشان کشید که:
«صدام شش ماه هم در عراق دوام نمیآورد، چون میداند که امواج مردم عراق بر میخیزد، او را هم میبرد، آنجا که شاه را برد...» [۳۱]
این اقدام دولت عراق نشان میداد که به هیچ وجه دنبال جنگ با ایران نیست،پس امکان این که جنگ به وقوع نپیوندد بود. ابراهیم یزدی وزیرخارجهی دولت مهندس مهدی بازرگان در این باره گفت:
«جنگ قابل پیشبینی و پیشگیری بود. البته از نظر دیپلماسی قابل پیشگیری بود و نه از نظر نظامی».[۳۲]
حسینعلی منتظری در بارهی عدم وقوع جنگ بین ایران و عراق گفت:
به نظر من اگر ( خمینی ) يک مقدار تفاهم میکردند، شاید بهانه به دست آنها نمیآمد، بالاخره اين زمینه [یعنی حمله نظامی به ایران] برای آنها فراهم شد ...». [۳۳]
رفسنجانی هم در مصاحبهای گفت: «نمیتوانم بگویم نمیشد جلوی جنگ گرفته شود». [۳۴]
اگر ارادهای در طرف ایران بود این جنگ براحتی قابل پیشگیری بود چون عراق به خوبی میدانست که به لحاظ نظامی هرگز نخواهد توانست ایران را تصرف کند.
در خصوص شرایط بعد از انقلاب حسینعلی منتظری مینویسد:
« به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد، معمولاً هیأت های حسن نیت را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آن ها توضیح می دهند و با آن ها تفاهم می کنند، و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغ می کنند خطرناک است. بجاست هیأت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: وِل کن، ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم: نمی توانیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، بالاخره این ها دولت هایی هستند در مجاورت ما و وحشت اینها را گرفت. ایشان فرمودند: نخیر، ما میخواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم».[۳۵]
این گفته نشان میدهد که خمینی و جریانهای نزدیک به او هیچ تمایلی به از بین بردن زمینههای جنگ نداشتند، بلکه به آن دامن میزدند.
خمینی و نیاز به جنگ خارجی
پس از انقلاب ۵۷ ، فوران نیروی عظیم انسانی و بالنده، تمام جامعه را فرا گرفته بود، جوانان با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر به دنبال آزادی و ترقی و رفاه بودند، اما خمینی نه توان و نه قصد این را داشت که به این اشتیاق و عطش سوزان پاسخ بدهد، در نتیجه باید راهی مییافت، هم برای تخلیه این پتانسیل عظیم و هم نابود کردن نیروهایی انقلابی، بهترین راه حل یک جنگ خارجی بود.
در این زمینه جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران گفت:
«اگر جنگ نشده بود من فکر میکنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود، من اعتقادمه و جنگ بود که انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد، خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، با جنگ بود توانستیم ضدانقلاب داخل رو سرکوب کنیم، گروهکها رو سرکوب کنیم.»[۳۶]
به این جهت خمینی، جنگ را مائدهی الهی توصیف میکرد و اجازه نمیداد کسی در بارهی آن حرفی بزند.
جنگ تحمیلی یا جنگ ضد ملی
دولت و حکومت ایران جنگ ایران و عراق را جنگ تحمیلی و دفاع مقدس مینامد، اما شواهدی که در همین نوشتار در بخش پیشگیری از جنگ آورده شد نشان داد که جنگ به خمینی و دولت ایران تحمیل نشد، بلکه خمینی نیاز به جنگ خارجی داشت تا در سایهی آن با سرکوب نیروهای مخالف پایههای حکومتش را بواسطهی آن تحکیم بخشد؛ اما اگر این جنگ را «تحمیلی» بدانیم؛ چه کسی این جنگ را به دو کشور تحمیل کرد ایران یا عراق؟
علاوه بر تبلیغات و سخنرانیهای خمینی، سیاست رسمی دولتهای وقت ایران هم ایجاد جنگ و درگیری یود.
ابراهیم یزدی،وزیر خارجه دولت موقت بازرگان دربارهی محورهای سیاست خارجی رژیم در آغاز به قدرترسیدن خمینی، در رابطه با عراق می نویسد:
«... محور اول، اعزام یک سفیر وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقی و سری با گروههای مسلمان مخالف رژیم صدام در داخل عراق. این امر ضروری بود...
محور پنجم سیاست ما علیه عراق... اجرای برنامه های تبلیغاتی به زبان عربی بوده است. در همان زمان، جلسات مکرری در وزارت امور خارجه برای هماهنگ کردن این برنامه ها با سیاست خارجی جمهوری اسلامی برگزار شد... در این جلسات، خصوصاً در مورد عراق، سفیر جمهوری اسلامی در عراق نیز حضور بههمرسانید... این برنامه، بهحق، نقش مؤثری داشت».[۳۷] خمینی در فروردین ۱۳۵۹، در سخنانی به مناسبت قطع رابطه با آمریکا، رژیم عراق را دستپروردهی آمریکا نامید و مردم آن کشور را به قیام و خیزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت:
«...ملت شریف عراق، شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند. بهپاخیزید و قبل از آن که این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی قطع کنید.
ای عشایر فرات و دجله، همه با هم و همهی ملت اتحاد کنید و این ریشهی فساد را قبل از آن که فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید، که خدا باشماست.
ای ارتش عراق، اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است، قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است». [۳۸]
ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور وقت ایران هم دربارهی دخالت در امور کشورها گفت:
«اگر کانونهای قیام و انقلاب را همه جا، به خصوص، در کشورهای اسلامی برافرازیم، ما دشمن را در همه جا در پنجههای قوی خویش خرد خواهیم کرد». [۳۹]
وی همچنین در آستانهی کودتای فرهنگی در دانشگاهها در فروردین ۱۳۵۹ گفت:
«ما میخواهیم ارتش را تجدید انقلابی و اسلامی بنماییم و بهترین جهاتها همین [جنگ] است که دولت عراق برای ما فراهم میکند. من از این جهات [جنگ] نگرانی ندارم، نگرانی در کشور خود ماست. امروز این مسئله [سرکوبی مخالفان] را در شورای [انقلاب] به این نتیجه رساندیم و تصمیم که درآمد باید اجرا کرد. چه شما خوشت بیاید و چه نیاید».[۴۰]
ابوالحسن بنیصدر در راهپیمایی موسوم به وحدت در روز ۲۲ فروردین ۱۳۵۹ خطاب به رئیس جمهور وقت عراق گفت:
«ما انقلاب کردیم و یک آدم فاسد و خائن را بیرون کردیم، تو در این میان چه میگویی؟ ... ما مردم عراق را به رژیم فاسد تو بفروشیم؟ غیرممکن است. نمیفروشیم».
سپس، به درخواستهای مکرر رژیم عراق به رفع اختلافات اشاره کرده و گفت:
«اتفاقا، چند نوبت، چه زمانی که در مسئولیت بودم و چه زمانی که مسئولیت نداشتم، فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم.
من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعهی آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم». [۴۱]
در این خصوص آقای منتظری در دیدار با خمینی خطاب به او گفت :
«... این روزها برادران عراقی ما، مرتباً، مراجعه میکنند و میگویند همانطور که حضرت امام خمینی انقلاب ایران را رهبری کردند تا به ثمر رسید، انتظار داریم که انقلاب عراق را هم رهبری کند». [۴۲]
تمام این شواهد نشان میدهد که خمینی و دولتمردان او قصد نداشتند با عراق روابط سالم و معمول داشته باشند، و تماماً در فکر تغییر حکومت و سرنگونی دولت عراق بودند، این دیدگاه نگرانی بحقی در طرف عراقی ایجاد میکرد؛ بخصوص که عراق به لحاظ تعادل قوای جمعیتی و جغرافیایی توان مقابله با ایران را نداشت.
با این که طرف متجاوز عراق بود، اما شواهد انکار ناپذیری وجود دارد که خمینی به این جنگ نیاز داشت، و این جنگ را به دو کشور تحمیل کرد؛ و اگر جنگ را «تحمیلی» بنامیم این حکومت ایران بود که آن را تحمیل کرد، جنگی که سرمایههای بسیاری از دو کشور را سوزاند و نابود کرد.
مجاهدین و فعالیت آنان پیش از آغاز جنگ
مجاهدین در همان روزها دست به تلاش زدند تا از وقوع جنگ جلوگیری کنند، به همین منظور در همان ایامی که تنش بین ایران و عراق بالا بود مسعود رجوی با هانی الحسن، سفیر فلسطین در ایران، بر روی متنی که بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآمیز اختلافات» تنظیم شده بود، توافق کردند و قرار بر این شد که بر مبنای آن، عرفات در بین دولتهای ایران و عراق میانجیگری کند. [۴۳]
ولی، خمینی و مهرههای رژیم او حاضر به پذیرش هیچ میانجیگری نشدند. به عنوان مثال چمران، وزیر دفاع دولت بازرگان، اعلام کرد:
«بین ملت ما و صدام حسین خط خون کشیده است و به هیچ وجه مِن الوجوه میانجیگری را از جانب هیچ طرفی نمیپذیریم و تا "سقوط قطعی صدام" از هیچ مبارزه قاطعی دست برنخواهیم داشت». [۴۴]
در حالی مقامات دولت ایران از «سقوط قطعی صدام» دم میزدند که هنوز جنگ شروع نشده بود. به این ترتیب تلاشهای مجاهدین در یک فضای دشمنسازی از صدام حسین، به جایی نرسید. مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت در این باره گفت:
«در تجاوز گسترده عراق به خاک میهنمان در پایان تابستان ۱۳۵۹جای تردید نیست. اما مسأله این است که به فرض وجود یک رهبری سالم به جای خمینی که سرکوب و جنگ و بحران، ضرورت ماهیت ارتجاعی و قرون وسطاییاش بود، جنگ ایران و عراق قطعاً اجتنابپذیر بود».[۴۵]
بهانهی مداخله دولت ایران در امور عراق
روز ۱۶ فروردین ۱۳۵۹ «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگیرشد. سه روز بعد، او و خواهرش در «شب سه شنبه ۱۹فروردین در یکی از زندانهای ارتشی بغداد» به قتل رسیدند؛ این موضوع مانند بنزینی بر آتش اختلافات و تنشهای بین دو کشور بود؛ «سیدمحمود هاشمی، نمایندهی آیت الله صدر» در اطلاعیهیی «ضمن تسلیت به پیشگاه امام خمینی اظهار امیدواری کرد که مسلمین به هر وسیلهی ممکن این خون پاک را مایهیی برای برافروختن شعلههای انقلاب اسلامی در سراسر جهان قراردهند» [۴۶]
به نوشتهی روزنامهی کیهان، به انتقام این قتل، جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثیها در بیروت حمله کرد که در جریان آن ۸ عامل بعثی کشته و ۴۰ تن دستگیر شدند.[۴۷]
خمینی پیامی در این خصوص اعلام کرد: «اینجانب برای بزرگداشت این شخصیت علمی و مجاهد، که از مفاخر حوزههای علمیه و از مراجع دینی و متفکران اسلامی بود، از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت، به مدت سه روز عزای عمومی اعلام میکنم و روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومی اعلام مینمایم». [۴۸]
آقای منتظری، که آن زمان جانشین خمینی بود، نیز در پیامی به همین مناسبت، ضمن ابراز تسلیت «شهادت مرحوم علامه شهید و فقیه مجاهد آیت الله حاج سیدمحمد باقر صدر... و خواهر معظمهشان و هزاران نفر دیگر به دست رژیم سفاک و ضداسلامی صدام»، اعلام کرد:
«مطمئنم همانگونه که خون پاک شهیدان، انقلاب اسلامی را در ایران به ثمر رسانید و رژیم سفاک پهلوی را سرنگون ساخت، قطرات پاک خون این شهیدان راه اسلام نیز، در عروق تک تک ملت مسلمان عراق و کشورهای اسلامی خواهد جوشید و تا سقوط کامل رژیم صدامی و استقرار جمهوری عدل اسلامی از جوشش نخواهد ایستاد. یقین است، همانگونه که رهبر انقلاب اسلامی فرمودهاند، برادران ارتش و ملت مبارز عراق، در سایهی ایمان، استقامت و اتحاد، این لکه ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاریخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود».[۴۹]
«وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران» با امضای صادق قطب زاده، نیز در اطلاعیهیی نوشت:
ما ضمن ابراز انزجار از «... حکومت جنایتکار و جنایت پیشهی صدام حسین در عراق» که «دست به جنایتی عظیم زده و ذریهی (ـ فرزند) رسول الله، حضرت آیتالله العظمی سیدمحمدباقر صدر و همچنین خواهر مبارز و دانشمند ایشان را شهید نموده است... اعلام میداریم که تا ازبین بردن حکومت جنایتکار و عامل امپریالیسم و صهیونیسم صدام حسین خائن از پای ننشینیم و این یزید کربلا را روانهی همان مقامی در جهنم نماییم که یزید جلاد در آن سُکنی دارد».
این اطلاعیه با این جملات پایان مییابد: «بر ملت مسلمان ایران است که یکدل و یکزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و کمک نماید که آنها نیز از زیر رنج استعمار و استثمار و استبداد یزید زمان خلاصی یابند»[۵۰] [۵۱]
بدین ترتیب اعدام محمدباقر صدر توسط دولت عراق بهانهی بسیار خوبی! به خمینی و رژیمش داد تا بتوانند بیشتر بر طبل جنگ بکوبند.
شروع جنگ ایران و عراق
چند ساعت مانده به شروع جنگ ایران و عراق رجایی نخست وزیر وقت ایران طی پیامیگفت: «مرگ رژیم حاکم عراق فرارسیده است». [۵۲]
همچنین «یکی از اعضای"حزب الدعوه" در گفتگو با روزنامه اطلاعات» گفت: «رژیم عراق به اندازه یی متزلزل است که با یک حمله وسیع از هم می پاشد» [۵۳]
جنگ ایران و عراق در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ - ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰- با حمله هوایی عراق به برخی از فرودگاههای ایران بطور رسمی شروع شد.
درگیریهای پیش از شروع جنگ
اخبار روزنامه های آن زمان نشان می دهد که جنگ چند هفته پیش از آغاز رسمی آن شروع شده بود:
- ۱۵ شهریور ۱۳۵۹- «درگیریهای پراکنده یی که از هفته پیش در مناطق مرزی ایران و عراق رو به شدت گذاشته بود، به یک جنگ تمام عیار میان دو کشور تبدیل شد».[۵۴]
- ۱۵ شهریور ۱۳۵۹-«تیمسار فلاحی [«جانشین رئیس ستاد ارتش اسلامی»] دلایل حمله نیروهای ایران به شهر زورباتیه عراق را اعلام کرد».[۵۵]
- ۱۸ شهریور ۱۳۵۹-«به فرمان امام ، فرماندهی کل قوا ، نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند».[۵۶]
- ۱۹ شهریور ۱۳۵۹-«نبرد شدید فانتومهای ایران و جنگنده های عراق در مرز». «گزارشهای رسیده حاکی است که سازمانی تحت عنوان ”پیکار اسلامی مجاهدین عراقی“ در منطقه قصرشیرین تشکیل شده است. هدف این سازمان مبارزه با رژیم صدام حسین است و ناراضیهای عراق، که بیشتر طرفدار جمهوری اسلامی هستند و از مشی انقلاب ایران پیروی می کنند، در این سازمان عضویت دارند».[۵۷]
- ۲۰ شهریور ۱۳۵۹- «نبرد شدید تانکها، زرهپوشها و جنگنده های ایران و عراق در سه منطقه خان لیلی، نی خزر و زینل کش، وارد مرحله سرنوشت ساز شد و نیروهای دو طرف با تمام قدرت بر روی یکدیگر حمله میکنند».[۵۸]
- رجایی، نخست وزیر وقت، ده روز پیش از شروع رسمی جنگ، در مصاحبه یی اعلام کرد: «برای رفع ناهماهنگیهای جنگ، ستاد عملیات مشترک در تهران تشکیل می شود».[۵۹]
- ۲۴ شهریور ۱۳۵۹-نیروهای ایرانی «در ناحیه شَلَمچه تأسیسات مرزی عراق را با خاک یکسان کردند».[۶۰]
- ۲۶ شهریور ۱۳۵۹- عنوان اصلی صفحه اول: «تپه سوق الجیشی غرب کشور به تصرف ارتش اسلام درآمد».[۶۱]
- «جنگ در نوار مرزی عراق شدت گرفت». «۴تانک،یک توپ و دو پاسگاه عراقی منهدم شد». «عشایر لرستان، برای جنگیدن در مرز ثبت نام کردند».[۶۲]
- ۲۷ شهریور ۱۳۵۹- روزنامه اطلاعات عنوان اصلی صفحه اول: «عشایر لرستان برای سرکوبی عراق در جبهه ها مستقر می شوند».[۶۳]
- «شش پاسگاه، یک چاه نفت، ۱۴تانک و یک انبار مهمات عراق منهدم شد». «یک قطار حامل مواد سوختی عراق، با مین منفجر شد».[۶۴]
- ۳۱ شهریور ۱۳۵۹- چند ساعت پیش از حمله هوایی عراق: درشت ترین عنوان صفحه اول روزنامه: «ستاد مشترک ارتش اعلام کرد: سراسر ساحل عراق زیر آتش سنگین توپخانه ایران قرارگرفت».[۶۵]
مرور این چند رویداد دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق نشان از تحریکات و مداخلات نیروهای نظامی دولت ایران در خاک عراق دارد؛ تحریکات و مداخلاتی که از همان فردای پیروزی انقلاب آغاز شد و در شش ماهه پیش از آغاز رسمی جنگ، شدت گرفت.
نظر خمینی دربارهی جنگ
خمینی جنگ را مائدهی آسمانی میدانست،و شروع جنگ از طرف دولت عراق این مائده را تقدیم خمینی کرد، وی جنگی را که خودش زمینهی آن را ساخته بود، «جنگ تحمیلی»، «دفاع مقدس»، «جهاد علیه کفر» و «جنگ بین اسلام و کفار» نامید، و یک وجه مقدس به این جنگ داد.
از دید خمینی جنگ بسیار خوب بود؛ وی در هر سخنرانی از فواید جنگ سخن میگفت؛ برای نمونه در سخنرانی در جمع گروهی از مردم مرزنشین کشور- ۸ مهر ۱۳۵۹- گفت:
«در هر صورت، جنگ خیلی خوب است از یک جهت و آن این است که انسان را، شجاعتی که در باطن انسان است بروز می دهد و تحرک برای انسان حاصل می شود. انسان از آن خمودی بیرون می آید». [۶۶]
همچنین در سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی- ۱۴ آبان ۱۳۵۹- گفت:
«جنگ برای ما، ما را بیدار کرد. آن رخوت و سستی اگر پیدا می شد، دوباره برگشت به یک قرصی و محکمی».[۶۷]
دیدگاه مجاهدین در خصوص جنگ
مجاهدین از روز نخست شروع جنگ بهرغم این که معتقد بودند جنگ اجتناب ناپذیر بود و این خمینی بود که محرک جنگ بود، ولی در جبهههای مقدم جنگ شرکت کردند و به دفاع از خاک ایران پرداختند. اما مجاهدین پرسیدند:
«این سؤال به جای خود باقی است که آیا اختلافات ایران و عراق نمیتوانست در مسیر برخوردهای دیگری از سوی طرفین با پرهیز از تحریکات متقابل و رعایت اصول مسلم عرف و قوانین بینالمللی به سرانجامی جز جنگ، منتهی شود؟ و به خصوص باید جدا سؤال نمود که آیا ایران نمیتوانست از همان ابتدا با اتخاذ سیاستی انقلابی و هوشیارانه و با اعلام اینکه تحت هیچ عنوان (از جمله صدور مکانیکی انقلاب) قصد تحریک و دخالت در امور داخلی دیگران را ندارد – ضمن اینکه اجازهی دخالت در امور داخلی خود را به دیگران نخواهد داد – بهانه را بهدست عراق ندهد»؟[۶۸]
مهدی ابریشمچی مسؤل کمیسیون صلح شورای ملی مقاومت جنگ ایران و عراق را این چنین توصیف میکند.
آغازگر جنگ، عراق بود. ما این کار عراق را به شدت محکوم کردیم، چراکه سیاست بسیار غلطی بود. در مقابلِ تحریکات و دخالت رژیم در امور داخلی عراق، جنگ پاسخ آن نبود. چرا که تنها و تنها به سود رژیم، برنامهها و سیاستهایش تمام شد. در حقیقت بهانه را دست رژیم داد. همانطور که دیدیم، گویا خمینی جلاد از خدا خواسته، این جنگ را رحمت تلقی کرد؛ سپس سیاست جنگافروزی خود را تا آنجا که در توان داشت، ادامه داد؛ بنابراین در این زمینه کار عراق اشتباه بود و ما محکوم کردیم. بعد هم به خاطر اینکه نیروهای عراقی در داخل خاک میهن بودند، در دفاع از کشور شرکت کردیم و آنرا اعلام هم کردیم. ما با عراق جنگیدیم و شهدایی را هم تقدیم کردیم. تاریخ ایران شاهد این واقعیت هست. مواضع مقاومت در این زمینه به طور کامل روشن است، کما اینکه من خودم شاهد بودم و در نخستین ملاقات برادرمان مسعود با رئیس جمهور عراق افتخار حضور داشتم. در آن ملاقات، نخستین نکتهای را که برادر مسعود یادآوری کرد این بود که: «شما در جنگ به عنوان نیروی اشغالگر وارد خاک ایران شدید و آن زمان ما با شما جنگیدیم و شهدایی را هم دادیم». این توضیح برای این بود که در شروع مناسباتمان با عراق، همه چیز روشن باشد و چیزی در ابهام باقی نماند.[۶۹]
فتح خرمشهر نقطهی عطف جنگ ایران و عراق
علیرغم تمام فرصتهایی که برای جلوگیری از به وقوع پیوستن جنگ در دسترس بود، اما این فرصتها از دست رفت، و با تجاوز عراق به خاک ایران جنگی خانمان سوز شروع شد، اما چون کشور خارجی به خاک ایران تجاوز کرده بود، وظیفهی همه بود که در این جنگ شرکت کنند، و از خاک و کیان ایران دفاع کنند، علاوه بر ارتش نیروهای مردمی هم وارد این جنگ شدند، از جمله سازمان مجاهدین هم از نیروها و هوادارانش خواست که در این جنگ شرکت کنند.
در بهار ۱۳۶۱ خرمشهر آزاد شد و نیروهای عراقی از خاک ایران بیرون رفتند، این واقعه بهترین فرصت برای خاتمه دادن به جنگ بود شورای امنیت ملل متحد هم قطعنامه ۵۱۴ را در تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۶۱ صادر کردو خواهان آتشبس و خاتمهی فوری کلیهی عملیاتهای نظامی شد؛ همچنین خواهان عقبنشینی نیروها به مرزهای شناختهشدهی بینالمللی شد.
با این که طرف عراقی این قطعنامه را پذیرفت اما خمینی آن را مطلقاً رد کرد.
فتح خرمشهر به معنی خروج نیروهای متجاوز از خاک ایران نقطه عطف جنگ ایران و عراق میباشد. بدون تردید این واقعه میتوانست فرصت خوبی برای خمینی و برونرفت او از بحران جنگ باشد. به شرط آنکه او، جنگ را "یک بحران" میدانست و نه یک "نعمت".
ادامه جنگ بعد از خرمشهر ملی یا ضد میهنی؟
بعد از فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، این جنگ دیگر یک جنگ ملی و میهنی برای دفاع از آب و خاک ایران نبود، از فردای خروج نیروهای عراقی از خاک ایران دیگر جنگ نامشروع بود، ضد منافع ملی کشور بود، چون سرمایههای مادی و انسانی کشور را نابود میکرد.
بعد از آزاد سازی خرمشهر مردم هم تمایلی به ادامه جنگ نداشتند و فقط خمینی بود که خواستار ادامهی جنگ بود. در این رابطه آقای حسینعلی منتظری هم در خاطراتش میگوید:
«مردم هم بعد از خرمشهر دیگر تمایلی به ادامه جنگ و ورود به خاک عراق نداشتند».
وی ادامه میدهد: «وقتی که خرمشهر را فتح کردیم احساس کردیم که نیروها، انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند. خودشان میگفتند: ما تا حالا جنگیدیم که دشمن را از کشور مان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم به خاک عراق برویم، این کشورگشایی است».[۷۰]
حسن رحیمپور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به تلویزیون دولتی گفت:
«زمان جنگ هم همین طور بود! این ملت شریف ایران، اکثرشان جبهه نمیآمدند! خیلی شریف هستند! ولی فداکاری نمیکردند. یک بخشی از ملت شریف ایران در صحنه بودند! این را بدانید! از دور نگاه میکردند، تشویق میکردند، موفق باشید! تقبل الله! شهید میآوردند، تشییع جنازه میآمدند. زخمی میشد. تازه آن هم همه نمیآمدند! یک عدهیی میآمدند! در کل ملت شریف ایران، یک چند صد، یک ۲۰۰، ۳۰۰هزار خانواده جنگیدند! این را بدانید! بقیه نگاه کردند. در فامیلهای خودتان بروید ببینید، بپرسید از پدر و مادرهایتان! ببینید مثلاًًً از چهل تا، از سی چهل تا خانواده، چندتایشان اهل جبهه بودند؟ یک اقلیتی بودند!».[۷۱]
البته در آن فضا کسی کوچکترین جرأتی نداشت که در مقابل جنگ طلبی خمینی بایستد؛ رفسنجانی در این باره میگوید:
«در اولین شب این پیروزی بزرگ ... خدمت امام رفتیم. ایشان را خیلی خوشحال دیدیم. ... امام در مورد ادامه جنگ قاطع بودند و اجازه نمیدادند حتی به گونهای بحث شود که کوچکترین تردیدی در جامعه و نیروها بروز کند و اهداف جنگ را به گونهای اعلام میکردند که مردم خودشان را برای جنگی طولانی مدت، آماده کنند. ... گویا به امام خبر داده بودند که بعد از عقبنشینی صدام از برخی از مناطق جنگی و اقدامات گستردهای که برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره صلح، انجام شده و میشود، بسیاری از مردم و نیروهای رزمنده از شور و حال قبلی افتادهاند و ایشان نگران بودند که مبادا این وضعیت تداوم یابد و باعث سستی شود. به هر حال خودم در دیدارهایی که با ایشان داشتیم کوچکترین نرمشی از امام ندیدم. در همان زمان که همه شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» میدادند، امام «جنگ تا رفع فتنه» را مطرح کردند». [۷۲]
به این ترتیب خمینی جنگ را ۶ سال دیگر ادامه داد و جانها و سرمایههای فراوانی را قربانی این خودخواهی کرد.
قطعنامههای شورای امنیت ملل متحد برای توقف جنگ
در خصوص جنگ ایران و عراق شورای امنیت ملل متحد در مجموع ۱۸ قطعنامه صادر کرد؛ ۱۱ قطعنامه در طول جنگ و ۷ قطعنامه هم بعد از آتشبس و پایان جنگ صادر شدند.
قطعنامههای شورای امنیت را عراق بلافاصله میپذیرفت اما طرف ایرانی هیچ کدام را نپذیرفت بجز قطعنامهی ۵۹۸ که یک سال بعد آن را پذیرفت. شورای امنیت قطعنامههای ۴۷۹، ۵۱۴، ۵۲۲، ۵۴۰، ۵۵۲، ۵۸۲، ۵۸۸، ۵۹۸، ۶۱۲، ۶۱۶، ۶۱۹، ۶۲۰، ۶۳۱، ۶۴۲، ۶۵۱، ۶۷۱، ۶۷۶، ۶۸۵ را در رابطه با جنگ ایران و عراق صادر کرده است. مهمترین قطعنامههای شورای امنیت در رابطه با جنگ ایران و عراق به شرح زیر است:
قطعنامه ۴۷۹
قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد تنها ۶روز پس از آغاز جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ه، ش، با نام «بررسی وضعیت میان ایران و عراق» به اتفاق آرا تصویب و صادر شد. در این قطع نامه از طرفین جنگ خواسته شد که خویشتنداری کرده و از توسل بیشتر به زور خودداری کنند و اختلافات فی مابین را با اتکا به اصول عدالت و حقوق بینالملل حل و فصل کنند. عراق این قطعنامه را پذیرفت اما رژیم ولایت فقیه این قطعنامه را رد کرد
قطعنامه ۵۱۴
شورای امنیت سازمان ملل قطعنامهٔ ۵۱۴را در تاریخ ۱۲ جولای ۱۹۸۲برابر با ۲۱ تیر ۱۳۶۱ به منظور آتشبس و خاتمهٔ فوری تمامی عملیاتهای نظامی بین ایران و عراق تصویب کرد. همچنین این قطعنامه خواهان عقبنشینی نیروها به مرزهای شناخته شدة بینالمللی شد. در بند سوم این قطعنامه گروهی از ناظران ملل متحد به منظور تأیید و نظارت بر آتشبس و عقبنشینی نیروها پیش بینی شده بود.
قطعنامه ۵۲۲
قطعنامه ۵۲۲شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۴ اکتبر ۱۹۸۲برابر با ۱۲ مهر ۱۳۶۱ یعنی ۳ماه پس از آزادسازی خرمشهر به اتفاق آراء به تصویب رسید. در این قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل خواستار آتشبس فوری بین ایران و عراق شد. همچنین از ایران و عراق خواست که از خاک یکدیگر خارج شده و به پشت مرزهای شناخته شده بینالمللی عقبنشینی کنند.عراق این قعطنامه را پذیرفت اما رژیم خمینی از پذیرفتن این قطعنامه سرباز زد.
قطعنامه ۵۵۲
قطعنامه ۵۵۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد که در تاریخ ۱ ژوئن ۱۹۸۴ برابر با ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ تصویب شد، سندی بینالمللی دربارهی نامهای است که از سوی کشورهای عربی حوزهی خلیج فارس مبنی بر حملهی نیروهای مسلح ایران به کشتیهای باری عربستان سعودی و کویت به شورای امنیت نوشته شده است. که از ایران میخواهد به حقوق بینالمللی و حق کشتیرانی احترام بگذارد.
قطعنامه ۵۹۸
سازمان ملل متحد قطعنامه ۵۹۸را در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به منظور پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر کرد. قطعنامه ۵۹۸ به لحاظ کمی، طولانیترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرایی، قویترین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با جنگ ایران و عراق است. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت. اما خمینی از پذیرفتن آن سر باز زد و تنها پس از یک سال یعنی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، آنرا پذیرفت.
لیست میانجیگریها در جنگ ایران و عراق
در طول جنگ ایران و عراق هیأتهای زیادی برای میانجیگری در جنگ ایران و عراق به منظور پایان دادن به ایران آمدند ولی خمینی همه را پس زد میانجیگری هیچ کدام را نپذیرفت.
میانجیگری سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی
سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، در اردیبهشت سال ۶۰، هیأتی متشکل از رئیسجمهور وقت بنگلادش، ژنرال ضیاءالرحمن، حبیب شطّی دبیرکل این سازمان، احمد سکوتوره رئیسجمهور گینه و یاسر عرفات را برای میانجیگری به تهران فرستاد،آن هیأت، بدون نتیجه بازگشت. خمینی با اشکال در مورد پروتکلهای پایهیی مذاکرات، حتی با طرح اولیهٔ آنها برای شروع پروسه میانجیگری هم مخالفت کرد.
تلاش بعدی ورود یک هیأت میانجی صلح، متشکل از رئیسجمهور وقت بنگلادش (ژنرال ضیاء الرحمن) و حبیب شطّی بود.
آن هیأت هم که تنها برای ارائه پیشنهادهای اولیه به تهران رفته بود، با بهانههای بیاساس در مورد پروتکلهای پایهیی مذاکرات، شکست خورد و بینتیجه بازگشت.
اواخر بهار ۱۳۶۰، یک هیأت صلح از سوی کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها و بهنمایندگی از سوی این جنبش، پیشنهاد صلحی ارائه داد. اما خمینی از طریق سفیر کوبا در تهران، به آن هیأت هم جواب منفی داد.
در یک نمونه دیگر، در اسفند سال ۶۰، اولاف پالمه نخستوزیر سابق سوئد و معاون وقت دبیرکل سازمان ملل متحد، بهعنوان میانجی وارد تهران شد.
وی حتی پیشنهاد پرداخت ۶۰میلیارد دلار خسارت جنگی به ایران را با خود آورده بود و آن را مطرح کرد. البته نتیجه از پیش روشن بود؛ خمینی اینبار هم صلح را پس زد!
مدتی بعد یاسر عرفات رهبر انقلاب فلسطین، به همراه گروهی از سران کشورهای اسلامی، مجدداً تلاش کرد تا خمینی را به صلح قانع کند، اما از آنجا که خمینی از جنگ، اساساً هدف دیگری داشت، آن هیأت میانجی هم، در مأموریت صلحش شکست خورد.
خمینی در ملاقات با آن هیأت، به جای پرداختن به صلح، و شنیدن صحبتها و هشدارها و نصحیتهای آنها، با دجالگری خاص خودش آنان را نصحیت کرد!
تلویزیون رژیم: «یاسر عرفات خودش شخصاً وارد جریان وساطت شد. او بههمراه هیأت حسننیت دولتهای اسلامی وارد تهران شد. آنها با امام ملاقات کردند. امام برای بار دوم، میانجیگری آنها را نپذیرفت؛ در واقع درباره آن حرفی نزد و موضوع دیگری را گفت: «من لازم میدانم که به شما آقایان که در رأس بعضی از کشورهای اسلامی هستید نصیحت کنم. شما کوشش کنید که حکومت بر قلوب کشورهای خودتان بکنید و نه حکومت بر ابدان، و قلوب از شما کناره بگیرند».
مدتی بعد، هنگامیکه در سال ۶۱، نخستوزیر خمینی، در کنفرانس غیرمتعهدها در هندوستان شرکت کرد، به جای تلاش برای صلحی شرافتمندانه، شروع به رجزخوانی از روی انشایی بچگانه کرد که، تمسخر حضار را برانگیخت.
تلویزیون رژیم: «جنبش عدم تعهد در دهلینو به بررسی مهمترین مسائل جهان پرداختهاند. نخستوزیر مهندس موسوی به دفاع از منطق ملت ایران میپردازد: ”اکنون به ما میگویند به دشمن متجاوز و کینهتوز و حیلهگر که عربدههای مستانهاش به استغاثه بدل شده است، رحم کنید! ما این را یک خیانت میدانیم، خیانت به ملت خود و خیانت به همهٔ دولتهای منطقه! که هر روز ممکن است در معرض چنین تهاجمی قرار بگیرند، ما میخواهیم متجاوز از تجاوز خود طرفی نبندد“ ».
طرح صلح دولت ایران ارائه شده در شورای امنیت و رد کردن آن توسط خمینی
عملیاتهای پی در پی و خسارات جبران ناپذیر
قطعنامههای شورای امنیت
فتح «قدس» با سلاح اسرائیل!
«مجاهد»، شمارة 150، 15 اردیبهشت 62، ترجمة مقالة «تسلیحات برای خمینی» روزنامة فرانسوی "لومتن" (25 ژوئن 1983) را چاپ کرد که در آن «اسناد و مدارک یکی از بزرگترین قراردادهای تسلیحاتی رژیم خمینی با دولت اسرائیل» افشا شده بود. واسطة این معامله یعقوب نیمرودی (سرهنگ اسرائیلی) و خریدار ایرانی آن «وزارت دفاع ملی جمهوری اسلامی ایران» و واسطة آن صادق طباطبایی بود.
در این گزازش کلیشة پاسپورت طباطبایی با مهر ورود رسمی به اسرائیل و همچنین کلیشه سند انتقال یکی از محموله های تسلیحاتی از تلاویو به تهران به تاریخ 4ژوئن 1981، درج شده بود.
روزنامة فرانسوی «لیبراسیون»، 29 سپتامبر 1983میلادی (7مهر 1362):
ژنرال آریل شارون درمورد تحویل سلاحهای اسراییلی به ایران گفت: «ما در زمان رژیم پیشین، یعنی رژیم شاه، به ایران سلاح تحویل میدادیم. این عمل از آن پس هم، با موافقت آمریکا، ادامه یافت. آمریکا کاملاً در جریان تحویل سلاحها به ایران قراردارد...»
پانویس
- ↑ سخنان خمینی در دیدار با هیئت دولت - ۱۰ مهر ۱۳۵۸
- ↑ پرتال خمینی
- ↑ كتاب خاطرات بنی صدر صفحهی ۱۰۹
- ↑ روزنامه کیهان ۷ اسفند ۱۳۵۷
- ↑ روزنامه کیهان ۳۰ فروردین ۱۳۵۸
- ↑ واشنگتن پست ۵ جولای ۱۹۸۰/ جاناتان سی. راندل به نقل از خبرگزاری پارس
- ↑ وبسایت ایران آزادی
- ↑ UNSCR
- ↑ وبسایت خط امام
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ وبسایت ایران آزادی
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی - ۳۱ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه آیندگان - ۷ اسفند ۱۳۵۸
- ↑ روزنامه اطلاعات - ۵ مهر ۱۳۵۸
- ↑ روزنامه كيهان - ۷ اسفند ۱۳۵۷
- ↑ روزنامه کیهان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات - ۲۲ بهمن ۱۳۵۸
- ↑ روزنامه اطلاعات- ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ گفتگوی ابراهیم یزدی - وبسایت میلیتاری
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۰
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۴
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۵۶
- ↑ رادیوی دولتی ۲۹ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ رادیوی دولتی ۲۹ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، ۳۰ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ کتاب خاطرات سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق
- ↑ تلویزیون دولتی ایران - برنامهی سطرهاي ناخوانده - تابستان ۱۳۹۳
- ↑ خطبههای نماز جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۷ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ خاطرات حسینعلی منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، ۲۰۰۱، آلمان، صفحات ۲۷۱-۲۷۲
- ↑ وبسایت ملی مذهبی و وبسایت عصر نو
- ↑ وبسایت تاریخ ایران
- ↑ کتاب خاطرات آقای منتظری و مصاحبه با بیبیسی
- ↑ وبسایت تابناک ۶ مهر ۱۳۹۳
- ↑ خاطرات حسینعلی منتظری، ص ۲۷۲، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، ۲۰۰۱ میلادی
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامه کیهان ۵ مهر ۱۳۵۹
- ↑ «صحیفهی نور»، «مجموعهی رهنمودهای امام خمینی»، جلد سیزدهم، چاپ بهمن ۱۳۶۲، ص۴۰
- ↑ روزنامهی «انقلاب اسلامی»، سرمقالهی شمارهی ۲۶ دیماه۱۳۵۸
- ↑ روزنامهی «بامداد»، ۲۰ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی اطلاعات، ۲۳ فروردین۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی بامداد ۲۵ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ گزارش مسئول شورای ملی مقاومت به مردم ایران دربارهی رابطه بنی صدر چاپ اسفند ۱۳۶۳، ص۳۴۵
- ↑ روزنامه «جمهوری اسلامی»، ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامهی کیهان ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ کتاب داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۵۶
- ↑ روزنامه کیهان ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه کیهان ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۵۷
- ↑ روزنامهی کیهان، سوم اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات ۱ مهر ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات ۱ مهر ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه کیهان ـ ۱۵شهریور ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات ـ ۱۵شهریور۱۳۵۹
- ↑ روزنامه «جمهوری اسلامی» ـ ۱۸شهریور۱۳۵۹
- ↑ کیهان ـ ۱۹شهریور۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی کیهان ـ ۲۰شهریور ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۵۹
- ↑ روزنامهی کیهان ـ ۲۴شهریور ۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی اطلاعات ـ ۲۶شهریور ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۶۰
- ↑ روزنامه اطلاعات ـ ۲۷شهریور ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۶۰
- ↑ روزنامهی اطلاعات ـ ۳۱شهریور ۱۳۵۹
- ↑ صحیفهی خمینی (سخنرانی در جمع گروهی از مردم مرزنشین کشور- ۸ مهر ۱۳۵۹ ) ج۱۳، ص ۲۴۶-۲۵۰
- ↑ صحیفهی خمینی ( سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی- ۱۴ آبان ۱۳۵۹ ) ج۱۳، ص ۳۲۹
- ↑ فوقالعادهی نشریهی ”مجاهد“ ۱۰ آبان ۱۳۵۹
- ↑ طلسم جنگ (قسمت پایانی) - گفتگو با مهدی ابریشمچی مسئول کمیسیون صلح شورای ملی
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزها و روزگاران سخت؛ جنگ ایران و عراق به روایت فرماندهی عالی جنگ (دفتر اول)- عباس بشیری