۴۷۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «سعید محسن(زاده:۱۳۱۸، زنجان - تیرباران۴ خرداد ۱۳۵۱، تهران) یکی از بنیانگذارا...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
سعید محسن(زاده:۱۳۱۸، زنجان - تیرباران۴ خرداد ۱۳۵۱، تهران) یکی از بنیانگذاراران سازمان مجاهدین خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه محمد حنیف نژاد و علی اصغر بدیع زادگان سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت. | '''سعید محسن'''(زاده:۱۳۱۸، زنجان - تیرباران۴ خرداد ۱۳۵۱، تهران) یکی از بنیانگذاراران سازمان مجاهدین خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه محمد حنیف نژاد و علی اصغر بدیع زادگان سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت. | ||
سعید محسن در سال1318 در یک خانواده از قشر متوسط در زنجان بهدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همانجا گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال1342 از دانشکده فنی در رشته مهندسی تأسیسات فارغالتحصیل شد. | سعید محسن در سال1318 در یک خانواده از قشر متوسط در زنجان بهدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همانجا گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال1342 از دانشکده فنی در رشته مهندسی تأسیسات فارغالتحصیل شد. | ||
فعالیتهای اجتماعی | == فعالیتهای اجتماعی == | ||
سيل جواديه در سال39 و خراب شدن انبوهي از خانههاي مردم محروم جنوب شهر، از حوادثي بود كه دانشجويان و روشنفكران متعهد آن دوره را براي كمك به مردم برانگيخته بود. سعيد در رأس فعاليتهاي دانشجوياني بود كه براي كمك به مردم جواديه اكيپهاي تعميراتي تشكيل داده بودند. تقريباً همه دانشجويان فني تهران را، كه سري در مبارزه و سياست و فعاليت اجتماعي داشتند، بهكار گرفته و سازماندهي كرده بود. | سيل جواديه در سال39 و خراب شدن انبوهي از خانههاي مردم محروم جنوب شهر، از حوادثي بود كه دانشجويان و روشنفكران متعهد آن دوره را براي كمك به مردم برانگيخته بود. سعيد در رأس فعاليتهاي دانشجوياني بود كه براي كمك به مردم جواديه اكيپهاي تعميراتي تشكيل داده بودند. تقريباً همه دانشجويان فني تهران را، كه سري در مبارزه و سياست و فعاليت اجتماعي داشتند، بهكار گرفته و سازماندهي كرده بود. | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
«پس از انقلاب ضدسلطنتی روزی برای کار انتخاباتی به وزارت کشور رفتم. یکی از کارکنان آن جا که قبلاً با سعید محسن کار میکرد، خاطرهای از او را برایم نقل کرد. او گفت در سال 1349 بچهام مریض بود و باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار میگرفت، والا زنده نمیماند. پول کافی برای عمل نداشتم. یک روز سعید را دیدم. از من پرسید چرا اینطور ناراحتی؟ به او گفتم دخترم مریض است و احتیاج بهعمل دارد. برای بیمارستان به دو هزار تومان پول نیاز دارم و هیچگونه امیدی به تهیه آن ندارم و اگر بچهام عمل نشود از دست میرود. سعید گفت: ببینم چه کاری میتوانم برایت بکنم. سعید رفت و بعد از ساعتی آمد و هزارتومان به من داد و گفت منتظر باش. پس از مدتی دوباره هزارتومان دیگر آورد و من رفتم و دخترم را تحت عمل جراحی قرار دادم و از مرگ نجات یافت. بعداً فهمیدم که سعید این پول را از دیگران قرض گرفته است. این کارمند وقتی این خاطره از سعید محسن نقل میکرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود». | «پس از انقلاب ضدسلطنتی روزی برای کار انتخاباتی به وزارت کشور رفتم. یکی از کارکنان آن جا که قبلاً با سعید محسن کار میکرد، خاطرهای از او را برایم نقل کرد. او گفت در سال 1349 بچهام مریض بود و باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار میگرفت، والا زنده نمیماند. پول کافی برای عمل نداشتم. یک روز سعید را دیدم. از من پرسید چرا اینطور ناراحتی؟ به او گفتم دخترم مریض است و احتیاج بهعمل دارد. برای بیمارستان به دو هزار تومان پول نیاز دارم و هیچگونه امیدی به تهیه آن ندارم و اگر بچهام عمل نشود از دست میرود. سعید گفت: ببینم چه کاری میتوانم برایت بکنم. سعید رفت و بعد از ساعتی آمد و هزارتومان به من داد و گفت منتظر باش. پس از مدتی دوباره هزارتومان دیگر آورد و من رفتم و دخترم را تحت عمل جراحی قرار دادم و از مرگ نجات یافت. بعداً فهمیدم که سعید این پول را از دیگران قرض گرفته است. این کارمند وقتی این خاطره از سعید محسن نقل میکرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود». | ||
فعالیتهای سیاسی | |||
== فعالیتهای سیاسی == | |||
دوران دانشجويي سعيد محسن مصادف بود با تحولات سياسي سالهاي 39 تا 42. سعيد قبلاز بنيانگذاري سازمان، بهدليل فعاليتهاي سياسيش دوبار بهزندان افتاده بود، باردوم هنگامي بود كه عضو كميته دانشجويان نهضت آزادي بود و در شب اول بهمن سال41 دستگير شد و از همانجا رابطهاش با محمد حنيفنژاد هرچه نزديكتر شد. سعيد در آن سالهاي پرتلاطم، بطلان روشهاي كهنهيي را كه سران نهضت آزادي مبلغش بودند، در عمل مبارزاتي تجربه كرد و شكست آنها را ديد و از همانجا بود كه بهجانب حنيفنژاد شتافت، تا او را در بنيانگذاري سازمان ياري كند. | دوران دانشجويي سعيد محسن مصادف بود با تحولات سياسي سالهاي 39 تا 42. سعيد قبلاز بنيانگذاري سازمان، بهدليل فعاليتهاي سياسيش دوبار بهزندان افتاده بود، باردوم هنگامي بود كه عضو كميته دانشجويان نهضت آزادي بود و در شب اول بهمن سال41 دستگير شد و از همانجا رابطهاش با محمد حنيفنژاد هرچه نزديكتر شد. سعيد در آن سالهاي پرتلاطم، بطلان روشهاي كهنهيي را كه سران نهضت آزادي مبلغش بودند، در عمل مبارزاتي تجربه كرد و شكست آنها را ديد و از همانجا بود كه بهجانب حنيفنژاد شتافت، تا او را در بنيانگذاري سازمان ياري كند. | ||
بینیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران | == بینیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران == | ||
سعید محسن پس از پایان دوره سربازی و آشنایی با محمد حنیفنژاد بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران، به اتفاق او به جمعبندی مبارزات گذشته مردم ایران پرداختند. آنها علت شکستها و ناکامیهای مبارزات گذشته مردم ایران را بررسی کردند. آنان به این نتیجه رسیدند که مبارزات مسالمتآمیز و سازشکارانه آن دوران به پایان رسیده و تنها راه، مقاومت مسلحانه انقلابی است. علت اصلی شکستها و ناکامیها نه در عدم آمادگی مردم برای فداکاری، بلکه در عدم صلاحیت رهبران جنبش است. آنان با تکیه بر اسلام ناب توحیدی و زدودن غبار از رخ اسلام، که طی سالیان، آخوندهای دینفروش آن را به ارتجاع و جاهلیت آلوده بودند، هسته نخستین سازمان انقلابی، بر پایه ایدئولوژی توحیدی اسلام انقلابی را، پی افکندند. | سعید محسن پس از پایان دوره سربازی و آشنایی با محمد حنیفنژاد بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران، به اتفاق او به جمعبندی مبارزات گذشته مردم ایران پرداختند. آنها علت شکستها و ناکامیهای مبارزات گذشته مردم ایران را بررسی کردند. آنان به این نتیجه رسیدند که مبارزات مسالمتآمیز و سازشکارانه آن دوران به پایان رسیده و تنها راه، مقاومت مسلحانه انقلابی است. علت اصلی شکستها و ناکامیها نه در عدم آمادگی مردم برای فداکاری، بلکه در عدم صلاحیت رهبران جنبش است. آنان با تکیه بر اسلام ناب توحیدی و زدودن غبار از رخ اسلام، که طی سالیان، آخوندهای دینفروش آن را به ارتجاع و جاهلیت آلوده بودند، هسته نخستین سازمان انقلابی، بر پایه ایدئولوژی توحیدی اسلام انقلابی را، پی افکندند. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۵: | ||
سعید محسن در کنار بنیانگذار سازمان مجاهدین محمد حنیفنژاد، از سال 1344 تا سال 1350 سازمان را در آن شرایط خفقان شدید، بدون اینکه کوچکترین ضربهای متحمل شود، به پیش بردند. این کاری بس شگفتانگیز بود که در جنبش رهاییبخش میهنمان سابقه نداشت. | سعید محسن در کنار بنیانگذار سازمان مجاهدین محمد حنیفنژاد، از سال 1344 تا سال 1350 سازمان را در آن شرایط خفقان شدید، بدون اینکه کوچکترین ضربهای متحمل شود، به پیش بردند. این کاری بس شگفتانگیز بود که در جنبش رهاییبخش میهنمان سابقه نداشت. | ||
قسمتهايي از مقاله چشمانداز پرشور | == قسمتهايي از مقاله چشمانداز پرشور == | ||
سؤالي كه امروز براي اغلب افراد بهويژه آنان كه استنباط سازماني قوي ندارند و كساني كه داراي قدرت درك شرايط و امكانات موجود نيستند وجود دارد، اين است كه: «آيا در چنين شرايط سهمناكي مبارزه پيروز امكانپذير است؟» اين پرسشي است كه امروز پرسندهاش زياد و پاسخگويش كم است. | سؤالي كه امروز براي اغلب افراد بهويژه آنان كه استنباط سازماني قوي ندارند و كساني كه داراي قدرت درك شرايط و امكانات موجود نيستند وجود دارد، اين است كه: «آيا در چنين شرايط سهمناكي مبارزه پيروز امكانپذير است؟» اين پرسشي است كه امروز پرسندهاش زياد و پاسخگويش كم است. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۶: | ||
نوشته سعيد محسن(نشریه مجاهد-فوقالعاده مهر ۱۳۷۶ | نوشته سعيد محسن(نشریه مجاهد-فوقالعاده مهر ۱۳۷۶ | ||
دستگیری و بازجویی | == دستگیری و بازجویی == | ||
علی باکری، ناصر صادق، محمود عسگریزاده، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی همراه با سعید محسن در همان روز اول شهریور دستگیر شدند. حملههای بعدی ساواک به دستگیری علی میهندوست، رسول مشکین فام و علی اصغر بدیع زادگان منجر شد | علی باکری، ناصر صادق، محمود عسگریزاده، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی همراه با سعید محسن در همان روز اول شهریور دستگیر شدند. حملههای بعدی ساواک به دستگیری علی میهندوست، رسول مشکین فام و علی اصغر بدیع زادگان منجر شد | ||
بازجویی از سعید محسن | === بازجویی از سعید محسن === | ||
انگیزه و هدف از فعالیت | |||
=== انگیزه و هدف از فعالیت === | |||
سال ۱۳۲۵ برای من با آنکه ۷ سال بیشتر نداشتم سال تلخی بود. زیرا پدرم در قضیه دموکرات ها مجبور به فرار گردیده بود. من در همان موقع مزه تلخ فقر را به طور نسبی و ترس از زورگوها را چشیده بودم. از اولین روزهایی که به مدرسه میرفتم از معلمی که بچه ها را بیخود چوب میزد متنفر بودم و اگر نمره بیخودی داده میشد اعتراض میکردم. جریانات سال ۳۲ و به خصوص کشته شدن یکی ازاقوام ما به نام فرزین که قاضی دادگستری و فردی پاکدامن بود به دست ذوالفقاری ها نخستین موج مخالفت با زورگو را در من برانگیخت٬ همیشه دلم میخواست بتوانم انتقام او را بگیرم. حتی پدرم را که خیلی بـا ذوالفقاری ها معاشرت داشت در پیش خود در همان عوالم کودکی محکوم میکردم. | سال ۱۳۲۵ برای من با آنکه ۷ سال بیشتر نداشتم سال تلخی بود. زیرا پدرم در قضیه دموکرات ها مجبور به فرار گردیده بود. من در همان موقع مزه تلخ فقر را به طور نسبی و ترس از زورگوها را چشیده بودم. از اولین روزهایی که به مدرسه میرفتم از معلمی که بچه ها را بیخود چوب میزد متنفر بودم و اگر نمره بیخودی داده میشد اعتراض میکردم. جریانات سال ۳۲ و به خصوص کشته شدن یکی ازاقوام ما به نام فرزین که قاضی دادگستری و فردی پاکدامن بود به دست ذوالفقاری ها نخستین موج مخالفت با زورگو را در من برانگیخت٬ همیشه دلم میخواست بتوانم انتقام او را بگیرم. حتی پدرم را که خیلی بـا ذوالفقاری ها معاشرت داشت در پیش خود در همان عوالم کودکی محکوم میکردم. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۲: | ||
ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین مینماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو میکردم که روزی ریاضی گدا میبود و من همین حرف را به او میزدم. به همین علت با تمام تعریف هایی که از ریاضی و باسوادبودن او میکردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگـردهایی مینشستم کـه لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه میکردم. | ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین مینماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو میکردم که روزی ریاضی گدا میبود و من همین حرف را به او میزدم. به همین علت با تمام تعریف هایی که از ریاضی و باسوادبودن او میکردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگـردهایی مینشستم کـه لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه میکردم. | ||
طبقات پایین جامعه در زیر فشارند | === طبقات پایین جامعه در زیر فشارند === | ||
اصولاً از همان موقع دو طبقه ثروتمند و بی پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی پول میدیدم و کینه طبقه مقابل را به دل میگرفتم. | اصولاً از همان موقع دو طبقه ثروتمند و بی پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی پول میدیدم و کینه طبقه مقابل را به دل میگرفتم. | ||
خط ۷۹: | خط ۸۱: | ||
در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است. | در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است. | ||
زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت | === زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت === | ||
مهرماه سال ۴۲ من به دلیل فعالیتی که داشتم برای خدمت نظام به جهرم فرستاده شدم در برخورد اول با افسران پادگان آموزشی جهرم، مرا فردی معرفی کردند تبعید شده٬ در حالیکه من خودم را تبعیدی حساب نمیکردم. شاید به همین دلیل بودکه افسران زیاد با من از نزدیک رفیق نشدند. من بالاجبار به طرف مردم برگشتم برخلاف محیط پادگان، خیلی زود با مردم جهرم آشنا شدم. | مهرماه سال ۴۲ من به دلیل فعالیتی که داشتم برای خدمت نظام به جهرم فرستاده شدم در برخورد اول با افسران پادگان آموزشی جهرم، مرا فردی معرفی کردند تبعید شده٬ در حالیکه من خودم را تبعیدی حساب نمیکردم. شاید به همین دلیل بودکه افسران زیاد با من از نزدیک رفیق نشدند. من بالاجبار به طرف مردم برگشتم برخلاف محیط پادگان، خیلی زود با مردم جهرم آشنا شدم. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۲: | ||
در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعا برای من حالتی شبیه به خواب داشت. | در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعا برای من حالتی شبیه به خواب داشت. | ||
مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی میکردند | === مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی میکردند === | ||
در بندرعباس با عابرینی مواجه شدم که هر کدام ساق پایی به اندازه یک توپ پارچه داشتند وقتی سؤال کردم معلوم شد که این کِرم مخصوص آب (پیو) است و از راه آشامیدن آب وارد بدن میشود و سپس از ساق پا بیرون میآید. | در بندرعباس با عابرینی مواجه شدم که هر کدام ساق پایی به اندازه یک توپ پارچه داشتند وقتی سؤال کردم معلوم شد که این کِرم مخصوص آب (پیو) است و از راه آشامیدن آب وارد بدن میشود و سپس از ساق پا بیرون میآید. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۱۱: | ||
جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من میافـزود. | جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من میافـزود. | ||
سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی میکشاند | === سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی میکشاند === | ||
وقتی در اواخر فروردین ماه، همان سرباز در موقع اعزام به شیراز از من تشکر کرد که او را از رسوایـی نجات داده ام خود را بیشتر مرهون آن سرباز یافتم که به من درس بیشتری آموخته بود. بعد از آن من بیشتر با درجه داران و استوارها گرم میگرفتم تا افسران. زیرا در آن گروه، پاکی بیشتر و صفای بیشتری یافته بودم٬ کوچکترین صحبت را فراموش نمیکردند. با آنکه برای دادن یک مرخصی به سرباز رسما ۲۰ ریال میگرفتند ولی آلودگی دیگری از خود نشان نمیدادند. | وقتی در اواخر فروردین ماه، همان سرباز در موقع اعزام به شیراز از من تشکر کرد که او را از رسوایـی نجات داده ام خود را بیشتر مرهون آن سرباز یافتم که به من درس بیشتری آموخته بود. بعد از آن من بیشتر با درجه داران و استوارها گرم میگرفتم تا افسران. زیرا در آن گروه، پاکی بیشتر و صفای بیشتری یافته بودم٬ کوچکترین صحبت را فراموش نمیکردند. با آنکه برای دادن یک مرخصی به سرباز رسما ۲۰ ریال میگرفتند ولی آلودگی دیگری از خود نشان نمیدادند. | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۲۰: | ||
تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر میگردد و به جبران فساد قدیمی٬ بیشتر در سـازندگی میکوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره میکردند و آن روز بر علیه پلیس شعار میدادند برنمی آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهرا آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد. | تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر میگردد و به جبران فساد قدیمی٬ بیشتر در سـازندگی میکوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره میکردند و آن روز بر علیه پلیس شعار میدادند برنمی آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهرا آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد. | ||
در مقابل پـیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت میکردم | === در مقابل پـیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت میکردم === | ||
بعد از اتمام سربازی به تهران آمدم. نخست در کارخانه گیوار مشغول کار شدم ولی مجموع کار من پنج ماه بیشتر طول نکشید. در این مدت من دوبار با کارفرما دعوا کردم که دفعه دوم منجر به اخراج من شد. علت دعوای اول این بود که من در دو ماه آخر بیش از ظرفیت تولید قسمت خودم که تراشکاری بود تولید کرده بودم و در قسمت من کارگر پیری بود به نام مهرزاده که زندگی بسیار محقری داشت. قیافه معصوم و عینک زده وی را در حالی که با دست لرزانش با مرغک ماشین تراش کار میکرد هـیچ وقت فراموش شدنی نیست. | بعد از اتمام سربازی به تهران آمدم. نخست در کارخانه گیوار مشغول کار شدم ولی مجموع کار من پنج ماه بیشتر طول نکشید. در این مدت من دوبار با کارفرما دعوا کردم که دفعه دوم منجر به اخراج من شد. علت دعوای اول این بود که من در دو ماه آخر بیش از ظرفیت تولید قسمت خودم که تراشکاری بود تولید کرده بودم و در قسمت من کارگر پیری بود به نام مهرزاده که زندگی بسیار محقری داشت. قیافه معصوم و عینک زده وی را در حالی که با دست لرزانش با مرغک ماشین تراش کار میکرد هـیچ وقت فراموش شدنی نیست. | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۹: | ||
ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من میخواستم انجام میداد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]٬ ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین ها برای گرم شدن بی بار کار میکنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند. | ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من میخواستم انجام میداد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]٬ ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین ها برای گرم شدن بی بار کار میکنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند. | ||
مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم | === مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم === | ||
دلیل کارفرما همیشه این بود که کـارگر بـدعادت میشود و نمیتوان از او کار خواست. من نتوانستم در این موقعیت مقاومت نمایم. واقعیت این است که مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم. حساب نموده بودم که هرکیلو پروفیل برای کارفرما ۱۷ - ۱۹ ریال تمام میشد و ۲۶ ریال فروش آن بود و کارخانه به طور متوسط ۸ تن و گاهی تا ۱۲ تن تولید داشت. | دلیل کارفرما همیشه این بود که کـارگر بـدعادت میشود و نمیتوان از او کار خواست. من نتوانستم در این موقعیت مقاومت نمایم. واقعیت این است که مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم. حساب نموده بودم که هرکیلو پروفیل برای کارفرما ۱۷ - ۱۹ ریال تمام میشد و ۲۶ ریال فروش آن بود و کارخانه به طور متوسط ۸ تن و گاهی تا ۱۲ تن تولید داشت. | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۸: | ||
برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی میدادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب میآوردم. | برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی میدادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب میآوردم. | ||
بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمیتوان تغییر داد | === بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمیتوان تغییر داد === | ||
در سال ۴۴ این فکرکامل درذهن من شکل گرفته بود که بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمیتوان تغییر داد و در این مرحله من با هیچ فرد به خصوصی احساس دشمنی نمیکردم همیشه به مجموع سیستم کینه میورزیدم و هنوز هم بسیار اتفاق افتاده است پاسبانی را که بیهوده به سرکسی میکوبد یافحش میدهد به سادگی تبرئه میکنم. گرچه به «المأمور و معذور» معتقد نیستم ولی ناراحتی از فرد را هـمیشه بـه سـیستم بـر میگردانم به طوری که اغلب اوقات وجود سیستم را به صورت یک کابوس احساس میکنم. | در سال ۴۴ این فکرکامل درذهن من شکل گرفته بود که بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمیتوان تغییر داد و در این مرحله من با هیچ فرد به خصوصی احساس دشمنی نمیکردم همیشه به مجموع سیستم کینه میورزیدم و هنوز هم بسیار اتفاق افتاده است پاسبانی را که بیهوده به سرکسی میکوبد یافحش میدهد به سادگی تبرئه میکنم. گرچه به «المأمور و معذور» معتقد نیستم ولی ناراحتی از فرد را هـمیشه بـه سـیستم بـر میگردانم به طوری که اغلب اوقات وجود سیستم را به صورت یک کابوس احساس میکنم. | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۷: | ||
تبعیض ها با زبان گـویاتر خـود را نشان میداد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی٬ که هزار دروغ برای فروش آن میگفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی میداد و با امیدی واهی دلخـوش بـود٬ تـا دعوای سر محل٬ گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه اش و.... همه در تثبیت فکر من اثر میگذاشت. | تبعیض ها با زبان گـویاتر خـود را نشان میداد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی٬ که هزار دروغ برای فروش آن میگفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی میداد و با امیدی واهی دلخـوش بـود٬ تـا دعوای سر محل٬ گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه اش و.... همه در تثبیت فکر من اثر میگذاشت. | ||
همهشان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش | === همهشان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش === | ||
بعد از این جریان برخوردها اثر قوی تر میگذاشت برای نمونه حادثه ای از جریان زمستان سال ۴۴ را که جزو خاطرات فراموش نشدنی است مینویسم: | بعد از این جریان برخوردها اثر قوی تر میگذاشت برای نمونه حادثه ای از جریان زمستان سال ۴۴ را که جزو خاطرات فراموش نشدنی است مینویسم: | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۲: | ||
چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس میکردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمیتوانم قـبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال میکردم خون آنهاست که دربدن من جاری است. | چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس میکردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمیتوانم قـبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال میکردم خون آنهاست که دربدن من جاری است. | ||
یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد | === یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد === | ||
دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون میگذشتم احساس میکردم همان قیافه ها صف کشیده اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به | دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون میگذشتم احساس میکردم همان قیافه ها صف کشیده اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست میداد. آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را میدیدم. روزی به کاظم این جریان را نقل کردم (فکرمی کنم یادش باشد) اوگفت ما در پارک شهر درس میخوانیم و میگویند بسیاری از این افراد معتادند و از این پول یک نوع قرص میخرند (این قرص نظیر هروئین ولی خیلی ارزانتر به قیمت دانه ای ۶ ریال در داروخانه ها فروخته میشود) و اغلب بعد از دوماه مصرف قرص در کنار خیابان یا پارک شهر میمیرند مدت ها صبح زود قبل از رفتن به اداره به پارک شهر میرفتم تا شاید یکی از محکومین این اعتیاد را ببینم.ولی بعدا فهمیدم که شب ها پارک شهر را خالی میکنند. | ||
خودم دست میداد. | |||
آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را میدیدم. | |||
=== تنها امیدم در این موقع به سازمان بود === | |||
استان فروش خون نیز مدت ها مرا زجر میداد و تنها امیدم در این موقع به سازمان بود که بتوانیم روزی چنین وضعی را از بین ببریم و محیطی بسازیم که درآن چنین تبعیضی مشاهده نشود. | |||
تنها امیدم در این موقع به سازمان بود | |||
به مرور این چنین مشاهدات روزمره برای من تقریبا از حد گذشت. اگر روزی من در زلزله بوئین زهرا از دیدن اجساد کشتگان و زاری مردم و از اینکه حتی کمک آماده شده به آنها نمیرسید زجر میکشیدم٬ دیگر آن روز مسائل به صورت خون فروشی مطرح نمیشد. | به مرور این چنین مشاهدات روزمره برای من تقریبا از حد گذشت. اگر روزی من در زلزله بوئین زهرا از دیدن اجساد کشتگان و زاری مردم و از اینکه حتی کمک آماده شده به آنها نمیرسید زجر میکشیدم٬ دیگر آن روز مسائل به صورت خون فروشی مطرح نمیشد. | ||
خط ۱۸۴: | خط ۱۸۰: | ||
عینی ترین مسأله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده اند. ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده است. | عینی ترین مسأله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده اند. ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده است. | ||
از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم | === از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم === | ||
وزارت کشور در ساختمان قدیمی با ۳ معاون و حدود ۱۰ مدیر کل شاید جمعا ۱۸۰ نفرکارمند همان کاری را انجام میداد که امروز در ساختمان ده طبقه با ۵ معاون و حدود بیش از ۲۰ مدیر کل و ۵۰۰ نفر کارمند انجام میدهد. | وزارت کشور در ساختمان قدیمی با ۳ معاون و حدود ۱۰ مدیر کل شاید جمعا ۱۸۰ نفرکارمند همان کاری را انجام میداد که امروز در ساختمان ده طبقه با ۵ معاون و حدود بیش از ۲۰ مدیر کل و ۵۰۰ نفر کارمند انجام میدهد. | ||
خط ۱۹۵: | خط ۱۹۱: | ||
اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله ای را که موجود نبود من شخصا پول داده ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم. | اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله ای را که موجود نبود من شخصا پول داده ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام میداد خجالت میکشیدم. | ||
شما از حل این مسأله عاجزید | === شما از حل این مسأله عاجزید === | ||
آن قدر به سازمان امور اسـتخدامی مراجعه کردم که در آخر کار قانون دان شده بودم و به واقع میدیدم که سازمان امور استخدامی به وجود آمده بود تا جلو هرج و مرج استخدام ادارات را بگیرد ولی خود چه دردسری میشد برای کار. | آن قدر به سازمان امور اسـتخدامی مراجعه کردم که در آخر کار قانون دان شده بودم و به واقع میدیدم که سازمان امور استخدامی به وجود آمده بود تا جلو هرج و مرج استخدام ادارات را بگیرد ولی خود چه دردسری میشد برای کار. | ||
خط ۲۰۲: | خط ۱۹۸: | ||
بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انـتظار شماست میدهد. | بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انـتظار شماست میدهد. | ||
رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد | === رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد === | ||
مورد دیگری که میتوانم مطرح سازم در مورد اصلاحات ارضی است. | مورد دیگری که میتوانم مطرح سازم در مورد اصلاحات ارضی است. البته بـاز سـعی میشود از تجارب عینی مثال زده شود. در سال ۴۰ پیشروترین گروه ها از مسألهای به نام انقلاب ارضی یا تقسیم اراضی با احتیاط آمیخته به ترس صحبت میکردند. رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد ولی در زمینه اصلی نسق زراعتی را تغییر نداد. | ||
البته بـاز سـعی میشود از تجارب عینی مثال زده شود. در سال ۴۰ پیشروترین گروه ها از مسألهای به نام انقلاب ارضی یا تقسیم اراضی با احتیاط آمیخته به ترس صحبت میکردند. رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد ولی در زمینه اصلی نسق زراعتی را تغییر نداد. | |||
در دهات فقط سایه اربـاب از سـر دهاتی برداشته شد.دهقان که در دو سال اول با نطق آقای ارسنجانی در رؤیایی از تخیلات فرورفته بود وقتی که ماشین اصلاحات ارضی به ده وارد شد مشاهده کرد که کدخدای قبلی به جای خود محفوظ است با همان مقدار زمین مرغوب و گاو و گوسفند و به پیرزن خوش نشین هم چیزی جز همان چادر شکسته قبلی و یک عدد بز و یک دیگ مسی چیزی نرسید. | در دهات فقط سایه اربـاب از سـر دهاتی برداشته شد.دهقان که در دو سال اول با نطق آقای ارسنجانی در رؤیایی از تخیلات فرورفته بود وقتی که ماشین اصلاحات ارضی به ده وارد شد مشاهده کرد که کدخدای قبلی به جای خود محفوظ است با همان مقدار زمین مرغوب و گاو و گوسفند و به پیرزن خوش نشین هم چیزی جز همان چادر شکسته قبلی و یک عدد بز و یک دیگ مسی چیزی نرسید. | ||
خط ۲۳۲: | خط ۲۲۶: | ||
اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد/ | اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد/ | ||
در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده است | === در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده است === | ||
در اثر همین نـاهماهنگی است که در مدت کمتر از پنج سال طبق آمار مجله تحقیقات اقتصادی نزدیک به ۶۰% قنات های ایران خشکیده است و با توجه به ارزش قنات در کشاورزی ایران به سادگی میتوان آینده کشاورزی ایران را حدس زد. | در اثر همین نـاهماهنگی است که در مدت کمتر از پنج سال طبق آمار مجله تحقیقات اقتصادی نزدیک به ۶۰% قنات های ایران خشکیده است و با توجه به ارزش قنات در کشاورزی ایران به سادگی میتوان آینده کشاورزی ایران را حدس زد. | ||
خط ۲۵۵: | خط ۲۴۹: | ||
در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده است عملاً با چنین شکست هایی مواجه شده است. | در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده است عملاً با چنین شکست هایی مواجه شده است. | ||
رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است | === رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است === | ||
مجموعه این مسائل در ذهن هر فرد روشنفکر این مسأله را نشان داده است که رژیم نیز خود به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است و خود به خود در جستجوی راه حل ها هرکس به این نتیجه میرسد که تنها راه حل با شرکت توده مردم در امر اصلاح ممکن است. | مجموعه این مسائل در ذهن هر فرد روشنفکر این مسأله را نشان داده است که رژیم نیز خود به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است و خود به خود در جستجوی راه حل ها هرکس به این نتیجه میرسد که تنها راه حل با شرکت توده مردم در امر اصلاح ممکن است. | ||
خط ۲۶۹: | خط ۲۶۳: | ||
در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض ها و تشدید نارضایتی های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته است میشود. | در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض ها و تشدید نارضایتی های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته است میشود. | ||
مسائلی که رژیم نمیتواند حل نماید. | === مسائلی که رژیم نمیتواند حل نماید. === | ||
۱ـ تغییر در هر قسمت جامعه مستلزم تغییر افراد و عناصر متشکله فعال آن قسمت است٬ برای چنین تغییری باید فرد دارای هدفی باشد چون در درون رژیم هرکس به خـاطر هـدف های خـویش | ۱ـ تغییر در هر قسمت جامعه مستلزم تغییر افراد و عناصر متشکله فعال آن قسمت است٬ برای چنین تغییری باید فرد دارای هدفی باشد چون در درون رژیم هرکس به خـاطر هـدف های خـویش | ||
خط ۲۹۲: | خط ۲۸۶: | ||
امضاء: سعید محسن | امضاء: سعید محسن | ||
دفاعیات | == دفاعیات == | ||
سعید محسن در دادگاه شاه چنین گفت: | سعید محسن در دادگاه شاه چنین گفت: | ||
خط ۲۹۸: | خط ۲۹۲: | ||
متن دفاعیات سعید محسن که آن را در زندان روی کاغذ سیگار نوشته است | متن دفاعیات سعید محسن که آن را در زندان روی کاغذ سیگار نوشته است | ||
تیرباران | == تیرباران == | ||
تا اینکه در شهریور سال 1350 بر اثر ضربه ساواک شاه، بنیانگذاران سازمان و اکثر کادرها و اعضای آن دستگیر شدند. سعید محسن از جمله دستگیر شدگان بود. ساواک که از موضع او در بالای سازمان اطلاع داشت، | تا اینکه در شهریور سال 1350 بر اثر ضربه ساواک شاه، بنیانگذاران سازمان و اکثر کادرها و اعضای آن دستگیر شدند. سعید محسن از جمله دستگیر شدگان بود. ساواک که از موضع او در بالای سازمان اطلاع داشت، | ||
ویرایش