۲۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
== تختی و مرگش؛ بعد از چهل سال سؤالی بی پاسخ == | == تختی و مرگش؛ بعد از چهل سال سؤالی بی پاسخ == | ||
روز هجده دی ۱۳۴۶ روزنامههای تهران با خبر احتیاط آمیزی منتشر شدند که حکایت از خودکشی غلامرضا تختی قهرمان محبوب کشتی داشت. اما پیش از انتشار خبر در روزنامههای به شدت سانسور شده، در حالی که هنوز شبکههای خبری رادیو و تلویزیون، اینترنت و حتی خطوط مستقیم تلفن بین شهری رواج نداشت، مردم خبر را دهان به دهان گردانده و دستهای پنهانی را عامل قتل او دیده بودند. | |||
از جمله دلایلی که برای ضدیت دستگاه امنیتی با تختی ذکر میشد و شایعات مربوط به قتل تختی را باورپذیر میکرد، وابستگی او به جبهه ملی، و علاقه اش به دکتر محمد مصدق بود که نظام پادشاهی - بعد از کودتای ۲۸ مرداد - تلاش میکرد تا نامش برده نشود و یاران و همفکران او را در هر فرصت به بند میکشید. | از جمله دلایلی که برای ضدیت دستگاه امنیتی با تختی ذکر میشد و شایعات مربوط به قتل تختی را باورپذیر میکرد، وابستگی او به جبهه ملی، و علاقه اش به دکتر محمد مصدق بود که نظام پادشاهی - بعد از کودتای ۲۸ مرداد - تلاش میکرد تا نامش برده نشود و یاران و همفکران او را در هر فرصت به بند میکشید. | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
== '''قهرمان مردم''' == | == '''قهرمان مردم''' == | ||
غلامرضا تختی تمام مشخصات یک قهرمان تودهها را در جهان دو قطبی داشت. در محله فقیرنشین جنوب تهران به دنیا آمد، پدرش تاجری ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت. تختی همراه کار، ورزش کرد تا بیست سالگی که برای اولین بار ورزش او را به اروپا برد [مسابقات کشتی کاپ فرانسه] که در آن مدالی نگرفت. اما در شهری که در اوج مبارزات نهضت ملی نفت بود شهرت یافت و به دیدار دکتر مصدق رئیس دولت نائل آمد و شد از هواداران وی. | غلامرضا تختی تمام مشخصات یک قهرمان تودهها را در جهان دو قطبی داشت. در محله فقیرنشین جنوب تهران به دنیا آمد، پدرش تاجری ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت. تختی همراه کار، ورزش کرد تا بیست سالگی که برای اولین بار ورزش او را به اروپا برد [مسابقات کشتی کاپ فرانسه] که در آن مدالی نگرفت. اما در شهری که در اوج مبارزات نهضت ملی نفت بود شهرت یافت و به دیدار دکتر مصدق رئیس دولت نائل آمد و شد از هواداران وی. | ||
تختی در زمان دولت دکتر مصدق در دو مسابقه بینالمللی دیگر درخشید، در هلسینکی ۱۹۵۱ نایب قهرمان جهان شد و سال بعد هم همان مدال را تکرار کرد و در اینجا با کودتای ۲۸ مرداد برای مدتی دچار غمزدگی شد. او در سال ۱۹۵۶ در استرالیا قهرمان المپیک شد و در سال ۱۹۵۸ در صوفیه بلغارستان مدال نقره جهان را کسب کرد. | تختی در زمان دولت دکتر مصدق در دو مسابقه بینالمللی دیگر درخشید، در هلسینکی ۱۹۵۱ نایب قهرمان جهان شد و سال بعد هم همان مدال را تکرار کرد و در اینجا با کودتای ۲۸ مرداد برای مدتی دچار غمزدگی شد. او در سال ۱۹۵۶ در استرالیا قهرمان المپیک شد و در سال ۱۹۵۸ در صوفیه بلغارستان مدال نقره جهان را کسب کرد. | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۴: | ||
== '''تشکهای در پرواز''' == | == '''تشکهای در پرواز''' == | ||
در سالهای آخر زندگی، دستگاه ورزشی بنا به تصمیم مقامات امنیتی، از تمرینهای تختی جلوگیری میکرد و به هر شکل میکوشید از حضور او در مجامع بینالمللی که با استقبال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مخالف رژیم روبرو میشد، جلوگیری کند. | در سالهای آخر زندگی، دستگاه ورزشی بنا به تصمیم مقامات امنیتی، از تمرینهای تختی جلوگیری میکرد و به هر شکل میکوشید از حضور او در مجامع بینالمللی که با استقبال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مخالف رژیم روبرو میشد، جلوگیری کند. | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۱۴: | ||
== '''مرگ هواداران''' == | == '''مرگ هواداران''' == | ||
مخالفت دستگاه انتظامی و امنیتی با دفن تختی در احمدآباد [مزار دکتر مصدق] و کنار شهدای سی ام تیر، خود از جمله عواملی بود که به شایعات دامنههای تازه داد تا سرانجام با موافقت خانواده شمشیری [از طبقه اصناف و همفکران تختی در هواداری نهضت ملی] در آن جا که فاصله اندکی با مزار شهدای سی تیر داشت به خاک سپرده شد. | مخالفت دستگاه انتظامی و امنیتی با دفن تختی در احمدآباد [مزار دکتر مصدق] و کنار شهدای سی ام تیر، خود از جمله عواملی بود که به شایعات دامنههای تازه داد تا سرانجام با موافقت خانواده شمشیری [از طبقه اصناف و همفکران تختی در هواداری نهضت ملی] در آن جا که فاصله اندکی با مزار شهدای سی تیر داشت به خاک سپرده شد. | ||
میزان محبوبیت تختی را شاید بتوان از آن جا نشانه زد که با انتشار خبر مرگ او هفت تن در شهرهای مختلف کشور خود را کشتند که از همه فجیع تر قصابی در کرمانشاه بود که خود را به قناره انداخت و یادداشت بزرگی بر شیشه مغازه اش گذاشت که "جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست." | میزان محبوبیت تختی را شاید بتوان از آن جا نشانه زد که با انتشار خبر مرگ او هفت تن در شهرهای مختلف کشور خود را کشتند که از همه فجیع تر قصابی در کرمانشاه بود که خود را به قناره انداخت و یادداشت بزرگی بر شیشه مغازه اش گذاشت که "جهان بی جهان پهلوان ماندنی نیست." | ||
خط ۳۱۹: | خط ۳۰۹: | ||
== به یاد شهلا توکلی همسر غلامرضا تختی == | == به یاد شهلا توکلی همسر غلامرضا تختی == | ||
منابع و منیرو روانی پور ـ تاچند ساعت دیگر …بدنی که روزگاری زیباترین بدن جهان بود …چشمانی که درخشش اقیانوس وارش تو را شگفت زده میکرد و قلبی که باید عاشقانه میتپید به زیرخاک میرود تا به قول هملت کرمها از آن سور وساتی بسازند …. | |||
مراسم ختم در مسجد جامع شهرک غرب از ساعت ۶ تا هفت و نیم روز شنبه | |||
بعد از ساعتها تردید گفتم به غلامرضا…پسرم از سرکار آمده بود …روزی هشت ساعت کار تا نان مفت نخورد …. بغلم کرد و گریه …گفتم این هم بخشی از زندگی است …مرگ بخشی از زندگی است اما برخی میخواهند همه زندگی باشد …حرف زدم باهاش …. کاش آن جا بودی کمتر غصه میخوردی پسرک …آن جا…آن جا… | بعد از ساعتها تردید گفتم به غلامرضا…پسرم از سرکار آمده بود …روزی هشت ساعت کار تا نان مفت نخورد …. بغلم کرد و گریه …گفتم این هم بخشی از زندگی است …مرگ بخشی از زندگی است اما برخی میخواهند همه زندگی باشد …حرف زدم باهاش …. کاش آن جا بودی کمتر غصه میخوردی پسرک …آن جا…آن جا… | ||
خط ۴۶۸: | خط ۴۵۹: | ||
مادربزرگ با اینکه دیگران غلام را ببینند و دوست داشته باشند مخالفتی نداشت، اما هیچوقت راضی نشد خودش مقابل دوربین رسانهها قرار بگیرد. حتی در حد یادداشت و نوشتن خاطرات هم چیزی از خودش بهجا نگذاشت. خانم روانیپور میگوید: «این مدت که ما ایران نبودیم، زیاد با هم چت میکردیم. سالها بود به او میگفتم بنویس. البته اخیراً شروع کرده بود، ولی بازهم جرات نمیکرد همه چیز را بنویسد.» | مادربزرگ با اینکه دیگران غلام را ببینند و دوست داشته باشند مخالفتی نداشت، اما هیچوقت راضی نشد خودش مقابل دوربین رسانهها قرار بگیرد. حتی در حد یادداشت و نوشتن خاطرات هم چیزی از خودش بهجا نگذاشت. خانم روانیپور میگوید: «این مدت که ما ایران نبودیم، زیاد با هم چت میکردیم. سالها بود به او میگفتم بنویس. البته اخیراً شروع کرده بود، ولی بازهم جرات نمیکرد همه چیز را بنویسد.» | ||
و حالا در نوادا نزدیک غروب است. غلامرضا – که دیگر کوچک نیست – از سر کار آمده. دیگر وقتش شده که خبر را از مادرش بشنود. منیرو مینویسد: «بغلم کرد و گریه… گفتم این هم بخشی از زندگی است. مرگ بخشی از زندگی است، اما برخی میخواهند همه زندگی باشد.» | |||
{{پانویس}} | |||
== منابع == | |||
{{پانویس}}پانویس<ref>به یاد شهلا توکلی همسر غلامرضا تختی - https://rahekargar1358.wordpress.com/2014/06/20/6742/</ref>{{پانویس}} |
ویرایش