کیخسرو

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کیخسرو
کیخسرو.jpg
نامخسرو
نام کاملکیخسرو
نام‌های دیگرکوی‌خسرو اوستا
منصبپادشاه
لقبمؤمن، عادل
نژادکیان
تخت‌گاهآمل
ملیتایران
شناخته شدهانقراض تمدن توران
پیش ازلهراسپ
پس ازکیکاووس
نام نیاکیقباد
نام پدرسیاوش
نام مادرفرنگیس
برادرانفرود

کیخسرو پسر سیاوش(از اسطوره‌های شاهنامهٔ فردوسی که در توران بدنیا آمد - پدرش سیاوش و مادرش فرنگیس و نوادهٔ کیکاووس پادشاه ایران زمین) پس از بر زمین ریختن خون سیاوس افراسیاب قصد جان فرزند بدنیا نیامده سیاوش را نیز داشت و فرنگیس همسر سیاوش را شنکج‌ها داد که فرزند بیندازد ولی «پیران ویسه» فرنگیس را نجات داد تا کیخسرو را بدنیا آورد، اما افراسیاب مادر و فرزند را در زندان «گنگ دژ» محبوس کرد. گیو پهلوان ایرانی ۷ سال بدنبال رهایی آندو بود تا توانست فرانکیس و کیخسرو را به ایران بیاورد. در ایران بر سر جانشینی پادشاه بین پهلوانان اختلاف بود تا اینکه کیخسرو لیاقت‌ها نشان داد و پس از کیکاووس به تخت پادشاهی نشست. سپس برای گرفتن انتقام به توران لشکر کشید و افراسیان را بسختی شکست داد. . کیخسرو در شاهنامه به اسطوره دادگری تبدیل شد و ازجمله به تورانیان امان داد و اظهار داشت که «هر بد که به خود نمی‌پسندم، بر دیگران روا نخواهم داشت»[۱]

کیخسرو پسر سیاوش

مادر کیخسرو، فرنگیس دختر افراسیاب بود.

وقتی سیاوش به دستور افراسیاب به قتل رسید فرنگیس باردار بود.

افراسیاب نه تنها سیاوش را به ناروا کشت، بلکه به فرمان او، پس از قتل سیاوش، فرنگیس را که باردار بود، آزارها دادند تا بچه یی را که در شکم داشت، بیفکند تا از سیاوش هیچ دنباله و خونخواهی نماند.

پیران ویسه، فرنگیس را از مرگ رهانید و او را به خانه برد و از او نگهداری کرد تا بچه به دنیا آمد و با هوشیاری و زیرکی بچه را از گزند افراسیاب در امان داشت.

اما، سرانجام افراسیاب فرمان داد فرنگیس و نوزاد را در «گنگ دژ» زندانی کردند.

گودرز، پهلوان ایرانی، پسرش گیو را برای یافتن کیخسرو و مادرش فرنگیس روانه توران کرد.

گیو هفت سال جستجو کرد تا سرانجام آن دو را یافت و با خود به ایران برد.[۲]

در ایران «بر سر جانشینی او و فریبرز، پسر کیکاووس، میان پهلوانان اختلاف افتاد و سرانجام قرار نهادند هرکس دژ بهمن را بگشاید سزاوار پادشاهی است.

کیخسرو که فرّ کیان همراه او بود دژ بهمن را گشاد و آنگاه به کین خون پدر به جنگ افراسیاب رفت و او را بکشت» («فرهنگ فارسی»، دکتر محمد معین). کیکاووس او را به جانشینی خود برگزید و پس از کیکاووس به تحت شاهی کیانی تکیه زد.

کیخسرو پادشاهی دادگر بود و همواره به نیکی کردن سفارش می‌کرد. از جمله، پس از پیروزی برکشندهٔ پدرش، افراسیاب تورانی، دشمن‌ترین دشمن اساطیری ایران زمین، خطاب به «مهترِ بانوانِ» افراسیاب و «دختران» او، که از او امان خواسته بودند، گفت:[۳]

«هر آن چیز کان نیست مارا پسند»، «نیارم کسی را همان بد به روی»

«و گر چند باشد دلم کینه جوی»...

«چو از کار آن نامدارِ بلند (=افراسیاب)

براندیشم، آنم نیاید پسند

که بدکرد با پر هنر مادرم

کسی را همان بد به سرناورم»

پس از بیان این که «هر بد که به خود نمی‌پسندم، بر دیگران روا نخواهم داشت»، به آنها اطمینان داد که

«کزین پس شما را ز من بیم نیست

مرا بی وفایی چو دژخیم (=افراسیاب) نیست»

و به آنها گفت:

«بباشید ایمن به ایوانِ (=کاخ) خویش

به یزدان سپرده تن و جان خویش»

سپس،

«به ایرانیان گفت: پیروزبخت

به ما داد بوم و بر و تاج و تخت

ز دلها، همه، کینه بیرون کنید

به مهر اندرین کشور افسون کنید

بکوشید و خوبی به کارآورید

چو دیدید سرما بهارآورید

ز خون ریختن دست باید کشید

سر بی گناهان نباید برید

نیاید جهان آفرین را پسند

که جویند بر بی گناهان، گزند» (۱).

کیخسرو از همان آغاز تکیه زدن بر تخت شاهی کیانی، دادگری آغازکرد و هرگز به گِرد بیداد و ستم نگشت:

«بگسترد گِرد جهان داد را

بکند از زمین بیخ بیداد را

هر آنجا که ویران بُد آبادکرد

دل غمگنان از غم آزادکرد

از ابر بهاری بیارید نم

ز روی زمین زنگ بزدود و غم

زمین چون بهشتی شد آراسته

ز داد و ز بخشش پر از خواسته

جهان پرشد از خوبی و ایمنی

ز بد بسته شد دست اهریمنی

همه بوم ایران سراسر بگشت

به‌آباد و ویرانی اندر گذشت

هر آن بوم و بر کان نه آباد بود

تبه بود و ویران ز بیداد بود

درم داد و آبادکردش ز گنج

ز داد و ز بخشش نیامد برنج».[۴]

کیخسرو پس از ۶۰ سال پادشاهی، کناره گیری کرد و به نیایش یزدان پرداخت و سرانجام در کوه‌های «البرز» در میان برف و بوران جان داد. کیخسرو فرزندی نداشت، از این رو، لُهراسب را که از نسل کیقباد بود، به جانشینی برگزید. لهراسب بلخ را پایتخت خود قرار داد. او نیز مانند کیخسرو شیفته نیایش و ستایش یزدان است. پسر او گشتاسب در پی رنجشی که از پدر به دل گرفت، به روم رفت و با دختر قیصر روم (کتایون) پیوند همسری بست و با یاری قیصر به ایران لشکرکشی کرد. لهراسب بی هیچ مقاومتی، زِمام امور پادشاهی را به پسرش سپرد و خود به آتشکده بلخ، که خود او ساخته بود، رفت و به نیایش یزدان پرداخت.[۵][۶]

جستارهای وابسته

منابع