۲٬۳۹۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== علم مبارزه == | == علم مبارزه == | ||
در | در نیمه دوم قرن نوزدهم، مبارزه سوسیال دموکراسی سراسر اروپا را فراگرفته و به سوی انقلاب و ترقی رهنمون شده بود. در آن روزگار مرسوم بود که برای مبارزه عظیم سوسیال دموکراسی دو شکل سیاسی و اقتصادی قائل شوند. اما این انگلس بود که برای مبارزه با اپورتونیسم و انحراف، «مبارزه تئوریک» را هم در ردیف مبارزه سیاسی و اقتصادی زحمتکشان و سرکوب شدگان قرار داد. | ||
عنصر پایهای این است که مبارزه قبل از هر | عنصر پایهای این است که مبارزه قبل از هر چیز یک علم است. دانش تغییر سیاسی و اجتماعی است. باید آن را با قانونمندیهایش آموخت والا اظهارنظر کردن بیحساب و کتاب، موضعگیری دیمی یا عکس العملی راه به جایی نمیبرد. | ||
مانند علم طب، | مانند علم طب، که البته هر کسی میتواند در مورد هر بیماری و عارضهای اظهارنظر کند. میتواند دارو و درمانی را تجویز کند. اما طبیب عمومی باید پس از دوره ابتدایی و متوسطه، هفت سال پزشکی بخواند. طبیب متخصص بسته به نوع تخصص، چند سال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربه اندوزی عملی است. | ||
کسی که پزشکی نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بیماری را تشخیص ندهد یا تشخیص او سراپا اشتباه باشد. چیزی را بزرگ کند و چیزی را که خطرناک است نادیده بگیرد. در هر قدم در معرض این است که دچار اشتباه شود و تشخیصی بدهد که مشابه او را دیده اما در واقع مشابه نیست و چیز دیگریست. پزشکان متخصص به تشخیص فردی خودشان هم اکتفا نمیکنند بلکه در موارد خطرناک شورای پزشکی است که تعیین تکلیف میکند. | |||
جامعه انسانی بسیار پیچیدهتر است و تغییر آن نیاز به داشتن تخصص دارد. مبارزه هم مثل علوم | جامعه انسانی بسیار پیچیدهتر است و تغییر آن نیاز به داشتن تخصص دارد. مبارزه هم مثل علوم پزشکی، نفرات حرفهای و سازمان کار تخصصی خود را میخواهد. همانطور که کسی بدون اینکه دانشجوی تخصصی پزشکی باشد نمیتواند پزشک متخصص شود. یک مبارز نیز نمیتواند بدون اینکه به طور حرفهای مبارزه کند و تمام وقت خود را وقف مبارزه کند در تغییر جامعه شرکت کند. | ||
بنابراین مبارزه سیاسی، یک علم است، افراد حرفهای و سازمان کار حرفهای خودش را میخواهد تا به هدف مورد نظردست پیدا کند. | |||
به عنوان مثال | به عنوان مثال یک جریان یا فرد، فقط میخواهد یک مقاله انتقادی بنویسید، یا یک نشریه منتشر کند، یا در انتخاباتی در فضای دموکراتیک شرکت کند. اما یک وقت هست که میخواهد رژیم ولایت فقیه را سرنگون کند. دراین صورت همه چیز فرق میکند از افرادش تا آموزش و آمادهسازی آنها، از نوع و جنس تشکیلاتش تا مناسبات اعضای این تشکیلات با یکدیگر برای انجام این ماموریت، از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتیو و استراتژی و تاکتیکهایی که ارائه میدهند…<ref name=":4">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل نهم</ref> | ||
== تعریف اصل و قانون == | == تعریف اصل و قانون == | ||
«اصل»، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایدهی | «اصل»، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایدهی هدایتکننده در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است؛ بنابراین وقتی در قلمرو هر یک از علوم صحبت از اصل یا اصول میشود، منظور، بیان قوانین بنیادی در قلمرو مربوطه میباشد. قوانینی که کل حرکات، روابط و کارکردهای تحت نفوذ خود را در هر زمینهی مشخص (چه در علوم ریاضی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی) در برگرفته و روابط و حرکات مزبور، تحتالشعاع آن قوانین انجام میشود و اساساً بوسیلة آن قوانین قابل توضیح است. | ||
بدیهی است که هر یک | بدیهی است که هر یک از قوانین اساسی، قوانین بسیاردیگری را نیز در برمیگیرد که از مشتقات آن قانون محوری (یا مرکزی) یا حاصل عملکردها و ترکیبات پیچیدهتر همان قانون بشمار میروند. | ||
بهعنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایهای هندسهی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسهی اقلیدسی بهشمار میرود. | بهعنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایهای هندسهی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسهی اقلیدسی بهشمار میرود. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
یعنی که نیرو، حاصلضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست. | یعنی که نیرو، حاصلضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست. | ||
همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون اساسی «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنیادین | همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون اساسی «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنیادین و مرکزی دارد، به طوری که تمامی کارکردها و روابط اقتصاد کلاسیک سرمایهداری را نهایتاً با آن توضیح میدهند؛ بهنحوی که وقتی دوران حاکمیت این قانون بهسر میرسد و دیگر توانایی پاسخگویی به رویدادهایی را که خارج از سیطرهی آن واقع است، ندارد؛ ظرفیت و محدودهی اقتصاد کلاسیک نیز به انتها رسیده و بایستی به اقتصاد دیگری که بر مبنای تعادل استثمارگرانهی عرضه و تقاضا استوار نشده، متوسل شد. | ||
قانون رابطهی ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان میکند. مثلاً | قانون رابطهی ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان میکند. مثلاً آب در شرایط متعارف در ۱۰۰ درجه میجوشد و این یک قانون است. پس اگر چیزی را هر چه حرارت دادیم و دیدیم که نجوشید، آب نیست و چیز دیگریست. زیرا آنچه را که جوشاندیم پایبند به این رابطه ضروری نبوده است. | ||
بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشردهی روابط حاکم در دایرهی حرکات مکانی است و ضرورتهای موجود در این دایره را برملا میکند. ضرورتها و قوانین و اصولی که کاملاً از اراده و خواست انسان مستقلاند و ما تنها با شناختن و پذیرش آنها، میتوانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بکارشان بیاندازیم. | بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشردهی روابط حاکم در دایرهی حرکات مکانی است و ضرورتهای موجود در این دایره را برملا میکند. ضرورتها و قوانین و اصولی که کاملاً از اراده و خواست انسان مستقلاند و ما تنها با شناختن و پذیرش آنها، میتوانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بکارشان بیاندازیم. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیکهای هر مرحله مبارزاتی محسوب میشود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است. | ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیکهای هر مرحله مبارزاتی محسوب میشود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است. | ||
ثالثاًـ مستقل از خواستها، تفکرات، بینشها، عقاید اختصاصی و آرمانهای تاریخی و فلسفی این یا | ثالثاًـ مستقل از خواستها، تفکرات، بینشها، عقاید اختصاصی و آرمانهای تاریخی و فلسفی این یا آن فرد، و این یا آن گروه است. چنین اصولی خود را به کل مرحله (تا رسیدن به هدف آن مرحله) تحمیل می کند و از پذیرش آن گریزی نیست والاّ باعث شکست و ناکامی نظری و عملی منکران خود میشود. | ||
نتیجه اینکه در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذارند تا آن تضاد اصلی که قرار است، حل شود.<ref name=":0">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل چهارم</ref> | نتیجه اینکه در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذارند تا آن تضاد اصلی که قرار است، حل شود.<ref name=":0">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل چهارم</ref> | ||
== اصل وحدت و همبستگی نیروها == | == اصل وحدت و همبستگی نیروها == | ||
اگر | اگر کسی واقعاً میخواهد دیکتاتوری در کار نباشد و سرنگون شود. این امر اصولی دارد که باید آن را کشف کرد. اصولی که بسته به تمایل افراد نیست. | ||
ازیکطرف باید مشی و روشِ ضروری و لازم و قانونمند برای این کار را دریابد که همان استراتژی و تاکتیک است. بشرط اینکه قانونمند و بر اساس خصایص و کارکردها و روابط ضروری ناشی از ماهیت نظام ولایت فقیه باشد که در اینمورد بعداً بحث خواهیم کرد. | |||
از طرف | از طرف دیگر کسی که واقعاً میخواهد دیکتاتوری دینی در کار نباشد باید دید که خودش با سایر نیروها، چه رابطهیی برقرار میکند (اعم از مثبت یا منفی) و چه تنظیماتی را کافی و وافی به مقصود می بیند. اینجاست که به اصل وحدت و همبستگی نیروها علیه رژیم ولایت فقیه می رسیم. در حالیکه رژیم میخواهد این نیروها متفرق باشند، با یکدیگر سرشاخ شوند و یکدیگر را نفی کنند تا خودش اثبات شود، بعکس، اصل وحدت و همبستگی نیروها ایجاب می کند که نیروهای جبهة خلق با هم یکی شده و علیه رژیم یکدیگر را تقویت کنند تا این رژیم نفی شود. | ||
حالا به من | حالا به من بگویید، چگونه میتوان فرد یا گروهی را تصور کرد که میخواهد این رژیم نباشد، آزادی و دموکراسی میخواهد، اما در عین حال، با اشرف و مجاهدانش یا با شورای ملی مقاومت ایران خصومت و عناد می ورزد و آنها را به سود رژیم تخطئه و تضعیف می کند و بدرجه ای از درجات، سرکوب و کشتار و محاصرة آنها را، خواه و ناخواه، موّجه می نماید و به لحاظ سیاسی راه را برای رژیم هموار می کند. آنهم در شرایطی که می بیند از سراسر جهان چه از بابت انسانی و حقوقی و چه از بابت سیاسی به حمایت از اشرف و اشرفیان برخاسته اند. | ||
اینجا دیگر دست رو میشود و در فقدان این «رابطة» ضروری، معلوم میشود که طرف مربوطه سودای دیگری در سر دارد و الا حتی اگر با سر تا پای مجاهدین و مقاومت ایران هم مخالف می بود و هزار و یک انتقاد هم میداشت، دست کم تا وقتیکه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبی هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پیشه مینمود و برای نابودی اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نمی کرد. | |||
آخر مگر نه | آخر مگر نه اینست که مجاهدین خلق هر ایرادی هم که داشته باشند، در برابر یکی از وحشیانهترین سرکوبهای تاریخ بشری، عظیمترین و شکوهمندترین مقاومت سازمانیافتة تمامی طول تاریخ ایران را عرضه کرده ودربرابر استبداد دینی ایستاده اند. | ||
آخر مگر نه | آخر مگر نه اینست که شورای ملی مقاومت ایران، هر ایرادی هم که داشته باشد، نزدیک به ۲۹ سال است که تنها جایگزین و آلترناتیو جدی را در برابر رژیم ولایت فقیه عرضه و حفظ و نگاهبانی کرده است؟<ref name=":0" /> | ||
=== ارائه جایگزین === | === ارائه جایگزین === | ||
بحث ما فعلاً در مراحل | بحث ما فعلاً در مراحل اولیه بود. اما اگر به تکامل وحدت وهمبستگی نیروها بیندیشیم، سرانجام شما باید به ازای آنچه میخواهید نفی و سرنگون کنید، ما به ازاء آن را اثبات و سرپا کنید. در دیالکتیک سیاسی و اجتماعی هم تز و آنتی تز یعنی اثبات و نفی لازم و ملزوم یکدیگر هستند. | ||
در انقلاب ضد | در انقلاب ضد سلطنتی مردم میدانستند که چه نمیخواهند اما بوضوح روشن نبود که چه میخواهند. در اثر سرکوبگری شاه و از دور خارج شدن نیروهای اصلاح طلب ملی یا رفرمیست بدنبال «انقلاب سفید» و یکپایه شدن رژیم شاه از یک رژیم بورژوا- ملاک به یک رژیم یکدست سرمایه داری وابسته، در اثر سرکوب و سر بریدن نیروهای انقلابی و بخصوص در اثر متلاشی شدن سازمان مجاهدین خلق ایران بخاطر کودتای اپورتونیستی (در سال ۱۳۵۴)، سرانجام خمینی خلاء را پر کرد که بحث جداگانه ایست. در یک کلام ارتجاع رهبری انقلاب را ربود و بعد حق حاکمیت مردم را به ولایت فقیه یعنی حاکمیت آخوندهای فوق ارتجاعی همجنس خودش، تبدیل کرد. | ||
حالا | حالا ۳۱ سال گذشته و مردم باید این بار بدانند که چه میخواهند. منظورم فرد یا شخص نیست. منظورم جایگزین مشخص با برنامه مشخص است بشرط اینکه انشانویسی و لفاظی نباشد. | ||
ما | ما شورای ملی مقاومت ایران را پیشنهاد کرده ایم و نزدیک به ۲۹ سال است که با همسنگران شورایی، با همة مشکلات و ورود و خروجهایش، با تلاشی فوق سنگین، محکم به آن چسبیده ایم و حفاظت و نگهبانی از آن را در سخت ترین سالیان، تماما مرهون و مدیون مریم در جایگاه رئیس جمهور منتخب همین شورا برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران هستیم. ضرورت جایگزین سیاسی، علاوه بر نفی و اثباتی که گفتم، در اینست که شهیدان و رزمندگان و فعالان این مقاومت بدانند که برای چه چیز و کدام جایگزین و کدام برنامه و چه هدفهایی مبارزه و مجاهدت میکنند. | ||
بر | بر میگردم به خمینی در آستانه سرنگونی رژیم سلطنتی که در اینجا میخواهم به تفاوت خمینی آن روز با موسوی امروز دقت کنید: خمینی حتی از موضع فرصت طلبانه، پس از اینکه بوی سقوط رژیم شاه را استشمام کرد، تفاوتش با موسویِ امروز، این بود که صریح و روشن میگفت: شاه باید برود! حتی بختیار را هم نپذیرفت. یعنی یک تنه خودش را با نفوذ مذهبی و سابقه سیاسی که داشت، بعنوان آلترناتیو و جایگزین جا انداخت. کاش موسوی هم امروز میگفت: ولی فقیه باید برود! خامنه ای باید برود! و اصل ولایت فقیه ملغی و منتفی است! اما افسوس که بخصوص آنچه بعد از قیام عاشورا دیدیم عکس این بود. تنزل و تنازل بود و نه پیشرفت و پیشروی. این بحث را هم میگذارم برای بعد. | ||
پس حرف | پس حرف اینست که بالاخره در اوج وحدت و همبستگی نیروها، خواه و ناخواه باید یک جایگزین سیاسی یا آلترناتیو عرضه کرد که در نقش «جبهة واحد» عمل کند. توجه کنید که این جایگزین و آلترناتیو، فقط برای مرحله بعد از سرنگونی رژیم ولایت فقیه لازم نیست. خیر، قبل از آن و ضروری تر از آن، برای سرنگونی و درهمین مرحله سرنگونی استبداد مذهبی لازم است تا بتواند قیام و سرنگونی را به سرانجام برساند.<ref name=":0" /> | ||
== قیام و انقلاب == | == قیام و انقلاب == | ||
«قیام» را خروج جمعی تودة مردم برای انهدام دستگاههای حاکمیت در شرایطی که دیگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نیستند، تعریف میکنند. خصوصیت ویژة قیام حالت شورش و عصیان است. دراین حالت توده ها حداکثر تفوق روحی را با حداکثر تهور و آمادگی در هم می آمیزند. برای دادن همهگونه قربانی بدون هراس از مرگ آماده اند و تا از بین بردن شبکه پلیسی و نظامی دشمن از پا نمی نشیند. طبق تجربه های تاریخی، قیام های توده ای در قله و نوک پیکان خود با شعار «مرگ یا پیروزی» به حسابرسی بلاواسطه از جنایتکاران و عناصر خائن روی میآورند. اگر شرایط عینی برای انقلاب مهیا باشد، قیام میتواند بسته به هدفها و ماهیتِ دستگاه و عنصر رهبری کننده اش به انقلاب اجتماعی بالغ شود. همچنانکه میتواند، در یک مسیر خودبهخودی شیب نزولی طی کند یا حتی مهار و سرکوب و خاموش شود. هر قیامی الزاماً استمرار ندارد و الزاماً به انقلاب منجر نمیشود، اما هر انقلاب واقعی، قیام یا سلسله یی از قیامها را در خود دارد. | |||
-“انقلاب” بهطور | -“انقلاب” بهطور خیلی خلاصه «دگرگونی جهشوار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههای مردم» تعریف میشود. حکومت کننده دیگر نمیتواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت در هم شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختیهای جامعه به آنجا رسیده است که دیگر تحمل پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میایند. اینجاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد میشود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار میگیرند. | ||
وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی روبهرو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیئت حاکمه است. | |||
اما از | اما از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا میبرد؟ اینجا دیگر سوال اینست که راننده کیست و به کجا میبرد؟ سمت گیری او به کدام جانب است؟ | ||
بلادرنگ | بلادرنگ باید توجه بدهم که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است. | ||
به عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص | به عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان «ولایت فقیه»، بجای حاکمیت مردم است. | ||
با | با کُت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود. | ||
حالا هم | حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچکس در داخل یا خارج رژیم ولایت فقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست. | ||
صورت مسئله | صورت مسئله اینست که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده میتواند، شرّ رژیم ولایت فقیه را از سرِ مردم ایران کم کند. | ||
همچنانکه در بحثهای قبلی گفتیم، سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه، اصول خود را دارد. ازیکطرف باید مشی و روشِ لازم برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندیهای این رژیم باشد و خصایص ویژة رژیم ولایت فقیه و «رابطه» های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائة آلترناتیو دموکراتیک است. | |||
اما قبل از | اما قبل از اینکه استراتژی سرنگونی را موضوع بحث و سوال و جواب قرار بدهیم من میخواهم روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را به جانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمه اش با همان شاخصهایی که در مورد اصلاح طلبان واقعی گفتیم نفی ولایت فقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفة ماست و از آن به هیچ وجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمیکشیم و با صدای بلند هم میگوییم. | ||
آن چه خجالت دارد | آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنباله روی از «موسویان» و هرکس که به ولایت فقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بیروح و خاموش شود. | ||
در زمان شاه هم، خجالت از آن | در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونیستهایی بود که در یک مقطع، مجاهدین را با چپ نماییهای میان تهی بسود خمینی متلاشی کردند و الا تا سال ۵۴، همین رفسنجانی، می گفت: خمینی بدون مجاهدین آب هم نمیتواند بخورد!<ref name=":1">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل ششم</ref> | ||
== پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز == | == پذیرش هژمونی نیروی پیشتاز == | ||
( | (نشریةمجاهد ۳۱۷–۲۹شهریور۱۳۷۲) | ||
''«مسعود: | ''«مسعود: حاضری به یک سؤال جواب بدهی؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفتهایم، اگر کسی از نظر سیاسی از مجاهدین ذیصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهیم زد. این جمله را به یاد میآوری؟'' | ||
''-بله.'' | ''-بله.'' | ||
''- | ''- این حرف، واقعی است یا ژست سیاسی است؟'' | ||
''- | ''-واقعی است.'' | ||
''- | ''-یعنی واقعاً اگر سازمانی باشد که از مجاهدین در مسیر انقلاب بیشتر کار کند، فدا کند، مسئله حل کند، ایدئولوژیتان هرچه هست مال خودتان، ولی از نظر سیاسی، هژمونیش را میپذیرید؟'' | ||
''-همان طور | ''-همان طور که شما گفتید، بله.'' | ||
''-فرض | ''-فرض کنیم چنین سازمانی باشد، هرچه هم میخواهد باشد. لیبرال باشد، میانهباز، ملیگرا، مارکسیست، لنینیست، و… آیا باز هم هژمونی آن را میپذیری؟'' | ||
''-چون | ''-چون معیار ما ایدئولوژیک است، من فکر نمیکنم که در عمل بپذیرم، برایم خیلی سخت است.'' | ||
''-ما | ''-ما که نگفتهایم ایدئولوژی آن را بپذیر. بلکه گفتهایم و میگوییم با حفظ اصول و مرزبندیهای ایدئولوژیکی و سیاسی و تشکیلاتی خودتان بایستی هژمونی سیاسیاش را بپذیرید، یعنی قبول کنید که در عمل سیاسی و مبارزاتی از شما ذیصلاحتر است و لذا باید او را تقویت و پشتیبانی کرد و با او همجبهه شد بر علیه دشمن. باید بپذیرید یا نباید بپذیرید؟'' | ||
''-با | ''-با چیزهایی که گفتید فکر میکنم باید هژمونی و صلاحیت و اولویت سیاسی آنرا بپذیریم.'' | ||
''-(خطاب به حضار) اگر | ''-(خطاب به حضار) اگر نپذیرید خائنید، آری یا نه؟'' | ||
''حضار: بله».'' | ''حضار: بله».'' | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
'''***''' | '''***''' | ||
در سال | در سال ۱۳۷۵ به مناسبت ۲۲ بهمن باردیگر خاطر نشان کردم: | ||
همچنانکه بارها گفتهایم، اگر در صحنة عمل مبارزاتی و مشی سیاسی، نیروی مقاوم و سازمان و تشکیلات و در یککلمه رهبری بهتر و کارآمدتری برای سرنگونی رژیم خمینی با مرزبندی خدشهناپذیر با دیکتاتوری دستنشاندة سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان دربرابرش زانو میزنیم و هرمرام و مسلکی هم که داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتی انتقاداتمان، رهبریش را بهجان و دل میپذیریم. | |||
من از | من از اینهم فراتر رفته ام. گفته ام و تکرار میکنم که اگر برای پیش رفتن انقلاب دموکراتیک نوین ایران و برای سرنگونی استبداد دینی ضروری باشد، ما آمادگی داریم، شورا و سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش را هم منحل کنیم.<ref name=":1" /> | ||
== سلسله مراتب تضادها == | == سلسله مراتب تضادها == | ||
در بحث | در بحث اپورتونیسم به سلسه مراتب تضادها اشاره کردیم. در جریان مبارزه معلوم است که با مسائل و تضادهای متعدد روبهرو هستیم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوری سلاحهایش و اجرای طرح و برنامة مشخص برای متلاشی کردن آن از درون و بیرون که بحث جداگانه می طلبد، وضعیت بسیار بغرنج است. شگفتا که در اینجا هم بمباران را امریکا کرده اما از روز بعد، تضاد اصلی کماکان رژیم و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً این موضوع را کنار میگذاریم و به اصول حاکم بر سلسله مراتب تضادها اکتفا میکنم: | ||
اصل اول- | اصل اول- بین حق و باطل و بین انقلاب و ارتجاع باید از حق و انقلاب دفاع کرد و طرف آن را گرفت و آن را تقویت کرد. باید باطل و ارتجاع را تضعیف کرد و نه بالعکس. واضح است که منظور از حق و باطل نسبی است و نه مطلق. | ||
اصل دوم- در تضاد دو | اصل دوم- در تضاد دو نیروی برحق مثلا بین دو نیروی مبارز و مترقی، باید طرف آن را که موضعش حق تر و مبارزتر و مترقی تر است گرفت. واضح است که باز هم منظور از برحق و مترقی بودن، نسبی است. | ||
اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو | اصل سوم-در تضاد دو باطل و دو نیروی ارتجاعی، تا آنجا که به ما مربوط میشود و در حیطة ما میگنجد، باید ضعیف تر را علیه قویتر تقویت کرد. البته حدّش این است که نیروی برحق که در اصل اول گفتیم تخطئه و تضعیف نشود والا نقض غرض میشود. | ||
بهطور خلاصه | بهطور خلاصه این یک دستگاه منطقی است که از شاخص حقانیت و ترقی و انقلاب چیده میشود و با آن مَحَک میخورد. بر این اساس تا وقتی که استبداد دینی و رژیم ولایت فقیه در کشور ما حاکم است، همة تضادها علیه آن و بهسود تغییر دادن و سرنگون کردن آن باید حل شود. اعم از تضادهای واقعی در درون رژیم، یا تضادهای بیرون رژیم و همچنین تضادهای بین المللی. الزام مبارزة بر حق و عادلانه برای رهایی از شَرّ استبداد دینی و حاکمیت مطلقة آخوندی و لازمة دستیابی به آزادی و حاکمیت مردم، همین است.<ref name=":1" /> | ||
== جبهه خلق و ضد خلق == | == جبهه خلق و ضد خلق == | ||
بر اساس آنچه تا | بر اساس آنچه تا کنون گفتیم، از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، استراتژی جبهه خلق، تغییر و سرنگونی رژیم ولایت فقیه برای آزادی و جایگزین کردن حاکمیت جمهورِ مردم، یعنی تودة مردم ایران است. | ||
فصل | فصل مشترک جبهه خلق، تعارض وتضاد آشتی ناپذیر با دیکتاتوری ولایت فقیه و غصب حاکمیت مردم ایران است. استراتژی سرنگونی از همین جا حقانیت و ضرورت پیدا میکند. | ||
از | از اینروست که از ۳۰خرداد سال ۶۰ تا همین امروز، از این اصل بنیادین در هیچ شرایطی کوتاه نیامده و پیوسته بر آن تاکید کرده ایم. | ||
رژیم ولایت فقیه حاکمیت مردم را در جریان انقلاب مردم ایران برضد دیکتاتوری سلطنتی، ربوده و آن را با شِرک و ارتجاع، به مایملک خداگونه و انحصاری خود تبدیل کرده است. حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرده است. “ولایت ” و حکومت و حاکمیت آن مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است. | |||
خواست مقدم و عاجل مردم | خواست مقدم و عاجل مردم ایران، آزادی و حاکمیت مردم است و این جز از طریق سرنگونی رژیم ولایتفقیه بهدست نمی آید. نفی کامل رژیم ولایت فقیه، مرز متمایز وخط قرمز پیکار آزادی مردم ایران، معیار تشخیص دوست از دشمن، مبنای تنظیمرابطه با همهٌ افراد و جریانهای سیاسی، و شاخصِ جذب و دفع نیروهاست. هویت سیاسی ایرانیان میهندوست و آزادیخواه بر همین اساس تعریف و مشخص میشود. | ||
بنابراین «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران»، به معنی علمی دربرگیرندة تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی است که خواستارتغییرو سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه و برقراری دموکراسی، ودر یک کلام، خواستار حاکمیت جمهور مردم ایران هستند. | |||
«جبهة خلق» | «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران» ، در برگیرندة مجموعة نیروهایی است که مشترکاً تحت ستم و سرکوب رژیم ضدبشری ولایت فقیه قرار دارند و به همین خاطر میتوانند بهطور مشترک و همبسته و متحد در سرنگونی این رژیم شرکت و آن را محقق کنند. | ||
معیار عمده برای شناخت و تعیین اعضا و اجزای «جبهة خلق» یا «جبهة مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه، | |||
منافع مشخص | منافع مشخص عینی آنها در پیشرفت جامعه و توانایی آنها برای شرکت در به انجام رساندن وظیفة سرنگونی است. | ||
سرنگونی این رژیم، وظیفة هر ایرانی آزادیخواه و میهن پرست و هویت سیاسی هر نیروی ملی و انقلابی و مردمی است. | |||
برای همسویی و اشتراک و اتحاد عمل در همین خصوص شورای ملی مقاومت ایران طرح «جبهة همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» را ارائه کرده است. | |||
همچنانکه دربیانیة ملی ایرانیان یادآوری شده: «بعد از جنگ جهانی دوم، اغلب کشورهای جهان نازیسم و فاشیسم را مرامهایی ضدبشر شناختند و در قوانین خود هر گونه تبلیغ و ترویج آنها را جرم و مستوجب کیفر اعلام کردند» (بیانیه ملی ایرانیان). | |||
اکنون پس از ۳۰ سال تجربه، هر ایرانی آگاه و آزادیخواه به روشنی میداند که ولایت فقیه، از نظر ماهیت جنایتهایش درمورد مردم ایران، بسا فراتر از آن مرامهای ضد بشر رفته است. | |||
کلمات ضد خلق و ضد خلقی، ضدمردم و ضدمردمی، از همین جا و در تضاد با آزادی و حاکمیت مردم معنا و مفهوم پیدا میکند. در زمان شاه با دیکتاتوری سلطنتی میجنگیدیم و اکنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبی، همین رژیم ولایت فقیه، است. به همین خاطر شالودة شورای ملی مقاومت ایران از روز نخست، “نه شاه، نه شیخ ” بوده است. نفی دیکتاتوری لازمة برقراری دموکراسی و اثبات حاکمیت مردم است. | |||
«انقلاب دموکراتیک» آن روی سکة استراتژی سرنگونی برای آزادی و حاکمیت مردم ایران در این مرحلة تاریخی است. | |||
«انقلاب» را قبلاً دگرگونی جهشوار و تکاملی از طریق سقوط طبقة حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههای مردم تعریف کردیم. | |||
«دموکراتیک» به معنی «مردم سالارانه»، برگرفته از کلمة «دموکراسی» یک واژة یونانی، مرکب از کلمه «دِموس» به معنی مردم و «کراسی» به معنی حکومت است که آن را به فارسی، «مردم سالاری» ترجمه میکنند. | |||
اکنون روشن میشود که همه مدافعان دیکتاتوری، بالاخص مدافعان و مأموران و قداره بندان و قلم زنان و مداحان و روضه خوانان رژیم ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه که عصاره و «عمود خیمة» استبداد مذهبی و قانون اساسی آن است از جبهة خلق خارج و در جبهة ضدمردم ایران قرارمیگیرند. همچنین همة خیانتکارانی که بهجای سرنگونی این رژیم در صدد سربریدن و نابودی و متلاشی کردن اشرف و مجاهدین هستند، هر کس و در هر کجا و تحت هر عنوان و پوششی که باشد، ادامه و امتداد همین رژیم در داخل یا خارج کشور است. | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
از آنجا | از آنجا که استراتژی نفی و سرنگونی ولایت فقیه، حقانیت و ضرورت دارد و مهمترین و بالاترین اصل و فصل مشترک جبهه خلق است، شورای ملی مقاومت، طبق ماده ۱ اساسنامه اش، از همان سال ۱۳۶۰ «برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت تشکیل شده است». | ||
-طبق ماده | -طبق ماده ۱ برنامة شورا، دولت موقت «اساسا وظیفة انتقال «حاکمیت» به مردم ایران و مستقر ساختن حاکمیت جدید ملی ومردمی را بعهده دارد». | ||
-طبق ماده | -طبق ماده ۳ برنامه شورا، «پس از خلع ید و سلب حاکمیت از رژیم ضدخلقی خمینی، که حیاتی ترین حق مشروع مردم ایران یعنی «حق حاکمیت مردم» را غصب نموده» است، | ||
این دولت باید «حداکثر تا ۶ماه» «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی» را «از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی» با «هرگونه نظارت و تضمین لازم» تشکیل بدهد و بلافاصله استعفای خود را به این مجلس تقدیم کند. | |||
نخستین وظیفة مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی، «تدوین قانون اساسی و تعیین نظام جمهوری جدید» است. | |||
-طبق ماده | -طبق ماده ۵ برنامه شورا، «کلیة مقامات، مسئولیتها و نهادهای دوران انتقال، صرفاً جنبة موقتی داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئولیتها و نهادهای جدید برطبق قانون اساسی جدید معتبر است». | ||
-علاوه بر | -علاوه بر این، شورای ملی مقاومت برای رفع هرگونه سوءتفاهم پیرامون موقعیت و اختیارات خود پس از سرنگونی رژیم ولایت فقیه، با صراحت و به اتفاق آرا اعلام کرده است: «هیچیک از مصوبات شورای ملی مقاومت، بخشی از قانون اساسی نظام جمهوری آینده کشور که توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی تدوین خواهد شد تلقی نمیشود».<ref name=":2">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل هشتم</ref> | ||
=== استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری === | === استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از دیکتاتوری === | ||
ما از خروج از جبهة خلق و | ما از خروج از جبهة خلق و تغییر آشکار یا بالفعلِ تضاد اصلی علیه مقاومت ایران و علیه مجاهدین و اشرف، که بهسود دیکتاتوری ولایت فقیه است، متنفریم. | ||
گرایشهای اپورتونیستی و کمرنگ شدن مرزبندیها و خطوط قرمز در قبال تمامیت رژیم و مدافعان و همسویان آن را محکوم میکنیم. | |||
از بارزشدن | از بارزشدن خصایص اپورتونیستی و زدن زیرآب مقاومت تمام عیار در برابر این رژیم، منزجریم. | ||
در مرحلة بلوغ | در مرحلة بلوغ اپورتونیسم و بروز ماهیتهای ارتجاعی، هم جبهگی آشکار یا بالفعل با ولایت فقیه را غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل میدانیم. | ||
اما | اما دقیقاً بهخاطر جدیت و ایستادگی مان در همین مواضع، بهطور مضاعف، از هر گونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگی و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولایت فقیه و رژیمش و پشت کردن به آن و نهایتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمایت میکنیم. اینهم نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخصها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، بحث کردیم. | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
وقتی آیتالله منتظری که در اعلمیت او بر سایرین جای تردید نبود، به عدم صلاحیت و عزل خامنهای از ولایت جائرانهاش، حکم داد، من در ۱۹تیر همین امسال، خاضعانه این حکم را «شایان تقدیر» خواندم و یادآوری کردم «بالاترین سرمایة دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خمینی دجال از منصب جانشینی، بهخاطر اعتراض به قتل عام زندانیان مجاهد است». در عین حال با صراحت به استحضار رساندم: «جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی بسرمیبرد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت انقلاب ضدسلطنتی تحت عنوان ولایت فقیه است. لکة ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود… | |||
امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکانِِ آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل خامنهای و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دِین خود را به ایران و اسلام و بهویژه به ائمة تشیع، ادا کند. در راستای ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر میکنم.» | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
در | در ۱۳ تیر همین امسال گزارش کمیتة صیانت از آرای موسوی با ذکر موارد جدیدی از دجالگری و تقلبات نجومی در انتخابات رژیم آخوندی منتشر شد. در این گزارش از جمله فاش شده بود که وزارت کشور و ۲۵ استاندار نظامی آن در مجموع ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگة رأی مازاد بر نیاز، مورد استفاده قرار داده اند و علاوه بر آن در اتاق «تجمیع آراء»، که همان تاریکخانه وزارت کشور نظام باشد، هر طور که خواسته اند رقم سازی کرده اند. | ||
در همان روز | در همان روز سیزدهم تیر، ولی فقیه ارتجاع در ارگان اخص خود (کیهان آخوندی)، موسوی را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شدة بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی (را) به جرم قتل انسانهای بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا ” بپذیرد. | ||
من | من بلادرنگ، اعلام کردم که بهدور از هر گونه «نکوهش و بستانکاری» از موسوی، «وظیفه و اصول ما اقتضا میکند که در برابر یاوه ها و تهدیدهاو تیغ کشی پررذیلت سردمدار ولایت»، نکات زیررا خاطر نشان کنیم: | ||
«۱-محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر موسوی و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. همچنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براینکه مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهدة شخص خامنه ای است. | |||
# هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای موسوی ودرخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران. | |||
# فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین المللی، به حقوقدانان و سازمانهای جهانی مدافع حقوق بشر، و به همة دولتهایی که نتیجة انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته اند؛ برای ارجاع پروندة این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد. | |||
بی گمان باز گشودن پروندة انتخابات ایران در شورای امنیت، در خدمت صلح جهانی است. زیرا به ممانعت از تسلیح اتمی و صدور تروریسم و دست اندازی فاشیسم مذهبی حاکم برایران به عراق و لبنان و فلسطین هم منجر میشود». | |||
'''ادامه بحث جبهه خلق''' | '''ادامه بحث جبهه خلق''' | ||
باز | باز میگردیم به ادامة بحث دربارة جبهة خلق و ضد خلق و اینکه در رابطة مستقیم با آزادی و حاکمیت مردم تعریف میشود و از ۴۵ سال پیش تا کنون، جنگ ما و مرز بندیهای ما را با شاه و شیخ (دیکتاتوریهای سلطنتی و آخوندی) تشریح و ترسیم میکند. | ||
- | -گفتیم که جبهة خلق در یک کلام، با «جبهة سرنگونی استبداد مذهبی» تعریف میشود. | ||
- | -گفتیم که فصل مشترک تمام طبقات و اقشار و جریانها و نیروها و افراد ایرانی این است که خواهان دموکراسی و حاکمیت جمهورِ مردم ایران هستند. | ||
- | -گفتیم که معیار عمده برای شناخت اعضا و اجزای «جبهة خلق» یا «جبهه مردم ایران» در برابر رژیم ولایت فقیه، شرایط عینی و منافع آنها در پیشرفت جامعه و قابلیت آنها برای سرنگون کردن مانع اصلی پیشرفت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعة ایران یعنی همین دیکتاتوری ولایت فقیه، است. | ||
- | -گفتیم که این نه یک تفنن یا امر مستحب بلکه واجب عینی و هویت سیاسی ایرانیان آزادیخواه و میهندوست است. | ||
- | - گفتیم که با این معیار و این شاخص، هیچ نیرو و هیچ شخصی نمیتوان یافت که بهواقع تضاد اصلی او با رژیم ولایت فقیه باشد و سرنگونی آن را بخواهد، اما در عین حال، زیرآب اشرف و مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران را بزند. چنین چیزی خصیصة ارتجاعی و علامت خروج از جبهة خلق و ادامه و امتداد همین رژیم است. | ||
چگونه | چگونه میتوان هم خواهان سرنگونی این رژیم، و هم خواهان سر بریدن مجاهدین بود یا برای آن جاده صاف کرد؟ خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، اصالت دارد. | ||
خواه و ناخواه، | خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، شکلی و صوری و دیگری محتوایی است. محتوا، عناصر متشکلة یک شیئ و هر مجموعه است. | ||
خواه و ناخواه، | خواه و ناخواه، یکی از این دو رویکرد، نمود و دیگری ماهیت جریان یا فرد مربوطه را نشان میدهد. ماهیت عنصر اصلی و پایدارترین عنصر در محتوای یک پدیده یعنی عناصر متشکلة آن است. | ||
تفاوت انتقاد با | تفاوت انتقاد با ضدیت و خصومت هم بر همگان واضح است یکی پیش برنده، تقویت کننده و احیا گر است، اما دیگری کاهنده، تضعیف کننده وامحاگر. در بحثهای بعدی راجع به این موضوع صحبت خواهیم کرد. | ||
انتقاد و انتقاد از خود | انتقاد و انتقاد از خود که توسط انقلابیون و نیروهای ترقیخواه در قرن نوزدهم، رایج و فرموله شد، یک اصل مسلّم است که اکنون مجاهدین آن را در مناسبات خود به عنوان جهاد اکبر به حد «عملیات جاری» ارتقاء داده اند. هیچ بیم و باکی هم از آن ندارند، نیازمند آن هستند و از آن استقبال می کنند. از طرف دیگر، در عصر ارتباطات که ظرفیتها و راهکارهای آزادی بیان و انتقاد، پیوسته افزایش می یابدچه کسی میتواند یا جرات می کند این اصل مسلّم را به زیر علامت سوال بکشد. | ||
پس صورت مسأله، همچنان | پس صورت مسأله، همچنان که مقاومت ایران یک دهه قبل در بیانیة ملی خاطر نشان کرده است، «بهانه کردن» انتقاد و مخالفت، برای ایجاد «جبهه های فرعی مقابله با جنبش مقاومت، از جمله از طریق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به «اپوزیسیون» و برانگیختن آنها به لجن پراکنی علیه مقاومت» است. | ||
-در | -در ابتدای فصل حاضر، همچنین اشاره کردیم که استحکام و عزم راسخ در آزادی و حاکمیت مردم، اقتضا میکند که از فاصله گرفتن از دیکتاتوریهای شیخ و شاه ونهایتاً از بازگشت به جبهة خلق، بهطور مضاعف استقبال و حمایت کنیم. این امر نه فقط در مورد دیکتاتوری ولایت فقیه و جناحهای آن و کسانی مانند موسوی و کروبی، بلکه در مورد دیکتاتوری سلطنتی و جناحها و افراد آنهم صدق میکند. با این تفاوت که رژیم شاه درانقلاب ضد سلطنتی سرنگون شده و حاکمیت ندارد.<ref name=":2" /> | ||
== شناسایی دشمن == | == شناسایی دشمن == | ||
برای سرنگون کردن رژیم ولایتفقیه، قبل از هر چیز باید آن را شناخت وتعریف کرد و کارکردها و خصوصیات ویژه آن رادریافت. اگر این کار را نکنیم معلوم نیست که چگونه باید با او برخورد کرد | |||
حالا در نظر | حالا در نظر بگیرید که با یک آدم مرض داری مواجه هستیم که ادعا دارد: | ||
- | -سالمترین و آزادترین و با ثبات ترین و «انقلابیترین فرد جهان است، آیتالله خمینی»! | ||
-قولنج «اسلام» گرفته و | -قولنج «اسلام» گرفته و میگوید فقط دردش، اسلام است! | ||
-مستمراً | -مستمراً جیغهای ضداستکباری و ضدامپریالیستی میکشد و هر کس را که به سراغش میآید، یا خردهای بر او میگیرد متهم میکند که عامل آمریکاست. | ||
-سالها نعره «قدس قدس از | -سالها نعره «قدس قدس از طریق کربلا» سر میدهد اما سر از ایران گیت در میآورد! | ||
- | -می گوید «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاریهای باند او بالاترین سود نامشروع تاریخ ایران را بهمبلغ ۱۲۰میلیارد تومان به پول آن زمان (یعنی بیش از ۱۲میلیارد دلار) بالا میکشند. | ||
- | -بهنحوی مافوق تصور، دروغ میگوید، تقلب میکند، و همه کلمات و مفاهیم را از انقلاب و مستضعفین گرفته تا انقلاب فرهنگی و دفاع مقدس و انتخابات، قلب و واژگونه میکند. آنقدر که حتی همسفرها و هم سفرههای قبلی خودش هم میگویند بین ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگه رأی مازاد برنیاز در انتخاباتش چاپ زده است. | ||
- از | - از زیر زمین ادارات تا مساجد و طلبه خانهها را به زندان و شکنجهگاه تبدیل میکند. | ||
-بسا فراتر از هر | -بسا فراتر از هر دیوانهیی که در دیوانه خانههای زمین و زمان یافت شود، میگوید: دارای ولایت مطلقه «بردنیاست و آنچه در دنیاست، اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آنچه که بهنحوی بهزندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد». | ||
هر | هر کس را هم که این را قبول نداشته باشد، از هم میدَرَد و میکشد و قتلعام میکند. | ||
هرازگاهی هم یک نفر از جنس و سنخ خودش میآید که او را «مدره» و «اصلاح» کند، اما بعد معلوم میشود که یارو (مثل خاتمی) نوع «آرایش» شده خودش بوده است. | |||
تو را به خدا بدون | تو را به خدا بدون اینکه برچسب بزنید و مبالغه کنید، «نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» به ما بگویید که این چه موجودی و چه رژیمی است و چه نام دارد؟ | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
بله، | بله، این رژیم خمینی است، رژیم ولایتفقیه است. | ||
۲۷سال پیش، در جمعبندی نخستین سال مقاومت درتابستان سال ۱۳۶۱ در مورد این رژیم مطالبی گفتهایم که تلاش میکنم خلاصه آن را برایتان بگویم: | |||
به پشت جلد | به پشت جلد این کتاب نگاه کنید نوشته است: | ||
«صرفنظر از | «صرفنظر از پیامها و ابعاد اخص ایدئولوژیکی مجاهدین، فقط به ذکر این نکته قناعت میکنم که وقتی مقاومت ما پیروز شود، یکی از بزرگترین موانع انقلابات معاصر و بلکه مهمترین عامل انحراف و اضمحلال آنان که همانا تجاوز به حریم مقدس «آزادی» (تحت انواع و اقسام بهانهها) است از میان برداشته میشود. آری، اگر در انسان شناسی توحیدی، کرامت بنینوع ما نهایتا در «اختیار و آزادی» اوست، احیای مقوله آزادی همانا احیای بشریت و انقلابات مغلوب است». | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
ما از همان روز به قدرت | ما از همان روز به قدرت رسیدن خمینی، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را بهلحاظ سیاسی مادون سرمایهداری ارزیابی میکردیم. | ||
از نظر | از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه خمینی، نیروهای عقبمانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با صبغه خشکاندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد. | ||
سابقه | سابقه تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمیکنند، به امثال کاشانی و مشروعهخواهانی نظیر شیخفضلالله نوری میرسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم بهوسیله خود آن بزرگوار «توده- نفتی» نام گرفته بود. آنجا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین بر علیه مشروطهخواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتیمان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکیخاصمان) نظیر مصدق، کوچکخان، ستارخان، باقرخان، و مجاهدین صدر مشروطه و همهی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشتهایم. | ||
'''پس | '''پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.''' | ||
فعلاً بر | فعلاً بر روی محور فلسفی از تبیین آن در میگذریم و به تشریح موقعیت اقتصادی- اجتماعی و به جایگاه سیاسی آن که لاجرم ناشی از موقعیت اقتصادی- اجتماعی آنست اکتفا میکنیم. | ||
فعلاً به | فعلاً به کمدی-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی-اجتماعی که میخواهد یک سر مادون سرمایهداری بهنام ولایتفقیه را با انواع سریشمها به بدنه مناسبات سرمایهداری بچسباند و تحمیل کند، کاری نداریم. | ||
منظور من | منظور من اینست که بتوانیم هر چه سادهتر کلمه ارتجاع و ارتجاعی را تعریف کنیم تا روشن باشد که هدف برچسب زدن نیست. | ||
بهلحاظ | بهلحاظ تاریخی، برخی طبقات و نیروها (مثلا برده داری و فئودالیسم) عمرشان سر آمده و هیچ عنصر نو و مترقی در آنها نیست و دیگر مطلقاً کهنه، نفی شده و ارتجاعی یعنی متعلق به گذشتهاند. درمثَل، میتوان آنها را به یک ارگانیسم و بدن مرده در مقابل ارگانیسم زنده توصیف کرد. این نیروها در یک نظام اجتماعی معین، در ارتباط با سهمی که از ثروت اجتماعی میبرند و نقشی که در سازمان اجتماعی کار دارند و مالکیتهایی که از آن برخوردارند، مناسباتی را به نفع خودشان و برای خودشان برقرار میکنند. برخی فقط بهرهکشی میکنند، برخی فقط مورد بهرهکشی قرار میگیرند و برخی موضع دوگانه دارند. | ||
این طبقات و نیروها در یک دوره معین تاریخی متولد میشوند، سپس مراحل کمی وکیفی رشد خود را طی میکنند و سرانجام به نفع نیروی نوتر نفی میشوند و میدان خالی میکنند. وقتی یک صورت بندی اقتصادی و اجتماعی نتواند از پس نیازهای روزافزون جامعه انسانی بر بیاید و حرکت بجانب مدارج بالاتر تکاملی را تامین کند، دیگر کهنه، ارتجاعی و متعلق به گذشته است و «روابطی» را که ایجاد نموده و مدافع آن است مثل زنجیر به دست و پای حرکت جامعه میپیچد. | |||
واضح است | واضح است که نیروهای کهنه و میرا به سادگی از میدان خارج نمیشوند وبهخاطر حفظ مناسبات بهره کشانه خود تا مدتها هر چه از دستشان برمیآید، انجام میدهند. | ||
در بحث | در بحث اقتصادی- اجتماعی فعلاً به همین میزان اکتفا میکنیم. منظور این بود که روشن باشد بنابر دیالکتیک اجتماعی برخی اقشار و طبقات درحال زوال و رو به نفی و برخی در حال رشد و رو به اثبات هستند. کما اینکه امروز دیگر از رژیم بردهداری یا رژیم فئودالی خبری نیست. | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایتفقیه است. | |||
این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست. | |||
این رژیم پس رونده و پس برنده است، پیش برنده نیست. | |||
میرنده است، بالنده نیست. | |||
کهنه است، نو و پاسخگوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست. | |||
این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنانکه گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب ماندهترین نیروها سر برداشت. | |||
این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیکی هم نداشت و ملغمهیی از جاهلیت و ارتجاع بود. اگر در یک منحنی فرضی تاریخی آن را به عقب برگردانیم، همچنان که خمینی خودش در کشف الاسرار نوشته بود، هیچگاه با حاکمان جائر در تعارض ماهوی نیست. در انقلاب مشروطه با شیخ فضلالله است. در روز عاشورا در طرف یزید و ابن زیاد قرار میگیرد. در بدر و احد، در خدمت سران مرتجع قریش است. تردید نکنید که در زمان نمرود، ابراهیم را هم به آتش میکشد. | |||
اکنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش میرویم که بهطور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داد و از جبهه خلق بهکلی خارج شده است. به همین خاطر هرگز و هیچگاه حاضر نبوده و نیست که به انتخابات آزاد، بدون صافیهای شناخته شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریکخانههای «تجمیع آرا» حتی در درون خودش، تن بدهد. | |||
این رژیم بر ضد حاکمیت جمهورمردم ایران است. به همین خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیرواقعی و بازی دادن و سردواندن است. | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
این هم نتیجهگیری ۲۷سال پیش: | |||
«آیا این رژیم، امکان رفرم دارد یا خیر؟ جواب ما این است که مطلقا نه. یعنی این رژیم، آب از سرش گذشته، امکان هیچ نوع سر و سامان دادن موضعی هم بهکار خودش هم ندارد. اینطور نیست که اگر جوخههای اعدام و حاکمین ضدشرعی و کمیتههای ضداسلامی و امثالهم را جمع بکند، بتواند سرپا بایستد. نه، این غیرممکن است». | |||
«ضمناً | «ضمناً معنای این پاسخ منفی ما به امکان رفرم، این است که رژیم آلترناتیوی در داخل خودش ندارد. یکی از فرضیات این است که: «خوب اگر کار به خمینی و به رژیمش زیاد سخت بشود، میآید و آدمهای چندآب شستهتری را (از قبیل بعضی از آنهایی که هنوز به امیدهای کاذبی در داخل مجلسش بیتوته کردهاند، در حالی که این مجلس، صد بار ناحقتر از مجلس شاه است) روی کار میآورد». یعنی اشکالی نمیبینند که خمینی، جانورهای خون آشام کنونی را با یک تیپهای قدری نرمتر عوض کرده و به امورش سر و سامان بدهد. مثلاً میگویند: همانطور که شاه آمد هویدا را کنار گذاشت، نصیری را کنار گذاشت… و یک عده دیگر را آورد، خمینی هم بیاید یک قدری به این ترتیب، عمر خودش را طولانی کند. | ||
اما ما به | اما ما به این فرض، پاسخ منفی میدهیم. آنقدر قضیه برای ما مسجل است که رژیم امکان رفرم ندارد که از قضا خیلی خوشمان میآید رفرم بکند. برای اینکه در چنین شرایطی، همانطور که گفتم، همین که سرکیسه ولایت سفیانی خمینی شل شد، تماما پاره خواهد شد؛ و خمینی هم دقیقا این نکته را میداند. دقیقا میداندکه فیالمثل اگر تظاهرات اواخر شهریور و اوایل مهرماه در سال۶۰ را با قساوت بیحدوحصرو غیرقابل تصور، سرکوب نمیکرد، از جرقه حریق برمیخاست؛ بنابراین، رژیم نه امکان رفرم دارد و نه آلترناتیوی در داخلش شانس وجود دارد. | ||
ضمن | ضمن اینکه از نظر سیاسی، ما نه تنها بدمان نمیآید، خیلی هم از یک رفرم فرضی یا آلترناتیو درونی رژیم سود خواهیم برد، زیرا در فاز سقوط، این، از قضا، برای شکاف برداشتن هرچه سریعتر تور اختناق، به نفع خود ما خواهد بود. البته بعید میدانیم که خمینی و این رژیم، با این روحیات و با این رهبریش، از این ناپرهیزیها به سرش بزند. مگر اینکه در آخرین نفسها چارهیی جز این نبیند که البته این هم نَفَس خودش را هرچه زودتر در سینه پلیدش حبس خواهد کرد».<ref name=":3">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دهم</ref> | ||
=== رژیم ولایت فقیه === | === رژیم ولایت فقیه === | ||
اول | اول اینکه، ما با یک رژیم ارتجاعی و ضدتاریخی روبهرو هستیم که تعاریف دیکتاتوریهای شناخته شده و کلاسیک درباره آن صدق نمیکند زیرا سرسیاسی آن مادون سرمایهداری است و بنابراین یک رژیم دجال و ضدبشری است. | ||
دوم | دوم اینکه، اصلاح پذیر نیست و باید سرنگون شود. | ||
سوم | سوم اینکه، سپاه پاسداران ابزار اصلی حاکمیت ولیفقیه است. | ||
چهارم | چهارم اینکه، این رژیم کودتا پذیر نیست (منظور کودتای نظامی است) مگر به انتهای خط رسیده و قبل از آن کودتای مفروض، امر سرنگونی بهطور عمده و محتوایی انجام شده باشد. | ||
پنجم | پنجم اینکه، صدور بحران و ارتجاع و تروریسم که به جنگ ضد میهنی ۸ساله منجر شد، لازمه بقای این رژیم و بخش لاینفک موجودیت آن است. | ||
ششم | ششم اینکه، سرنگونی چنین رژیمی خودبهخودی نیست و بهطور قانونمند باید سازمانیافته محقق شود. | ||
هفتمین نکته که بعداً خواهم گفت ولی در همین جا نباید از قلم بیفتد و ناگفته بماند، ضعف مفرط ماهوی و شکنندگی حداکثر این رژیم بهویژه در برابر مجاهدین و کسانی است که در برابر آن محکم بایستند و در دهانش بکوبند در اینصورت هیچ غلطی نمیتواند بکند و هیچ سلطهیی بر آنان نخواهد یافت. خدا به شیطان گفته بود که بر بندگان من سلطهیی نخواهی یافت: إنَّ عبَادی لَیسَ لَکَ عَلَیهم سلطَانٌ<ref name=":3" /> | |||
=== ابزار سرنگونی رژیم ولایت فقیه === | === ابزار سرنگونی رژیم ولایت فقیه === | ||
نکته بسیار مهم دیگری که از همان زمان تا بحال ما بر روی آن پافشاری کردهایم، اینست که نباید انتظار سرنگونی خودبخودی این رژیم را داشت. میگفتیم: | |||
سرنگونی رژیم، یک امر خودبخودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبخود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود! پس وقتی صحبت از «سرنگونی» میکنیم، تا آنجائی که به ما و به مردم ما مربوط است این امر مستلزم قیام است. | |||
اما خود | اما خود قیام، مستلزم اینست که امکان پاگرفتنش وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، بایستی موانع قیام، (یعنی چیزهائی که دست و پای تودهی مردم را میبندندکه نتوانند قیام کنند) برکنار و کنار زده بشوند. یعنی فرصت و لحظهی مناسب برای قیام، در دسترس قرار بگیرد و ما در این مسیر هستیم | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
حالا | حالا بیش از ۲۷سال از روزگاری که من مطالب فوق را در نوارصوتی برای مجاهدین در داخل کشور میفرستادم، گذشته است. در سال ۶۱ و در همین جمعبندی، و در شرایطی که هیچ امکان و فرصتی برای تشکیل ارتش آزادیبخش نبود مجاهدین درپی استراتژی سرنگونی، میخواستند آن را با قیام شهری محقق کنند که البته لازمهاش این بود که ابتدا تور اختناق ولایتفقیه از هم بگسلد و پاره شود تا امکان تمرکز و تجمع نیرو برای قیام تودههای شهری فراهم شود. اما جنگ ضد میهنی مانع بود. سپس ۴سال طول کشید تا به تأسیس ارتش آزادیبخش رسیدیم که جداگانه باید به آن پرداخت. | ||
آنچه در | آنچه در این فصل میخواهم توجهتان را به آن جلب کنم، شناخت و تعریف رژیم ولایتفقیه بهعنوان یک '''رژیم دجال ضدبشر با خصوصیت ویژه صدور ارتجاع و تروریسم است که در منتها درجه خود به جنگ ۸ساله ضد میهنی منجر شد.''' | ||
بحرانسازی و صدور ارتجاع و تروریسم لازمه حیات این رژیم است و بعداً درباره آن بیشتر صحبت خواهیم کرد.<ref name=":3" /> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش