۱٬۱۸۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
ایرج مصداقی زندانی سابق جمهوری اسلامی که به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ را در زندانهای قزلحصار و اوین و گوهردشت بوده است. او طبق نوشته خودش در بازجوییهای زندان درهم شکسته و به عنوان یک تواب مورد اعتماد زندانبانان قرار گرفته است؛ به صورتیکه برای مدتی بعنوان نفر ثابت گشت دادستانی جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ به همراه دیگر زندانبانان به خیابانهای تهران برای شناسایی و دستگیری دیگر هواداران و اعضای سازمان که میشناخته است میرفته است. او باز طبق گفته خودش در یکی از همین ماموریتها نامزد خودش که خواهر نزدیکترین دوستش بوده را شناسایی کرده که منجر به دستگیری و اعدام او شده است. | ایرج مصداقی زندانی سابق جمهوری اسلامی که به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ را در زندانهای قزلحصار و اوین و گوهردشت بوده است. او طبق نوشته خودش در بازجوییهای زندان درهم شکسته و به عنوان یک تواب مورد اعتماد زندانبانان قرار گرفته است؛ به صورتیکه برای مدتی بعنوان نفر ثابت گشت دادستانی جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ به همراه دیگر زندانبانان به خیابانهای تهران برای شناسایی و دستگیری دیگر هواداران و اعضای سازمان که میشناخته است میرفته است. او باز طبق گفته خودش در یکی از همین ماموریتها نامزد خودش که خواهر نزدیکترین دوستش بوده را شناسایی کرده که منجر به دستگیری و اعدام او شده است. | ||
مصداقی تاکنون | |||
ایرج مصداقی زاده ۱۳۳۹ تهران میباشد. او بعد از آزادی از زندان با راضیه متینزاده ازدواج کرده و طی یک سفر سوال برانگیز از طریق ترکیه خودش را به اروپا و آمریکا رسانده است. | ایرج مصداقی زاده ۱۳۳۹ تهران میباشد. او بعد از آزادی از زندان با راضیه متینزاده ازدواج کرده و طی یک سفر سوال برانگیز از طریق ترکیه خودش را به اروپا و آمریکا رسانده است. | ||
خط ۱۲: | خط ۱۳: | ||
مصداقی در کتابش تحت عنوان «نه زیستن نه مرگ» که در ۴ جلد، جلد اول - غروب سپیده، جلد دوم - اندوه ققنوسها ، جلد سوم - تمشکهای ناآرام و جلد چهارم - تا طلوع انگور نوشته شده است شرح مفصلی از زندان خودش میدهد | مصداقی در کتابش تحت عنوان «نه زیستن نه مرگ» که در ۴ جلد، جلد اول - غروب سپیده، جلد دوم - اندوه ققنوسها ، جلد سوم - تمشکهای ناآرام و جلد چهارم - تا طلوع انگور نوشته شده است شرح مفصلی از زندان خودش میدهد | ||
و در صفحه ۱۴۳ کتاب تمشکهای ناآرام در کرنولوژی که از روزهای قتلعام ۶۷ ارائه میدهد در رابطه با روز شنبه 15 مرداد ۶۷ آورده است: <blockquote>اولین نفر من را صدا زدند. لشکری مدت زیادی با من کلنجار رفت تا چیزی را بپذیرم. اینگونه برخورد از جانب او لااقل در رابطه با من بیسابقه بود. حتا پاسدارانش نیز با بهت و حیرت به مجادلهی بین ما گوش میدادند. نمیدانم چرا؟ ولی برخوردش با من متفاوت شده بود. از زیر چشمبند، پاسدار «م» را میدیدم که در خردادماه تلاش کرده بود تا با کشاندن من به گوشهای مانع از کتک خوردن بیشتر من شود. کنار لشکری نشسته بود و گاهگاهی هم چیزی میگفت. سرانجام لشکری وقتی بعد از تلاش بسیار نتیجهای نگرفت، گفت: برو بدبخت بیچاره! و من را به همراه چند نفر دیگر به یک سلول در بند سابق ملیکشها انداخت.</blockquote>مصداقی همچنین در صفحه ۱۴۹ همین کتاب آورده است: | |||
لشکری از مقابلم رد شد. سرم پایین بود. مرا شناخت، برگشت و با انگشت چند بار روی سرم زد و گفت: ایرج! بدبخت بیچاره! توهم آمدی اینجا؟ شاید فکر میکرد بعد از شش سال، این آخرین برخورد و دیدار ما خواهد بود... | |||
مسعود ابویی در این رابطه میگوید بیان این جملات و نحوه برخورد پاسدار حاکی از آن است که او رابطه حسنهای با زندانبانان داشته است و نهایتا هم علیرغم آنچه که او مدعی است با خواست زندانبان مخالفت کرده است ولی زندانبان او را به بند منتقل کرده و نه به سوی اعدام چنانکه خودش در همان صفحه از چند نفر دیگر نام میبرد که حتا بدون چنین کلنجاری برای اعدام برده شدند. | |||
=== آنچه دیگر زندانیان نسبت به زندان ایرج مصداقی میگویند === | === آنچه دیگر زندانیان نسبت به زندان ایرج مصداقی میگویند === |
ویرایش