۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه | {{جعبه زندگینامه | ||
|نام_شخص=غلامرضا خسروی | |نام_شخص=غلامرضا خسروی | ||
|تصویر= غلامرضا خسروی.jpg | |تصویر= پرونده:زندانی سیاسی غلامرضا خسروی.jpg | ||
|عرض_تصویر= | |عرض_تصویر=300px | ||
|توضیح_تصویر= | |توضیح_تصویر= | ||
|تاریخ_تولد=۱۳۴۴ | |تاریخ_تولد=۱۳۴۴ | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== زندگی نامه == | == زندگی نامه == | ||
غلامرضا خسروی سوادجانی فرزند قلی در یک خانواده کارگری متولد شد. در دانشگاه پیام نور رشته شیمی تحصیل کرد. وی متاهل و در هنگام اجرای حکم اعدام دارای یک پسر ۱۶ ساله بود. او متخصص عملیات جوشکاری و نصب تجهیزات صنعتی بود و در این زمینه ۱۷ سال سابقه و تجربه در صنایع مختلف (فولاد، شیمیایی، نفت و گاز، چوب و کاغذ، فراساحلی، پتروشیمی و مس …) داشت. | غلامرضا خسروی سوادجانی فرزند قلی در یک خانواده کارگری متولد شد. در دانشگاه پیام نور رشته شیمی تحصیل کرد. وی متاهل و در هنگام اجرای حکم اعدام دارای یک پسر ۱۶ ساله بود. او متخصص عملیات جوشکاری و نصب تجهیزات صنعتی بود و در این زمینه ۱۷ سال سابقه و تجربه در صنایع مختلف (فولاد، شیمیایی، نفت و گاز، چوب و کاغذ، فراساحلی، پتروشیمی و مس …) داشت. | ||
[[پرونده:غلامرضا خسروی به همراه فرزندش.jpg|جایگزین=غلامرضا خسروی به همراه فرزندش|بندانگشتی|غلامرضا خسروی به همراه فرزندش]] | |||
== فعالیتهای سیاسی == | == فعالیتهای سیاسی == | ||
خط ۳۰: | خط ۳۱: | ||
از بدو دستگیری در تاریخ ۵ اسفند ماه ۱۳۸۶ تا ۲۵ تیرماه ۱۳۹۰ چهل ماه را در سلول های انفرادی بازداشتگاهای مختلف بدون هیچ گونه امکانات رفاهی و انسانی با سالی 2 ملاقات و بدون حق تلفن سپری کرد. در نهایت به بند ۳۵۰ و به جمع سایر زندانیان سیاسی منتقل شد. <ref name=":1">کمپین صلح فعالان در تبعید - [https://exilesactivist.wordpress.com/2014/03/26/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C/ گفتگو و تصویر حکم اعدام غلامرضا خسروی]</ref> | از بدو دستگیری در تاریخ ۵ اسفند ماه ۱۳۸۶ تا ۲۵ تیرماه ۱۳۹۰ چهل ماه را در سلول های انفرادی بازداشتگاهای مختلف بدون هیچ گونه امکانات رفاهی و انسانی با سالی 2 ملاقات و بدون حق تلفن سپری کرد. در نهایت به بند ۳۵۰ و به جمع سایر زندانیان سیاسی منتقل شد. <ref name=":1">کمپین صلح فعالان در تبعید - [https://exilesactivist.wordpress.com/2014/03/26/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C/ گفتگو و تصویر حکم اعدام غلامرضا خسروی]</ref> | ||
[[پرونده:غلامرضا خسروی قبل از دستگیری.jpg|بندانگشتی|غلامرضا خسروی | [[پرونده:غلامرضا خسروی قبل از دستگیری.jpg|بندانگشتی|غلامرضا خسروی پیش از دستگیری|جایگزین=غلامرضا خسروی پیش از دستگیری]] | ||
== اعدام == | == اعدام == | ||
خط ۴۴: | خط ۴۵: | ||
== نامه ها == | == نامه ها == | ||
[[پرونده:غلامرضا خسروی | غلام رضا در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ طی نامهای به خانم رجوی نوشت: | ||
[[پرونده:غلامرضا خسروی در جوانی.jpg|جایگزین=غلامرضا خسروی در جوانی|بندانگشتی|250x250پیکسل|غلامرضا خسروی در جوانی]] | |||
<blockquote>«رئیسجمهور برگزیده مقاومت خواهر مجاهد مریم رجوی </blockquote><blockquote>با سلام و درودهای بیکران </blockquote><blockquote>با گذشت ۱۵روز از بازگشتم از سلولهای ۲۴۰به بند ۳۵۰ او ین در جریان تلاشهای مستمر و پیگیر شما در حمایت از حقوق زندانیان مظلوم و بیدفاع و آسیب دیده از یورش وحشیانه مزدوران رژیم ضدبشری آخوندی قرار گرفتم. </blockquote><blockquote>لذا برخود دیدم تا از همه مجاهدتهای شما و سایر خواهران و برادران مجاهدم و اعضا و وابستگان شورای ملی مقاومت تشکر و قدردانی نمایم.</blockquote><blockquote>باشد تا این رنجها و شکنجها ره به پیروزی نهایی مردم ایران که همانا استقرار دموکراسی و آزادی است باز نماید. </blockquote><blockquote>سلام بر خلق ـ سلام بر آزادی </blockquote><blockquote>فرزند کوچک خلق قهرمان ایران ـ غلامرضا خسروی ۱۱اردیبهشت ۱۳۹۳». <ref name=":0">سازمان مجاهاین خلق ایران - [https://news.mojahedin.org/i/news/157216 غلام رضا خسروی] </ref></blockquote>[[پرونده:غلامرضا خسروی و فرزندش.jpg|بندانگشتی|غلامرضا خسروی و فرزندش]] | |||
== واکنشها به اعدام غلامرض خسروی == | == واکنشها به اعدام غلامرض خسروی == | ||
خط ۵۵: | خط ۵۶: | ||
=== نامه مجید اسدی === | === نامه مجید اسدی === | ||
[[پرونده:مجید اسدی.jpg|جایگزین=مجید اسدی|بندانگشتی|مجید اسدی]] | |||
مجید اسدی نویسنده و زندانی سیاسی در بخشهایی از نامهای در رابطه با اعدام غلامرضا خسروی چنین مینویسد:<blockquote>به همراه سه تن دیگر جزء آخرین نفراتی بود که پس از بیست روز انفرادی وارد بند شد. با سری تراشیده و چهرهای تکیده ناشی از اعتصاب غذا، ناگهان در برابرمان ظاهر شد. تبسمی بهلب داشت و با هم وارد اتاق شدیم. زخمهای بهجا مانده از باتونهای گارد در ۲۸فروردین هنوز بر تناش خودنمایی میکرد. در همان ساعت اول شرح تمام اتفاقات آن بیست روز بارها از زبان این و آن برایش بازگو میشد، از خسارتهایی که وارد کرده بودند، اموالی که غارت شده بود، از کبودی و جراحتها، سخنها میرفت. در آن حین وقتی شنید که عدهیی از هموطنان به نشانه همبستگی با زندانیان، سرهای خود را تراشیدهاند با اینکه تا آن لحظه ساکت و آرام تنها به صحبتها گوش میداد، اما به ناگهان با دستپاچگی بلند شد و به هواخوری رفت. وقتی برگشت گفت باید پیام تشکری خطاب به مردم بنویسم.</blockquote><blockquote>بعدها بود که فهمیدم چرا رغبتی نداشت تا از اموال بهیغما رفته و ضربات باتون حرفی بزند. آخر از آن جنس نبود که مرغ خاطرش صید دام چنین وسوسههایی شود و با آرمانش کسب و کار راه بیندازد و وجه آن را نقدا از مردم طلب کند، بلکه بهخوبی میدانست که نبرد با خصم خدا و خلق تنها با شرارههای عشقی بیکران نسبت به مردم روشن میماند و عشق، قبل از هر چیز فدا کردن خویش است و اینگونه با نفی خویش، خود را در برابر همه رنجها و آلام مردم، شریک و متعهد مییافت.</blockquote><blockquote>پس از بازگشت اش از انفرادی، بیآن که بداند جلاد در کمین نشسته و فرصت اندکی در این دنیا برایش مانده، بهطرز شگفتآوری انسان دیگری شده بود. فعالتر، سرشارتر و پرشورتر از قبل بهدیگران میپرداخت. نظم تازهیی در رفتارش دیده میشد که پیش از آن سابقه نداشت. دقیقهها از شتاب کارهایش جا میماندند. نرمش و انعطافاش در قبال اشتباهات افراد بعضاً آدم را کلافه میکرد تا اینکه یکبار در توضیح عملکرد خود گفت: «پیامبر برای این رحمه للعالمین بود که رحمت اش بیدریغ به همه میرسید». و به این طریق، خطاهای دیگران را با عشق و رحمتی یکسویه جبران میکرد.</blockquote><blockquote>انسان خودبهخودی، برخورد با هر مانع و راهبندی را یک شکست تلقی میکند و گرایشی قوی در او وجود دارد که میخواهد شکست را بهمثابه همان چشمانداز یا فرجام کار تفسیر کند و بدینسان اسیر و وامانده در چنگ تندباد حوادث بههر سو بیاختیار پرتاب میشود و خسته و مأیوس چشم میدوزد تا مگر معجزهای از راه فرا برسد و کاری کند! غافل از آن که آرمان و چشمانداز در اثر معجزه پدید نمیآیند، بلکه این معجزه است که از آرمان و چشمانداز متولد میشود. از این رو بگیر و ببند و سرکوب ۲۸فروردین برخلاف روند معمول و خواست آمران و مجریان آن نه تنها او را با خود نبرد و جابهجا نکرد، بلکه مصممترش ساخت. بهطوری که با چیدن صحنه تازهیی از رزم، همزمان آخرین تابلوی زندگیاش را داشت کامل میکرد. در آن ایام بهشدت صمیمیتر شده بود و برای تلطیف فضا هر روز با بذلهگویی همه را برای لحظاتی دور هم جمع میکرد و حسابی میخنداند. کرم و سخاوتش هم گل کرده بود ولی آن بخششها قسمت کوچکی از چیزی بود که به چشم میآمد. دستکاری ناشیانهاش در دفتر حساب و کتاب مخارج اتاق، این موضوع را پس از رفتناش بهخوبی گواهی میداد. گویا با این کار میخواست خودش را بیشتر به چالش بکشد تا بارش سبکتر و دست و دلش برای هر اقدامی گشودهتر و رهاتر باشد.</blockquote><blockquote>جایی در انجیل اینطور آمده که: «در حقیقت اگر دانه گندمی که در زمین افتاده نمیرد تنها خواهد ماند و اگر بمیرد محصول بسیار خواهد داد».</blockquote><blockquote>بهراستی آن کس که هر لحظه در آرمان بلندش میمیرد و ذوب میشود، در امتداد زمان تکثیر خواهد شد و در گردش ایام تناور میگردد. تابلوی شورانگیزی که غلامرضا خسروی در ۱۱خرداد ۹۲ به پایان رساند، تصویر پویا و ماندگاری از این معناست که در سینه تاریخ حک شد. از بذر کانون شورشی ۳۵۰ اوین، زندان به زندان، کوچه به کوچه و شهر به شهر هزار کانون شورشی و عصیان رویید و برخاست و بهبار نشست تا بر جباریت و جاهلیت دوران بشورد و بشوراند و طرح چشمانداز میهنی عاری از غارت و ستم را بر پرده سیاسی اجتماعی ایران به تصویر کشد.</blockquote><blockquote>زندانی سیاسی مجید اسدی</blockquote><blockquote>زندان گوهردشت / بهار ۹۹</blockquote> | مجید اسدی نویسنده و زندانی سیاسی در بخشهایی از نامهای در رابطه با اعدام غلامرضا خسروی چنین مینویسد:<blockquote>به همراه سه تن دیگر جزء آخرین نفراتی بود که پس از بیست روز انفرادی وارد بند شد. با سری تراشیده و چهرهای تکیده ناشی از اعتصاب غذا، ناگهان در برابرمان ظاهر شد. تبسمی بهلب داشت و با هم وارد اتاق شدیم. زخمهای بهجا مانده از باتونهای گارد در ۲۸فروردین هنوز بر تناش خودنمایی میکرد. در همان ساعت اول شرح تمام اتفاقات آن بیست روز بارها از زبان این و آن برایش بازگو میشد، از خسارتهایی که وارد کرده بودند، اموالی که غارت شده بود، از کبودی و جراحتها، سخنها میرفت. در آن حین وقتی شنید که عدهیی از هموطنان به نشانه همبستگی با زندانیان، سرهای خود را تراشیدهاند با اینکه تا آن لحظه ساکت و آرام تنها به صحبتها گوش میداد، اما به ناگهان با دستپاچگی بلند شد و به هواخوری رفت. وقتی برگشت گفت باید پیام تشکری خطاب به مردم بنویسم.</blockquote><blockquote>بعدها بود که فهمیدم چرا رغبتی نداشت تا از اموال بهیغما رفته و ضربات باتون حرفی بزند. آخر از آن جنس نبود که مرغ خاطرش صید دام چنین وسوسههایی شود و با آرمانش کسب و کار راه بیندازد و وجه آن را نقدا از مردم طلب کند، بلکه بهخوبی میدانست که نبرد با خصم خدا و خلق تنها با شرارههای عشقی بیکران نسبت به مردم روشن میماند و عشق، قبل از هر چیز فدا کردن خویش است و اینگونه با نفی خویش، خود را در برابر همه رنجها و آلام مردم، شریک و متعهد مییافت.</blockquote><blockquote>پس از بازگشت اش از انفرادی، بیآن که بداند جلاد در کمین نشسته و فرصت اندکی در این دنیا برایش مانده، بهطرز شگفتآوری انسان دیگری شده بود. فعالتر، سرشارتر و پرشورتر از قبل بهدیگران میپرداخت. نظم تازهیی در رفتارش دیده میشد که پیش از آن سابقه نداشت. دقیقهها از شتاب کارهایش جا میماندند. نرمش و انعطافاش در قبال اشتباهات افراد بعضاً آدم را کلافه میکرد تا اینکه یکبار در توضیح عملکرد خود گفت: «پیامبر برای این رحمه للعالمین بود که رحمت اش بیدریغ به همه میرسید». و به این طریق، خطاهای دیگران را با عشق و رحمتی یکسویه جبران میکرد.</blockquote><blockquote>انسان خودبهخودی، برخورد با هر مانع و راهبندی را یک شکست تلقی میکند و گرایشی قوی در او وجود دارد که میخواهد شکست را بهمثابه همان چشمانداز یا فرجام کار تفسیر کند و بدینسان اسیر و وامانده در چنگ تندباد حوادث بههر سو بیاختیار پرتاب میشود و خسته و مأیوس چشم میدوزد تا مگر معجزهای از راه فرا برسد و کاری کند! غافل از آن که آرمان و چشمانداز در اثر معجزه پدید نمیآیند، بلکه این معجزه است که از آرمان و چشمانداز متولد میشود. از این رو بگیر و ببند و سرکوب ۲۸فروردین برخلاف روند معمول و خواست آمران و مجریان آن نه تنها او را با خود نبرد و جابهجا نکرد، بلکه مصممترش ساخت. بهطوری که با چیدن صحنه تازهیی از رزم، همزمان آخرین تابلوی زندگیاش را داشت کامل میکرد. در آن ایام بهشدت صمیمیتر شده بود و برای تلطیف فضا هر روز با بذلهگویی همه را برای لحظاتی دور هم جمع میکرد و حسابی میخنداند. کرم و سخاوتش هم گل کرده بود ولی آن بخششها قسمت کوچکی از چیزی بود که به چشم میآمد. دستکاری ناشیانهاش در دفتر حساب و کتاب مخارج اتاق، این موضوع را پس از رفتناش بهخوبی گواهی میداد. گویا با این کار میخواست خودش را بیشتر به چالش بکشد تا بارش سبکتر و دست و دلش برای هر اقدامی گشودهتر و رهاتر باشد.</blockquote><blockquote>جایی در انجیل اینطور آمده که: «در حقیقت اگر دانه گندمی که در زمین افتاده نمیرد تنها خواهد ماند و اگر بمیرد محصول بسیار خواهد داد».</blockquote><blockquote>بهراستی آن کس که هر لحظه در آرمان بلندش میمیرد و ذوب میشود، در امتداد زمان تکثیر خواهد شد و در گردش ایام تناور میگردد. تابلوی شورانگیزی که غلامرضا خسروی در ۱۱خرداد ۹۲ به پایان رساند، تصویر پویا و ماندگاری از این معناست که در سینه تاریخ حک شد. از بذر کانون شورشی ۳۵۰ اوین، زندان به زندان، کوچه به کوچه و شهر به شهر هزار کانون شورشی و عصیان رویید و برخاست و بهبار نشست تا بر جباریت و جاهلیت دوران بشورد و بشوراند و طرح چشمانداز میهنی عاری از غارت و ستم را بر پرده سیاسی اجتماعی ایران به تصویر کشد.</blockquote><blockquote>زندانی سیاسی مجید اسدی</blockquote><blockquote>زندان گوهردشت / بهار ۹۹</blockquote> | ||