۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| زیرنویس = | | زیرنویس = | ||
}} | }} | ||
'''خسرو گلسرخی''' (زاده ۲ بهمن- اعدام ۲۹ بهمن ۵۲) شاعر، نویسنده و مبارز در شهر رشت در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی از بیست سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به محافل روشنفکری راه یافت. خسرو گلسرخی در همین دوران در روزنامه کیهان مشغول به کار شد. در سال ۴۸ با عاطفه گرگین آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. ثمره این ازدواج یک فرزند به نام دامون بود. زندگی مشترک خسرو گلسرخی با همسرش | '''خسرو گلسرخی''' (زاده ۲ بهمن- اعدام ۲۹ بهمن ۵۲) شاعر، نویسنده و مبارز در شهر رشت در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی از بیست سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به محافل روشنفکری راه یافت. خسرو گلسرخی در همین دوران در روزنامه کیهان مشغول به کار شد. در سال ۴۸ با عاطفه گرگین آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. ثمره این ازدواج یک فرزند به نام دامون بود. زندگی مشترک خسرو گلسرخی با همسرش چهار سال بیشتر نپایید. خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۲ به جرم فعالیت علیه حکومت [[محمدرضا پهلوی]] از طرف [[ساواک]] دستگیر شد و در بیدادگاه نظامی شاه همراه با همرزم خود کرامت دانشیان به اعدام محکوم شد. دفاعیات گلسرخی در بیدادگاه شاه یکی از مشهورترین دفاعیاتی است که زندانیان سیاسی در زمان شاه علیه حکومت سلطنتی ارائه دادند. | ||
== دوران کودکی == | == دوران کودکی == | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. بعد از فوت پدرش، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. خسرو گلسرخی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند. | نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. بعد از فوت پدرش، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. خسرو گلسرخی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند. | ||
پدربزرگ خسرو گلسرخی مرد مبارزی بود که در کنار [[ | پدربزرگ خسرو گلسرخی مرد مبارزی بود که در کنار [[میرزا کوچک خان جنگلی]] در [[نهضت جنگل]] جنگیده بود. خسرو گلسرخی توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت. او حتی شعرهایی به نام جنگلیها و دامون سروده است که تحت تأثیر همین موضوع است. (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است). | ||
در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده را هم به عهده گرفت. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. | در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده را هم به عهده گرفت. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. | ||
== ازدواج خسرو گلسرخی == | == ازدواج خسرو گلسرخی == | ||
خسرو گلسرخی از آغاز جوانی به دلیل قلم توانایی که داشت وارد عرصه نویسندگی شد. او در سال ۱۳۴۸ در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش که در رادیو کار میکرد ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو چهار سال طول کشید و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود. مدتی بعد از دستگیری خسرو گلسرخی، عاطفه گرگین نیز دستگیر و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم | خسرو گلسرخی از آغاز جوانی به دلیل قلم توانایی که داشت وارد عرصه نویسندگی شد. او در سال ۱۳۴۸ در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش که در رادیو کار میکرد ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو چهار سال طول کشید و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود. مدتی بعد از دستگیری خسرو گلسرخی، عاطفه گرگین نیز دستگیر و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد. با به زندان افتادن عاطفه گرگین سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد. | ||
== فعالیتهای ادبی خسرو گلسرخی == | == فعالیتهای ادبی خسرو گلسرخی == | ||
خسرو گلسرخی طی دوران تحصیل خود علیرغم فشارهای زندگی و تأمین معاش خانواده، هرگز از ادبیات غافل نبود. او طی سالهای زندگی خود اشعار و مقالات و نقدهای بسیاری بر آثار ادبی نوشت که با نامهای مستعاری چون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد به چاپ رسیدهاست. در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمههای ادبی نیز میزد. اشعار و مقالات و نقدهای ادبی او در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر میشد. شعر «کنار پنجره» اولین تجربهٔ او در دنیای ادبیات و شعر بود. او همچنین نقدها و خوانشهایی بر [[فروغ فرخزاد]] و [[رضا براهنی]] نوشتهاست.[[پرونده:خسروگلسرخی وعاطفه گرگین.png|جایگزین=خسروگلسرخی وعاطفه گرگی|بندانگشتی|300x300پیکسل|خسروگلسرخی وعاطفه گرگین]] | خسرو گلسرخی طی دوران تحصیل خود علیرغم فشارهای زندگی و تأمین معاش خانواده، هرگز از ادبیات غافل نبود. او طی سالهای زندگی خود اشعار و مقالات و نقدهای بسیاری بر آثار ادبی نوشت که با نامهای مستعاری چون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد به چاپ رسیدهاست. در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمههای ادبی نیز میزد. اشعار و مقالات و نقدهای ادبی او در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر میشد. شعر «کنار پنجره» اولین تجربهٔ او در دنیای ادبیات و شعر بود. او همچنین نقدها و خوانشهایی بر [[فروغ فرخزاد]] و [[رضا براهنی]] نوشتهاست. [[پرونده:خسروگلسرخی وعاطفه گرگین.png|جایگزین=خسروگلسرخی وعاطفه گرگی|بندانگشتی|300x300پیکسل|خسروگلسرخی وعاطفه گرگین]] | ||
== آثار گلسرخی == | == آثار گلسرخی == | ||
کار جدی گلسرخی در شعر از سال ۱۳۴۵ شروع شد. با این وجود از وی کتابی منتشر نشد. آثار او پس از اعدام وی توسط همسرش به چاپ رسید. همچنین از وی جزوهای با عنوان «سیاست هنر، سیاست شعر» که به رابطهٔ هنر و شعر و سیاست میپردازد برجای مانده است. از جمله کتابهای شعر او با نام «من در کجای جهان ایستادهام» و کتاب «بیدار» | کار جدی گلسرخی در شعر از سال ۱۳۴۵ شروع شد. با این وجود از وی کتابی منتشر نشد. آثار او پس از اعدام وی توسط همسرش به چاپ رسید. همچنین از وی جزوهای با عنوان «سیاست هنر، سیاست شعر» که به رابطهٔ هنر و شعر و سیاست میپردازد برجای مانده است. از جمله کتابهای شعر او با نام «من در کجای جهان ایستادهام» و کتاب «بیدار» بارها به چاپ رسیدهاست. | ||
=== یک اگر با یک برابر بود === | === یک اگر با یک برابر بود === | ||
خط ۵۱: | خط ۵۲: | ||
معلم پای تخته داد میزد | معلم پای تخته داد میزد | ||
صورتش از خشم گلگون بود[[پرونده:خسروگلسرخی ودامون.png|جایگزین=خسروگلسرخی ودامون|بندانگشتی|خسروگلسرخی ودامون]]و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود | صورتش از خشم گلگون بود[[پرونده:خسروگلسرخی ودامون.png|جایگزین=خسروگلسرخی ودامون|بندانگشتی|خسروگلسرخی ودامون]] و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود | ||
ولی آخر کلاسیها | ولی آخر کلاسیها | ||
خط ۶۷: | خط ۶۸: | ||
غمگین بود | غمگین بود | ||
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است | تساوی را چنین بنوشت: یک با یک برابر است | ||
از میان جمع شاگردان یکیبرخاست | از میان جمع شاگردان یکیبرخاست | ||
همیشه یک نفر باید | همیشه یک نفر باید بپاخیزد… | ||
به آرامی سخن سر داد: | به آرامی سخن سر داد: | ||
خط ۹۱: | خط ۹۲: | ||
و او با پوزخندی گفت: | و او با پوزخندی گفت: | ||
اگر یک فرد انسان واحد یک بود[[پرونده:خسرو گلسرخی به همراه دوستانش در کافه نادری.jpg|جایگزین=خسرو گلسرخی به همراه دوستانش در کافه نادری|بندانگشتی|از چپ :پسرخاله خسرو گلسرخی، خسروگلسرخی، غلامرضا امامی، محمد مختاری، اسماعیل خویی، هرمز ریاحی | اگر یک فرد انسان واحد یک بود[[پرونده:خسرو گلسرخی به همراه دوستانش در کافه نادری.jpg|جایگزین=خسرو گلسرخی به همراه دوستانش در کافه نادری|بندانگشتی|از چپ :پسرخاله خسرو گلسرخی، خسروگلسرخی، غلامرضا امامی، محمد مختاری، اسماعیل خویی، هرمز ریاحی]] | ||
]]آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه | آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه | ||
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟ | قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟ | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۲: | ||
از دیگر اشعار مشهور او شعر یلدا است: | از دیگر اشعار مشهور او شعر یلدا است: | ||
شب که | شب که میآید و می کوبد پشت را | ||
به خودم | به خودم می گویم | ||
من | من همین فردا | ||
کاری خواهم کرد | |||
کاری کارستان | |||
و به انبار کتان فقر | و به انبار کتان فقر کبریتی خواهم زد | ||
تا همه | تا همه نارفیقان من و تو بگویند | ||
«فلانی سایهش سنگینه | |||
پولش از پارو بالا | پولش از پارو بالا میره» | ||
و در آن لحظه من مرد | و در آن لحظه من مرد پیروزی خواهم بود | ||
و همه | و همه مردم، با فدکاری یک بو تیمار | ||
کار و نان خود را در | کار و نان خود را در دریا میریزند | ||
تا که جشن شفق سرخ گستاخ مرا | تا که جشن شفق سرخ گستاخ مرا | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۶۰: | ||
با زلال خون صادقشان | با زلال خون صادقشان | ||
بر فراز شهر | بر فراز شهر آذین بندند | ||
و به دور نامم مشعلها بفروزند | و به دور نامم مشعلها بفروزند | ||
و | و بگویند | ||
خسرو از خود ماست | خسرو از خود ماست | ||
پیروزی او دربست بهروزی ماست | |||
و در | و در این هنگام است | ||
و در | و در این هنگام است | ||
که به مادر خواهم گفت | که به مادر خواهم گفت | ||
غیر از آن یخچال و مبل و ماشین | |||
چه | چه نشستی دل غافل، مادر | ||
خوشبختی، خوشحالی این است | |||
که من و تو | که من و تو | ||
میان قلب پر مهر مردم باشیم | |||
و به | و به دنیا نوری دیگر بخشیم | ||
شب که | شب که می اید و می کوبد | ||
پشت در را | پشت در را | ||
به خودم | به خودم می گویم | ||
من | من همین فردا | ||
به شب | به شب سنگین و مزمن | ||
که به | که به روی پلک همسفرم خوابیده ست | ||
از پشت خنجر خواهم زد | از پشت خنجر خواهم زد | ||
خط ۲۰۳: | خط ۲۰۴: | ||
و درون زخمش | و درون زخمش | ||
صدها بمب خواهم | صدها بمب خواهم ریخت | ||
تا اگر خواست | تا اگر خواست بیازارد پلک او را | ||
منفجر | منفجر گردد، نابود شود | ||
من | من همین فردا | ||
به | به رفیقانم که همه از عریانی می گریند | ||
خواهم گفت | خواهم گفت | ||
گریه کار ابر است | |||
من وتو با | من وتو با انگشتی چون شمشیر | ||
من و تو با | من و تو با حرفی چون باروت | ||
به | به عریانی پایان بخشیم | ||
و | و بگوییم به دنیا، به فریاد بلند | ||
عاقبت | عاقبت دیدید ما ما صاحب خورشید شدیم | ||
و در | و در این هنگام است | ||
و در | و در این هنگام است | ||
که همان بوسه | که همان بوسه ی تو خواهم بود | ||
کز سر مهر به | کز سر مهر به خورشید دهی | ||
و منم شاد از | و منم شاد از این پیروزی | ||
به | به حمیده روسری خواهم داد | ||
تا که از باد | تا که از باد جدایی نهراسد | ||
و | و نگوید هوای سردی است | ||
حیف شد مویم کوتاه کردم | |||
شب که | شب که می اید و می کوبد پشت در را | ||
به خودم | به خودم می گویم | ||
اگر از خواب شب | اگر از خواب شب یلدا ما برخیزیم | ||
اگر از خواب بلند | اگر از خواب بلند یلدا، برخیزیم | ||
ما | ما همین فردا | ||
کاری خواهیم کرد | |||
کاری کارستان<ref>[http://delfarib.blogfa.com/post/31 اشعار خسرو گلسرخی]</ref> | |||
=== شعر «ثقل زمین کجاست» === | === شعر «ثقل زمین کجاست» === | ||
خط ۲۶۸: | خط ۲۶۹: | ||
چگونه پیوندیست | چگونه پیوندیست | ||
با سرزمین من؟[[پرونده:کافه نادری.jpg|alt=کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی|بندانگشتی|کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی]] | با سرزمین من؟ [[پرونده:کافه نادری.jpg|alt=کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی|بندانگشتی|کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی]] | ||
آن کس که سوگوار | آن کس که سوگوار کرد خاک مرا | ||
آیا شکست | آیا شکست | ||
خط ۲۸۰: | خط ۲۸۱: | ||
که سایه مطبوع خویش را | که سایه مطبوع خویش را | ||
بر شانههای ذوالاکتاف پهن | بر شانههای ذوالاکتاف پهن کرد | ||
و باغها میان عطش سوخت | و باغها میان عطش سوخت | ||
و از شانهها طناب گذر | و از شانهها طناب گذر کرد | ||
این سرزمین من چه بیدریغ | این سرزمین من چه بیدریغ بود | ||
ثقل زمین کجاست | ثقل زمین کجاست | ||
خط ۲۹۲: | خط ۲۹۳: | ||
من در کجای جهان ایستادهام | من در کجای جهان ایستادهام | ||
با باری ز | با باری ز فریادهای خفته و خونین | ||
ای سرزمین من! | |||
من در کجای جهان ایستادهام؟<ref>ازکتاب ثقل زمین کجاست نوشته خسروگلسرخی</ref><ref group="فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی">شعر من درکجای جهان ایستاده ام از خسروگلسرخی</ref> | |||
== وظیفه منتقد از دیدگاه گلسرخی == | == وظیفه منتقد از دیدگاه گلسرخی == | ||
خسرو گلسرخی شاعری بود که بیش از هنرش به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواستو از هنرش وسیله ای | خسرو گلسرخی شاعری بود که بیش از هنرش به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواستو از هنرش وسیله ای برای اعتراض ساخت. در مصاحبه ای که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و تأثیر نقد در جامعه اینگونه بیان میکند: | ||
«نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که میشکافد و در استتار ماندهها را عریان میکند جهت میدهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تأثیر انکار ناپذیری بر جای میگذارد… منتقد باید دوران خود را ورق بزند، متحجر و پای بست به عناصر صرفاً سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظامها و روابط و عناصری که زائیدهٔ این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو مینهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد» | «نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که میشکافد و در استتار ماندهها را عریان میکند جهت میدهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تأثیر انکار ناپذیری بر جای میگذارد… منتقد باید دوران خود را ورق بزند، متحجر و پای بست به عناصر صرفاً سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظامها و روابط و عناصری که زائیدهٔ این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو مینهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد» | ||
خط ۳۰۶: | خط ۳۰۸: | ||
«در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه (فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیدهٔ دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند.» | «در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه (فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیدهٔ دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند.» | ||
همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات معتقد است که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد.[[پرونده:خسروگلسرخی.jpg|جایگزین=خسروگلسرخی در زندان قصر|بندانگشتی|خسروگلسرخی در زندان قصر|193x193پیکسل]]خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند و از این موضع | همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات معتقد است که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد. [[پرونده:خسروگلسرخی.jpg|جایگزین=خسروگلسرخی در زندان قصر|بندانگشتی|خسروگلسرخی در زندان قصر|193x193پیکسل]]خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند و از این موضع به نقد هنر میپردازد. او بر این باور است که شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند. | ||
خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند: | خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند: | ||
خط ۳۱۶: | خط ۳۱۸: | ||
او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور ارجگذاری. | او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور ارجگذاری. | ||
تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.<ref>[از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ | تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.<ref>[از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی</ref> | ||
[[پرونده:امیر حسین فطانت در پیری و جوانی.jpg|جایگزین=امیر حسین فطانت در پیری و جوانی|بندانگشتی|امیر حسین فطانت در پیری و جوانی]] | [[پرونده:امیر حسین فطانت در پیری و جوانی.jpg|جایگزین=امیر حسین فطانت در پیری و جوانی|بندانگشتی|امیر حسین فطانت در پیری و جوانی]] | ||
خط ۳۴۴: | خط ۳۴۶: | ||
حمید اسدیان نویسنده، شاعر و محقق، از زندانیان زمان شاه و از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در نوشتهای با نام «خسرو خوبان» در مورد خسرو گلسرخی مینویسد: | حمید اسدیان نویسنده، شاعر و محقق، از زندانیان زمان شاه و از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در نوشتهای با نام «خسرو خوبان» در مورد خسرو گلسرخی مینویسد: | ||
[[پرونده:حمید اسدیان.jpg|جایگزین=حمید اسدیان در مورد خسرو گلسرخی|بندانگشتی|حمید اسدیان]] | [[پرونده:حمید اسدیان.jpg|جایگزین=حمید اسدیان در مورد خسرو گلسرخی|بندانگشتی|حمید اسدیان]] | ||
دلاوری خسرو (گلسرخی) تنها این نبود که در دادگاه نظامی آنچنان شیرانه غرید و بدون آنکه «برای جانش چانهبزند، از خلقش دفاع کرد». علاوه برآن دفاعی از جنبش انقلابی کرد که بسیار هشیارانه و آگاهانه بود. | |||
او دفاع قهرمانانه و | او دفاع قهرمانانه و تاریخیش را با کلام جاودان «مولا حسین» آغاز کرد که «انالحیاة عقیدة و جهاد»... ، بعد بههویت ایدئولوژیک خود بهعنوان یک مارکسیست انقلابی اشاره کرد و سپس گفت: «زندگی مولا حسین، نمودار زندگی کنونی ماست که جان برکف، برای خلقهای میهن خود، در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد، هرچند که یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد؛ ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه خلقها تکرار کردند و میکنند، راه مولا حسین است». | ||
پس از | پس از این دفاع بیسابقه، خسرو در وصیتنامه اش خود را «فدایی خلق ایران» معرفی کرد. درحالی که همگان می دانستند که او هیچگاه «فدایی» بهمعنای اخص تشکیلاتی آن نبود. | ||
از | از این موضعگیری چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تعارف را بهکنار بگذاریم. اگر این موضعگیری، بهغایت دقیق، هشیارانه و البته انقلابی نیست باید بهخسرو مارک فرصتطلبی زد. اما واقعیت این است که او در یک کلام ازخط مشی انقلابی مبارزه مسلحانه دفاع کرد و خود را، بهعنوان یک فرد بهجریان مسلط و عمومی جنبش انقلابی میهنش، که در آن زمان در مجاهدین وفداییها تبلور می یافت گره زد. | ||
خسرو بهعنوان | خسرو بهعنوان یک عصب حساس جریان روشنفکری مسئول بهخوبی میدانست که بسا سادهتر و حتی بیخطرتر است که مقادیری دربارة خودش بهعنوان یک شاعر و منقد ادبی حرف بزند و حتی در این چارچوب بهشکنجه و خفقان و سانسور رژیم شاه هم بپردازد. اما او فداییها را میشناخت. در زندان، از طریق مجاهدین شهید کاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل، با مجاهدین آشنا شده بود؛ و آن جا که در دفاعیه اش بین اسلام ارتجاعی و انقلابی مرز می کشد و می گوید «و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را بهجنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا می کند» اشاره بهشناختی دارد که از مجاهدین یافته است؛ بنابراین رسالت او بهعنوان یک روشنفکر آگاه و مسئول این بود که در لحظة انتخاب «موقعیت تاریخی» خودش را تشخیص دهد. او در این مقطع می بایستی از شرایط استثنایی بهدست آمده حداکثر استفاده را بکند. یعنی علاوه بر آن که قاطعانه در برابر رژیم وابسته شاه میایستد جنبش انقلابی میهنش را معرفی کند. «ماهی سیاه کوچولو» ی تنها، که معمولاً بهگریز از دریا و تلاطم شهرت دارد، برخلاف مسیر حرکت کرد تا خود را بهدریا برساند. جسارت خسرو که چارچوبهای بهرسمیت شناخته و متعارف را شکست این بود که درست در لحظة انتخاب، خون خود را ودیعة نام «فدایی» کرد. این جسارت بیسابقه از یک سو مبین مرزبندی انقلابی او با مدعیان سازشکار مارکسیسم بود و از سوی دیگر پاکبازی خسرو را نشان می داد. زیرا در سرفصل مرگ و زندگیش، بدون هیچ چشمداشت و مطالبهای و فارغ از هرگونه تنزهطلبی و حسابگری بود. خسرو در این لحظه، که همة چشمها بهسویش خیره شده بود، بهبهای خونش، نامش را با نام شریف فدایی گره زد و حقا که گوارایش باد! برای یک مارکسیست انقلابی چه نامی والاتر از این که در کنار شهیدان پیشتازی همچون احمدزادهها و مفتاحیها و پویانها قرار گیرد؟ و بهراستی این نام شریف، اگر چه در دسیسه و خیانت یاران نیمهراه بهتاراج رفت شایستة چه کسانی بهتر از امثال خسرو است؟ او همچنین وقتی گفت: «آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود» در اردوی حسین نامنویسی کرد و این شرف نیز صدهزار بار گوارایش باد! چرا که برای همة انقلابیون در همة زمانها و همة مکانها، چه شرفی بالاتر از این که لحظة چشم فروبستن در اردوی «مولا حسین» باشند. این یک دگم شکنی خلاق بود که از روح صادق و دردمند خسرو ناشی میشد؛ و فراموش نکنیم که همین موضعگیری بود که تمام دم و دستگاه ساواک را غافلگیر کرد و بههم ریخت. کار خسرو، چه بهاعتبار دفاع قهرمانانه اش از اسلام انقلابی و چه بهاعتبار فدایی خواندن خود یک دگم رایج زمانه را شکست. بهاین اعتبار، او در شعر زندگیش و زندگی شعریش، دست بهیک نوآوری و خلاقیت تاریخی زد. این رسم اوست و راز جاودانگیش. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |