کاربر:Hossein/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰: خط ۲۰:


== موضوعات قرآن ==
== موضوعات قرآن ==
مطالب و موضوعات متنوع بيان شده در قرآن را، كه مضمون سوره‌ها و آيات قرآن است مي‌توانيم به ترتيب زير طبقه بندي كنيم .  
مطالب و موضوعات متنوع بيان شده در قرآن را، كه مضمون سوره‌ها و آيات قرآن است را می‌شود به ترتيب زير طبقه بندي كرد .  


الف ـ مسائل و حقايق عام فلسفي – برخي آيات قرآن، توضيح و بيان عمومي‌ترين حقايق جهان هستي است و ضمن آن به مسائلي پرداخته مي‌شود كه موضوع فلسفه و تبيينات فلسفي است .ضمن اين آيات قرآن ديدگاهها واصول جهان شناختي توحيدي خود را بيان مي‌كند ،مثلا آياتي كه مارا به مبدأ هستي و آفرينش نظم ون ظام يگانه و هدفدار كائنات و غايت جهان، رهنمون مي‌شوند.  
الف ـ مسائل و حقايق عام فلسفي – برخي آيات قرآن، توضيح و بيان عمومي‌ترين حقايق جهان هستي است و ضمن آن به مسائلي پرداخته مي‌شود كه موضوع فلسفه و تبيينات فلسفي است .ضمن اين آيات قرآن ديدگاهها واصول جهان شناختي توحيدي خود را بيان مي‌كند ،مثلا آياتي كه ما را به مبدأ هستي و آفرينش نظم ونظام يگانه و هدفدار كائنات و غايت جهان، رهنمون مي‌شوند.  


ب ـ حقايق علمي(طبيعي)ـ حقايق علمي طبيعي، موضوع پاره اي ديگر ازآيات قرآن است كه ضمن آن به جريان تكوين كائنات وپديده ها و رخدادهاي طبيعي وتحول وتكامل طبيعت اشاره شده است. از قبيل آياتي در بارة پيدايش و خلقت زمين و آسمان و ستارگان و روند تحول و تكامل آنها .گردش فصول و ايام شب و روز ،باد و باران ، كوهها و درياها ، پيدايش حيات و پديده‌هاي حياتي و بسياري مطالب متنوع ديگر از اين قبيل. اين مطالب را از آنجهت حقايق علمي نام نهاديم كه بررسي و شناخت آنها در ميان معارف بشري موضوع شعبه هاي مختلف علوم است و هدف قرآن از بيان اين مطالب،خود آنها نبوده و موضوعات شعبه هاي علوم موضوع تخصصي قرآن نمي‌باشد و بيان اين حقايق در قرآن جنبه ضمني دارد در حاليكه حقايق وتبيينات فلسفي  جنبه صريح و اساسي داشته و بعنوان مصاديق حقايق عام وبصورت ”آيات” و نشانه هائي ما را با روشني و تفكري منطقي به صحت و صداقت همان حقايق جهان‌شمول فلسفي رهنمون شده و بدان مومن مي‌گردانند. البته روشن است كه دانشمندان و صاحبنظران مي‌توانند از اين موارد مشخص ذكر شده در قرآن ايده‌ها و ديدگاه‌هاي كلي علمي در زمينه‌هاي مختلف استنتاج كرده و آنرا راهنماي كوششهاي علمي خود در بررسي پديده ها وكشف حقايق قرار دهند و مي‌دانيم كه اين ايده‌ها و ديدگاه‌ها در علوم تا چه اندازه واجد اهميت و ارزشند.
ب ـ حقايق علمي(طبيعي)ـ حقايق علمي طبيعي، موضوع پاره اي ديگر ازآيات قرآن است كه ضمن آن به جريان تكوين كائنات وپديده ها و رخدادهاي طبيعي وتحول وتكامل طبيعت اشاره شده است. از قبيل آياتي در بارة پيدايش و خلقت زمين و آسمان و ستارگان و روند تحول و تكامل آنها .گردش فصول و ايام شب و روز ،باد و باران ، كوهها و درياها ، پيدايش حيات و پديده‌هاي حياتي و بسياري مطالب متنوع ديگر از اين قبيل.


ج ـ حقايق ومسائل اجتماعي ـ در پيش گفته ايم كه قرآن راهنماي عمل است.ولذا بخش اعظم قرآن متضمن طرح وبيان مسائلي است كه به حركت اجتماعي معطوف و مربوط مي باشند. در اين آيات چگونگي تحول وحركت جامعه وجوامع بشري چگونگي حركت وموضعگيريهاي گروههاي مختلف اجتماع وجريان وفرجام حركت آنها تضادها تعارضات ومبارزات اجتماعي تشريح شده وبا ارائه رهنمودهائي .انسان رابه اتخاذ مواضع اجتماعي معيني كه ازنظر قرآن متضمن هماهنگي با نواميس وسنن تكاملي هستي است فراخوانده است،در اين قسمت هم البته قرآن تأكيد خاص به قوانين عمومي حاكم بر حركت اجتماعي دارد. در همين رابطه توجه اكيدي به مسير اجتماعات بشري يعني تاريخ، مبذول كرده است، و بدين‌ترتيب بخش مهم و چشمگيري از قرآن، صرف تشريح و بيان حركت و سرنوشت اجتماعي اقوام و جماعات گذشته بشري شده است. ذكر وقايع تاريخي هم البته، خود في نفسه هدف قرآن نبوده بلكه استنتاج سنن و قوانين حركت اجتماعي و جلب توجه انسان نسبت به آن مورد نظر قرآن مي باشد و با استناد مؤكد و مكرر بهمين حقايق تاريخي، قرآن بر روي همان رهنمودهاي اجتماعي خود مبني بر موضعگيري انقلابي و قرار گرفتن در مسير ترقي و رو به كمال امور، تأكيد مي‌ورزد، از مطالعه اين موارد در قرآن به ديدگاههاي جامعه شناسي و تاريخي قرآن پي مي‌بريم. از طرف ديگر، مي‌دانيم كه حفظ اجتماع و حركت اجتماعي بمثابه پيچيده‌ترين پديده و پيچيده‌ترين حركت بخشها و جنبه‌هاي گوناگوني رادر بر مي‌گيرد و قرآن كه اين‌همه باجامعه و حركت اجتماعي سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است،نمي‌تواند از اين مسائل غافل مانده باشد و ما مي‌توانيم از روي آيات مربوطه،ديدگاه‌هاي كلي قرآن را، در هر مورد مشخص ،بدست آوريم مثلا از روي يسياري آيات كه ناظر بر مسائل و روابط اقتصادي است،ديدگاه‌هاي اقتصادي قرآن استنباط و استنتاج مي‌شود و يا ديدگاه‌هاي مربوط به ساير زمينه‌ها و شاخه‌های حركت اجتماعي، از قبيل سياست و حقوق... از روي آيات مربوط يعني آيانيكه ناظر بر وضع و تشريع قوانين، احكام و سنن ونهادهاي اجتماعي وغيره مي باشد...
ج ـ حقايق ومسائل اجتماعي ـ بخش اعظم قرآن متضمن طرح و بيان مسائلي است كه به حركت اجتماعي مربوط مي باشد. در اين آيات چگونگي تحول وحركت جامعه وجوامع بشري چگونگي حركت وموضعگيريهاي گروههاي مختلف اجتماع و جريان و فرجام حركت آنها تضادها تعارضات و مبارزات اجتماعي تشريح شده است. در اين قسمت هم البته قرآن تأكيد خاص به قوانين عمومي حاكم بر حركت اجتماعي و توجه اكيدي به مسير اجتماعات بشري يعني تاريخ، دارد، و بدين‌ترتيب بخش مهم و چشمگيري از قرآن، صرف تشريح و بيان حركت و سرنوشت اجتماعي اقوام و جماعات گذشته بشري شده است. همچنین مي‌توانيم از روي آيات مربوطه،ديدگاه‌هاي كلي قرآن را، در هر مورد مشخص ،بدست آوريم مثلا از روي يسياري آيات كه ناظر بر مسائل و روابط اقتصادي است،ديدگاه‌هاي اقتصادي قرآن استنباط و استنتاج مي‌شود و يا ديدگاه‌هاي مربوط به ساير زمينه‌ها و شاخه‌های حركت اجتماعي، از قبيل سياست و حقوق... از روي آيات مربوط يعني آيانيكه ناظر بر وضع و تشريع قوانين، احكام و سنن ونهادهاي اجتماعي وغيره مي باشد...


د ـ انسان شناسي: در سطور قبل به تأكيد قرآن بر جامعه و حركت اجتماعي اشاره كرديم ونيز آنجا كه گفتيم قرآن راهنماي عملي است، و راه و رسمي براي زندگي انسان برقرار مي‌كند، روشن است كه زندگي و حركت انسان در چهارچوب جامعه صورت مي‌گيرد،و جنبة اجتماعي دارد.اين توضيحات عليرغم تصورات كسانيكه دين را ”امري وجداني و فردي”تلقي مي‌كنند، چنانكه گويي دين بمسائل اجتماعي نمي‌پردازد و نبايد دخالتي در امور اجتماعي بنمايد، نشان مي‌دهد كه دين بر عكس، اساسا با جامعه سر و كار دارد. در اينجا لزومي ندارد كه وارد بحث در رد نظر غيرعلمي فوق، بشويم. نظريكه صريحا رابطه متقابل فرد و اجتماع را ناذيده مي‌گيرد چنانكه گويي تعينات فردي انسان آنهم چيزهايي نظير اعتقادات وي مي‌تواند مضمون وبازتاب اجتماعي نداشته باشد و به‌نحوي در رابطه با جامعه و نظم اجتماعي موجود قرار نگيرد .البته ازاين توضيح نبايد چنين نتيجه گرفت كه دين و قرآن بطور فرعي و يا غيرمستقيم بر جامعه نظر دارد و ما در فوق ياد آور شديم كه قرآن اساسا به جامعه سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است. نظري اجمالي به تاريخ اديان (منظور اديان توحيدي است) و بخصوص به تاريخ اسلام كافي است تا صحت اين نظر را ،اثبات كند. ما همه اين‌را ميدانيم وحتي در كتابهاي درسي ابتدائي خوانده‌ايم كه اسلام با طلوع خود و در همان زمان حيات پيامبر، كه قاعدتا عاليترين، كاملترين، و خالصترين درك را از قرآن داشت و تحت رهبري وي، يك نظام اجتماعي كهنه را بر انداخته و نظم نويني را جايگزين آن كرده است، نظمي كه سرعت ونيرو وتأثير تاريخي وجهاني آن واقعا شگفت انگيز بوده است.همين توضيحات وهمين مطالعات،منجمله مطالعة حركاتي كه توسط تربيت شدگان اصيل مكتب وحي و قرآن برانگيخته و رهبري شده است (بعنوان با صطلاح فاكتهاي عيني) از قبيل، انقلاب حسيني كافيست تا بي‌پايگي ادعاي كسانيرا كه هم اسلام و قرآن را به انديويدواليسم متهم مي‌كنند روشن كند در حقيقت مي‌شود گفت آن مدعيان نه درك درستي از انديويدواليسم و نه شناخت صحيحي ازاسلام و قرآن دارند.  
د ـ انسان شناسي: آیات قرآن نشان مي‌دهد كه دين اساسا با جامعه سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است. نظري اجمالي به تاريخ اديان (منظور اديان توحيدي است) و بخصوص به تاريخ اسلام كافي است تا صحت اين نظر را ،اثبات كند. ما همه اين‌ را مي‌دانيم وحتي در كتابهاي درسي ابتدائي خوانده‌ايم كه اسلام با طلوع خود و در همان زمان حيات پيامبر، كه قاعدتا عاليترين، كاملترين، و خالصترين درك را از قرآن داشت و تحت رهبري وي، يك نظام اجتماعي كهنه را بر انداخته و نظم نويني را جايگزين آن كرده است، نظمي كه سرعت ونيرو وتأثير تاريخي وجهاني آن واقعا شگفت انگيز بوده است. اما قرآن در عين توجه اكيدش بر جامعه به ”انسان”نيز به‌طور جدي و به‌تاكيد نظر دارد و متضمن شناختي نسبت به انسان است بطوريكه مي‌دانيم اين امر يعني شناخت انسان، در مجموعه معارف بشري همواره از مهمترين شاخه‌های معرفت بوده و به‌جهت تاثير و نقش قاطعي كه در جريان عمل و موضعگيري‌هاي اجتماعي به‌جا مي گذارد حائز اهميت فراوانيست. در بسياري از آيات قرآن ”انسان”طرف خطاب است قرآن در همان حاليكه به انسان بمثابه موجودي اجتماعي مي‌نگرد. فرديت انسان را نيز بهيچوجه ناديده نمي‌گيرد و با فرد انسان در عين رابطه متقابل و تنگاتنگش با جامعه و در چارچوب اجتماع، بعنوان كليتي بي‌همتا و موجودي مسئول، سر و كار دارد. قرآن همانند ساير اديان در عين عرضه كردن ”هدايت به انسان، از وي مسئوليت مي‌طلبد و اينها همه مبتني بر، ديدگاه‌هاي انسان‌شناسي توحيدي قرآن است.  


اما قرآن در عين توجه اكيدش بر جامعه به ”انسان”نيز به‌طور جدي و به‌تاكيد نظر دارد و متضمن شناختي نسبت به انسان است بطوريكه مي‌دانيم اين امر يعني شناخت انسان، در مجموعه معارف بشري همواره از مهمترين شاخه‌های معرفت بوده و به‌جهت تاثير و نقش قاطعي كه در جريان عمل و موضعگيري‌هاي اجتماعي به‌جا مي گذارد حائز اهميت فراوانيست. در طول تاريخ و در جريان حركت علمي انسان بر سر همين مسأله ”انسان شناسي ”مجادلات و مباحثات دامنه‌داري در گرفته و افراط و تفريط ها وبه‌چپ و راست رفتن‌هاي زيادي در آن صورت گرفته  است كه ضمن آن نحله اي با كم بها دادن به نقش عوامل عيني و اجتماعي، به نوعي مطلق كردن نقش فرد و ارادة انسان گرديده ونحله اي متقابلا با گرايش به اطلاق عوامل عيني وجبري به نقش انسان وفرديت وي، كم بها داده‌اند. اين مباحث و نظرات صرفنظر از بحثهاي كلامي و با صطلاح اسكولاستيك پيرامون جبر و اختيار بطور علمي و در واقع به شناخت وارزيابي ”رابطة متقابل فرد و اجتماع” مربوط مي‌شود كه يكي از پيچيده‌ترين موضوعات معرفت بوده و رسيدن به شناختي صحيح در اين زمينه مستلزم داشتن يك ديدگاه فلسفي صحيح و واقع‌گرايانه نسبت به‌انسان است كه آن نيز خود مقتضي يك بينش فلسفي واقع‌گرايانه نسبت به كل وجود و هستي مي‌باشد. با توجه به توضيحات فوق و اهميت مسألة ”انسان”بديهي است كه اين موضوع در قرآن نيز جايگاه مهمي داشته باشد.در بسياري از آيات قرآن ”انسان”طرف خطاب است قرآن در همان حاليكه به انسان بمثابه موجودي اجتماعي مي‌نگرد. فرديت انسان را نيز بهيچوجه ناديده نمي‌گيرد و با فرد انسان در عين رابطه متقابل و تنگاتنگش با جامعه و در چارچوب اجتماع، بعنوان كليتي بي‌همتا و موجودي مسئول، سر و كار دارد. قرآن همانند ساير اديان در عين عرضه كردن ”هدايت به انسان، از وي مسئوليت مي‌طلبد و اينها همه مبتني بر، ديدگاه‌هاي انسان‌شناسي توحيدي قرآن است كه مي خواهيم آنرا از مطالعه آيات قرآن بدست آوريم.آياتي كه چه بطور مستقل وچه دررابطه با مسائل اجتماعي .متضمن بررسي وبيان مسائلي است كه به موضوع انسان،تعلق دارد.
== چگونگی دینامیزم در قرآن ==
آیات قرآن به گفته پیامبر اسلام و امام علی و راویان دارای دسته‌بندی با مضمون «محکم و متشابه» و «عام و خاص» و «ناسخ و منسوخ» و «مرسل و محدود» می‌باشد. همین دسته‌بندی و اصل «اجتهاد» پویایی (دینامیزم) قرآن را تأمین و تضمین می‌کند.


طبقه‌بنديی كه در فوق، از موضوعات قرآن، به‌عمل آورديم يك طبقه‌بندي كلي است و با الهام از طبقه‌بندي‌هاي متداول در علوم و دانش‌هاي بشري بعمل آمده است و مي‌توان ذيل هر كدام از عناوين فوق، طبقه‌بندي‌هاي جزئي ديگري نيز بعمل آورد.البته نفس”طبقه بندي”امري مفيد وحتي ضروري است كه پروسه معرفت وجريان دريافت حقايق ونظرگاهها را تسهيل مي كند وروشن است كه از ميان طبقه بنديهاي مختلفي كه ممكن است صورت بگيرد، يا صورت گرفته باشد (و اين نيز براي خود‌ تاريخ و سير ويژه اي دارد) آن طبقه‌بنديی كه بيشتر واقع‌گرا بوده و جريان معرفت را از سهولت بيشتري برخوردار كند، ارزش بيشتري خواهد داشت. اكنون بايد ببينيم كه موضوعات متنوع فوق، به‌ چه نحوي در قرآن، بيان شده و به چه ترتيبي دركنار هم قرار گرفته‌اند؟ آيا در خود قرآن چنين طبقه‌بنديی بعمل آمده است؟ ذيل عنوان بعدي، به اين مسائل ميپردازيم.  
در نهج البلاغه خطبه اول قسمت قرآن و احکام شرع آورده شده است:
 
كِتَابَ رَبِّكُمْ [فِيكُمْ:] مُبَيِّناً حَلاَلَهُ وَحَرامَهُ، وَفَرَائِضَهُ وَفَضَائِلَهُ، وَنَاسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ، وَرُخَصَهُ وَعَزَائِمَهُ، وَخَاصَّهُ وَعَامَّهُ، وَعِبَرَهُ وَأَمْثَالَهُ، وَمُرْسَلَهُ وَمَحْدُودَهُ، وَمُحْكَمَهُ وَمُتَشَابِهَهُ، مُفَسِّراً جُمَلَهُ، وَمُبَيِّناً غَوَامِضَهُ. بَيْنَ مَأْخُوذ مِيثَاقُ عِلْمِهِ، وَمُوَسَّع عَلَى العِبَادِ في جَهْلِهِ، وَبَيْنَ مُثْبَت في الكِتابِ فَرْضُهُ، وَمَعْلُوم في السُّنَّهِ نَسْخُهُ، وَوَاجب في السُّنَّةِ أَخْذُهُ، وَمُرَخَّص في الكِتابِ تَرْكُهُ، وَبَيْنَ وَاجِب بِوَقْتِهِ، وَزَائِل في مُسْتَقْبَلِهِ، وَمُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ، مِنْ كَبير أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ، أَوْ صَغِير أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ، وَبَيْنَ مَقْبُول في أَدْنَاهُ، ومُوَسَّع في أَقْصَاهُ.
 
=== محکم و متشابه ===
محکمات، آیاتی هستند که دیدگاهها ونظرگاههای اساسی اسلام یعنی اصول دین ( «توحید»، «نبوت» و «معاد» ) را تبیین می‌کنند. محکم به‌معنی ”متقن“ ، ”قطعی“ ، ”پابرجا“ و ”استوار“ است. قوانینی که با تغییر شرایط و گذشت زمان به‌طور نسبی تغییری نمی‌کنند.محکمات ۹۰% آیات قرآن‌ را تشکیل می‌دهند.
 
احکام «متشابه» حکمهایی هستند که باید با شرایط منطبق بشوند. یعنی که کاربرد تاکتیکی دارند، تضادهای اجتماعی شرایط خاصی را حل می‌کنند. در لغت به‌معنی ”پوشیده“ ، ”غیرمحکم“ یا ”آنچه که دارای دو معنی است“ آمده است.
 
از امام رضا (ع) نقل شده است که ” برای فهم متشابهات باید به محکم آن مراجعه کرد“ . یعنی این‌که نمی‌توان احکام را شناخت بدون این‌که آن‌را با اصول ثابت، یا همان «محکمات» مطابقت داد. به‌عبارت دیگر باید دید که در چه شرایط تاریخی نازل شده و رهنمود حل چه تضادی را می‌دهد.
 
برای مثال، قرآن در شرایطی نازل شد که هنوز مناسبات برده‌داری بر جهان آن‌روز حاکم بود. در آن شرایط هیچ حقوقی برای انسانها به‌رسمیت شناخته نمی‌شد. در جزیره العرب، زنان حتی حق حیات هم نداشتند. در چنین شرایطی اسلام تصریح می‌کند که زن می‌تواند نصف مرد ارث ببرد و یا شهادت دو زن، معادل یک مرد پذیرفته می‌شود! یعنی به‌رسمیت‌شناختن حق استقلال اقتصادی و هویت مستقل اجتماعی برای زنان. امری که باتوجه به شرایط آن ‌روزگار یک تحول بسیار مهم محسوب می‌شده است. اما باید با گذشت زمان و رشد آگاهیها و تحولات تاریخی، این امر نیز متحول و منطبق شود. برای درک اهمیت قائل‌شدن آن میزان استقلال برای زن، باید توجه داشت که در اروپا تا نیمه قرن بیستم، زنان از حقوق مستقل اقتصادی محروم بودند!
 
لذا به‌خوبی روشن می‌شود که این احکام، سمت‌گیری مشخصی را دنبال می‌کنند. اما این سمت‌گیری می‌بایستی که گام‌به‌گام و در هرمرحله معین از تکامل اجتماعی صورت گیرد. این‌جاست که مفهوم «محکم و متشابه» در اسلام روشن می‌شود، زیرا قرآن، کتاب همه دورانهای تاریخ است.
 
خود قرآن در این باره می‌گوید: ”کتاباً مّتشابهاً مّثانی“ کتابی که دارای قدرت انطباق و انعطاف با شرایط مختلف زمانی است. کتابی که متعلق به همه دورانها است و دچار کهولت نمی‌شود.
 
=== ناسخ و منسوخ ===
در قرآن آمده است: مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ  مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ . بقره 106
 
هر آيه‏‌اى را كه نسخ كنيم يا فروگذاريم، بهتر از آن يا همانندش را در ميان  آوريم، آيا نمیدانى كه خداوند بر هر كارى تواناست‏.
 
در تفسیر المیزان  در مورد تفسیر این آیه و همچنین مقولۀ نسخ چنین میخوانیم :
 
« كلمه نسخ  بمعناى زايل كردن است ، وقتى ميگويند: نسخت الشمس الظل ، معنايش  ‍ اين‌ است‌ كه آفتاب سايه را زايل كرد، و از بين برد، در آيه : وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  ...هيچ رسولى و پيامبرى نفرستاديم ، مگر آنكه وقتى  شيطان چيزى در دل او مى افكند، خدا القاء شيطانى را از دلش زايل مى كرد،  بهمين معنا استعمال شده است  .  »
 
در جای دیگر پنج نکته در مورد ناسخ ومنسوخ ذکر کرده ودر مورد اولین خصوصیت آن چنین میگوید :
 
« اول اينكه نسخ  تنها مربوط باحكام شرعى نيست بلكه در تكوينيات نيز هست.» یعنی نسخ در مورد پدیده های طبیعت هم ساری وجاریست. در تفسیر این آیه ، آیت الله طالقانی در جلد اول کتاب پرتوی از قرآن ، چنین مینویسد :
 
« نسخ در اصطلاح ، برداشتن صورتیست از محل اول خود و قراردادن در جای مناسب دیگر، یا گذاردن صورت دیگری به جای آن....چون هر آیه کوچک وبزرگ ،تکوینی وتشریعی را از کتاب هستی و قانونی، یا از ذهنها وخاطره‌ها ،او ننسها ، برداریم ،برتر و گزیده تر از آنرا میآوریم .نأت بخیر منها..... »
 
براساس این تفسیرها مسئله ناسخ ومنسوخ ،جهانشمول است  یعنی هر پدیده ای چه در طبیعت وچه در اجتماع و چه در قرآن ، که  منسوخ میشود ،پدیده ای وآیه ای  برتر از آن جایگزینش میگردد......
 
آقای طالقانی ادامه میدهند :
 
« آن فضل وقدرت وتدبیر نامحدود ، پیوسته جوهر عالم را پیش میبرد. این پیشرفت وتکامل جوهری درصفحه ماده ،مانند تخته سیاه ،نقوشی رسم ومحو میکند تا نقش بهتر که اثر تکامل جوهرست ،پدید آرد. همین صفات ملک وقدرت خداوندیست که در مظاهر تغییر رسوم و عادات بشری و نسخ بعضی شرایع آسمانی ظهور مینماید...... پس توقف در تکامل و حرکت جوهری و تحدید تغییر صوری آیات وجود وشریعت ،توقف وتحدید صفات وذات اوست ،تعالی الله عن ذالک علوا کبیرا..... »
 
منظور ایشان اینست که : تمامی پدیده های هستی در یک مسیر تکاملی ( ونه بشکل خلق الساعه ) بوجود آمده تا توسط حرکت جوهری ماده ، بهترینشان ( چه در حیطه طبیعت وچه در حیطه تاریخ ومسائل اجتماعی وتشریعی) خلق گردد. پدیده جدید که در این راه شکل میگیرد ،جای پدیده قدیمی که با شرایط جدید هماهنگی ندارد ، را میگیرد و توقف در تکامل وجود ندارد ،از دیدگاه آقای طالقانی توقفی در تکامل جهان در حیطه طبیعت و جامعه وجود ندارد زیرا که این توقف به معنای تحدید صفات وذات خداوند است و حتی درپیدایش ادیان این سیر تکاملی را میبینیم .به جای یهودیت ، مسیحیت و سپس اسلام می آید.
 
کل یوم هو فی شأن ...سوره الرحمن ،آیه 29
 
در هر مرحله ای خداوند دست اندر کار یک چیزیست ،تکامل متوقف نمیشود و همیشه ادامه دارد...
 
موجودات جهان بصورت خلق الساعه که همان فیکسیسم ویا ثبات انواعست ، بوجود نیآمده اند بلکه در یک مسیر تکاملی شکل گرفته اند. در هر مرحله  ، پدیده های نو جای کهنه ها راگرفته اند.از ابر هیدروژنی اولیه تا اولین موجود تک سلولی و سپس انسان و جوامع بشری وتا امروز یک راه  ( مسیر تکاملی موجودات ،جامعه وانسان ) بسیار طولانی چندین میلیارد ساله است. پس براین اساس همه پدیده ها  بهم مرتبطند . بنابراین  قانون « گذار مداوم از کهنه به نو » در مورد همه پدیده های جهان صادق است .
 
در واقع همانطوریکه دانشمندان میگویند ، پدیده هایی که خلق شده اند تا زمانیکه با شرایط موجود وفق و تطبیق داشتند ،در نوک پیکان تکامل ماندند ولی در جاییکه نتوانستند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند ، یا ازبین رفتند ویا اگر هم ماندند در شاخه های فرعی تکامل بزندگی ادامه دادند و نسخ گردیدند،منسوخ شدند وناسخینشان بعنوان موجودات متکاملتر در راس مسیر تکامل جایشان را پر کردند.برای مثال ،جانورانیکه همچون دایناسورها که حتی با جثه های چند متری وبسیار بزرگ ، خونسرد بودند و با تغییر شرایط محیط ،قدرت آداپتاسیون با محیط جدید را نداشتند ، ازبین رفتند وجای خود را به موجودات متکاملتر ازخود دادند . اینها از جمله پدیده های منسوخ در مسیر و جریان تکامل جهانند.پس قانون نسخ که قرآن در آیۀ بالا از آن سخن میگوید همان قانون گذارپدیده ها از کهنه به نو ــ از ساده به پیچیده ، میباشد.
 
فهم قانون  نسخ ( گذار از کهنه به نو ) در  تاریخ بشر بسیار واضح وروشن است .دوران مختلف تاریخی از قبیل کمون اولیه ،برده داری و ........را در کتابهای جامعه شناسی میتوان مطالعه کرد . مراحلی از تکامل تاریخ که هر یک جای دیگری را گرفت . یکی نسخ شد ودیگری بجای آن روی کار آمد.
 
تا اینجا حاکمیت ناسخ ومنسوخ ویا به عبارتی دیگر ،قانون نسخ    ( گذار مداوم از کهنه به نو ) وبزبانی دیگر انتخاب اصلح ، بعنوان یک قانون در طبیعت و در تاریخ را بصورت خیلی مختصر ملاحظه کردیم. برای مطالعات بیشتر در این دو مورد میتوان به کتابهایی که در مورد تکامل جهان و تکامل تاریخ نگاشته شده است ،مراجعه کرد.
 
حال در قسمت دوم نظری میاندازیم به محکمات و متشابهات در قرآن کریم :
 
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ .آل عمران آیه هفتم
 
او كسى است كه كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن محكمات است كه اساس  كتاب است، و بخش ديگر متشابهات است، اما كج‏دلان، براى فتنه جويى و در طلب  تاويل، پيگير متشابهات مى‏شوند، حال آنكه تاويل آن را جز خداوند و راسخان  در علم كه مى‏گويند ما در کلیت به آن ايمان آورده‏ايم، همه از پيشگاه خداوند است نمى‏دانند، واین را جز خردمندان ( ژرف اندیشان )  كسى متذکر نمیشوند.
 
در این آیه باین موضوع اشاره میشود که در قران آیاتی بنام محکم ودیگر آیاتی بنام متشابه وجود دارند.
 
دراینجا نظری بیاندازیم به برداشت تفسیر المیزان از محکمات و متشابهات ، در المیزان  میخوانیم :
 
« حال ببينيم معناى  ام الكتاب  چيست ؟ و چرا آيات محكم را  ام الكتاب خوانده ؟ كلمه  ام  به حسب اصل لغت به معناى مرجعى است كه چيزى و يا  چيزهايى بدان رجوع مى  كنند، و آيات محكم را نيز از همين جهت  ام الكتاب  خوانده كه مرجع آيات  متشابه است ، پس معلوم مى شود بعضى از آيات قرآن ، يعنى متشابهات آن ، به بعضى ديگر،  يعنى  آيات محكم ، رجوع دارند »
 
براساس این تفسیر محکمات مرجعند ، اصولند و متشابهات از اصول گرفته شده اند.
 
1ـ محکمات آیه های مادرهستند که ام الکتاب اند وهر گونه شبهه ای را منتفی میکنند. محکمات اصول ثابت قرآنند ،اصول اساسی ،استوار و پابرجا که دیدگاههای کلی مکتب توحید درمورد مسائل مختلف را بیان میکنند مثلأ از بین رفتن باطل ، پیروزی حق ومستضعفین ، قضاوت بر اساس عدالت و......یعنی  محکمات نقش ورل استراتژیک دارند.
 
2ـ متشابهات بطور کلی وعام ، بخشهای ناپیدا ویا ناشناخته هستی هستند ( زیراکه متشابهات معنی بسیار گسترده ای دارند ) ولی بطور خاص ، مسائل اجتماعی را در بر میگیرند.در این مقوله بحث در مورد متشابهات در معنی خاص آن میباشد.  آیات متشابه در معنی خاص خود ، آنهایی اند که اصل نیستند اما از اصول بیرون آمده اند ،از اصول منبعث شده اند یعنی متشابهات تاکتیکهایی هستند برای پیاده کردن محکمات که در واقع نقش ورل استراتژیک دارند . در نتیجه متشابهات برعکس محکمات پایدار و ثابت نیستند .
 
پس همانطوریکه گفته شد محکمات اصول اساسی مکتب هستند و خصوصیتشان پایداری و پابرجایی آنهاست.در حالیکه متشابهات بطور خاص ،اصل نیستند واز اصول منشعب هستند و مرجعشان محکمات است. در نتیجه متشابهات برعکس محکمات پایدار و ثابت نیستند لذا این تاکتیکها یعنی متشابهات ، متغیر ،منسوخ و مبتذل میشوند چرا که بدلیل تغییر شرایط ، کاربرد خود ، جهت پیاده کردن اصول ، را از دست میدهند و ضد ارزش ،ضد اصول وارتجاعی میشوند.
 
متشابهات  در حوزه علوم قرار دارند وبا پیشرفت علوم طبیعی، علوم اجتماعی ،اقتصادی وسیاسی ،قبض وبسط می یابند وهمانطوری که گفته شد در شرایطی دیگرودر زمان  آینده ضد اصول و در تضاد با روح و جوهر اصول میگردند.در این حالت از متشابهات که با شرایط جدید نمی خوانند و پیاده کردن اصول از طریقشان نه تنها ممکن نیست بلکه خود ضد اصول هم هستند،نباید پیروی کرد .آنها منسوخ اند ، از دور خارج میشوند.
 
حال با درک کلی که از  ناسخ ومنسوخ ،محکم و متشابه در قرآن ، بدست آوردیم ، بسراغ کلام الله مجید رفته و میخواهیم ببینیم این چهار نوع از آیات ،چه  آیاتی هستند..
 
در حیطه مسائل تشریعی در قرآن، همانطوری آقای طباطبایی وهمچنین آقای طالقانی  در تفسیر آیۀ قرآن هم گفتند ،همین ناسخ ومنسوخ ویا بعبارتی دیگر ،قانون نسخ وجود دارد وحاکمست. چرا که قانون نسخ تنها مختص طبیعت وتاریخ نیست و در قرآن هم هست.برای ورود به  بحث ناسخ و منسوخ در زمینه  مسائل تشریعی ،لازم به توضیح است که همانطور که میدانیم قوانین هم  تابع مصلحتها و مفسده هايند . همانطور كه  ممكن است  زمان کوتاه ،در  اجرا ویا تاثیر یک قانون بر جامعه اثر داشته باشد مسلما گذشت سالهای طولانی هم در تاثیر آن قانون بر جامعه نقش تعیین کننده ای دارد.این مسأله در مورد دستوراتی که پیامبر میدادند و بعد آنها را نسخ کرده و مناسبتر و برگزیده تر را می آوردند ، هم وجود داشته است.
 
بزبانی دیگر،یک قانون و یا تاکتیک که در یک جامعه مشخص ودر زمانی معین ، مترقی و حیاتبخش بوده است همین قانون ویا تاکتیک میتواند برای زمانی دیگر ، نه تنها مضر وبر خلاف پیشرفت جامعه بلکه برضد روح آن قانون ( که مسلما هدف از وضع آن رشدست )  باشد. مثل اينكه  مصلحت براى  مسلمانان  در يك زمان به  خاطر ضعف  نيرو ،عفو و گذشت  از كفار ومشرکین است  ، ولی در زمان ديگر ، مصلحت برای آنان ،  جهاد ودر گیر شدن با آنان   مى باشد. در حقیقت هدف وضع یک قانون مترقی برای جامعه ومردم ، پیشرفت وتکامل جامعه و انسانها میباشد که این قانون با گذشت وتغییر شرایط و زمان ،دیگر نمیتواند هدف واضع خود را پیاده کند ودر نتیجه ، ضد ارزش ،ضد اصول ، ضد محکم ویا محکمات خود ، میشود ولذا نباید از آن پیروی کرد و بزبان قرآن ، منسوخ است.
 
از امام هشتم شیعیان منقول است كه فرمود:
 
من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم-ثم قال-ان فى اخبار  نامتشابها كمتشابه القرآن فردوا متشابهها الى محكمها و لا تتبعوا متشابهها فتضلوا .
 
كسيكه متشابه ‏قرآن را به محكم آن رد كرد ، به راه راست هدايت ‏يافت. پس از  آن فرمود  : به درستى در اخبار ما ، متشابه هست مانند متشابه قرآن پس متشابه آنها را  بسوى محكم  آنها برگردانيد و از خود متشابه پيروى مكنيد كه گمراه ميشويد .
 
مـوارد  نـسخ در قرآن بسيار است از جمله تبديل عده زن شوهر مرده از يك سال( بقره ,آیه 240 ) به چـهـار مـاه و ده روز  ( بقره آیه 234 ) ويا مساله  تغيير و تحويل قبله از بيت المقدس به سوى كعبه( بقره ،آیه 144)
 
حال به نظرات مختلف دیگر در مورد آیات زیر که در باره زناست ، میپردازیم :
 
وَاللاَّتِي ياتين الفحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن اربعة منكم فان شهدوا فامسكوهن في البيوت حتى يتوفهن الموت  او يجعل الله لهن سبيلا.. نساء 15
 
در ميان زنان شما كساني كه مرتكب زنا مي  شوند، بايد از ميان خودتان چهار شاهد عليه آنها داشته باشيد. اگر شهادت  دهند، پس چنين زناني را در خانه هايشان نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد، يا  اينكه خدا راه خروجي برايشان پديد آورد.
 
دراینجا قران بصراحت اشاره میکند که آنها را در خانه تا موقع مرگشان حبس کنید ( حبس ابد ) ویا تا خدا راه دیگری برایشان قراردهد.
 
والذان ياتينها منكم فءاذوهما فان  تابا واصلحا فاعرضوا عنهما ان الله كان توابا رحيما ...  نساء16
 
آن مرد و زني كه مرتکب زنا مي شوند، بايد  تنبيه شوند. اگر آنها توبه كنند و خود را اصلاح نمايند، آنها را به حال  خود بگذاريد. خداست آمرزنده، مهربانترين .
 
الزانية والزاني فاجلدوا كل وحد  منهما مائة جلدة ولا تاخذكم بهما رافة في دين الله ان كنتم تؤمنون بالله  واليوم الاءخر وليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين.. . نور 2
 
زن زناكار و مرد زناكار را هر كدام صد  تازيانه بزنيد. در انجام قانون خدا دستخوش ترحم نشويد، اگر واقعا به خدا و روز آخر ايمان داريد. و بگذاريد تا گروهي از مؤمنان شاهد تنبيه آنها باشند .
 
در اینجا نظرات بعضی در مورد آیات فوق را بطور خلاصه بررسی میکنیم :
 
الف : در مورد این آیات بسیاری عقیده دارند که آیه نور ناسخ آیات 15 و 16 نساء میباشد . درآیات سوره نساء مجازات، زندانی کردن مجرم در خانه است ولی در آیه 2 سوره نور این مجازات به 100 تازیانه تغییر یافته است. علاوه براین براساس عقاید این گروه ،  دیگر جایی برای سنگسار واعدام وجود ندارد و قرآن هم از آن صحبتی نکرده است و جزای زانی را 100 ضربه شلاق معین کرده است و همچنین تأکید میکنند که باید به آیه 16 سوره نساء بیشتر توجه شود . چون در این آیه قرآن میگوید : در صورتیکه مجرمین توبه کنند ،باید آنها را آزاد کرده وبه حال خودشان گذاشت.
 
ب : عده ای دیگر برعکس عقیده دارند که آیات سوره نساء در مورد زنان ومردان متأهل میباشد و آیه سوره نور در باره زن ومرد مجرد است.براساس این دیدگاه ،مجازات افراد مجرد 100 تازیانه و مجازات متاهلین حبس در خانه ( حبس ابد )  میباشد. این گروه هم به سنگسار و یا اعدام زناکار هیچ اعتقادی ندارند و یکی از دلایلشان اینست که  در کل قرآن سخنی از اعدام و یا سنگسار این مجرمین نیست..
 
ج : عده ای دیگر میگویند :آیه سنگسار در قرآن بوده است و  از عایشه زن پیامبر نقل میکنند که آیه سنگسار برروی برگی نوشته شده بود که در موقع کفن ودفن پیامبر که همه مشغول بودند بزغاله ای آمد وآنرا خورد . ویا عده ای دیگر از خلیفه دوم روایت میکنند که گفته است آیه سنگساررا درقرآن دیده و آنرا خوانده است وبر همین سیاق ، خلیفه در چندین مورد امر به اجرای سنگسار هم داده است.
 
البته واضح است که هردوی این مطالب از طرف هرکسیکه نقل شده باشد اولأ با نص صریح قرآن ،که هرگونه نقص وتحریفی را رد میکند، در تضاد است. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ... سوره حجر آیه 9
 
بى‏ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم  بود
 
و ثانیأ این بیانات نه تنها با آیه سوره حجر در مغایرت کاملست،بلکه نمیتواند از سوی کسانی همچون یاران پیامبر باشد ،حتی اگر ازسوی معتبرترین راویان نقل شده باشد.
 
د : دسته دیگر مدعی هستند که  سبيل در آیه يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً    ، یعنی  حكم رجم «سنگسار» كه درباره زناى زن شوهردار می باشد ولی چون در قران نیامده واز طریق سنت بدست آمده پس حکم سنت نسخ کننده   حکم آیه 15و 16 سوره نساء می باشد . بعضی از این افراد ادعا میکنند که فرمان سنگسار توسط خلیفه دوم هم،در چند مورد به اجرا در آمده است .
 
دردو حالت اخیر فرض میکنیم که خلیفه دوم (یا هر کس دیگری ) چنین کرده است .این خود نشاندهنده این است که خلیفه براساس دیدگاه خودش یعنی با در نظرگرفتن شرایط زمانی خودش ، بقول اهل سنت اجتهادکرده ودستور سنگساررا، در مواردی داده است. اینجا اصلا صحبت از رد ویا تأیید حکم خلیفه نیست ،بلکه سخن در مورد نسخ  در قرآن میباشد که خلیفه براساس اجتهاد خودش ، به آن عمل کرده است ( زیرا آیه ای در مورد سنگسار در قرآن وجود ندارد) و در واقع در موارد سنگسار ،آیات 15 و16 نساء را را نسخ کرده است .
 
خلاصه اینکه بسیاری معتقد به نسخ بعضی آیات و قوانین قرآن توسط آیات دیگر و یا توسط سنت ویا اجتهاد خلیفه مسلمین بوده وهستند. بنابراین نسخ یک قانون توسط قانون دیگر چیز جدیدی نیست.
 
از این برداشتهای مختلف از آیات قرآن و همچنین با تعمق در خود قرآن ،مخصوصا از آیه 106 سوره بقره و همانطوری که آیت الله طالقانی هم بیان کردند ،نتیجه میگیریم که ، با دگرگونی شرایط جامعه ، آیاتی از قرآن هم منسوخ میشوند ، اینها همان متشابهات  ،البته در حیطه مسائل اجتماعی ، میباشند و همین امر یکی از عوامل دینامیزم ، پویایی و شکفتگی قرآن در هر زمانی میباشد.
 
این آیات آنهایی اند که با شرایط جدید نمیخوانند ودر شرایط جدید ، دیگر پیاده کننده اصول خود نیستند بلکه ضد اصولند. برای مثال در همین مورد زنا و حکم شلاق ویا اعدام ویا سنگسار صحبتمان را ادامه میدهیم. همه براین عقیده اند که آیه قصاص، از محکمات قرآن است . براساس این آیه ، قصاص باید برای جامعه حیات و زندگی بیآورد وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ  تَتَّقُونَ. بقره 179 ،یعنی هر قانونی که در جامعه براساس قصاص ، در مورد مجرمین به اجرا در میآید ،یعنی از اصل منبعث میشود ، باید برای آن جامعه حیات  وزندگی و شکفتگی بیآورد ولی اگر نتیجه حاصله برعکس این باشد پس آن قانون  منسوخ میشود وباید قانون دیگری ،که ببارآورنده روح قصاص ( حیات وزندگی ) است ، در مورد مجرم اجرا شود.
 
حال بیایید به جامعه ایران و با توجه به آیه قصاص، نظری بیفکنیم.
 
آیا واقعا طی این سالها ، در حکومت آخوندها در ایران، با اینهمه دست وپا بریدنها ، شلاق زدنها در زندانها وملأ عام ، چشم در آوردنها، دست بریدنها و سنگسارها واجرای دهها عمل دیگر تحت نام قصاص ،برای جامعه حیات وزندگی بوجود آمده است؟ مگر خداوند نمیگوید قصاص باید برای شما حیات بیآورد ؟ دستهایی را در این حکومت باصطلاح اسلامی وبجرم دزدی قطع کردند.آیا بواقع ودور از هر گونه تعصب ،این دست بریدنها چه هدیه ای برای شخص مجرم ،برای خانواده او و برای جامعه آورد ؟ حیات ؟ شادابی برای   جامعه ؟ ویا کم شدن ویا ازبین رفتن  جرم و زمینه ارتکاب جرم ؟ آیا هنوز هم ازنظر فساد ودزدی وفحشا و اعتیاد ، ایران تحت حاکمیت آخوندی در مقام اول نیست ؟ پس این قوانین برای جامعه ایران وایرانی چه چیزی به ارمغان آورده است ؟؟ جز فلاکت هر چه بیشتر ؟
 
همانطوری که در بالا اشاره گردید هر قانونی که ،نتواند جامعه وانسان را به سمت یگانگی و وحدت ورشد ،سوق دهد وبقول قرآن نتواند برای جامعه وانسان حیات وزندگی بیآورد در فرهنگ قرآنی ، از دور خارج شده ومنسوخ میگردد هر چند که البته این قانون ویا قوانین در زمان و شرایط خودشان ،بهترین و بسیار مترقی هم بوده اند ولی در دورۀ جدید که دیگر پیاده کننده اهداف اصل خود ( آیۀ محکم خود ) نیستند ، قانون ویا قوانین بهتری باید جایشان را بگیرند که آورنده حیات ورشد برای جامعه وانسان باشند.
 
چنانکه در تفسیر المیزان میخوانیم :
 
« در عصر نزول آيه  قصاص و قبل از آن نيز عرب به قصاص و حكم اعدام قاتل ، معتقد بود، ولكن قصاص  او حد و مرزى نداشت بلكه به نيرومندى قبائل و ضعف آنها بستگى داشت ، چه  بسا ميشد يك مرد در مقابل يك مرد و يك زن در مقابل يك زن كه كشته بود قصاص  ميشد و چه بسا ميشد در برابر كشتن يك مرد، ده مرد كشته ميشد، و در مقابل يك  برده ، آزادى بقتل مى رسيد، و در برابر مرئوس يك قبيله ،رئيس قبيله قاتل،  قصاص ميشد و چه بسا مى شد كه يك قبيله ، قبيله اى ديگر را بخاطر يك قتل  بكلى نابود ميكرد.»
 
پس قوانینی که قرآن آورد  در زمان و شرایط خودشان بهترینها ومترقی ترینها هم بوده اند.چرا که در مقابل کشته شدن ویا بسرقت رفتن اموال  یک فرد ، انتقام وانتقام جویی تا آنجا پیش میرفت که ، حتی در مواردی، تمامی افراد قبیله شخص قاتل ویا سارق ، قتل عام ویا غارت میشدند.
 
اصلا مگر نه اينکه بين حقوق بشر موجود و این قوانین تعارض های بسيار وجود دارد؟ چطور است که این آخوندهای مرتجع در بهره برداری از اینترنت و انرژی اتمی و موشکهای دوربرد وماهواره و.... پا به پای زمان حرکت میکنند اما در زمینه قوانین جزایی ،خود را متعهد به عهد شترچرانی میدانند ؟آری زمانه ، دیگر عوض شده و عهد عرب بادیه نشین که یکی از زحمات پیامبر ، این بود که آنها را از جنایت زنده بگور کردن دخترانشان برهاند ،نیست . اصلا بگذارید بپرسیم : واجب بوقته و زائل فی مستقبله ...آنچه اکنون واجب است اما در آينده، جواب ندارد و منتفی است ،شامل چه مواردی است؟
 
از این مسأله هم میگذریم که در پاره ای از جوامع ، بشر معاصر توانسته است با اتکاء  به علوم ، تأدیب وآموزش و روانکاوی و روان درمانی و ...وهمچنین زندانی کردن ،وبا پیشگیریهای بموقع ،  بعضی از این مجرمین  را بواقع درمان کند ویا همچنین شرایط اجتماعی ارتکاب جرائم را ازبین برده وبه جامعه و شخص مجرم روح و حیات بدهد. خلاصه کلام اینکه آن قوانینی از قرآن که در این شرایط برای انسان مجرم و نیز برای جامعه ، حیات و زندگی نمیآورد ،از دور خارج میشوند ،منسوخند .هیچ تعارفی هم نداریم جای این قوانین را باید قوانینی بگیرند که محتوی وهدف آیۀ محکم خود را ، برآورده میکنند.قوانینی که تاکتیکهایی جدیدند برای نیل به هدف واستراتژی .البته زمانی میرسد که این قوانین جدید هم منسوخ شده ،کاربرد خود را ازدست داده و باید ازدور خارج شوند وجای خودرا به قوانین جدیدتر دیگر بدهند.
 
اما سوال اینست که ، چه کسانی اینرا نمیخواهند و چرا ؟؟
 
فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ
 
اما مرتجعین وکوته نظران و آنهاییکه در درونشان مرض است ، کسانیکه دچار انحرافاتی اند ،رسوبات طبقاتی ،مهر وکینهای شخصی ومنافع مادی ......... دارند ،به آیات متشابه میچسبند ودر صدد تأویل وتوجیه آنها برمیآیند و به آن عمل کرده و مردم را هم بعمل به این آیات میکشانند. اینها در قلوبشان زیغ است  چرا که تاویلشان از متشابهات نه براساس ام الکتاب ( محکمات ، اصول ) ، که ناقض وضد آنها میباشد. تاویل وتفسیرشان ضد اصول، ضد تکاملی و ضد راه خدا است.
 
وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ .
 
آری تاویل این آیات متشابه را پروردگار جهانیان میداند و راسخون فی العلم .. تاویلشان بر عهده افراد ذیصلاح ،وظیفه کسانیکه ،آگاهی و توانایی کافی ایدِئولوژیکی واشراف  به اصول دارند ، است، رسوخ در علم دارند و نه علم سطحی ، یعنی شناخت عمیق دارند .شناخت به ایدئولوژی و شرایط روز دارند.
 
این اشراف در حیطه ایدئولوژی ، همان معنی ومفهوم فقاهت است .که البته هیچ ربطی هم  به قشر خاصی   (مثل آخوند و ملا )  ندارد.اجتهاد هیچ ربطی به کسانیکه از راه دین نان میخورند ، ندارد
 
پیاده کردن اصول در شرایط مشخص وخاص که همان اجتهاد است.بزبان دیگر اجتهاد عبارتست از پاسخگویی ایدئولوژیکی به مسائل انسان ومسائل روز. پیاده کردن اصول (محکمات ) درشرایط سیاسی واجتماعی روز ، باز کردن گره ها و راه تکامل انسانی در چارچوب ایدئولوژی.اگر یک مکتبی نتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد ،همچون موجوداتی که نتوانستند خود را با محیط خود تطبیق دهند ، از نوک پیکان تکامل خارج شده ،منسوخ شده وجای خود را بالاجبار به مکتبی متکاملتر میدهد.این قانون وسنت مسیر تکامل جهان از آغاز پیدایش هستی بوده است .
 
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا. سوره فتح ،آیه 23
 
قانون الهى از پيش همين بوده و در قانون الهى هرگز تغييرى نخواهى يافت
 
حالا ببینیم چگونه اسلام که ایدئولوژیی متعلق به 14 قرن پیش است ،میتواند امروزه هم به مسائل پیچیده اجتماعی پاسخ دهد ؟؟ جواب همانطوری که گفته شد با اتکا به اجتهاد. .البته روشن است که چنین مکتبی باید در ذات و ماهیت خود چنین قابلیت تطابقی را، داشته باشد.. ایدئولوژی توحیدی با وجود محکمات و متشابهات ، ناسخ ومنسوخ در قرآن ( و با اتکائ به نهاد اجتهاد که گفته شد بر عهده چه کسانیست) از این دینامیزم وپویایی برخوردار است و قدرت تطابقی در هر شرایطی را داراست و بنابراین ماندگارست وجاودان....
 
علی دیانتی
 
منبع:پژواک ایران
 
<nowiki>***********************************************************</nowiki>
 
اسلام دموكراتيك
 
01 شهریور 1388
 
<nowiki>https://archive.maryam-rajavi.com/index.php?option=com_content&view=article&id=74&Itemid=542</nowiki>
 
در هشتم مارس 1996 (1374) در پاريس نظريه اش درباره اسلام دمكراتيك را ـ به مثابه آنتي تز بنيادگرايي اسلامي ـ ارائه كرد.
 
به اعتقاد مريم رجوي، آن چنان كه در كتابش، « زن، اسلام، برابري» كه به زبان فارسي منتشر شده، توضيح ميدهد، ”اسلام دمكراتيك“ همان پيام اصيل محمد و رودرروي تلقي بنيادگرايانه ملايان از اسلام ميباشد و اختلاف اساسي ميان اين دو اعتقاد از روز اول مسأله آزادي بوده است.
 
وي ميگويد: مقاومت ما به دليل آن كه نيروي محوري آن، مجاهدين، معتقد به همين پيام است، پاسخ و آنتي تز بنيادگرايي اسلامي و تفكر ملايان حاكم بر ايران است. تفكري كه مبلغ ترور و كينه و شقاوت است و تحت نام اسلام يك ديكتاتوري مذهبي ايجاد كرده است.
 
به گواهي سنتهاي پيامبر و آيات صريح قرآن، اسلام، آزادي انسان و محترم شمردن انتخاب آزادانه انسان را يك پرنسيپ خدشه ناپذير ميداند..
 
ولايت فقيه كه حاكميت ملايان است،  بر اجبار و اكراه و تبعيض بنا شده است. اسلام حقيقي چنين حاكميتي را رد ميكند و برخلاف تصوري كه آنها ايجاد كردهاند، از دمكراسي دفاع ميكند. زيرا رأي و انتخاب آزادانه را معيار مشروعيت ميشناسد.
 
مريم رجوي تأكيد دارد كه برخلاف ملايان كه قوانين ارتجاعي را به عنوان آنچه از جانب خدا تعيين شده، وانمود مي‌كنند، اصل اساسي در اسلام حاكميت مردم است. وآنها هستندكه قانونگذاري مي‌كنند.
 
او خاطرنشان ميكند كه اسلام اجبار و اكراه در پذيرش دين را رد مي‌كند و مردم را به بردباري و ‌همزيستي صلحآميز با صاحبان اديان و عقايد ديگر مؤظف كرده است.
 
به اعتقاد مريم رجوي اصل برابري انسانها، از هر جنس، نژاد و مليت، از پايههاي اعتقادات اسلامي است.
 
همچنين رودرروي زنستيزي ملايان، اسلام مدافع برابري زن و مرد است.
 
او ميگويد: برابري انسانها، آزادي و حاكميت مردم، نه افكار ابداع شدة ما، بلكه تصريحات قرآن است. اما آنچه ملايان ميگويند برداشتهاي انحرافي و ساخته و پرداختة خود آنهاست.
 
مريم رجوي به ديناميزم اسلام و قرآن معتقد است. او ميگويد: ملايان تأكيد ميكنند كه قوانين و احكام اسلامي بايد عيناً به‌ همان شكل 1400سال پيش اجرا شود. اما آيات قرآن نشان ميدهد كه احكام نبايد دگمهاي لايتغير تلقي شود، بلكه بايد با تغيير شرايط، جاي خود را به‌ احكام جديدي بدهد كه براي پيشرفتهاي بشري و مقتضيات اجتماعي راه باز مي‌كند.
 
1 ـ بنيادگرايي اسلامي و ولايت فقيه، بدترين دشمن اسلام و حضرت محمد است.وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ [سوره 2 ـ آيه204]
 
2ـ اسلام دين آزادي است. آزادي مهمترين نقطه افتراق اسلام حقيقي و بنيادگرايي تحت نام اسلام است.
 
اسلام مدافع دمكراسي است. وشاورهم في‌الامر[سوره2 ـ آيه159]
 
دين محترم شمردن انتخاب آزادانه انسان الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ[سوره 39 ـ آيه 18]
 
3ـ اسلام تحميل دين را رد مي‌كند.
 
هركس آزاد است دين خود را آزادانه انتخاب كند. دين از دولت جداست
 
و پيروان مذاهب مختلف در برابر قانون برابرند. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ [سوره3 ـ آيه64]
 
4ـ اسلام مدافع حقوق بشر است. حيات هر انسان به اندازه حيات تمام انسانها ارزش دارد. وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا [سوره 5 ـ آيه32]
 
اعلاميه جهاني حقوق بشر و موازين جهان شمول آن در راستاي پيام رحمت و بردباري اسلام است.
 
5ـ اسلام دين برابري زن و مرد است. نخستين ايمان آورنده به اسلام، خديجه كبري، الگوي جاودان رهايي و برابري است. برطبق پيام حقيقي اسلام زنان در رهبري سياسي جامعه بايد مشاركت برابر داشته باشند.
 
6ـ اصل برابري انسان‌ها از هر جنس، نژاد، رنگ و مليت، از پايه‌هاي اعتقاد اسلامي است.
 
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ [سوره 49 ـ آيه13]
 
7ـ با اعتقاد به ديناميزم اسلام شريعت آخوندي و اجراي مقررات 1400سال پيش تحت نام اسلام را رد مي‌كنيم. آيات قرآن، دگمهاي لايتغير براي زندگي اجتماعي و اقتصادي مردم را رد مي‌كند. اسلام براي پيشرفت جامعه بشري و ارتقا مناسبات انسانها راه باز مي كند. سنگسار و ديگر مجازاتهاي عصر حجر ربطي به اسلام ندارد
 
8ـ اسلام قوانيني را كه توسط منتخبان مردم وضع شده باشد، محترم مي‌شمارد. اصل اجتهاد، برخلاف داعيه ملايان ترغيب كنندهٌ مشاركت عمومي در ادارة جامعه است.
 
9ـ هرگونه تحميلي به مردم بر ضد اسلام حقيقي است. چه در عبادتها، چه در شعائر و چه در پوشش. مجازات زنان به خاطر نپذيرفتن نوع خاصي از پوشش بر ضد اسلام است.
 
10ـ  آپارتايد جنسي ملايان هيچ ربطي به اسلام ندارد. كما اين كه در مراسم حج زنان و مردان دوشادوش يكديگر بدون هيچ‌گونه جداسازي در يك محيط گردهم مي‌آيند.
 
[كنفرانس ضد بنيادگرايي 6 سپتامبر 2008 ـ لوور پاريس]
 
<nowiki>**********************************************************</nowiki>
 
دینامیسم قرآن و دو نوع اسلام سراپا متضاد - مسعود رجوی
 
‫<nowiki>https://www.balatarin.com/permlink/2015/9/7/3949102</nowiki>
 
mojahedin.org
 
thumbnailبهترین شاخص برای ما حضرت علی است. ببینیم که او در مورد قرآن و پویایی آن چه می‌گوید و ما چرا می‌گوییم تشیع علوی؟ چرا می‌گوییم باب النبی؟ چرا می‌گوییم حضرت علی قدر انسان است؟ حضرت علی در نهج‌البلاغه قرآن را چنین توصیف می‌کند: «کتاب ربّکم فیکم مبیّناً حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه و خاصّه و عامّه و عبره و أمثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابهه مفسّراً مجمله و مبیّناً غوامضه بین مأخوذٍ میثاق علمه و موسّعٍ علی العباد فی جهله و بین مثبتٍ فی‌الکتاب فرضه و معلومٍ فی‌السّنّة نسخه و واجبٍ فی‌السّنّة أخذه و مرخّصٍ فی‌الکتاب ترکه و بین واجبٍ بوقته و زائلٍ فی مستقبله و مباین بین محارمه من کبیرٍ أوعد علیه نیرانه أو صغیرٍ أرصد له غفرانه و بین مقبولٍ فی أدناه موسّعٍ فی أقصاه».
 
دینامیزم قرآن چیست ؟
 
<nowiki>http://intnetonline.link/%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%9F/</nowiki>
 
علت تغييرات آيات درقرآن چه بود؟ و علت ديناميز قرآن چيست؟
 
سوال: ايا مگر هر کتابی پس از چندی کهنه و به درد نخور نميشود؟. ببینید چند تا از کتاب‌هایی که در قرن نوزدهم نوشتهشده‌اند، هنوز در قرن بیستم از دور خارج نشده‌اند؟ یا لااقل قسمتی از آنها دچار فرسودگی و کهولت نشده است؟
 
قرآن به خودي خود و براي خود نازل نشده است. اين مجموعه آيات, براي هدايت ”جامعه ” بشري درروياروي بشر با روند تكاملي اجتماعي خود بوده وهست. بنابراين با تغييراتي كه درهر مسير تكاملي اجتناب ناپذير و بعضا ضروري است, بايد برخوردي متفاوت كرد وفهم وعدم فهم اين موضوع , تفاوتي است بين آنانيكه درتعبير و فهم قرآن عميق هستند و يا متحجريني كه قرآن را فسيل شده و ثابت تعبير و تفسير ميكنند.
 
اينرا قرآن درايات خود چنين توضيح ميدهد:
 
(سوره زمر) «فمن شرح اللّه صدره للإسلام فهو علی نورٍ من ربّه»، «آیا کسی که خدا سینه‌اش را باز کرده است برای اسلام و او بر نور و هدایتی است از جانب پروردگارش، با کسی که قلب و سینه و ادراکش بسته و منجمد و خشک است، مساوی است؟»
 
«ویل للقاسیة قلوبهم من ذکر اللّه».
 
«پس وای بر سنگدلان و سنگین دلان، آنهایی که قلبشان قسی است، از ذکر خدا و یاد خدا» و آرمانها و ارزشهای خدایی و مردمی بیگانه‌اند. باور کنید که این مفهوم درست بر همین دار و دسته خمینی منطبق می‌شود. «أولئک فی ضلالٍ مبینٍ »، «آنها در گمراهی آشکار به‌سر می‌برند».
 
این ابتدای آیه بود یعنی در آیه بیست و دوم سوره زمر می‌خواهد مقایسه‌ای بکند بین کسانی که سینه گشاده، چشم‌انداز روشن و فهم عمیقی از اسلام و آن نور هدایت کننده‌اش دارند، در برابر تاریک اندیشان و قشریون قسی‌القلب، یعنی ابن ملجم های دوران. بعد از این آیه و بعد از این توضیح، قرآن می‌گوید: «الله نزل احسن الحدیث»، «خداوند بهترین گفتار، بهترین کتاب و بهترین تبیین و تشریح را عرضه کرد».  


<span dir="RTL"></span><references />
<span dir="RTL"></span><references />
۱٬۱۹۵

ویرایش

منوی ناوبری