کاربر:Hossein/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
برای برداشت درست از قرآن باید اصطلاحا آن را تفسیر نمود. منظور از تفسير يك موضوع اين است كه معني ومضمون آن كشف ودركي روشن وخالي از ابهام از آن ارائه شود. منظور از تفسيرقرآن اينست كه وقتي قرآن مورد مطالعه قرار می‌گیرد معني ومنظور آيات با توجه به اینکه در زمان خودش و در جامعه‌ای که نازل شده است و متناسب با فرهنگ آن جامعه و آن روزگار بوده است برای امروز ما به روشني ودرستي فهم شده و بشود آنرا توضيح داد. چنان فهم و دركي كه بتواند در نهايت سمت‌گيري مشخصی را در جهت‌گیریهای اجتماعی و سیاسی فردی که امروز آن را می‌خواند بوجود بیاورد.
برای برداشت درست از قرآن باید اصطلاحا آن را تفسیر نمود. منظور از تفسير يك موضوع اين است كه معني ومضمون آن كشف ودركي روشن وخالي از ابهام از آن ارائه شود. منظور از تفسيرقرآن اينست كه وقتي قرآن مورد مطالعه قرار می‌گیرد معني ومنظور آيات با توجه به اینکه در زمان خودش و در جامعه‌ای که نازل شده است و متناسب با فرهنگ آن جامعه و آن روزگار بوده است برای امروز ما به روشني ودرستي فهم شده و بشود آنرا توضيح داد. چنان فهم و دركي كه بتواند در نهايت سمت‌گيري مشخصی را در جهت‌گیریهای اجتماعی و سیاسی فردی که امروز آن را می‌خواند بوجود بیاورد.


منظور از دینامیزم قرآن
== موضوعات قرآن ==
مطالب و موضوعات متنوع بيان شده در قرآن را، كه مضمون سوره‌ها و آيات قرآن است مي‌توانيم به ترتيب زير طبقه بندي كنيم .


مطالب وموضوعات متنوع بيان شده در قرآن را، كه مضمون سوره ها وآيات قرآن است مي توانيم به ترتيب زير طبقه بندي كنيم .  
الف ـ مسائل و حقايق عام فلسفي – برخي آيات قرآن، توضيح و بيان عمومي‌ترين حقايق جهان هستي است و ضمن آن به مسائلي پرداخته مي‌شود كه موضوع فلسفه و تبيينات فلسفي است .ضمن اين آيات قرآن ديدگاهها واصول جهان شناختي توحيدي خود را بيان مي‌كند ،مثلا آياتي كه مارا به مبدأ هستي و آفرينش نظم ون ظام يگانه و هدفدار كائنات و غايت جهان، رهنمون مي‌شوند.  


الف ـ مسائل وحقايق عام فلسفي – برخي آيات قرآن، توضيح وبيان عمومي ترين حقايق جهان هستي است وضمن آن به مسائلي پرداخته ميشود كه موضوع فلسفه وتبيينات فلسفي است .ضمن اين آيات قرآن ديدگاهها واصول جهان شناختي توحييدي خود را بيان مي كند ،مثلا آياتي كه مارا به مبدأ هستي
ب ـ حقايق علمي(طبيعي)ـ حقايق علمي طبيعي، موضوع پاره اي ديگر ازآيات قرآن است كه ضمن آن به جريان تكوين كائنات وپديده ها و رخدادهاي طبيعي وتحول وتكامل طبيعت اشاره شده است. از قبيل آياتي در بارة پيدايش و خلقت زمين و آسمان و ستارگان و روند تحول و تكامل آنها .گردش فصول و ايام شب و روز ،باد و باران ، كوهها و درياها ، پيدايش حيات و پديده‌هاي حياتي و بسياري مطالب متنوع ديگر از اين قبيل. اين مطالب را از آنجهت حقايق علمي نام نهاديم كه بررسي و شناخت آنها در ميان معارف بشري موضوع شعبه هاي مختلف علوم است و هدف قرآن از بيان اين مطالب،خود آنها نبوده و موضوعات شعبه هاي علوم موضوع تخصصي قرآن نمي‌باشد و بيان اين حقايق در قرآن جنبه ضمني دارد در حاليكه حقايق وتبيينات فلسفي  جنبه صريح و اساسي داشته و بعنوان مصاديق حقايق عام وبصورت ”آيات” و نشانه هائي ما را با روشني و تفكري منطقي به صحت و صداقت همان حقايق جهان‌شمول فلسفي رهنمون شده و بدان مومن مي‌گردانند. البته روشن است كه دانشمندان و صاحبنظران مي‌توانند از اين موارد مشخص ذكر شده در قرآن ايده‌ها و ديدگاه‌هاي كلي علمي در زمينه‌هاي مختلف استنتاج كرده و آنرا راهنماي كوششهاي علمي خود در بررسي پديده ها وكشف حقايق قرار دهند و مي‌دانيم كه اين ايده‌ها و ديدگاه‌ها در علوم تا چه اندازه واجد اهميت و ارزشند.


24- معناي شكر درقرآن.
ج ـ حقايق ومسائل اجتماعي ـ در پيش گفته ايم كه قرآن راهنماي عمل است.ولذا بخش اعظم قرآن متضمن طرح وبيان مسائلي است كه به حركت اجتماعي معطوف و مربوط مي باشند. در اين آيات چگونگي تحول وحركت جامعه وجوامع بشري چگونگي حركت وموضعگيريهاي گروههاي مختلف اجتماع وجريان وفرجام حركت آنها تضادها تعارضات ومبارزات اجتماعي تشريح شده وبا ارائه رهنمودهائي .انسان رابه اتخاذ مواضع اجتماعي معيني كه ازنظر قرآن متضمن هماهنگي با نواميس وسنن تكاملي هستي است فراخوانده است،در اين قسمت هم البته قرآن تأكيد خاص به قوانين عمومي حاكم بر حركت اجتماعي دارد. در همين رابطه توجه اكيدي به مسير اجتماعات بشري يعني تاريخ، مبذول كرده است، و بدين‌ترتيب بخش مهم و چشمگيري از قرآن، صرف تشريح و بيان حركت و سرنوشت اجتماعي اقوام و جماعات گذشته بشري شده است. ذكر وقايع تاريخي هم البته، خود في نفسه هدف قرآن نبوده بلكه استنتاج سنن و قوانين حركت اجتماعي و جلب توجه انسان نسبت به آن مورد نظر قرآن مي باشد و با استناد مؤكد و مكرر بهمين حقايق تاريخي، قرآن بر روي همان رهنمودهاي اجتماعي خود مبني بر موضعگيري انقلابي و قرار گرفتن در مسير ترقي و رو به كمال امور، تأكيد مي‌ورزد، از مطالعه اين موارد در قرآن به ديدگاههاي جامعه شناسي و تاريخي قرآن پي مي‌بريم. از طرف ديگر، مي‌دانيم كه حفظ اجتماع و حركت اجتماعي بمثابه پيچيده‌ترين پديده و پيچيده‌ترين حركت بخشها و جنبه‌هاي گوناگوني رادر بر مي‌گيرد و قرآن كه اين‌همه باجامعه و حركت اجتماعي سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است،نمي‌تواند از اين مسائل غافل مانده باشد و ما مي‌توانيم از روي آيات مربوطه،ديدگاه‌هاي كلي قرآن را، در هر مورد مشخص ،بدست آوريم مثلا از روي يسياري آيات كه ناظر بر مسائل و روابط اقتصادي است،ديدگاه‌هاي اقتصادي قرآن استنباط و استنتاج مي‌شود و يا ديدگاه‌هاي مربوط به ساير زمينه‌ها و شاخه‌های حركت اجتماعي، از قبيل سياست و حقوق... از روي آيات مربوط يعني آيانيكه ناظر بر وضع و تشريع قوانين، احكام و سنن ونهادهاي اجتماعي وغيره مي باشد...


وآفرينش نظم ونظام يگانه وهدفداركائنات وغايت جهان، رهنمون ميشوند.
د ـ انسان شناسي: در سطور قبل به تأكيد قرآن بر جامعه و حركت اجتماعي اشاره كرديم ونيز آنجا كه گفتيم قرآن راهنماي عملي است، و راه و رسمي براي زندگي انسان برقرار مي‌كند، روشن است كه زندگي و حركت انسان در چهارچوب جامعه صورت مي‌گيرد،و جنبة اجتماعي دارد.اين توضيحات عليرغم تصورات كسانيكه دين را ”امري وجداني و فردي”تلقي مي‌كنند، چنانكه گويي دين بمسائل اجتماعي نمي‌پردازد و نبايد دخالتي در امور اجتماعي بنمايد، نشان مي‌دهد كه دين بر عكس، اساسا با جامعه سر و كار دارد. در اينجا لزومي ندارد كه وارد بحث در رد نظر غيرعلمي فوق، بشويم. نظريكه صريحا رابطه متقابل فرد و اجتماع را ناذيده مي‌گيرد چنانكه گويي تعينات فردي انسان آنهم چيزهايي نظير اعتقادات وي مي‌تواند مضمون وبازتاب اجتماعي نداشته باشد و به‌نحوي در رابطه با جامعه و نظم اجتماعي موجود قرار نگيرد .البته ازاين توضيح نبايد چنين نتيجه گرفت كه دين و قرآن بطور فرعي و يا غيرمستقيم بر جامعه نظر دارد و ما در فوق ياد آور شديم كه قرآن اساسا به جامعه سر و كار دارد و متوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است. نظري اجمالي به تاريخ اديان (منظور اديان توحيدي است) و بخصوص به تاريخ اسلام كافي است تا صحت اين نظر را ،اثبات كند. ما همه اين‌را ميدانيم وحتي در كتابهاي درسي ابتدائي خوانده‌ايم كه اسلام با طلوع خود و در همان زمان حيات پيامبر، كه قاعدتا عاليترين، كاملترين، و خالصترين درك را از قرآن داشت و تحت رهبري وي، يك نظام اجتماعي كهنه را بر انداخته و نظم نويني را جايگزين آن كرده است، نظمي كه سرعت ونيرو وتأثير تاريخي وجهاني آن واقعا شگفت انگيز بوده است.همين توضيحات وهمين مطالعات،منجمله مطالعة حركاتي كه توسط تربيت شدگان اصيل مكتب وحي و قرآن برانگيخته و رهبري شده است (بعنوان با صطلاح فاكتهاي عيني) از قبيل، انقلاب حسيني كافيست تا بي‌پايگي ادعاي كسانيرا كه هم اسلام و قرآن را به انديويدواليسم متهم مي‌كنند روشن كند در حقيقت مي‌شود گفت آن مدعيان نه درك درستي از انديويدواليسم و نه شناخت صحيحي ازاسلام و قرآن دارند.  


ب ـ حقايق علمي(طبيعي)ـ حقايق علمي طبيعي، موضوع پاره اي ديگر ازآيات قرآن است كه ضمن آن به جريان تكوين كائنات وپديده ها ورخدادهاي طبيعي وتحول وتكامل طبيعت.اشاره شده است. از قبيل آياتي در بارة پيدايش وخلقت زمين وآسمان وستارگان وروند تحول وتكامل آنها .گردش فصول وايام شب وروز ،باد وباران .كوهها ودرياها پيدايش حيات وپديده هاي حياتي وبسياري مطالب متنوع ديگر از اين قبيل.اين مطالب را از آنجهت حقايق علمي نام نهاديم كه بررسي وشناخت آنها در ميان معارف بشري.موضوع شعبه هاي مختلف علموم است و چنانكه قبلا ياد آورشده ايم هدف قرآن از بيان اين مطالب،خود آنها نبوده وموضوعات شعبه هاي علوم.موضوع تخصصي قرآن نميباشد وبيان اين حقايق در قرآن جنبة صمني دارد در حاليكه حقايق وتبيينات فلسفي  جنبه صريح واساسي داشته وبعنوان مصاديق حقايق عام وبصورت”آيات”ونشانه هائي مارا با روشني وتفكري منطقي به صحت وصداقت همان حقايق جهانشمول فلسفي رهنمون شده وبدان مومن ميگردانند.البته روشن است كه دانشمندان وصاحبنظران مي توانند از اين موارد مشخص ذكر شده در قرآن ايده ها وديدگاههاي كلي علمي در زمينه هاي مختلف استنتاج كرده وآنرا راهنماي كوششهاي علمي خود در بررسي پديده ها وكشف حقايق قراردهند ومي دانيم كه اين ايده ها وديدگاهها در علوم تا چه اندازه واجد اهميت وارزشند.  
اما قرآن در عين توجه اكيدش بر جامعه به ”انسان”نيز به‌طور جدي و به‌تاكيد نظر دارد و متضمن شناختي نسبت به انسان است بطوريكه مي‌دانيم اين امر يعني شناخت انسان، در مجموعه معارف بشري همواره از مهمترين شاخه‌های معرفت بوده و به‌جهت تاثير و نقش قاطعي كه در جريان عمل و موضعگيري‌هاي اجتماعي به‌جا مي گذارد حائز اهميت فراوانيست. در طول تاريخ و در جريان حركت علمي انسان بر سر همين مسأله ”انسان شناسي ”مجادلات و مباحثات دامنه‌داري در گرفته و افراط و تفريط ها وبه‌چپ و راست رفتن‌هاي زيادي در آن صورت گرفته  است كه ضمن آن نحله اي با كم بها دادن به نقش عوامل عيني و اجتماعي، به نوعي مطلق كردن نقش فرد و ارادة انسان گرديده ونحله اي متقابلا با گرايش به اطلاق عوامل عيني وجبري به نقش انسان وفرديت وي، كم بها داده‌اند. اين مباحث و نظرات صرفنظر از بحثهاي كلامي و با صطلاح اسكولاستيك پيرامون جبر و اختيار بطور علمي و در واقع به شناخت وارزيابي ”رابطة متقابل فرد و اجتماع” مربوط مي‌شود كه يكي از پيچيده‌ترين موضوعات معرفت بوده و رسيدن به شناختي صحيح در اين زمينه مستلزم داشتن يك ديدگاه فلسفي صحيح و واقع‌گرايانه نسبت به‌انسان است كه آن نيز خود مقتضي يك بينش فلسفي واقع‌گرايانه نسبت به كل وجود و هستي مي‌باشد. با توجه به توضيحات فوق و اهميت مسألة ”انسان”بديهي است كه اين موضوع در قرآن نيز جايگاه مهمي داشته باشد.در بسياري از آيات قرآن ”انسان”طرف خطاب است قرآن در همان حاليكه به انسان بمثابه موجودي اجتماعي مي‌نگرد. فرديت انسان را نيز بهيچوجه ناديده نمي‌گيرد و با فرد انسان در عين رابطه متقابل و تنگاتنگش با جامعه و در چارچوب اجتماع، بعنوان كليتي بي‌همتا و موجودي مسئول، سر و كار دارد. قرآن همانند ساير اديان در عين عرضه كردن ”هدايت به انسان، از وي مسئوليت مي‌طلبد و اينها همه مبتني بر، ديدگاه‌هاي انسان‌شناسي توحيدي قرآن است كه مي خواهيم آنرا از مطالعه آيات قرآن بدست آوريم.آياتي كه چه بطور مستقل وچه دررابطه با مسائل اجتماعي .متضمن بررسي وبيان مسائلي است كه به موضوع انسان،تعلق دارد.


ج ـ حقايق ومسائل اجتماعي ـ در پيش گفته ايم كه قرآن راهنماي عمل است.ولذا بخش اعظم قرآن متضمن طرح وبيان مسائلي است كه به حركت اجتماعي معطوف ومربوط مي باشند. در اين آيات چگونگي تحول وحركت جامعه وجوامع بشري چگونگي حركت وموضعگيريهاي گروههاي مختلف اجتماع وجريان وفرجام حركت آنها تضادها تعارضات ومبارزات اجتماعي تشريح شده وبا ارائه رهنمودهائي .انسان رابه اتخاذ مواضع اجتماعي معيني كه ازنظر قرآن متضمن هماهنگي با نواميس وسنن تكاملي هستي است فراخوانده است،در اين قسمت هم البته قرآن تأكيد خاص به قوانين عمومي حاكم بر حركت اجتماعي ،دارد.در همين رابطه توجه اكيدي به مسير اجتماعات بشري يعني تاريخ،مبذول كرده است، وبدينترتيب بخش مهم وچشمگيري از قرآن، صرف تشريح وبيان حركت وسرنوشت اجتماعي اقوام وجماعات گذشتة بشري ،شده است .ذكر وقايع تاريخي هم البته،خود في نفسه هدف قرآن نبوده .بلكه استنتاج سنن وقوانين حركت اجتماعي وجلب توجه انسان نسبت به آن مورد نظر قرآن مي باشد وبا استناد مؤكد ومكرر بهمين حقايق تاريخي، قرآن برروي همان رهنمودهاي اجتماعي خود مبني بر موضعگيري انقلابي وقرار گرفتن در مسير ترقي ورو به كمال امور،تأكيد مي ورزد،از مطالعة اين موارد در قرآن به ديدگاههاي جامعه شناسي وتاريخي قرآن پي مي بريم. از طرف ديگر،مي دانيم كه حفظ اجتماع وحركت اجتماعي بمثابه پيچيده ترين پديده وپيچيده ترين حركت بخشها وجنبه هاي گوناگوني رادر بر ميگيرد وقرآن كه اينهمه باجامعه وحركت اجتماعي سر وكاردارد ومتوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است،نميتواند ازاين مسائل غافل مانده باشد وما مي توانيم ازروي آيات مربوطه،ديدگاههاي كلي قرآن را، در هر مورد مشخص ،بدست آوريم مثلا از روي يسياري آيات كه ناظر بر مسائل وروابط اقتصادي است،ديدگاههاي اقتصادي قرآن .استنباط واستنتاج ميشود ويا ديدگاههاي مربوط به ساير زمينه ها وشعب وشئونات حركت اجتماعي،از قبيل سياست وحقوق.....از روي آيات مربوط يعني آيانيكه ناظر بر وضع وتشريع قوانين .احكام وسنن ونهادهاي اجتماعي وغيره مي باشد .....
طبقه‌بنديی كه در فوق، از موضوعات قرآن، به‌عمل آورديم يك طبقه‌بندي كلي است و با الهام از طبقه‌بندي‌هاي متداول در علوم و دانش‌هاي بشري بعمل آمده است و مي‌توان ذيل هر كدام از عناوين فوق، طبقه‌بندي‌هاي جزئي ديگري نيز بعمل آورد.البته نفس”طبقه بندي”امري مفيد وحتي ضروري است كه پروسه معرفت وجريان دريافت حقايق ونظرگاهها را تسهيل مي كند وروشن است كه از ميان طبقه بنديهاي مختلفي كه ممكن است صورت بگيرد، يا صورت گرفته باشد (و اين نيز براي خود‌ تاريخ و سير ويژه اي دارد) آن طبقه‌بنديی كه بيشتر واقع‌گرا بوده و جريان معرفت را از سهولت بيشتري برخوردار كند، ارزش بيشتري خواهد داشت. اكنون بايد ببينيم كه موضوعات متنوع فوق، به‌ چه نحوي در قرآن، بيان شده و به چه ترتيبي دركنار هم قرار گرفته‌اند؟ آيا در خود قرآن چنين طبقه‌بنديی بعمل آمده است؟ ذيل عنوان بعدي، به اين مسائل ميپردازيم.  
 
د ـ انسان شناسي : در سطور قبل به تأكيد قرآن بر جامعه وحركت اجتماعي اشاره كرديم ونيز آنجا كه گفتيم .قرآن راهنماي عملي است،وراه ورسمي براي زندگي انسان برقرار مي كند،روشن است كه زندگي وحركت انسان در چهارچوب جامعه صورت مي گيرد،وجنبة اجتماعي دارد.اين توضيحات عليرغم تصورات كسانيكه دين را ”امري وجداني وفردي”تلقي مي كنند،چنانكه گويي دين بمسائل اجتماعي نمي پردازد ونبايد دخالتي در امور اجتماعي بنمايد،نشان ميدهد .كه دين بر عكس اساسا با جامعه سروكاردارد.در اينجا لزومي ندارد كه وارد بحث در رد نظر غير علمي فوق،بشويم،نظريكه صريحا رابطه متقابل فرد واجتماع را.ناذيده مي گيرد چنانكه گويي .تعينات فردي انسان آنهم چيزهايي نظير اعتقادات وي مي تواند مضمون وبازتاب اجتماعي نداشته باشد وبنحوي در رابطه با جامعه ونظم اجتماعي موجود قرار نگيرد .البته ازاين توضيح نبايد چنين نتيجه گرفت كه دين وقرآن بطور فرعي ويا من غير مستقيم بر جامعه نظر دارد وما در فوق ياد آور شديم كه قرآن اساسا به جامعه سر وكار دارد ومتوجه استقرار يك نظم اجتماعي ويژه است.نظري اجمالي به تاريخ اديان(منظور اديان توحيدي است)وبخصوص بتاريخ اسلام. كافي است تا صحت اين نظر را ،اثبات كند.ماهمه اينرا ميدانيم وحتي در كتابهاي درسي ابتدائي خوانده ايم كه اسلام با طلوع خود ودرهمان زمان حيات پيامبر،كه قاعدتا عاليترين،كاملترين، وخالصترين درك را از قرآن داشت وتحت رهبري وي،يك نظام اجتماعي كهنه را بر انداخته ونظم نويني را جايگزين آن كرده است،نظمي كه سرعت ونيرو وتأثير تاريخي وجهاني آن واقعا شگفت انگيز بوده است.همين توضيحات وهمين مطالعات،منجمله مطالعة حركاتي كه توسط تربيت شدگان اصيل مكتب وحي وقرآن برانگيخته ورهبري شده است ( بعنوان با صطلاح فاكتهاي عيني )از قبيل،انقلاب حسيني كافيست تا بي پايگي ادعاي كسانيرا كه هم اسلام وقرآن را به انديويدواليسم متهم مي كنند.روشن كند(25)در حقيقت مي شود گفت ان مدعيان نه درك درستي از انديويدواليسم ونه شناخت صحيحي ازاسلام وقرآن.دارند.
 
اما قرآن در عين توجه اكيدش بر جامعه به ”انسان”نيز طور جدي وبه تاكيد نظر دارد ومتضمن شناختي نسبت به انسان است بطويكه ميدانيم اين امر يعني شناخت انسان، در مجموعه معارف بشري همواره از مهمترين شعب معرفت بوده و به جهت تاثير ونقش قاطعي كه در جريان عمل وموضعگيريهاي اجتماعي بجا مي گذارد حائز اهميت فراوانيست. در طول تاريخ ودر جريان حركت علمي انسان بر سر همين مسأله ”انسان شناسي ”مجادلات ومباحثات دامنه داري در گرفته وافراط ونفريط ها وبچپ وراست رفتنهاي زيادي در آن صورت گرفته  است كه ضمن آن نحله اي با كم بها دادن به نقش عوامل عيني واجتماعي، به نوعي مطلق كردن نقش فرد وارادة انسان گرديده ونحله اي متقا بلا با گرايش به اطلاق عوامل عيني


<span dir="RTL"></span><references />
<span dir="RTL"></span><references />
۱٬۱۹۵

ویرایش

منوی ناوبری