۲۰۸
ویرایش
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
=== از خودبیگانگی محصول دستگاه جنسیت === | === از خودبیگانگی محصول دستگاه جنسیت === | ||
اصطلاح ازخود بیگانگی یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژهای است که در لغت بهمعنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. اصطلاح از خود بیگانگی بیش ازهمه توسط هگل و بعد فویر باخ و مارکس مطرح شدهاست. اما این واژه بهطورخاص در دست نوشتههای اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی بیگانه شدهاست. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضی کنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها «بهعنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخی متفکران تحقیقات و تلاشهای مارکس در کشف برخی قوانین مهم سرمایه داری اساساً به این دلیل بودهاست که از خودبیگانگی را بشناسد. | اصطلاح ازخود بیگانگی یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژهای است که در لغت بهمعنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. این واژه همچنین با مفهوم «جدا شدن انسان از خود حقیقی خویش» نیز شناخته میشود. اما اصطلاح از خود بیگانگی بیش ازهمه توسط هگل و بعد فویر باخ و مارکس مطرح شدهاست. اما این واژه بهطورخاص در دست نوشتههای اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی خود بیگانه شدهاست. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضی کنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها «بهعنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخی متفکران تحقیقات و تلاشهای مارکس در کشف برخی قوانین مهم سرمایه داری اساساً به این دلیل بودهاست که از خودبیگانگی را بشناسد. | ||
بر اساس نظریه مارکس، نظام سرمایهداری انسان را از خودش بیگانه میکند. یعنی این عارضه محصول یک نظام اجتماعی است که سه وجه مهم آنرا به این صورت توضیح دادهاست: | بر اساس نظریه مارکس، نظام سرمایهداری انسان را از خودش بیگانه میکند. یعنی این عارضه محصول یک نظام اجتماعی است که سه وجه مهم آنرا به این صورت توضیح دادهاست: | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
# سازمان کار | # سازمان کار | ||
# بت شدن کالا و روابط کالایی | # بت شدن کالا و روابط کالایی | ||
مقصود او این است که مالکیت ابزار تولید به این معنی است که کاری که کارگر انجام میدهد، مازاد تولید یا سود آن به صاحب ابزار تولید تعلق میگیرد که بر اساس این رابطه کالایی طبقه سرمایه دار قویتر و در مقابل کارگر بلحاظ اقتصادی ضعیفتر میشود. چون نیروی کار | مقصود او این است که مالکیت ابزار تولید به این معنی است که کاری که کارگر انجام میدهد، مازاد تولید یا سود آن به صاحب ابزار تولید تعلق میگیرد که بر اساس این رابطه کالایی طبقه سرمایه دار قویتر و در مقابل کارگر بلحاظ اقتصادی ضعیفتر میشود. چون نیروی کار (کارگر) بخشی از وجود خودش را به صورت کالا بیرون میدهد، اما این کالا در گردش نظام سرمایهداری به وسیله استثمار او تبدیل میشود. مارکس این حالت را «بت وارگی کالا» نامید. به این معنی که: کسی که مجبور است برای تأمین زندگیش نیروی کار خود را بفروشد، دیگر قادر نیست استعداد و خلاقیت خودش را بروز بدهد. این استعدادها در او هدر میرود و بنابر این انجام کار برای کارگر بهجای اینکه باعث پیشرفت انسانی او بشود، برایش اسارت آور است. | ||
مارکس نتیجه میگیرد که از خودبیگانگی باعث تهی شدن انسان از انسانیت میشود، اما این یک | مارکس نتیجه میگیرد که از خودبیگانگی باعث تهی شدن انسان از انسانیت میشود، اما این یک نفرین ذاتی برای نوع بشر نیست و از خودبیگانگی چیزی نیست که فطری و ذاتی انسان باشد و میشود از آن رها شد. | ||
'''از خود بیگانگی ناشی از جنسیت:''' | '''از خود بیگانگی ناشی از جنسیت:''' | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
'''ملاحظه:''' | '''ملاحظه:''' | ||
ابتدا باید به این مهم اشاره کرد که باید بین | ابتدا باید به این مهم اشاره کرد که باید بین دو مفهوم «جنسیت» و «رابطه جنسی» تفاوت قائل شد. منظور از جنسیت، تفاوت میان نوع انسان در خلقت است بدین معنی که یک نفر زن متولد شده است و دیگری مرد و این محصول طبیعت است و نباید آنرا با رابطه جنسی که یک پدیده غریزی است اشتباه گرفت. | ||
همچنین وقتی صحبت از «ایدئولوژی جنسیت» میکنیم این دیدگاه و شیوه نگرش محصول تاریخ انسان و استثمار انسان از انسان است و بسیار پیچیدهتر از انواع شناخته شده استثمار مانند استثمار برده در عصر برده داری یا استثمار دهقان در عصر فئودالیزم و یا حتی استثمار کارگر توسط سرمایه دار در عصر سرمایهداری است. | |||
-دیدیم که در روابط کالایی، اصالت با کالا و نیروی کار است و بر اساس آن روابط انسانی شکل میگیرد. در نظرگاه فمنیسم نیز اصالت انسان به جنسیت انسان است. | |||
همانطور که در سیر تاریخی مالکیت دیدیم، زن پس از گذاری تاریخی به موضوع تملک مرد مبدل شد. در جوامع امروزی به طور عام، حق ازدواج و انتخاب همسر و یا طلاق متعلق به مرد است. مرد به عنوان محور و لنگر خانواده سنجیده میشود بطوری که زن هویت خود را از مرد میگیرد. | حال سؤال این است که آیا جنسیت در تاریخ تکامل خود به نوعی بت وارگی تبدیل نشده است؟ و جنسیت چگونه انسان را از خود بیگانه میکند؟ | ||
همانطور که در سیر تاریخی مالکیت دیدیم، زن پس از گذاری تاریخی به موضوع تملک مرد مبدل شد. در جوامع امروزی به طور عام، و در جوامع شرقی بطور خاص، حق ازدواج و انتخاب همسر و یا طلاق متعلق به مرد است. مرد به عنوان محور و لنگر خانواده سنجیده میشود بطوری که زن هویت خود را از مرد میگیرد. | |||
اما نکته ظریف در این رابطه این است که نیروی سمت و سو دهنده «مرد» نیز این تمایل دائمی است که مالک زن باشد. از این تمایل بخش اندکی از آن مربوط به غریزه است. چون غریزه جنسی ویژگی مشترک تمام موجودات زنده است که در سایر موجودات در تولید مثل و حفظ بقای نوع خلاص میشود. | اما نکته ظریف در این رابطه این است که نیروی سمت و سو دهنده «مرد» نیز این تمایل دائمی است که مالک زن باشد. از این تمایل بخش اندکی از آن مربوط به غریزه است. چون غریزه جنسی ویژگی مشترک تمام موجودات زنده است که در سایر موجودات در تولید مثل و حفظ بقای نوع خلاص میشود. | ||
اما در انسان پس از شکل گرفتن رابطه کالایی | اما در انسان پس از شکل گرفتن رابطه کالایی مابین انسانها، این پدیده از یک عامل غریزی فراتر رفت و تبدیل به یک شیوه نگرش و نظام استثماری شد. | ||
حال سؤال این است که چرا مرد میخواهد مالک بشود؟ | |||
پاسخ این است که: بر اساس خصلتهای شکل گرفته در جامعه مردسالار، مرد با مالکیت احساس برتری و قدرت میکند. در رابطه اش با زن نیز این احساس حاکم است چون هر چه سلطه اش بر زن بیشتر میشود، بیشتر احساس برتری دارد. در واقع هویتش را از حس مالکیت و اعمال هژمونی جستجو میکند. در «دستگاه جنسیت» سرکوب زن و سلطه بر او به مرد شخصیت میدهد. اما در مقابل و به طبع این رابطه سلطه گرانه مرد عمیقاً به زن نیازمند میشود. یعنی در حالی که رابطه کالایی با او برقرار میکند اما عمیقاً به آن احساس نیاز میکند و در این نقطه است که واژه «از خود بیگانگی» ناشی از جنسیت مفهوم پیدا میکند. در این نوع رابطه زن به بت مرد مبدل میشود و «بت وارگی» با مفهومی جدید نمود پیدا میکند. | |||
مردِ از خودبیگانه که دستگاه جنسیت بر او حاکم است، از شخصیت اصیل انسانی بی بهره است و نسبت به بتی که او را سمت و سو میدهد بیاراده و شکننده است و شخصیتش بر اساس این رابطه شکل میگیرد و نمود پیدا میکند. در واقع مردی که نتواند به رابطه سلطه گرانه (هژمونیک) بر زن دست پیدا کند خود را شکست خورده و تهی شده و بی انگیزه مییابد. | |||
سایر استعدادها و روابط انسانی در این رابطه به نمودهای زودگذر و استثنایی مبدل میشود. این رابطه عامل خوشحالی یا بدحالی اوست یا عامل حقارت و غرو اوست و تمام عواطف او را مسخ و تسخیر کردهاست. | سایر استعدادها و روابط انسانی در این رابطه به نمودهای زودگذر و استثنایی مبدل میشود. این رابطه عامل خوشحالی یا بدحالی اوست یا عامل حقارت و غرو اوست و تمام عواطف او را مسخ و تسخیر کردهاست. | ||
خط ۹۱: | خط ۹۵: | ||
این از خود بیگانگی یک تفاوت بسیار عمیق و پیچیده در مناسبات انسانی شکل دادهاست، تفاوتی که ظاهر آن به طبیعت انسان و غریزه بر میگردد اما در باطن نوعی اسارت و بتوارگی در روابط اجتماعی انسان ایجاد میکند که همان از خود بیگانگی است. | این از خود بیگانگی یک تفاوت بسیار عمیق و پیچیده در مناسبات انسانی شکل دادهاست، تفاوتی که ظاهر آن به طبیعت انسان و غریزه بر میگردد اما در باطن نوعی اسارت و بتوارگی در روابط اجتماعی انسان ایجاد میکند که همان از خود بیگانگی است. | ||
اما آیا این از خود بیگانگی در زنان نیز نمود پیدا میکند؟ | |||
بله، از آنجا که این عملکرد محصول تاریخ انسان است در زنان نیز عمل میکند اما عملکرد آن عکس است در حالی که جوهر آن یکسان است. زن نیز شخصیت خود را در شرایطی میبیند که وابسته و تحت سلطه باشد و در نتیجه از اصل انسانیش پرت افتاده و از خودبیگانه میشود و جایی برای بارز شدن قدرت خلاقه اش باقی نمیماند. | |||
در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است میریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیتها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی. | |||
اریک فروم روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی مینویسد:<blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بتها واگذار میکند، بینواتر و وابستهتر میشود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشتهاست، نیازمند بتها است. بت محدود به شکل مذهبیاش نیست همچنان که بت میتواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بتپرستی | '''اریک فروم''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی مینویسد:<blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بتها واگذار میکند، بینواتر و وابستهتر میشود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشتهاست، نیازمند بتها است. بت محدود به شکل مذهبیاش نیست همچنان که بت میتواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بتپرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرتهای خلاقه اش را در آنها نهادهاست و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی میکند» پس با خودش بیگانه میشود.</blockquote>'''راه برون رفت:''' | ||
اما راه برون رفت از | اما راه برون رفت از «دستگاه جنسیت» برای نوع انسان '''انتخاب آگاهانه''' برای خارج شدن از این روابط و فرهنگ استثماری است. در این انتخاب که به یک دگرگونی در شیوه نگرش انسانی در هر فرد مبدل میشود، مرد متعهد میشود که دیگر زن را به عنوان کالا نبیند و برعکس به عنوان یک واحد انسانی برابر که تمامی ویژگیها و صلاحیتهای انسانی را دارا است به رسمیت بشناسد و در نقطه مقابل زنان با شورش بر علیه «'''سیستم مردسالارا'''» حاکم تلاش میکنند که استعدادها و صلاحیتهای سرکوب شدهشان که محصول تحکم مردسالارانه بودهاست را استخراج کنند و دیگر خود را سوژه استثمار نبینند. | ||
اما این تغییر رویکرد نمیتواند صرف تئوری و کار توضیحی به عمل مشخص اجتماعی تبدیل شود. به همین دلیل مجاهدین به رهبری خانم مریم رجوی که خالق دو دستگاه و قانون هژمونی زنان است؛ تصمیم گرفتند که در ساختار خود هژمونی را که تا قبل از انقلاب درونی مجاهدین در همه زمینهها مربوط به مردان بود را به زنان ذی صلاح تحویل بدهند. | اما این تغییر رویکرد نمیتواند صرف تئوری و کار توضیحی به عمل مشخص اجتماعی تبدیل شود. به همین دلیل مجاهدین به رهبری خانم مریم رجوی که خالق دو دستگاه و قانون هژمونی زنان است؛ تصمیم گرفتند که در ساختار خود هژمونی را که تا قبل از انقلاب درونی مجاهدین در همه زمینهها مربوط به مردان بود را به زنان ذی صلاح تحویل بدهند. | ||
این تحول عظیم البته کار ساده ای نبود نه برای زنان و نه برای مردان چون باید با یک فرهنگ شگل گرفته در تاریخ قرون به | این تحول عظیم البته کار ساده ای نبود نه برای زنان و نه برای مردان چون باید با یک فرهنگ شگل گرفته در تاریخ قرون که در تمام زوایای اجتماعی و ذهنی انسان تنیده شده است به مبارزه میپرداختند و در یک مثال ساده، عموم تخصصها از سیاسی_دیپلماتیک تا نظامی_ تشکیلاتی در مردان جنبش جمع شده بود و زنان نیز بجز تعداد محدودی که در سطوح دوم یا سوم رهبری جنبش مسولیتهایی داشتند، اساساً در سیستمهای پشتیبانی بودند. | ||
در واقع زنان باید یادمیگرفتند که چگونه بر مردان هژمونی اعمال کنند که این دقیقاً برخلاف خصلتهای زنانه رایج در جامعه بود و مردان نیز باید میآموختند که نه تنها هژمونی زنان را بدون ذره ای شکاف بپذیرند بلکه همه مسئولیتها و تخصصها را با طیب خاطر و از سر نیاز به آنها منتقل کنند. | در واقع زنان باید یادمیگرفتند که چگونه بر مردان هژمونی اعمال کنند که این دقیقاً برخلاف خصلتهای زنانه رایج در جامعه بود و مردان نیز باید میآموختند که نه تنها هژمونی زنان را بدون ذره ای شکاف بپذیرند بلکه همه مسئولیتها و تخصصها را با طیب خاطر و از سر نیاز به آنها منتقل کنند و این کار نیاز به یک جنگ مستمر با همه ارزشهای کهن حاکم و خلق ارزشهای انسانی جدیدی داشت که تا کنون نمودهای آن ناشناخته بود و در بسیاری موارد باید کشف میشد. | ||
محصول این کنش و واکنش که امروزه در مقاومت ایران به یک آرمان رهایی بخش تبدیل شدهاست این بود که: | محصول این کنش و واکنش که امروزه در مقاومت ایران به یک آرمان رهایی بخش تبدیل شدهاست این بود که: | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۱۵: | ||
زنان در بالاترین سطوح رهبری از ریاست جمهوری تا قضاوت و فرماندهی نظامی و پیچیدهترین امور دیپلماتیک به دست آوردهای بسیار بالایی رسیدند تا جایی که به اذعان بسیاری متخصصین برجسته و فلاسفه و جامعه شناسانی که در معرض این تغییر نوظهور بودهاند، مجاهدین یک امر غیرممکن را ممکن کردهاند که شاید جامعه بشری ۵۰۰ سال دیگر به این نقطه از تکامل اجتماعی در برابری زن و مرد برسد. | زنان در بالاترین سطوح رهبری از ریاست جمهوری تا قضاوت و فرماندهی نظامی و پیچیدهترین امور دیپلماتیک به دست آوردهای بسیار بالایی رسیدند تا جایی که به اذعان بسیاری متخصصین برجسته و فلاسفه و جامعه شناسانی که در معرض این تغییر نوظهور بودهاند، مجاهدین یک امر غیرممکن را ممکن کردهاند که شاید جامعه بشری ۵۰۰ سال دیگر به این نقطه از تکامل اجتماعی در برابری زن و مرد برسد. | ||
و مردان نیز از خوی مرد سالارانه که حق مالکیت در همه زمینههای زندگی را فرا میگرفت، آزاد شدند و توانستند با پذیرش هژمونی زنان یک برابری حقیقی و خارج از دستگاه جنسیت و اصالت دادن به مردانگی و زنانگی افراد را محقق کنند. تغییری که در مردان خصلتها و ارزشهای انسانی همچون بردباری، افتادگی و تواضع و فداکاری برای دیگران | و مردان نیز با پذیرش هژمونی زنان از خوی مرد سالارانه که حق مالکیت در همه زمینههای زندگی را فرا میگرفت، آزاد شدند و توانستند با پذیرش هژمونی زنان یک برابری حقیقی و '''خارج از دستگاه جنسیت''' و اصالت دادن به مردانگی و زنانگی افراد را محقق کنند. تغییری که در مردان خالق خصلتها و ارزشهای انسانی همچون بردباری، افتادگی و تواضع و فداکاری برای دیگران بود که در مقابل ارزشهای رایج جامعه مردسالار مانند کم حوصلگی، خشونت و مهاجم بودن یا تماماً به فکر منافع فردی خود بودن قرار میگرفت و اینگونه بود که در این آزمایش دراز مدت مجاهدین توانستند از مفاهیم '''«بت وارگی و از خود بیگانگی»''' رها شوند و تمام انرژیها و استعدادهای خود را متمرکز یک هدف یعنی آزادی مردمشان بکنند. |
ویرایش