۱٬۰۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده، دربارهٔ لیث، پدر یعقوب چنین مینویسد: «لیث رویگر بچه سیستانی بود چون در خود نخوتی میدید به رویگری ملتفت نشد و به سلاحورزی و عیاری افتاد». | حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده، دربارهٔ لیث، پدر یعقوب چنین مینویسد: «لیث رویگر بچه سیستانی بود چون در خود نخوتی میدید به رویگری ملتفت نشد و به سلاحورزی و عیاری افتاد». | ||
با وجود اینکه بعضی از تاریخنویسان یعقوب لیث را رویگرزادهای بیش ندانستهاند اما نویسندهٔ ناشناختهٔ تاریخ سیستان او را از پشت ساسانیان میداند و نسب وی را پس از ده | با وجود اینکه بعضی از تاریخنویسان یعقوب لیث را رویگرزادهای بیش ندانستهاند اما نویسندهٔ ناشناختهٔ تاریخ سیستان او را از پشت ساسانیان میداند و نسب وی را پس از ده واسطه به انوشیروان و پس از پنجاه و پنج واسطه به کیومرث میرساند. | ||
یعقوب لیث به سال ۲۰۶ یا ۲۰۷ هجری قمری در خانوادهٔ رویگری بهنام لیث در روستای قرنین، نزدیک شهر زرنگ (زرنج) زاده شد. پسران لیث نیز چون خود او شغل رویگری داشتند اما چون روستایی کوچک به چند نفر رویگر در یک زمان احتیاج نداشت بخشی از اوقات یعقوب و برادرانش به سرگرمیهای دیگری مانند: کاردکشی، کمدافکنی، تیراندازی، نیزهاندازی، سوارکاری و عیاری سپری میشد. یعقوب و برادرانش در عیاری به کمال رسیدند و چون پدرشان درگذشت، یعقوب ناگزیر کارهای وی را ادامه داد تا خانوادهاش را تأمین کند اما در عین عیاری، همت بالایی نیز داشت. از اینرو فرمانده و سردستهٔ گروهی عیارپیشه شد که در فرصتهای مناسب به قافلهها و کاروانها میتاختند و کالاهای نفیس را که برای خلیفگان فرستاده میشد، به غنیمت میبردند تا میان نیازمندان تقسیم کنند.<ref name=":0">ایران بوم - [http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11438-negahi-be-khizesh-yaghob-layth.html نگاهی به خیزش یعقوب لیث صفاری اسطورهی رویگرزادهی سیستانی]</ref> | یعقوب لیث به سال ۲۰۶ یا ۲۰۷ هجری قمری در خانوادهٔ رویگری بهنام لیث در روستای قرنین، نزدیک شهر زرنگ (زرنج) زاده شد. پسران لیث نیز چون خود او شغل رویگری داشتند اما چون روستایی کوچک به چند نفر رویگر در یک زمان احتیاج نداشت بخشی از اوقات یعقوب و برادرانش به سرگرمیهای دیگری مانند: کاردکشی، کمدافکنی، تیراندازی، نیزهاندازی، سوارکاری و عیاری سپری میشد. یعقوب و برادرانش در عیاری به کمال رسیدند و چون پدرشان درگذشت، یعقوب ناگزیر کارهای وی را ادامه داد تا خانوادهاش را تأمین کند اما در عین عیاری، همت بالایی نیز داشت. از اینرو فرمانده و سردستهٔ گروهی عیارپیشه شد که در فرصتهای مناسب به قافلهها و کاروانها میتاختند و کالاهای نفیس را که برای خلیفگان فرستاده میشد، به غنیمت میبردند تا میان نیازمندان تقسیم کنند.<ref name=":0">ایران بوم - [http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11438-negahi-be-khizesh-yaghob-layth.html نگاهی به خیزش یعقوب لیث صفاری اسطورهی رویگرزادهی سیستانی]</ref> | ||
== | == زندگینامه یعقوب لیث == | ||
یعقوب لیث صفاری پسر مسگری از قریه قرنین اهل سیستان بود و از آنجا که شغل رویگری را از پدر به ارث برده بود، به صفار معروف شد، ولی به خاطر دلاوریها و منش والا عدهای از عیاران او را به سرداری خود برگزیدند. با محبوبیتی که میان مردم به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست به قدرت برسد. مرکز حکومت او شهر زرنگ (زرنج) در افغانستانامروزی بود. در زمان به قدرت رسیدن صفار حکومت بنیعباس در ایران قدرت بسیاری داشتند و یعقوب لیث صفاری که از به قدرت رسیدن اعراب در ایران ناراضی بود، از ابتدای حکومت خود رؤیای سرنگونی حکومت بنی عباس را در سر میپروراند. | یعقوب لیث صفاری پسر مسگری از قریه قرنین اهل سیستان بود و از آنجا که شغل رویگری را از پدر به ارث برده بود، به صفار معروف شد، ولی به خاطر دلاوریها و منش والا عدهای از عیاران او را به سرداری خود برگزیدند. با محبوبیتی که میان مردم به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست به قدرت برسد. مرکز حکومت او شهر زرنگ (زرنج) در افغانستانامروزی بود. در زمان به قدرت رسیدن صفار حکومت بنیعباس در ایران قدرت بسیاری داشتند و یعقوب لیث صفاری که از به قدرت رسیدن اعراب در ایران ناراضی بود، از ابتدای حکومت خود رؤیای سرنگونی حکومت بنی عباس را در سر میپروراند. | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
== تشکیل نخستین دولت مستقل ملی در ایران توسط یعقوب لیث == | == تشکیل نخستین دولت مستقل ملی در ایران توسط یعقوب لیث == | ||
یعقوب لیث در ۲۴۷ هجری قمری به یاری | یعقوب لیث در ۲۴۷ هجری قمری به یاری مردم، نخستین دولت مستقل ملی را در ایران تشکیل داد و شهر زرنگ را به پایتختی برگزید و پیش از پرداختن به نواحی غربی و شمال غربی (کرمان و خراسان) به ترتیب به امور اجتماعی شهر پرداخت. شهر زرنگ، بزرگترین شهر سیستان در سدهٔ چهارم بود که در آن دوران دارالامارههایی در آن برپا کرده بودند. از جمله بناهای مهم زرنگ باید از مسجد جامع، دارالاماره و کاخ یعقوب نام برد. کاخ یعقوب لیث که ویژهٔ امیر سیستان بود سبزهمیدانی از خود داشت که یعقوب در آنجا مینشست تا مردم شرح حال خود را به وی تقدیم کنند و او به داد دادخواهان میپرداخت. | ||
شهر زرنگ دارای پنج دروازهٔ آهنین درونی و سیزده دروازهٔ بیرونی بود و تسخیر آن بر هیچکس میسر نبوده، به همین دلیل عنصری بلخی در شعر خود آن را «مدینهالعذراء» خواندهاست. | شهر زرنگ دارای پنج دروازهٔ آهنین درونی و سیزده دروازهٔ بیرونی بود و تسخیر آن بر هیچکس میسر نبوده، به همین دلیل عنصری بلخی در شعر خود آن را «مدینهالعذراء» خواندهاست. | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
== مهمترین جنگها و لشگرکشیهای یعقوب == | == مهمترین جنگها و لشگرکشیهای یعقوب == | ||
جنگ با | === جنگ با رتبیل === | ||
صالح پس از فرار از چنگ یعقوب عازم بُست شد و از رتبیل پادشاه کابل، کمک خواست. یعقوب متوجه بُست گردید و در نزدیکی رخد با صالح جنگ کرد. در این نبرد، رتبیل به کمک صالح آمد و به علت افزونی سپاهیان دشمن کار بر یعقوب سخت شد. پس پنجاه سوار دلیر برگزید و به قلب سپاه رتبیل زد و او را کشت و صالح را نیز پیش از فرار، دستگیر و تا پایان عمر در سیستان زندانی کرد. | |||
=== جنگ با عمار (۲۵۱ هجری قمری) === | |||
گروه خوارج مهاجر به سیستان به سرکردگی عمار از برجستهترین دشمنان یعقوب بودند که به مرور زمان از دشمنی با خلیفه به آزار مردم سیستان روی آورده بودند. عمار سپاه خویش را برای یورش به یعقوب آماده میکرد که مورد حملهٔ لشگریان وی قرار گرفت، خود و جمعی از سپاهیانش به هلاکت رسیدند و به این ترتیب خوارج در سیستان که سالها به کابوس خلیفه تبدیل شده بودند نابود شدند. | |||
لشگرکشی به | === لشگرکشی به هرات (۲۵۳) === | ||
یعقوب پس از رسیدگی به وضع سیستان عازم هرات شد و والی آنجا، حسین بن عبدالله بن طاهر را اسیر ساخت و دژ هرات را تصرف نمود. چون خبر فتح هرات به محمد بن طاهر، از امیران خاندان طاهری در نیشابور رسید. وی سپهسالار خویش ابراهیم بن الیاس بن اسد را مأمور نبرد با یعقوب کرد. یعقوب حکومت هرات را به علی بن لیث برادرش سپرد و سپهسالار طاهریان را در پوشنگ شکست داد. ابراهیم فرار کرد و اوضاع را در نیشابور به محمد بن طاهر گزارش داد. محمد به ناچار فرمان حکومت فارس، سیستان، کابل و کرمان را به نام یعقوب نوشت و با خلعتی جهت او فرستاد. یعقوب با دریافت فرمان، نامهای به عثمان بن عفان، قاضی زرنگ نوشت و دستور داد، خطبه به نام او بخوانند. | |||
لشگرکشی به | === لشگرکشی به کرمان (۲۵۴) === | ||
یعقوب پس از سامان دادن وضع پایتخت، لشگریان را به سوی کرمان به حرکت درآورد. عبور یعقوب از بیابان سیستان و بم با سختی و مشقت زیاد پایان یافت و چون به حوالی بم رسید شنید که اسماعیل بن موسی، حاکم بم آمادهٔ ایستادگی در برابر اوست. جنگ شدیدی میان یعقوب و اسماعیل درگرفت، سپاهیان یعقوب مردانه جنگیدند و اسماعیل بن موسی را اسیر کردند. یعقوب حاکمی را از جانب خود بر بم گماشت و رو به کرمان نهاد. علی بن حسین حاکم کرمان و فارس، برادر خود عباس بن حسین را به حکومت کرمان گمارده بود. علی بن حسین چون خبر پیروزی یعقوب را در بم شنید طوق بن مغلس را با سپاهی جهت رو در رویی با یعقوب فرستاد. یعقوب پس از تصرف رفسنجان، سیرجان و شکست طوق و فرونشاندن شورشهای جیرفت نامهای برای علی بن حسین فرستاد. حاکم فارس و کرمان در جواب نامه یعقوب نوشت: «اگر کرمان را میخواهی پشت سر توست و اگر فارس را میخواهی نامهای به خلیفه بنویس تا مرا بازخواند، من بازمیگردم». | |||
لشگرکشی به نیشابور و انقراض سلسله طاهریان (۲۵۹) | === لشگرکشی به بامیان و بلخ (۲۵۶) === | ||
یعقوب به بامیان و بلخ حرکت کرد و به آسانی بر بامیان دست یافت، زیرا داود بن عباس والی آنجا نتوانست در برابر یعقوب ایستادگی کند و فرار کرد، اما فتح بلخ چندی به طول انجامید چون مردم شهر در کهندژ بلخ بنای جنگ و ستیز را گذاشتند، ولی یعقوب بر قلعه نیز چیره شد و محمد بن بشیر را به امارت بلخ گماشت و عازم هرات شد تا عبدالله بن محمد بن صالح سگزی را که در آنجا طغیان کرده بود، تنبیه کند. عبدالله چون از حرکت یعقوب آگاه شد از هرات به نیشابور نزد محمد بن طاهر رفت. | |||
=== لشگرکشی به نیشابور و انقراض سلسله طاهریان (۲۵۹) === | |||
چون یعقوب در تعقیب عبدالله بن محمد بن صالح سگزی، به سه منزلی نیشابور رسید، یکی از نزدیکان خود را نزد محمد بن طاهر فرستاد و پیغام داد که من برای اطاعت به خدمت آمدهام. عبدالله بن محمد بن طاهر گفت: «به آنچه یعقوب میگوید اعتماد مکن سپاه جمع کنم، تا با وی جنگ کنیم». محمد بن طاهر گفت: «ما حریف او نیستیم و چون جنگ کنیم او پیروز میشود»، از اینرو عبدالله از نیشابور خارج شد و به دامغان گریخت. | |||
محمد بن طاهر عموها و بزرگان خاندان خویش را به پیشواز یعقوب فرستاد و او وارد نیشابور شد. محمد بن طاهر نزد وی رفت و یعقوب او را به سبب کوتاهی در کارش ملامت و توبیخ کرد، آنگاه عزیز بن سری را دستور داد تا آنان را مقید ساخته و سپس محمد بن طاهر را به سیستان فرستاد و تا زمان مرگ زندانی کرد و در همان زندان نیز او را به خاک سپردند. | محمد بن طاهر عموها و بزرگان خاندان خویش را به پیشواز یعقوب فرستاد و او وارد نیشابور شد. محمد بن طاهر نزد وی رفت و یعقوب او را به سبب کوتاهی در کارش ملامت و توبیخ کرد، آنگاه عزیز بن سری را دستور داد تا آنان را مقید ساخته و سپس محمد بن طاهر را به سیستان فرستاد و تا زمان مرگ زندانی کرد و در همان زندان نیز او را به خاک سپردند. | ||
لشگرکشی به گرگان (۲۶۰) | === لشگرکشی به گرگان (۲۶۰) === | ||
یعقوب چندی در نیشابور ماند و ضمن اقامت اطلاع یافت که عبدالله بن صالح سگزی از دامغان خارج و عازم گرگان شدهاست. یعقوب از طریق اسفراین به گرگان رفت و پیکی نزد حسن بن زید علوی فرستاد و از او خواست عبدالله را نزد وی فرستد، اما حسن از تسلیم عبدالله خودداری کرد و یعقوب از اینرو به حسن بن زید اعلان جنگ کرد. حسن و عبدالله به طبرستان فرار کردند، حسن به کوههای دیلم پناهنده شد و عبدالله به کوهستانهای طبرستان رفت ولی حاکم آن ناحیه او را دستگیر و تحویل عزیز بن عبدالله سردار یعقوب داد. عزیز، عبدالله را به دربار یعقوب فرستاد. یعقوب او را کشت و از آنجا به نیشابور بازگشت. | |||
لشگرکشی به فارس (۲۶۱) | === لشگرکشی به فارس (۲۶۱) === | ||
یعقوب، محمد بن زیدویه را که از سرداران سپاه او بود به حکومت قهستان گماشت، اما پس از چندی او را برکنار کرد. محمد بن زیدویه به جمع دشمنان یعقوب پیوست و به نزد محمد بن واصل حاکم فارس رفت و او را علیه یعقوب تحریک کرد. یعقوب حکومت سیستان را به ازهر بن یحیی سپرد و برای سرکوب آنان عازم فارس شد. محمد بن زیدویه از آمدن یعقوب به فارس ترسیده بود و به محمد بن واصل گفت: بهتر است با یعقوب مقابله نکنی، ولی محمد قبول نکرد. از اینرو محمد بن زیدویه از خدمت حاکم فارس بیرون آمد و در یک از قصبات آنجا مخفی شد. محمد بن واصل به جنگ یعقوب آمد. در این نبرد چندین هزار نفر لشگریان محمد کشته شدند و خودش نیز فرار کرد. یعقوب به دنبال محمد شتافت، اما محمد بن واصل در ارتفاعات مجاور رامهرمز مخفی شد. | |||
در این هنگام محمد زیدویه از فارس به خراسان و از آنجا به قهستان رفت. محمد بن واصل نیز جمعی از نزدیکان خود را گردآوری و نخست به فسا و از آنجا به بندر سیراف رفت. به محض ورود محمد به سیراف، حاکم آنجا وی را دستگیر و به عزیز بن عبدالله که در تعقیبش رفته بود تحویل داد. عزیز محمد را به نزد یعقوب فرستاد و یعقوب نیز او را زندانی کرد. | در این هنگام محمد زیدویه از فارس به خراسان و از آنجا به قهستان رفت. محمد بن واصل نیز جمعی از نزدیکان خود را گردآوری و نخست به فسا و از آنجا به بندر سیراف رفت. به محض ورود محمد به سیراف، حاکم آنجا وی را دستگیر و به عزیز بن عبدالله که در تعقیبش رفته بود تحویل داد. عزیز محمد را به نزد یعقوب فرستاد و یعقوب نیز او را زندانی کرد. | ||
جنگ با خلیفه (۲۶۴) | === جنگ با خلیفه (۲۶۴) === | ||
معتمد، خلیفهٔ عباسی که از شکست محمد بن واصل آگاه شد. اسماعیل اسحاق قاضی را با فرمان حکومت خراسان، طبرستان، گرگان، فارس، کرمان، سند و ریاست افتخاری شرطهٔ (شهربانی) بغداد نزد یعقوب فرستاد. یعقوب با فرستادهٔ خلیفه به مهربانی رفتار کرد و پاسخ نامهٔ خلیفه را به او داد. اسماعیل نیز در بازگشت، نامهٔ یعقوب را به خلیفه تسلیم کرد. یعقوب پس از زندانی کردن محمد بن واصل، جمعی از لشگریان خود را به اهواز فرستاد و خود به دنبال آنان رفت، تا از آنجا به بغداد حرکت کند. چون خبر حرکت یعقوب به سمت بغداد به مردم آن شهر رسید، اهالی بغداد علیه خلیفه معتمد و برادرش الموفق قیام کردند و خلیفه هر چند با مشکلاتی روبهرو گردید، قصد جنگ با یعقوب کرد. چون یعقوب به دیرالعاقول (واقع در شمال شرق دجله میان واسط و بغداد) رسید، خلیفه نیز با لشگریان خود در مقابل وی صفآرایی نمود. در این محل نبرد سختی میان آنان درگرفت و یعقوب با حملات برقآسا، تعداد زیادی از سپاه بغداد را به قتل رساند. | |||
معتمد و موفق که کار را چنین دیدند آب نهری را که از دجله جدا میشد، در میان سپاه یعقوب باز کردند تا هراس به سپاه یعقوب افتد و از سویی دیگر، باروبنه و چارپایان را آتش زدند. از اینرو سپاهیان یعقوب میان آب و آتش، راهی جز عقبنشینی ندیدند. | معتمد و موفق که کار را چنین دیدند آب نهری را که از دجله جدا میشد، در میان سپاه یعقوب باز کردند تا هراس به سپاه یعقوب افتد و از سویی دیگر، باروبنه و چارپایان را آتش زدند. از اینرو سپاهیان یعقوب میان آب و آتش، راهی جز عقبنشینی ندیدند. | ||
در این پسنشینی گروهی از یاران یعقوب کشته شدند و خود او نیز از ناحیهٔ گلو و دست زخمی شد. با این وجود با جمعی از سرداران و لشگریان دلیر خود تا مدتی به نبرد ادامه داد تا توانست به واسط عقبنشینی کند. از آنجا به شوش رفت و به گردآوردی خراج پرداخته تا به جنگی دیگر پردازد. سپس به شوشتر راند، آنجا را محاصره و فتح نمود، حاکمی در آنجا گماشت و خود عازم فارس شد و سپاهی تدارک دید. در بازگشت از فارس در جندیشاپور اقامت کرد و با نیرویی که فراهم کرده بود آمادهٔ جنگ با خلیفه شد. در این هنگام (۲۵۶ | در این پسنشینی گروهی از یاران یعقوب کشته شدند و خود او نیز از ناحیهٔ گلو و دست زخمی شد. با این وجود با جمعی از سرداران و لشگریان دلیر خود تا مدتی به نبرد ادامه داد تا توانست به واسط عقبنشینی کند. از آنجا به شوش رفت و به گردآوردی خراج پرداخته تا به جنگی دیگر پردازد. سپس به شوشتر راند، آنجا را محاصره و فتح نمود، حاکمی در آنجا گماشت و خود عازم فارس شد و سپاهی تدارک دید. در بازگشت از فارس در جندیشاپور اقامت کرد و با نیرویی که فراهم کرده بود آمادهٔ جنگ با خلیفه شد. در این هنگام (۲۵۶ هجری قمری) سخت بیمار شد و در بستر ناتوانی افتاد.<ref name=":0" /> | ||
== بیماری و مرگ یعقوب لیث == | == بیماری و مرگ یعقوب لیث == | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۸۳: | ||
آیا راست نیست که بغداد به بهای خون ایرانیان ساخته شده؟ خلیفه باید پاسخ این پرسش را به جهانیان بدهد. | آیا راست نیست که بغداد به بهای خون ایرانیان ساخته شده؟ خلیفه باید پاسخ این پرسش را به جهانیان بدهد. | ||
آیا آنچه که خلیفه ونیاکانش برای ایران کردهاند؛ میتواند نشانی از دادگستری داشته باشد؟ | آیا آنچه که خلیفه ونیاکانش برای ایران کردهاند؛ میتواند نشانی از دادگستری داشته باشد؟[[پرونده:آرامگاه یعقوب لیث.jpg|بندانگشتی|آرامگاه یعقوب لیث]] | ||
من یعقوب لیث، پسر لیث سیستانی، یک مسگر ساده، یک کارگر ساده، یک فرزند ایران، با قدرت مردم ایران، با این نوشته هر دو اختیارات خلیفه را رد میکنم: | |||
۱ـ نفرین و محکومیت خود، برادرانم و یاران | ۱ـ نفرین و محکومیت خود، برادرانم و یاران ایرانم را | ||
۲ـ بخشش و برگرداندن استانهای خودمان بخودمان را | ۲ـ بخشش و برگرداندن استانهای خودمان بخودمان را | ||
هرگونه میان آیی (دخالت) بغدادیان در کار ایرانیان را رد میکنم. ما بخلیفه بغداد نیاز نداریم که استانهای خودمان را که پیشاپیش پس گرفتهایم و برای ایران است و نه هیچکس دیگر؛ بما ببخشد. خلیفه شاید خلیفه باشد، اما هرگز خلیفه ایران نمیتواند باشد.<ref>نیزار - [null][http://www.neyzarnews.ir/امیر-یعقوب-لیث-صفاری-سیستانی-که-بود-و-چه/ به بهانه نزدیکی به روز ملی بزرگداشت امیر یعقوب لیث؛]</ref> | هرگونه میان آیی (دخالت) بغدادیان در کار ایرانیان را رد میکنم. ما بخلیفه بغداد نیاز نداریم که استانهای خودمان را که پیشاپیش پس گرفتهایم و برای ایران است و نه هیچکس دیگر؛ بما ببخشد. خلیفه شاید خلیفه باشد، اما هرگز خلیفه ایران نمیتواند باشد.<ref>نیزار - [null][http://www.neyzarnews.ir/امیر-یعقوب-لیث-صفاری-سیستانی-که-بود-و-چه/ به بهانه نزدیکی به روز ملی بزرگداشت امیر یعقوب لیث؛]</ref> | ||
خط ۱۸۷: | خط ۱۹۵: | ||
در روایت دیگری دربارهٔ نامه یعقوب به خلیفه آمدهاست: | در روایت دیگری دربارهٔ نامه یعقوب به خلیفه آمدهاست: | ||
خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان بنی امیه بدست ایرانیان | خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان بنی امیه بدست ایرانیان را داشت هراسان پیکی بسوی یعقوب میفرستد و میگوید تمامی نقاطی که در ایران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید. یعقوب لیث صفاری نان و پیاز وشمشیری را در یک سینی میگذارد و در پاسخ به خلیفه چنین میگوید:[[پرونده:تصویر قسمتی از آرامگاه یعقوب لیث.jpg|بندانگشتی|تصویر قسمتی از آرامگاه یعقوب لیث]]تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی. من یک رویگر زاده ایرانی هستم. غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است…<ref name=":2" /> | ||
یعقوب لیث صفاری نان و پیاز وشمشیری را در یک سینی میگذارد و در پاسخ به خلیفه چنین میگوید: | |||
تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است…<ref name=":2" /> | |||
== آرامگاه یعقوب لیث == | == آرامگاه یعقوب لیث == | ||
آرامگاه یعقوب لیث صفاری با گنبد مخروطی شکل دندانهدار در قسمت شمالشرقی روستای شاهآباد در ۱۰ کیلومتری جاده دزفول به شوشتر در استان خوزستان، در میان یکی از مهمترین محوطههای تاریخی ایران یعنی خرابههای شهر جندی شاپور قرار دارد، وجود گورستانی با سنگ قبرهای باستانی در اطراف مقبره گواهی بر قدمت این اثر دارد. گنبد مخروطی شکل آرامگاه از بهترین نوع گنبدهای مخروطی واقع در خوزستان است. جلال و زیبایی نمای گنبد از دور کاملاً جلوهگر این است که روزی این بقعه برای شخصی بزرگ بنا شدهاست. بنای آرامگاه از یک ورودی برخوردار است و سطح داخلی آرامگاه را از سطح بیرونی آن جدا میکند. سازه اصلی بنا خشت خام است و نقوش برجسته و ملات گچ و خاک دارد. | آرامگاه یعقوب لیث صفاری با گنبد مخروطی شکل دندانهدار در قسمت شمالشرقی روستای شاهآباد در ۱۰ کیلومتری جاده دزفول به شوشتر در استان خوزستان، در میان یکی از مهمترین محوطههای تاریخی ایران یعنی خرابههای شهر جندی شاپور قرار دارد، وجود گورستانی با سنگ قبرهای باستانی در اطراف مقبره گواهی بر قدمت این اثر دارد. گنبد مخروطی شکل آرامگاه از بهترین نوع گنبدهای مخروطی واقع در خوزستان است. جلال و زیبایی نمای گنبد از دور کاملاً جلوهگر این است که روزی این بقعه برای شخصی بزرگ بنا شدهاست. بنای آرامگاه از یک ورودی برخوردار است و سطح داخلی آرامگاه را از سطح بیرونی آن جدا میکند. سازه اصلی بنا خشت خام است و نقوش برجسته و ملات گچ و خاک دارد. | ||
قدمت تاریخی آرامگاه یعقوب لیث صفاری به دورهٔ سلجوقی تا قاجار میرسد و با توجه به مرمتهای مختلف قدیمیترین قسمت آن مربوط به دورهٔ سلجوقی است. بنا به گفتهٔ مردم محلی حدود چندین دهه پیش روی دیوار گنبد کتیبهای با خط عربی قدیم وجود داشته و روی آن اسم یعقوب لیث سردار بزرگ به وضوح نوشته شده بود که بعدها توسط عدهای با اسپری مشکی پوشیده شدهاست. وجود تندیس بزرگی از این شهریار ایرانی که سوار بر اسب میتازد و در بخش غربی شهر دزفول از مسیر اندیمشک به دزفول نصب شده، مهر تأییدی بر وجود آرامگاه یعقوب لیث است و البته شواهد و اسناد تاریخی بر این حقیقت دلالت دارد. | قدمت تاریخی آرامگاه یعقوب لیث صفاری به دورهٔ سلجوقی تا قاجار میرسد و با توجه به مرمتهای مختلف قدیمیترین قسمت آن مربوط به دورهٔ سلجوقی است. بنا به گفتهٔ مردم محلی حدود چندین دهه پیش روی دیوار گنبد کتیبهای با خط عربی قدیم وجود داشته و روی آن اسم یعقوب لیث سردار بزرگ به وضوح نوشته شده بود که بعدها توسط عدهای با اسپری مشکی پوشیده شدهاست. وجود تندیس بزرگی از این شهریار ایرانی که سوار بر اسب میتازد و در بخش غربی شهر دزفول از مسیر اندیمشک به دزفول نصب شده، مهر تأییدی بر وجود آرامگاه یعقوب لیث است و البته شواهد و اسناد تاریخی بر این حقیقت دلالت دارد. | ||
== بیتوجهی به آرامگاه یعقوب لیث در زمان جمهوری اسلامی == | == بیتوجهی به آرامگاه یعقوب لیث در زمان جمهوری اسلامی == | ||
آرامگاه یعقوب لیث صفاری که با شماره ۲۵۵۰ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده وضعیت مناسبی ندارد و در ضریح آهنی مقبره آن از چوب صندوق میوه برای اتصال بخشهای مختلف استفاده شده و روی آجرها و دیوار قدیمی آرامگاه نیز میخهایی زنگ زده و | آرامگاه یعقوب لیث صفاری که با شماره ۲۵۵۰ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده وضعیت مناسبی ندارد و در ضریح آهنی مقبره آن از چوب صندوق میوه برای اتصال بخشهای مختلف استفاده شده و روی آجرها و دیوار قدیمی آرامگاه نیز میخهایی زنگ زده و تار عنکبوت جلب توجه میکند.[[پرونده:مرمت آرامگاه یعقوب لیث با چوب صندوق میوه.jpg|بندانگشتی|مرمت آرامگاه یعقوب لیث با چوب صندوق میوه در جمهوری اسلامی ]]این آرامگاه با محوطه ۹ هکتاری اش دو چشمه سرویس بهداشتی دارد که مدت هاست نه آب دارد و نه دربشان باز است. حتی از تجهیز ساختمانی با دو اتاق که از قبل در محوطه ساخته شده بود و برای راه اندازی پایگاه جندی شاپور در نظر گرفته شده خبری نیست. راه اندازی این پایگاه در دور اول سفر هیئت دولت مصوب شد اما تا کنون نسبت به راه اندازی آن اقدامی صورت نگرفتهاست.<ref>فرارو - [http://fararu.com/fa/news/69319/عکس%3Eمرمت-آرامگاه-یعقوب-لیث-صفاری-با-چوب-صندوق-میوه عکس>مرمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری با چوب صندوق میوه!]</ref> | ||
این آرامگاه با محوطه ۹ هکتاری اش دو چشمه سرویس بهداشتی دارد که مدت هاست نه آب دارد و نه دربشان باز است. حتی از تجهیز ساختمانی با دو اتاق که از قبل در محوطه ساخته شده بود و برای راه اندازی پایگاه جندی شاپور در نظر گرفته شده خبری نیست. راه اندازی این پایگاه در دور اول سفر هیئت دولت مصوب شد اما تا کنون نسبت به راه اندازی آن اقدامی صورت نگرفتهاست.<ref>فرارو - [http://fararu.com/fa/news/69319/عکس%3Eمرمت-آرامگاه-یعقوب-لیث-صفاری-با-چوب-صندوق-میوه عکس>مرمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری با چوب صندوق میوه!]</ref> | |||
== فضائل و ویژگیهای یعقوب لیث == | == فضائل و ویژگیهای یعقوب لیث == | ||
امیریعقوب یازده سال و نه ماه امارت کرد و بر خراسان، سیستان، کابل، سند، فارس، کرمان و خوزستان تسلط داشت و در مکه و مدینه خطبه به نام وی میخواندند و او را «ملکالدنیا» مینامیدند. یعقوب، مردی شجاع و دلیر بود و در برابر سختیها ایستادگی بسیار داشت. او | امیریعقوب یازده سال و نه ماه امارت کرد و بر خراسان، سیستان، کابل، سند، فارس، کرمان و خوزستان تسلط داشت و در مکه و مدینه خطبه به نام وی میخواندند و او را «ملکالدنیا» مینامیدند. یعقوب، مردی شجاع و دلیر بود و در برابر سختیها ایستادگی بسیار داشت. او یک سرباز وقتشناس، سختکوش، خشن و نافذ بود. کامیابی یعقوب در بیشتر لشگرکشیهایش به اطاعت سپاهیان از او مربوط میشد. | ||
او مردی آهنین تصمیم بود. یکی از دشمنانش یعنی حسن بن زید، فرمانروای طبرستان او را از لحاظ عزم راسخ و اراده پولادیناش «سندان» نامید. | او مردی آهنین تصمیم بود. یکی از دشمنانش یعنی حسن بن زید، فرمانروای طبرستان او را از لحاظ عزم راسخ و اراده پولادیناش «سندان» نامید. | ||
یعقوب هرگز در اندیشهٔ تنآسایی و هوسجویی نیفتاد و بر اثر حسن تدبیر و زیرکی که داشت، در جنگها با عدهٔ کم بر جمعیت زیاد دشمن پیروز میشد. وی به یاریگری خداوند ایمان داشت و هرگز از ستایش او غافل نبود. به طوری که به گزافه گویند: «از باب تعبد، اندر شبانهروز، صدو هفتاد رکعت نماز زیادت کردی از فرض و سنت». | یعقوب هرگز در اندیشهٔ تنآسایی و هوسجویی نیفتاد و بر اثر حسن تدبیر و زیرکی که داشت، در جنگها با عدهٔ کم بر جمعیت زیاد دشمن پیروز میشد. وی به یاریگری خداوند ایمان داشت و هرگز از ستایش او غافل نبود. به طوری که به گزافه گویند: «از باب تعبد، اندر شبانهروز، صدو هفتاد رکعت نماز زیادت کردی از فرض و سنت». | ||
چنین برمیآید که یعقوب هرگز ازدواج نکرد و در تاریخ نیز به آن اشاره نشده و نامی از فرزند یا فرزندانی از او به میان نیامده است. مسعودی در مروجالذهب مینویسد: «وسیلهٔ سرگرمی و تفریح او، تربیت افراد بود که آنها را نزد خود میخواند و کاردهای چرمین را که مخصوص ایشان ساخته بود به آنها میداد، تا در حضور وی با آن زد و خورد کنند». | چنین برمیآید که یعقوب هرگز ازدواج نکرد و در تاریخ نیز به آن اشاره نشده و نامی از فرزند یا فرزندانی از او به میان نیامده است. مسعودی در مروجالذهب مینویسد: «وسیلهٔ سرگرمی و تفریح او، تربیت افراد بود که آنها را نزد خود میخواند و کاردهای چرمین را که مخصوص ایشان ساخته بود به آنها میداد، تا در حضور وی با آن زد و خورد کنند». | ||
یعقوب، مردی بردبار و شکیبا بود. بهتر از مردم معمولی غذا خوردن را، خیانت میدانست. اغلب در سفر و هنگام جنگ غذایش نان و پیاز بود که در ساق چکمهاش میگذاشت. او بیشتر بر قطعهٔ حصیری میخفت که حدود هفت وجب طول و دو ذراع (نزدیک به یک متر) عرض داشت. همیشه سپرش در کنارش بود و به آن تکیه میداد و هر وقت میخواست بخوابد، همین سپر را بالش قرار میداد و از بیرق سپاه برای روپوش استفاده میکرد. او راهنمایی بود برای آنانیکه میخواستند سلطهٔ عرب را بر ایران پایان دهند. یعقوب رهبر و معلم | یعقوب، مردی بردبار و شکیبا بود. بهتر از مردم معمولی غذا خوردن را، خیانت میدانست. اغلب در سفر و هنگام جنگ غذایش نان و پیاز بود که در ساق چکمهاش میگذاشت. او بیشتر بر قطعهٔ حصیری میخفت که حدود هفت وجب طول و دو ذراع (نزدیک به یک متر) عرض داشت. همیشه سپرش در کنارش بود و به آن تکیه میداد و هر وقت میخواست بخوابد، همین سپر را بالش قرار میداد و از بیرق سپاه برای روپوش استفاده میکرد. او راهنمایی بود برای آنانیکه میخواستند سلطهٔ عرب را بر ایران پایان دهند. یعقوب رهبر و معلم ایرانیانی بود که در اندیشهٔ قیام برضد تسلط جابرانه و غاصبانهٔ خلیفه بر کشور خویش بودند. | ||
وی با اینکه مدت زیادی حکومت نکرد، ولی در آبادگری و بازسازی مسجدها و بناهای خیریه کوشش بسیار نمود. یکی از بزرگترین و شگفتآورترین بناهای شهر زرنگ، مسجد جامع و به گفته نویسندهٔ تاریخ سیستان مسجد آدینهٔ آن بوده که در ماه رمضان هر سال سی هزار درهم از بودجه دولت صفاری وقف آن میشد و به دستور یعقوب منارهای از مس برای آن ساخته بودند. | وی با اینکه مدت زیادی حکومت نکرد، ولی در آبادگری و بازسازی مسجدها و بناهای خیریه کوشش بسیار نمود. یکی از بزرگترین و شگفتآورترین بناهای شهر زرنگ، مسجد جامع و به گفته نویسندهٔ تاریخ سیستان مسجد آدینهٔ آن بوده که در ماه رمضان هر سال سی هزار درهم از بودجه دولت صفاری وقف آن میشد و به دستور یعقوب منارهای از مس برای آن ساخته بودند. | ||
یعقوب به علت تعصب مذهبی «هرگز بر هیچکس از اهل تهلیل که قصد او نکرد شمشیر نکشید و پیش تا حرب آغاز کردی حجتهای بسیار بگرفتی، خدای را تعالی گواه گرفتی، و چون کسی اسلام آوردی مال و فرزند او نگرفتی». | یعقوب به علت تعصب مذهبی «هرگز بر هیچکس از اهل تهلیل (لا اله الا الله گویان) که قصد او نکرد شمشیر نکشید و پیش تا حرب آغاز کردی حجتهای بسیار بگرفتی، خدای را تعالی گواه گرفتی، و چون کسی اسلام آوردی مال و فرزند او نگرفتی». | ||
در احوال او گویند: مردی به عثمان توهین میکند، یعقوب به خیال اینکه مقصود از عثمان یکی از نجیبان سیستان است فرمان میدهد او را مجازات کنند ولی همین که به یعقوب گفتند عثمان، خلیفهٔ سوم است که مورد دشنام قرار گرفته، حکم خود را نسخ کرده میگوید: «من را با اصحاب کاری نیست». | در احوال او گویند: مردی به عثمان توهین میکند، یعقوب به خیال اینکه مقصود از عثمان یکی از نجیبان سیستان است فرمان میدهد او را مجازات کنند ولی همین که به یعقوب گفتند عثمان، خلیفهٔ سوم است که مورد دشنام قرار گرفته، حکم خود را نسخ کرده میگوید: «من را با اصحاب کاری نیست». | ||
به هر حال اگر قیام یعقوب لیث را بر ضد خلافت با توجه به آنچه که خواجه نظامالملک در سیاستنامه شرح داده بررسی کنیم، باید بگوییم که یعقوب کشش شدیدی به پیروی از تشیع داشتهاست. همچنین در کتاب «مجالس المؤمنین» نوشتهٔ سید نورالله شوشتری که شرح زندگانی رجال بزرگ شیعه در آن آمدهاست صفاریان در زمرهٔ پیروان تشیع به قلم آمدهاند | به هر حال اگر قیام یعقوب لیث را بر ضد خلافت با توجه به آنچه که خواجه نظامالملک در سیاستنامه شرح داده بررسی کنیم، باید بگوییم که یعقوب کشش شدیدی به پیروی از تشیع داشتهاست. همچنین در کتاب «مجالس المؤمنین» نوشتهٔ سید نورالله شوشتری که شرح زندگانی رجال بزرگ شیعه در آن آمدهاست صفاریان در زمرهٔ پیروان تشیع به قلم آمدهاند. | ||
یعقوب توجهی عمیق به زندهسازی افتخارهای کهن ایران و ضبط و نشر خداینامه و شاهنامه داشت. چون دولت به یعقوب رسید، کسی را به هندوستان فرستاد تا نسخهای از کتاب تاریخ پادشاهان قدیم ایران را که در آنجا بود بیاورد سپس ابومنصور عبدالرزاق بن عبدالله فرخ را که معتمدالملک بود دستور داد تا از زبان پهلوی به زبان فارسی منتقل کند و از زمان خسروپرویز تا یزدگرد را نیز به آن بیفزاید. ابومنصور دستور داد تا سعد بن منصور عمری به اتفاق چهارتن دیگر (تاج فرزند خراسانی از هرات، یزدان فرزند شاپور از سیستان، ماهو فرزند خورشید از نیشابور و سلیمان فرزند برزین از توس) تا سال ۳۶۰ هجری قمری آن را تمام کردند (مقدمهٔ آن شاهنامه نیز به نام ابومنصور بوده و به این دلیل به شاهنامهٔ ابومنصوری معروف گشته و هنوز باقی است) و در خراسان و عراق نیز نسخههایی از آن برداشته شدهاست. | یعقوب توجهی عمیق به زندهسازی افتخارهای کهن ایران و ضبط و نشر خداینامه و شاهنامه داشت. چون دولت به یعقوب رسید، کسی را به هندوستان فرستاد تا نسخهای از کتاب تاریخ پادشاهان قدیم ایران را که در آنجا بود بیاورد سپس ابومنصور عبدالرزاق بن عبدالله فرخ را که معتمدالملک بود دستور داد تا از زبان پهلوی به زبان فارسی منتقل کند و از زمان خسروپرویز تا یزدگرد را نیز به آن بیفزاید. ابومنصور دستور داد تا سعد بن منصور عمری به اتفاق چهارتن دیگر (تاج فرزند خراسانی از هرات، یزدان فرزند شاپور از سیستان، ماهو فرزند خورشید از نیشابور و سلیمان فرزند برزین از توس) تا سال ۳۶۰ هجری قمری آن را تمام کردند (مقدمهٔ آن شاهنامه نیز به نام ابومنصور بوده و به این دلیل به شاهنامهٔ ابومنصوری معروف گشته و هنوز باقی است) و در خراسان و عراق نیز نسخههایی از آن برداشته شدهاست. |
ویرایش