فرزاد کمانگر: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
(بارگذاری عکس و جعبه اطلاعات)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۵: خط ۱۵:
|والدین=
|والدین=
}}
}}
'''فرزاد کمانگر'''(زاده ۱۳۵۴ - اعدام ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹) متولد شهر کامیاران در استان کردستان ایران، در هنگام اعدام ۳۵ سال داشت و تا پیش از بازداشت در مرداد ۱۳۸۵ به مدت ۱۲ سال معلم بود. و یک سال قبل از دستگیری در هنرستان کار و دانش مشغول به تدریس بود. او به جرم محاربه دستگیر و محکوم به اعدام شد.
'''فرزاد کمانگر ،''' زاده ۱۳۵۴ - کامیاران کردستان، در شهرستان کامیاران معلم بود. فرزاد کمانگر عضو شورای نویسندگان و هم‌چنین عضو هیئت مدیره انجمن صنفی معلمان در کردستان بود.او تا پیش از بازداشت. وی یک سال قبل از دست‌گیری در هنرستان کار و دانش مشغول به تدریس بود. فرزاد کمانگر در مرداد ۱۳۸۵ هنگامی که برای پیگیری مساله‌ی پزشکی برادرش به تهران آمده بود دستگیر شد و سپس به محاربه و عضویت در پژاک محکوم شد. فرزاد کمانگر هیچ‌گاه این اتهام را نپذیرفت. او  در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، در سن ۳۵ سالگی توسط رژیم ایران اعدام شد.  
 
== کودکی و نوجوانی ==


== فعالیت اجتماعی ==
== فعالیت اجتماعی ==
فرزاد کمانگر تا پیش از بازداشت در مرداد ۱۳۸۵ معلم آموزش و پرورش شهرستان کامیاران بود. که یک سال قبل از دستگیری در هنرستان کار و دانش مشغول به تدریس بود.
فرزاد کمانگر تا پیش از بازداشت در مرداد ۱۳۸۵ معلم آموزش و پرورش شهرستان کامیاران بود. که یک سال قبل از دست‌گیری در هنرستان کار و دانش مشغول به تدریس بود.


او عضو هیئت مدیره انجمن صنفی معلمان شهرستان کامیاران شاخه کردستان بود که  تا زمان فعالیت این انجمن و قبل از اعلام ممنوعیت فعالیتهای آن مسئولیت روابط عمومی این انجمن را به‌عهده داشت.
او عضو هیئت مدیره انجمن صنفی معلمان شهرستان کامیاران شاخه کردستان بود که  تا زمان فعالیت این انجمن و قبل از اعلام ممنوعیت فعالیت‌های آن، مسئولیت روابط عمومی این انجمن را به‌عهده داشت.


وی همچنین عضو شورای نویسندگان ماهنامه فرهنگی – آموزشی «رویان»‌ (نشریه آموزش و پرورش کامیاران) بود که بعدها بوسیله حراست آموزش و پرورش این نشریه نیز تعطیل شد.
وی همچنین عضو شورای نویسندگان ماهنامه فرهنگی – آموزشی، رویان» (نشریه آموزش و پرورش کامیاران) بود که بعدها به‌وسیله حراست آموزش و پرورش این نشریه نیز تعطیل شد.
 
مدتی نیز عضو هیئت مدیره انجمن زیست‌محیطی کامیاران (ئاسک) بوده و از سال ۱۳۸۴ نیز با آغاز فعالیت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به عضویت آن درآمد.
[[پرونده:فرزاد کمانگر و دانش آموزانش.jpg|بندانگشتی|272x272پیکسل|فرزاد کمانگر و دانش‌آموزانش در کوه‌های کردستان]]


مدتی نیز عضو هیئت مدیره انجمن زیست‌محیطی کامیاران (ئاسک) بوده و از سال ۱۳۸۴ نیز با آغاز فعالیت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به عضویت آن درآمد.<ref>[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-5379/farzad-kamangar فرزاد کمانگر - سایت بنیاد برومند]</ref>
== فعالیت سیاسی ==
== فعالیت سیاسی ==
گزارشگر افتخاری فعالان حقوق بشر در ایران و مدافع حقوق زنان و کودکان
فرزاد کمانگر معلم و ژورنالیست،فعال حقوق بشر، زندانی سیاسی، در ماهنامه فرهنگی آموزشی رویان که به اداره آموزش و پرورش کامیاران تعلق دارد فعالیت داشت. در زمینه حقوق قومی و مسائل زنان نیز فعال بود.<ref>زندانی خاموش فرزاد کمانگر - [https://sedayekhamoosheyekzandani.wordpress.com/2015/01/08/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%89-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D9%83%D9%85%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1/]</ref>
 
== دستگیری ==
مرداد ۱۳۸۵در تهران ...


== دادگاه ==
== دادگاه ==
پرونده فرزاد کمانگر و ۲ متهم دیگر در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۸۶ در شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب اسلامی تهران مورد رسیدگی قرار گرفت. به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، فرزاد کمانگر و ۲ متهم دیگر در دادگاهی به مدت هفت دقیقه محاکمه و محکوم شدند.
[[پرونده:عکس یادگاری فرزاد با بچه های مدرس اش.jpg|جایگزین=عکس یادگاری فرزاد با بچه های مدرس اش|بندانگشتی|عکس یادگاری فرزاد با بچه های مدرس اش]]
فرزاد کمانگر خود نیز در یکی از نامه‌هایش به دادگاه ۷ دقیقه‌ای اشاره کرده است:


== زندان ==
« در جلسة هفت دقیقه ای در شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب تهران در کمال ناباوری از قاضی پرونده شنیدم که  وزارت اطلاعات خواستار اعدام شماست». <ref>بنیادبرومند- [https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-5379/farzad-kamangar فرزاد کمانگر]</ref>


== اعدام ==
فرزاد کمانگر در بخش‌هایی از نامه‌ای که از زندان به رئیس قوه‌ی قضاییه‌ی جمهوری اسلامی می‌نویسد، ضمن رد تمامی اتهام‌هایش و بازگویی حقایق تلخ ۱۹ ماه شکنجه و زندان به بخشی از این حقیقت تلخ اشاره می‌کند و خطاب به آملی لاریجانی می‌پرسد:
سحرگاه یکشنبه ۱۹ اردیتهشت۱۳۸۹در زندان اوین


== نامه‌ها ==
«چرا دستگاه امنیتی عنوان می‌نماید که با توجه به بازتاب‌های وسیع رسانه‌ای و اجتماعی، پرونده‌ی اینجانب چنانچه تجدیدنظری در گردش کار و موارد اتهامی و دادنامه‌های صادره صورت گیرد، بیم تجری نهادهای حقوق بشری و نهادهای مدنی وگروه‌های سیاسی دگر اندیش که قبلاً در محکومیت حکم غیر قانونی اینجانب موضع گیری نموده اند، می‌گردد. آیا پذیرش اشتباه و عبرت گیری از گذشته که در آموزه‌های اسلامی به آن حکم شده است، آن چنان ناگوار و تلخ می‌باشد که برای فرار از آن به چنین دستاویزی چنگ زد؟».<ref name=":0">[https://www.tribunezamaneh.com/archives/74722 فرزاد کمانگر معلمی که درس عشق می‌داد - سایت تریبون زمانه]</ref> 
'''نامه ای از فرزادکمانگر'''


...........نازنینم دوباره سلام
== دست‌گیری و اعدام ==
فرزاد کمانگر معلم آموزش و پرورش شهرستان کامیاران کردستان، با ۱۲ سال پیشینه تدریس بود که در مرداد ۱۳۸۵ برای پی‌گیری مسئله درمان بیماری برادرش به تهران آمده‌بود که دست‌گیر شد. فرزاد کمانگر از اول بازداشت در بند ۲۰۹ زندان اوین و بازداشتگاه اطلاعات سنندج و کرمانشاه شکنجه شد. او در طول این دوره ۳۳ ماهه زندان، ماه‌ها در سلول‌های انفرادی و در زندان‌های اوین و رجایی‌شهر و سنندج مورد شکنجه قرار گرفت.<ref>[https://irankargar.com/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%B4%D9%86%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%B1/ سخنان زیبا و ناشنیده از فرزاد کمانگر - سایت ایران کارگر]</ref>


وقتی که از من پرسیدی چه آهنگی را دوست دارم تا برایم بنوازی، برای لحظەای ماندم، سکوت کردم، ذهنم را زیر و رو کردم تا بتوانم آهنگی را که بتواند همه احساسم را بعد از ماهها دوری از تو نشان دهد به زبان بیاورم.
فرزاد کمانگر، فعال حقوق بشر، فعال محیط زیست، روزنامه‌نگار و فعال صنفی، و معلم کرد ایرانی بود که به اتهام عضویت و هم‌کاری با پژاک‌ محکوم و در سحرگاه روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، به‌همراه علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین به دار آویخته شدند.<ref>[https://sedayekhamoosheyekzandani.wordpress.com/ صدای خاموش یک زندانی]- [https://sedayekhamoosheyekzandani.wordpress.com/2015/01/08/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%89-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D9%83%D9%85%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1/ زندانى خاموش فرزاد كمانگر]</ref>


خواستم زیباترین و عاشقانەترین آهنگ را انتخاب نمایم. هنوز آهنگی را به زبان نیاوردە بودم، که تو آهنگ نازنین مریم را با زیبایی برایم نواختی، تا سیم های تلفن آن همه احساس و شور تو و آهنگ نازنین مریم را به قلبم برساند.
فرزاد کمانگر، بدون اطلاع وکیل و خانواده‌اش به دار آویخته شد؛ و مخفیانه بدون حضور خانواده در محل نامعلومی دفن شده است.<ref name=":0" />


سوال تو و آهنگ نازنین مریم بهانەای شد برای نگارش این دل نوشته. نامەایی که می دانم بارها باز و بسته خواهد شد، ولی امیدوارم  در نهایت نفر آخری که آن را می‌خواند خودت باشی.
= درخواست سازمان‌های بین‌المللی =
چندین سازمان بین‌المللی خواستار لغو حکم اعدام فرزاد کمانگر شدند.


مهربانم؛ به هر آهنگی که فکر کردم، نشانی از چوبه دار، بوسه آخر، ظلم ظالم، ترکه بیداد، جور صیاد، اشک مادر را در خود داشت.
اتحاديه جهانى معلمان، با ۳۰ ميليون عضو در سراسر جهان، كنفدراسيون جهانى اتحاديه‌هاى كارگرى و سازمان عفو بين‌الملل، مشتركاً خواستار لغو اعدام فرزاد كمانگر شدند.


ترسیدم انگشتانت با لمس این همه واژەهای سرشار از درد، از نواختن بازایستد. به سراغ آهنگ های سرزمین مادری ام رفتم. دیدم در موسیقی ما نیز ردی از خون، بوی سرب، جای پوتین دیده می شود. باز ترسیدم که چشمانت بگرید و دستت را برای نواختن یاری ننماید.
در اطلاعیه‌ی اين نهادهاى بين‌المللى دفاع از حقوق معلمان، كارگران و حقوق بشر، آمده است:


تصمیم گرفتم به تو بگویم، خودت شعری بنویسی، آهنگی بسازیی یا ترانەایی؛ مالامال از امید. آهنگی که دزدیده  نخوانیمش، آهسته در دل زمزمەاش نکنیم، به خاطرش حبس نکشیم، آهنگی که با خواندنش چشمهای‌مان  پر اشک نشود و نگاهمان را به قاب عکس روی دیوار ندوزد و هق هق گریەیمان را سر ندهد. آهنگی که بتوانیم به دور آتش نوروز، دست در دست هم، با صدای بلند فریادش بکشیم، لبخند بزینم، برقصیم و بخوانیمش.
بنابر اطلاعاتى كه به دست آن‌ها رسيده، فرزاد كمانگر، چهارشنبه، از بند ۲۰۹ زندان اوين خارج و براى اعدام برده شده‌است، اما براساس گزارش‌ها، او هنوز زنده است و وكيلش ديروز موفق شد وى را ملاقات كند، ولى او هم‌چنان در خطر اعدام قراردارد.


فقط فراموش نکن؛ نت آن را برای دخترکی بنویس که دوست دارد مادر را "دایه" بنویسد و زن را "ژن". ولی افسوس، افسوس نمی‌داند فردا در هنگامه مادر شدن، نطفه رحمش را به امید جنس اول بودن جستجو می کنند. برای دخترکی که در سر زمین او زنان هنوز برای رسیدن به ابتدایی ترین حقوق خود باید حبس بکشند. 
فرزاد كمانگر، ۳۲ ساله، در مناطق فقير نشين شهرستان كامياران در استان كردستان معلم بود، و از فعالان حقوق بشر در كردستان است .


برای دخترکی که در فردای بزرگسالی به دنبال عزیز گم کردەاش، از این زندان به زندان دیگر می‌رود  و چشم به کاغذ چسپیده بر در زندان در میان اسامی زندگان، تند و تند به دنبال عزیزش می گردد.
دادگاه انقلاب اسلامى او را به اتهام عضويت در حزب كارگران كردستان تركيه،« پ. ك.ك » ، به اعدام محكوم كرده است.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/474788.html سایت رادیو فردا]</ref>


نت آهنگت را برای پسرکی بنویس که می‌خواهد نان را "چورک" بنویسد و آب را "سو". ولی افسوس، افسوس نمی‌داند که سفره خالی از نان پدر کارگرش را با هیچ زبان و کلمەای نمی توان رونق بخشید.
== نامه‌ها ==
فرزداد کمانگر در نامه‌ای خطاب به معلمان زندانی می‌نویسد:<blockquote>«... شما را به خوبی می‌شناسم، هم‌کاران صمد و خان‌علی هستید. </blockquote><blockquote>مرا هم که به یاد دارید. منم، بندی بند اوین. منم دانش آموز آرامِ پشت میز و نیمکت‌های شکسته‌ی روستاهای دورافتاده‌ی کردستان که عاشق دیدن دریاست. </blockquote><blockquote>منم به مانند خودتان راوی قصه‌های صمد اما در دل کوه شاهو/ منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن/ منم،‌‌ همان رفیق اعدامیتان»<ref>همبستگی ملی - [https://www.hambastegimeli.com/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86/41632-2013-05-09-05-52-57 گرامی باد ۱۹ اردیبهشت سالروز شهادت معلم آزاده، فرزاد کمانگر]</ref></blockquote>
'''نامه‌ی دیگر فرزادکمانگر'''


برای دستان پینه بستە پدرش، برای چشمان کم سوی مادرش نتی بنویس تا مژده نان باشد، نتی که یادآور فقر و نابرابری سالهای دور و دراز زندگیش نباشد.
نازنینم دوباره سلام
[[پرونده:نامه فرزاد از زندان.jpg|جایگزین=نامه فرزاد از زندان|بندانگشتی|نامه فرزاد از زندان]]
وقتی که از من پرسیدی چه آهنگی را دوست دارم تا برایم بنوازی، برای لحظەای ماندم، سکوت کردم، ذهنم را زیر و رو کردم تا بتوانم آهنگی را که بتواند همه احساسم را بعد از ماه‌ها دوری از تو نشان دهد به‌زبان بیاورم. خواستم زیباترین و عاشقانەترین آهنگ را انتخاب نمایم. هنوز آهنگی را به زبان نیاوردە بودم، که تو آهنگ نازنین مریم را با زیبایی برایم نواختی، تا سیم های تلفن آن همه احساس و شور تو و آهنگ نازنین مریم را به قلبم برساند.


شعری بنویس برای مادری کە سالهاست چشم بە در بە انتظار بازگشت فرزند است و هر پنجشنبه گور گمنام و در هم شکستەایی را آهستە و بە دور از چشم همە در آغوش می کشد، مادری کە سالهاست خورشید را شرمندە از این همە صبوری و وفاداری خود نمودە. 
سؤال تو و آهنگ نازنین مریم بهانەای شد برای نگارش این دل نوشته. نامەای که می‌دانم بارها باز و بسته خواهد شد، ولی امیدوارم  در نهایت نفر آخری که آن را می‌خواند خودت باشی.


 برای پدری کە با دیدن هر سر و تنهایی، بە یاد تنهایی و غریبی گورستانی می‌افتد کە فرزند او را سالهاست درون خود نگە داشتە و از دور بە آن چشم می‌دوزد و حسرت یک دل سیر اشک ریختن بر مزار فرزند را در دل نگە داشتە است. 
مهربانم؛ به هر آهنگی که فکر کردم، نشانی از چوبه دار، بوسه آخر، ظلم ظالم، ترکه بیداد، جور صیاد، اشک مادر را در خود داشت. ترسیدم انگشتانت با لمس این همه واژەهای سرشار از درد، از نواختن باز ایستد. به سراغ آهنگ‌های سرزمین مادری‌ام رفتم. دیدم در موسیقی ما نیز ردی از خون، بوی سرب، جای پوتین دیده می‌شود. باز ترسیدم که چشمانت بگرید و دستت را برای نواختن یاری ننماید. تصمیم گرفتم به تو بگویم، خودت شعری بنویسی، آهنگی بسازیی یا ترانەای مالامال از امید. آهنگی که دزدیده  نخوانیمش، آهسته در دل زمزمەاش نکنیم، به خاطرش حبس نکشیم، آهنگی که با خواندنش چشم‌هایمان  پر اشک نشود و نگاهمان را به قاب عکس روی دیوار ندوزد و هق هق گریەیمان را سر ندهد. آهنگی که بتوانیم به دور آتش نوروز، دست در دست هم، با صدای بلند فریادش بکشیم، لبخند بزینم، برقصیم و بخوانیمش. فقط فراموش نکن؛ نت آن را برای دخترکی بنویس که دوست دارد مادر را "دایه" بنویسد و زن را "ژن". ولی افسوس، افسوس نمی‌داند فردا در هنگامه مادر شدن، نطفه رحمش را به امید جنس اول بودن جستجو می‌کنند. برای دخترکی که در سر زمین او زنان هنوز برای رسیدن به ابتدایی‌ترین حقوق خود باید حبس بکشند. برای دخترکی که در فردای بزرگسالی به دنبال عزیز گم کردەاش، از این زندان به زندان دیگر می‌رود  و چشم به کاغذ چسپیده بر در زندان در میان اسامی زندگان، تند و تند به دنبال عزیزش می‌گردد. نت آهنگت را برای پسرکی بنویس که می‌خواهد نان را "چورک" بنویسد و آب را "سو". ولی افسوس، افسوس نمی‌داند که سفره خالی از نان پدر کارگرش را با هیچ زبان و کلمەای نمی‌توان رونق بخشید. برای دستان پینه بستە پدرش، برای چشمان کم سوی مادرش نتی بنویس تا مژده نان باشد، نتی که یادآور فقر و نابرابری سال‌های دور و دراز زندگیش نباشد. شعری بنویس برای مادری کە سال‌هاست چشم بە در، بە انتظار بازگشت فرزند است و هر پنجشنبه گور گمنام و در هم شکستەای را آهستە و بە دور از چشم همە در آغوش می‌کشد، مادری کە سال‌هاست خورشید را شرمندە از این همە صبوری و وفاداری خود نمودە. برای پدری کە با دیدن هر سر و تنهایی، بە یاد تنهایی و غریبی گورستانی می‌افتد کە فرزند او را سال‌هاست درون خود نگە داشتە و از دور بە آن چشم می‌دوزد و حسرت یک دل سیر اشک ریختن بر مزار فرزند را در دل نگە داشتە است. مهربانم؛ با من یا بی من، بە سرزمینم برو. گلە نکن کە زیادە از حد دوستش دارم، باور کن برای من قطعەای است از این جهان، نمی‌خواهیم بە دور آن دیوار بکشیم یا آن را از این دنیا جدا بسازیم، اما آلام و دردهای بی‌شمار این مردم تعلق بە آن‌ها را شیرین‌تر می کند. دردهایی کە سال‌هاست در رگ و ریشەی ما و سرزمین مان جا خوش کردە است، رنج‌هایی کە همزاد و همراە ساکنانش شدە است. شعری بنویس؛ برای خواهری کە آرزوی کل زدن در عروسی برادر هنوز بر دلش سنگینی می‌کند و هر جمعە با شنیدن صدای شادی و عروسی مردم، نگاهی بە عکس غبار گرفتەی برادر بر روی دیوار می‌اندازد و چشمانش ابری می‌شود.
 
 مهربانم؛ با من یا بی من، بە سرزمینم برو. گلە نکن کە زیادە از حد دوستش دارم، باور کن برای من قطعەایی است از این جهان، نمی‌خواهیم بە دور آن دیوار بکشیم یا آن را از این دنیا جدا بسازیم، اما آلام و دردهای بی شمار این مردم تعلق بە آنها را شیرین تر می کند. دردهایی کە سالهاست در رگ و ریشەی ما و سرزمین مان جا خوش کردە است، رنجهایی کە همزاد و همراە ساکنانش شدە است. شعری بنویس؛ برای خواهری کە آرزوی کل زدن در عروسی برادر هنوز بر دلش سنگینی می کند و هر جمعە با شنیدن صدای شادی وعروسی مردم، نگاهی بە عکس غبار گرفتەی برادر بر روی دیوار می‌اندازد و چشمانش ابری می‌شود.


آهنگت را همانجا بساز، اما بگذار مزە تلخ فقر ریتم آن باشد. شعرت را همانجا بنویس، اما بگذاز وزن آن بر پایەی امید بە دنیایی برابر باشد. 
آهنگت را همانجا بساز، اما بگذار مزە تلخ فقر ریتم آن باشد. شعرت را همانجا بنویس، اما بگذاز وزن آن بر پایەی امید بە دنیایی برابر باشد. 


آنجا؛ در میان کوهها و جنگلهای بلوطی کە تنها پشتیبان و یاور مردم دیارمان بودە، در کنار رودخانەهایی کە اشک نگریستە مردم را از دل کوهها بە دور دستها می برند تا در تنهایی در دریایی دور دست بگریند، بنشین و آهنگت را بساز.
آن‌جا؛ در میان کوه‌ها و جنگل‌های بلوطی کە تنها پشتیبان و یاور مردم دیارمان بودە، در کنار رودخانەهایی کە اشک نگریستە مردم را از دل کوه‌ها بە دور دست‌ها می‌برند تا در تنهایی در دریایی دور دست بگریند، بنشین و آهنگت را بساز.
 
[[پرونده:300px-فرزاد با دوستانش.jpg|جایگزین=فرزاد با دوستانش|بندانگشتی|فرزاد با دوستانش]]
 آنجا؛ با من یا بی من، آن همە شکوە و زیبایی را بە عنوان پیوند تعلقمان با سرزمینی کە همیشە آبستن درد است، سرزمینی کە کودکانش برای رنج کشیدن قد می‌کشند و بزرگ می شوند بنشین؛ خاک سرزمینم را بە جای من لمس کن و در گوشش نجوا کن:
آن‌جا؛ با من یا بی من، آن همە شکوە و زیبایی را بە عنوان پیوند تعلقمان با سرزمینی کە همیشە آبستن درد است، سرزمینی کە کودکانش برای رنج کشیدن قد می‌کشند و بزرگ می شوند بنشین؛ خاک سرزمینم را بە جای من لمس کن و در گوشش نجوا کن:


 ای زمین مادر
 ای زمین مادر
خط ۸۳: خط ۸۱:
 ای مام میهن
 ای مام میهن


 اینجا؛
 این‌جا؛


 در دل تو
 در دل تو


 استخوانها و خاطرات نیاکانم نهفتە است
 استخوان‌ها و خاطرات نیاکانم نهفتە است


 اینجا؛
 این‌جا؛


 اجداد و نوادگان و فرزندانم مدفون شدە اند
 اجداد و نوادگان و فرزندانم مدفون شدە‌اند


 ای سرزمین من
 ای سرزمین من
خط ۹۷: خط ۹۵:
 ای مادر نیاکانم
 ای مادر نیاکانم


 کاش می توانستم زیباییهایت را دوبارە نوازش کنم
 کاش می‌توانستم زیبایی‌هایت را دوبارە نوازش کنم


 صفایت را بە تماشا بنشینم
 صفایت را بە تماشا بنشینم
خط ۱۰۳: خط ۱۰۱:
 سکوتت را همراهی کنم
 سکوتت را همراهی کنم


 کاش می شد دردهایت را تسکین دهم
 کاش می‌شد دردهایت را تسکین دهم
 
 و


 اشکهایت را بگریم
 و اشکهایت را بگریم


 کاش می شد....
 کاش می شد...


بە امید دیدن دوبارەی تو و طلوع آفتاب
بە امید دیدن دوبارەی تو و طلوع آفتاب
خط ۱۱۵: خط ۱۱۱:
فرزاد 
فرزاد 


زندان اوین- بندهفت...........
زندان اوین- بندهفت<ref>نامه ای از فرزادکمانگر- نامه منتشر نشده‌ای از فرزاد [https://tavaana.org/fa/content/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B4%D9%88%D9%82%D8%B4 کمانگر]</ref>
 
<ref>نامه ای از فرزادکمانگر- نامه منتشر نشده‌ای از فرزاد [https://tavaana.org/fa/content/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B4%D9%88%D9%82%D8%B4 کمانگر]</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

منوی ناوبری