۲۴۴
ویرایش
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
== فعالیتهای سیاسی == | == فعالیتهای سیاسی == | ||
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی منتشر نشده حسین شاه حسینی با روزنامه اعتماد است که در ادامه می آید: | |||
غلامرضا تختی بعدها با ما و جبهه ملی ارتباط پیدا كرد و در بدو امر نبود. بعد از مسابقات هلسینكی كه صاحب مدال شد و شناخته شد كمكم مقدمات نهضت ملی ایران پایهگذاری شد با توفیق دكتر مصدق و رفقایش، چون بعد از كودتا بود و مرحوم تختی هم جزو جوانهایی كه با روزنامه سروكار داشت و علاوه بر آن دوستانی داشت كه با روزنامهها سروكار داشتند مثل حسن خرمشاهی، روحالله جیرهبندی و… وارد جریانات سیاسی شد. احزاب سیاسی در ایران پیدا شده بود كه شبكههای ورزشی داشت. تختی هم در ارتباط با خرمشاهی و جیرهبندی با شبكههای ورزشی ارتباط داشت. همانطور كه آن موقع چپ سازمان ورزشی داشت و توسط امیر حمیدی اشباع میشد، اینها هم سازمان ورزشی داشتند كه تختی یكی از اعضای كوچك آنجا بود و بعد كه مقام آورد توسعه پیدا كرد.<ref>خاطره نگاری - فعالیتهای [http://www.khaterenegari.com/main/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AA%D8%AE%D8%AA/ سیاسی]</ref> | |||
ایشان اعتقاداتی به كارهای ملی و مردمی داشت و مظهریتش را در دكتر مصدق میدید. كسی به تختی نگفت بیا در چهلم دكتر مصدق سر مزار ایشان. اعتقادات درونی خودش بود. وقتی به آنجا آمد من سر مزار بودم. تختی شالی را كه روی قبر بود كنار زد و قبر را بوسید. كسی به او نگفت این كار را انجام دهد. رویه تختی در عالم ورزش رویه جامعه بود؛ جامعهای كه مخالف نظام سلطنت بود. چون تختی در مسائل ورزشی تعدیها، تجاوزات، ظلمها و بیدادگریها میدید، نمیتوانست كاری نكند. میدید بدون اینكه نظر ورزشكار تایید یا خواسته شود، اعلیحضرت، رییس فدراسیون انتخاب كرده و كسانی را به عنوان رییس فدراسیون تحمیل كرده است. تختی هم ورزشكار صاحب مقامی بود و باید تحت تاثیر میبود. به او توصیه كرده بودند در ملاقات با شاه باید دست ایشان را ببوسد، اما ذاتا این كار را نمیكرد. محیط، محیط نظامی بود. آقایان جهانبانی، خسروانی و قراگوزلو روسای تربیتبدنی در شرفیابیها دستور میدادند كه دست شاه را ببوسد و این مطلب برای او گران تمام میشد، چون میدانست جامعه پذیرای این كار نیست و برایش سخت بود اما زورش نمیرسید. در مجامعی كه بود او را به عنوان ورزشكار معترض میشناختند و احتراماتی را هم كه دستگاه حاكمیت به تختی میگذاشت، احتراماتی توام با ترس از مردم بود نه برمبنای واقعیت. واقعیت این بود كه نمیخواستند به او خیلی بها دهند و حتی در نظر داشتند تختی را كنار بگذارند. در تمرینها و المپیكها هم نمیخواستند تختی را به عنوان شاخص معرفی كنند. در اعیاد هم تختی شركت نمیكرد. تختی یك ورزشكار مردمی بود، نه یك ورزشكار رژیم. افكار عامه آن روز نسبت به تختی سمپاتی پیدا كرده بودند كه به فكر او احترام میگذاشتند و او هم یك قهرمان ملی بود. اگر افكار عامه نبود به تختی اهمیت نمیدادند. برادر همسر مرحوم تختی او را نمیشناخته. تختی بیشتر ارتباطش با كسانی بود كه در جبهه ملی آن روز فعال بودند. تختی در كنگره جبهه ملی ایرانی آمده بود كه ٣٥٠ نفر از نقاط مختلف ایران در شاخههای مختلف آن شركت داشتند. رییس این تشكیلات جناباللهیارصالح بود با آن قدمت و سوابق سیاسی در كنگره. وقتی خواستند اعضای جدید شورای مركزی جبهه ملی را انتخاب كنند متفقا به آقای تختی رای دادند به عنوان ورزشكاری كه از یك جناح سیاسی بالا آمده. همین تختی زمانی كه این آقایان در زندان بودند به ملاقاتشان میرود؛ پس اندیشه ملیگرایی داشته و با این گروه در این قالب همكاری میكرد. | |||
ساواک از حضور تختی و دیگر یارانش و ممانعت از دفن مصدق در محلی کنار شهدای سی تیر، سومین ضربه روحی در مدتی کوتاه به غلامرضا تختی بود. اولینش رفتاری بود که دستگاه با وی میکرد تا به مسابقات جهانی نرسد و در انتخابها شکست بخورد که کار به جاهای سخت رسیده بود، دومی روزی بود که او را از خانه اش بردند به زندان قزل قلعه، سه ساعتی تنها نشانده بودند در اتاقکی و بعد هم در فاصله هر نیم ساعت یکی آمده بود و پرخاش کنان نامش را پرسیده بود و چون پاسخ داده بود غلامرضا تختی، بازجو گفته بود پس آن جهان پهلوان]…] کیست؛ و این گفتگو پنج شش بار تکرار شده بود تا غروب. بدون این که اجازه بدهند تا به دستشویی برود. بعد هم رهایش کرده بودند تا در جلو مرکز هسته ای دانشگاه در امیرآباد منتظر وسیله ای بماند. این یعنی بالاترین شکنجهها برای کسی که خجالتی بود و در همان زمان از درد به خود میپیچید و ساعتی بعد در مرکز خدمات پزشکی خیابان تخت جمشید بیهوش شد از درد. | ساواک از حضور تختی و دیگر یارانش و ممانعت از دفن مصدق در محلی کنار شهدای سی تیر، سومین ضربه روحی در مدتی کوتاه به غلامرضا تختی بود. اولینش رفتاری بود که دستگاه با وی میکرد تا به مسابقات جهانی نرسد و در انتخابها شکست بخورد که کار به جاهای سخت رسیده بود، دومی روزی بود که او را از خانه اش بردند به زندان قزل قلعه، سه ساعتی تنها نشانده بودند در اتاقکی و بعد هم در فاصله هر نیم ساعت یکی آمده بود و پرخاش کنان نامش را پرسیده بود و چون پاسخ داده بود غلامرضا تختی، بازجو گفته بود پس آن جهان پهلوان]…] کیست؛ و این گفتگو پنج شش بار تکرار شده بود تا غروب. بدون این که اجازه بدهند تا به دستشویی برود. بعد هم رهایش کرده بودند تا در جلو مرکز هسته ای دانشگاه در امیرآباد منتظر وسیله ای بماند. این یعنی بالاترین شکنجهها برای کسی که خجالتی بود و در همان زمان از درد به خود میپیچید و ساعتی بعد در مرکز خدمات پزشکی خیابان تخت جمشید بیهوش شد از درد. | ||
آخرین برگ از دیدارها در فصل تختی، روز چهار یا پنج دی ماه سال ۱۳۴۶ است. تلفنی قراری هست رفتهام به چهارراه پهلوی سابق و ولی عصر امروز روبروی تیاتر شهر گلفروشی شاه غلام (رزنوار) همراه با مجتبی مهدوی و منتظرم تا تختی برسد. شاه غلام گفت همین دوروبرهاست. تا برسد فتحالله شاگرد شاه غلام، یکی از همولایتیهایش را آورده بود و دوربینی هم از جایی اجاره کرده که این میخواهد عکسی با جهان پهلوان بیندازند. دو عکس انداخته شد. در یکی من و شاگرد شاه غلام در طرفین او و در دیگری او و دو جوان در طرفینش. بعد راه میافتیم به سوی باشگاه دخانیات که مسلم اسکندر فیلابی آن جا تمرین میکرد. کت و شلواری (از کجا ؟) برایش گرفته بود که در عقب مرسدس آبی بود. | آخرین برگ از دیدارها در فصل تختی، روز چهار یا پنج دی ماه سال ۱۳۴۶ است. تلفنی قراری هست رفتهام به چهارراه پهلوی سابق و ولی عصر امروز روبروی تیاتر شهر گلفروشی شاه غلام (رزنوار) همراه با مجتبی مهدوی و منتظرم تا تختی برسد. شاه غلام گفت همین دوروبرهاست. تا برسد فتحالله شاگرد شاه غلام، یکی از همولایتیهایش را آورده بود و دوربینی هم از جایی اجاره کرده که این میخواهد عکسی با جهان پهلوان بیندازند. دو عکس انداخته شد. در یکی من و شاگرد شاه غلام در طرفین او و در دیگری او و دو جوان در طرفینش. بعد راه میافتیم به سوی باشگاه دخانیات که مسلم اسکندر فیلابی آن جا تمرین میکرد. کت و شلواری (از کجا ؟) برایش گرفته بود که در عقب مرسدس آبی بود. | ||
دو روز بعد از آشوب مرگ تختی آن عکس هنوز در دوربین اجاره ای بود که ظاهر شد. | دو روز بعد از آشوب مرگ تختی آن عکس هنوز در دوربین اجاره ای بود که ظاهر شد. |
ویرایش