۷۳۵
ویرایش
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
هنگامی كه کار نوشتن شاهنامه ابومنصوري به پایان رسید، فردوسي شانزده ـ هفده ساله بود و هنوز به سرودن داستانهاي کهن ایرانی نپرداخته بود. از اين سال تا سال 369 يا 370، كه با دسترسي يافتن به شاهنامه ابومنصوري, به جد, به سرودن داستانهاي كهن تاريخ ايران پرداخت، جز داستان بيژن و منيژه و يكي دو داستان ديگر طبع آزمايي بيشتري در اين زمينه نداشت. | هنگامی كه کار نوشتن شاهنامه ابومنصوري به پایان رسید، فردوسي شانزده ـ هفده ساله بود و هنوز به سرودن داستانهاي کهن ایرانی نپرداخته بود. از اين سال تا سال 369 يا 370، كه با دسترسي يافتن به شاهنامه ابومنصوري, به جد, به سرودن داستانهاي كهن تاريخ ايران پرداخت، جز داستان بيژن و منيژه و يكي دو داستان ديگر طبع آزمايي بيشتري در اين زمينه نداشت. | ||
در سال 370هجری كه فردوسي وقت خود را يكسره در كار نظم شاهنامه به کارگرفت، سلطان محمود غزنوي بيش از ده سال نداشت و سه سال پيش از اين تاريخ، پدرش، سبكتكين ـ كه غلام و داماد الپتكين، حاكم غزنه، بود ـ پس از مرگ او، حكومت اين شهر را به دست گرفت و سلسله غزنوي را پايه گذاری کرد. | در سال 370هجری كه فردوسي وقت خود را يكسره در كار نظم شاهنامه به کارگرفت، سلطان محمود غزنوي بيش از ده سال نداشت و سه سال پيش از اين تاريخ، پدرش، سبكتكين ـ كه غلام و داماد الپتكين، حاكم غزنه، بود ـ پس از مرگ او، حكومت اين شهر را به دست گرفت و سلسله غزنوي را پايه گذاری کرد<ref>[http://ahouraa.ir/1392/02/14/rabete%20ferdosi%20va تارنمای تخصصی تاریخ ایران-رابطه فردوسی و محمود غزنوی(اهورا (Ahouraa.ir))]</ref>. | ||
== | == دوره آسودگی فردوسی == | ||
فردوسي در نخستين سالهايي كه به سرودن شاهنامه پرداخت, از درآمد زميني كه در روستاي پاژ داشت, به آسودگي زندگي مي كرد و هم در آن سالها، اميرمنصور, پسر ابومنصور محمد, حاكم طوس، از او پشتيباني ميكرد. شاعر در پناه اين درآمد و اين پشتيباني چند سالي توانست بيدغدغه معاش، وقت خود را به تمامي در كار سرودن شاهنامه بگذارد. اما از بخت بد، اميرمنصور در كشاكشهاي ميان اميران ساماني, در سال377 دستگير و به بخارا برده شد. در آن شهر او را بر گاو نشاندند و گِرد شهر گرداندند و سپس به زندان افكندند و ديگر خبري از او باز نيامد و هم در زندان جان سپرد. | فردوسي در نخستين سالهايي كه به سرودن شاهنامه پرداخت, از درآمد زميني كه در روستاي پاژ داشت, به آسودگي زندگي مي كرد و هم در آن سالها، اميرمنصور, پسر ابومنصور محمد, حاكم طوس، از او پشتيباني ميكرد. شاعر در پناه اين درآمد و اين پشتيباني چند سالي توانست بيدغدغه معاش، وقت خود را به تمامي در كار سرودن شاهنامه بگذارد. اما از بخت بد، اميرمنصور در كشاكشهاي ميان اميران ساماني, در سال377 دستگير و به بخارا برده شد. در آن شهر او را بر گاو نشاندند و گِرد شهر گرداندند و سپس به زندان افكندند و ديگر خبري از او باز نيامد و هم در زندان جان سپرد. | ||
ویرایش