فروزان عبدی
فروزان عبدی | |||
---|---|---|---|
اطلاعات شخصی | |||
نام کامل | فروزان عبدی پیربازاری | ||
ملیت | ایرانی | ||
تولد | ۱۳۳۶ تهران | ||
مرگ | ۱۳۶۷> تهران | ||
زادگاه | تهران | ||
باشگاه | |||
| |||
تیم ملی | |||
|
فروزان عبدی پیربازاری (زادهی۱۳۳۶-درگذشته در مرداد ۱۳۶۷) متولد تهران، دانشجوی رشته تربیت بدنی و عضو تیم ملی والیبال زنان ایران بود. فروزان عبدی پس از انقلاب ۱۳۵۷ وارد فعالیتهای سیاسی شد و به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت. فروزان عبدی پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شد. وی در هنگام دستگیری دانشجوی سال آخر رشته تربیت بدنی بود. فروزان عبدی در دادگاه به ۵ سال زندان محکوم شد، اما پس از اتمام دوره محکومیت ۲سال اضافه در زندان نگه داشته شد. در سال ۱۳۶۷ از او و دیگر زندانیان سیاسی در یک محاکمه چند دقیقهای خواستند سازمان مجاهدین را محکوم نماید. فروزان عبدی با رد این خواسته به مرگ محکوم شده و در جریان اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷) به همراه ۳۰ هزار زندانی دیگر به جوخههای اعدام سپرده شد.
فعالیتهای ورزشی فروزان عبدی
فروزان عبدی از نوجوانی وارد عرصههای ورزشی شد. او در جوانی& در دههی ۵۰ به عضویت تیم والیبال پاس درآمد. به دلیل استعداد و علاقه بسیار به ورزش والیبال، به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و عضو تیم ملی والیبال بانوان ایران شد.[۱]
فعالیتهای سیاسی
فروزان عبدی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت و در زمینههای مختلف به فعالیت پرداخت. او پس از تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مقاومت مسلحانه و فاز نظامی، به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
دستیگری فروزان عبدی
فروزان عبدی در سال ۱۳۶۰ به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر شد. او در زندان به آزاداندیشی و تساهل با دیگران شهرت داشت و به دلیل روحیهی بالا و رفتار محبتآمیزش با دیگران، در میان زندانیان بسیار محبوب بود. همچنین به دلیل روحیه ستیزهجویش در برابر بازجویان و شکنجهگران زندان، همواره زیر فشارهای مضاعف قرار میگرفت و بارها به انفرادی رفته یا به بند تبعیدیها منتقل شده بود.[۲] از جمله در یک تنبیه او و چند تن دیگر از زندانیان را مدت زیادی در یک توالت حبس کردند. این موضوع منجر به بیماری وی شد و تا سال ۶۳ در بخشهای مختلف و سلولهای انفرادی تحت شکنجه بود.
در خاطرات خانم منیره برادران آمده است، مسئولان زندان خانم عبدی را به خاطر مقاومتش در مقابل برخوردهای توهین آمیز نگهبانان و مقررات ضدانسانی آنها، بیش از یک سال (از پاییز سال ۱۳۶۲ تا زمستان ۱۳۶۳) برای تنبیه در سلولهای انفرادی گوهردشت نگه داشتند. در سلولهای انفرادی گوهردشت زندانی از داشتن هر نوع ارتباطی با دیگر زندانیان، گرفتن روزنامه و هواخوری و گاه حتی ملاقات با خانواده محروم بود.[۳]
بعد از آن تا سال ۱۳۶۵ در قزل حصار بود و سپس به اوین منتقل شد و به خاطر اعتراض به رفتار غیرانسانی زندانبانان عموماً در بندهای تنبیهی و اتاقهای دربسته به سر میبرد. در بندهای تنبیهی، در اتاقها بسته بود و زندانیان سه بار به مدت ۳۰ دقیقه اجازه بیرون آمدن از اتاق داشتند. رفتن به توالت، شستشوی خود، ظرفها و لباسها در این زمان محدود باید انجام میشد.
همبندیهای فروزان عبدی در مورد رابطهی او با افراد و جریانات دیگر نیز خاطراتی نقل کردهاند. از جمله مشهور است که وی در زندان با همهی جریانات و افراد فراتر از تفاوتهای نظری رفتاری مثبت و سازنده و بلندنظرانه داشت. مارکسیستها با او بسیار احساس نزدیکی میکردند و بهاییان همواره او را دوست داشتند.
وی پس از بازگشت به بند عمومی و هنگامی که هواخوری برای زندانیان مجاز شد، تیمهای ورزشی را ایجاد کرده و تیمهای والیبال را به راه انداخت و به همین دلیل او را کاپیتان صدا میکردند.
اعدام فروزان عبدی
فروزان عبدی در دادگاه به ۵ سال زندان محکوم شد ولی پس از اتمام دوره محکومیت ۲سال اضافه یعنی تا سال ۱۳۶۷ در زندان نگاه داشته شد. یعنی سالی که قتل عام کلیه زندانیان سیاسی در دستور کار رژیم ایران قرار گرفت. در جریان این قتل عام تمامی زنان زندانی در سالنهای یک و سه و بخشی از زندانیان سالن سه به اعدام شدند.
همبندیهای فروزان عبدی در مورد آخرین لحظات زندگی او خاطراتی را نقل میکنند. گفته میشود هنگامی که نام او را برای اعدام صدا کردند در حالی که میدانست برای اعدام میرود، مانند همیشه میخندید و شوخی میکرد و به دیگران گفت: گفت بچهها، از دستمان خسته شدند میخواهند آزادمان کنند! او سپس از بند عمومی به انفرادی منتقل شده و پس از چند روز در جریان قتلعام ۶۷ اعدام شد.
دفاعیات فروزان عبدی
از دفاعیات فروزان عبدی اطلاعی در دست نیست. بستگان قتل عام شدگان ۶۷ از جمله فروزان عبدی درنامه خود یادآورمی شوند که به عزیزانشان در دادگاه فرصت دفاع داده نشد. در همین نامه، در پاسخ این اتهام که زندانیان با اعضاء مسلح سازمان مجاهدین خلق در حمله به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی همکاری داشته اند چنین آمده که این ادعاها "با توجه به اوضاعی که در زندان ها حاکم بوده، به طور کلی باطل است، چرا که فرزندان ما در سخت ترین شرایط به سر می بردند، ملاقاتهای پانزده روز یک بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به وسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر تجربه کردهایم، حقانیت ادعای ما را به اثبات می رساند."
تنها دفاعیهی باقی مانده از فروزان عبدی یک جمله است. هنگامی که دوستان او به یکی از سلولهایی رفتند که او آخرین روزهای زندگیاش را در آن سپری کرده بود وی بر دیوار سلول نوشته بود:
«خدایا فروزانم کن تا چون عبدی در راه تو بمیرم»[۲]
خاطرات زندان از فروزان عبدی
دو سال ملی کشی در زندان
مینا انتظاری از همبندان فروزان عبدی در خاطرات خود در مورد وی مینویسد:
«با فروزان طی سال ۱۳۶۱ ماهها در بند تنبیهی ۸ قزلحصار بودیم و چه دوران سخت و طاقت فرسا و البته در کنار هم خاطره انگیزی بود. در یکی از آن روزهای وحشت و سرکوب بهار سال ۱۳۶۲ بود که فروزان را به همراه جمع دیگری از زندانیان مقاوم و مجاهد برای آزار وشکنجه بیشتر از بند ۸ به سلولهای انفرادی گوهردشت بردند که دیگر تا یکسال و نیم بعد او را ندیدیم تا اینکه در اواسط سال ۶۳ بدنبال برخی تغییرات و جابجاییها در سطح مسئولین زندان (خروج باند لاجوردی و استقرار نمایندگان منتظری در زندان)، او را به همراه سایر بچهها از انفرادیهای گوهردشت به بند عمومی ۳ قزلحصار منتقل کردند. به دنبال همان تغییرات و باصطلاح رفرم موقت در داخل زندان بود که ما را هم از بند تنبیهی ۸ بعد از ۲ سال به بند عمومی ۴ که در مجاورت بند ۳ بود منتقل کردند. همین ایام بود که بیشتر عصرها صدای ولوله و شور و نشاط بچههای بند ۳ را میشنیدیم که طبق معمول فروزان با راه انداختن بازی جمعی والیبال توی بند همه را مشغول و مجذوب میکرد و ما هم گاها برای دیدنش به دور از چشم «آنتن»های رژیم به بالای پنجره بند میرفتیم و به تماشای آنها مینشستیم. حالا سال ۶۵ بود و بازهمدیگر را در شرایط تنبیهی و فشار بیشتر در اوین میدیدیم. همان روزهای اول ورود به بند بود که حمله و هجوم نوبتی مجتبی حلوائی شکنجه گر بدنام اوین و اوباش پاسدارش برای منکوب کردن ما آغاز شد. به فاصله چند روز ما را هم برای اِعمال محدودیت و فشار بیشتر به بند بالا و اتاقهای در بسته منتقل کردند که البته در کنار یاران و عزیزانی همچون فروزان خیلی هم خوشایندتر و روحیه بخش تر بود. بگذریم که جلادان بیرحم زندان تا کجا حداقل حقوق انسانی و زیستی ما را هم زیر پا میگذاشتند و چه به روزمان که درنمیآوردند. حدوداً تابستان سال ۶۵ بود که نام تعدادی از زندانیانی را که حکم پنج سال زندان آنان به اتمام رسیده بود متناوبآ برای بازجویی میخواندند و ازآن جمله بچههایی مثل فروزان عبدی، سپیده زرگر، ناهید (فاطمه) تحصیلی … بودند که برای آزادی پیش شرط مصاحبه ویدیویی و محکوم کردن مجاهدین را از آنها طلب میکردند که تقریبآ همهٔ آن بچهها جواب رد داده بودند و نهایتاً مسئولین زندان و دادستانی حتی به یک تعهدنامه کتبی و فرمالیستی مبنی بر عدم فعالیت سیاسی بعد از آزادی نیز رضایت داده بودند که بچهها زیر بار آن هم نرفته بودند و در آخر آنها را با ناسزا و توهین و تهدید به بند برگرداندند. بدین ترتیب فروزان نیز به جمع زندانیان ملی کش بند اضافه شد.»[۴]
ورزش در زندان
مینا انتظاری در بخش دیگری از خاطرات خود در مورد فروزان عبدی مینویسد:
«طی سالهای ۶۷–۶۵ همچون سالهای قبل از آن، فروزان در زمره مقاومترین و محبوبترین زندانیان سیاسی مجاهد خلق بود و در تمامی حرکتهای جمعی و اصولی زندانیان رو در روی رژیم، در هر بندی و تحت هر شرایطی و با هر ریسکی مسئولانه شرکت میکرد و البته خود همیشه جلودار بود ودر خط مقدم قرار میگرفت. هرجا او بود شادی بود و امید به زندگی، عشق بود و محبت به همبند و هم زنجیر، و البته ایستادگی بود و مقاومت در مقابل دژخیم و رژیم. برای او خمودی و افسردگی کلماتی بودند بیمفهوم. در هر شرایطی پیشتاز و بانی براه انداختن مطالعات جمعی، ورزش جمعی و بخصوص تمرین و مسابقه والیبال و ایجاد شور و نشاط در بین بچههای بند بود که البته هرکدام از این تحرکات و فعالیتها از دید و نظر دشمن ضد بشری تحت عنوان «روابط و تشکیلات منافقین در زندان» گناه و جرمی بزرگ و نابخشودنی محسوب میشد… حدود تابستان سال ۶۶ برای مدتی در بند ۳۲۵ بودیم که حیاط کوچکی هم داشت. فروزان از صبح زود با برپایی ورزش جمعی و یک ساعتی هم تمرین والیبال و عصر هم با به راه انداختن مسابقه والیبال هلهله و جنب و جوش خاصی در بند ایجاد میکرد. از بچههای ثابت بازی علاوه بر فروزان تا آنجا که یادم میاد ملیحه اقوامی، میترا اسکندری، فضیلت علامه، سهیلا فتاحیان، سیمین کیانی دهکردی، مهین حیدریان، مهناز یوسفی، اشرف موسوی، زهرا شب زنده دار، فرزانه ضیاء میرزایی، محبوبه صفایی و مهناز فتحی... بودند... فروزان که خود بازیکنی ملی پوش در سطح ایران و آسیا بود، با قامتی کشیده، پرشهایی بلند و حرکاتی موزون، هرگاه که اراده میکرد میتوانست صحنه های زیبایی را با توپ، در زمین بازی و یا بر فراز تور به نمایش بگذارد. با این حال در حین مسابقه و بازی بندرت هنرنمایی میکرد و هر وقت توپ به او میرسید علیرغم اینکه تمام بچههای بند مشتاق دیدن حرکات فنی و حرفهیی او بودند، ولی او به سادگی توپ را به نفرات دیگر تیم پاس میداد و با خلق موقعیت، این امکان را در اختیار بازیکنان هم تیم خود برای به ثمر رساندن توپ و کسب امتیاز قرار میداد. ضمن اینکه نمیخواست بخاطر برتری بلامنازعش در بازی، اجحافی هم به تیم مقابل بشود. او در واقع با ورزش و بازی نیز، منش و روش سیاسی و دموکراتیک خود را، که همانا همبستگی و ازخودگذشتگی بود، آموزش میداد.»[۴]
موضعگیری شجاعانه
از جمله یکی از زندانیهای بهایی در اوین در مورد فروزان عبدی و جسارتش با وجود اینکه می دانست مواضع او برایش عواقب سختی داشت خاطرهای را چنین نقل میکند:
«در کنار دهها مقررات نفسگیر، نجس و پاکی هم شده بود قانون مقدس، که طفره رفتن از آن کار سادهای نبود. توابها با وسواس تمام میکوشیدند که پاک بمانند و مقررات جدایی را هر روز تنگتر میکردند. این مقررات بیشباهت به قوانین آپارتاید نبود که در بارهاش خوانده بودیم. مثلاً ما حق نداشتیم به اتاق مسلمانها وارد شویم. اگر اتاق ما «کافرها» با مسلمانان مشترک بود، ما از بعضی کارهای روزمره محروم بودیم. ظرفمان را از بقیه جدا میکردند. ما حق نداشتیم در ظرفشویی جمعی یا تقسیم غذا شرکت کنیم. ما مجاز بودیم فقط کارهای «خشک» را انجام دهیم مثل جارو کردن. در روزهایی که آب حمام گرم می شد، ما را نوبت آخر میگذاشتند و آب سرد نصیب ما میشد. کاپیتان فروزان اهل نافرمانی بود. یک بار وقتی تواب مسئول اتاق به یک زندانی چپ دستور داد که ظرفش را از بقیه جدا کند، فروزان که در طبقه بالای تخت نشسته بود، پرید پایین و به زندانی تواب گفت: «نجس و پاکی مساله توست و نه مساله همه؛ پس بهتر است تو ظرفت را از بقیه جدا کنی.»[۵]