شاهنشاهی هخامنشی
شاهنشاهی هخامنشیان یا هخامنشیان (۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که بزرگ خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست.
هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کورش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کورش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند.[۱]
آنها دویست و بیست سال بر بخش بزرگی از دنیای آن زمان حکمرانی کردند که از رود سند تا دانوب و از آسیای میانه تا آفریقا گسترده بود. سرانجام با شکستی که از اسکندر مقدونی خوردند امپراتوری آنها متلاشی شد.[۲]
دودمان هخامنشی قبل از کوروش
آنشان قلمرو کوچکی که بزرگی هخامنشیان از آنجا سرچشمه گرفت منطقهای کوهستانی بود که بر جلگه دلپذیر و بخشاینده شوشان (مجموعه ای که عیلام را تشکیل میداد) تسلط داشت و در واقع مشرف بر آن بود. آنشان برروی رشتهکوهها قرار داشت و مردمانی که در آنجا زندگی میکردند گویی خود را برای تاریخ ذخیره میکردند. این منطقه فقیر حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد شاهد ورود قبایل کچک آریایی از جمله قبایل پاسارگاد بود که نیاکان کوروش به آن تعلق داشتند.
در سال ۷۰۰ پیش از میلاد پاسارگادها نجیبترین فرد خود به نام هخامنش را به پادشاهی انشان برگزیدند. در کنار شاه شورایی پدید آمد که مرکب از نخبگان نظامی، صاحبان املاک و اعضای خاندان او بودند. هخامنش نام خود را به عنوان سرسلسله حکومتی خویش انتخاب کرد و بدین ترتیب دودمان و سلسلسه هخامنشیان را تأسیس کرد. هخامنش از ۷۰۰ تا ۶۷۵ پیش از میلاد بر قوم پارس حکومت کرد.
پس از هخامنش نوبت به پادشاهی فرزند او چیشپیش (تسپس) رسید و زمام امور در دست او قرار گرفت. چیش پیش از ۶۷۵ تا ۶۴۰ پیش از میلاد حکومت کرد. چیش پیش در زمان مرگ پادشاهی خویش را میان دو پسرش آریارمن (پسر کوچکتر) و کوروش (پسر بزرگتر) تقسیم کرد، او پسر کوچکترش آریارمن را بیشتر دوست داشت و به او عنوان شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشور پارس داد در حالی که کوروش فقط شاه پارسوماش (کرمان امروزی) بود.
آریارمن از سال ۶۴۰ تا ۶۱۵ پیش از میلاد حکومت کرد و در اواخر عمر تخت خود را به پسرش آرشام واگذار کرد. کوروش بیشتر از برادر کوچک خود حکم راند و تا سال ۶۰۰ پیش از میلاد که در آن زمان کبوجیه (کبوجیه را کامبوجیه و کامبوجیه نیز نوشتهاند) به جای پدرش کوروش به تخت نشست.
تقریباً در سال ۶۰۰ پیش از میلاد به اشاره پادشاه ماد کبوجیه جوان بر هر دو قسمت پارس حاکم گردید و دوباره سرزمین پارس تحت فرمان یک شاه درآمد. مدتی بعد کبوجیه با دختر استیاگ پادشاه ماد ازدواج کرد که حاصل ازدواج آنها پسری به نام کوروش بود.[۳]
کوروش کبیر
کوروش کبیر یا کوروش دوم بنیانگذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که در بین سالهای ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر نواحی گستردهای از آسیا حکومت میکرد. کوروش در استوانهٔ خود که در بابل کشف شده، خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ چیش پیش، شاه بزرگ انشان، از خانواده ای که همیشه پادشاه بودهاست» معرفی میکند. به گفتهٔ هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشتهاست و به جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانستهاند و گزارش دادهاند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بودهاست. برخی از مورخان امروزی این روایت را معتبر میدانند اما برخی دیگر اعتقاد دارند رواج این روایت ریشههای سیاسی داشتهاست و هدفش این بوده که از بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمه مادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارسها آشتی دهد و اصولاً رابطه ای بین ماندانا دختر آستیاگ و کوروش قائل نیستند و آن را افسانه میدانند.
دربارهٔ کودکی و جوانی کوروش و سالهای اولیهٔ زندگی او روایات متعددی وجود دارد؛ اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه است. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل میکند؛ ولی فقط یکی از آنها را معتبر میداند. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستانهای متفاوت دربارهٔ کوروش نقل میشدهاست.
کوروش ابتدا علیهٔ شاه ماد طغیان کرد و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمکهایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس کرزوس، شاه لیدیه را شکست داد و به سوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و به سوی «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باختر»، «سغد»، «گندار»، «ثهتَگوش» و «اَرَخواتیش» لشکر کشید. جزئیات این جنگها در تاریخ ثبت نشدهاست و اطلاع کمی دربارهٔ کیفیت این نبردها وجود دارد.
در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیدهٔ پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بودهاست و توسط یکی از فرماندهان کوروش به نام گئوبروه در شب جشن سال نو انجام شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرتهای درگیر در آسیای غربی شد و زمینهٔ بازگشت یهودیان تبعیدی به میهنشان در اسرائیل را فراهم کرد. کوروش همچنین دستور داد که پرستشگاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلایی و نقره ای را که نبوکدنصر از اورشلیم ربوده بود، به یهودیان تحویل داد.[۴]
کشته شدن کوروش کبیر
در سال ۵۳۰ پیش از میلاد کوروش کبیر دست به یک لشکرکشی علیه ماساژتهای آسیای مرکزی میزند. دربارهٔ علل و مراحل عملیات نظامی، گواهیهای اطمینان بخشی در اختیار نداریم زیرا حال و احوال مرگ کوروش کبیر به سرعت در هاله ای از افسانه قرار گرفتهاست به دلیل آنکه جنگ میان جهانگشای بزرگ و ملکه ماساژتها، تومیریس تأثیر خارقالعاده ای بر دنیای تصورات زمان داشتهاست. اما حداقل ان است که این لشکرکشی تازه نشانه ای است از آنکه قدرت پارسی برای حفظ استیلای خود با چه دشواریهایی رو در رو بودهاست.
کوروش کبیر، پیش از عزیمت، تدابیری برای جانشینی خود اندیشده بود. او پسر ارشد خود کبوجیه را که قصد داشت پادشاهی خود را به او بدهد به پارس فرستاد. این تذکر هرودت یک بند از کتزیاس تأیید میکند. کزنفون در مفهومی داستان شده به روایت خود شرایط و احوال مرگ کوروش در پارس شرح میدهد. واپسین سخنانی که پادشاه محتضر در حضور دو پسر خویش کبوجیه ارشد و کهتر بیان داشتهاست، نقل میکند. این تنااخسارس یا تنییوخسارکس همان است که در کتیبه بیستون و در چندین سند بابلی، اسم بردیا یافتهاست و هرودت او را اسمردیس نامیدهاست. مطابق این نقل قول آنگاه کوروش به تقسیم وظایف و تکالیف میان فرزندان خود پرداختهاست. کبوجیه به منزله وارث معرفی میشود و به بردیا حکومت بسیار وسیعی در آسیای مرکزی داده میشود و از این امتیاز بهرهمند میشود که هیچگونه خراجی به حکومت مرکزی ندهد که میتوان ان را نوعی تیول داری دانست که هدف از ان آرام کردن خشم و دلتنگی احتمالی کسی باشد که وصول به عالیترین منصب مملکتی از او درغ شده باشد. بعد از مرگ کوروش کبیر، کبوجیه بدون هیچگونه دشواری ظاهری برتخت مینشیند و جنازه پدر را به پاسارگاد می آورد و در مقبره ای که در زمان حیاتش، بنا شده بود دفن میکند.
درباره ماجرای کشته شدن کوروش کبیر گفته شدهاست که شاه ماساژتها که مملکت او میان دریای خزر، دریاچه ارال و میان رودهای سیحون و جیحون قرار داشت تازه مرده بود. مردمی که این شاه بر آنها حکومت میکرد از لحاظ خشونت و تندخویی و خلقیات ناهنجار معروف بودند.
هرودت مینویسد: میگویند که این مردم مانند حیوانات در ملاء عام جفتگیری میکنند؛ و با این حال سپس میافزاید که: آنها ملتی شجاع و بزرگ بودند.
بنا به رسم مردم چادرنشین قفقاز، همسر شاه ملکه تومیریس جانشین او شد. کوروش کبیر که تصور میکرد موقعیت مساعد است به ملکه جدید پیشنهاد اتحاد و حتی از او خواستگاری کرد. تومیریس که خطر را حس کرده و از آن بیم داشت که مبادا کشورش سرانجام در دست شاهی که تمام منطقه را تسخیر کرده بود تحلیل رود، پیشنهاد کوروش کبیر را رد کرد. بنابراین کوروش تصمیم گرفت به سوی سرزمین ماساژتها لشکرکشی کند. از پارتها و هیرکانیها که عمویش هیشتاسب بر آن فرمان میراند و سازماندهی آتش او را تسهیل کرد، عبور نمود. کوروش کبیر وقتی هنوز در شهر بارن بود، کرزوس پیر، شاه سابق لیدی را همراه خود برداشت تا شاید از توصیههای مفید او استفاده کند.
فوج مهندسان در امتداد رودخانه جیحون در کار خود شتاب میکردند. سپاه ایران آماده میشد تا از رود بگذرد و سرزمین ماساژتها را تسخیر کند. پلهای قایقی زیادی برروی رودخانه انداخته شد. تومیرس که خطر پارسها را قریبالوقوع میدانست پیامی برای کوروش کبیر فرستاد که هرودت آن را چنین مینویسد: ای پادشاه مادیها، تو را اندرز میگویم که از این کار دست برداری، چون به هیچ روی جای اعتماد و یقین نیست که اقدام تو سرانجام مطلوبی داشته باشد. پس از من بشنو، اگر عزم خود را در زورآزمایی با ماساژتها جزم کردهای از اقدام طاقتفرسای پلسازی چشم بپوش. لشکر من تا مسافت سه روز از حد رودخانه عقبنشینی خواهند کرد سپس تو پیشروی خود را آغاز کن یا اگر ترجیح میدهی خودت نیز همین اندازه عقبنشینی کنی ما حاضریم در آن سوی رودخانه با تو رودرو شویم.
نخستین واکنش شاه ایران که مورد تأیید سردارانش نیز قرار گرفت این بود که پیشنهاد ملکه ماساژتها را قبول کند و سپاه حریف را به خارج از سرزمینش بکشاند. هنگامی که پارسها درصدد آن بودند که پاسخی به ملکه ماساژتها بدهند، کرزوس عقیده ای مخالف اظهار داشت و به کوروش کبیر گفت: به عقیده من اگر بگذارید دشمن به این طرف رودخانه بیاید این خطر پیش می آید که در صورت شکست نه فقط میدان جنگ عرصه بر تو تنگ میشود بلکه کار امپراطوری نیز لنگ خواهد شد. چون اگر آنها پیروز شوند از پیشروی بیشتر باز نخواهند ایستاد و قلمرو تو هم مورد تاخت و تاز قرار خواهد گرفت و هرگاه برعکس پیکار به کام تو برگزار شود این پیروزی نتایج اندکی خواهد داشت. بهتر آن است که تو پا در سرزمین دشمن بگذاری و ایشان را در آنجا سرکوب و تعاقب کنی. کوروش که به ندرت عقیده خود را تغییر میداد با استدلال شاه سابق لیدی متقاعد شد. پس به تومیرس پیغام داد که عقبنشینی کند تا بتواند نبرد را در خاک او آغاز کند و ارتش ایران بدون نبرد از جیحون گذشت.
سرانجام جنگ سر گرفته شد و پس از چندین نبرد کوروش کبیر در یکی از نبردها کشته شد. بی شک کوروش کبیر جزء دلیرترین پادشاهان دنیا قرار دارد پادشاهی که همیشه در نبردها شرکت میجست و خود پابه پای سربازان خویش میجنگید. جسد کوروش کبیر را با کمال تشریفات و احترام برای به خاکسپاری به پاسارگاد حمل کردند. در قسمتی از نوشته مقبره کوروش آمده است:
((من کوروش هستم، شاه هخامنشی
ای مردیکه هرکه هستی وازهرکجامی ایی
زیرا میدانم که خواهی آمد
من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید
بامن مشاجره مکن
یگانه چیزی که هنوز برای من باقی ماندهاست
یک مشت خاک است
که پیکر مرا پوشاندهاست))[۳]
شاهان هخامنشی بعد از کورش بزرگ
کمبوجیه (۵۳۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد)
کمبوجیه پسر کورش بود و کار نیمهتمام پدر یعنی حمله به مصر را انجام داد و بدین ترتیب مصر و شمال آفریقا در سال ۵۲۵ پیش از میلاد توسط هخامنشیان فتح شد.
کمبوجیه در سال ۵۲۱ پیش از میلاد در گذشت. او با دو خواهر خود آتوسا و روشنک ازدواج کرد. کمبوجیه پیش از حمله به مصر برادر خود بردیا را کشت و هنگامی که او برای جنگ به مصر رفته بود، شخصی به نام گئومات خود را بردیا نامید و ادعای شاهی کرد. کمبوجیه مجبور به بازگشت به ایران شد ولی در بین راه ظاهراً بر اثر یک حادثه اسبسواری جان سپرد.
پیش از هخامنشیان در سلسه طولانی مدت ایلامیان، به ندرت به کشتار فامیلی در خانوادههای شاهی برمیخوریم. کمبوجیه با برادرکشی خود، راه را برای دیگر شاهان هموار کرد. پس از او در همه دورههای تاریخی ایران، شکنجه و کشتار خانواده شاهی توسط شاه مرسوم شد.[۵]
گئومات یا بردیای دروغین (۵۲۲ پیش از میلاد)
داریوش اول (۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد)
سلطنت داریوش از ۵۲۱ پیش از میلاد تا ۴۸۶ پیش از میلاد ادامه یافت. او فرزند گشتاسپ فرزند آرشام فرزند آریا رمنه بود. آریا رمنه نیز با فاصله پنج نسل به هخامنش میرسد.
داریوش یکی از سرداران کمبوجیه بود. پس از اینکه بردیای دروغین به شاهی رسید، داریوش به همراه شش نفر از بزرگان پارسی تصمیم به برکناری بردیای دروغین گرفتند. پس از هفت ماه پادشاهی بردیای دروغین، داریوش و همراهانش بر او غلبه کردند و او را کشتند و این جمعیت ۷ نفره داریوش را به شاهی برگزید.
در این زمان او به مدت یک سال به جنگهای داخلی درون سرزمینی که کورش فتح کرده بود پرداخت و حکومتی را که کورش پدیدآورده بود، استحکام بخشید. او بر همه شورشهای محلی درون سرزمین نوپای هخامنشی غلبه کرد.
پس از آن به جنگهای خارج سرزمین خود پرداخت. ابتدا با سکاها جنگید. آنها مرتب از سپاه داریوش فرار میکردند و سپاه هخامنشی را به دنبال خود میکشاندند. تا اینکه داریوش از ترس قحطی و به خاطر بینتیجگی جنگ به ایران بازگشت. هر چند داریوش بر آنها پیروز نشد ولی برای همیشه آنها را از حمله به مرزهای ایران منصرف کرد. داریوش هند را فتح کرد، از سند گذشت و به ثروت هندوها دست یافت. او جنگهای ناموفقی هم با جزایر یونانی داشت.
داریوش اول مردی با تدبیر، قدرتمند و با هوش بود و به دولت هخامنشی شکلی داد که تا انتهای عمر این امپراتوری باقی ماند. او هخامنشیان را نزد مردم جهان باستان بسیار قدرتمند نشان داد.[۶]
خشیارشا (۴۸۶ تا ۴۶۵ پیش از میلاد)
او پسر داریوش بود. در ابتدای دوران حکومت خود شورش مصر و بابل را فرونشاند. او در سال ۴۸۰ پیش از میلاد به یونان حمله کرد و آتن را تصرف کرد ولی در اواخر جنگ مجبور به بازگشت به ایران شد و سپاه خود را به یکی از سردارانش سپرد. سرانجام جنگ به نفع یونانیان به پایان رسید، یعنی سپاه ایران نتوانست آنها را زیر سلطه درآورد. خشیارشا بیست سال حکومت کرد و در سال چهار صد و شصت و پنج کشته شد. او در تخت جمشید به تقلید از پدر کاخهایی بنا کرد و کارهای ساختمانی داریوش را ادامه داد. این شاه هخامنشی در آثار مکتوب تاریخی غربی چهره خوبی ندارد و او را شیطان صفت تصویر کردهاند. البته با توجه به سابقه دروغپردازی تاریخنویسان یونانی میتوان این تصویرسازی را ناشی از حمله خشیارشا به یونان و فتح آتن دانست.[۷]
اردشیر یکم (۴۶۵ تا ۴۲۳ پیش از میلاد)
ارتبان یکی از درباریان هخامنشی پس از کشتن خشیارشا در سال ۴۶۴ پیش از میلاد پسر ۱۸ ساله خشیارشا را با نام ارسس به شاهی نشاند. این شاه خود را اردشیر اول نامید.
از آنجا که او جوان و بیتجربه بود، خود ارتبان کارهای حکومتی را به عهده گرفت. اردشیر اول دومین پسر از سه پسر قانونی خشیارشا از ملکه امستریس دختر هوتن بود. پس از اینکه اردشیر اول بر تخت حکومت نشست، همه کسانی را که در قتل خشیارشا دست داشتند از جمله ارتبان را از دم تیغ گذراند.
در زمان او مصر به رهبری ایناروس شورش کرد و اردشیر بر او پیروز شد. جانشین ایناروس به نام بغبوخش به سوریه رفت و در آنجا سر به شورش زد ولی از آنجا که خواهرش همسر خشیارشا بود سرانجام آنها به نبرد ختم نشد و بغبوخش به دربار آمد و معذرت خواهی کرد.
پس از مدتی اردشیر اول به بهانه اینکه در گذشته بغبوخش شیری را که قرار بود خشیارشا شکار کند، کشته بود، او را به دریای سرخ تبعید کرد.
اردشیر با یونان نیز درگیر بود و سر انجام با آنها پیمان صلحی عقد کرد. اردشیر با یهودیان رابطه خوبی داشت. عزرای کاتب در زمان او میزیستهاست. اردشیر اول در سال ۴۲۴ پیش از میلاد به همراه همسرش داماسپیا در بابل درگذشت. او را به نقش رستم آوردند و در آرامگاهی که برای خود ساخته بود دفن کردند.[۸]
داریوش دوم (۴۲۳ تا ۴۰۵ پیش از میلاد)
اردشیر اول از یک همسر بابلی خود پسری به نام اخوس داشت که پس از مرگ اردشیر اول در روز ۷ دسامبر ۴۲۴ پیش از میلاد به نام داریوش دوم بر تخت شاهی نشست.
او در سلطنت ۱۹ ساله خود هرگز از چنگال توطئههای درباری رهایی نیافت. پریساتیس همسر او، ارتوکسرس ساتراپ ارمنستان و ارتیبرزنس وآتوئس دو بلندپایه دیگر دربار بر داریوش دوم تسلط داشتند. پریساتیس قبل از شاهی داریوش دوم یک پسر و پس از آن سه پسر دیگر به دنیا آورد.[۹]
اردشیر دوم (۴۰۵ تا ۳۵۹ پیش از میلاد)
اردشیر دوم در ابتدای سلطنت، با شورش برادرش کورش صغیر مواجه شد و توانست او را شکست دهد و در سال ۴۰۱ پیش از میلاد به قتل رساند. او تا سال ۳۵۸ پیش از میلاد شاه امپراتوری هخامنشی بود. اردشیر دوم برای فتح مجدد مصر به آنجا لشکر کشی کرد ولی موفق نبود. اردشیر به سرزمین کادوسیان که در گیلان امروزی زندگی میکردند نیز حمله کرد ولی بدون اینکه بتواند آنها را سرکوب نماید بالاخره مجبور شد با آنها پیمانی امضا کند و این لشگرکشی برای او افتخاری نداشت. ظاهراً او ۳۶۰ همسر و ۱۱۶ پسر داشت. به نوشته پلوتارخ پسر بزرگ او به نام داریوش در ۱۵ سالگی ولیعهد او شد.[۱۰]
اردشیر سوم (۳۵۹ تا ۳۳۸ پیش از میلاد)
اردشیر سوم پدر خود را کشت و به جای او به شاهی رسید. در ابتدا برادران و خواهران خود و همه کسانی را که میتوانستند ادعای شاهی کنند را از سر راه برداشت و آنها را کشت. سپس با کادوسیان جنگید و آنها را شکست داد. آرتهباذ یکی از ساتراپهای او شورش کرد و در جنگی با شاه کشته شد.
او در سال ۳۵۱ پیش از میلاد شورشهای فینقیه و قبرس را سرکوب کرد. در سال ۳۴۴ پیش از میلاد مصر را فتح کرد. پس از این جنگها وضع ساتراپیها را سامان داد و به امور داخل مرزهای کشورش پرداخت. او شاهی قدرتمند بود.[۱۱]
اردشیر چهارم (۳۳۸ تا ۳۳۶ پیش از میلاد)
اردشیر چهارم پسر اردشیر سوم بود. اردشیر سوم به مرگ طبیعی مرد و پسرش پس از او اسمی همنام او برگرفت. در ابتدای دوران فرمانروایی او، در خانواده سلطنتی غوغای عظیمی بر پا شد، در دوره سلطنت او دو ساتراپی مصر و بابل نیز از هخامنشیان جدا شدند و شاه مقدونیه فیلیپ دوم در صدد حمله به ایران بود. در این زمان شاه هخامنشی پس از نزدیک دو سال شاهی به قتل میرسد و داریوش سوم به شاهی مینشیند.[۱۲]
داریوش سوم (۳۳۸ تا ۳۳۰ پیش از میلاد)
داریوش سوم آخرین شاه از سلسله هخامشنشی بود. او نوه داریوش دوم، فرماندار ارمنستان بود. ظاهراً باگواس وزیر اردشیر او را به شاهی رساند تا خود بتواند امور را در دست گیرد، زیرا او را فردی ضعیف شناخته بود؛ ولی داریوش او را از سر راه برداشت.[۱۳]
پایتخت هخامنشیان
به طور کلی هخامنشیان در طول دوران حکومت خود شش پایتخت داشتهاند که عبارتند از: انشان، هگمتانه، بابل، شوش، پاسارگاد و تخت جمشید.
دو پایتخت پاسارگاد و تخت جمشید جدیدالتأسیس بودند و توسط هخامنشیان بنا شدند. پاسارگاد توسط کورش کبیر و تخت جمشید توسط داریوش هخامنشی احداث شد. بنای پاسارگاد توسط کورش مکانی که کورش بزرگ در پاسارگاد آغاز به ساختن آن کرد، در مقایسه با قلعههای کوهستانی مادی، تفاوت داشت، اما از بعد فقدان نظام و جوهره شهری با آنها مشترک بود. پاسارگاد مجموعه ای است از کاخها، عمارات دولتی، آثار مذهبی، یک صفه دژمانند و گور کوروش، که جدا از یکدیگر در دشت مرغاب واقعاند و قسمتهایی از آن نیز به کمک مجاری آبیاری به چمنزار و باغ بدل شدهاست.
بنای تخت جمشید توسط داریوش
داریوش اول نیز به ایجاد ساختمانهایی در پاسارگاد ادامه داد لیکن اقامتگاه شاهی خود را به ۸۰ کیلومتری جنوب پاسارگاد، یعنی جلگه حاصلخیزتر و زیبای مرودشت ، منتقل کرد که قبلاً شهر انشان درآنجا رونق یافته بود. گرچه این اقامتگاه شاهی که تخت جمشید یا پرسپولیس نام گرفته دارای طرحی بسیار متمرکزتر است، اما چندان بی شباهت به طرح پاسارگاد نیست.
ساختار و نقشه تخت جمشید
صفه تخت جمشید را کاخها، تالارهای بارعام، خزانه و پلکان با شکوه روبازی اشغال میکرد و حفاظت آن را استحکاماتی از خشت خام بر ستیغ کوه مجاور، به نام کوه رحمت، تأمین مینمود.
شوش
شوش نیز که ظاهراً نخستین اقامتگاه داریوش بودهاست دارای وضعیت مشابهی است؛ بنابراین شوش، تخت جمشید و پاسارگاد، سه پایتخت شاهنشاهی که نسبتاً به خوبی بررسی شدهاند، و همچنین اکباتان چهارمین پایتخت آنان که کمتر شناخته شدهاست، باید شهرهای مسکونی فرمانروایان بوده باشند، تا اقامتگاههایی که جنبه شهری داشتهاند و نباید آنها را با شهرهای امروزی یا قرون اخیر مقایسه کرد.[۱۴]
تخت جمشید
تخت جمشید، مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ۵۱۲ پیش از میلاد آغاز شد و اتمام آن ۱۵۰ سال به طول انجامید. تخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است. این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرسپولیس خواندهاند ساخته شدهاست.
ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود ۵۱۸ پیش از میلاد آغاز شد. نخست صفه یا تختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پلههای اصلی و کاخ تچرا را ساختند. پس از داریوش، پسرشخشایارشا تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت. اردشیر اول تالار صدستون را تمام کرد. اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند. این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شده که قسمتی از آنها صخرههای عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیدهاند.[۱۴]
موقعیت زنان در دوره هخامنشیان
با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکومت آن، هخامنشیان، و قوانین وضع شده توسط آنها، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچیک از ممالک و اقوام یافت نمیشد. اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت.
زن در دورهٔ هخامنشی به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیتهای سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی میتوانست به مرحله «زوت» برسد، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود.
مرد و زن در کنار هم کار کرده و حقوق و دستمزدی یکسان داشتند و گاه حتی کارهای سختتر بر عهده زنان بوده، مثل: کشاورزی و سنگ سابی (گفته شده که به احتمال خیلی زیاد صیقل نهایی نقش برجستههای سنگی همچون نقوش بر جای مانده از تخت جمشید کار زنها ست که بسیار هم کار سختی بوده) نکته جالب اینکه:
۱-زنان پس از به دنیا آوردن فرزند ۶ ماه حق زایمان داشتند و مرخصی با حقوق به آنان داده میشد و بهعلاوه پاداش تولد یک فرزند به او داده میشد که مقدار آن برای پسران بیشتر از دختران بوده تنها در اینجا ما تفاوت حس میکنیم آن هم بخاطر علاقه داریوش به افزایش پسران بود. (بخاطر افزایش تعداد افراد ارتش ایران تا قدرت نظمی ایران همیشه جاویدان باشد و طبق مدارک موجود، این تنها موردی است که میان زن و مرد فرقی دیده میشود)
در دربار، کارگاههای خیاطی بیشتر در اشغال زنان بوده و مردها گاه نیز زیر دست زنان بودهاند.
- در خیاطخانه کار توسط زنان صورت میگرفت و حتی مردان زیر دست آنان کار می کردند. تنها لباس شاه را مردان میدوختند که این نشان از احترام به ارزشهای خاص ایرانیان دارد.
- در کارگاههای شاهی همواره سرپرستی و مدیریت با زنان بودهاست.
دردورهٔ هخامنشی، زن شخصیت حقوقی داشت و میتوانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازهٔ برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد. زنان علاوه بر برابری حق ارث، مورد احترام و توجه بی اندازهٔ مردان نیز بودند، چرا که در اوستا کوچک شمردن زن، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده و از جمله گناهان بزرگ بهشمار میرود. پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا میایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازهٔ نشستن نمیداد، نمینشستند. حتی شاهان بزرگ پارس، احترام ملکهٔ مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او مینشستند.[۱۵]
برابری دستمزد زن و مرد در دوره هخامنشیان
الواح گلی به وضوح بیانگر دستمزد برابر زن و مرد برای کار واحدند. مثلاً زنان و مردان که به کارهای هنری و بسیار ظریف مشغول بودهاند مزد برابری میگرفتهاند. در خزانه شیراز در سال ۴۹۴ پیش از میلاد ۲ مرد و ۵۱ زن و همان سال در خزانهٔ رخا ۷۵ زن و تعداد اندکی مرد به کارهای هنری دستی مشغول بودهاند و همه ماهانه ۴۰ لیتر جو گرفتهاند. در برخی گل نبشتهها حقوق زنان به خاطر کار نیم وقت کمتر است. میزان مهارت و کارایی و به طور ویژه در مورد زنان، نیمه وقت یا تمام وقت، بر میزان حقوقها اثر میگذاردهاست. هنگام مرخصی زایمان زنان حقوق کمتری دریافت میکردهاند. پنج ماه پس از زایمان مرخصی زایمان پایان مییافت و آنان دوباره به سرکار خود بازمیگشتهاند. تحقیق هاید ماری کخ نشان میدهد که بر حسب گل نبشتهها و گل نگاشتهها درمییابیم مهد کودکهایی وجود داشتهاست که مادر، بچه را به آنها میسپرد و خود به سر کار میرفتهاست.
شاید شگفتانگیز باشد که دریابیم در گل نبشتهها بالاترین حقوق در میان مردم عادی یعنی ۵۰ لیتر جو از آن بانوان بودهاست. سرپرست زن خزانهٔ پیته نه حقوق و پاداشی معادل ۵۰ لیتر جو و ۳۰ لیتر شربت دریافت میکردهاست. در همان خزانه پس از او یک مرد ۴۰ لیتر جو و ۲۰ لیتر شربت و سه زن ۴۰ لیتر جو و ۱۰ لیتر شراب دریافت میکردهاند.[۱۶]
دین هخامنشیان
شاهنشاهان هخامنشی در آغاز با دین زرتشت به شکل صافی و پاکش آشنایی داشتند. با آن روش زرتشتی که هنوز کاملاً از شکل اصلی خود خارج و منحرف نشده و به وسیلهٔ مغان و تماس با عقاید و ادیان ملل و قبایل بسیاری که با ایرانیان برخورد پیدا کردند، تغییر ساختار نداده بود. امّا با تمام این احوال در بازسازی آیین اوایل عصر هخامنشی و شناخت آن به اندازهای مدارک کم است که هرگاه بخواهیم از روی آن مدارک اندک به بازسازی کاملی دست بریم، به نتیجهای بیانجام فراخواهیم رسید.
امّا آنچه که در آغاز بدان دست مییابیم، یک نوع یکتاپرستی پالوده و صافی است که در آن عصر بسیار شگفت به نظر میرسد. این توجّه صِرف به یکتاپرستی، یا شیوهای از یکتاپرستی که روشهای شرک پیشین هنوز مصرّانه خود را بدان میشناسانند، لازم است در قومی ظهور کند، و یا از فکر مردمی تراوش نماید که از لحاظ و دیدگاه علمی، برخورداری بسیاری داشته باشد، چون میدانیم که تنها نقش علم است که هر چه بیشتر پیشرفت نماید، شرکت و باورهای چند خدایی بیشتر به توحید و گاهی تعدّد خدایان گرایش میکند؛ و این چنین روشی بیشک بایستی میان قومی به وجود آید، تا پیامبری آن چنانکه زرتشت بود ظهور کند.
پارسیان در شیوهٔ پرستش به هیچ روی از برای خدایان خود مجسمه، پرستشگاه و یا قربانگاه بنا نمیکنند و نسبت به آنانی که مبادرت به چنین کارهایی مینمایند، از لحاظ مرتبت عقلانی ارزشی قایل نشده و حتی به آنان نسبت دیوانگی میدهند. وی خود نتیجه میگیرد که شاید منشأ و خاستگاه چنین امری از آن جهت است که پارسها چون یونانیان از برای خدایان صفات و خصوصیات بشری قایل نیستند.[۱۷]
تشکیلات و ارکان هخامنشیان
پادشاهان هخامنشی در اداره کردن ممالک وسیع خود، عادات و مذاهب ملل را محترم شمردند. تشکیلات خصوصی آنان را برهم نزدند و حتی در اکثر نقاط، از میان بومیان روسای محل را انتخاب میکردند و بیگانه را بر آنان مسلط نمیداشتند. مادام که این اقوام مالیات پرداخته و خود را از اتباع ایران میدانستند، احدی مزاحم آنان نمیشد. چنانچه در شرح حال داریوش گفته شده این ممالک وسیع به بیست چهار تا سی ساتراپی، تقسیم شده و هر ساتراپی دارای یکنفر حکمفرما موسوم به ساتراپ بوده و یکنفر دبیر که کارهای ساتراپ را تحت نظر میگرفت، در قلعه هر شهر یک حکمران موسوم به «ارگ پت» یافت میشد. فرمانده لشکر ساتراپ و دبیر مستقلاً وظایف خود را انجام میدادند و مستقیماً با دربار در تماس بودند. احکام شاهنشاه را چاپارهائی که بدون توقف در راه بودند و آن اراضی وسیع را میپیمودند به مقامات مربوط میرساندند عده ای مأمورین موسوم به چشم و گوش شاه در هر سال مناطق دور دست را بازرسی میکردند و نتیجه تحقیقات خود را به دربار اطلاع میدادند.[۱۸]
مذهب هخامنشیان
پادشاهان هخامنشی اهورا مزدا را خالق زمین و آسمان میدانستند و اقتدار و سلطنت خویش را از تأییدات اومی دانستند. از آنجا که اهورا مزدا نادیدنی بود او را در مقابل آتش که نماد قدرت و شکوه بود میپرستیدند. در اکثر کتیبههای برخی پادشاهان برای اولین بار نام مهر و ناهید برده شدهاست. اگر چه ایرانیان قدیم به مهر معتقد بودند و آن را مقدس میشمردند ولی اعتقاد پادشاهان هخامنشی به این رب النوع، از اواخر قرن پنجم قبل از میلاد است و از زمان اردشیر دوم است که پادشاهان این سلسله مهر را مقدس دانستهاند و در موقع سوگند وی را شاهد گرفتهاند، یا در جنگ از او یاری خواستهاند. ملت ایران در آن زمان آب و آتش و باد و خاک را مقدس میدانستند.
مغان قبیله ای از مادها بودند که کارشان به اجرای مراسم مذهبی اختصاص داشتهاست و حضور آنها برای اجرای مراسم خواندن سرودهای مذهبی واجب بودهاست. فرق عمده ای که بین مراسم پارسیان و مغان مشاهده شده، این است که پارسها اجساد خود را موم اندوده کرده و بعد به خاک میسپردند ولی مغان دفن اموات را جایزنمی دانستند و معتقد بوند که خاک مقدس است و نباید لاشه را در آن دفن کرد.[۱۸]
صنایع و هنر هخامنشیان
پادشاهان هخامنشی که ممالک وسیعی را تحت تصرف خویش درآورده و ملتهای بسیاری را مطیع خود ساخته بودند در ساختن بناها و کاخهای سلطنتی خویش از مهارت کلیه معماران ماهر و استادان قابل استفاده میکردند. از آن جهت در آثار صنعتی ایران آن عصر شیوههای معماری سایر ملل نیز دیده میشود.
از این رو باید گفت، صنعت ایران از صنایع گوناگون ترکیب یافته بود و آنچه ایرانیان در این خصوص ابداع کردند طرز ترکیب این صنایع با یکدیگر بودهاست تا هم در نظر زیبا نماید و هم عظمت عصر هخامنشی را برساند. در این خصوص ایرانیان منتهای ذوق و سلیقه را به کار بردند به گونه ای که صنعت ایران صنعت مخصوصی گردید که از صنعت سایر ملل متمایز است.[۱۸]
خط و زبان هخامنشیان
کتیبههایی که سلاطین هخامنشی از خود به یادگار گذاشتهاند به سه زبان است: پارسی باستانی، زبان انزانی یا شوشی و زبان بابلی، ولی بعضی از آنها فقط به پارسی باستانی، است که درباریان و خانواده سلطنتی بدان تکلم میکردهاند. کلیه این زبانها را با حروف میخی مینوشتند. گفتهاند اساس این حروف از خط بابلی اقتباس شده آن را ساده و مختصر کردهاند. به جای صدها علامت و اشکالی که در خط بابلی بوده، خط میخی فارسی فقط ۳۶ علامت و چند شکل معین داشتهاست. مهمترین کتیبه ایام هخامنشی کتیبه معروف بیستون است که در آن داریوش بزرگ شرح اقدامات خود را میدهد و به سه زبان نوشته شدهاست.[۱۸]
معماری هخامنشیان
مهمترین بنای عهد هخامنشی تخت جمشید (پارسه) است که یونانیان به آن پرسپولیس میگفتند. عظمت این بنا امروز هم از خرابههای آن مشخص است. در ساختن قصرها و ساختمان این بنای بزرگ اکثر پادشاهان هخامنشی دخالت داشتهاند ولی میتوان گفت مهمترین کاخهای آن در زمان داریوش اول و خشایارشاه بنا گردیدهاست.
آثار واقع در پاسارگاد به ویژه مقبره کوروش بزرگ و مقبره پادشاهان هخامنشی و کعبه زرتشت واقع در نقش رستم و باقی ماندههای کاخ داریوش واقع در شوش، از دیگر آثار مهم بجای مانده از عهد هخامنشی بهشمار میروند.[۱۸]
حمله اسکندر و انقراض هخامنشیان
در زمان داریوش سوم، اسکندر پادشاه کشور مقدونیه به آسیای صغیر حمله کرد و سوریه را گرفت. داریوش سوم که به جنگ او رفته بود در سال ۳۳۳ پیش از میلاد در محلی به نام ایسوس از اسکندر شکست خورد. سپاه ایران دوباره نوسازی شد ولی دو سال بعد در گوگمل شکست نهایی را از مهاجمین خورد. داریوش سوم در سال ۳۳۰ پیش از میلاد کشته شد و سلسله هخامنشی منقرض شد.
اسکندر که خود را شاه هخامنشی نامیده بود، تخت جمشید و دیگر مناطق قدرت هخامنشی را غارت کرد و برای آنکه روح هخامنشی را نیز از بین ببرد تخت جمشید را به آتش کشید.[۲]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ تاریخ ایران - هخامنشیان
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ایران اطلس - هخامنشیان که بودند
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ هخامنش - کوروش کبیر و سلسله هخامنشیان
- ↑ نمناک - زندگینامه ای از کوروش کبیر نماد قدرت وعدالت در جهان
- ↑ ایران اطلس - کمبوجیه
- ↑ ایران اطلس - داریوش اول
- ↑ ایران اطلس - خشایارشا
- ↑ ایران اطلس - اردشیر یکم
- ↑ ایران اطلس - داریوش دوم
- ↑ ایران اطلس - اردشیر دوم
- ↑ ایران اطلس - اردشیر سوم
- ↑ ایران اطلس - اردشیر چهارم
- ↑ ایران اطلس - داریوش سوم
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ بهترینهای جهان - تحقیق در مورد هخامنشیان
- ↑ بیتوته - حقوق زنان در دوره ی هخامنشی
- ↑ تاریخ ما - دستمزد در دوران هخامنشیان
- ↑ بیتوته - دین و باورهای ایرانیان در زمان هخامنشی
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ پارسیان دژ - دانستنیهای سلسله ی هخامنشیان