کاربر:BABAK/صفحه تمرین پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:


== اجرای طرح بروی زمین و آسمان ==
== اجرای طرح بروی زمین و آسمان ==
[[پرونده:سرهنگ-معزی.jpg|جایگزین=سرهنگ خلبان بهزاد-معزی|بندانگشتی|سرهنگ خلبان بهزاد-معزی]]
اجرای این طرح پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت. پس از تصمیم‌گیری خطیر برای انجام این پرواز،  
اجرای این طرح پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت. پس از تصمیم‌گیری خطیر برای انجام این پرواز،  


خط ۳۸: خط ۳۹:


=== انتظار برای شروع پرواز ===
=== انتظار برای شروع پرواز ===
[[پرونده:کارد پرواز پرواز از تهران به پاریس.jpg|جایگزین=کارد پرواز پرواز از تهران به پاریس.jpg|بندانگشتی|کارد پرواز پرواز از تهران به پاریس.jpg]]
پرسنل پرواز عبارت بودند از سرهنگ خلبان بهزاد معزی به عنوان خلبان اول، سرگرد خلبان حسین اسکندریان به عنوان خلبان دوم، مهندس پرواز بیژن وکیلی، همافر قاضی عسگر و همافر دهقان.
پرسنل پرواز عبارت بودند از سرهنگ خلبان بهزاد معزی به عنوان خلبان اول، سرگرد خلبان حسین اسکندریان به عنوان خلبان دوم، مهندس پرواز بیژن وکیلی، همافر قاضی عسگر و همافر دهقان.


خط ۵۳: خط ۵۵:


=== رهگیری و تهدید هواپیمای۱۴ F ===
=== رهگیری و تهدید هواپیمای۱۴ F ===
[[پرونده:بویینگ ۷۰۷در پرواز تهران به پاریس.jpg|جایگزین=بویینگ ۷۰۷در پرواز تهران به پاریس|بندانگشتی|بویینگ ۷۰۷در پرواز تهران به پاریس]]
از این طرف صدای «F۱۴» بلند شد. هواپیمای «F۱۴» که صدای ما را گرفت گفت برگرد نرو! گفتم من نمی‌روم هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادم بوده‌ای! چی بوده‌ای! چی بوده‌ای! می‌زنمت نرو! گفتم چی را می‌زنی؟ هواپیماربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیمارباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی از شاگردانم بود مخصوصاً این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغ‌های هواپیما را خاموش کردم و به بچه‌ها گفتم بروند از محفظه سوخت‌رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده می‌شود یا نه؟ که دیده نمی‌شد. خوبی‌اش به این بود که رژیمی‌ها نمی‌دانستند آقای رجوی و بنی‌صدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «F۱۴» تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم! برگرد می‌زنم! بلندگوی داخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. به ‌دفع‌الوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشک‌های هاگ داشت. به‌لحاظ هواپیما، هواپیمایش «F۵» بود که قدرت رهگیری شب نداشتند ولی موشک‌های هاگ داشت که زمین به هوا بود. برای این‌که از برد موشک‌های هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش به راست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز ۲هواپیمای شوروی بلند شدند و به‌موازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این‌طرف مرز می‌رفتیم و آنها آن‌طرف. حواسمان بود. تبریز را به‌صورت یک نیم‌دایره دور زدیم تا هم از برد موشک‌ها در امان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیب‌کننده هم‌چنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیا جلو اینها ببینند می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند.
از این طرف صدای «F۱۴» بلند شد. هواپیمای «F۱۴» که صدای ما را گرفت گفت برگرد نرو! گفتم من نمی‌روم هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادم بوده‌ای! چی بوده‌ای! چی بوده‌ای! می‌زنمت نرو! گفتم چی را می‌زنی؟ هواپیماربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیمارباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی از شاگردانم بود مخصوصاً این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغ‌های هواپیما را خاموش کردم و به بچه‌ها گفتم بروند از محفظه سوخت‌رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده می‌شود یا نه؟ که دیده نمی‌شد. خوبی‌اش به این بود که رژیمی‌ها نمی‌دانستند آقای رجوی و بنی‌صدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «F۱۴» تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم! برگرد می‌زنم! بلندگوی داخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. به ‌دفع‌الوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشک‌های هاگ داشت. به‌لحاظ هواپیما، هواپیمایش «F۵» بود که قدرت رهگیری شب نداشتند ولی موشک‌های هاگ داشت که زمین به هوا بود. برای این‌که از برد موشک‌های هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش به راست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز ۲هواپیمای شوروی بلند شدند و به‌موازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این‌طرف مرز می‌رفتیم و آنها آن‌طرف. حواسمان بود. تبریز را به‌صورت یک نیم‌دایره دور زدیم تا هم از برد موشک‌ها در امان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیب‌کننده هم‌چنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیا جلو اینها ببینند می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند.


خط ۶۱: خط ۶۴:
در ترکیه ما داشتیم پرواز می‌کردیم و نقطه‌به‌نقطه گزارش می‌دادیم. تا اینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه «uhf» به من می‌گفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ «uhf-df» دستگاهی است که وقتی صحبت می‌کنی نشان می‌دهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا کردن. حسین اسکندریان گفت جواب نمی‌دهی؟ گفتم نه، دارد با «uhf-df» ما را صدا می‌کند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغ‌مان. به‌همین دلیل اصلاً جواب‌شان را ندادیم.<ref>'''[https://www.khabaronline.ir/news/1656336/%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C جزئیات نقشه «شاهکار پروازِ پروازها» / سالروز فرار بنی صدر و رجوی از ایران – خبر آنلاین]'''</ref>
در ترکیه ما داشتیم پرواز می‌کردیم و نقطه‌به‌نقطه گزارش می‌دادیم. تا اینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه «uhf» به من می‌گفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ «uhf-df» دستگاهی است که وقتی صحبت می‌کنی نشان می‌دهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا کردن. حسین اسکندریان گفت جواب نمی‌دهی؟ گفتم نه، دارد با «uhf-df» ما را صدا می‌کند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغ‌مان. به‌همین دلیل اصلاً جواب‌شان را ندادیم.<ref>'''[https://www.khabaronline.ir/news/1656336/%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C جزئیات نقشه «شاهکار پروازِ پروازها» / سالروز فرار بنی صدر و رجوی از ایران – خبر آنلاین]'''</ref>


'''ورود به حریم هوایی فرانسه'''
=== '''ورود به حریم هوایی فرانسه''' ===
 
[[پرونده:مسعود-رجوی-و-سرهنگ-معزی-در-فرودگاه-اورلی.jpg|جایگزین=مسعود-رجوی-و-سرهنگ-معزی-در-فرودگاه-اورلی|بندانگشتی|مسعود-رجوی-و-سرهنگ-معزی-در-فرودگاه-اورلی]]
آن‌موقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید می‌رفتیم قبرس و از آنجا به یونان می‌رفتیم با همان محمل نقطه‌به‌نقطه آمدیم جلو تا رسیدیم به پاریس. در پاریس به برج اطلاع دادم که هواپیماربایی شده و می‌خواهیم این‌جا بنشینیم. ۷–۸دقیقه روی شهر پاریس دور می‌زدیم. ۱۰دقیقه تا یک ربع گذشت. پرسیدم چه شد؟ گفت هنوز خبر نداده‌اند. آقای رجوی گفت چه شده؟ گفتم به ما جواب نمی‌دهند. گفت چکار می‌کنی؟ گفتم حلش می‌کنم. به برج پاریس گفتم ما بنزین‌مان تمام شده اگر جواب ندهی همین‌جا روی شهر پاریس سقوط می‌کنیم. ۳دقیقه بعد گفت فوری بروید فرودگاه «آوری» بنشینید. «آوری» فرودگاه کوچکی است در نزدیکی پاریس. به آقای رجوی نتیجه را گفتم. گفت همین؟ تمام شد؟ گفتم خیالتان راحت باشد. ما این‌قدر بنزین داریم که اگر این‌جا هم نمی‌گذاشت بنشینیم، می‌رفتیم مادرید. اگر مادرید هم اجازه نمی‌داد می‌توانستیم برویم لندن. چون برای ایمنی شما این‌قدر بنزین در هواپیما داشتیم. هیچ خطری نبود. به‌هرحال با رادار هدایت‌مان کرد به فرودگاه آوری نشستیم.»<ref name=":1" />  
آن‌موقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید می‌رفتیم قبرس و از آنجا به یونان می‌رفتیم با همان محمل نقطه‌به‌نقطه آمدیم جلو تا رسیدیم به پاریس. در پاریس به برج اطلاع دادم که هواپیماربایی شده و می‌خواهیم این‌جا بنشینیم. ۷–۸دقیقه روی شهر پاریس دور می‌زدیم. ۱۰دقیقه تا یک ربع گذشت. پرسیدم چه شد؟ گفت هنوز خبر نداده‌اند. آقای رجوی گفت چه شده؟ گفتم به ما جواب نمی‌دهند. گفت چکار می‌کنی؟ گفتم حلش می‌کنم. به برج پاریس گفتم ما بنزین‌مان تمام شده اگر جواب ندهی همین‌جا روی شهر پاریس سقوط می‌کنیم. ۳دقیقه بعد گفت فوری بروید فرودگاه «آوری» بنشینید. «آوری» فرودگاه کوچکی است در نزدیکی پاریس. به آقای رجوی نتیجه را گفتم. گفت همین؟ تمام شد؟ گفتم خیالتان راحت باشد. ما این‌قدر بنزین داریم که اگر این‌جا هم نمی‌گذاشت بنشینیم، می‌رفتیم مادرید. اگر مادرید هم اجازه نمی‌داد می‌توانستیم برویم لندن. چون برای ایمنی شما این‌قدر بنزین در هواپیما داشتیم. هیچ خطری نبود. به‌هرحال با رادار هدایت‌مان کرد به فرودگاه آوری نشستیم.»<ref name=":1" />  


۲۹۴

ویرایش

منوی ناوبری