کاربر:Hossein/1403421صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱۹۷: خط ۱۹۷:
ابن‌زیاد از علی‌بن حسین پرسید: «کیستی؟» گفت «علی‌بن حسین». ابن‌زیاد پرسید «مگر خدا علی‌بن حسین را نکشت؟» و علی گفت: «برادری داشتم که نام او هم علی‌بن حسین بود و مردم (لشکر ابن‌زیاد) او را کشتند».
ابن‌زیاد از علی‌بن حسین پرسید: «کیستی؟» گفت «علی‌بن حسین». ابن‌زیاد پرسید «مگر خدا علی‌بن حسین را نکشت؟» و علی گفت: «برادری داشتم که نام او هم علی‌بن حسین بود و مردم (لشکر ابن‌زیاد) او را کشتند».


ابن‌زیاد گفت: «این‌طور نیست، خدا او را کشت». علی در پاسخ، این عبارت قرآنی را عرضه کرد: «الیه یتوفّی الانفس حین موتها»،«خدا جانها را به‌هنگام مرگ می‌گیرد». ابن‌زیاد فریاد زد: «تو هم هنوز حق داری که در جواب من ایستادگی می‌کنی؟» و آنگاه فرمان داد او را گردن بزنند. علی گفت: «ابالقتل تهدّدنی یا ابن‌زیاد اما علمت القتل لنا عاده و کرامتنا الشّهاده »، «ای پسر زیاد، ما را به‌قتل بیم می‌دهی، مگر ندانسته‌ای که قتل عادت ما (خاندان ما) و بزرگواری در شهادت ماست». و افزود: «پس از کشتن من مردمی پرهیزگار و مسلمان همراه این زنان بفرست که با ایشان به‌دستور اسلام رفتار کنند».<ref>[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87%D9%85 راه حسین- قسمت هفدهم]</ref>
ابن‌زیاد گفت: «این‌طور نیست، خدا او را کشت». علی در پاسخ، این عبارت قرآنی را عرضه کرد: «الیه یتوفّی الانفس حین موتها»،«خدا جانها را به‌هنگام مرگ می‌گیرد». ابن‌زیاد فریاد زد: «تو هم هنوز حق داری که در جواب من ایستادگی می‌کنی؟» و آنگاه فرمان داد او را گردن بزنند. علی گفت: «ابالقتل تهدّدنی یا ابن‌زیاد اما علمت القتل لنا عاده و کرامتنا الشّهاده »، «ای پسر زیاد، ما را به‌قتل بیم می‌دهی، مگر ندانسته‌ای که قتل عادت ما (خاندان ما) و بزرگواری در شهادت ماست». و افزود: «پس از کشتن من مردمی پرهیزگار و مسلمان همراه این زنان بفرست که با ایشان به‌دستور اسلام رفتار کنند».<ref name=":15">[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87%D9%85 راه حسین- قسمت هفدهم]</ref>
 
=== ابن‌زیاد - جنایت بیشتر ===
ابن‌زیاد از آن پس با شورش‌های زیادی روبرو شد. او باز هم به کشتن و اعدام مخالفین اقدام می‌کرد ولی نتیجه‌ای نمی‌گرفت و معترضین هر روز بیشتر می‌شدند.
 
== اعزام کاروان اسرا به دمشق ==
در پاسخ به یزید و برای راحت شدن از شری که بپا شده بود ابن‌زیاد اسیران را به دمشق اعزام کرد
 
=== در مجلس یزید ===
یک تن از سرکردگان با اشاره به‌فاطمه، دختر امام حسین، از یزید خواست تا این «کنیزک» را به او ببخشاید. زینب برآشفت و آن مرد را به ‌خاموشی امر کرد و با تغیر گفت: «سوگند به‌خدا اگر بمیری این‌کار نشود و یزید قادر نیست چنین کند».
 
یزید گفت: «دروغ گفتی، بر این کار قادرم اگر بخواهم». زینب با قاطعیت فریاد زد: «هرگز قادر نیستی». اما یزید باز هم گفت: «دروغ می‌گویی ای دشمن خدا»!<ref name=":15" />
 
در اینجا زینب برآشفت و خطبه مشهورش را ایراد کرد:<blockquote>ای یزید، آیا گمان برده‌ای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خواری ما و موجب کرامت توست!! و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینی انداخته‌ای، و برق شادی و سرور از دیدگانت می‌جهد. حال که دنیا را برای خود مرتّب و امور را برایت منظم می‌بینی، و ملک و سلطنت ما برایت صافی گردیده. لختی آرام گیر، مگر سخن خدای را فراموش کرده‌ای که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم، (این مهلت) برای آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوارکننده خواهد بود» (آیه ۱۷۸ سوره آل عمران). آیا این از عدل است‌ ای فرزند آزادشده‌ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول الله اسیر؟! پرده‌های حُرمتشان را دریدی، و چهره‌هایشان را آشکار کردی، آنان را چونان دشمنان از شهری به شهری کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل(بومی و غریب) بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهره‌هایشان را نگریستند، در حالی که از مردان آنان حامی و سرپرستی همراهشان نبود....<ref>[https://fa.wikishia.net/view/%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8_%D8%AF%D8%B1_%D8%B4%D8%A7%D9%85 خطبه حضرت زینب]</ref></blockquote>در «راه حسین» آمده است: <blockquote>زینب منزلت پوچ یزیدی را از هم درید و به‌صورت فرصتی برای ازدیاد گناه و عذاب مجسم ساخت و آنگاه به‌هوشمندی تمام، دفتر جنبش را در رئوس اصلیش که تا ”بدر“ و ”احد“ سابقه داشت، ورق زد و در هر صحنه، نابکاری شیطانی حزب اموی را نشان داد و پس از این، با اطمینانی مسلم به‌تبلیغ آینده پرداخت. همان آینده تابناک و درخشان جهان در حال پیشرفت که هیچ‌کس قادر به‌تغییر سیر عمومی تاریخش نیست. و از همین هم فراتر رفت تا در طالع افق تابناک‌تر، جاودانگی بی‌غروب که وادی پرشورش درباره نوع انسانی است «حیات» و زندگی و «روزی» بس عالی‌تری را بر آنها، که ستمگر می‌پنداشت کشته است، نشان داد. در روی دیگر این افق قرآنی، آینده سهمناک ظالمین را ترسیم نمود که جز خواری و خذلان ندامت‌بار، هیچ نخواهند نداشت.<ref>[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A2%D8%AE%D8%B1 راه حسین- قسمت آخر]</ref></blockquote>
۱٬۱۶۰

ویرایش

منوی ناوبری