کاربر:Safa/5صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
(۵۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۳: خط ۳:
| عنوان            =
| عنوان            =
| عنوان ۲          =
| عنوان ۲          =
| نام              =محسن محمد باقر
| نام              =هوشی مین
| تصویر            =محسن محمد‌باقر.JPG
| تصویر            =هوشی مین.JPG
| اندازه تصویر      =
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      = محسن محمد باقر
| عنوان تصویر      =  
| زادروز            = ۱۳۴۰
| زادروز            = ۱۹ می ۱۸۹۰
| زادگاه            = تهران
| زادگاه            =هوانگ‌ترو در ویتنام
| مکان ناپدیدشدن    =
| مکان ناپدیدشدن    =
| تاریخ ناپدیدشدن  =
| تاریخ ناپدیدشدن  =
| وضعیت            =
| وضعیت            =
| تاریخ مرگ        =۱۳۶۷
| تاریخ مرگ        =۳ سپتامبر ۱۹۶۹
| مکان مرگ          =زندان گوهر‌دشت کرج (رجایی شهر)
| مکان مرگ          =
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
خط ۲۲: خط ۲۲:
| آرامگاه          =
| آرامگاه          =
| بناهای یادبود    =
| بناهای یادبود    =
| محل زندگی        = تهران
| محل زندگی        = ایران
| ملیت              =ایرانی
| ملیت              =ویتنامی
| نام‌های دیگر      =
| نام‌های دیگر      =
| نژاد              =  
| نژاد              =  
| تابعیت            =ایران
| تابعیت            =
| تحصیلات            =   
| تحصیلات            =دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف  
| دانشگاه          =
| دانشگاه          =
| پیشه              =
| پیشه              =
خط ۳۴: خط ۳۴:
| نهاد              =
| نهاد              =
| نماینده          =
| نماینده          =
| شناخته‌شده برای    = زندانیان سیاسی و مردم ایران
| شناخته‌شده برای    = مردم ویتنام و مردم دنیا
| نقش‌های برجسته    = بازی در فیلم غریبه و مه اثر بهرام بیضایی دوبله چند انیمیشن تلویزیونی و زندانی سیاسی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران
| نقش‌های برجسته    =رهبری مبارزات استقلال‌طلبانه مردم ویتنام
| سبک              =
| سبک              =
| تأثیرگذاران      =سازمان مجاهدین خلق ایران
| تأثیرگذاران      =مارکس، لنین
| تأثیرپذیرفتگان    =زندانیان سیاسی و مردم ایران
| تأثیرپذیرفتگان    =مردم ویتنام و مبارزان راه آزادی
| شهر خانگی        =  
| شهر خانگی        =  
| دستمزد            =
| دستمزد            =
خط ۴۹: خط ۴۹:
| پس از            =
| پس از            =
| پیش از            =
| پیش از            =
| حزب              =
| حزب              =حزب کمونیست ویتنام
| جنبش              =
| جنبش              =
| مخالفان          =  
| مخالفان          =  
| هیئت              =
| هیئت              =
| دین              =اسلام
| دین              =
| مذهب              =
| مذهب              =
| اتهام            =  
| اتهام            =  
خط ۵۹: خط ۵۹:
| وضعیت گناهکاری    =
| وضعیت گناهکاری    =
| منصب              =
| منصب              =
| مکتب              =ضد ولایت فقیه
| مکتب              =مارکسیست لنینیست
| آثار              =
| آثار              =اخلاق انقلابی،
| همسر              =
| همسر              =
| شریک زندگی        =  
| شریک زندگی        =  
خط ۷۶: خط ۷۶:
}}
}}


'''محسن محمد باقر،''' (زاده‌ی سال ۱۳۴۰ شهادت ۱۳۶۷) زندانی سیاسی هوادار [[مجاهدین خلق ایران]] که در خانواده‌ای محروم به دنیا آمده بود و از کودکی از دو پا فلج بود. پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در اعتراض به جمهوری اسلامی و سیاست‌های ضد فرهنگی آن به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت. و پس از فرارسیدن موج سرکوب عمومی در سال ۱۳۶۰ محسن محمدباقر هم دستگیر شد و سرانجام در جریان [[قتل‌عام در ایران|قتل‌عام]]  زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ به فرمان [[روح‌الله خمینی|خمینی]] و هیات مرگ او در زندان گوهردشت به دار آویخته شد.  
'''هوشی مین،''' با نام اصلی نگوین تاتنان، زاده‌ی ۱۹ می ۱۸۹۰ درگذشت ۳ سپتامبر ۱۹۶۹ رهبر انقلاب ویتنام، دبیر کل حزب کمونیست ویتنام، اولین رئیس جمهوری دموکراتیک ویتنام بود.


‌محسن محمدباقر با اینکه از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حرکت می‌کرد. نیرومند و استوار بود. در فیلم «غریبه و مه» ساخته‌‌‌‌‌‌‌ بهرام بیضایی، نقش یک بچه‌‌‌‌‌‌‌فلج را بازی کرده بود. در زندان سرشار از روحیه و شادابی بود.  
هوشی مین، سومین فرزند خانواده بود که در شهر هوانگ‌ترو به دنیا آمد. از نوجوانی تحت تاثیر مبارزات آزادیخواهانه پدرش بر علیه استعمار فرانسه قرار داشت و از پانزده سالگی همکاری زیرزمینی با مبارزان جوان دانشگاه را آغاز کرد.


یکی از همزنجیرانش گفت : <blockquote>« شب آخر به‌او گفتم محسن چطوری؟ گفت مرگ حق است. روحیه‌اش خیلی بالا بود. در بازی فوتبال همه او را انتخاب می‌کردند. با عصاهایش توی دروازه می‌ایستاد و با حرکت دادن آنها گویی بالهایش را باز می‌کرد و مثل یک عقاب توپ را می‌گرفت. وقتی هم برای اعدام صدایش زدند مثل عقابی مغرور از جا پرید. انگار منتظر همین لحظه بود».<ref>[[حمید نوری#.DA.AF.D8.B2.DB.8C.D8.AF.D9.87.E2.80.8C.D8.A7.DB.8C .D8.A7.D8.B2 .D8.B3.D8.AE.D9.86.D8.A7.D9.86 .D9.85.D8.AC.DB.8C.D8.AF .D8.B5.D8.A7.D8.AD.D8.A8.E2.80.8C.D8.AC.D9.85.D8.B9|دفاعیات مجید صاحب جمع در دادگاه دورس]]</ref></blockquote><blockquote> </blockquote>
در شرایطی که جنبش استقلال طلبانه ویتنام در آغاز قرن بیستم به شکست انجامیده بود و روابط ارباب و رعیتی در ویتنام مستقر بود، هوشی مین پس از تحصیلات دانشگاهی خود در سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۰ برای تدریس به ایالت فان‌تیت سایگون رفت. مدتی پس از اقامت در سایگون افکار و آرمان‌های آزادی‌خواهی و دموکراسی‌طلبی در او اوج گرفت، برای کسب علوم و تکنولوژی جدید تصمیم به ترک ویتنام گرفت. وی به این منظور ابتدا به عنوان کمک‌آشپز در یک کشتی فرانسوی رهسپار اروپا و سپس آفریقا و آمریکا شد.


== خاطرات زندانیان از محسن ==
هوشی‌مین در آفریقا  بی‌عدالتی، بی‌رحمی و ستم سرمایه‌داری را مشاهده و از نزدیک آنرا لمس کرد و به این نتیجه رسید که طبقه کارگر و مردم زحمتکش در همه جا تحت فشار و استثمار وحشیانه آن قرار دارند.  
خاطره حسین فارسی زندانی از بندرسته درباره داستان عصای محسن محمدباقر<blockquote>«سال ۶۵ در سالن ۵ ساختمان موسوم به آموزشگاه اوین یک روز به من گفتند که یکی از بچه‌های بند پایین (سال۳) که فلج است نیاز به عصا دارد می‌خواهد که یک عصا برایش درست کنیم آیا می‌توانی با چوبها و امکانات موجود عصا درست کنی؟ گفتم چه جور عصایی می‌خواهد؟ گفتند عصای زیربغلی می‌خواهد گفتم چرا از بهداری نمی‌گیرد؟</blockquote><blockquote>گفتند که بهداری به او نمی‌دهد. فکر کردم که بنده خدا نمی‌تواند راه برود و نیازش فوری است بانگرانی رفتن دنبال تهیه الزامات مورد نیاز. اولین چیزی که دنبالش بودم و باید پیدا می‌کردیم چوب بود هر چه تلاش کردیم که چوب مناسب پیدا کنیم جواب نداشت با چند نفر از بچه‌ها به مشورت نشستیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که از تخته جعبه‌های میوه استفاده کنیم در بند گشتیم و تخته به درد بخور پیدا نکردیم با مسئول فروشگاه صحبت کردیم که مقداری میوه بخرد تا بتوانیم از تخته‌های آن استفاده کنیم، عاقبت حدود ۱۰ صندوق میوه خریدند و بلافاصله میوه‌ها را توزیع کردند... مشکل بعدی قطر تخته‌ها بود که نازک بود و استحکام نداشت مجبور بودم آنها را دولایه کنم تا به درد بدنه عصا بخورد اما چگونه تخته‌ها را به هم بچسبانم که محکم شود؟ باید بجز میخ دنبال چیز دیگری می‌رفتم که استحکام را زیاد کند بالاخری مقداری چسب دوقلو پیدا کردم نمی‌دانم بچه‌ها چسب دوقلو را از کجا پیدا کرده بودند. هر کس می‌فهمید که آن وسیله را برای چه می‌خواهم بی‌دریغ کمک می‌کرد. حالا مانده بودیم که چطور عصا را قوس بدهیم!! از طرف دیگر هر روز از بند پایین تماس می‌گرفتند که چی شد و چرا عصا آماده نشد؟ یک روز هم پیغام دادند که عصا باید خیلی محکم باشد، من نمی‌دانستم چرا می‌گویند عصا محکم باشد ولی فکر می‌کردم دلیل عجله و پیگیری آنها این است که فرد مزبور نمی‌تواند راه برود و منتظر عصاست.</blockquote><blockquote>یک هفته‌ای گذشت تا مشکل قوس دادن بدنه عصا حل شد و آنها را در آب فرو کرده و با طناب می‌بستم و کم‌کم در همان حالت که نرم بود آنها را شکل داده و نهایتاً به فرم دلخواه رساندم. بعد نوبت به تهیه قطعه زیربغل و دستگیره و پایه انتهایی رسید که همه آنها را هم ساخته و آماده کردیم...</blockquote><blockquote>عاقبت پس از دو هفته عصا آماده شد به طریقی آنرا به بچه‌های بند پایین رساندیم، روز بعد پیغام دادند که صاحب عصا خیلی تشکر کرده و گفته خیلی عالی است و هیچ مشکلی ندارد، من هم خوشحال بودم از اینکه مشکلی از یک برادر همرزم حل کرده بودم و با خودم فکر می‌کردم که الان با این عصا می‌تواند راه برود و مشکلی ندارد.</blockquote><blockquote>مدتی گذشت و عیدنوروز بود که پاسدار نگهبان بند فراموش کرده بود درب انتهایی سالن۳ که درب مخصوص رفتن به هواخوری بود را قفل کند ما هم دیدیم درب باز است داخل سالن۳ رفتیم و شروع به روبوسی و تبریک عید کردیم و خلاصه نفرات دو بند با هم قاطی شدند. بعد از دیدار با تعدادی از دوستان قدیمی که مدتها بود آنها را ندیده بودم سراغ نفری را گرفتم که عصا را برایش درست کرده بودم گفتند که فرد مورد نظر من محسن محمدباقر است. می‌خواستم بدانم که عصایی که ساخته بودم به دردش خورده یا نه، به سلولشان رفتم و با تعجب دیدم که دو تا عصای فلزی زیربغل اوست، سلام و علیک و روبوسی کردیم گفتم: اخوی آن عصای چوبی که فلانی دنبالش بود برای تو می‌خواست؟ گفت: آره گفتم: چی شد؟ به درد می‌خورد یا نه؟</blockquote>
[[پرونده:سنگ مزار محسن.JPG|بندانگشتی|'''سنگ مزار محسن محمد باقر''']]
<blockquote>گفت: عالیه گفتم: تو که دو تا عصا داری دیگر آن عصای چوبی را برای چی می‌خواستی؟ خنده بلندی کرد و گفت: من آنرا برای فوتبال بازی کردن می‌خواستم، دستت درد نکنه خیلی خوب شده.</blockquote><blockquote>داشتم از تعجب شاخ در می‌آوردم، گفتم پس آن همه پیگیری و زودباش زودباش برای چی بود؟ من فکر می‌کردم که گوشه سلول افتاده‌ای و نمی‌توانی راه بروی. گفت هیچی با اینها نمی‌شد فوتبال بازی کرد می‌خواستم زودتر آماده بشه تا بتونم بازی کنم.</blockquote><blockquote>آن‌روز بازی کردنش را دیدم، گاهی دروازه‌بان می‌شد و با عصا جلوی توپ را می‌گرفت، گاهی  در وسط بازی می‌کرد و با تکیه بر عصا خودش را بلند می‌کرد و به توپ ضربه می‌زد. بازی او تماشاچی هم زیاد داشت چون برای همه جالب بود که یک آدم فلج با عصا فوتبال بازی کند.</blockquote><blockquote>مدتی بعد ترکیب بندها عوض شد و ما هم سالن۵ را تخلیه کردیم و به سالن۳ رفتیم، در آنجا بیشتر با محسن و روحیات او آشنا شدم  بسیار خونگرم و صمیمی بود، تقریباً با همه بچه‌های بند شوخی می‌کرد. در عین حال بسیار باوقار و با صلابت و در انجام مسئولیتهایش بسیار جدی بود.»<ref>[http://golesorkhiran.blogspot.com/2017/04/blog-post_20.html وبلاگ ۳۰ هزار گل سرخ قتل‌عام ایران]</ref></blockquote>آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد


کز می جام شهادت همه مدهوشان‌اند
هوشی مین در سال ۱۹۱۸  خطاب به کشورهای سرمایه‌داری پیروز در جنگ اول جهانی  عریضه‌ای به کنفرانس ورسای  ارسال کرد و خواستار شد که فرانسه حقوق مردم ویتنام را برای آزادی و دمکراسی و مساوات و حق تعیین سرنوشت به رسمیت بشناسد. هرچند کنفرانس عریضه او را بی‌پاسخ گذاشت اما نامه‌ی مذکور همانند بمبی افکار عمومی فرانسه و دیگر مستعمرات این کشور را لرزاند.  


نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
هوشی مین متاثر از انقلاب اکتبر روسیه  و مجذوب تز‌های لنین در باره مسئله ملی و استعماری  معتقد بود که رهایی مردم ویتنام نیز از همین مسیر می‌گذرد. وی  در سوگ لنین (۱۹۲۴) چنین گفته‌ بود: «... لنین زمانی که زنده بود پدر ما معلم ما رفيق ما و راهنمای ما بود و حال ستاره راهنمایی است که راه انقلاب سوسیالیستی را به ما نشان می‌دهد».


تا نگویند که از یاد فراموشان‌اند
هوشی مین در ۱۹۲۰  در کنگره حزب سوسیالیست فرانسه شرکت جست و  به همراه رادیکال‌ترین مارکسیست‌های فرانسوی حزب کمونیست فرانسه را بنیاد گذاشت. وی از نخستین اعضای حزب کمونیست فرانسه و اولین ویتنامی کمونیست به شمار می‌رود.


یکی دیگر از همزنجیرانش نوشت:<blockquote>«محسن به‌راستی کوهی از اراده و عشق بود. هیچوقت دیده نشد که ذره‌یی در مقابل پاسداران کوتاه آمده باشد. بسیار شاداب و همیشه خندان بود. اگر کسی او را نمی‌شناخت، نمی‌توانست باور کند که پاهایش فلج است. خودش می‌گفت میدانی چرا در بازی فوتبال ستاره‌‌‌‌‌‌‌تیم هستم؟ برای این‌که من دوتا پای فلزی بیشتر از دیگران دارم.  محسن در دروازه می‌ایستاد و توپهای زمینی را با پا و توپهای هوایی را با عصا می‌گرفت. محسن در هر برنامه و مراسم جمعی فعال و پرشور وارد می‌شد. به‌خصوص با تجربه و دانشی که در زمینه ‌‌‌‌‌‌‌تأتر و نمایش داشت همیشه در تولید نمایشنامه‌هایی که در زندان به‌طور مخفیانه نوشته و اجرا می‌شد، کمکهای بسیار مؤثری به‌بچه‌ها می‌کرد. محسن محمدباقر در دوبله به‌فارسی تعدادی از فیلمهای کارتونی کودکان هم کار کرده بود و در فیلمهای سینمایی فارسی نیز چند بار بازی کرده بود. موقعی که قتل‌عام زندانیان شروع شد، محسن پرشورترین و جسورانه‌ترین برخوردها را داشت. مرتب شعر می‌خواند، پاسدارها را مسخره می‌کرد و آنها را در حضور خودشان دست می‌انداخت و بلندبلند می‌خندید و بچه‌ها و هم سلولیها را می‌خنداند در آن روزهای آخر یکبار گفت: من حساب همه چیز را کرده‌ام. اگر خواستند مرا دار بزنند اول یک پشتک می‌زنم و بعد با عصایم می‌کوبم توی سر «جواد شش‌انگشتی» بعد می‌روم بالای دار»<ref>خاطرات محمود رویایی کتاب دشت جواهر صفحات ۱۴۸ و ۱۴۹</ref> </blockquote>
هوشی مین با کمک حزب کمونیست فرانسه و همراه تعدادی از وطن‌پرستان دیگر مستعمرات فرانسه اتحادیه بین مستعمرات را تشکیل داد و خود به عنوان عضو کمیته مرکزی و عضو دائم این کمیته انتخاب گردید. وی در این دوره به نشر روزنامه لوپاریا مبادرت کرده و با تهیه مقالات و اعلامیه‌های متعدد به مبارزه بر علیه استعمار فرانسه ادامه داد.
 
هوشی مین در سپتامبر ۱۹۲۴ پس از مدتی اقامت در اتحاد جماهیر شوروی، به کانتون در کشور چین مسافرت کرد و به سازماندهی در راه ایجاد حزب کمونیست مشغول شد.
 
سرانجام در فوریه ۱۹۳۰ در کولون (نزدیک هنگ کنگ) حزب کمونیست ویتنام به همت هوشی مین تاسیسس شد.
 
از ژوئن ۱۹۳۱ تا بهار سال ۱۹۳۳ به زندان انگلیسی‌ها افتاد.
 
از سال ۱۹۴۱ به بعد، هوشی مین دستورالعمل‌هایی را برای تدارک قیام و بدست گرفتن قدرت صادر کرد که مهمترین آنها در«اسناد جنگ چریکی»، «تجربه چریکی چین»، «هنر نظامی سون چو» و «چگونه باید کادرهای نظامی را تعلیم داد» منعکس است.
 
هو بار دیگر در اوت 1942 با نام هوشی‌مین به چین رفت تا با نیروی ضد ژاپن و ویتنامی‌های مقیم آنجا تماس برقرار کند اما چون وارد چین شده بوسیله مأموران چیایکایچک توقیف و زندانی شد و در طول این مدت مجموعه اشعار خاطرات زندان را نوشت.
 
در 1944 بعد از 33 سال دوری از وطن، از مرز چین گذشت و به انقلابیون ویتنام در کوهستانها پیوست . در روز 22 دسامبر سال 1944 نخستین دسته ارتش ویت مینه با شرکت 24 نفر رسما تشکیل گردید.
 
این دسته چریکی با کمک دفتر خدمات اسراتژیکی که فعالیت محدودی داشت در سراسر ویت نام بعملیات چریکی پرداخت و در مدتی کوتاه عده آنان به چند هزار نفر رسید .
 
منابع مقاله هوشی مین دیپلوم انجیز هاجره «امین»  هوشی مین  Hồ Chí Minh
 
 
 
 
'''منبع: آران پیپر- تحقیق  و مقاله دانش‌آموزی و دانشجویی  تحقیق مقاله هوشی مین (aranpaper.ir)'''
 
 
'''هوشی مین و پای‌بندی به خصائل انقلابی'''
 
هو داشتن خصایل انقلابی - مانند کوشایی ،قناعت، از خود گذشتگی، مصمم بودن به تصحیح نقایص خود و پرهیز از لاف زنی و خودستایی، انطباق دادن حرف با عمل، راسخ بودن در اعتقادات انقلابی را کافی نمی دانست انقلابیون را به فراگرفتن تئوری مارکسیسم - لنینیسم و درک راه و روش انقلابی تشویق می کرد.
 
 
 
شصت سال زندگی شخصی هوشی‌مین که توام با مبارزه و کار مداوم برای مردم میهنش سپری شد روشنی گویای پای بندی او به  فضائل اصیل انسانی است. از  جمله پایداری و فداکاری و گذشت از منافع شخصی، ساده زیستی
 
زندگی شخصی و مبارزاتی هوشی مین  گویای پای‌بندی او به فضائل اصیل انسانی و انقلابی بود. ساده زیستی، فداکاری و گذشتن از منافع شخصی و نثار بدون تبعیض عواطف و عشق خود به همه طبقات و اقشار و اقلیت های ملی ومذهبی ویتنام و التزام او  به انتقاد و انتقاد از خود  به منظور مقابله با تمایلات جاه‌طلبانه در بحبوحه‌ی مبارزات طولانی و سرسختانه استقلال طلبانه موید همین ویژگی برجسته او بود. 
 
'''منبع: آران پیپر- تحقیق  و مقاله دانش‌آموزی و دانشجویی''' تحقیق مقاله هوشی مین (aranpaper.ir)
 
 
'''تاسیس جمهوری دموکراتیک ویتنام'''
 
در اوگوست ۱۹۴۲ برای نخستین بار با انتخاب نام هوشی مین به چین رفت، ولی هنگام عبور از مرز توسط مقامات محلی چیانگ کای شک دستگیر شد و برای بار دوم به زندان افتاد.  او در یکی از اشعار خود در زندان بنام «خاطرات زندان» چنین می گوید: «سرسخت و بردبار هیچگاه حتی یک اینچ عقب ننشستم گرچه بلحاظ جسمی  در عذابم اما روحیه‌ام تزلزل ناپذیر است»
 
با تشکیل کنفرانس ملی حزب در روز ۱۵ اگست ۱۹۴۵ و تصمیم یک قیام ،عمومی، پایه حکومت موقت جمهوری دموکراتیک ویتنام گذاشته شد و بالاخره در روز ۲ مارس ۱۹۴۶، در نخستین نشست مجلس ملی، هوشی مین به عنوان ریاست جمهوری دموکراتیک ویتنام انتخاب شد.
 
'''پیروزی در دین بین فو  '''
 
در جنگ میهنی علیه استعمارگران ،فرانسه که در زمستان ۱۹۵۳ و بهار ۱۹۵۴ به شدید ترین حد خود رسیده بود، نیروهای ملی ویتنام توانستند همه جا نیروهای فرانسوی را شکست دهند و بالاخره در پیروزی معروف دین بین فو یک قدرت استعماری بسیار قوی را شکست داد.  
 
پس از تجاوز آمریکا به ویتنام هوشی مین در  فراخوانی برای مقابله چنین گفت:‌ «ممکن است جنگ پنج ده بیست سال و یا بیشتر به طول انجامد ممکن است هانوی و هانفونگ و بسیاری از شهرها و کارخانه ها نابود گردد ولی خلق ویتنام هیچگاه مقهور نخواهد شد . . .» و به این ترتیب حماسه جنگ ویتنام علیه امپریالیسم آمریکا آغاز شد و سرانجام نیز ماشین عظیم جنگی آمریکا در مقابل اراده خلقی کوچک بزانو درآمد و در اول نوامبر ۱۹۶۸ دولت ،آمریکا مجبور شد  به بدون قید و شرط به بمباران و گلوله باران تمام خاک جمهوری دمکراتیک ویتنام پایان دهد.  
 
.
 
'''درگذشت هوش مین'''
 
هوشی مین در صبح روز ۳ سپتامبر ۱۹۶۹ در سن ۷۹ سالگی درگذشت.
 
منبع: اصالت  هوشی مین (esalat.org)


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۱۰٬۳۰۸

ویرایش

منوی ناوبری