کاربر:Safa/صفحه تمرین1: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:


پس از شهادت بهنام محجوبی به مادر او در بیمارستان لقمان‌الدوله پیوستند
پس از شهادت بهنام محجوبی به مادر او در بیمارستان لقمان‌الدوله پیوستند
۲۸بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۰ و۳۰ دقیقه شب، در حیاط بیمارستان لقمان، پیکر بی‌جان بهنام محجوبی را به دستگاه وصل کرده‌اند، مادرش، بتول حسینی در ۲۳ ثانیه، پنج بار می‌گوید: «می‌خواهم بچه‌ام را ببینم.» اما ماموران اجازه نمی‌دهند مادر به بالین فرزندش برود. صبح مادران دادخواه سر‌ می‌رسند.  مادر «مصطفی»، مادر «پویا»، مادر «ابراهیم» و مادر «سعید» به نمایندگی از تمامی مادران داغ‌دار، مادر بهنام را در آغوش می‌کشند و با هم، اشک می‌ریزند.
قدیمی‌ترین مادر داغ‌دار میان آن‌ها، مادر سعید است. «سعید زینالی» را پنج روز بعد از واقعه کوی «دانشگاه تهران»، در منزل وی بازداشت کردند و به محل نامعلومی بردند. ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بود که نیروهای امنیتی به کوی دانشگاه تهران حمله کردند و «عزت ابراهیم‌نژاد» را کشتند، چندین دانشجو را مجروح و زندانی کردند و ۲۰ سال است که مادر سعید به دنبال فرزندش می‌گردد و هیچ پاسخی نمی‌گیرد.
مادر مصطفی، «شهناز اکملی» روی نیمکت بیمارستان لقمان مادر بهنام را در آغوش دارد، روز «عاشورا»، ششم دی ۱۳۸۸ «مصطفی کریم‌بیگی» را با شلیک گلوله به سرش کشتند.
مادر پویا، «ناهید شیربیشه»، دیگر مادر داغ‌دار است. «پویا بختیاری» در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ به همراه مادرش شرکت داشت. جرقه این اعتراضات با افزایش قیمت بنزین زده شد و به سرعت شهرهای مختلف ایران را در برگرفت و با شعارهای ضد حکومت اوج گرفت اما به سرعت سرکوب شد. ۲۵ آبان ماه، سیل جمعیت فریاد می‌زد: «می‌کشم، می‌کشم آن‌که برادرم کشت.» مادر ابراهیم، «سکینه احمدی» هم به جمع مادران داغ‌دار حیاط بیمارستان لقمان پیوسته است، همان شبی که پویا بختیاری را کشتند، به قلب «ابراهیم کتابدار» در حالی‌که مقابل محل کارش ایستاده بود، شلیک کردند. ابراهیم را پس از اصابت گلوله به بیمارستان رسانده بودند اما مادرش وقتی رسید که بچه‌اش جان در بدن نداشت.
مادر ابراهیم روایت می‌کند: <blockquote>«آرزو داشتم پسرم را بغلم بگیرم، ببوسم و به بچه‌هایش که مدام می‌پرسند بابای‌مان را می‌خواهیم، بگویم این هم بابای شما. سر مزارش، بچه‌ها گفتند چرا ما را به مزار و پای این سنگ سیاه می‌آوری؟ چه بگویم به آن‌ها؟ به بچه چهار ساله چه جوابی بدهم؟ می‌گویم بابا را دولت کشت. می‌پرسند به چه گناهی؟ چه جوابی دارم بدهم؟ پسر من را بی‌گناه کشتند.»</blockquote>و ادامه می‌دهد: «ما مادران وقتی هم‌دیگر را می‌بینیم، حال‌مان کمی بهتر می‌شود. من می‌خواهم کسانی که باعث کشته شدن پسرم شدند، محاکمه شوند. ما مادران داغ‌دار کنار هم ایستادگی‌مان را نشان می‌دهیم. می‌خواهیم دیگر جوان‌های بی‌گناه را نکشتند. این قانون و دولت به جوان‌های مردم ظلم می‌کند. ما نمی‌خواهیم مادران دیگری به روز ما بیفتند.»
مادر پویا شرح می‌دهد: <blockquote>«ما مادران داغ‌دار با این درد مشترک، درک بهتری از هم‌دیگر داریم. ما مثل یک انجمن هستیم؛ یک گروه مشترک که در دادخواهی هم‌صداییم. دادخواهی صدای تظلم‌خواهی است؛ همان واقعه‌ای که سال‌ها ادامه پیدا کرده است. این درک مشترک به مادران داغ‌دار تحمیل شده است. ما خواستار محاکمه عادلانه مسببان این داغ هستیم. به بیمارستان لقمان آمده‌ایم تا به مادر بهنام بگوییم ما هم این درد را مثل او کشیده‌ایم، از جنس او هستیم و می‌دانیم چه داغی تحمل می‌کند. وقتی پسرم را کشتند، مادران داغ‌دار دیگر برای هم‌دردی نزد من آمدند. آن روز متوجه اهمیت این حضور نشدم. شاید مادر بهنام هم امروز متوجه نشود. اما حالا می‌دانم که این هم‌دردی و هم‌صدایی چه‌قدر موثر بود. حس کردم اگر دیگران با درد مشترک بر من تاثیر گذاشتند، من هم می‌توانم برای مادر بهنام موثر باشم.»</blockquote>مادر مصطفی در توصیف همبستگی مادران می‌گوید:<blockquote>«درد مشترک آدم‌ها را به هم نزدیک می‌کند و به آن‌ها قدرت می‌دهد. تاثیر دیگر آن، پیش‌برد دادخواهی است. الان هم شاید همه مادران داغ‌دار فریاد نزنند و گروهی ساکت باشند اما سکوت آن‌ها به معنای دادخواه نبودن‌شان نیست. دادخواهی برای ما در کنار محاکمه عاملان و آمران مسببان این داغ‌ها، ایستادگی علیه فراموشی است؛ تلاشی برای جلوگیری از تکرار این فاجعه. نقطه عطف دادخواهی همین است که می‌خواهیم مادران دیگر مثل ما عزادار نشوند؛ چه مادرانی که فرزندان‌شان را با اسلحه کشتند، چه با دار، چه در خیابان و چه در زندان؛ مثل مادر بهنام. وقتی من را زندانی کردند، گفتم اعدامم هم بکنید، من دادخواه خون پسرم هستم. هیچ‌کس هم نمی‌تواند به من و ما بگوید ساکت شویم. پرچم دادخواهی از دهه ۶۰توسط مادران خاوران افراشته شد و هنوز هم مادران پرچم‌دار دادخواهی هستند.»</blockquote>اشاره او به اعدام هزاران نفر از مخالفان جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ است. تابستان ۱۳۶۷ اوج این اعدام‌ها بود. بسیاری از زندانیان سیاسی که به دستور «روح‌الله خمینی» اعدام شدند را در گورهای دسته جمعی گورستان خاوران به خاک سپردند. همین باعث شد نام «مادران خاوران» روی آن‌ها گذاشته شود؛ مادرانی که نه جسدهای فرزندان‌شان را دیدند، نه نشانی از قبر آن‌ها یافتند.
از همان ابتدای دهه ۶۰، هر وقت که خانواده‌های زندانیان سیاسی به خاوران می‌رفتند، با حجمی از خاک جابه‌جا شده مواجه می‌شدند؛ تا سال ۱۳۶۷ که در پی قطع تماس زندانیان با خانواده‌هایشان و تجمع و پی‌گیری‌ مادران خاوران، نامه‌نگاری‌ و هزاران سوال بی‌جواب، قدم به خاوران گذاشتند. این‌بار انگار که از آن خاک هم ناله برخاسته بود. هزاران جان بی‌جان را دفن کرده بودند و مادران داغ‌دار بودند که چنگ عشق بر زمین می‌کشیدند تا شاید برای آخرین وداع، پیکر بی‌جان فرزند را به آغوش کشند.<ref>[https://payameirani.com/content/Post_ID=87662 با تلخیص از سایت پیام ایرانی]</ref>


و در اقدام اخیرشان ضمن تجمع در میدان آزادی با شعار      به تظاهرات پرداختند و در ادامه در متروی تهران به افشاگری و دادخواهی پرداختند که در ایستگاه آریا‌شهر توسط ماموران امنیتی دستگیر شدند
و در اقدام اخیرشان ضمن تجمع در میدان آزادی با شعار      به تظاهرات پرداختند و در ادامه در متروی تهران به افشاگری و دادخواهی پرداختند که در ایستگاه آریا‌شهر توسط ماموران امنیتی دستگیر شدند
۹٬۰۲۵

ویرایش