کاربر:Abbas/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۵: خط ۹۵:


در پایان سال ۱۲۸۳ ماجرایی پیش آمد که  باعث شد بهانه‌ای به دست مخالفان نوز بیفتد و آتش اعتراض شعله گرفت. داستان از این قرار بود که دو سال قبل در مراسم بالماسکه‌ای که بلژیکی‌ها برگزار کرده بودند هر کدام از کارکنان بلژیکی لباس یکی از طوایف ایران را به تن کرده بودند و خود نوز نیز عبا و عمامه پوشیده بود. عکسی از این جشن به دست مخالفان سیاست‌های نوز افتاده بود. با فرا رسیدن ماه محرم و افشا این عکس تعدادی از آخوندها از جمله سید عبدالله بهبهانی، صذرالعلما، حاجی شیخ مرتضی (پسر میرزای آشتیانی)، شیخ محمد رضای قمی و سید احمد طباطبایی (برادر سید محمد طباطبایی) به منبر رفته و به این بهانه که نوز به اسلام و علما توهین کرده است نسبت به بدرفتاری‌های نوز اعتراض کردند. عکس‌های بزم بالماسکه به تعداد زیاد منتشر و در دست مردم می‌جرخید. عین الدوله و شاه اعتنایی به این اعتراضات نکردند و پس از محرم نیز این اعتراضات فرو نشست و سال ۱۲۸۴ آغاز شد. گرچه اعتراضات محرم ۱۳۲۲ هجری قمری موقتا فرونشست اما اعتراضات در طول سال ۱۲۸۴ شمسی ادامه داشت زیرا مخالفان سیاست‌های عین‌الدوله و نوز از پا ننشستند و در هر فرصتی صدای مخالفت سرمی‌دادند.  
در پایان سال ۱۲۸۳ ماجرایی پیش آمد که  باعث شد بهانه‌ای به دست مخالفان نوز بیفتد و آتش اعتراض شعله گرفت. داستان از این قرار بود که دو سال قبل در مراسم بالماسکه‌ای که بلژیکی‌ها برگزار کرده بودند هر کدام از کارکنان بلژیکی لباس یکی از طوایف ایران را به تن کرده بودند و خود نوز نیز عبا و عمامه پوشیده بود. عکسی از این جشن به دست مخالفان سیاست‌های نوز افتاده بود. با فرا رسیدن ماه محرم و افشا این عکس تعدادی از آخوندها از جمله سید عبدالله بهبهانی، صذرالعلما، حاجی شیخ مرتضی (پسر میرزای آشتیانی)، شیخ محمد رضای قمی و سید احمد طباطبایی (برادر سید محمد طباطبایی) به منبر رفته و به این بهانه که نوز به اسلام و علما توهین کرده است نسبت به بدرفتاری‌های نوز اعتراض کردند. عکس‌های بزم بالماسکه به تعداد زیاد منتشر و در دست مردم می‌جرخید. عین الدوله و شاه اعتنایی به این اعتراضات نکردند و پس از محرم نیز این اعتراضات فرو نشست و سال ۱۲۸۴ آغاز شد. گرچه اعتراضات محرم ۱۳۲۲ هجری قمری موقتا فرونشست اما اعتراضات در طول سال ۱۲۸۴ شمسی ادامه داشت زیرا مخالفان سیاست‌های عین‌الدوله و نوز از پا ننشستند و در هر فرصتی صدای مخالفت سرمی‌دادند.  
=== هم پیمانی سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی ===
جلودار مخالفت‌ با عین‌الدوله سید عبدالله بهبهانی بود. او در این مسیر به دنبال هم پیمان بود و بین او و سید محمد بهبهانی همدستی پیدا شد. در تاریخ بیداری ایرانیان در این‌باره چنین آمده است: «معتمدالاسلام رشتی از طرف آقای بهبهانی آمد خدمت آقای طباطبایی که قول همکاری را از ایشان بشنود، جنابش در اول او را ما‌ٔیوس فرمود، ولی در آخر فرمود اگر جناب سید عبدالله مقصور را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد من همراه خواهم بود. از آنجا رفت منزل حاجی شیخ فضل‌الله، از آنجا به‌کلی مأیوس گردید. بلکه شیخ معتمدالاسلام را ترسانید که تو را چه با این رسالت».<ref>تاریخ بیداری ایرانیان - ناظم الاسلام کرمانی</ref>
=== تخریب ساختمان بانک استقراضی ===
یکی از وقایعی که در آن روزها رخ داد واقعه تخریب ساختمان بانک استقراضی روسیه بود. پشت بازار کفاشان در تهران قطعه زمینی بود که در آن یک قبرستان قدیمی و یک مدرسه بود. زمین آنجا موقوفه بود و مردم با مراجعه به آخوندها قطعات کوچکی از زمین‌ها را می‌خریدند و خانه می‌ساختند. بانک استقراضی روسیه برای ساختمان خود نیاز به زمین داشت که با واسطه و مراجعه به شیخ فضل الله نوری این قطعه زمین را خرید و شروع به بنای ساختمان کرد. سید محمد طباطبایی در نامه‌ای به مدیر بانک نوشت که اینجا قبرستان مسلمانان است و شما نمی‌توانید ساختمان بانک را در آن بسازید و من چنین اجازه‌ای نمی‌دهم. از طرفی شایعه‌ای برخاست که حین حفاری برای ساختمان تعدادی از استخوان‌های مردگان آشکار شده و کارگران بانک آن‌ها را به چاهی ریخته‌اند. این واقعه در آخرین روزهای ماه رمضان رخ داد و مخالفان دولت نیز از این فرصت استفاده کردند. در روز شنبه چهارم آذر (۲۷رمضان) شیخ محمد واعظ به منبر رفت و داستان ساختمان بانک را پیش کشید و مردم را فراخواند که برای زیارت قبور به محل ساختمان بانک بروند. کارگران ساختمان بانک چون انبوه جمعیت را دیدند پا به فرار گذاشتند. مردم دست به کار شده و در عرض دو ساعت تمام ساختمان را تخریب کردند. 
=== چوب زدن بازرگانان توسط علاءالدوله ===
قند مصرفی بازار ایران از روسیه وارد می‌شد. به علت وقوع جنگ میان روسیه و ٰژاپن واردات قند از روسیه دچار اختلال شد و قیمت قند گران شد. علاء‌الدوله حاکم تهران که مردی سختگیر بود خواست که بازرگانان قند را وادار به کاهش قیمت قند کند.  این کار به دستور عین‌الدوله انجام گرفت که می‌خواست به تلافی پناهنده شدن بازرگانان به حصرت عبدالعظیم از آنان زهر چشم بگیرد. علاءالدوله تعدادی از بازرگانان را به اداره حکمرانی تهران فراخواند و دستور داد تعدادی را به فلک بسته چوب بزنند. در میان بازرگانان حاجی میرزا هاشم قندی که از بازرگانان بزرگ قند و مردی سالخورده و خوشنام بود را نیز چوب زدند و به سفارش سعدالدوله برای خوش رفتاری با میرزا هاشم اعتنایی نکردند. در این هنگام با رسیدن خبر رفتار علاءالدوله با بازرگانان شهر به هم خورده و مردم به پشتیبانی از بازرگانان بازارها را بستند. مشیرالدوله وزیر خارجه برای پیشگیری از آشوب بیشتر حاجی سید هاشم و بازرگانان دیگر را به نزد خود فراخواند و با آنان با مهربانی رفتار کرده از آنان دلجویی کرد ولی کار از کار گذشته بود.
=== واقعه مسجد شاه ===
بعدازظهر روز چوب زدن بازرگانان بازار بسته شد و انبوه مردم به مسجد شاه روآورده در آنجا تجمع کردند. سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از پشتیبانی بازرگانان و تجار برخوردار بودند. در واقع این طبقه بورژواری تجاری ایران بود که خواسته‌‌های عدالتخواهانه مردم ایران را در آن روزگار نمایندگی می‌کرد و نظام فئودالی و دربار و حاکمان مطلق العنان سد راه پیشرفت و گذار جامعه ایران به یک جامعه مدرن بودند. همانشب میرزا ابوالقاسم امام جمعه کسانی از سران بازرگانان را به خانه خود دعوت کرد و با آنان همراهی نشان داد و از آنان خواست که روز بعد نیز بازار را ببندند و در مسجد شاه تجمع کنند. امام جمعه وابسته به دربار و از هم پیمانان عین‌الدوله بود و نقشه‌اش ضربه زدن به جنبش مردم بود. روز بعد مردم در مسجد تجمع کردند و دنبال علما فرستاده به مسجد شاه آوردند. شیخ فضل الله از این کار سرباز زد. امام جمعه از قبل نقشه خود را به اطلاع عین‌الدوله رسانده بود. سران جنبش در مسجد شاه مشورت کردند و قرار گذاشتند که در تلافی بدرفتاری علاءالدوله عزل او از حکمرانی تهران را بخواهند و همچنین از شاه بخواهند که مجلسی برای رسیدگی به دادخواهی‌های مردم برپا گرداند. در ابتدا خواسته مردم تاسیس عدالتخانه برای رسیدگی به دادخواهی ها بود زیرا در ایران آن روزگار در هر ولایتی حاکمان مستبد هر طور می‌خواستند با مردم رفتار می‌کردند و مردم از گزند ظلم و ستم آنان در امان نبودند.
علما قرار گذاشتند که سید جمال‌الدین اصفهانی به منبر رفته و این خواسته‌ها را با مردم در میان بگذارد. امام جمعه به سید جمال دستور داد که چه حرفهایی را بزند. سید جمال به منبر رفت و بعد از خواندن آیاتی از قرآن سخن را به بدرفتاری‌ علاءالدوله با بازرگانان کشاند و گفت که شاه اگر مسلمان است با علمای اعلام همراهی خواهد کرد و عرایض بی‌غرضانه‌ی علماء‌ را خواهد شنید و الا اگر... در همین حین امام جمعه که نقشه ضربه زدن به جنبش را به سود دولت در سر می‌پروراند به میان صحبت سید جمال پرید و گفت ای سید بی‌دین، ای لامذهب، بی‌احترامی به شاه کردی، ای کافر، ای بابی، چرا به شاه بدمی‌گویی؟! بکشید این بابی را. دراین هنگام تعدادی از نوکران و فراشان دولتی که از قبل آماده بودند با چوب و غداره و تپانچه به جان مردم افتادند و آنان را متفرق کردند. سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی و سید جمال پر پناه همراهان خود از مسجد خارج شدند. این یک پیروزی به نفع دولت بود که مجری آن امام جمعه بود. در پی این واقعه سید محمد طباطبایی پیشنهاد کرد که فردا در شهر نمانند و به شاه عبدالعظیم پناهنده شوند.


=== تحصن در شاه عبدالعظیم ===
=== تحصن در شاه عبدالعظیم ===
جلودار مخالفت‌ با عین‌الدوله سید عبدالله بهبهانی بود. او در این مسیر به دنبال هم پیمان بود و بین او و سید محمد بهبهانی همدستی پیدا شد. در تاریخ بیداری ایرانیان در این‌باره چنین آمده است: «معتمدالاسلام رشتی از طرف آقای بهبهانی آمد خدمت آقای طباطبایی که قول همکاری را از ایشان بشنود، جنابش در اول او را ما‌ٔیوس فرمود، ولی در آخر فرمود اگر جناب سید عبدالله مقصور را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد من همراه خواهم بود. از آنجا رفت منزل حاجی شیخ فضل‌الله، از آنجا به‌کلی مأیوس گردید. بلکه شیخ معتمدالاسلام را ترسانید که تو را چه با این رسالت».<ref>تاریخ بیداری ایرانیان - ناظم الاسلام کرمانی</ref>
روز جهارشنبه ۲۲ آذر ( ۱۶ شوال) فعالان جنبش یک به یک به قصد تحصن در شاه عبدالعظیم از تهران بیرون رفتند. از علماء سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی با خاندان خود و حاجی شیخ مرتضی، صدرالعلما، سید جمال‌الدین افجه‌ای، میرزا مصطفی، شیخ محمد صادق کاشانی و شیخ محمد رضا قمی عازم حضرت عبدالعظیم شدند. در ابتدا نوکران امام جمعه و فراشان دولتی می‌خواستند از خروج آنان جلوگیری کنند و کار به شلیک تپانچه کشید. عین‌الدوله از ترس اینکه خبر به مردم برسد و بازار را ببندند دستور داد که جلوگیری نکنند. عین‌الدوله پس از این ماجرا به آخوندهایی مانند امام جمعه که در همین روزها داماد شاه نیز شده بود و شیخ فضل‌الله نوری پاداش داد. در شاه عبدالعظیم روز به روز به تعداد متحصنین افزوده می‌شد و هزینه‌های آنان توسط بازرگانان و تجار که با جنبش همراه بودند پرداخته می‌شد. خبر بالاگرفتن کار متجصنین به عین‌الدوله رسید او در صدد برآمد که آنها را متفرق کند و میان آنان تفرقه بیندازد. در یک نمونه بیشنهاد ۲۰ هزار تومان پول به سید محمد طباطبایی داد تا از متحصنین جدا شود که قبول نکرد.
 
عین‌الدوله امیر بهادر جنگ را همراه با دویست تن سوار فرستاد تا با نیرنگ سران متحصنین را از شاه عبدالعظیم بیرون بکشد و هر کدام را به جای دوری تبعید کند. میان متحصنین و امیربهادر درگیری شد. خبر درگیریهای شاه عبدالعظیم به تهران رسید و مردم خواستند که بازار را ببندند و به شورش برخیزند. شاه با تلفن به امیر بهادر جنگ دستور بازگشت داد. متحصنین می‌خواستند که مستقیما با شاه دیدار و گفتگو کنند و عین‌الدوله مانع این کار بود. متحصنین چاره‌ای اندیشیده و سفیر عثمانی را میانجی قرار دادند که خواسته‌های آنان را به شاه برساند. سفیر عثمانی میانجی‌گری را پذیرفت و از طریق مشیرالدوله وزیر خارجه درخواست‌های متحصنین را برای شاه فرستاد.
 
اصلی‌ترین درخواست‌های متحصنین تاسیس عدالتخانه در همه جای ایران، برداشتن مسیو نوز از ریاست گمرک و مالیه و برداشتن علا،الدوله از حکمرانی تهران بود.


یکی از وقایعی که در آن روزها رخ داد واقعه تخریب ساختمان بانک استقراضی روسیه بود. پشت بازار کفاشان در تهران قطعه زمینی بود که در آن یک قبرستان قدیمی و یک مدرسه بود. زمین آنجا موقوفه بود و مردم با مراجعه به آخوندها قطعات کوچکی از زمین‌ها را می‌خریدند و خانه می‌ساختند. بانک استقراضی روسیه برای ساختمان خود نیاز به زمین داشت که با واسطه و مراجعه به شیخ فضل الله نوری این قطعه زمین را خرید و شروع به بنای ساختمان کرد. سید محمد طباطبایی در نامه‌ای به مدیر بانک نوشت که اینجا قبرستان مسلمانان است و شما نمی‌توانید ساختمان بانک را در آن بسازید و من چنین اجازه‌ای نمی‌دهم. از طرفی شایعه‌ای برخاست که حین حفاری برای ساختمان تعدادی از استخوان‌های مردگان آشکار شده و کارگران بانک آن‌ها را به چاهی ریخته‌اند. این واقعه در آخرین روزهای ماه رمضان رخ داد و
مظفرالدین شاه با خواسته‌های متحصنین موافقت کرد


=== تظاهرات در تهران و مهاجرت به قم ===
=== تظاهرات در تهران و مهاجرت به قم ===
۲٬۳۹۰

ویرایش

منوی ناوبری