کاربر:Khosro/صفحه تمرین رهی معیری: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۳۳۳: خط ۳۳۳:


=== تشنه درد ===
=== تشنه درد ===
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم


و گر پرسی چه می‌خواهی؟ ترا خواهم ترا خواهم
{{شعر}}{{ب|نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم|و گر پرسی چه می‌خواهی؟ ترا خواهم ترا خواهم}}


نمی‌خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی
{{ب|نمی‌خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی|دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم}}


دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
{{ب|چه غم کان نوش لب در ساغرم خونا به می‌ریزد|من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم}}


چه غم کان نوش لب در ساغرم خونا به می‌ریزد
{{ب|ز شادی‌ها گریزم در پناه نامرادی‌ها|به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم}}


من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم
{{ب|چنان با جان من ای غم ذر آمیزی که پنداری|تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم}}


ز شادی‌ها گریزم در پناه نامرادی‌ها
{{ب|بسودای محالم ساغر میْ خنده خواهد زد|اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم}}


به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم
{{ب|نیابد تا نشان از خاک من آیینه رخساری|رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم}}{{پایان شعر}}
 
چنان با جان من ای غم ذر آمیزی که پنداری
 
تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم
 
بسودای محالم ساغر میْ خنده خواهد زد
 
اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم
 
نیابد تا نشان از خاک من آیینه رخساری
 
رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


=== چشمه نور ===
=== چشمه نور ===
هر چند که در کوی تو مسکین و فقیرم


رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
{{شعر}}{{ب|هر چند که در کوی تو مسکین و فقیرم|رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم}}


خاریم و طربناک‌تر از باده بهاریم
{{ب|خاریم و طربناک‌تر از باده بهاریم|خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم}}


خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
{{ب|از نعره مستانه ما چرخ پر آواست|جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم}}


از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
{{ب|از ساغر خونین شفق باده ننوشیم|وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم}}


جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم
{{ب|بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند|آیینه صبحیم و غباری نپذیریم}}


از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
{{ب|ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم|ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم}}


وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
{{ب|هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه|روشندل و صاحب اثر و پک ضمیریم}}


بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
{{ب|از شوق تو بی‌تاب تر از باد صباییم|بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم}}


آیینه صبحیم و غباری نپذیریم
{{ب|آن کیست که مدهوش غزل‌های رهی نیست؟|جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم}}{{پایان شعر}}
 
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
 
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
 
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
 
روشندل و صاحب اثر و پک ضمیریم
 
از شوق تو بی‌تاب تر از باد صباییم
 
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
 
آن کیست که مدهوش غزل‌های رهی نیست؟
 
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


=== ساغر هستی ===
=== ساغر هستی ===
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آن‌چه در جام شفق بینی به‌جز خوناب نیست
زندگی خوش‌تر بود در پرده وهم خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
شب ز آه آتشین یک‌دم نیاسایم چو شمع
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
مردم چشم فرومانده است در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست
خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است
کوه گردون‌سای را اندیشه ز سبلاب نیست


ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته‌ایم
{{شعر}}{{ب|ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست|و آن‌چه در جام شفق بینی به‌جز خوناب نیست}}


ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست
{{ب|زندگی خوش‌تر بود در پرده وهم خیال|صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست}}


آن‌چه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
{{ب|شب ز آه آتشین یک‌دم نیاسایم چو شمع|در میان آتش سوزنده جای خواب نیست}}


ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
{{ب|مردم چشم فرومانده است در دریای اشک|مور را پای رهایی از دل گرداب نیست}}


گر ترا با ما تعلق نیست ما را شوق هست
{{ب|خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است|کوه گردون‌سای را اندیشه ز سبلاب نیست}}


ور ترا بی ما صبوری هست ما را تاب نیست
{{ب|ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته‌ایم|ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست}}


گفتی اندر خواب بینی بعد ازین روی مرا
{{ب|آن‌چه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست|ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست}}


ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
{{ب|گر ترا با ما تعلق نیست ما را شوق هست|ور ترا بی ما صبوری هست ما را تاب نیست}}


جلوه صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
{{ب|گفتی اندر خواب بینی بعد ازین روی مرا|ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست}}


دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست
{{ب|جلوه صبح و شکرخند گل و آوای چنگ|دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست}}


جای آسایش چه می‌جویی رهی در ملک عشق
{{ب|جای آسایش چه می‌جویی رهی در ملک عشق|موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست}}{{پایان شعر}}
 
موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


=== غرق تمنای توأم ===
=== غرق تمنای توأم ===
در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم


گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحب‌دل کنم
{{شعر}}{{ب|در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم|گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحب‌دل کنم}}


در پرده سوزم هم‌چو گل در سینه جوشم هم‌چو مل
{{ب|در پرده سوزم هم‌چو گل در سینه جوشم هم‌چو مل|من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم}}


من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
{{ب|اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم پیشه‌ای|آخر به یک پیمانه میْ اندیشه را باطل کنم}}


اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم پیشه‌ای
{{ب|آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را|تا خویشتن را لحظه‌ای از خویشتن غافل کنم}}


آخر به یک پیمانه میْ اندیشه را باطل کنم
{{ب|از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او|تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم}}


آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را
{{ب|روشنگری افلکیم چون آفتاب از پکیم|خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم}}


تا خویشتن را لحظه‌ای از خویشتن غافل کنم
{{ب|غرق تمنای توأم موجی ز دریای توام|من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم}}


از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
{{ب|دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی|چند از غم دل چون رهی فریاد بی‌حاصل کنم}}{{پایان شعر}}
 
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
 
روشنگری افلکیم چون آفتاب از پکیم
 
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
 
غرق تمنای توأم موجی ز دریای تو ام
 
من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
 
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
 
چند از غم دل چون رهی فریاد بی‌حاصل کنم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


=== داغ تنهایی ===
=== داغ تنهایی ===
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد
گرچه هم‌چون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
هم‌چو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب


سوختم در پیش مه‌رویان و بی‌جا سوختم
{{شعر}}{{ب|آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم|بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم}}


سوختم از آتش دل در میان موج اشک
{{ب|سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد|گرچه هم‌چون برق از گرمی سراپا سوختم}}


شوربهتی بین که در آغوش دریا سوختم
{{ب|سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع|لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم}}


شمع و گل هم هر کدام شعله‌ای در آتشند
{{ب|هم‌چو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب|سوختم در پیش مه‌رویان و بی‌جا سوختم}}


در میان پک‌بازان من نه تنها سوختم
{{ب|سوختم از آتش دل در میان موج اشک|شوربهتی بین که در آغوش دریا سوختم}}


جان پک من رهی خورشید عالم‌تاب بود
{{ب|شمع و گل هم هر کدام شعله‌ای در آتشند|در میان پک‌بازان من نه تنها سوختم}}


رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
{{ی|جان پک من رهی خورشید عالم‌تاب بود|رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم}}{{پایان شعر}}


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


=== شاهد افلاکی ===
=== شاهد افلاکی ===
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی


در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
{{شعر}}{{ب|چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی|چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی}}


در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
{{ب|من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم|تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی}}


من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
{{ب|خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم|تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی}}


من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
{{ب|ای شاهد افلاکی در مستی و در پکی|من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی}}


از آتش سودایت دارم من و دارد دل
{{ب|در سینه سوزانم مستوری و مهجوری|در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی}}


داغی که نمی‌بینی دردی که نمی‌دانی
{{ب|من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی|من سلسله موجم تو سلسله جنبانی}}


دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
{{ب|از آتش سودایت دارم من و دارد دل|داغی که نمی‌بینی دردی که نمی‌دانی}}


کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
{{ب|دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم|کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی}}


ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت؟
{{ب|ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت؟|روی از من سر گردان شاید که نگردانی}}{{پایان شعر}}
 
روی از من سر گردان شاید که نگردانی


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


=== سوزد مرا سازد مرا ===
=== سوزد مرا سازد مرا ===
ساقی بده پیمانه‌ای ز آن میْ که بی‌خویشم کند
بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند
زان میْ که در شب‌های غم بارد فروغ صبح‌دم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می‌خواهی دهد


با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
{{شعر}}{{ب|ساقی بده پیمانه‌ای ز آن میْ که بی‌خویشم کند|بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند}}


سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
{{ب|زان میْ که در شب‌های غم بارد فروغ صبح‌دم|غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند}}


وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
{{ب|نور سحرگاهی دهد فیضی که می‌خواهی دهد|با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند}}


بستاند ای سرو سهی سودای هستی از رهی
{{ب|سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا|وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند}}


یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
{{ب|بستاند ای سرو سهی سودای هستی از رهی|یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند}}{{پایان شعر}}


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۶٬۰۵۵

ویرایش

منوی ناوبری