|
|
خط ۷۹: |
خط ۷۹: |
| === کشف قوانین عملی مبارزه === | | === کشف قوانین عملی مبارزه === |
| [[پرونده:تظاهرات مسالمت آمیز مجاهدین در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰.JPG|جایگزین=تصویری از تظاهرات مسالمت آمیز مجاهدین خلق در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|بندانگشتی|تصویری از تظاهرات مسالمت آمیز مجاهدین خلق در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰]] | | [[پرونده:تظاهرات مسالمت آمیز مجاهدین در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰.JPG|جایگزین=تصویری از تظاهرات مسالمت آمیز مجاهدین خلق در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|بندانگشتی|تصویری از تظاهرات مسالمت آمیز مجاهدین خلق در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰]] |
| شناخت تاریخ و جامعه کافی نیست. شناخت کلی از یک جامعه لازم است ولی کافی نیست. این با شناخت و کشف قوانین عملی تغییر جامعه تفاوت دارد. مثلا وقتی جامعه ایران و [[رژیم ولایت فقیه]] را شناختیم باید دید قوانین عملی مبارزه با این رژيم در سه سال اول حاکمیت آن تا سرفصل ۳۰ خرداد که فاز سیاسی نامیده میشود و هنوز حکومت یکدست نشده چیست و قوانین مبارزه با بعد از آن در فاز نظامی تفاوت دارد. در فاز سیاسی باید نشریه منتشر و پخش کرد. باید سخنرانی کرد. باید میتینگ گذاشت و اگاهی بخشید. اگر پاسدارها حمله میکنند نباید جواب داد و مقابله به مثل کرد. باید ستاد دایر کرد و یک جا باید ستادها و دفاتر خود را بست. وقتی فاز نظامی شروع شد و برخورد نظامی پیش آمد دیگر پخش نشریه و برگزاری میتینگ معنی ندارد. مناسبات کلا عوض میشود. | | شناخت جامعه و تاریخ برای آغاز یک مبارزه لازم،اما کافی نیست. در مرحله بعد باید قوانین عملی مبارزه در چنین جامعهای را کشف نمود. قوانین هر مرحله از مبارزه با مرحله پیشین و واپسین متفاوت است. |
|
| |
|
| نیروی انقلابی به اینکه تاریخ جامعه را بشناسد نباید اکتفا کند. باید قوانین عملی مبارزه اجتماعی را نیز بیاموزد و کشف کند.
| | به عنوان مثال قوانین عملی مبارزه پس از انقلاب ضدسلطنتی تا سرفصل ۳۰ خرداد با پس از آن متفاوت بود. بسیاری از گروهها از جمله سازمان مجاهدین در این دوران به شیوههای مسالمت آمیز مبارزه خود را پیش میبردند. سازمان مجاهدین این دوران را فاز سیاسی مینامد و به کارهایی چون انتشار نشریه، برگزاری گردهمایی و میتینگ میپرداخت و در تمامی شهرها دارای دفاتر علنی بود. این سازمان در این دوران به تمامی اعضاء و هواداران خود دستور داده بود که حتی در مقابل حملات فالانژها یا چماقداران مقابله به مثل نکنند. <ref name=":5" /> |
| | |
| | این در حالی است که همین سازمان پس از ۳۰ خرداد و تغییر فاز وارد نبرد مسلحانه شد. |
|
| |
|
| به عنوان مثال در فاز سیاسی ستاد مرکزی مجاهدین به نام بنیاد علوی را در تهران، چماقداران [[روحالله خمینی|خمینی]] محاصره کردند و خمینی میگفت که مردم هستند که برعلیه مجاهدین اقدام کردهاند. در واقع زیر پوش مردم، چماقداران خود را برای سرکوب مجاهدین بسیج کرده بود. هواداران و [[میلیشیا]]<nowiki/>ی مجاهدین برای حفاظت از بنیاد علوی بر گرد آن حلقه انسانی ایجاد کردند. دعوای مجاهدین با [[روحالله خمینی|خمینی]] بر سر یک ساختمان نبود، مجاهدین حاضر بودند ساختمان را بدهند. مجاهدین میخواستند خمینی را پای این موضوع بکشانند که برای گرفتن ساختمان، پشت عنوان امت حزبالله پنهان نشود، بلکه باید در چارچوب قانون و با حکم دادگاه این موضوع حل و فصل شود و با حکم قانونی مجاهدین حاضر هستند ساختمان را تخلیه کنند. مجاهدین میخواستند این موضوع به ثبت برسد که مجاهدین که یکی از اصلیترین نیروهای سرنگونی شاه بودند [[روحالله خمینی|خمینی]] حتی داشتن یک ستاد از طرف آنان را تحمل نکرد و در واقع نقاب از چهرهی خمینی برداشتند. مجاهدین آنقدر پایداری کردند تا با حکم دادگاه ساختمان را تخلیه کردند.<ref name=":5" />
| |
|
| |
|
| === تمرکز روی دشمن اصلی === | | === تمرکز روی دشمن اصلی === |
| بسیاری از سازمانها از ابتدای روی کار آمدن رژیم ولایت فقیه و مبارزات مردم ایران به [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] در مراحل مختلف مبارزه ایراد و اشکال میگرفتند و خط مشی آنان را زیر سوال میبردند در حالیکه مجاهدین هیچ کاری با کسی نداشتند و حرفشان این بود که اگر کسی بهتر از ما میتواند با رژیم بجنگد این گوی و این میدان و بفرمایید.
| | یکی دیگر از قوانین یک مبارزهی جدی تمرکز روی تضاد اصلی است. اشتباه در تعیین تضاد اصلی میتواند به نابودی و انحراف کامل یک جنبش منجر شود. هنگامی که تضاد اصلی در یک مبارزه مشخص شد، میتوان سمت و سوی اتحاد با دیگر جنبشها را نیز تعیین نمود. تعیین اشتباه تضاد اصلی میتواند به اتحاد اشتباه نیز منجر شود. |
| | |
| | نکته دیگر این است که در هر دوران یک سازمان انقلابی تنها باید با یک تضاد اصلی درگیر شود و هر گونه انحراف و پرداختن به موضوعات فرعی پرهیز کند. |
| | |
| | یک مثال تاریخی : |
|
| |
|
| مجاهدین هیچ گاه به کسی و سازمانی و گروهی حتی آنها که با سازمان مجاهدین مخالف بودند و از آن ایراد میگرفتند کاری نداشته و هیچ گاه علیه آنان موضعی نگرفتهاند. زیرا چه در زمان شاه و چه در زمان شیخ، مجاهدین یک هدف واحد داشتهاند و آن سرنگونی دیکتاتوری است و معتقدند تمام انرژیها باید در این راستا صرف شود. مجاهدین حاضر نیستند ذرهای از انرژی که باید صرف سرنگونی رژیم ولایت فقیه شود را جای دیگری صرف کنند. این قانون تمرکز روی دشمن اصلی نام دارد. مگر اینکه حملات به مجاهدین برای تضعیف مقاومت درجهت یاری رساندن به دیکتاتوری باشد. این مهم با عشق به سرنوشت مردم و تمرکز روی دشمن اصلی که در زمان شاه دیکتاتوری سلطنتی و در زمان شیخ، [[رژیم ولایت فقیه]] است میسر شده است.
| | پس از انقلاب ضدسلطنتی، گروهها و جریانات مختلف در ایران بر سر تعیین تضاد اصلی به دو دسته تقسیم شدند. برخی سازمانهای مارکسیستی از جمله [[حزب توده ایران|حزب توده]] و سازمان چریکهای فدایی خلق اکثریت تضاد اصلی را پس از انقلاب امپریالیسم و ادامهی آن در ایران یعنی جریان لیبرال میدانستند. |
|
| |
|
| در دنیای پزشکی نیز این موضوع صادق است. بیماری با انواع مشکلات به پزشک مراجعه میکند و در آزمایشات مشخص میشود که او سرطان دارد از این پس مشکل اصلی او درمان سرطان است و مشکلات دیگر در مقابل آن فرعی هستند. | | چنین تشخیصی از سوی سازمانهای مارکسیستی به طور خودبخودی منجر به حمایت آنها از خمینی شد. زیرا خمینی پرچمدار شعارهای ضدامپریالیستی بود. به این ترتیب آنها عملا با خمینی در یک جبهه قرار گرفتند. آنها در این مسیر تا لو دادن و فعالیت علیه گروههای دیگر با همکاری خمینی پیش رفتند. |
|
| |
|
| سازمان و جریان مسئول و جدی در مبارزه از خود و منافع خود نمیچیند بلکه از منافع خلق و مردم برای آزادی میچیند. انقلابی مسئول به دنبال دفاع از خود و دستیابی به حکومت نیست. به خاطرآزادی مردم انرژی خود را صرف درگیر شدن با تضاد اصلی میکند و نه دعواهای فرعی.<ref name=":5" />
| | یکی از گروههایی که پیش از همه این تحلیل را رد کردند سازمان مجاهدین خلق ایران بود. این سازمان تضاد اصلی را «جبههی ارتجاع» دانسته و اعلام نمود که خواستهی همه باید آزادی باشد. |
|
| |
|
| == شناسایی دشمن == | | == شناسایی دشمن == |
| نیروی انقلابی برای سرنگون کردن حاکمیت استبدادی باید آنرا بشناسد و تعریف کند. باید کارکردها و خصوصیات ویژه آن را دریابد در غیر اینصورت معلوم نیست که چگونه باید با آن برخورد کند. یعنی در یک کلام باید قوانین حاکم بر دیکتاتوری را بشناسد و برای آن راه حل مناسب را بیابد و بر طبق آن عمل کند تا بتواند یک مبارزه پیروزمند را در مقابل استبداد به پیش ببرد | | نیروی انقلابی برای سرنگون کردن حاکمیت استبدادی باید ماهیت آنرا بشناسد و تعریف کند. به عنوان مثال دیکتاتوری وابسته با دیکتاتوری مذهبی متفاوت است. پس باید کارکردها و خصوصیات ویژه دشمن را شناسایی کرد. |
|
| |
|
| در مورد ایران که رژیم جمهوری اسلامی در آن حاکمیت دارد باید دید که این رژیم چه رژیمی است. در تابستان ۱۳۶۱ سازمان مجاهدین در جمع بندی یک ساله مقاومت در مورد شناخت رژیم ولایت فقیه مطالبی را منتشر کرد که خلاصه آن به شرح زیر است:<blockquote>«ما از همان روز به قدرت رسیدن [[روحالله خمینی|خمینی]]، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را به لحاظ سیاسی مادون سرمایهداری ارزیابی میکردیم. از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه [[روحالله خمینی|خمینی]]، نیروهای عقبمانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با پیشینهی خشکاندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد.</blockquote><blockquote>سابقهی تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمیکنند، به امثال کاشانی و مشروعهخواهانی نظیر [[شیخ فضلالله نوری|شیخفضلالله نوری]] میرسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم بهوسیله خود آن بزرگوار «توده - نفتی» نام گرفته بود. آنجا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین، بر علیه مشروطهخواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتیمان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکیخاصمان) نظیر [[دکتر محمد مصدق|مصدق]]، [[میرزا کوچک خان جنگلی|کوچکخان]]، [[ستارخان]]، [[باقرخان]]، و مجاهدین صدر مشروطه و همهی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشتهایم. پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.</blockquote><blockquote>بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد [[رژیم ولایت فقیه|رژیم ولایت فقیه]] است.</blockquote>
| | در تابستان ۱۳۶۱ سازمان مجاهدین در جمع بندی یک ساله مقاومت در مورد شناخت رژیم ولایت فقیه مطالبی را منتشر کرد که خلاصه آن به شرح زیر است:<blockquote>«ما از همان روز به قدرت رسیدن [[روحالله خمینی|خمینی]]، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را به لحاظ سیاسی مادون سرمایهداری ارزیابی میکردیم. از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه [[روحالله خمینی|خمینی]]، نیروهای عقبمانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با پیشینهی خشکاندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد.</blockquote><blockquote>سابقهی تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمیکنند، به امثال کاشانی و مشروعهخواهانی نظیر [[شیخ فضلالله نوری|شیخفضلالله نوری]] میرسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم بهوسیله خود آن بزرگوار «توده - نفتی» نام گرفته بود. آنجا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین، بر علیه مشروطهخواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتیمان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکیخاصمان) نظیر [[دکتر محمد مصدق|مصدق]]، [[میرزا کوچک خان جنگلی|کوچکخان]]، [[ستارخان]]، [[باقرخان]]، و مجاهدین صدر مشروطه و همهی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشتهایم. پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.</blockquote><blockquote>بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد [[رژیم ولایت فقیه|رژیم ولایت فقیه]] است.</blockquote> |
| *<blockquote>این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.</blockquote> | | *<blockquote>این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.</blockquote> |
|
| |
|