|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| '''غزاله علیزاده''' زاده ۲۷ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد - درگذشته ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ از نسل اول زنان نویسنده ایران بود. مادرش منیرالسادات سیدی شاعر و نویسنده بود.<ref name=":0" /> او دبیرستان را در مشهد به پایان برد. لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران گرفت<ref name=":1" /> و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در رشته فلسفه در دانشگاه سوربن به تحصیل پرداخت. حاصل ازدواج اولش یک دختر بود.<ref name=":0" />
| |
|
| |
|
| او داستان نویسی را در دهه ۴۰ آغاز کرد. اولین مجموعه داستان او با نام «سفر ناگذشتنی» در سال ۱۳۵۶ منتشر شد.<ref name=":5" /> پس از استقرار جمهوری اسلامی به خصوص پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که مجاهدان و مبارزان تحت تعقیب بودند جا و مکان در اختیار آنان قرار میداد و به همین علت مورد آزار و شکنجه قرار گرفت.<ref name=":6" />
| |
|
| |
| معروفترین اثر او رمان خانه ادریسیها نام دارد که در سال ۱۳۷۰ منتشر شد. سه سال پس از مرگ غزاله علیزاده جایزه بیست سال داستان نویسی به این رمان داده شد.<ref name=":5" />
| |
|
| |
| غزاله علیزاده سرانجام در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵، پنج سال پس از انتشار معروفترین اثرش درگذشت. جسد او در جنگلهای نزدیک رامسر در جواهرده در حالی که از درختی به دارکشیده شده بود پیدا شد. روایت عام در مورد مرگ مشکوک علیزاده خودکشی است. موضوع خودکشی غزاله علیزاده از طرفی برخی از نزدیکان و افراد دیگر مورد تردید قرار گرفته است و روایت دیگری که حاکی از قتل او توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی است وجود دارد. در زمان مرگ غزاله علیزاده نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در حال حذف فیزیکی مخالفان و روشنفکران بودند.
| |
|
| |
| == زندگی غزاله علیزاده ==
| |
| [[پرونده:غزاله علیزاده1.JPG|جایگزین=غزاله علیزاده|بندانگشتی|غزاله علیزاده]]
| |
| غزاله علیزاده ۲۷ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی، شاعر و نویسنده بود.<ref name=":0">[https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»] - سایت توانا</ref> غزاله در کودکی درونگرا، شیطان و باهوش بود. در مدرسه گاه با بازیگوشیها و شجاعتهایش دیگران را نگران میکرد، اما شاگرد زرنگی بود. مدرسه را در دبیرستان علوم انسانی مهستی به پایان برد و در همین زمان به گیاهخواری روی آورد. او در کنکور رشته ادبیات فارسی در مشهد و کنکور حقوق و فلسفه در تهران قبول شد و به خواست مادرش در رشته حقوق وارد شد.<ref name=":1">[http://cafe-dastan.ir/%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B1/ «غزاله علیزاده» نویسنده ای که پرواز کرد]- کافه داستان</ref> او لیسانس حقوق سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند. البته او ابتدا برای تحصیل در رشته حقوق که رشته مورد علافهی مادرش بود راهی فرانسه شدهبود اما با تلاش فراوان رشتهاش را به فلسفه اشراق تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را دربارهی مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پذر مانع این کار شد.<ref name=":0" />
| |
|
| |
| غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با بیژن الهی که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.<ref>[https://persianv.com/maharat/%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF.html غزاله علیزاده نویسنده کشورمان از زندگی تا مرگ بر او چه گذشت؟]- پرشین تیوی</ref>
| |
|
| |
| غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهر ماه ۱۳۷۴ گفت:
| |
| [[پرونده:غزاله علیزاده و بیژن الهی.JPG|جایگزین=غزاله علیزاده و همسر اولش بیژن الهی|بندانگشتی|300x300پیکسل|غزاله علیزاده و همسر اولش بیژن الهی]]
| |
| <blockquote>«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين توده بی شکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رويا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايه حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت … اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بی قرار را میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بی وقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبه بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»<ref name=":0" /></blockquote>غزاله علیزاده داستان نویسی را از دههی ۱۳۴۰ به طور جدی شروع کرد. اولین داستانهای این نویسنده در نشریهی خوشه به چاپ رسید. او نوشتن را آرام آرام ادامه داد و توانست در مجموع آثاری قابل تامل و توجه از خود بر جای بگذارد.<ref name=":4">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/866114/%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%BA%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%87 غزاله علیزاده و خانه ادریسیهایش؛ نابغهای با مرگ خودخواسته] - برترینها</ref> «سفر ناگذشتنی» نام نخستین مجموعه داستان غزاله است که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد اما از معروفترین آثار وی میتوان از رمان دو جلدی «خانه ادریسیها» و مجموعه داستان «چهارراه» نام برد.<ref name=":5">[https://www.mag.cavack.com/%d8%ba%d8%b2%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87/ غزاله علیزاده] - کاواک </ref>
| |
|
| |
| غزاله علیزاده نویسندهیی مبارز و مخالف استبداد بود و با اعتقاد بهدموکراسی، از دوران دانشجوییش در دهه ۴۰ با مبارزان راه آزادی و استقلال ایران همراهی میکرد. پس از استقرار حاکمیت ولایت فقیه، بهخصوص پس از ۳۰خرداد۱۳۶۰، که مبارزان و مجاهدان بهشدت تحتتعقیب و شکنجه و کشتار قرار گرفتند، غزاله بهحمایت از مبارزان آزادی برخاست، بهآنها پناه داده، جا و مکان دراختیارشان قرار میداد. وی ازجمله بههمین اتهام در معرض انتقام جویی جمهوری اسلامی واقع شد و تحت شکنجه و آزار قرار گرفت.<ref name=":6" />
| |
|
| |
| غزاله علیزاده گفته بود:<blockquote>«زنان ایران زیر بار ظلم و زورگویی نمیروند و سعی کردهاند با نیرویی مضاعف پرواز کنند»<ref name=":6">[https://event.mojahedin.org/i/events/4893 غزاله علیزاده نویسنده مبارز و آزادهایرانی ترور شد] - سایت مجاهد</ref></blockquote>
| |
|
| |
| == درباره کتاب خانه ادریسیها ==
| |
| [[پرونده:رمان خانه ادریسیها.JPG|جایگزین=خانه ادریسیها نوشته غزال علیزاده|بندانگشتی|350x350پیکسل|روی جلد رمان خانه ادریسیها نوشته غزاله علیزاده]]
| |
| آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهارراه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطه کار خود است.<ref name=":0" />
| |
|
| |
| سایت تریبون زمانه در مطلبی با عنوان غزاله علیزاده خالق «خانه ادریسی ها» به روایت سایرین درباره رمان خانه ادریسیها نوشته است:<blockquote>«یکی از مولفهها که خانه ادریسیها را منحصر به فرد میکند دست بردن در شکل واقعیت و ساخت موقعیتهایی است که اساساً مصداق بیرونی ندارند. خانه ادریسیها داستان شهری است به نام «عشق آباد» و گروهی به قدرت رسیده که وارد شهر شدهاند تا حق ستمدیدگان را از ثروتمندان بگیرند و آنها را از خانه هاشان بیرون کنند. همه ماجرا در خانهای «بزرگ و کهنه» میگذرد. رمانی مفصل و دو جلدی که تمام فضاهایش انگار در ساعاتی گرگ و میش و مبهم میگذرد که نه میتوانیم به واقعیتهای آنچه میبینیم دست بزنیم و نه به سادگی از فضای وهم آلود آنچه میخوانیم عبور کنیم. او در این کتاب تاریخ شکستخوردگان را به نحوی دیگر روایت کرده است؛ همانطور که تاریخ خودش را در جدال با بیماری سرطان. علیزاده که ۲۷ بهمن ۱٣۲۷ در مشهد به دنیا آمده بود پنج سال پس از انتشار خانه ادریسیها در سال ۱٣۷۰ یک روز به قصد نابودی خود به رامسر رفت و اهالی «جواهرده» در حالی او را پیدا کرده بودند که با کمی فاصله از زمین داشت به خلق لحظههایی فکر میکرد که در «خانه ادریسیها» یکبار زندگیاش کرده بود.»<ref name=":2" /></blockquote>صدف بیکامی در مورد رمان خانه ادریسیها مینویسد:<blockquote>«داستان رمان خانه ادریسی ها بیشتر حول محور چند شخصیت به نامهای خانم ادریسی، وهاب و لقا در این خانه میچرخد. به نظر میرسد که این رمان بیشتر از هر چیز داستان آدمها است. داستان آدم هایی با ابعاد شخصیتی متفاوت و در جایگاه اجتماعی خاص خودشان؛ در این میان شاید نگاهی ویژه به وضعیت زنان در اجتماع شده است. زنان رمان خانه ادریسی ها شاید هر کدام به نوعی تحت تاثیر نظامی مردسالار و مقتدر قرار گرفته اند که البته هر کدام با شخصیتی متمایز در چارچوب اجتماع و در مقابل این مردسالاری قرار میگیرند. این نگاه غزاله علیزاده تنها در این رمان دیده نمیشود بلکه در اغلب آثار وی، او به جنبه زندگی خانوادگی و هم آنچه در اجتماع زمانش میگذشته، پرداخته و نقش زنان و مردان را در آن بیان کرده است. رمان خانه ادریسی ها همچنین به نوعی به بررسی وضعیت انسان به ویژه زنان در محیط سنتی و خرافی اشرافیت میپردازد. نگاه او به گونهای است که اشرافیت را با آن ظاهر پر طمطراق، با خرافه و عقب افتادگی هایی که دارا بوده است را با نگاهی تیز به شدت نقد میکند.</blockquote><blockquote>به نظر میرسد که سرنوشت زنان در نسلهای مختلف یکی از دغدغههای غزاله علیزاده در رمان خانه “ادریسی ها” بوده است. او در این رمان سرنوشت چند زن از خاندان ادریسی ها را به صورت کلیدی مورد پردازش خود قرار داده است. زنانی که هر کدام به گونهای یا زندگی خود را از دست دادهاند یا حق شاد زیستن را.»<ref>[https://netnevesht.com/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%87%D8%A7/ ادبیات ایرانخانه ادریسی ها نوشتهی غزاله علیزاده] - نت نوشت</ref></blockquote>
| |
|
| |
| == مرگ غراله علیزاده ==
| |
| [[پرونده:مزار غراله علیزاده.JPG|جایگزین=سنگ مزار غزاله علیزاده در امامزاده طاهر کرج|بندانگشتی|350x350پیکسل|سنگ مزار غزاله علیزاده در امامزاده طاهر کرج]]
| |
| دربارهی مرگ غزاله علیزاده روایتهای گوناگونی وجود دارد. آنچه به طور رسمی در مورد مرگ او منتشر شدهاست خودکشی است. روایت دیگری نیز خبر از مرگ او به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی میدهد.
| |
|
| |
| او را در امامزاده طاهر کرج به خاک سپردند.<ref name=":5" />
| |
|
| |
| === روایت خودکشی غراله علیزاده ===
| |
| غزاله علیزاده از بیماری سرطان رنج میبرد. گفته میشود دو بار اقدام به خودکشی کردهبود که ناموفق بوده است. درروز جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ برابر با ۱۰ مه ۱۹۹۶چند تن از اهالی روستای جواهرده در جنگلهای اطراف رامسر جسد او را در حالیکه از درختی حلقآویز شده بود، یافتند. او دو روز پیش از حادثه از مشهد به رامسر رفته بود. در جیب او ظرف خالی قرص پیدا شده بود.<ref name=":1" />
| |
|
| |
| در یادداشتی که گفته میشود قبل از خودکشی نوشته است آمده:
| |
|
| |
| «آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز! رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گموگور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچ کس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام، نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»<ref name=":0" />
| |
|
| |
| === روایت قتل غراله علیزاده ===
| |
| با انتشار خبر مرگ او، آن هم زمانی که نیروهای امنیتی سرگرم پروژه حذف فیزیکی نویسندگان و روشنفکران و شخصیت های مخالف حکومت بودند، این گفته مطرح شد که غزاله علیزاده به دست نیروهای امنیتی به قتل رسیده است.<ref name=":2">[https://www.tribunezamaneh.com/archives/146775 زادروز نویسندهای که به همه سیلی زد و رفت!] - تریبون زمانه</ref>
| |
|
| |
| کاظم مصطفوی نویسنده و شاعر مجاهد در خاطرهای میگوید:<blockquote>«در اوایل دهه ۱۳۷۰با شاعری که مجاز به آوردن نامش نیستم، در پاریس ملاقات داشتم. شاعر، کسی است که «خوب»، هم شایسته شعرش و هم لایق خودش است. با مجاهدین و مقاومت رابطهیی ندارد. من هرازگاهی که از «منطقه» به فرانسه میآمدم، سری به او میزدم و دیداری تازه میشد. میگفت و میگوید سیاسی نیست. اما خودش میداند. من هم میدانم و همهٴ آنهایی هم که او را میشناسند، میدانند چرا این حرف را میزند. در بین حرفهایی که میزدیم، من مقداری از ارتش آزادیبخش برایش گفتم. در میان تعجب بسیار زیاد من، گفت من خبر دارم! تا آمدم بگویم چگونه؟ گفت فیلمهایش را دیدهام. بیشتر و بیشتر شاخ درآوردم. فیلمهای ارتش آزادیبخش، آن هم دست این شاعر عزلتگزین و به دور از مبارزه و سیاست! پرسیدم از کجا فیلمها را گیرآوردی؟ گفت غزاله برایم آورده بود. و بعد داستان را تعریف کرد. غزاله علیزاده در آخرین سفرش به پاریس، فیلمی از یک مجموعه مربوط به ارتش آزادیبخش را بهدست آورده بود و خودش تکثیر کرده و بین دوستانش، از جمله این دوست ما، پخش میکرده است. داستان را که شنیدم، آه از نهادم برخاست. پس خودش چه شد؟ چرا نتوانستیم او را بیابیم؟ چرا وصل نشدیم؟ و چرا و چرا و چرا و چراهای دیگر. از آنروز تا بهحال، هربار یاد غزاله میافتم، داغ اینکه نتوانستیم او را پیدا کنیم، مثل خنجری در دلم میخلد. آیا او پس از بازگشت به ایران، به قول خودش دیگر «نیرویی برای وصل» در خود ندیده؟ و یا خفیهنویسان پاریسی کار دستش دادهاند؟ و بعد سناریوی تکراری و تهوعآور خودکشی به اجرا درآمدهاست؟»<ref name=":3">[https://blog.mojahedin.org/i/news/198638 غزاله علیزاده، غلام خانههای روشن] - سایت مجاهد</ref></blockquote>بهرام بیضایی کارگردان سینمای ایران در مصاحبهای در فیلم مستند محاکات غزاله علیزاده که در مورد زندگی و مرگ غزاله علیزاده ساخته شده گفت:<blockquote>«در حالیکه خیلی جا خوردم از اینکه فهمیدم خودشو کشت، و در عین اینکه مطمئن نیستم اون خودشو کشت، برای اینکه اون اینقدر ظریف بود این دستا که حتی بلد نبود یک نخ رو گره بزنه پس چهجوری میتونست اون طناب رو گره بزنه در عین حال فکر میکنم که اگر میتونست شاید خودشو میکشت.»<ref>[https://www.aparat.com/v/1tQan/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D9%85%D9%8F%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AA_%28%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%29_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%3A_%26laquo%3B%D9%BE% مستند مُحاکات (غزاله علیزاده)] - سایت آپارات</ref> </blockquote><blockquote></blockquote>
| |
|
| |
| == غزاله علیزاده از نگاه سایرین ==
| |
| شهریار مندنیپور، داستاننویس، درباره آثار غزاله علیزاده میگوید:
| |
| [[پرونده:غزاله علیزاده و هوشنگ گلشیری.JPG|جایگزین=غزاله علیزاده و هوشنگ گلشیری|بندانگشتی|غزاله علیزاده و هوشنگ گلشیری]]
| |
| <blockquote>«بهترین جمله را درباره غزاله علیزاده، گلشیری گفته که او یک سیلی به همه ما زد و رفت. داستان او هم داستان تکراری نویسندههای دنیاست؛ یعنی هر کس به نحوی به سمت کلمه آمده و وارد این دنیا شده، انگار نحوستی دامنگیرش شده است. خیلی از نویسندهها را میشناسیم که به مرگ طبیعی نمردهاند و هم زندگی و هم مرگشان تراژیک بوده؛ غزاله علیزاده هم یکی از اینهاست.»</blockquote>او نثر علیزاده را از پاکیزهترین و منضبطترین نثرهای زنان داستاننویس ایران توصیف میکند و میگوید، او روی نثرش کار کرده بود و حداقل در آثارش غلطهای نحوی و دستوری به چشم نمیخورد.<ref name=":2" />
| |
|
| |
| مندنیپور دیگر ویژگی آثار غزاله علیزاده را محیط و ستینگ داستانهای او میداند و میگوید، او جزو معدود نویسندههای ماست که ستینگی سوای ستینگ رایج داستانهای ایرانی انتخاب کرده است. ما معمولا در داستانهایمان با فضاهای روستایی، فقرزده و طبقه مصیبتکشیده زیر متوسط و حداکثر متوسط ربهروییم و محیط اشرافی، اشیای اشرافی و فضایی که علیزاده انتخاب کرده، تقریبا برای خواننده داستان ایرانی تازگی دارد. علیزاده این شجاعت را داشت که اشخاص را از محیط و طیف اجتماعی خودش انتخاب کند و به نظرم در این کار موفق هم بود. او در بعضی داستانهای کوتاه و در رمانش، «خانه ادریسیها»، توضیحات دقیق، روشن و هنرمندانهای دارد که طبیعتا زاییده زبان دقیق اوست.<ref name=":2" />
| |
| [[پرونده:غزاله علیزاده، رضا براهنی، بیژن الهی و منصور کوشان.JPG|جایگزین=غزاله علیزاده، رضا براهنی، بیژن الهی و منصور کوشان|بندانگشتی|غزاله علیزاده، رضا براهنی، بیژن الهی و منصور کوشان]]
| |
| مندنیپور با اشاره به خودکشی علیزاده میگوید، با توجه به تصویری که از او داشتم، تا ماهها پس از شنیدن خبر، سوالم این بود که او چگونه میتوانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشی خشونتبار دیده نمیشود و همیشه برای من این سوال وجود دارد که او چرا درخت را به عنوان قاتل خود انتخاب کرد.<ref name=":2" />
| |
|
| |
| محمد ایوبی، داستاننویس فقید، درباره غزاله علیزاده گفته بود: <blockquote>«غزاله علیزاده مانند خیلی از نویسندهها همواره دغدغه آزادی بیان و اندیشه را داشت و بیشتر در این راه قلم میزد. درست است که او داستان مینوشت، اما در همین داستان نوشتنش هم باز تلاشی برای رسیدن به آزادی و دغدغه طرح این موضوع به چشم میخورد.»<ref name=":2" /></blockquote>ناصر زراعتی در سال ۱۳۹۵ به یادبود غزاله علیزاده نوشت، پس از گذشت بیست سال، هنوز هم هر بار یاد غزاله میافتم، تصویری که ندیدهام، اما بیش از بسیاری تصویرهای دیده شده در ذهنم نشسته، جلو چشمانم پدیدار می شود؛ انگار فیلمی گرفته باشی و بعد آن را بر پرده یا صفحهی تلویزیون به نمایش بگذاری: در آن جنگل جواهردره رامسر، آویخته از درختی، با گردن کج… اندامش ـ مثل همیشه پوشیده در رخت یکدست سیاه ـ تاب می خورد… با چشمان بسته و لبخندی تلخ نشسته بر لب… به آرامش هیچ و پوچ مرگ رسیده… رهاشده از درد و رنج و دشواریها و ناهمواریهای این روزگار و این زندگی…<ref name=":2" />
| |
|
| |
| == آثار ==
| |
| '''رمان:'''
| |
|
| |
| دو منظره ۱۳۶۳
| |
|
| |
| خانه ادریسیها (۲جلدی) ۱۳۷۰
| |
|
| |
| شبهای تهران<ref name=":3" />
| |
|
| |
| داستان بلند ملک آسیاب<ref name=":4" />
| |
|
| |
| '''مجموعه داستان:'''
| |
|
| |
| بعد از تابستان ۱۳۵۵
| |
|
| |
| سفر ناگذشتنی ۱۳۵۶
| |
|
| |
| چهار راه
| |
|
| |
| '''سایر آثار:'''
| |
|
| |
| تالارها
| |
|
| |
| رؤیای خانه و کابوس زوال<ref name=":3" />
| |
|
| |
| چهار اثر از آثار علیزاده با نام «با غزاله تا ناکجا» در سال ۱۳۷۸ توسط نشر توس منتشر شد.<ref name=":0" />
| |
|
| |
| == جایزهها ==
| |
| * جایزه قلم طلاییِ مجله ادبی گردون برای داستان کوتاه «جزیره»، ۱۹۹۹ میلادی
| |
| * جایزه بیست سال داستاننویسیِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای رمان خانه ادریسیها، ۱۹۹۹ میلادی سه سال پس از مرگ غزاله.<ref name=":5" />
| |
|
| |
| * در سال ۱۳۷۳ کتاب «چهارراه» او بهعنوان بهترین مجموعهی داستان سال ۱۳۷۳ برگزیده شد.<ref name=":1" />
| |
|
| |
| == منابع ==
| |
| <references />
| |