اصغرمنتظر حقیقی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۱: خط ۷۱:
درجريان دستگیری‌های گسترده اعضاء سازمان مجاهدین توسط سواک در اول شهريور سال ۱۳۵۰، علی‌اصغر افسر وظيقه بود و چون عده‌ای از اعضاء گروه شيمی، از جمله علی‌اصغر بديع‌زادگان و علی باكری دستگير شده بودند، وجود اصغر بيش از پيش ضروری مینمود؛ او بدون اين‌كه مأموران ساواك در تعقيبش باشند زندگی مخفی را پذيرا شد. وی درباره ورود به سازمان مجاهدین خلق می گفت : «از خدمت ارتش شاه بيرون آمدم و به هستهی ارتش مردم پيوستم». گاهی از دود و بخار موادی كه تهيه می‌كرد سينه‌اش می‌سوخت و صدايش به‌سختی درمیآمد اما هيچگاه هيچ كس از او گله يا شكايتی نشنید.
درجريان دستگیری‌های گسترده اعضاء سازمان مجاهدین توسط سواک در اول شهريور سال ۱۳۵۰، علی‌اصغر افسر وظيقه بود و چون عده‌ای از اعضاء گروه شيمی، از جمله علی‌اصغر بديع‌زادگان و علی باكری دستگير شده بودند، وجود اصغر بيش از پيش ضروری مینمود؛ او بدون اين‌كه مأموران ساواك در تعقيبش باشند زندگی مخفی را پذيرا شد. وی درباره ورود به سازمان مجاهدین خلق می گفت : «از خدمت ارتش شاه بيرون آمدم و به هستهی ارتش مردم پيوستم». گاهی از دود و بخار موادی كه تهيه می‌كرد سينه‌اش می‌سوخت و صدايش به‌سختی درمیآمد اما هيچگاه هيچ كس از او گله يا شكايتی نشنید.


او بارها می‌گفت : «انسان را میتوان از ميزان احساس مسئؤليتتش در قبال ظلم و ستم موجود در جامعه و كوششی كه در جهت نابودی آن می‌كند شناخت. هركس در اين زمينه كوشاتر باشد، بدون شك انسانتر است... در شرایط كنونی اگر من دريابم كه كدام راه درستتراست، در انتخاب آن يك لحظه درنگ نخواهم كرد ».
او بارها می‌گفت : «انسان را میتوان از ميزان احساس مسئؤليتتش در قبال ظلم و ستم موجود در جامعه و كوششی كه در جهت نابودی آن می‌كند شناخت. هركس در اين زمينه كوشاتر باشد، بدون شك انسانتر است... در شرایط كنونی اگر من دريابم كه كدام راه درستتراست، در انتخاب آن يك لحظه درنگ نخواهم كرد ».<ref name=":0">نشریه مجاهد، شماره ۴۵ - ۳۱ فروردین ۱۳۵۹</ref>


== درگیری مسلحانه و شهادت علی‌اصغر منتظرحقیقی ==
== درگیری مسلحانه و شهادت علی‌اصغر منتظرحقیقی ==
خط ۷۷: خط ۷۷:


درفروردين ۱۳۵۱، علی‌اصغر منتظرحقیقی هنگامی كه بستهای را حمل میكرد، گشتیهای ساواك به او مشكوك میشوند و در نتيجه در خيابان شاهپور سابق (حنيفنژاد) درگيری پيش میآيد، علی‌اصغر با تيراندازی سريع و قاطعانه موفق میشود با زخمی كردن دو مأمور سواک از مهلكه بگريزد. علی‌اصغر كه خود نيز زخمی شده بود به كمك يك وانت‌بار خود را به منزلی در ميدان خراسان میرساند. اما ساواك با شناسائی ماشين مزبور و رديابی آن، موفق به كشف محل جديد میشود و تمامی آن منطقه را تحت محاصره شديد قرار میدهد. و بدين ترتيب ديگر فرار ناممكن میشود؛ دراين هنگام اصغر ابتدا اهالی منزل را به طبقه پائين میفرستد، بعد تمامی مداركی را كه همراهش داشت میسوزاند و آنگاه آمادهی درگيری با دشمن میشود. اصغر تا آخرين گلوله به نبرد با دشمن ادامه داد و سرانجام به شهادت رسید.  
درفروردين ۱۳۵۱، علی‌اصغر منتظرحقیقی هنگامی كه بستهای را حمل میكرد، گشتیهای ساواك به او مشكوك میشوند و در نتيجه در خيابان شاهپور سابق (حنيفنژاد) درگيری پيش میآيد، علی‌اصغر با تيراندازی سريع و قاطعانه موفق میشود با زخمی كردن دو مأمور سواک از مهلكه بگريزد. علی‌اصغر كه خود نيز زخمی شده بود به كمك يك وانت‌بار خود را به منزلی در ميدان خراسان میرساند. اما ساواك با شناسائی ماشين مزبور و رديابی آن، موفق به كشف محل جديد میشود و تمامی آن منطقه را تحت محاصره شديد قرار میدهد. و بدين ترتيب ديگر فرار ناممكن میشود؛ دراين هنگام اصغر ابتدا اهالی منزل را به طبقه پائين میفرستد، بعد تمامی مداركی را كه همراهش داشت میسوزاند و آنگاه آمادهی درگيری با دشمن میشود. اصغر تا آخرين گلوله به نبرد با دشمن ادامه داد و سرانجام به شهادت رسید.  
مردم حوالي ميدان خراسان حتماً روز ۳۱ فروردين ۱۳۵۱، را به ياد دارند كه چگونه تمامي آن منطقه توسط صدها  ساواكي محاصره شده بود و تمامي اين‌ها براي دستگيري مجاهدي بود كه زخم گلوله هم بر تن داشت. اما تا مدت‌ها ساواکی‌ها جرأت نزديك شدن به محل وي را نداشتند؛ و حتي بعد از شهادت نيز از جسدش ميترسيدند. كه مبادا نيمه جاني داشته باشد و... به همين دليل از دور چندين بار هم جسدش را هدف رگبار مسلسلهاي اسرائیلی خود قرار دادند.
مردم حوالي ميدان خراسان حتماً روز ۳۱ فروردين ۱۳۵۱، را به ياد دارند كه چگونه تمامي آن منطقه توسط صدها  ساواكي محاصره شده بود و تمامي اين‌ها براي دستگيري مجاهدي بود كه زخم گلوله هم بر تن داشت. اما تا مدت‌ها ساواکی‌ها جرأت نزديك شدن به محل وي را نداشتند؛ و حتي بعد از شهادت نيز از جسدش ميترسيدند. كه مبادا نيمه جاني داشته باشد و... به همين دليل از دور چندين بار هم جسدش را هدف رگبار مسلسلهاي اسرائیلی خود قرار دادند.<ref name=":0" />
 
شماره نشريه :مجاهد شماره ۴۵  تاريخ:۳۱ فروردين ماه ۱۳۵۹


== خاطره ای از مجاهد خلق، شهید رضا رضایی ==
== خاطره ای از مجاهد خلق، شهید رضا رضایی ==
شهید رضا رضایی در خاطره‌ای که با علی‌اصغر منتظرحقیقی داشته بود، گفته است:  
شهید رضا رضایی در خاطره‌ای که با علی‌اصغر منتظرحقیقی داشته بود، گفته است:  
«یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز می‌رفتیم. او رانندگی می‌کرد و من کنارش نشسته بودم، گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود، ساواکی‌ها به خودرو مشکوک شده بودند و خودشان را به کنار خودرو ‌رساندند و به اصغر گفتند، بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان رفت و گشت ساواک نیز سبقت گرفت و در جلوی خودروی اصغر متوقف شد؛ در همین لحظه اصغر شروع کرد دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی، ساواکی‌ها همگی کف زمین خوابیدند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور کرد و نهایتاً دور زد واز صحنه خارج شد، اصغر با مهارتی که در رانندگی داشت، ما را نجات داد. (نشریه مجاهد شماره ۲۵ صفحه ۳)
«یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز می‌رفتیم. او رانندگی می‌کرد و من کنارش نشسته بودم، گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود، ساواکی‌ها به خودرو مشکوک شده بودند و خودشان را به کنار خودرو ‌رساندند و به اصغر گفتند، بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان رفت و گشت ساواک نیز سبقت گرفت و در جلوی خودروی اصغر متوقف شد؛ در همین لحظه اصغر شروع کرد دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی، ساواکی‌ها همگی کف زمین خوابیدند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور کرد و نهایتاً دور زد واز صحنه خارج شد، اصغر با مهارتی که در رانندگی داشت، ما را نجات داد.<ref>نشریه مجاهد، شماره ۲۵</ref>


=== خاطراتی از مجاهد شهید علی‌اصغر منتظرحقیقی- محسن سیاه کلاه ===
=== خاطراتی از مجاهد شهید علی‌اصغر منتظرحقیقی- محسن سیاه کلاه ===
خط ۹۴: خط ۹۲:
اول غروب بود که اصغر مجدداً تماس گرفت و گفت که نزد تو می‌آیم. ۱۵دقیقه بعد وارد اتاق شد، مدت زیادی کنار بخاری ایستاده بود تا کمی گرم شود و بعد نشست و طبق روال، کارها و گزارشات روز را به او گفتم. از من خواست که چمدان را بیاورم و آوردم. اصغر، تمام محتویات آن را برایم توضیح داد و حساسیت‌ها را گفت که در جریان کار خطایی صورت نگیرد؛ خودش مشغول کار شد و من او را تماشا می‌کردم، تا دیر وقت مشغول کار بود و گام به گام به من نیز توضیح می‌داد. اصغر سلاح کمری‌اش را آورد و برایم توضیح داد که چگونه باز و بسته می‌شود و مکانیزم کار آن را تشریح می‌کرد. در بین صحبت‌هایش، گویی با خودش بلند بلند صحبت می‌کرد، به‌نحوی که من هم می‌شنیدم، گفت که ”ببین! ما بار و مسئولیت خیلی سنگینی را بلند کرده و بر دوش می‌کشیم، کمر من زیر این بار شاید بشکند ولی هرگز خم نخواهد شد“. این جمله اصغر برای من همیشه توشه راه بوده است. در سختی‌ها همیشه به خودم همین جمله را یادآوری کرده‌ام و انبوه از آن بهره گرفته‌ام.
اول غروب بود که اصغر مجدداً تماس گرفت و گفت که نزد تو می‌آیم. ۱۵دقیقه بعد وارد اتاق شد، مدت زیادی کنار بخاری ایستاده بود تا کمی گرم شود و بعد نشست و طبق روال، کارها و گزارشات روز را به او گفتم. از من خواست که چمدان را بیاورم و آوردم. اصغر، تمام محتویات آن را برایم توضیح داد و حساسیت‌ها را گفت که در جریان کار خطایی صورت نگیرد؛ خودش مشغول کار شد و من او را تماشا می‌کردم، تا دیر وقت مشغول کار بود و گام به گام به من نیز توضیح می‌داد. اصغر سلاح کمری‌اش را آورد و برایم توضیح داد که چگونه باز و بسته می‌شود و مکانیزم کار آن را تشریح می‌کرد. در بین صحبت‌هایش، گویی با خودش بلند بلند صحبت می‌کرد، به‌نحوی که من هم می‌شنیدم، گفت که ”ببین! ما بار و مسئولیت خیلی سنگینی را بلند کرده و بر دوش می‌کشیم، کمر من زیر این بار شاید بشکند ولی هرگز خم نخواهد شد“. این جمله اصغر برای من همیشه توشه راه بوده است. در سختی‌ها همیشه به خودم همین جمله را یادآوری کرده‌ام و انبوه از آن بهره گرفته‌ام.


یادش به‌خیر و گرامی باد. او بواقع که هرگز خم نشد و ایستاده و قهرمانانه به خلق و به خدایش وفادار ماند.
یادش به‌خیر و گرامی باد. او بواقع که هرگز خم نشد و ایستاده و قهرمانانه به خلق و به خدایش وفادار ماند. «محسن سیاه‌کلاه»
 
 
== منابع ==
== منابع ==
۶٬۵۰۹

ویرایش

منوی ناوبری