کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۴: خط ۹۴:
در آسیا، تعدادی از قلمروهای استعماری بلافاصله پس از شکست ژاپن و خروج این کشور از دیگر سرزمین‌های آسیایی به‌دنبال استقلال خود بودند. هند بزرگ‌ترین آن‌ها بود. جنبش استقلال هند به علت خشونت فوق‌العاده خفیف بسیج جمعی به رهبری گاندی، اغلب با عنوان انقلاب شناخته نمی‌شود. بااین‌حال، نه به‌صورتی کمتر از جنگ‌های استقلال آمریکا، بسیج نیروهای تحت رهبری نخبگان هند با قدرت به حاکمیت بریتانیا خاتمه داد. متأسفانه، به‌زودی پس از استقلال، هند با درگیری‌های مدنی و مذهبی تقسیم شد؛ ابتدا پاکستان از هند جدا شد، سپس بنگلادش از پاکستان جدا شد. هندوستان هنوز به‌صورت یک دموکراسی قانونی پایدار باقی مانده است، البته با معدود قوانین برجامانده از قبل برای شرایط اضطراری. اما پاکستان و بنگلادش دوره‌های متناوبی از دولت‌های نظامی و دموکراتیک را پشت سر گذاشته‌اند.
در آسیا، تعدادی از قلمروهای استعماری بلافاصله پس از شکست ژاپن و خروج این کشور از دیگر سرزمین‌های آسیایی به‌دنبال استقلال خود بودند. هند بزرگ‌ترین آن‌ها بود. جنبش استقلال هند به علت خشونت فوق‌العاده خفیف بسیج جمعی به رهبری گاندی، اغلب با عنوان انقلاب شناخته نمی‌شود. بااین‌حال، نه به‌صورتی کمتر از جنگ‌های استقلال آمریکا، بسیج نیروهای تحت رهبری نخبگان هند با قدرت به حاکمیت بریتانیا خاتمه داد. متأسفانه، به‌زودی پس از استقلال، هند با درگیری‌های مدنی و مذهبی تقسیم شد؛ ابتدا پاکستان از هند جدا شد، سپس بنگلادش از پاکستان جدا شد. هندوستان هنوز به‌صورت یک دموکراسی قانونی پایدار باقی مانده است، البته با معدود قوانین برجامانده از قبل برای شرایط اضطراری. اما پاکستان و بنگلادش دوره‌های متناوبی از دولت‌های نظامی و دموکراتیک را پشت سر گذاشته‌اند.


در ویتنام، لائوس و کامبوج (فرانسوی) و در اندونزی (هلندی)، قدرت‌های استعماری پس از سال ۱۹۴۵ تلاش کردند رژیم‌های خود را بازگردانند و تنها با استفاده از زور اخراج شدند. بااین‌حال پس‌ازاینکه فرانسوی‌ها در سال ۱۹۵۴ شکست خوردند، ایالات‌متحده با حمایت از دیکتاتوری محافظه‌کار در ویتنام جنوبی و کامبوج، از پیروزی کامل نیروهای کمونیست تحت رهبری [[هوشی مین]] جلوگیری کرد. تااینکه پس از دو دهه جنگ، آمریکایی‌ها سرانجام مجبور به عقب‌نشینی شدند، و این اتفاقات به برپایی یک دولت کمونیست متمرکز در ویتنام منجر شد. در کامبوج، شکست دیکتاتوری تحت حمایت آمریکا موجب مبارزه برای کسب قدرت بین خانوادۀ سلطنتی سنتی و یک گروه کمونیستی رادیکال با نام خمرهای سرخ شد. خمرهای سرخ قدرت را به‌دست گرفت و یک سلسله عملیات ستیزه‌جویانه برای ریشه‌کن‌کردن تأثیرات غرب از جامعۀ کامبوج اجرا کرد. مداخلۀ ویتنام و بعد از آن سازمان ملل متحد برای اخراج خمرهای سرخ و بازگرداندن خانوادۀ سلطنتی فقط سبب کشتار شد. در اندونزی نیز اخراج هلندی‌ها به سیاست‌های شخصیت‌سازی تحت هدایت نظامیان قدرتمند انجامید.
در ویتنام، لائوس و کامبوج (فرانسوی) و در اندونزی (هلندی)، قدرت‌های استعماری پس از سال ۱۹۴۵ تلاش کردند رژیم‌های خود را بازگردانند و تنها با استفاده از زور اخراج شدند. بااین‌حال پس‌ازاینکه فرانسوی‌ها در سال ۱۹۵۴ شکست خوردند، ایالات‌متحده با حمایت از دیکتاتوری محافظه‌کار در ویتنام جنوبی و کامبوج، از پیروزی کامل نیروهای کمونیست تحت رهبری [[هوشی مین]] جلوگیری کرد. تااینکه پس از دو دهه جنگ، آمریکایی‌ها سرانجام مجبور به عقب‌نشینی شدند، و این اتفاقات به برپایی یک دولت کمونیست متمرکز در ویتنام منجر شد. در کامبوج، شکست دیکتاتوری تحت حمایت آمریکا موجب مبارزه برای کسب قدرت بین خانوادۀ سلطنتی سنتی و یک گروه کمونیستی رادیکال با نام خمرهای سرخ شد. خمرهای سرخ قدرت را به‌دست گرفت و یک سلسله عملیات ستیزه‌جویانه برای ریشه‌کن‌کردن تأثیرات غرب از جامعۀ کامبوج اجرا کرد. مداخلۀ ویتنام و بعد از آن سازمان ملل متحد برای اخراج خمرهای سرخ و بازگرداندن شاهزاده سیهانوک فقط سبب کشتار شد. در اندونزی نیز اخراج هلندی‌ها به سیاست‌های شخصیت‌سازی تحت هدایت نظامیان قدرتمند انجامید.


در چین، اولین جنبش واقعاً انقلابی، شورش تای پین در اواسط قرن نوزدهم بود که هدف آن احداث یک دولت مسیحی الهام‌گرفته از مبلغان مذهبی بود. اگرچه جنبش تای پین شکست خورد، مسیر انقلاب جمهوریخواهانه‌ای را که سبب سرنگونی سلسلۀ امپراتوری در سال ۱۹۱۱ شد هموار کرد.  
در چین، اولین جنبش واقعاً انقلابی، شورش تای پین در اواسط قرن نوزدهم بود که هدف آن احداث یک دولت مسیحی الهام‌گرفته از مبلغان مذهبی بود. جنبش تای پین شکست خورد، اما مسیر انقلاب جمهوریخواهانه‌ای را که سبب سرنگونی سلسلۀ چینگ در سال ۱۹۱۱ شد هموار کرد.  


در ژاپن، شوگون‌ها که حاکمیت جزیره را از قرن هفدهم دراختیار داشتند، در سال ۱۸۶۵ با ائتلافی از فرمانداران و اصلاح‌طلبان سامورایی سرنگون شدند. رژیم جدید میجی نظام سیاسی و اجتماعی ژاپن را با لغو رتبه‌های شوگونی و سامورایی و وارد‌کردن علوم، صنایع، و مؤسسات دولتی از غرب مدرن کرد. در ایران انقلاب مشروطۀ مدرن در سال ۱۹۰۵ رخ داد.  
در ژاپن، شوگون‌ها که حاکمیت جزیره را از قرن هفدهم دراختیار داشتند، در سال ۱۸۶۵ با ائتلافی از فرمانداران و اصلاح‌طلبان سامورایی سرنگون شدند. رژیم جدید میجی نظام سیاسی و اجتماعی ژاپن را با لغو رتبه‌های شوگونی و سامورایی و وارد‌کردن علوم، صنایع، و مؤسسات دولتی از غرب مدرن کرد. در ایران انقلاب مشروطۀ مدرن در سال ۱۹۰۵ رخ داد.  


در مصر، خانوادۀ سلطنتی در سال ۱۹۵۲ توسط رژیم ملی‌گرای جمال عبدالناصر سرنگون شد و موفقیت او الهام‌بخش دیگر انقلاب های مدرن و نظامی در خاورمیانه به‌ویژه در یمن، عراق، و سودان شد.  
در مصر، خانوادۀ سلطنتی در سال ۱۹۵۲ توسط رژیم ملی‌گرای جمال عبدالناصر سرنگون شد و موفقیت او الهام‌بخش دیگر انقلاب های خاورمیانه به‌ویژه در یمن، عراق، و سودان شد.  


در اتیوپی، امپراتوری سنتی توسط یک کودتای نظامی در سال ۱۹۷۴ سرنگون شد و تلاش‌هایش در تحولات انقلابی موجب شورش‌های ملی‌گرایانه در اریتره و تیگره شد. در افغانستان، ظاهرشاه، حاکم سنتی، در سال ۱۹۷۳ سرنگون و اعلام جمهوری شد.
در اتیوپی، امپراتوری هایله سلاسی توسط یک کودتای نظامی در سال ۱۹۷۴ سرنگون شد و تلاش‌هایش در تحولات انقلابی موجب شورش‌های ملی‌گرایانه در اریتره و تیگره شد.  
 
در افغانستان، ظاهرشاه، حاکم سنتی، در سال ۱۹۷۳ سرنگون و اعلام جمهوری شد.


انقلاب‌های ملی‌گرا و ضداستعماری تلاشی برای ایجاد رژیم‌های دموکراتیک مبتنی‌بر قانون اساسی بود، اما به‌ندرت بر نوعی از مقبولیت اجتماعی گسترده که لازمۀ حکومت است تکیه داشتند و اغلب با گروه کثیری از خرده‌مالکان، صنعتگران، بازرگانان متوسط، و کارگران ماهر سروکار داشتند. در واقع، ساختار طبقاتی قطبی‌شده موجب استیلای طبقۀ ممتاز می‌شد که خود از اصول دموکراتیک بیزار بودند. این ساختار طبقاتی به اختلاف در جناح‌های مختلف حکومت دامن می‌زد. حاکمان نظامی و غیرنظامی به بهانۀ «حق دفاع از ملت و قانون اساسی» بر دولت استیلا می‌یافتند. در مواردی، رژیم‌های دیکتاتوری نسبتاً پایداری ظهور کردند که در آن یک فرد موفق می‌شد حمایت‌های مدنی و نظامی را مدیریت کند و قدرت بیشتری را در دستان خود متمرکز کند. این رژیم‌ها با نام بردن از قانون اساسی حکومت می‌کردند، ولی ساختار طبقاتی جامعه را تغییر نمی‌دادند. آن‌ها انتخابات را مهندسی می‌کردند و دادگاه‌های قانون اساسی و مجلسین را به یک شکل بی محتوا تبدیل می‌کردند. نمونه‌های قابل‌توجه چنین دیکتاتوری‌های فردی در فیلیپین (فردیناند مارکوس)، کرۀ جنوبی (سینگمان ری)، [[انقلاب کوبا|کوبا]] (فولگانچیو باتیستیا)، پرتغال (آنتونیو سالازار)، مکزیک (پورفینو دیاز)، ایران ([[محمدرضا پهلوی|محمدرضاشاه پهلوی]]) و نیکاراگوئه (سوموزا) بودند. در هریک از این کشورها، پس از دهه‌ها حکومت فردیِ موفق، دیکتاتوری فروپاشید. فساد، افزایش حملات به اندک اختیارات باقی‌مانده در دست نخبگان داخلی و نیز بحران‌های اقتصادی، حمایت نخبگان را از دیکتاتورها تضعیف کرد. درعین‌حال، رشد طبقۀ متوسط، کارگران و متخصصان به تقاضای بیشتر برای بازبودن فضای سیاسی منجر ‌شد. این تغییرات همراه با بسیج دهقانان یا فقیران شهری که از ملّاکان استثمارگر یا کاهش اشتغال و دستمزد به‌ستوه آمده بودند، دیکتاتور را تنها کرد.
انقلاب‌های ملی‌گرا و ضداستعماری تلاشی برای ایجاد رژیم‌های دموکراتیک مبتنی‌بر قانون اساسی بود، اما به‌ندرت بر نوعی از مقبولیت اجتماعی گسترده که لازمۀ حکومت است تکیه داشتند و اغلب با گروه کثیری از خرده‌مالکان، صنعتگران، بازرگانان متوسط، و کارگران ماهر سروکار داشتند. در واقع، ساختار طبقاتی قطبی‌شده موجب استیلای طبقۀ ممتاز می‌شد که خود از اصول دموکراتیک بیزار بودند. این ساختار طبقاتی به اختلاف در جناح‌های مختلف حکومت دامن می‌زد. حاکمان نظامی و غیرنظامی به بهانۀ «حق دفاع از ملت و قانون اساسی» بر دولت استیلا می‌یافتند. در مواردی، رژیم‌های دیکتاتوری نسبتاً پایداری ظهور کردند که در آن یک فرد موفق می‌شد حمایت‌های مدنی و نظامی را مدیریت کند و قدرت بیشتری را در دستان خود متمرکز کند. این رژیم‌ها با نام بردن از قانون اساسی حکومت می‌کردند، ولی ساختار طبقاتی جامعه را تغییر نمی‌دادند. آن‌ها انتخابات را مهندسی می‌کردند و دادگاه‌های قانون اساسی و مجلسین را به یک شکل بی محتوا تبدیل می‌کردند. نمونه‌های قابل‌توجه چنین دیکتاتوری‌های فردی در فیلیپین (فردیناند مارکوس)، کرۀ جنوبی (سینگمان ری)، [[انقلاب کوبا|کوبا]] (فولگانچیو باتیستیا)، پرتغال (آنتونیو سالازار)، مکزیک (پورفینو دیاز)، ایران ([[محمدرضا پهلوی|محمدرضاشاه پهلوی]]) و نیکاراگوئه (سوموزا) بودند. در هریک از این کشورها، پس از دهه‌ها حکومت فردیِ موفق، دیکتاتوری فروپاشید. فساد، افزایش حملات به اندک اختیارات باقی‌مانده در دست نخبگان داخلی و نیز بحران‌های اقتصادی، حمایت نخبگان را از دیکتاتورها تضعیف کرد. درعین‌حال، رشد طبقۀ متوسط، کارگران و متخصصان به تقاضای بیشتر برای بازبودن فضای سیاسی منجر ‌شد. این تغییرات همراه با بسیج دهقانان یا فقیران شهری که از ملّاکان استثمارگر یا کاهش اشتغال و دستمزد به‌ستوه آمده بودند، دیکتاتور را تنها کرد.
۹٬۰۹۲

ویرایش

منوی ناوبری