۱٬۱۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==== پیشینه امر ==== | ==== پیشینه امر ==== | ||
۱۰روز قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، خمینی در گورستان بهشت زهرا گفت: «… دلخوش نباشید که فقط مسکن و آب و برق را مجانی میکنیم… ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را مرفه میکنیم، زندگی معنوی شما را هم مرفه میکنیم…»، بعد هم با اشاره به شهدای ۱۷ شهریور گفت: «[شاه] ممکلت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد…». او که از مجلس مؤسسان و حکومت مردم حرف میزد میگفت روحانیت کاری به سیاست ندارد… اما، روز ۱۷ اسفند گفت: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». هنوز چند هفته از انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود که دستههای حزباللهی شعار «یا روسری یا توسری» را در خیابانها سر دادند و حمله به تجمعات زنان شروع شد. یک تظاهرات در آن ایام بر علیه حجاب اجباری ترتیب داده شد. وعده مجلس مؤسسان عملی نشد و به جایش نهادی مثل شورای نگهبان و مجلس خبرگان جایگزین شد. آیةالله طالقانی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در بهشت زهرا در اعتراض به فضای سرکوب ایجاد شده گفت: «... بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. این مردم هستند که کشته دادند. اینهایی که اینجا خوابیدهاند، از همین تودههای جنوب شهر بودند… استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و بیایید با مردم، با دردمندها، با محرومها همصدا باشیم». در انتخابات ریاست جمهوری مسعود رجوی کاندیدای مجاهدین با دخالت خمینی علیرغم وعدهای که داده بود وارد سازوکار انتخابات نمیشود حذف شد. خمینی فتوا داد کسی که به قانون اساسی رای نداده نمیتواند کاندیدای ریاست جمهوری بشود. مجاهدین این حذف را ناشی از گسترش حمایت تودهای از مجاهدین و امکان برنده شدن در انتخابات میدانند و از جمله به حرفهای پاسدار قاسمی که در تاریخ ۱۸ یهمن ۸۸ از تلویزیون رژیم پخش شد استناد میکنند<ref>به نقل از قتلعام سال ۶۷ بر کتیبهٔ [https://www.mojahedin.org/i/قتل-عام-سال-۶۷-خاوران خاوران]</ref>مجاهدین میگویند که در برابر همه اقدامات سرکوبگرانه آن عصر آنها تلاش کردند که همچنان جو آرامش را حفظ کنند. از جمله در اسفند ۱۳۵۸ در انتخابات مجلس شورا شرکت کردند اما علیرغم اینکه در روزهای اول پس از انتخابات، هنگام اعلام نتایج انتخابات در اخبار سراسری رادیو تلویزیون، نام مسعود رجوی در بالای لیست کاندیداهای تهران بود و بعد از آن هم سایر کاندیداهای مجاهدین قرار داشتند اما بعد از سه روز بهناگاه مجاهدین به انتهای لیست رفتند و در قدم بعد با طرح دو مرحلهای کردن انتخابات حتی یک مجاهد هم به مجلس راه پیدا نکرد. | ۱۰روز قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، خمینی در گورستان بهشت زهرا گفت: «… دلخوش نباشید که فقط مسکن و آب و برق را مجانی میکنیم… ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را مرفه میکنیم، زندگی معنوی شما را هم مرفه میکنیم…»، بعد هم با اشاره به شهدای ۱۷ شهریور گفت: «[شاه] ممکلت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد…». او که از مجلس مؤسسان و حکومت مردم حرف میزد میگفت روحانیت کاری به سیاست ندارد… اما، روز ۱۷ اسفند گفت: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». هنوز چند هفته از انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود که دستههای حزباللهی شعار «یا روسری یا توسری» را در خیابانها سر دادند و حمله به تجمعات زنان شروع شد. یک تظاهرات در آن ایام بر علیه حجاب اجباری ترتیب داده شد. وعده مجلس مؤسسان عملی نشد و به جایش نهادی مثل شورای نگهبان و مجلس خبرگان جایگزین شد. آیةالله طالقانی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در بهشت زهرا در اعتراض به فضای سرکوب ایجاد شده گفت: «... بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. این مردم هستند که کشته دادند. اینهایی که اینجا خوابیدهاند، از همین تودههای جنوب شهر بودند… استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و بیایید با مردم، با دردمندها، با محرومها همصدا باشیم». در انتخابات ریاست جمهوری مسعود رجوی کاندیدای مجاهدین با دخالت خمینی علیرغم وعدهای که داده بود وارد سازوکار انتخابات نمیشود حذف شد. خمینی فتوا داد کسی که به قانون اساسی رای نداده نمیتواند کاندیدای ریاست جمهوری بشود. مجاهدین این حذف را ناشی از گسترش حمایت تودهای از مجاهدین و امکان برنده شدن در انتخابات میدانند و از جمله به حرفهای پاسدار قاسمی که در تاریخ ۱۸ یهمن ۸۸ از تلویزیون رژیم پخش شد استناد میکنند<ref>به نقل از قتلعام سال ۶۷ بر کتیبهٔ [https://www.mojahedin.org/i/قتل-عام-سال-۶۷-خاوران خاوران]</ref>مجاهدین میگویند که در برابر همه اقدامات سرکوبگرانه آن عصر آنها تلاش کردند که همچنان جو آرامش را حفظ کنند. از جمله در اسفند ۱۳۵۸ در انتخابات مجلس شورا شرکت کردند اما علیرغم اینکه در روزهای اول پس از انتخابات، هنگام اعلام نتایج انتخابات در اخبار سراسری رادیو تلویزیون، نام مسعود رجوی در بالای لیست کاندیداهای تهران بود و بعد از آن هم سایر کاندیداهای مجاهدین قرار داشتند اما بعد از سه روز بهناگاه مجاهدین به انتهای لیست رفتند و در قدم بعد با طرح دو مرحلهای کردن انتخابات حتی یک مجاهد هم به مجلس راه پیدا نکرد. | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۷: | ||
«در سالن ۵ اوین روزی پاسدار مجتبی حلوایی، از دژخیمان زندان اوین، وارد بند شد و با لحنی تهدیدآمیز و عصبی رو به جمع گفت: شنیدهام تعدادی از شما صبح که برای دادیاری رفته بو دید اتهام خودتان را «مجاهدین» گفتهاید! من، همینجا به همهتان اخطار میکنم. گفتن این کلمه جرم است. هنوز جملهاش تمام نشده بود که همهمه و اعتراض بچهها بلند شد. هرکس چیزی میگفت. امیرحسین جلوتر رفت و گفت: اسم من امیر حسین حسینیه و اتهامم مجاهدین خلقه. حالا هر کاری میخواهی بکنی بکن. چشمهای حلوایی داشت از حدقه در میآمد. در حالی که فکر میکرد چه واکنشی نشان دهد، محمدعلی خیراندیش هم از عقبتر داد زد: من هم اتهامم مجاهدینه. حلوایی که دستپاچه شده بود، به سرعت به طرف خروجی بند رفت و امیر حسین و محمدعلی را هم با خودش برد. همه بچهها در راهرو منتظر ماندند. محمد فرجاد، پشت در به گوش ایستاده بود. دقایقی بعد تخت شکنجه را درست پشت در بند کاشتند. بلافاصله محمدعلی و امیرحسین را به تخت بسته و با تمام قوا ضربات سنگین کابل را بر بدنهاشان فرود آوردند. در تمام مدتی که بچهها زیر کابل بودند، صدایشان در نیامد، حتی در شدیدترین ضربههای کابل یک آه از هیچکدام در نیامد. وقتی امیرحسین را آش و لاش از تخت باز کردند، با صدایی بلند و لحنی کاملاً مسلط، رو به پاسداران گفت: کارتون تموم شد؟ پاسدار ابراهیمی گفت: «آره، تمومه. حالا برو تو بند». امیر حسین هم بلافاصله گفت: «پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه»!<ref>یادداشتهای زندان - حسن ظریف </ref> | «در سالن ۵ اوین روزی پاسدار مجتبی حلوایی، از دژخیمان زندان اوین، وارد بند شد و با لحنی تهدیدآمیز و عصبی رو به جمع گفت: شنیدهام تعدادی از شما صبح که برای دادیاری رفته بو دید اتهام خودتان را «مجاهدین» گفتهاید! من، همینجا به همهتان اخطار میکنم. گفتن این کلمه جرم است. هنوز جملهاش تمام نشده بود که همهمه و اعتراض بچهها بلند شد. هرکس چیزی میگفت. امیرحسین جلوتر رفت و گفت: اسم من امیر حسین حسینیه و اتهامم مجاهدین خلقه. حالا هر کاری میخواهی بکنی بکن. چشمهای حلوایی داشت از حدقه در میآمد. در حالی که فکر میکرد چه واکنشی نشان دهد، محمدعلی خیراندیش هم از عقبتر داد زد: من هم اتهامم مجاهدینه. حلوایی که دستپاچه شده بود، به سرعت به طرف خروجی بند رفت و امیر حسین و محمدعلی را هم با خودش برد. همه بچهها در راهرو منتظر ماندند. محمد فرجاد، پشت در به گوش ایستاده بود. دقایقی بعد تخت شکنجه را درست پشت در بند کاشتند. بلافاصله محمدعلی و امیرحسین را به تخت بسته و با تمام قوا ضربات سنگین کابل را بر بدنهاشان فرود آوردند. در تمام مدتی که بچهها زیر کابل بودند، صدایشان در نیامد، حتی در شدیدترین ضربههای کابل یک آه از هیچکدام در نیامد. وقتی امیرحسین را آش و لاش از تخت باز کردند، با صدایی بلند و لحنی کاملاً مسلط، رو به پاسداران گفت: کارتون تموم شد؟ پاسدار ابراهیمی گفت: «آره، تمومه. حالا برو تو بند». امیر حسین هم بلافاصله گفت: «پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه»!<ref>یادداشتهای زندان - حسن ظریف </ref> | ||
===== | ===== تفکیک و طبقهبندی زندانیان مقدمه قتلعام ===== | ||
در سال ۱۳۶۶ رویارویی و نبرد پاسداران با زندانیان در عرصههای مختلف صنفی و سیاسی شدت بیسابقهای یافت. تلاش زندانیان برای گرفتن حق ورزش جمعی در زمان محدود هواخوری، جنگ بر سر بیان اتهام [مجاهدین]، نپذیرفتن توابین در سلولها و اعتراض به محدودیتها و قوانین محدودیتزای زندانبانان، موضوع مقاومت این رویاروییها بود. پاسداران بطور خاص نسبت به بکارگیری کلمه مجاهد بعنوان اعلام هویت از طرف زندانی واکنش شدید داشتند. هر روز خبر یورش پاسداران به یکی از بندها و شکستن دست و پای زندانیان در تماسهای نامریی زندانیان با مورس تبادل میشد. | در سال ۱۳۶۶ رویارویی و نبرد پاسداران با زندانیان در عرصههای مختلف صنفی و سیاسی شدت بیسابقهای یافت. تلاش زندانیان برای گرفتن حق ورزش جمعی در زمان محدود هواخوری، جنگ بر سر بیان اتهام [مجاهدین]، نپذیرفتن توابین در سلولها و اعتراض به محدودیتها و قوانین محدودیتزای زندانبانان، موضوع مقاومت این رویاروییها بود. پاسداران بطور خاص نسبت به بکارگیری کلمه مجاهد بعنوان اعلام هویت از طرف زندانی واکنش شدید داشتند. هر روز خبر یورش پاسداران به یکی از بندها و شکستن دست و پای زندانیان در تماسهای نامریی زندانیان با مورس تبادل میشد. | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۸: | ||
اما در شهرهای کوچک که همه همدیگر را میشناختند، و امکان اعدام مخفیانه و بیسر و صدای همهی آنان نبود بعد از تفکیک زندانیان، بسیاری از آنها را به شهرهای دیگر منتقل کردند تا خانوادههای آنها با تأخیر از اعدام فرزندانشان آگاه شوند و از بحران جلوگیری شود. بهعنوان مثال زندانیان میانه، تبریز، زنجان، لاهیجان، چالوس و… به شهرهای مختلف فرستاده شدند.، بیش از ۱۰۰ زندانی هم در شب عید از دیزلآباد کرمانشاه، به زندان گوهردشت منتقل شدند. یکی از آن زندانیانها به نام پرویز مجاهدنیا در همان روز انتقال به خانوادهاش گفته بود: «ما را دارن میبرند تهران میخوان اعداممون کنن». | اما در شهرهای کوچک که همه همدیگر را میشناختند، و امکان اعدام مخفیانه و بیسر و صدای همهی آنان نبود بعد از تفکیک زندانیان، بسیاری از آنها را به شهرهای دیگر منتقل کردند تا خانوادههای آنها با تأخیر از اعدام فرزندانشان آگاه شوند و از بحران جلوگیری شود. بهعنوان مثال زندانیان میانه، تبریز، زنجان، لاهیجان، چالوس و… به شهرهای مختلف فرستاده شدند.، بیش از ۱۰۰ زندانی هم در شب عید از دیزلآباد کرمانشاه، به زندان گوهردشت منتقل شدند. یکی از آن زندانیانها به نام پرویز مجاهدنیا در همان روز انتقال به خانوادهاش گفته بود: «ما را دارن میبرند تهران میخوان اعداممون کنن». | ||
===== | ===== آمادهسازیهای قتلعام ===== | ||
به این ترتیب از حوالی پائیز و زمستان سال ۱۳۶۶ با تفکیک و طبقهبندی زندانیان، پروژهٔ قتلعام زندانیان سیاسی کلید خورد، اما هنوز تا هفتههای پایانی این سال برای کسی مشخص نبود که این تفکیک و جداسازیها و این نقل و انتقالات برای چیست؟ علیرغم آشنایی زندانیان با شکنجهها و رفتارهای زندانبانان جمهوری اسلامی در عین حال به ذهن هیچیک از آنان خطور نمیکرد که ممکن است قصد بر این باشد که حتا آنها که توسط قضاییه همین نظام به چند سال حبس محکوم شدهاند قتلعام بشوند. در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزلآباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را میخواهند ببرند تهران تا اعدام کنند». بعد از آن، گهگاه در بند یا شعبه یا کمیته مشترک و… بازجو یا پاسداری بیاختیار و از روی عصبانیت جملهیی با مضمون اتمامحجت نهایی یا تعیینتکلیف میگفت، اما باز هم کسی آن را جدی نمیگرفت. | به این ترتیب از حوالی پائیز و زمستان سال ۱۳۶۶ با تفکیک و طبقهبندی زندانیان، پروژهٔ قتلعام زندانیان سیاسی کلید خورد، اما هنوز تا هفتههای پایانی این سال برای کسی مشخص نبود که این تفکیک و جداسازیها و این نقل و انتقالات برای چیست؟ علیرغم آشنایی زندانیان با شکنجهها و رفتارهای زندانبانان جمهوری اسلامی در عین حال به ذهن هیچیک از آنان خطور نمیکرد که ممکن است قصد بر این باشد که حتا آنها که توسط قضاییه همین نظام به چند سال حبس محکوم شدهاند قتلعام بشوند. در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزلآباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را میخواهند ببرند تهران تا اعدام کنند». بعد از آن، گهگاه در بند یا شعبه یا کمیته مشترک و… بازجو یا پاسداری بیاختیار و از روی عصبانیت جملهیی با مضمون اتمامحجت نهایی یا تعیینتکلیف میگفت، اما باز هم کسی آن را جدی نمیگرفت. | ||
خط ۱۹۲: | خط ۱۹۱: | ||
در اين روز رسماً اعلام شد كلية ملاقاتها به مدت 2ماه تعطيل است و خانوادههاي زندانيان براي ملاقات با فرزندانشان مراجعه نكنند. | در اين روز رسماً اعلام شد كلية ملاقاتها به مدت 2ماه تعطيل است و خانوادههاي زندانيان براي ملاقات با فرزندانشان مراجعه نكنند. | ||
====== | ====== اوين - بند زنان انتخاب قربانی ====== | ||
# در بند2 زنان, شب, اشرف فدايي، منير عابديني، مژگان سربي، فرشته حميدي و حدود 20نفر از زندانيان زن را براي بازجويي صدا كردند. از بند 3 هم تعدادي بردند. زندانيان چند ساعت بعد برگشتند و گفتند همان سؤالهاي قديمي بر سر مواضع و ميزان محكوميتمان بود. همچنين گفتند يك تيربار در محوطه روبهروي در كار گذاشتهاند. | # در بند2 زنان, شب, اشرف فدايي، منير عابديني، مژگان سربي، فرشته حميدي و حدود 20نفر از زندانيان زن را براي بازجويي صدا كردند. از بند 3 هم تعدادي بردند. زندانيان چند ساعت بعد برگشتند و گفتند همان سؤالهاي قديمي بر سر مواضع و ميزان محكوميتمان بود. همچنين گفتند يك تيربار در محوطه روبهروي در كار گذاشتهاند. | ||
# ساعت 11شب. از بلندگوي بند اسامي مريم ساغري خداپرست، زهرا فلاحتپيشه، فريبا عمومي، هما رادمنش را خواندند و سراسيمه افراد را از بند خارج كردند. | # ساعت 11شب. از بلندگوي بند اسامي مريم ساغري خداپرست، زهرا فلاحتپيشه، فريبا عمومي، هما رادمنش را خواندند و سراسيمه افراد را از بند خارج كردند. | ||
خط ۲۰۹: | خط ۲۰۸: | ||
صبح پنجشنبه ۶مرداد «هیأت مرگ»(آنگونه که زندانیان میگویند) و «هیأت عفو» (آنگونه که زندانبانان میگفتند) در اوین کارش را شروع کرد. از هر نفر دو الی سه سؤال میشد. اسم؟ اتهام؟ حاضری سازمان را محکوم کنی؟ اغلب زندانیان هوادار مجاهدین میگفتند اتهامم مجاهدینه. آخوند نیری حاکم شرع شماره ۱ تهران که نفر اصلی این هیأت بود و یا پورمحمدی به زندانی میگفتند پاشو برو». و با این جمله حکم اعدام صادر شده بود. از سلولهاي انفرادي هم دو زن مجاهد به نامهاي سهيلا محمدرحيمي و تعداد ديگري از زنان مجاهد را حلق آويز كردند. | صبح پنجشنبه ۶مرداد «هیأت مرگ»(آنگونه که زندانیان میگویند) و «هیأت عفو» (آنگونه که زندانبانان میگفتند) در اوین کارش را شروع کرد. از هر نفر دو الی سه سؤال میشد. اسم؟ اتهام؟ حاضری سازمان را محکوم کنی؟ اغلب زندانیان هوادار مجاهدین میگفتند اتهامم مجاهدینه. آخوند نیری حاکم شرع شماره ۱ تهران که نفر اصلی این هیأت بود و یا پورمحمدی به زندانی میگفتند پاشو برو». و با این جمله حکم اعدام صادر شده بود. از سلولهاي انفرادي هم دو زن مجاهد به نامهاي سهيلا محمدرحيمي و تعداد ديگري از زنان مجاهد را حلق آويز كردند. | ||
====== | ====== هیأت مرگ - زندان اوین ====== | ||
هیأت مرگ از یک نماینده اطلاعات، دادستان و یک آخوند بهعنوان حاکم شرع تشکیل میشد. در تهران آخوند حسینعلی نیری بهعنوان رئیس هیأت، مصطفی پورمحمدی، نماینده اطلاعات و مرتضی اشراقی دادستان و جانشینش آخوند ابراهیم رئیسی<ref>رئیسی در نیمه اسفند 97 به ریاست قوه قضاییه از طرف خامنهای منصوب شده است</ref> ترکیب اصلی هیأت مرگ را تشکیل میدادند. اسماعیل شوشتری هم از موضع رئیس سازمان زندانها در این هیأت شرکت داشت. هدف چنانکه در فتوا تصریح شده است تشکیل دادگاه و بررسی وضعیت پرونده افراد نبود بلکه تشخیص «سرموضع» برای اجرای اعدام بود. روز ششم مرداد هیأت مرگ در زندان اوین مستقر شد و ظرف چند ساعت صدها زندانی حلقآویز شدند. در بین این زندانیان حلقآویز شده، بودند دختران دانش آموزی که در زمان دستگیری فقط ۱۶یا ۱۷ سال سن داشتند و به جرم خواندن یا فروش نشریه دستگیر شده بودند. | هیأت مرگ از یک نماینده اطلاعات، دادستان و یک آخوند بهعنوان حاکم شرع تشکیل میشد. در تهران آخوند حسینعلی نیری بهعنوان رئیس هیأت، مصطفی پورمحمدی، نماینده اطلاعات و مرتضی اشراقی دادستان و جانشینش آخوند ابراهیم رئیسی<ref>رئیسی در نیمه اسفند 97 به ریاست قوه قضاییه از طرف خامنهای منصوب شده است</ref> ترکیب اصلی هیأت مرگ را تشکیل میدادند. اسماعیل شوشتری هم از موضع رئیس سازمان زندانها در این هیأت شرکت داشت. هدف چنانکه در فتوا تصریح شده است تشکیل دادگاه و بررسی وضعیت پرونده افراد نبود بلکه تشخیص «سرموضع» برای اجرای اعدام بود. روز ششم مرداد هیأت مرگ در زندان اوین مستقر شد و ظرف چند ساعت صدها زندانی حلقآویز شدند. در بین این زندانیان حلقآویز شده، بودند دختران دانش آموزی که در زمان دستگیری فقط ۱۶یا ۱۷ سال سن داشتند و به جرم خواندن یا فروش نشریه دستگیر شده بودند. | ||
خط ۴۴۵: | خط ۴۴۴: | ||
میانگین سنی زندانیان اعدام شده بیانگر آنست که اغلب اعدام شدگان از زندانیانی بودند که در هنگام دستگیری دانشآموز بوده و در سنین 16 یا 17 سالگی بودند. یکی از اعضای هیأت اعدام که در فایل صوتی منتظری که مربوط به دیدار این هیأت با او در تاریخ ۲۴مرداد ۶۷ و در میانه قتلعام است به منتظری گفت: «حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶- ۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود ۴۰ مورد از اینها که فقط سه تا امضا شده، باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه.» گزارشگران بازمانده از قتلعام این ادعا را که این فرد طوری میگوید که انگار ملاحظه افراد زیر ۱۸سال را کردهاند را نادرست میدانند و میگویند اغلب زندانیانی که حلقآویز شدند دانشآموز بودند. یعنی هنگام دستگیری ۱۶یا ۱۷سال بیشتر سن نداشتند. لیلا حاجیان، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، مهری درخشاننیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، مسعود افتخاری، حمید معیری، مسعود ملاعباس اصفهانی، مسعود مقبلی، حمید خضری و بسیاری دیگر هنگام دستگیری ۱۶سالشان بود. سودابه رضازاده، مهتاب فیروزی، فرحناز مصلحی، پروین باقری، سعید سالمی، جواد سگوند، احمدعلی وهابزاده و… در سن ۱۵سالگی دستگیر شدند. احمد غلامی ۱۳ ساله بود. | میانگین سنی زندانیان اعدام شده بیانگر آنست که اغلب اعدام شدگان از زندانیانی بودند که در هنگام دستگیری دانشآموز بوده و در سنین 16 یا 17 سالگی بودند. یکی از اعضای هیأت اعدام که در فایل صوتی منتظری که مربوط به دیدار این هیأت با او در تاریخ ۲۴مرداد ۶۷ و در میانه قتلعام است به منتظری گفت: «حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶- ۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود ۴۰ مورد از اینها که فقط سه تا امضا شده، باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه.» گزارشگران بازمانده از قتلعام این ادعا را که این فرد طوری میگوید که انگار ملاحظه افراد زیر ۱۸سال را کردهاند را نادرست میدانند و میگویند اغلب زندانیانی که حلقآویز شدند دانشآموز بودند. یعنی هنگام دستگیری ۱۶یا ۱۷سال بیشتر سن نداشتند. لیلا حاجیان، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، مهری درخشاننیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، مسعود افتخاری، حمید معیری، مسعود ملاعباس اصفهانی، مسعود مقبلی، حمید خضری و بسیاری دیگر هنگام دستگیری ۱۶سالشان بود. سودابه رضازاده، مهتاب فیروزی، فرحناز مصلحی، پروین باقری، سعید سالمی، جواد سگوند، احمدعلی وهابزاده و… در سن ۱۵سالگی دستگیر شدند. احمد غلامی ۱۳ ساله بود. | ||
===== | ===== دانشجویان و متخصصان ===== | ||
زندانیانی که جریان قتلعام را گزارش کردهاند مدعی هستند در جریان قتلعام سال ۶۷ تمرکز روی دانشجویان بخصوص تحصیلکردههای زن، بسیار بارز بود. به همین علت بسیاری از جانباختگان قتلعام را دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها تشکیل میدهند. | زندانیانی که جریان قتلعام را گزارش کردهاند مدعی هستند در جریان قتلعام سال ۶۷ تمرکز روی دانشجویان بخصوص تحصیلکردههای زن، بسیار بارز بود. به همین علت بسیاری از جانباختگان قتلعام را دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها تشکیل میدهند. | ||
خط ۴۵۶: | خط ۴۵۵: | ||
در میان متخصصان مرد دکتر محسن مهرانی، دکتر منصور پایدار، دکتر طبیبی نژاد، دکتر شورانگیز، مهندس فضیلت علامه، مهندس افسانه شیرمحمدی، دکتر فرزین نصرتی، محسن فغفور مغربی، دکتر مقصود و منصور حریری، دکتر علی درودی، محمود احمدیانی، مهرداد اردبیلی، محمد جنگ زاده، محسن وزین، محمد کرامتی، روشن بلبلیان، ابوالقاسم ارژنگی، محسن بهرامی، عباس پورساحلی و… بسیاری دیگر از فارغالتحصیلان از جمله این اعدام شدگان هستند. آنها میگویند تحصیلکردگی عامل تسریع کننده در اعدامها بوده است.<ref>زندانیان در گزارشات خود آوردهاند که میزان تحصیلات بالاتر موجب بدرفتاری و خشم و کین بیشتری از طرف زندانبانان میشده است. آنها اشاره میکنند حاج داود رحمانی رئیس زندان قزلحصار_ وقتی با دانشجو، مهندس یا دکتر روبهرو میشد متفاوت با بقیه برخورد میکرد و بیشتر روی آنها فشار میآورد. او حتی از زندانیانی که عینک داشتند، ابراز انزجار میکرد. او خطاب به آنان میگفت: «از آن عینکت معلومه هم جنبشی هستی هم کتابخون، هم سرمایهدار، هم عامل استکبار».</ref> | در میان متخصصان مرد دکتر محسن مهرانی، دکتر منصور پایدار، دکتر طبیبی نژاد، دکتر شورانگیز، مهندس فضیلت علامه، مهندس افسانه شیرمحمدی، دکتر فرزین نصرتی، محسن فغفور مغربی، دکتر مقصود و منصور حریری، دکتر علی درودی، محمود احمدیانی، مهرداد اردبیلی، محمد جنگ زاده، محسن وزین، محمد کرامتی، روشن بلبلیان، ابوالقاسم ارژنگی، محسن بهرامی، عباس پورساحلی و… بسیاری دیگر از فارغالتحصیلان از جمله این اعدام شدگان هستند. آنها میگویند تحصیلکردگی عامل تسریع کننده در اعدامها بوده است.<ref>زندانیان در گزارشات خود آوردهاند که میزان تحصیلات بالاتر موجب بدرفتاری و خشم و کین بیشتری از طرف زندانبانان میشده است. آنها اشاره میکنند حاج داود رحمانی رئیس زندان قزلحصار_ وقتی با دانشجو، مهندس یا دکتر روبهرو میشد متفاوت با بقیه برخورد میکرد و بیشتر روی آنها فشار میآورد. او حتی از زندانیانی که عینک داشتند، ابراز انزجار میکرد. او خطاب به آنان میگفت: «از آن عینکت معلومه هم جنبشی هستی هم کتابخون، هم سرمایهدار، هم عامل استکبار».</ref> | ||
===== | ===== بیماران ===== | ||
درگزارشات آمده است: | درگزارشات آمده است: | ||
خط ۴۸۶: | خط ۴۸۵: | ||
==== قتلعام، شیوهها، پوششها ==== | ==== قتلعام، شیوهها، پوششها ==== | ||
===== | ===== سلاخی، تیرباران در گودال و گونی و ... ===== | ||
طبق گزارشها اعدام در قتلعام اساسا با شیوه دار زدن بوده است. اما بعضی گزارشها شیوههای دیگری از جمله '''شیوهی سلاخی، تیرباران در گودال و گونی و''' ...را نیز ذکر کردهاند. بعضی گزارشها حاکی است که در حوالی رودبار و رشت برای قتلعام ابتدا یک گودال بزرگ کنده و سپس زندانیان سیاسی را داخل آن انداخته، تیرباران کرده و در همانجا دفن کردند. یا گزارش دیگری حاکی است که زندانیان ایلام و دزفول و ارومیه و .. را به عنوان انتقال به بیابانها برده و در آنجا قتلعام کردند. | طبق گزارشها اعدام در قتلعام اساسا با شیوه دار زدن بوده است. اما بعضی گزارشها شیوههای دیگری از جمله '''شیوهی سلاخی، تیرباران در گودال و گونی و''' ...را نیز ذکر کردهاند. بعضی گزارشها حاکی است که در حوالی رودبار و رشت برای قتلعام ابتدا یک گودال بزرگ کنده و سپس زندانیان سیاسی را داخل آن انداخته، تیرباران کرده و در همانجا دفن کردند. یا گزارش دیگری حاکی است که زندانیان ایلام و دزفول و ارومیه و .. را به عنوان انتقال به بیابانها برده و در آنجا قتلعام کردند. | ||
ویرایش