کاربر:Hossein/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۴۰۹: خط ۴۰۹:


===== گورهای جمعی =====
===== گورهای جمعی =====
گرارشها حاکی است در گرماگرم قتل‌عام سال ۶۷ پاسداران با عجله سعی در دفن اعدام‌شدگان داشتند و بهمین خاطر بیش از همه از گورهای جمعی استفاده کردند


====== خاوران ======
====== خاوران ======
خط ۴۲۷: خط ۴۲۸:
شاهدی که از صحنه قتل‌عام توانسته بود در آخرین لحظات بگریزد در گزارش مفصلی از جمله آورده است: در زندان یونسکو ۴۴ زندانی را به بهانه جابه‌جایی صداکردند، یک ساعت بعد به هر کدام یک کفن دادند و گفتند آنها را بپوشید. سپس آنها را به خارج شهر برده و همه را کشتند و به‌صورت جمعی دفن‌شان کردند. <ref>محمدرضا آشوغ، جان‌به‌دربرده از کشتار ۶۷، درباره اعدام و دفن دسته‌جمعی احتمالی زندانیان در پادگان قدس سپاه در حاشیه رود کرخه می‌گوید.[https://painscapes.com/cities/745]</ref>
شاهدی که از صحنه قتل‌عام توانسته بود در آخرین لحظات بگریزد در گزارش مفصلی از جمله آورده است: در زندان یونسکو ۴۴ زندانی را به بهانه جابه‌جایی صداکردند، یک ساعت بعد به هر کدام یک کفن دادند و گفتند آنها را بپوشید. سپس آنها را به خارج شهر برده و همه را کشتند و به‌صورت جمعی دفن‌شان کردند. <ref>محمدرضا آشوغ، جان‌به‌دربرده از کشتار ۶۷، درباره اعدام و دفن دسته‌جمعی احتمالی زندانیان در پادگان قدس سپاه در حاشیه رود کرخه می‌گوید.[https://painscapes.com/cities/745]</ref>


=== '''یک شاهد زنجانی''' ===
====== زنجان ======
«۳۰مرداد ۱۳۶۷ شب تاسوعا بود. یکی از پاسداران که کاغذی دستش بود جلو آمد و گفت: «اسامی که میخونم سریع آماده شن: علیرضا معبودی، خلیل توتونچی، قدرت ولی محمدی، سعید محمدی، رضا اکرامی نقش، محجوبی، جواد ارشدی، داوودی، سعید مسعودی، مسعود مسعودی، محسن میرزایی، فرج نبوی، حسن فضلی، کمال عتیقه چی، حریری، سجاد براری و...
به نقل از یک شاهد آمده است: «۳۰مرداد ۱۳۶۷ شب تاسوعا بود. یکی از پاسداران که کاغذی دستش بود جلو آمد و گفت: «اسامی که میخونم سریع آماده شن: علیرضا معبودی، خلیل توتونچی، قدرت ولی محمدی، سعید محمدی، رضا اکرامی نقش، محجوبی، جواد ارشدی، داوودی، سعید مسعودی، مسعود مسعودی، محسن میرزایی، فرج نبوی، حسن فضلی، کمال عتیقه چی، حریری، سجاد براری و...


وسایلتونو جمع کنین میخوایم ببریمتون حلیم خوری»!
وسایلتونو جمع کنین میخوایم ببریمتون حلیم خوری»!
خط ۴۳۶: خط ۴۳۷:
نگهبان قبرستان گفت: «شب دیدم ماشینهای زیادی وارد قبرستان شدند و در ۳نقطه گودال بزرگی کندند بعد با ۳ماشین جنازه‌ها را به گودال‌ها ریختند. من با فانوس جلو رفتم و گفتم چکار می‌کنید؟ آنها مرا از محوطه دور کرده و گفتند: «برو اتاقت و ضمنا چیزی هم ندیدی‌ها».
نگهبان قبرستان گفت: «شب دیدم ماشینهای زیادی وارد قبرستان شدند و در ۳نقطه گودال بزرگی کندند بعد با ۳ماشین جنازه‌ها را به گودال‌ها ریختند. من با فانوس جلو رفتم و گفتم چکار می‌کنید؟ آنها مرا از محوطه دور کرده و گفتند: «برو اتاقت و ضمنا چیزی هم ندیدی‌ها».


نگهبان گفت: بعد با ۳ماشین دیگر روی جنازه‌ها آهک ریختند. فردای آن شب تلخ به محل دفن این شهدا رفتم و دست یکی از این عزیزان را دیدم که با لباس بیرون از خاک است، کمی زمین را کندم و دست را زیر خاک گذاشتم. دست یک دختر بود». 
نگهبان گفت: بعد با ۳ماشین دیگر روی جنازه‌ها آهک ریختند. فردای آن شب تلخ به محل دفن این شهدا رفتم و دست یکی از این عزیزان را دیدم که با لباس بیرون از خاک است، کمی زمین را کندم و دست را زیر خاک گذاشتم. دست یک دختر بود».


=== '''گزارشی از قبرستان آق‌سید مرتضی''' ـ '''خاوران گلستان''' ===
====== خاوران گلستان ======
«… یکی از بچه‌هایی که منزلشان نزدیک گلستان بود، گفت دیشب سگ‌های ولگرد در محوطه گلستان زیاد بودند. همسایه‌ها می‌گفتند سگ‌ها که بوی خون شنیدند، شروع به کندن خاک کردند و به جایی رسیدند که به پیکر شهیدان نزدیک شدند و لباس و دست یک شهید را کندند.
گزارشی از قبرستان آق سید مرتضی:‌«… یکی از بچه‌هایی که منزلشان نزدیک گلستان بود، گفت دیشب سگ‌های ولگرد در محوطه گلستان زیاد بودند. همسایه‌ها می‌گفتند سگ‌ها که بوی خون شنیدند، شروع به کندن خاک کردند و به جایی رسیدند که به پیکر شهیدان نزدیک شدند و لباس و دست یک شهید را کندند.


از قبرستان آق‌سید‌مرتضی که تعداد زیادی از شهیدان مجاهد را قبلاً دفن کرده بودند، صدای لودر می‌آمد. روز بعد رفتیم ببینیم آنجا چه خبر است. همین‌که وارد شدیم دیدیم درگوشه شرقی گورستان، یک محیطی به طول۳۰متر و عرض ۳ متر خاک‌برداری شده و خاک نامنظمی هم اطرافش ریخته‌اند
از قبرستان آق‌سید‌مرتضی که تعداد زیادی از شهیدان مجاهد را قبلاً دفن کرده بودند، صدای لودر می‌آمد. روز بعد رفتیم ببینیم آنجا چه خبر است. همین‌که وارد شدیم دیدیم درگوشه شرقی گورستان، یک محیطی به طول۳۰متر و عرض ۳ متر خاک‌برداری شده و خاک نامنظمی هم اطرافش ریخته‌اند.
 
== '''قتل‌ عام سال ۶۷ ـ تیرباران در گونی؛ سلاخی در بیابان... ''' == 
 
'''قتل‌ عام سال ۶۷ ـ‌ سلاخی انسانها ۲۵سال قبل از پیدایش داعش''' 
 
با شروع جنبش دادخواهی، علاوه بر کشف خاوران و گورهای جمعی زندانیان در شهرهای مختلف، خبرها و نمونه‌هایی از نحوه قتل‌عام در شهرهای مختلف مطرح شد. موارد و نمونه‌هایی که هیچ‌کس فکرش ‌را نمی‌کرد. چه کسی فکر می‌کرد در گرماگرم قتل‌عام سال ۶۷حوالی رودبار و رشت یه گودال بزرگ کنده شود و زندانیان سیاسی داخل آن تیرباران و دفن شوند؟ این عزیزان را مثل زندانیان ایلام و دزفول و ارومیه و... به بهانه انتقال از بند، به بیابانها منتقل کرده و همان جا کشتند.


====== ارومیه ======
بیژن پیرنژاد در مورد نحوه قتل برادرش هوشنگ و قتل‌عام زندانیان ارومیه نوشته است:
بیژن پیرنژاد در مورد نحوه قتل برادرش هوشنگ و قتل‌عام زندانیان ارومیه نوشته است:


«مرداد ماه سال ۱۳۶۷ هوشنگ برادر کوچکترم را که مدت محکومیتش هم تمام شده بود همراه تعدادی از مجاهدان اسیر با ۲ مینی‌بوس از زندان ارومیه به بهانه انتقال به زندان تبریز خارج کرده و به تپه‌های اطراف دریاچه ارومیه بردند. در آن منطقه که از قبل تحت کنترل پاسداران قرار داشت تعدادی پاسدار با انواع آلات قتاله سرد از قبیل چاقو، قمه، چماق، تبر و ساطور منتظرشان بودند و زندانیان را در حالی که دست و پایشان را از قبل بسته بودند مورد حمله قرار داده و به‌معنای دقیق کلمه سلاخی کردند. فریادهای مجاهدان آن‌قدر بلند بود که برخی از روستاییان به آن منطقه سرازیر شدند اما بعد از تهدید و پاسداران مسلح از منطقه دور شدند. مدتی بعد از اجرای این جنایت هولناک به خانواده اطلاع دادند که برای گرفتن وسایل هوشنگ مراجعه کنند اما جرأت نکردند نحوه به‌شهادت رساندن زندانیان را بگویند وقتی هم با اعتراض خانواده مواجه شدند با همان فرهنگ کثیف و مبتذلی که خاص خودشان است گفتند خوب اگر منافق نباشد به بهشت می‌رود...
«مرداد ماه سال ۱۳۶۷ هوشنگ برادر کوچکترم را که مدت محکومیتش هم تمام شده بود همراه تعدادی از مجاهدان اسیر با ۲ مینی‌بوس از زندان ارومیه به بهانه انتقال به زندان تبریز خارج کرده و به تپه‌های اطراف دریاچه ارومیه بردند. در آن منطقه که از قبل تحت کنترل پاسداران قرار داشت تعدادی پاسدار با انواع آلات قتاله سرد از قبیل چاقو، قمه، چماق، تبر و ساطور منتظرشان بودند و زندانیان را در حالی که دست و پایشان را از قبل بسته بودند مورد حمله قرار داده و به‌معنای دقیق کلمه سلاخی کردند. فریادهای مجاهدان آن‌قدر بلند بود که برخی از روستاییان به آن منطقه سرازیر شدند اما بعد از تهدید و پاسداران مسلح از منطقه دور شدند. مدتی بعد از اجرای این جنایت هولناک به خانواده اطلاع دادند که برای گرفتن وسایل هوشنگ مراجعه کنند اما جرأت نکردند نحوه به‌شهادت رساندن زندانیان را بگویند وقتی هم با اعتراض خانواده مواجه شدند با همان فرهنگ کثیف و مبتذلی که خاص خودشان است گفتند خوب اگر منافق نباشد به بهشت می‌رود...


آری! مجاهد خلق هوشنگ پیرنژاد این‌چنین قیمت دفاع از حرمت کلمه مقدس مجاهد خلق را پرداخت. او که با جسمی فلج به مدت ۶ سال شکنجه‌های فوق طاقت انسان را تحمل کرد، آن‌چنان هراسی در دل بازجویان و شکنجه‌گرانش انداخته بود که نه تنها بعد از پایان محکومیت آزادش نکردند که او را با شقاوتبارترین شیوه در قتل‌عام سال ۶۷ به‌شهادت رساندند...»
هوشنگ پیرنژاد از هواداران مجاهدین، فلج بوده و پس از ۶ سالزندان در قتل‌عام اعدام شد


یکی دیگر از خبرهایی که خیلی تکان‌دهنده بود ماجرای قتل‌عام تعدادی از زندانیان مسجد سلیمان بود. آنها هم به بهانه انتقال، از بند جدا کرده و ساعتهایی بعد با فجیع‌ترین شکل تیرباران کردند.
====== مسجدسلیمان ======
نفری که خودش از نزدیک شاهد صحنه بیابانهای اطراف مسجد سلیمان بود می‌گوید:


نفری که خودش از نزدیک شاهد صحنه بیابانهای اطراف مسجد سلیمان بود می‌گوید:
«ما تو کوه بودیم اونا تو دشت بودن. حدود هشت و نیم صبح بود... هنوز هوا گرم نشده بود. ما رفته بودیم برای شکار. اون منطقه حدود ۶۰ کیلومتر از مسجد سلیمان فاصله داره. داشتم با دوربین نگاه می‌کردم که توجهم به دوتا ماشین باری جلب شد، اول فکر کردم سبزیجات بارشونه... ولی تعجبم این بود که این دو تا ماشین تو این دشت چی میخوان. دوربینو دادم به پدرم اونم دید مشکوک شد. بعد ماشین سومی هم رسید. چند نفر اومدن پایین. چیزی شبیه یه ون نظامی بود. بعد در ماشینای باری رو باز کردن و از هر کدوم ۷-۸نفر پیاده کردن. بعد دیدم اینا افراد رو با چشم بسته دونه دونه میکنن داخل گونی! مونده بودیم که چیه! چرا اینارو آوردن وسط بیابون دارن زنده زنده میکنن تو گونی؟ یه چیزهایی مثل کیسه‌های بلند یا گونی بود که اونهارو کامل کردن تو گونی،‌ در گونیارو بستن. بعد اونها رو یه جوری نشوندن و بعد شروع کردن تیراندازی. تو اون صحنه تیراندازی ما دیگه خشک شدیم... بعداً من متوجه شدم که اینار به‌خاطر این‌که خیلی راحت بتونن جابه‌جا کنن اول که هنوز جون داشتن گفتن برین تو گونی بعد درشو بستن بهشون تیراندازی کردن، بعد که تیراندازی تموم شد انداختن تو ماشینها هر سه ماشین هم به یه سمت رفتن و از هم دور شدن…».


«ما تو کوه بودیم اونا تو دشت بودن. حدود هشت و نیم صبح بود... هنوز هوا گرم نشده بود. ما رفته بودیم برای شکار. اون منطقه حدود ۶۰ کیلومتر از مسجد سلیمان فاصله داره. داشتم با دوربین نگاه می‌کردم که توجهم به دوتا ماشین باری جلب شد، اول فکر کردم سبزیجات بارشونه... ولی تعجبم این بود که این دو تا ماشین تو این دشت چی میخوان. دوربینو دادم به پدرم اونم دید مشکوک شد. بعد ماشین سومی هم رسید. چند نفر اومدن پایین. چیزی شبیه یه ون نظامی بود. بعد در ماشینای باری رو باز کردن و از هر کدوم ۷-۸نفر پیاده کردن. بعد دیدم اینا افراد رو با چشم بسته دونه دونه میکنن داخل گونی! مونده بودیم که چیه! چرا اینارو آوردن وسط بیابون دارن زنده زنده میکنن تو گونی؟ یه چیزهایی مثل کیسه‌های بلند یا گونی بود که اونهارو کامل کردن تو گونی،‌ در گونیارو بستن. بعد اونها رو یه جوری نشوندن و بعد شروع کردن تیراندازی. تو اون صحنه تیراندازی ما دیگه خشک شدیم... بعداً من متوجه شدم که اینار به‌خاطر این‌که خیلی راحت بتونن جابه‌جا کنن اول که هنوز جون داشتن گفتن برین تو گونی بعد درشو بستن بهشون تیراندازی کردن، بعد که تیراندازی تموم شد انداختن تو ماشینها هر سه ماشین هم به یه سمت رفتن و از هم دور شدن…»
در گیلان حوالی رودبار و رشت یه گودال بزرگ کنده و زندانیان سیاسی داخل آن تیرباران و دفن شدند. در ایلام و دزفول و ارومیه و... نیز به بهانه انتقال از بند، زندانیان را به بیابانها منتقل کرده و همان جا به قتل رساندند


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۱٬۱۹۸

ویرایش

منوی ناوبری