کاربر:M.reza/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
(اصلاح املا، اصلاح سجاوندی، اصلاح ارقام، اصلاح نویسه، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح نویسه‌های عربی، ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:


== گوهر ادب آواز ==
== گوهر ادب آواز ==
وی فعالیت‌هایش را با شرکت در تظاهرات‌ها وپخش اعلامیه علیه حکومت سلطنتی [[سلطنت پهلوی|پهلوی]] در ایران شروع کرد. گوهر ادب آواز به هنگام قیام‌های انقلاب ۵۷ در حمله به پادگان جهرم شرکت فعال داشت. گوهر ادب آواز پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به دلیل علاقه‌اش به دین اسلام وارد حوزهٔ علمیهٔ قم شد. اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که در حوزه با تحریف اسلام مواجه است. گوهر ادب آواز پیش از این زندگینامهٔ شهدای مجاهدین خلق را خوانده بود و به گفته خودش به تفاوتی که میان اسلام [[مهدی رضایی|مهدی رضائی]] و تحجری که در حوزه‌ها بود پی برده بود. یکی از علت‌های که باعث خروج او از حوزه شد تبلیغ‌هایی بود که علیه نیروهای فعال انقلاب ۵۷ بخصوص مجاهدین خلق مشاهده کرده بود. او پس از ترک حوزه به شهر محل تولدش جهرم بازگشت. گوهر ادب‌آواز در بازگشت مجدد به جهرم، به تدریج در ارتباط با مجاهدین خلق قرار می‌گیرد و آشنائی بیشتری نسبت به اهداف و آرمان مجاهدین خلق پیدا می‌کند.<blockquote>گوهر ادب‌آواز در این باره می‌گوید: «آنچه را که تاکنون بدنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»</blockquote>او به شدت جذب اهداف و سلوک مجاهدین خلق می‌شود و به انجمن دانشجویان مسلمان جهرم مرتبط با مجاهدین می‌پیوندد. در دوره معروف به «انقلاب فرهنگی» که به فرمان آیت‌الله خمینی دانشگاه‌ها تعطیل شدند دفاتر انجمن‌های اسلامی مرتبط با مجاهدین نیز مورد حمله عناصر حزب‌الله وابسته به آیت‌الله خمینی قرار می‌گرفت. در سوم تیر ماه وهنگامی که تحت فشار اعضای حزب جمهوری اسلامی در جهرم افراد وخانواده‌های مرتبط با گروه‌های چپ از جمله مجاهدین مجبور به ترک شهر می‌شدند گوهر ادب‌آواز جهت اطلاع از چگونگی زخمی شدن ۲تن از اعضای مجاهدین خلق به جهرم فرستاده می‌شود ولی در اطراف بیمارستان جهرم مورد شناسائی قرار می‌گیرد. عناصر حزب‌الله در همان محل او را بدرختی بسته وصحنهٔ اعدام مصنوعی و تیرباران را در ملاء عام برای وی ترتیب می‌دهند؛ و سپس او را با سنگ و چوب مورد حمله قرار داده و به شدت مجروح می‌کنند.
وی فعالیت‌هایش را با شرکت در تظاهرات‌ها وپخش اعلامیه علیه حکومت سلطنتی [[سلطنت پهلوی|پهلوی]] در ایران شروع کرد. گوهر ادب آواز به هنگام قیام‌های انقلاب ۵۷ در حمله به پادگان جهرم شرکت فعال داشت. گوهر ادب آواز پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به دلیل علاقه‌اش به دین اسلام وارد حوزهٔ علمیهٔ قم شد. اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که در حوزه با تحریف اسلام مواجه است. گوهر ادب آواز پیش از این زندگینامهٔ شهدای مجاهدین خلق را خوانده بود و به گفته خودش به تفاوتی که میان اسلام [[مهدی رضایی|مهدی رضائی]] و تحجری که در حوزه‌ها بود پی برده بود. یکی از علت‌های که باعث خروج او از حوزه شد تبلیغ‌هایی بود که علیه نیروهای فعال انقلاب ۵۷ بخصوص مجاهدین خلق مشاهده کرده بود. او پس از ترک حوزه به شهر محل تولدش جهرم بازگشت. گوهر ادب‌آواز در بازگشت مجدد به جهرم، به تدریج در ارتباط با مجاهدین خلق قرار می‌گیرد و آشنائی بیشتری نسبت به اهداف و آرمان مجاهدین خلق پیدا می‌کند.<blockquote>گوهر ادب‌آواز در این باره می‌گوید: «آنچه را که تاکنون بدنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»</blockquote>او به شدت جذب اهداف و سلوک مجاهدین خلق می‌شود و به انجمن دانشجویان مسلمان جهرم مرتبط با مجاهدین می‌پیوندد. در دوره معروف به «انقلاب فرهنگی» که در آن دوره به فرمان آیت‌الله خمینی دانشگاه‌ها تعطیل شدند، دفاتر انجمن‌های اسلامی مرتبط با مجاهدین نیز مورد حمله عناصر حزب‌الله (وابسته به آیت‌الله خمینی) قرار می‌گرفت. در سوم تیر ماه وهنگامی که تحت فشار اعضای حزب جمهوری اسلامی در جهرم افراد وخانواده‌های مرتبط با گروه‌های چپ از جمله مجاهدین مجبور به ترک شهر می‌شدند گوهر ادب‌آواز جهت اطلاع از چگونگی زخمی شدن ۲تن از اعضای مجاهدین خلق به جهرم فرستاده می‌شود ولی در اطراف بیمارستان جهرم مورد شناسائی قرار می‌گیرد. عناصر حزب‌الله در همان محل او را بدرختی بسته وصحنهٔ اعدام مصنوعی و تیرباران را در ملاء عام برای وی ترتیب می‌دهند؛ سپس او را با سنگ و چوب مورد حمله قرار داده و به شدت مجروح می‌کنند. گوهر با کمک مردم حاضر در صحنه موفق به فرار وخروج از شهرستان جهرم می‌شود. وی علیرغم جراحت‌های جدی به پخش اعلامیه‌های مجاهدین می‌پردازد.


گوهر با کمک مردم حاضر در صحنه موفق به فرار وخروج از شهرستان جهرم می‌شود. وی علیرغم جراحت‌های جدی به پخش اعلامیه‌های مجاهدین می‌پردازد.
گوهر ادب‌آواز از جمله جوانانی بود که پس از انقلاب۵۷ ایران، از شرایط قهر و شکنجه و عدم  وجود آزادی بیان و عقیده توسط جمهوری اسلامی، به خشم آمده بود و بخصوص در شهر شیراز شاهد حملاتی بود که به گروه‌های سیاسی و جنگٰ‌ٰزدگان، به دستور آیت‌الله دستغیب که امام جمعه شهر و نماینده آیت‌الله خمینی بود انجام میگرفت. او تصمیم گرفت که با عملیاتی که به مرگ وی منجر شد، آیت‌الله دستغیب را اعدام کند و جهت انجام این عملیات اعلام آمادگی کرد.<blockquote>گوهر ادب‌آواز خود در این باره نوشته‌است: «من فکر نمی‌کنم وجودم مایملک شخصی‌ام باشد. وجود من متعلق به خدا و خلق و تشکیلات مجاهدین است. اگر با جان من قرار است راهی باز شود من هم فدیه‌ای ناچیز خواهم بود و با انتخابی آگاهانه و مشتاقانه در انتظار چنین روزی بسر می‌برم.» </blockquote><blockquote>به گفته شاهدان گوهر ادب‌آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیه‌ای زنده و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بوده‌است. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات موجودی خود را که یک ساعت و مبلغ ۱۴تومان پول بوده‌است را به همرزمانش می‌دهد و می‌گوید: «اینطوری بهتر است. من می‌دانم برای چه کاری می‌روم. من قلب دشمن را نشانه گرفته‌ام و انشاء الله که چیزی را باقی نگذاشته‌ام. نگاه من فقط به آنجاست.» </blockquote><blockquote>همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفته‌اند: «در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانه‌ای بود که می‌خواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او می‌بارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»</blockquote><blockquote>همرزمان گوهر در خصوص روز عملیات وی گفته‌اند: «برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»</blockquote>
 
وی که از شرایط قهر و شکنجه و سرکوب اولیه‌ترین آزادی‌ها از جمله آزادی بیان و عقیده توسط جمهوری اسلامی به خشم آمده بود و بخصوص در شهر شیراز شاهد جنایاتی که به دستور آیت‌الله دستغیب امام جمعه و نماینده آیت‌الله خمینی بود تصمیم گرفت که با عملیاتی که به مرگ وی نیز منجر شد آیت‌الله دستغیب را اعدام کند و جهت انجام این عملیات اعلام آمادگی کرد.<blockquote>گوهر ادب‌آواز خود در این باره نوشته‌است: «من فکر نمی‌کنم وجودم مایملک شخصی‌ام باشد. وجود من متعلق به خدا و خلق و تشکیلات مجاهدین است. اگر با جان من قرار است راهی باز شود من هم فدیه‌ای ناچیز خواهم بود وبا انتخابی آگاهانه و مشتاقانه در انتظار چنین روزی بسر می‌برم.» </blockquote><blockquote>به گفته شاهدان گوهر ادب‌آواز شب قبل از عملیات در پایگاه عملیاتی روحیه‌ای زنده و شاداب داشت و تا دیروقت به کمک سایر همرزمانش به انجام مانورهای لازم در جهت آمادگی برای عملیات مشغول بوده‌است. وی قبل از ترک پایگاه برای عملیات موجودی خود را که یک ساعت و مبلغ ۱۴تومان پول بوده‌است را به همرزمانش می‌دهد و می‌گوید: «اینطوری بهتر است. من می‌دانم برای چه کاری می‌روم. من قلب دشمن را نشانه گرفته‌آم و انشاء الله که چیزی را باقی نگذاشته‌ام. نگاه من فقط به آنجاست. </blockquote><blockquote>همراهان او در مسیر تا محل عملیات نیز گفته‌اند: «در بین راه گوهر دیگر هیچ نگفت. نگاه او فقط متوجه اقدام قهرمانانه‌ای بود که می‌خواست انجام بدهد. عزم و تصمیم از نگاه او می‌بارید و آرام و سبک بال، به سمت میدان رزم روانه شد.»</blockquote>


=== خانواده ===
=== خانواده ===
از خانواده گوهر ادب‌آواز همچنین دو خواهر وی با نامهای فاطمه و عصمت ادب‌آواز و برادر وی حسین ادب‌آواز از شهدای مجاهدین خلق هستند که در قتل‌عام سال ۱۳۶۸ به شهادت رسیدند و در قبرستان خاوران در شهر تهران به خاک سپرده شده‌اند.
از خانواده گوهر ادب‌آواز همچنین دو خواهر وی با نام‌های فاطمه و عصمت ادب‌آواز و برادر وی حسین ادب‌آواز از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] هستند که در جریان [[اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷)|قتل‌عام سال ۱۳۶۷]] اعدام شدند و در قبرستان خاوران در شهر تهران مدفون شده‌اند.


نام مادر گوهر ادب‌آواز احترام پارسایی بود. وی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در شهرستان جهرم درگذشت. خانه مادر گوهر ادب‌آواز در جهرم از سال ۱۳۵۸ که معروف به دوران مبارزات سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران در ایران است ۲ بار مورد حمله عناصر حزب‌الله شهر جهرم قرار گرفت و به آتش کشیده شد.
نام مادر گوهر ادب‌آواز احترام پارسایی بود. وی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در شهرستان جهرم درگذشت. خانه مادر گوهر ادب‌آواز در جهرم از سال ۱۳۵۸ که معروف به دوران مبارزات سیاسی [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در ایران است، ۲ بار مورد حمله عناصر حزب‌الله شهر جهرم قرار گرفت و به آتش کشیده شد.


=== خاطرات فاطمه افراسیابی هم‌تیم گوهر ادب‌آواز ===
=== خاطرات فاطمه افراسیابی هم‌تیم گوهر ادب‌آواز ===
<blockquote>«روز قبل از عملیات بارها از او شنیدم که از خواهران وبرادران شهیدمان اسم می‌برد که با سفارش‌های خاص دستغیب تیرباران شده بودند. از جنگزده‌ها و محرومان و خانهبدوشهایی یاد می‌کرد که برای کمک به آنها و رساندن پیام سازمان به نزدشان رفته بود، زنان و دختران جنگ‌زده و آواره و بی‌پناهی که از رذالت‌های پاسداران خمینی و عوامل مستقیم دستغیب نزدش شکوه‌ها کرده بودند، گوهر با متانت و وقار خاصی می‌خندید و می‌گفت: “می‌خواهم مردم شیراز را غرق شادی کنم، فردا که تو لبخند را بر لبان آنها ببینی من به آرزویم رسیدهام. “ حدود ساعت ۷ صبح روز جمعه ۲۰ آذر با گوهر که با گام‌های پرصلابت قدم برمی‌داشت از پایگاه خارج شدیم و به سمت خانه دستغیب حرکت کردیم. ترتیب کار این بود که من در نقطه مناسبی بایستم تا خروج دستغیب را ببینم و به گوهر علامت بدهم. گوهر برای تضمین عملیات مقدار زیادی مواد منفجره به خود بسته بود. گوهر می‌بایست تا خارج شدن دستغیب از خانهاش خود را مخفی می‌کرد من باید هنگام خروج دستغیب به گوهر علامت می‌دادم که آماده باشد من در آخرین لحظه باید یکبار به گوهر تأکید می‌کردم که هرچه گفتهای و نوشتهای به جای خود اما اینجا کاملاً آزاد هستی که برگردی! وقتی که به او گفتم تو همین الان هم می‌توانی برگردی حرفم را ناتمام گذاشت و درحالیکه چهرهاش کاملاً برافروخته شده بود، مرا به گرمی بوسید و گفت: “من هیچ چیز پشت سر ندارم، آنچه دارم در پیش رو است. “ دستغیب به همراه ۱۲ محافظش به قصد رفتن برای نمایش جمعه از خانه خارج شد. به محض این که علامت دادم مثل تیری از کمان برخاست. از وقتی که گوهر از میان دستهایم پرکشید دیگر ثانیه‌ها را به یاد نمی‌آورم. همچنان که خودش می‌خواست صدای انفجار مهیبی که دستغیب جنایتکار و ۱۲ تن از محافظانش را به خاک هلاک انداخت نه فقط در شیراز و فارس که در سراسر ایران طنین انداخت و همه را غرق شادی و شور کرد…»</blockquote>
<blockquote>«روز قبل از عملیات بارها از او شنیدم که از خواهران وبرادران شهیدمان اسم می‌برد که با سفارش‌های خاص دستغیب تیرباران شده بودند. از جنگزده‌ها و محرومان و خانه بدوشهایی یاد می‌کرد که برای کمک به آنها و رساندن پیام سازمان به نزدشان رفته بود، زنان و دختران جنگ‌زده و آواره و بی‌پناهی که از رذالت‌های پاسداران خمینی و عوامل مستقیم دستغیب نزدش شکوه‌ها کرده بودند، گوهر با متانت و وقار خاصی می‌خندید و می‌گفت: “می‌خواهم مردم شیراز را غرق شادی کنم، فردا که تو لبخند را بر لبان آنها ببینی من به آرزویم رسیده ام.“ حدود ساعت ۷صبح روز جمعه ۲۰آذر با گوهر که با گام‌های پرصلابت قدم برمی‌داشت از پایگاه خارج شدیم و به سمت خانه دستغیب حرکت کردیم. ترتیب کار این بود که من در نقطه مناسبی بایستم تا خروج دستغیب را ببینم و به گوهر علامت بدهم. گوهر برای تضمین عملیات مقدار زیادی مواد منفجره به خود بسته بود. گوهر می‌بایست تا خارج شدن دستغیب از خانه‌اش خود را مخفی می‌کرد من باید هنگام خروج دستغیب به گوهر علامت می‌دادم که آماده باشد من در آخرین لحظه باید یکبار به گوهر تأکید می‌کردم که هرچه گفته‌ای و نوشته‌ای به جای خود اما اینجا کاملاً آزاد هستی که برگردی! وقتی که به او گفتم تو همین الان هم می‌توانی برگردی، حرفم را ناتمام گذاشت و درحالیکه چهره‌اش کاملاً برافروخته شده بود، مرا به گرمی بوسید و گفت: “من هیچ چیز پشت سر ندارم، آنچه دارم در پیش رو است.“ دستغیب به همراه ۱۲ محافظش به قصد رفتن برای نمایش جمعه از خانه خارج شد. به محض این که علامت دادم گوهر مثل تیری از کمان برخاست. از وقتی که گوهر از میان دستهایم پرکشید دیگر ثانیه‌ها را به یاد نمی‌آورم. همچنان که خودش می‌خواست صدای انفجار مهیبی که دستغیب جنایتکار و ۱۲ تن از محافظانش را به خاک هلاک انداخت نه فقط در شیراز و فارس که در سراسر ایران طنین انداخت و همه را غرق شادی و شور کرد…»</blockquote>


=== زمان عملیات ===
=== زمان عملیات ===
در ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ صبح صدای انفجاری شهر شیراز را لرزاند. همرزمان گوهر می‌گویند: <blockquote>«برای مدتی در پایگاه منتظر گوهر بودیم اما او دیگر برنگشت و گویا تصمیم گرفته بود عملیات را به هر قیمت انجام بدهد ولو اینکه جان خود را فدا کند.»</blockquote>
ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه صبح روز ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰  
 
=== وصیت‌نامه گوهر ادب‌آواز ===
=== وصیت‌نامه گوهر ادب‌آواز ===
به خلق قهرمان، بویژه خواهران و برادران مجاهدم.
به خلق قهرمان، بویژه خواهران و برادران مجاهدم.
۲۰۸

ویرایش

منوی ناوبری