۹۷۳
ویرایش
(اصلاح نویسه، اصلاح فاصلهٔ مجازی، ابرابزار) |
(ابرابزار، اصلاح فاصلهٔ مجازی) |
||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقان سیاهی که بر جامعه سایه گسترده بود، تنها راه شکستن «بنبست مبارزه» را «تعرّض» و «اِعمال قدرت انقلابی» و نفی «اصل عدم تعرّض» (تئوری بقا) میداند و مینویسد: «... پنهانکاری بی آن که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد، دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است و اگر میباید پنهانکاری و قدرت انقلابی، تواٌماً، شرط بقای ما باشند، ناگزیر باید اصل بنیانی «تئوری بقا“, یعنی، اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب، نظریة ”تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم“, لزوماً، جای خود را به مشی ”برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم» میدهد» (ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا… ص۴۵). | پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقان سیاهی که بر جامعه سایه گسترده بود، تنها راه شکستن «بنبست مبارزه» را «تعرّض» و «اِعمال قدرت انقلابی» و نفی «اصل عدم تعرّض» (تئوری بقا) میداند و مینویسد: «... پنهانکاری بی آن که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد، دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است و اگر میباید پنهانکاری و قدرت انقلابی، تواٌماً، شرط بقای ما باشند، ناگزیر باید اصل بنیانی «تئوری بقا“, یعنی، اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب، نظریة ”تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم“, لزوماً، جای خود را به مشی ”برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم» میدهد» (ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا… ص۴۵). | ||
بیژن جزنی نیز معتقد بود که «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد، تودهها را در راه انقلاب بسیج کند. آنچه بر آهن سرد | بیژن جزنی نیز معتقد بود که «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد، تودهها را در راه انقلاب بسیج کند. آنچه بر آهن سرد تودهها، در دورة خمودی موٌثر میافتد، آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جانبازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخوردة توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه میکشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکّی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شدة توده را به انفجار میکشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق، پنج رسالة بیژن جزنی، ۱۹ بهمن تئوریک، شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵). | ||
حمید اشرف و یارانش نیز «تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران» را «ضربه زدن به دشمن» ارزیابی میکردند: «ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح | حمید اشرف و یارانش نیز «تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران» را «ضربه زدن به دشمن» ارزیابی میکردند: «ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح تودهها، به علّت کنترل شدید پلیسی، مقدور نمیباشد؛ لذا، به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه، به طورساده، ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه، یعنی، مبارزة مسلّحانه به خلق میهنمان بود» (جمعبندی سه ساله، انتشارات نگاه، تهران ۱۳۵۸, ص۹۲). | ||
== تفاوت دیدگاههای جزنی و احمدزاده == | == تفاوت دیدگاههای جزنی و احمدزاده == | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
گروه جزنی ـ ظریفی با توجّه به تجربة غنی مبارزاتی و پختگی که داشتند، از هرگونه الگوبرداری گریزان بودند. از «قطب گرایی» هم، سخت، پرهیز داشتند. «بارزترین خصوصیّت ایدئولوژیک این گروه، گرایش به برداشت مستقیم و مستقل از مارکسیسم ـ لنینیسم» بود و ریختن شالودههای مارکسیسمی ایرانی. | گروه جزنی ـ ظریفی با توجّه به تجربة غنی مبارزاتی و پختگی که داشتند، از هرگونه الگوبرداری گریزان بودند. از «قطب گرایی» هم، سخت، پرهیز داشتند. «بارزترین خصوصیّت ایدئولوژیک این گروه، گرایش به برداشت مستقیم و مستقل از مارکسیسم ـ لنینیسم» بود و ریختن شالودههای مارکسیسمی ایرانی. | ||
رهبر گروه، بیژن جزنی، با آثار کلاسیک آشنا بود؛ به ویژه، نوشتههای لنین را خوانده بود و واژگان این ادبیات را به درستی میشناخت و به کار میبست. برای این گروه، دست زدن به مبارزة مسلّحانه، به معنای آغاز انقلاب نبود، به معنای تدارک انقلاب بود. آنها میدانستند که آغاز انقلاب نیاز به پیدایش موقعیت انقلابی دارد و این موقعیت هنوز در جامعه وجود ندارد. انقلاب را هم کار تودهها میدانستند و تدارک انقلاب را کار پیشاهنگ تودهها. مرز میان حرکت توده و پیشاهنگ را هم خدشه دار نمیساختند. به همین دلیل، چشم به راه پیوستن تودهها به «هستة چریکی «نبودند و فراروییدن هستة چریکی به» ارتش خلق «چشم به راه افزایش تحرّک تودهها بودند و رشد و گسترش مبارزات صنفی و سیاسیشان که میبایست توسّط پیشاهنگ سمت وسو داده شود. به دنبال بسیج دهقانان و | رهبر گروه، بیژن جزنی، با آثار کلاسیک آشنا بود؛ به ویژه، نوشتههای لنین را خوانده بود و واژگان این ادبیات را به درستی میشناخت و به کار میبست. برای این گروه، دست زدن به مبارزة مسلّحانه، به معنای آغاز انقلاب نبود، به معنای تدارک انقلاب بود. آنها میدانستند که آغاز انقلاب نیاز به پیدایش موقعیت انقلابی دارد و این موقعیت هنوز در جامعه وجود ندارد. انقلاب را هم کار تودهها میدانستند و تدارک انقلاب را کار پیشاهنگ تودهها. مرز میان حرکت توده و پیشاهنگ را هم خدشه دار نمیساختند. به همین دلیل، چشم به راه پیوستن تودهها به «هستة چریکی «نبودند و فراروییدن هستة چریکی به» ارتش خلق «چشم به راه افزایش تحرّک تودهها بودند و رشد و گسترش مبارزات صنفی و سیاسیشان که میبایست توسّط پیشاهنگ سمت وسو داده شود. به دنبال بسیج دهقانان و «جنگ چریکی دهقانی» هم نبودند. به شهر چشم دوخته بودند و به» کارگران و دیگر زحمتکشان شهر». امّا، تاٌکید داشتند که «اولّین گام در تدارک و گسترش مبارزه در بین نیروهای بالفعل است. روشنفکران، بالفعلترین نیروهای جنبشاند. این نیروی جوان تمام صفات و خصوصیات لازم را برای شروع حرکت دارد» (به نقل از «آنچه یک انقلابی باید بداند» علی اکبر صفایی فراهانی، از انتشارات ۱۹ بهمن تئوریک، چاپ دوم، ص۳۴). | ||
مبارزات صنفی و صنفی ـ سیاسیِ لایههای مختلف مردم، امّا، جایی در دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان نداشت. آنها نه جایگاه ویژه ای برای این مبارزات قائل بودند و نه به حرکتهای خودجوشی که ربطی به جنبش چریکی نداشت، حساسیّت زیادی نشان میدادند. سازماندهی این مبارزات را هم در قلمروِ وظایف سازمانهای سیاسی ـ نظامی نمیدانستند. باور داشتند که «بسیج تودهها جز از راه مبارزة مسلّحانه امکانپذیر نیست» («مبارزة مسلّحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک»، مسعود احمدزاده، از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، چاپ هفتم، ۱۳۵۴, ص۸۴) و «... موتور کوچک و مسلّح میتواند قیام را آغاز کند و به تدریج تودهها را نیز به یک مبارزة مسلّحانه طولانی… بکشاند (همان، ص۶۵). پس تفاوت چندانی میان سازماندهیِ ”عنصر روشنفکر» و «عنصر پرولتاریایی» نمیگذاشتند و تاٌکیدی بر جذب روشنفکران به مثابة پیش شرط جذب تودههای مردم نداشتند. به طورکلّی هم زمینة حرکت روشنفکران انقلابی را در زمینة حرکت تودههای مردم متمایز نمیساختند و هر دو را نمود «شرایط عینی انقلاب» میپنداشتند. امّا، «قیام مسلّحانة شهری» را از «مبارزة مسلّحانة توده ای» متمایز میکردند و دومی را شکل تکامل یافتة اول میدانستند و مرحلة پایانی مبارزه برای براندازیِ رژیم. | مبارزات صنفی و صنفی ـ سیاسیِ لایههای مختلف مردم، امّا، جایی در دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان نداشت. آنها نه جایگاه ویژه ای برای این مبارزات قائل بودند و نه به حرکتهای خودجوشی که ربطی به جنبش چریکی نداشت، حساسیّت زیادی نشان میدادند. سازماندهی این مبارزات را هم در قلمروِ وظایف سازمانهای سیاسی ـ نظامی نمیدانستند. باور داشتند که «بسیج تودهها جز از راه مبارزة مسلّحانه امکانپذیر نیست» («مبارزة مسلّحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک»، مسعود احمدزاده، از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، چاپ هفتم، ۱۳۵۴, ص۸۴) و «... موتور کوچک و مسلّح میتواند قیام را آغاز کند و به تدریج تودهها را نیز به یک مبارزة مسلّحانه طولانی… بکشاند (همان، ص۶۵). پس تفاوت چندانی میان سازماندهیِ ”عنصر روشنفکر» و «عنصر پرولتاریایی» نمیگذاشتند و تاٌکیدی بر جذب روشنفکران به مثابة پیش شرط جذب تودههای مردم نداشتند. به طورکلّی هم زمینة حرکت روشنفکران انقلابی را در زمینة حرکت تودههای مردم متمایز نمیساختند و هر دو را نمود «شرایط عینی انقلاب» میپنداشتند. امّا، «قیام مسلّحانة شهری» را از «مبارزة مسلّحانة توده ای» متمایز میکردند و دومی را شکل تکامل یافتة اول میدانستند و مرحلة پایانی مبارزه برای براندازیِ رژیم. | ||
به طورکلی، | به طورکلی، «درس»های انقلاب کوبا و بسی بیش از درسهای انقلاب کوبا، «درس»های انقلاب چین و جمعبندی از این «درس»ها، که به نام اندیشة مائوتسه دون تبلیغ و ترویج میشد، تاٌثیر انکارناپذیری بر دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان گذاشته بود، که نه در مکتب مبارزات سیاسی و صنفی پرورش یافته بودند و نه شناخت ژرف و گستردهای از جامعه خود داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار جزنی، ص۴۰۳, مقالة ناصر مهاجر). | ||
گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. به باور آنها، «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه، تغییر فضای سیاسی جامعه و به طورکلی تبلیغ مسلّحانه است، عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن، وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر، به مثابه یک عامل حمایت کنندة تاکتیکی، میتواند مورد استفاده قرارگیرد… جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند، به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه، قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را به طور وسیعی «سیاسی» کند. همچنین، جنبش چریکی شهری با برهم زدن نظم شهرها، میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد…» (بیژن جزنی، تاریخ سی ساله، تهران ۱۳۵۷, ص۱۰). | گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. به باور آنها، «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه، تغییر فضای سیاسی جامعه و به طورکلی تبلیغ مسلّحانه است، عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن، وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر، به مثابه یک عامل حمایت کنندة تاکتیکی، میتواند مورد استفاده قرارگیرد… جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند، به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه، قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را به طور وسیعی «سیاسی» کند. همچنین، جنبش چریکی شهری با برهم زدن نظم شهرها، میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد…» (بیژن جزنی، تاریخ سی ساله، تهران ۱۳۵۷, ص۱۰). | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۲۹: | ||
حمید اسدیان: «... از فلکه خبر رسید بیژن جزنی را از تبعید قم بهعشرتآباد و سپس بهفلکه آوردهاند. از آنجا که فلکه جای ثابتی نبود، مشخص بود که بهزودی یا او را در بند خودمان خواهیم دید و یا بهشماره۴ نزد زندانیان قدیمی فرستاده خواهد شد. یک روز درِ زیر هشت باز شد و مردی را بهداخل فرستادند. کلاه کِپی خوشپوشی بهسر داشت. سبیلی پر، قدّی بلند، هیکلی ورزیده و قوی، و تحرّکی چشمگیر داشت. با این که سنّش از متوسط ما بیشتر بود، فرز راه میرفت. شلوار لی آبیرنگ تر و تمیز، و بارانی کِرم بلندی پوشیده بود. اسبابهایش را که زیاد هم نبودند با یک دست گرفته بود. همین که وارد بند شد یکی از بچههای فدایی او را شناخت. با صدای بلند در بند فریاد زد: «بیژن». ما همه دانستیم که چه کسی را آوردهاند. | حمید اسدیان: «... از فلکه خبر رسید بیژن جزنی را از تبعید قم بهعشرتآباد و سپس بهفلکه آوردهاند. از آنجا که فلکه جای ثابتی نبود، مشخص بود که بهزودی یا او را در بند خودمان خواهیم دید و یا بهشماره۴ نزد زندانیان قدیمی فرستاده خواهد شد. یک روز درِ زیر هشت باز شد و مردی را بهداخل فرستادند. کلاه کِپی خوشپوشی بهسر داشت. سبیلی پر، قدّی بلند، هیکلی ورزیده و قوی، و تحرّکی چشمگیر داشت. با این که سنّش از متوسط ما بیشتر بود، فرز راه میرفت. شلوار لی آبیرنگ تر و تمیز، و بارانی کِرم بلندی پوشیده بود. اسبابهایش را که زیاد هم نبودند با یک دست گرفته بود. همین که وارد بند شد یکی از بچههای فدایی او را شناخت. با صدای بلند در بند فریاد زد: «بیژن». ما همه دانستیم که چه کسی را آوردهاند. | ||
بچههای فدایی بیرون ریختند و بهاستقبال بیژن شتافتند. ما هم رفتیم. بیژن را بهاتاق۲ بند۲ بردند. دورش نشستند و شروع کردند با او گپ زدن. از همان اول معلوم بود با تسلط و اِشراف برخورد میکند. طنزی که در جوابهایش وجود داشت، جذّاب بود. با این که هوشیار بود امّا، سعی داشت جوابهایش بیپروا باشد. مسئول صنفی کُمون از او پرسید آیا بیمارییی دارد یا نه؟ میخواست اگر لازم است او را سر سفرهٌ «مریضها» ببرد. بیژن لبخندی زد. مقداری سبیلش را جوید و گفت: | بچههای فدایی بیرون ریختند و بهاستقبال بیژن شتافتند. ما هم رفتیم. بیژن را بهاتاق۲ بند۲ بردند. دورش نشستند و شروع کردند با او گپ زدن. از همان اول معلوم بود با تسلط و اِشراف برخورد میکند. طنزی که در جوابهایش وجود داشت، جذّاب بود. با این که هوشیار بود امّا، سعی داشت جوابهایش بیپروا باشد. مسئول صنفی کُمون از او پرسید آیا بیمارییی دارد یا نه؟ میخواست اگر لازم است او را سر سفرهٌ «مریضها» ببرد. بیژن لبخندی زد. مقداری سبیلش را جوید و گفت: «بله، من از دو جهت اِثنیعَشَری هستم». اشارهاش بهشیعه اثنیعشری بودن بود و زخم اثنیعشر داشتن. | ||
باورود بیژن تمام روابط و مناسبات فداییها و تا اندازه زیادی همهٌ مارکسیستها در بند بههم خورد. او از همان روز اول نشان داد که وزنهای است که نمیتوان رویش حساب نکرد. با جدّیت شروع بهبحث و جدل با بچهها کرد. من در جریان بحثهایی که با هردسته و نفر خاص داشت نیستم، امّا، میدانم و میشنیدم که با هرکس متناسب با خودش صحبت میکند. این را هم که میگویم نقطه ضعفش نمیدانم. بیژن جایگاهی داشت که بایستی چنین تواناییهایی هم داشته باشد. این توانایی، با شارلاتانبازی و نان بهنرخ روز خوردن، فرق دارد. بیژن این توان را داشت تا افراد را دور خودش سازمان بدهد. مثلاً مصطفی مدنی که در ابتدا موضع شدیداً مخالفی در برابر بیژن داشت بعد از مدتی جذب او شد. این کار را امثال پرویز (نویدی)، یا حتی جمشید (طاهریپور) نمیتوانستند بکنند. | باورود بیژن تمام روابط و مناسبات فداییها و تا اندازه زیادی همهٌ مارکسیستها در بند بههم خورد. او از همان روز اول نشان داد که وزنهای است که نمیتوان رویش حساب نکرد. با جدّیت شروع بهبحث و جدل با بچهها کرد. من در جریان بحثهایی که با هردسته و نفر خاص داشت نیستم، امّا، میدانم و میشنیدم که با هرکس متناسب با خودش صحبت میکند. این را هم که میگویم نقطه ضعفش نمیدانم. بیژن جایگاهی داشت که بایستی چنین تواناییهایی هم داشته باشد. این توانایی، با شارلاتانبازی و نان بهنرخ روز خوردن، فرق دارد. بیژن این توان را داشت تا افراد را دور خودش سازمان بدهد. مثلاً مصطفی مدنی که در ابتدا موضع شدیداً مخالفی در برابر بیژن داشت بعد از مدتی جذب او شد. این کار را امثال پرویز (نویدی)، یا حتی جمشید (طاهریپور) نمیتوانستند بکنند. |
ویرایش