کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۳٬۸۰۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ نوامبر ۲۰۱۸
خط ۴۸: خط ۴۸:


==== نیروی قزاق ====
==== نیروی قزاق ====
در تاریخ ایران از نیروی قزاق بسیار گفته شده است، اما این نیرو چه نیرویی بوده است؟ از چه کسی فرمان می‌گرفت و مأموریتش چه بو؟
ناصرالدین‌شاه در سفر دوم خود به اروپا در سال ۱۸۷۸ تحت‌تاثیر رژه قزاقهای روسی و ظاهر آراسته آنها از تزار خواست با فرستادن چند تن از افسران قزاق نیرویی شبیه به آنها در ایران تشکیل دهد. روس‌ها که همیشه درصدد افزایش نفوذ خود در ایران بودند از این مسئله استقبال و افرادی را به ایران برای آموزش اعزام کردند.<ref> کتاب ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، نوشته‌ی استفانی کرونین، ترجمه غلامرضا بابایی، ص ۱۰۱</ref>
 هر چند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ بوده و حقوق آنها به صورت منظم پرداخت می‌شد اما در عمل فرمانده بریگاد قزاق تصمیم‌های خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا می‌کرد.  وظیفه‌ی اولیه‌ی قزاق‌ها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت  و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود اما پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه(به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و  عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.<ref> دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲</ref>
امین‌الدوله درخصوص وابستگی  قزاق‌ها به شاه ایران می‌‌گوید: «بریگارد قزاق که در زمان ناصرالدین‌شاه بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتتایی دارد و نه از کسی  گوش شنوایی».<ref> دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳</ref>
تیمسار عبدالله امیرطهماسبی، وزیر جنگ رضاخان در این باره‌ می‌گوید:‌<blockquote>«(قزاق‌خانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهم‌ترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچ‌وقت آن را فراموش نمی‌نماید».<ref>کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵</ref></blockquote>ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده‌ نیروی زمینی محمدرضا پهلوی در این خصوص می‌نویسد:<blockquote>«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاق‌های روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال می‌داشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاق‌خانه ایران دستور می‌گرفت!‌... همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی‌دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند... آموزش، آیین‌ها و فرامین(نیروی قزاق) به زبان روسی بود.</blockquote><blockquote>حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاق‌خانه و توسط یک افسر روس امضا می‌شد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ می‌گردید!‌».<ref>تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵</ref></blockquote>
جواب این سؤال را از وزیر جنگ رضاشاه(سپهبد عبدالله امیرطهماسبی) و از فرمانده نیروی زمینی محمدرضاشاه(ارتشبد غلامعلی اویسی) بشنویم.
کتاب تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵ در معرفی نیروی قزاق که رضاشاه از ابتدا تا انتهای خدمت قزاقی‌اش در آن خدمت می‌کرد و از آن دستمزد می‌گرفت،‌ نکات مهم‌تری در معرفی این نیروی استعماری در صفحه ۳۰ به بعد خود نوشته:
رضاخان در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق با قوای ملیون و کلنل پسیان در همدان جنگیده بود.
رضاخان البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهایش را به ژنرال روسی «نیکلای باراتف» معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ نیروهای آزادیبخش ایران رفت!
خوش‌خدمتی‌های رضاخان به استعمار باعث شد که مهر وی در دل استعمار جای بگیرد!‌
با پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه، انگلستان سریعاً قوای قزاق را که بی‌صاحب شده بود، طی یک کودتای داخلی توسط رضاخان و چند افسر ضدانقلاب روسی، به خدمت خود در آورد.
با این سابقه، آیرون ساید(فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران) رضا را برای کودتا در تهران انتخاب،‌توجیه و اعزام کرد. کار آیرونساید در واقع یک انتخاب دقیق و بسیار حساب شده بود.
آیرون‌ساید در خاطراتش نوشته:
«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».(خاطرات سری آیرون‌ساید ـ به‌نقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹)
به‌گفته مصدق، رضاشاه خود نیز در جمعی گفته بود: آیرون‌ساید مرا آورده است!(کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶)
نتیجه کودتا را محمدتقی بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران، این‌گونه تشریح کرده است:
«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه‌روشنفکران و طبقه تربیت‌شده مملکت را دستگیر ساختند».(بهار - تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵): 
با آن کودتا، سید ضیاء نخست‌وزیر شد و رضاخان هم به مقام وزارت جنگ رسید.
از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا آبان ۱۳۰۴ خورشیدی رضاخان آخرین بقایای انقلاب مشروطه و بازمانده رهبران آن انقلاب را نابود کرد.
او در آبان ۱۳۰۲ به نخست‌وزیری رسید در حالی‌که همزمان وزیر جنگ هم بود و به این ترتیب با بسیج کردن نیروهای وزارت جنگ، موجی از تلگراف از شهرستانها روانه تهران کرد و بخشی از نظامیان تهران را هم در باغشاه متحصن کرده، یک حرکت تصنعی به‌راه‌انداخت که در غیاب روزنامه‌های آزاد و مخالف، یکه‌تاز میدان شده و نهایتاً در مجلس شورای ملی (مجلس پنجم) خواهان خلع‌ید از خاندان قاجار که پادشاهش احمدشاه در تعطیلات فرنگ بود، شد.
بخشی از آن تلگراف‌ها را سپهبد عبدالله امیرطهماسبی در کتاب موسوم به «شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی» گردآوری و منتشر کرده که اسم و امضای بسیاری از بزرک مالکان و آخوندهای همان دوره را پای آنها می‌توان دید.
و به این ترتیب، کار خلع‌ید از قاجاریه و انتقال سلطنت به رضاخان، صورتی جدی به خود گرفت.
بساط دیگ پلو در باغشاه که حیات مدرسه نظام بود، ۲۴ساعته فراهم بود.
روز ۸آبان ۱۳۰۴ مجلس به تحصن اوباش حکومتی واکنش نشان داد و اعلام جلسه فوری کرد.
در همین اوضاع و احوال، عوامل رضاخان تلگراف‌هایی از شهرستانها به مجلس می‌فرستادند که ما ادارات دولتی را گرفته‌ایم و الآن هم داریم مسلح می‌شویم که بیاییم تهران و مجلس را بگیریم و قاجاریه را خلع کرده و شاه را عوض کنیم!‌
مشابه این تلگراف‌های ساختگی را از سایر شهرستانها هم به مجلس فرستاده و فضاسازی می‌کردند که در کتاب امیرطهماسبی بسیاری از آنها قابل مشاهده است.
در همین گیرودار،‌ رئیس مجلس(موتمن‌الملک) استعفا داد.
در قسمت پایانی این بازی‌ها، جمعی از وکلای دست‌آموز مجلس به «حوض‌خانه» مجلس رفته! و ماده واحده‌ای برای تغییر سلطنت تنظیم و امضا کرده و روز ۹آبان آن را به جلسه علنی مجلس دادند تا تصویب شود!
در جلسه علنی، آن طرح «حوض‌خانه»! مطرح شد. طرحی که امضاکنندگانش ۷۷نفر یعنی همان وکلایی بودند که رضاخان خود به مجلس آورده بود.(جالب است که رضاخان به مجلس می‌گفت طویله!)
به‌استناد کتاب امیرطهماسبی،‌ مجلس رسیدگی به ماده واحده را ۲ساعت به ظهر نهم آبان ۱۳۰۴، آغاز کرد.
با طرح آن ماده واحده مجلس به‌هم‌ریخت و اقلیت کوچک مجلس که مدرس و مصدق ارکان اصلی آن بودند، با آن مخالفت کردند.
جلسه با مدیریت معاون مجلس «سید محمد تدین» برگزار می‌شد.
رئیس مجلس، «حسین پیرنیا موتمن‌الملک» پیشتر استعفا داده بود.
دکتر مصدق نطق مفصلی در مخالفت با ماده واحده ایراد کرد که بسیاری مطالب آن، جنبه تاریخی پیدا کرد.
مصدق مخالفتش را اعلام نموده و جلسه را ترک کرد.
ضمن این‌که مجلس شورای ملی نمی‌توانست و قانوناً مجاز نبود ماده واحده‌ای تصویب کند که مواد قانون اساسی را نقض کند! اما این قبیل موانع برای رضاخان اساساً مطرح نبود!
نهایتا ماده واحده به رأی علنی گذاشته شد که این‌هم مخالف آیین‌نامه‌های مجلس بود چون مخالفان آن مشخص می‌شدند و بسیاری نمی‌خواستند با رضاخان روی این قضیه بعداً درگیر بشوند!
پس از رأی‌گیری و شمارش آرا، از ۸۵نفر حاضر در جلسه، ۸۰نفر رأی مثبت به خلع قاجاریه و سلطنت موقت رضاخان دادند.
۲ساعت به غروب مانده روز ۹آبان ۱۳۰۴ فرمان حکومت از طرف مجلس شورای ملی به رضاخان تصویب شد.(کتاب امیرطهماسبی ص ۲۷۳) و رضاخان قبول سرپرستی ملت ستمدیده را اعلام فرمود!‌!
و به این ترتیب، پس از نزدیک به ۲۵سال مبارزه و جنگ داخلی و خارجی و کشاکش‌های مختلف و در غیاب ستارخان، علی موسیو، میرزا کوچک‌خان، کلنل پسیان، خیابانی، مجاهدان تنگستان، میرزا محمدخان برازجانی و ناصردیوان کازرونی و بسیاری دیگر، کسی زمام امور را به‌دست گرفت که با تمامی این قهرمانان مشروطه یا جنگیده بود و یا دست در خون آنان داشت و در گرماگرم اشغال ایران توسط روسیه، به مزدوری ارتش روسیه در آمده بود! رضاخان!
تنها صدای مخالف در آن روز، صدای اقلیت مجلس بود و فریاد مدرس و مصدق.
نطق مصدق را در قسمت بعدی خواهیم خواند.
در میان قزاق‌ها رضا فردی آزاداندیش ولی ناآرام و متمرد بود. او یک بار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کَند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز به دست آورده بود؛ چراکه سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می‌کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد. او اهل تملق نبود و با زیردستانش در بریگاد به نیکی رفتار می‌کرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز می‌داد. گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می‌برد؛ ولی کینه جو نبود و انتقام نمی‌گرفت. یکی از افسران هم رده‌اش به نام''علیشاه'' در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا وزیر جنگ شد، افسر مزبور فرار کرد. به دستور رضا او را برگرداندند و با درجه‌ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.
در میان قزاق‌ها رضا فردی آزاداندیش ولی ناآرام و متمرد بود. او یک بار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کَند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز به دست آورده بود؛ چراکه سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می‌کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد. او اهل تملق نبود و با زیردستانش در بریگاد به نیکی رفتار می‌کرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز می‌داد. گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می‌برد؛ ولی کینه جو نبود و انتقام نمی‌گرفت. یکی از افسران هم رده‌اش به نام''علیشاه'' در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا وزیر جنگ شد، افسر مزبور فرار کرد. به دستور رضا او را برگرداندند و با درجه‌ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.


۹۷۳

ویرایش

منوی ناوبری