۱٬۱۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(ابرابزار) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
ابوالقاسم قزوینی، عالف قزوینی (متولدقزوین ۱۲۵۸ درگذشت | ابوالقاسم قزوینی، عالف قزوینی (متولدقزوین ۱۲۵۸ درگذشت ۱ بهمن ۱۳۱۲همدان) شاعر آزادیخواه ایران بوده و از روزی که انقلاب مشروطیت در این سرزمین روی داد تا مدت شانزده سال با ملت در تمام انقلابات همقدم و همگام بود<ref name=":1" /> | ||
== | == زندگینامه == | ||
ابوالقاسم قزوینی، مشهور و متخلص به عارف، فرزند ملاهادی | ابوالقاسم قزوینی، مشهور و متخلص به عارف، فرزند ملاهادی وکیل، در سال ۱۲۵۸در قزوین متولد شد. صرف و نحو عربی و فارسی و علوم متداوله را در قزوین فراگرفته و در ادبیات تمرین نمود و علاوه بر این در سن ۱۳ سالگی به مدت ۱۴ ماه در محضر نخستین معلم موسیقی خود، حاجی صادق خرازی به تحصیل و فراگرفتن اصول علمی موسیقی پرداخت و با داشتن صوت دلنشین و آواز خوش، در این فن، مهارتی تام پیداکرد. وی در هنر خط نیز اهتمام ورزید و پیشرفت کرد. پس از آن به توصیهٔ پدر، به نوحه خوانی در پای منابر مشغول شد. عارف در سن۱۶سالگی وارد تهران شد؛ و با اعیان و رجال و درباریان مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه آشنا شد و پس از چندی چنانکه خود گوید: با اکراه در سلک ملازمان وثوق الدوله درآمد، و از طریق او با علی اصغرخان اتابک اعظم آشنا شد و برای او آواز میخواند؛ و در نتیجه به دربار راه یافت و بارها بحضور شاه رسید ویکی دوغزل اجرا کرد، شاه راخوش افتاد، عارف در این باره میگوید: «شنیدن این حرف برایم کمتر از صاعقه نبود. دیدم عمامه به آن ننگینی و شیخ بودن به آن بدنامی هزار بار شریف تر از کلاهی است که میخواهند بر سرم بگذارند. تا آنکه بر حسب امر شاه خواستند. او را در سلک فراش خلوت دربار درآورند، ولی وی لباس خود را بر کلاه فراش خلوتی دربار ترجیح داد و زیر بار این سمت نرفت.<ref name=":1">آموزشگاه موسیقی انوشه - [http://www.anooshemusic.ir/public/ArticleDetails.aspx?id=37 بیوگرافی عارف قزوینی]</ref> | ||
== | == فعالیتهای سیاسی == | ||
عارف یکی از شعرای آزادیخواه ایران بوده و از روزی که انقلاب مشروطیت در این سرزمین روی داد تا مدت شانزده سال با ملت در تمام انقلابات همقدم و همگام بود و | عارف یکی از شعرای آزادیخواه ایران بوده و از روزی که انقلاب مشروطیت در این سرزمین روی داد تا مدت شانزده سال با ملت در تمام انقلابات همقدم و همگام بود و بواسطهٔ خطابهها و نطقهای مهیج و بیان خواستههای ملت در لباس شعر، نارضایی خود و مردم را از اوضاع نمودار میکرد، و از تهییج احساسات ملت به مخالفت با دستگاه ظلم و بیدادگری حکام و زمامداران کشور که از نزدیک دیده بود. کوتاهی نمیکرد. مخصوصاً موقعی که مشروطیت ایران بدست محمدعلی میرزا تعطیل شد و عده ای از رجال نیز با وی همقدم شدند و بدستور بیگانگان کاخ آمال و آرزوی مردم را در هم ریختند. طوفانی در روح وی پدیدار گردید. <small>'''عارف در جنبش مشروطه هوا خواهی بسیار نشان داد و برای بیدار ساختن مردم به انتشار سرودها و اشعار دلانگیز پرداخت. عارف در جنگ جهانی با سیاستهای مداخله جویانه روسیه تزاری و انگلستان مبارزه کرد و جزء مهاجرین که نهصت ملی را تشکیل داده بودند از ایران به استانبول رفت.'''</small><ref name=":1" /> | ||
== | == معلمین و مربیان عارف == | ||
حاجی صادق | حاجی صادق خرازی، آقاشیخ رضای خوش نویس، محمدرضای کتابفروش و آقاشیخ علی شالی معروف به سکاک.<ref name=":1" /> | ||
= زندگینامه عارف قزوینی = | = زندگینامه عارف قزوینی = | ||
<ref name=":0">تی تیل - [http://teeteel.ir/ | <ref name=":0">تی تیل - [http://teeteel.ir/زندگینامه-عارف-قزوینی.html زندگینامه عارف قزوینی]</ref> | ||
ابوالقاسم عارف، چون | ابوالقاسم عارف، چون سری پرشور و طبعی آزاده داشت به کمک صدای دلنشین خود، محبوبیت و معروفیت بسیار یافت و چون ارزش هنر خود را شناخته بود در سن ۱۳ سالگی به دنیای موسیقی وارد و تحت تعلیم ”حاجی صادق خرازی” به تعلیم صدا و فراگرفتن اصول علمی موسیقی پرداخت و در این راه با سرعتی عجیب و قابل ملاحظه پیشرفت تا آنجا که تقریبا” در هنر موسیقی به نسبت تحصیل و مطالعه رشد سریعی نمود و به ساختن تصنیف پرداخت. عارف اولین کسی است که شعر و موسیقی را به صورت ”تصنیف” با مضامین بکر اجتماعی تؤام ساخت و با این ابتکار که از نظر روح حساس و محدودیتهای محیط و احتماع بسیار شایان توجه و قابل اهمیت بود به انعکاس افکار خویش پرداخت و بدین ترتیب بع سرکش و دمکرات خود را در هدایت جامعه و آشنا ساختن مردم به حقوق اجتماعی به کار واداشت. | ||
== مسافرت == | == مسافرت == | ||
عارف | عارف سفری هم به بغداد و استانبول رفت که بعد از دیدن ”دارلالحان” ترک تصمیم گرفت به محض بازگشت به ایران با استفاده از مشاهدات خود آموزشگاهی جهت تعلیم موسیقی در ایران بوجود آورد؛ ولی از آنجا که چنین کاری با وضع محیط و موقعیت بخصوص عارف مطابقت نداشت در اجرای این تصمیم توفیقی حاصل نکرد. | ||
== آثار هنری == | == آثار هنری == | ||
از عارف | از عارف بیست و چهار تصنیف و چند مارش و سرود بجای ماندهاست که اشعار آنها در دیوانش به چاپ رسیده، تصنیف ”آواز بهاری” را او در سال ۱۲۸۶ شمسی ساخته و بواسطه عشق و علاقهای که ”حیدر عمو اوغلی” به آن آهنگ داشت، آن را به نام وی کرد. | ||
پس از آن | پس از آن که ندای مشروطه خواهی، از هر سو بلند شد، عارف که خود ستمها دیده و روحی آزاده داشت، به آزادیخواهان پیوست او بیشتر از هر کس در تنویر افکار و روشن نمودن اذعان توده مردم، در زمان مشروطیت و آزادیخواهی ملت ایران اثر گذاشت. در سالهای آخر عمر، غم و اندوه او شدت گرفت و در همدان انزوا گرید و در همانجا بدرود حیات گفت. قبر وی در صحن آرامگاه بوعلی سینا است و سنگ مرمری بر سر قبر او نصب کردهاند که این بیت بر آن منقوش است: | ||
عمرم | عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت | ||
تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت<blockquote>خاطره</blockquote><blockquote>زنده یاد جواد بدیعزاده که یکی از مفاخر موسیقی ملی ایران است در مورد عارف در یکی از یادداشتهای خود مینویسد: ”عارف را در بسیاری از مجالسی که در منزل نظامالدوله خواجه نوری بر پا بوده میدیدم، با پدرم دوستی نزدیکی داشت و مرا آقا جواد صدا میکرد.</blockquote><blockquote>با وجودی که از هنر هیچکس تعریف و تمجید نمیکرد، شاید از صدای من که بسیار جوان بودم بدش نمیآمد، چون در این مجالس به پدرم میگفت: ”به آقا جواد بگو کمی هم او بخواند”. و عارف به اصرار میزبانش نظامالدوله خواجه نوری که منت زیادی بر او داشت و عارف هم متقابلا” احترام زیادی به او میگذاشت شروع به خواندن میکرد. او حتی تصنیفی در مایه سهگاه دارد به نام ”افتخارالسلطنه” که همسر رسمی خواجهنوری و دختر ناصرالدینشاه قاجار بود ساخته که مطلع آن چنین است:” افتخار همه آفاقی و محبوب منی”، با وجودی که خوانندگان دیگری که در آن مجلس حضور داشتند از آواز و صدایی بسیار بهتر و قویتر نسبت به عارف برخوردار بودند ولی عارف در آن مجالس بواسطله این که با شور و التهاب و انقالبی دوچندان میخواند بیشتر گل میکرد. به هر حال پس از چندی عارف را در هیچ مکان و یا مجلسی ندیدم تا این که در حدود سال ۱۳۱۰ شمسی با عدهای از دوستان به همدان سفر کرده بودیم و در یکی از روزها برای تفریح و تفرج به دره عباسآباد رفته بودیم و در قهوهخانهای کنار جوی آبی نشسته بودیم و نوازندهای بنام حسین ذوقی که بسیار خوب تار میزد در کنار ما بود. کمی دورتر بر روی فرش پیرمردی را دیدیم که به حال خو مشغول بود. حسین ذوقی ساز را برداشت و شروع به نواختن کرد، ”شور” و ”دشتی” میزد و من هم به مقتضای زمان غزلی از حافظ را میخواندم و توجهی به آن پیرمرد نداشتم. پس از چندی صاحب آن قهوهخانه نزدیک ما آمد و گفت آن آقایی که آنجا نشسته خواهس کرده به شما بگویم اگر میل دارید چند دقیقهای پیش او بنشینید، ما قبول کردیم و به طرف آن مرد مجهول رفتیم، ولی در فاصله دو سه متری وی که رسیدیم تشخیص دادم که عارف است، در کنارش نستیم، پیرمردی بود که چهرهاش پر از چین و چروک و سر و وضعی در هم ریخته داشت به طوری که واقعا”شناخته نمیشد. او همان عارف، شاعر آزادیخواه و آزاده بود که به این روز افتاده بود. عارف که زمانی بلند بالا و کمی زشت منظر ولی خوش لباس بود و در تهران بود عمامه یی سفید بر سر داشت و پوتین بندداری به پا میکرد و عبایی هم بر دوش میانداخت اکنون حال و هوا و روزگار دگر داشت. عارف اظهار داشت:” عالم دیگری پیدا کردم که آواز و ساز و حتی شعر مناسبی از حافظس شنیدم و ادامه داد که اخیرا” هم چند تا صفحه برای من آوردهاند که یکی دو تا آواز ضربی در بین آنها بود که بد نبود و سپس از دو صفحهای که در آن زمان خواندم یکی ”گرایلی” و دیگری ضربی ”دشتی” بنام ”جانا هزاران آفرین” و گفت نمیدانم بدیعزاده کیست که این آواز ضربی را خوانده و در این لحظه حسین ذوقی بالاخره طاقت نیاورد و بی محابا گفت:” آقا ایشان همان بدیعزادهاست”و من بعد از آن مجبور شدم خود را به او معرفی کردم و به او گفتم: ”شما هم مرا میشناسید، با عمامه سفید و عبا شما در در تهران میدیدم و با پدرم آشنایی داشتید و حتی با دایی من مرحوم ”سعدی الواعظین” آشنا و دوست بودید، من جواد پس بدیعالمتکلمین هستم، عارف یکبارده برافروخته شد و گفت:” تو فرزند آقا بدیع هستی؟!” در این هنگام بلند شدم و صورت و دست او را بوسیدم و به او گفتم تا شما را از نزدیک دیدم شناختم ولی خواهشی دارم، شما تصنیفی دارید در مایه دشتی و من آهنگ آن را کاملا”با ضرف مخصوص نمیدانم، اگر ممکن است یک بند آن را بخوانید و او بلافاصله خواهش مرا پذیرفت و شروع به خواندن بند اول تصنیف کرد که چنین است:</blockquote><blockquote>گریه کن که گر سیل خون ثمر ندارد</blockquote><blockquote>نالهای که ناید زنای دل اثر ندارد</blockquote><blockquote>این تصنیف را او برای کلنل محمدتقیخان پسیان ساخته و در مشهد کنسرت داده بد. بعد از آن عارف نگاه سوزنده و مأیوس کنندهای به من کرد و گفت””عارف مرده و من همان ”شیخ ابوالقاسم قزوینی” هستم؛ و من آن بحث را قطع کردم و حسین ساز را برداشت و باز هم در مایه ”شور”و ”دشتی” غزلی از حافظ با این مطلع خواندم:</blockquote><blockquote>خوشتر ز غیش و صحبت و باغ و بهار چیست</blockquote><blockquote>ساقی کجاست کو سبب انتظار چیست</blockquote><blockquote>بعد از اتمام آواز از او خداحافظی کردیم و رفتیم و دیگر او را ندیدم تا در سال ۱۳۱۲ در روزنامهها خواندم که عارف مردهاست؛ ولی در همان سال او را مرده دیدم”،</blockquote><blockquote>آواز بهاری</blockquote><blockquote>هنگام می و فصل گل و گشت (جانم گشت و خدا گشت و چمن گشت)</blockquote><blockquote>دربار بهاری تهی از زاغ و) (جانم زاغ و خدا زاغ و) زغن شد</blockquote><blockquote>از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد</blockquote><blockquote>دلتنگ چو من مرغ (جانم مرغ) قفس بهر وطن شد</blockquote><blockquote>چه کنج رفتاری ای چرخ چه بد کرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ</blockquote><blockquote>نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ</blockquote><blockquote><nowiki>*</nowiki> * *</blockquote><blockquote>از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم، سرو قدشان سرو خمیده</blockquote><blockquote>در سایهٔ گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده</blockquote><blockquote>چه کج رفتاری ای چرخ چه بد کرداری ای چرخ</blockquote><blockquote>نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ</blockquote><blockquote><nowiki>*</nowiki> * *</blockquote><blockquote>از اشرک همه روی زمین زیر و زبر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن</blockquote><blockquote>غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن</blockquote><blockquote>چه کنج رفتاری ای چرخ چه بد کرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ</blockquote><blockquote>نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ</blockquote><blockquote><nowiki>*</nowiki> * *</blockquote><blockquote>عارف از ازل تکیه بر اندام ندادست جز جاه بکس دست چه خیام ندادست</blockquote><blockquote>دل جز به سر زلف دلارام ندادست صد زندگی ننگ به یک نام ندادست</blockquote><blockquote>چه کنج رفتاری ای چرخ چه بد کرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ</blockquote><blockquote>نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ<ref name=":0" /></blockquote> | |||
== | == <small>مخالفت با دستگاه ظلم و بیدادگری حکام و زمامداران کشور که از نزدیک دیده بود یو. کوتاهی نمیکرد. مخصوصاً موقعی که مشروطیت ایران بدست محمدعلی میرزا تعطیل شد و عده ای از رجال نیز با وی همقدم شدند و بدستور بیگانگان کاخ آمال و آرزوی مردم را در هم ریختند. طوفانی در روح وی پدیدار گردید.</small><ref name=":2" /> == | ||
چنانکه گوید: | |||
پارتی زلف تو از بسکه ز دلها دارد//روز و شب بی سببی عربده با ما دارد | پارتی زلف تو از بسکه ز دلها دارد//روز و شب بی سببی عربده با ما دارد | ||
کاش | کاش کابینهٔ زلفت شود از شانه پریش // کو پریشانی ما جمله مهیا دارد | ||
با که این درد توان گفت که والا حضرت // | با که این درد توان گفت که والا حضرت // در نیابت روش حضرت والا دارد | ||
عارف به علت سر پرشور و بی باکی خاصی که داشت بیشتر اوقات متواری و در حال مسافرت و تردد مابین اصفهان و تهران بود او در همین مسافرتها با رجال آزادیخواه تماس | عارف به علت سر پرشور و بی باکی خاصی که داشت بیشتر اوقات متواری و در حال مسافرت و تردد مابین اصفهان و تهران بود او در همین مسافرتها با رجال آزادیخواه تماس میگرفت و مردم را به مخالفت با دستگاه فرعونی حکام وقت میشورانید او بنواحی غرب و بغداد و کرمانشاهان و استانبول نیز مسافرت و مدتی در آن شهرها با آزادیخواهان همکاری کرد و در قیام آذربایجان با ملت همگام شد و به خراسان نیز مسافرت کرد. | ||
در مورد اتحاد اسلامی نیز اقداماتی نمود ولی این راه را ادامه نداد او دارای خصائصی بود از قبیل وطن دوستی، آزادگی، شوریدگی، صمیمیت، حساسیت شدید و به تندخویی نیز مشهور بود از جمله اشعار وطن | در مورد اتحاد اسلامی نیز اقداماتی نمود ولی این راه را ادامه نداد او دارای خصائصی بود از قبیل وطن دوستی، آزادگی، شوریدگی، صمیمیت، حساسیت شدید و به تندخویی نیز مشهور بود از جمله اشعار وطن دوستانهٔ اوست: | ||
را ز عشق وطن دل به این خوشست که گر | را ز عشق وطن دل به این خوشست که گر | ||
ز عشق هر که شود کشته | ز عشق هر که شود کشته زادهٔ وطن است | ||
از جمله اشعار انقلابی عارف غزلی است که گوید: | از جمله اشعار انقلابی عارف غزلی است که گوید: | ||
خط ۵۳: | خط ۵۲: | ||
تا آنجاکه گوید: | تا آنجاکه گوید: | ||
ز حد گذشت تعدی کسی | ز حد گذشت تعدی کسی نمیپرسد | ||
حدود | حدود خانهٔ بی خانمان ما ز کجاست | ||
برای ریختن خون فاسد این خلق | برای ریختن خون فاسد این خلق | ||
خط ۶۱: | خط ۶۰: | ||
خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست | خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست | ||
عمدهٔ هنر او در ساختن تصنیف بود عارف بعد از یک سلسله کشمکشها و ناراحتیها به همدان مسافرت کرد و بنابر قولی تبعید شد و تا آخر عمر در آن سامان به حال انزوا و فلاکت زندگی کرد به سال ۱۳۱۲ ه.ش وفات نمود و در جوار آرامگاه ابوعلی سینا مدفون گردید (از دیوان عارف و مقدمهٔ شفق).<ref name=":2">علما و عرفا - [http://olama-orafa1393.ir/?p=7467 زندگینامه عارف قزوینی]</ref> | |||
== منابع == | |||
{{پانویس}} | |||
== سوم == | == سوم == |
ویرایش