۱٬۰۴۴
ویرایش
(←لید) |
(←لید) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''رستم فرخزاد''' یا '''رستم فرخزاد رازی''' یا ر'''ستم فرخزاد هرمز''' (درگذشت ۶۳۶ میلادی) یکی از بزرگترین سرداران در آخرین سالهای حکومت ساسانیان بود. در نبرد قادسیه با اعراب به رهبری سعد بن ابیوقاص وی فرمانده سپاه ایران بود که شکست خورد و در همان جنگ کشته شد. مدتی پس از پیروزی اعراب در نبرد قادسیه آنان کل ایران را تسخیر کرده و امپراطوری ساسانیان را نابود کردند. | '''رستم فرخزاد''' یا '''رستم فرخزاد رازی''' یا ر'''ستم فرخزاد هرمز''' (درگذشت ۶۳۶ میلادی) یکی از بزرگترین سرداران در آخرین سالهای حکومت ساسانیان بود. در نبرد قادسیه با اعراب به رهبری سعد بن ابیوقاص وی فرمانده سپاه ایران بود که شکست خورد و در همان جنگ کشته شد. مدتی پس از پیروزی اعراب در نبرد قادسیه آنان کل ایران را تسخیر کرده و امپراطوری ساسانیان را نابود کردند. | ||
برخی از باستان گرایان رستم فرخزاد را بزرگترین قهرمان ملی خویش در کل قرن ۷ میلادی میدانند. حتی فردوسی نیز از وی بسیار گفته است و در سال های بعد رستم فرخزاد تبدیل به قهرمان فردوسی در شاهنامه می شود. | برخی از باستان گرایان رستم فرخزاد را بزرگترین قهرمان ملی خویش در کل قرن ۷ میلادی میدانند. حتی فردوسی نیز از وی بسیار گفته است و در سال های بعد رستم فرخزاد تبدیل به قهرمان فردوسی در شاهنامه می شود.<ref name=":0" /> | ||
== مناصب نظامی رستم فرخزاد == | == مناصب نظامی رستم فرخزاد == | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
رستم فرخزاد پس از قتل پوراندخت، در واقع کسی از خاندان سلطنت باقی نمانده بود که بر تخت شاهی بنشیند (قتلعام شیرویه ایران را از وجود افراد لایق محروم کرد) پس از مدتی خبر آوردند که یکی از نوه های خسرو پرویز که از کشتار شیرویه جان سالم به در برده بود، زنده است. | رستم فرخزاد پس از قتل پوراندخت، در واقع کسی از خاندان سلطنت باقی نمانده بود که بر تخت شاهی بنشیند (قتلعام شیرویه ایران را از وجود افراد لایق محروم کرد) پس از مدتی خبر آوردند که یکی از نوه های خسرو پرویز که از کشتار شیرویه جان سالم به در برده بود، زنده است. | ||
رستم فرخزاد فرستاده هایی برای پیدا کردن یزدگرد ارسال کرد و پس از یافتن وی که کودکی 11 ساله بود، او را به شهر استخر (جایی که اولین پادشاه ساسانی تاج بر سر نهاد) بردند و در آنجا توسط موبدان موبد تاج بر سر وی نهادند و با این کار نشان دادند که دوران هرج و مرج به پایان رسیده است. در این زمان بود که اعراب به مرزهای ساسانیان حمله کردند. | رستم فرخزاد فرستاده هایی برای پیدا کردن یزدگرد ارسال کرد و پس از یافتن وی که کودکی 11 ساله بود، او را به شهر استخر (جایی که اولین پادشاه ساسانی تاج بر سر نهاد) بردند و در آنجا توسط موبدان موبد تاج بر سر وی نهادند و با این کار نشان دادند که دوران هرج و مرج به پایان رسیده است. در این زمان بود که اعراب به مرزهای ساسانیان حمله کردند.<ref name=":0" /> | ||
== حمله اعراب به ایران == | == حمله اعراب به ایران == | ||
اگرچه ساسانیان دچار هرج و مرج بودند و کسی باور نمی کرد که اعراب به نیرومند ترین کشور جهان آن زمان یعنی امپراتوری ساسانی حمله کنند و این حمله به نوعی خودکشی قلمداد می شد. اما بر خلاف انتظار در جنگ های مرزی ساسانیان با اعراب پیروزی از آنِ سپاهیان عرب بود چرا که در بیشتر این جنگها، بخش عمده سپاه ایران از نژاد عرب بودند و هنگام نبرد به هم نژادان خود می پیوستند و باعث شکست ایرانیان می شدند و دربار ساسانی هم با شورش های داخلی و دسیسه های دربار گرفتار شده بود و نمی توانست به موقع سپاهی به یاری شهرهای مرزی بفرستد و بیشتر شهرهای مرزی نیز که امیدی به دولت مرکزی نداشتند، تسلیم می شدند. | اگرچه ساسانیان دچار هرج و مرج بودند و کسی باور نمی کرد که اعراب به نیرومند ترین کشور جهان آن زمان یعنی امپراتوری ساسانی حمله کنند و این حمله به نوعی خودکشی قلمداد می شد. اما بر خلاف انتظار در جنگ های مرزی ساسانیان با اعراب پیروزی از آنِ سپاهیان عرب بود چرا که در بیشتر این جنگها، بخش عمده سپاه ایران از نژاد عرب بودند و هنگام نبرد به هم نژادان خود می پیوستند و باعث شکست ایرانیان می شدند و دربار ساسانی هم با شورش های داخلی و دسیسه های دربار گرفتار شده بود و نمی توانست به موقع سپاهی به یاری شهرهای مرزی بفرستد و بیشتر شهرهای مرزی نیز که امیدی به دولت مرکزی نداشتند، تسلیم می شدند. | ||
در سال 635 میلادی که آتش جنگ ساسانیان با اعراب برافروختهتر شده بود عمر خلیفه مسلمانان ابوعبید ثقفی (پدر مختار ثقفی) و مثنی بن حارث شیبانی و پس از آن دو سعد بن ابیوقاص را به سرکردگی سپاه اسلام برگزید و به نزدیکی های تیسفون فرستاد. یزدگرد که خطر را بیخ گوش خود حس کرده بود از رستم فرخزاد خواست تا سپاه اسلام را که در نزدیکی های تیسفون بود تار و مار کند. رستم که خود ستاره شناس قهاری بود از آینده این جنگ بسیار بیمناک بود و از پادشاه خواست که با اعراب صلح کند، چرا که اعراب طی نامه ای از شاه ایران خواسته بودند یا دین اسلام را بپذیرند و یا می توانند بر کیش خود بمانند و در عوض به آنان جزیه یا مالیات بدهند و آنان نیز با ساسانیان صلح خواهند کرد. در واقع نظر رستم این بود که ایران آمادگی یک نبرد بزرگ را در این زمان ندارد و بهتر آن است که پادشاه درخواست صلح اعراب را پذیرد ولی یزدگرد که این درخواست را به نوعی توهین به خود می دانست این درخواست را رد کرد و حتی دستور داد تا بر پشت قاصد اعراب خاک ایران گذاشته و او را به نزد اعراب بفرستند. سپس یزدگرد سوم دستور داد که رستم فرخزاد خود به سوی اعراب برود و آنان را شکست دهد، یزدگرد که از میل درونی رستم آگاه بود و می دانست که حاضر به ادامه جنگ نیست از وی خواست تا فرماندهی ارتش ایران را به عهده بگیرد به قادسیه برورد، در غیر این صورت خود یزدگرد به سوی آنان خواهد رفت. در این بین بزرگان دربار نیز موافق جنگ با اعراب بودند آنان فکر می کردند که به راحتی اعراب را شکست خواهند داد. رستم نیز ناچار پذیرفت که به جنگ اعراب برود وی همچنین دستور داد تا درفش کاویانی را نیز به همراه سپاه ببرند. | در سال 635 میلادی که آتش جنگ ساسانیان با اعراب برافروختهتر شده بود عمر خلیفه مسلمانان ابوعبید ثقفی (پدر مختار ثقفی) و مثنی بن حارث شیبانی و پس از آن دو سعد بن ابیوقاص را به سرکردگی سپاه اسلام برگزید و به نزدیکی های تیسفون فرستاد. یزدگرد که خطر را بیخ گوش خود حس کرده بود از رستم فرخزاد خواست تا سپاه اسلام را که در نزدیکی های تیسفون بود تار و مار کند. رستم که خود ستاره شناس قهاری بود از آینده این جنگ بسیار بیمناک بود و از پادشاه خواست که با اعراب صلح کند، چرا که اعراب طی نامه ای از شاه ایران خواسته بودند یا دین اسلام را بپذیرند و یا می توانند بر کیش خود بمانند و در عوض به آنان جزیه یا مالیات بدهند و آنان نیز با ساسانیان صلح خواهند کرد. در واقع نظر رستم این بود که ایران آمادگی یک نبرد بزرگ را در این زمان ندارد و بهتر آن است که پادشاه درخواست صلح اعراب را پذیرد ولی یزدگرد که این درخواست را به نوعی توهین به خود می دانست این درخواست را رد کرد و حتی دستور داد تا بر پشت قاصد اعراب خاک ایران گذاشته و او را به نزد اعراب بفرستند. سپس یزدگرد سوم دستور داد که رستم فرخزاد خود به سوی اعراب برود و آنان را شکست دهد، یزدگرد که از میل درونی رستم آگاه بود و می دانست که حاضر به ادامه جنگ نیست از وی خواست تا فرماندهی ارتش ایران را به عهده بگیرد به قادسیه برورد، در غیر این صورت خود یزدگرد به سوی آنان خواهد رفت. در این بین بزرگان دربار نیز موافق جنگ با اعراب بودند آنان فکر می کردند که به راحتی اعراب را شکست خواهند داد. رستم نیز ناچار پذیرفت که به جنگ اعراب برود وی همچنین دستور داد تا درفش کاویانی را نیز به همراه سپاه ببرند.<ref name=":0" /> | ||
== نبرد قادسیه و مرگ رستم فرخزاد == | == نبرد قادسیه و مرگ رستم فرخزاد == | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
در برخی منابع نیز آورده اند که رستم در شبیخون روز سوم که بیش ایرانیان بیش از 10 هزار تن و اعراب شش هزار نفر کشته دادند، رستم را در سراپرده خود کشته یافتند. | در برخی منابع نیز آورده اند که رستم در شبیخون روز سوم که بیش ایرانیان بیش از 10 هزار تن و اعراب شش هزار نفر کشته دادند، رستم را در سراپرده خود کشته یافتند. | ||
بدین ترتیب بود که رستم فرخزاد در جنگ قادسیه کشته می شود و بنا به پیشبینی خود رستم ایرانیان دیگر روی پیروزی نمی بینند و امپراتوری ایران سقوط می کند.<ref>تاریخ پارسی - [https://parshistory.com/rostam-farrokhzad/ رستم فرخزاد رازی]</ref> | بدین ترتیب بود که رستم فرخزاد در جنگ قادسیه کشته می شود و بنا به پیشبینی خود رستم ایرانیان دیگر روی پیروزی نمی بینند و امپراتوری ایران سقوط می کند.<ref name=":0">تاریخ پارسی - [https://parshistory.com/rostam-farrokhzad/ رستم فرخزاد رازی]</ref> | ||
== نبرد قادسیه و مرگ رستم در شاهنامه == | |||
بفرمود رستم تا برکشیدند نای سپاه اندرآمد چو دریا ز جای | |||
برآمد یکی گرد و برشد خروش همی کر شد مردم تیز گوش | |||
سنان های الماس بمیان گرد تو گفتی ستاره ست برلاژورد | |||
همی نیزه بر مغفر آبدا نیامد به زخم اندرون پایدار | |||
سه روز اندر آن جایگه بود جنگ بر ایرانیان بر ببود آب تنگ | |||
به بر بر سلیح گران داشتند هماورد نیزه وران داشتند | |||
شد از تشنگی شد چو خاک هم اسب گرانمایه از کارزار | |||
لب رستم از تشنگی دست گران زکا دهان خشک و گویا زبان چاک چاک | |||
چو بریان و گریان شدند از نبرد گل تر به خوردن گرفت اسپ و مرد | |||
خروشی بر آمد بکردار رعد ازین روی رستم ، وزان روی سعد | |||
برفتند هر دو ز قلب به یکسو کشیدند از آوردگاه | |||
چو ازلشکر آن هر دو تنهاشدند به زیر یکی تند بالا شدند | |||
همی تاختند اندر آوردگاه دوسالار هردو به دل کینه خواه | |||
خروشی برآمد ز رستم چو رعد یکی تیغ زد بر سر اسب سعد | |||
چون اسب نبرد اند آمد به سر جدا گشت ازو سعد پرخاشخر | |||
برآهیخت رستم یکی تیغ تیز بدان تا نماید بدو رستخیز | |||
همی خواست از تن سر ش را برید ز گرد سپاه این مران را ندید | |||
فرود آمد از پشت زین پلنگ بزد بر کمر بر سر پالهنگ | |||
بپوشید د یدار رستم ز گرد بشد سعد پویان ز جای نبرد | |||
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی که خون اندرآمد ز تارک به روی | |||
چو دیداررستم زخون تیره گشت جهانجوی تازی برو چیره گشت | |||
دگر تیغ زد بر بر و گردنش به خاک اندرافگند جنگی تنش | |||
سپاه از دو رویه خود آگاه نی کسی را سوی پهلوان راه نی | |||
همی جست مر پهلوان راسپاه برفتند تا پیش آوردگاه | |||
بدیدندش از دور پرخون و خاک سراپای کرده به شمشیرچاک | |||
هزیمت گرفتند ایرانیان بسی نامور کشته شد در میان | |||
بسی تشنه بر زین بمردند نیز پُر آمد ز شاهان جهان را قفیز<ref>باشگاه شاهنامهپژوهان ایران - [http://shahnamehpajohan.ir/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D8%B9%D8%AF-%D9%88%D9%82%D8%A7%D8%B5/ نبرد رستم فرخزاد با سعد وقاص]</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
ویرایش